بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز به مناسبت میلاد مسعود حضرت بقیة الله الأعظمارواحنافداه خالصانهترین تهنیتها را به همه علاقهمندان به اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین و منتظران ظهور آن حضرت تقدیم میداریم.
خداوند متعال را شكر میکنم كه توفیق عنایت فرمود تا در چنین ایامى، در بهترین مکانها، در جوار حضرت ثامن الحججصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین، در حضور اساتید، برادران و بزرگواران، پیرامون یكى از شریفترین موضوعات و مقدسترین کتابهای ما بحث و گفتگویى داشته باشیم؛ یعنی پیرامون كتاب نهجالبلاغه كه نهتنها براى ما شیعیان بلكه براى سایر مسلمانان و حتى غیرمسلمانان به عنوان یكى از شناختهشدهترین کتابهای ارزشمند و پرفایده مطرح است و الحمدلله در این كشور كه به وجود مقدس ولى عصرارواحنافداه انتساب دارد زحمات زیادى براى احیاء این كتاب و معارف آن كشیده شده است. هرچند عمق این كتاب كه از این جهت، شباهتى با قرآن كریم دارد آنقدر زیاد است كه هرقدر در این زمینه كار شود باز هم به عمق معارف این كتاب عزیز نمیرسیم.
از جمله خدماتی که در این زمینه انجام گرفته، بخشبندی معارف کتاب نهجالبلاغه است. همانگونه که میدانید مرحوم سید رضیرضواناللهعلیه شاید بر اساس یک تدبیر حکیمانه، در این کتاب نمونههایی از بلاغت را انتخاب کردهاند. ایشان نه به دنبال جمعآوری مجموعهای کامل از تمامی سخنان امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه بودهاند و نه به دنبال همه خطبهها یا موضوعات خاص فرمایشات حضرت؛ بلکه هدف از تدوین این کتاب، گردآوری بلیغترین سخنان ایشان بوده است. شاید هم یك حكمتى در كار بوده تا مخاطبان غیرشیعه و حتی کسانی که مسلمان نیستند اما طالب سخنان بلیغ هستند بتوانند از این کتاب بهرهمند شوند، از انوار آن استفاده کنند و در پرتو انوار آن، هدایت یابند؛ که درواقع چنین هم شده است. بههرحال هم از شیعیان و هم از غیر شیعیان، کسانی درصدد برآمدهاند که مطالب نهجالبلاغه را دستهبندی و موضوعبندی کنند و کتابهای متعددی نیز در این زمینه نوشته شده است.
منظورم بحث درباره خصوصیات این کتاب نیست که حالا وقت شما را بگیرم. در خطبهها و سخنان امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه کلیدواژههایی وجود دارد که از یکسو با معارف بنیادین اسلامی ارتباط مستقیم دارد و از سوی دیگر با مسائل تاریخی دوران خود حضرت و همچنین دوران پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله ارتباط دارد. مطالب تاریخی بسیار مهمی در نهجالبلاغه آمده که میتوان محکمترین ریشههای تاریخی آن وقایع را در این کتاب یافت؛ اینکه حضرت در مقابل این حوادث چه موضعى داشتهاند؟! در دورانی که حقایق بهشدت تحریف میشد و حتی شخصیت والای حضرت علیعلیهالسلام آنچنان دچار تحریف شده بود که نقل شده است هنگامی که به مردم شام خبر دادند که حضرت علیعلیهالسلام در مسجد، در حال نماز به شهادت رسیده است، با تعجب گفتند: «مگر علی نماز هم میخواند؟!» در چنین شرایطی، حفظ کلمات گهربار امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه که در کتاب شریف نهجالبلاغه گرد آمدهاند، اهمیتی دوچندان مییابد.
این کلمات، کلید حل بسیاری از معماهای تاریخی هستند و گنجینهای از معارف بلند عرفانی و فلسفی را در خود جای دادهاند؛ معارفی که پس از هزار سال، تنها اندکی از آنها توسط بزرگان کشف و تبیین شدهاند.
نهجالبلاغه همچنان خزانهای از مطالب ژرف و نهفته است که بسیاری از آنها بهصورت گنجهایی سربسته باقی ماندهاند و سزاوار است صدها و هزاران دانشمند در طول زمان درباره آنها پژوهش کنند تا به اعماق آن بیشتر پی ببرند. افزون بر این، نهجالبلاغه به حوادث مهمی که از زمان ظهور اسلام تا پسازآن رخ داده نیز اشاره دارد؛ از جمله مشکلات اجتماعی آن دوران که مشابه آنها ممکن است در آینده نیز پدید آیند و همچنین مشكلاتى كه در آن زمان منشأ پیدایش یك سلسله مشكلات بیشترى در قرنها بعد میشد. این کتاب شریف نهتنها به ریشههای آن مشکلات پرداخته، بلکه راهحلهایی برای آنها ارائه کرده است؛ راهحلهایی که همچنان میتوانند چراغ راه جوامع امروز باشند.
یکی از کلیدواژههایی که در خطبههای نهجالبلاغه بسیار به چشم میخورد واژه «فتنه» است. این واژه در زبان فارسی و در اصطلاح عمومی و عرفی ما نیز کاربرد فراوانی دارد. عین همین کلمه «الفتنه» در قرآن کریم نیز چندین بار ذکر شده است ازجمله در آیه شریفه وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ.[1] همچنین مشتقات آن، چه به صورت مجرد و چه به صورت مزید، در آیات مختلف آمده است.
بررسی این واژه، ریشه مفهومی آن و کاربردهای گوناگون آن نیازمند یک جلسه مستقل و مفصّل است که اکنون قصد پرداختن به آن را ندارم؛ اما به اندازهای که ضرورت دارد اشاره میکنم که اصلاً اصل کلمه «فتنه» از چیست، معناى لغوى و ریشه آن چیست، چند كاربرد دارد و با این مفهومى كه ما امروز در عرف خودمان و حتى در زبان عربى اصلى به كار میبریم چه ارتباطى دارد.
گویا اصل ماده «فتنه» با حروف فا، تا و نون، به معنای نوعی گرفتاری است و به تناسب رابطه علت و معلولی، به آنچه موجب گرفتاری میشود نیز «فتنه» گفته میشود. این گرفتاری ممکن است ناشی از ظلم و ستم میان انسانها باشد، یا از جهل، غفلت و ناآگاهی سرچشمه بگیرد. همه این موارد، در یک معنا و کاربرد، «فتنه» نامیده میشوند. در نهجالبلاغه نیز بهویژه نسبت به این موضوع، توجه و اهتمام خاصی صورت گرفته است.
آنچه لازم است در اینجا تذکر داده شود این است که منظور از «فتنه» در این بحث، گرفتاریهای اجتماعیای است که به دست خود مردم در جامعه پدید میآید و موجب ناهنجاریهایی در اجتماع میشود و مشکلاتی را به بار میآورد. این مشکلات ممکن است مادی باشند و درنهایت به درگیری، ناآرامی و ناامنی منجر شوند، یا مشکلاتی باشند که موجب آشفتگی فکری، دینی و اعتقادی گردند. تمام این آشفتگیها و گرفتاریها، در یک معنا، تحت عنوان «فتنه» شناخته میشوند. در نهجالبلاغه آنچه بیش از همه مورد توجه امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه قرار دارد فتنههایی است که جنبه اجتماعی دارند و با دین در ارتباط هستند.
البته فتنه در میان مردم بیدین نیز ممکن است رخ دهد؛ فتنههایی که منشأ خونریزی، درگیری، جنگ و ناآرامی میشوند و ناامنیهایی را به وجود میآورند. اینها نیز فتنه هستند حتی اگر هیچ ارتباطی با مسئله دین نداشته باشند؛ اما هنگامی که امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه درباره فتنه سخن میفرمایند و تحلیلهایی ارائه میدهند، مقصود ایشان فتنه دینی است؛ فتنهای که باورها، اعتقادات و دیانت مردم را هدف قرار میدهد و جامعه را از درون دچار بحران میسازد.
فتنههای متعددی در صدر اسلام رخ داد که همه ما کموبیش از آنها آگاه هستیم. در برخی از کتابهای تاریخی، قسمتهایی از تاریخ صدر اسلام به فتنههای آن دوران اختصاص یافته است. در کتابهای حدیثی نیز برخی بخشها و حتی برخی مجلدات با عنوان «الفتن» به موضوع فتنهها پرداختهاند؛ اما آنچه برای امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه اهمیت ویژهای دارد و از همین رو بیشتر به آن میپردازند، فتنههایی است که با دین ارتباط پیدا میکنند.
بررسی اینکه چه فتنههایی اتفاق افتادند، چگونه رخ دادند و چه عواملی موجب پیدایش آنها شدند یک بحث تاریخی و تحلیلی است اما در کنار آن، نوعی تفسیر فلسفیمانند از این حوادث نیز وجود دارد که درواقع یک تحلیل جامع شناختی از فتنههایی است که در صدر اسلام واقع شدهاند. این نوع تحلیل نهتنها در فهم بهتر آن وقایع، مؤثر است بلکه میتواند برای توضیح فتنههای بعدی نیز راهگشا باشد و افقهای تازهای در شناخت بحرانهای اجتماعی و دینی بگشاید.
امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در یکی از خطبههای کوتاه خود -آن بخشی که در نهجالبلاغه نقل شده است- تحلیلی ژرف از پدید آمدن فتنه در جامعه ارائه میفرمایند. البته ممکن است اصل خطبه مفصّلتر بوده باشد و آنچه در نهجالبلاغه آمده، گزیدهای از آن باشد زیرا گاه دیده شده که تنها دو سطر از خطبهای نقل شده که در منابع اصلی، چند صفحه بوده است. انتخاب این بخشهای کوتاه، غالباً به دلیل نکات بلاغی و عمق معنایی آنهاست.
بههرحال در همین چند سطر، تحلیلی بنیادین از چگونگی پیدایش فتنه در جامعه مطرح شده است؛ تحلیلی که میتواند برای کسانی که در پی مصونیت از گرفتار شدن در فتنهها هستند راهگشا باشد. همچنین برای کسانی که فتنهها را بهصورت معماهای تاریخی میبینند و از حل آنها عاجز ماندهاند، این تحلیل میتواند کلید فهم و گشایش باشد.
میدانید که معمولاً در فتنهها سه گروه نقش دارند:
گروه اول کسانی هستند که فتنه را طراحی و ایجاد میکنند. اینها بازیگران اصلی میدان هستند که فتنه را با اقدامات عملی، گفتاری یا فکری در جامعه پدید میآورند.
گروه دوم کسانی هستند که خود آغازگر فتنه نیستند اما به خاطر منافع و مصالحی که در ادامه فتنه برای خود تصور میکنند به آن دامن میزنند و وارد میدان میشوند. پس یك گروه، طراح هستند و یك عده، بازیگر هستند؛ یك دسته سناریو را مینویسند و یك عده اجرا میکنند.
گروه سوم هم کسانی هستند که نه قصد فتنهانگیزی دارند و نه نیت سوءاستفاده از آن، بلکه ناخواسته در جریان فتنه قرار میگیرند، فریب میخورند و درنتیجه، دچار آثار سوء میشوند؛ چه آثار دنیوی و چه آنگونه که بیشتر مورد توجه امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه است آثار اخروی و معنوی.
آن کسانی که خودشان طراح فتنه هستند و سناریوها را مینویسند و طراحی میکنند همان شیاطین انسی هستند که قرآن بهصراحت از آنها نام برده است. وجود اینها در نظام خلقت، همانگونه که وجود شیاطین جن ملحوظ است، مورد توجه قرار گرفته است. در نظام هستی و تدبیر عالم انسان، این شیاطین انس نیز جایگاه دارند؛ وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ.[2]
این عالم، عالم اختیار و انتخاب است و برای اینکه انسانها خود را در صف شیاطین قرار دهند راه، باز است. انسان یعنی موجودی که میتواند با سوء اختیار خود، رفیق ابلیس شود. اینکه آیا از ابلیس هم جلوتر میرود یا نه را نمیدانم. برخی معتقدند که شیاطین انسی در مسابقه با شیاطین جنی از آنها پیشی گرفتهاند! این را من نمیدانم. انشاءالله در روز قیامت، اگر در بهشت راهمان دادند، فرصت زیادی داریم که دربارهاش بحث کنیم و شاید تماشا هم بکنیم و ببینیم که شیاطین جنى مسابقه را بردهاند یا شیاطین انسى؟!
بههرحال اینها یک دسته هستند که قرآن نیز آنها را به عنوان شیاطین معرفی میفرماید. اگر امامرضواناللهعلیه آمریکا را «شیطان بزرگ» نامیدند این تعبیر، ریشه قرآنی دارد؛ وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ. ما با اینها نمیتوانیم کاری داشته باشیم جز اتمامحجت. انبیا و اولیا با شیاطین انس چه کردند جز اتمامحجت؟! با کسی که میخواهد رفیق ابلیس شود و همنشین او در قعر جهنم باشد، چه میتوان کرد؟! خدا هم خواسته است که این راه، باز باشد؛ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ.[3]
ما و شما با اینها کاری نداریم و بیجهت هم نباید وقتمان را صرف فکر کردن و سروکله زدن با اینها کنیم. ما اگر نسبت به آنها وظیفهای هم داشته باشیم تنها وظیفهمان نسبت به آنها اتمامحجت است؛ یعنی ابزاری باشیم برای اینکه آنها در مسیر شیطنت خودشان به «تکامل» برسند و به آن عذابی که برای آنها مهیا شده است نائل شوند.
بههرحال اینها یک دسته هستند و ما دغدغهای نداریم که با آنها بحثوجدل کنیم. آنها میخواهند شیطان باشند و نهتنها خودشان گمراه شوند بلکه هدفشان این است که دیگران را نیز گمراه کنند. چون کار شیطان فقط این نیست که خودش به جهنم برود؛ شیطان بودنش به این خاطر است که لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.[4] کار او اغواگری دیگران است. آنها کار خودشان را میکنند. انبیا از یک طرف دعوت میکنند، آنها هم از طرف دیگر. هر دو ابزارهایی دارند. حالا اینکه ابزارهای آنها چیست، اگر دوست داشته باشید، میتوانید به همان آیهای که خواندم یعنی آیه ۱۱۲ سوره انعام مراجعه کنید. از آیات قبل و بعد آن، سازوکار این شیاطین نیز روشن میشود؛ اینکه با چه وسایلی نقش خود را در جامعه ایفا میکنند. اینها یک دسته هستند.
اما دسته دیگری هم هستند که خودشان طراح فتنه نیستند ولی وقتی فتنهای در جامعه پدید میآید میتوانند از آن منفعتی به دست آورند مثل پول یا مقام و موقعیت. بهاصطلاح هدف اصلی و اولیه اینها اغواء دیگران نیست بلکه هدفشان همان پول، قدرت و موضوع دیگری است که شبیه همینهاست یعنی شهوت. اینها هدفشان را در این امور میبینند اما از شرایط فتنهای که در جامعه پدید آمده، سوءاستفاده میکنند تا به آن اهداف برسند.
اینها تا حدی قابل نصیحت و راهنمایی هستند و شاید برخی از آنها هدایت شوند؛ اما کسانی که با سوء اختیار خود، راهی را انتخاب کردهاند و سالها وقت و سرمایهشان را در آن مسیر صرف کردهاند، هدایتشان بسیار بعید است. بااینحال رحمت واسعه خداوند متعال را نباید نادیده گرفت؛ هیچکس نباید مأیوس شود و نباید کسی را مأیوس کرد.
با این گروه، ما اندکی میتوانیم سروکار داشته باشیم؛ باید تلاش کنیم کسانی که هدف اصلیشان اغواء دیگران نیست و تنها برای منافعشان به دام افتادهاند را از این دام نجات دهیم؛
ولی بیشترین وظیفه ما با گروه سوم است؛ یعنی گروهی که نه قصد گمراه کردن کسی را داشتهاند و نه اصالتاً دنبال منافع مادی بودهاند، آن هم به قیمت از دست دادن ارزشها، فساد دین و اخلاق؛ چنین قصدی نداشتهاند بلکه فریب خوردهاند.
کار فریبخوردگیشان به جایی میرسد که گاهی حاضرند منافع دنیوی خود را نیز در همان راهی که فریب خوردهاند فدا کنند! حتی حاضرند جان خود را بدهند! امروز نمونههای اینگونه افراد را در کشورهای مختلف، زیاد میبینیم. چند روز پیش در عراق، دو زن وارد جمعی از خانمها شدند-لابد اخبارش را شنیدهاید-کمربند انفجاری داشتند و خودشان را منفجر کردند، علاوه بر اینکه خودشان کشته شدند عدهای را هم کشتند و زخمی کردند. قاعدتاً بر اساس همان افکار انحرافی وهابی که شیعیان را کافر میدانند و کشتن آنها را عبادت تلقی میکنند، جمعی از زائران سیدالشهداصلواتاللهعليه را در بغداد به شهادت رساندند.
نظیر اینها در فلسطین، در لبنان و در عراق زیاد اتفاق افتاده است؛ کسانی حتی از میان زنان آمدهاند و عملیات انتحاری انجام دادهاند، خودشان را به کشتن دادهاند تا عدهای شیعه یا بیگناه را بکشند. آنها به خیال خودشان کار خوبی میکنند و با این کار به بهشت میروند!
این بیچارهها در فتنه گرفتار شدهاند اما نه قصد گمراه کردن کسی را داشتهاند و نه در این راه منافعی داشتهاند. کسی که کشته میشود و خود را در معرض تکهتکه شدن قرار میدهد، دیگر چه امیدی به پول دارد؟! پول را میخواهد چه كار كند؟! اینها در راه آن اشتباهی که به آن مبتلا شدهاند و جهلی که در آن غرق شدهاند حتی حاضرند منافع خود را فدا کنند. اینها گروه سوم هستند یعنی قربانیان فتنه. این گروه نه طراح فتنه هستند و نه عامل اجرای آن؛ بلکه قربانی هستند. فتنهگران آنها را فریب میدهند و گمراهشان میکنند و از آنها سوءاستفاده میکنند؛ خودشان به خر مراد سوار میشوند و منافعشان را تأمین میکنند درحالیکه این بیچارهها نه دنیا دارند و نه آخرت!
قرآن میفرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.[5] آن کسی که راه غلط میرود و خیال میکند کار خوبی میکند و هنر بزرگی انجام داده، زیان و خسارت او بیشتر از کسی است که آگاهانه راه غلطی را انتخاب کرده است. این فرد، هم به راه غلط رفته و هم گمان کرده که نتیجه خوبی در انتظارش است که به بهشت خواهد رفت؛ و این خسارتی عظیم است. ما بیشترین سروکارمان با همینهاست.
وظیفهای که یک انسان آگاه، یک مؤمن متعهد و بهویژه یک روحانی در جامعه دارد این است که نگذارد طبقه متوسط مردم در چنین دامهایی گرفتار شوند. این گروه نه فتنهگر هستند، نه فتنهجو و نه منافعی در فتنهها دارند؛ بلکه قربانی فتنههای دیگران میشوند. ما بیشترین وظیفه را داریم که اینها را هدایت کنیم و نگذاریم در این دامها بیفتند.
با توجه به این مسئولیت سنگین، برای ما بسیار مهم است که بدانیم فتنه چگونه پدید میآید و آنهایی که موفق میشوند در جامعه فتنهانگیزی کنند، حالا با هر هدفی که باشد، آنها از چه راهکارهایی استفاده میکنند؟! چون اگر ما حیلههای شیاطین را بشناسیم کمتر به دام آنها میافتیم. اگر سازوکارهای شیاطین انس را بهتر بشناسیم، میتوانیم به اندازه توان و همتمان از موفقیت آنها در جامعه جلوگیری کنیم.
امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در نهجالبلاغه تحلیلی ژرف از پدید آمدن فتنه ارائه فرمودهاند؛ تحلیلی که حتی برای غیرمسلمانهایی که دچار فتنه میشوند نیز میتواند مفید باشد. البته مخاطب اصلی این تحلیل، مسلمانهایی هستند که گرفتار فتنه دینی میشوند. حضرت این تحلیل را با زیبایی و دقت بیان فرمودهاند بهگونهای که واقعاً شایسته است درباره همین چند سطر نهجالبلاغه، کتابی قطور نوشته شود.
انشاءالله شما جوانهای باهمت، چه از برادران و چه از خواهران که در این جمع حضور دارید، چنین توفیقی نصیبتان شود که این بخشهای کاربردی نهجالبلاغه که برای زندگی امروز ما راهگشا هستند را برجسته کنید و در اختیار مردم قرار دهید؛ چراکه اینها بهترین مسیر را برای سعادت و انجام وظایفمان نشان میدهند.
منظورم از این بخش نهجالبلاغه، همان قسمت معروفی است که احتمالاً همه شما بارها شنیدهاید، مطالعه کردهاید و شاید دربارهاش بحث هم کردهاید: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ.[6] حضرت میفرمایند آغاز پیدایش فتنه دو چیز است. فتنهگرانی که از ابتدا طراح فتنه هستند، چه انگیزهای برای گمراه کردن مردم دارند؟! آنها دلخواهها و خواستههایی دارند که از این راه تأمین میشود و هوسهایی دارند که از این مسیر برآورده میشود. اگر این خواستهها تعدیل میشد و در مسیر صحیح قرار میگرفت، فتنهها پدید نمیآمد.
نقطهی شروع فتنه، یک امر روانی است که در دلها شکل میگیرد؛ این تحلیل، بیشتر روانشناختی است تا جامعهشناسی. إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ؛ یعنی کسانی دنبال هوسها و دلخواههای خود میروند. مصداق کامل این معنا در آیاتی از قرآن نیز آمده است ازجمله آنجا که میفرماید: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ؛ و در ادامه میفرماید وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ؛[7] یعنی با اینکه فردی فهمیده، درسخوانده و حتی صاحب عنوان علمی یا دینی است، چه عنوان حجةالاسلام و آیتالله در حوزه و چه دکتر و پروفسور در دانشگاه، اما خداوند او را گمراه میکند؛ چون راهی را انتخاب کرده که انتهای آن گمراهی است. چه عالم باشد و چه جاهل فرقی نمیکند.
در این فراز از نهجالبلاغه، حضرت میفرمایند آغاز فتنه، هوسهایی است که دنبال میشوند. افراد آرزوهای نامشروع و خواستههای شیطانی دارند و برای تحقق آنها راهی جز ایجاد آشوب، فتنه یا حتی تأسیس یک مذهب انحرافی نمیبینند. عدهای را گمراه میکنند تا خودشان به نوا برسند. این آغاز فتنه است.
این خواسته ابتدا در دل شکل میگیرد و سپس در عمل پیگیری میشود. برای رسیدن به خواستهشان چه راهی را در پیش میگیرند؟! آراءٌ تُبْتَدَعُ؛ یعنی نظریاتی را ابداع میکنند، بدعتگذاری میکنند، حرفهایی خوشظاهر و فریبنده میزنند با عنوان پیشرو، نوآور و روشنفکر اما در حقیقت گمراهکننده هستند. این حرفها واقعیت ندارند و ساخته ذهن و سلیقه شخصی خودشان هستند.
این شیوهای است که شیطان از زمانهای بسیار قدیم به انسانها یاد داده است. حالا اینکه آیا این بدعتگذاریها از فکر خود انسانها بوده یا شیاطین به آنها القا کردهاند، من تاریخچهاش را دقیق نمیدانم. بههرحال این کار شیاطین، چه شیاطین انس و چه شیاطین جن بوده و سابقهای بسیار طولانی دارد.
قرآن کریم در آیهای کلی میفرماید: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ.[8]
و نیز شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ... * إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ.[9] میفرماید اختلاف در دین از ناحیه عالمان پدید آمد؛ آن هم نه از سر جهل بلکه از سرکشی و زیادهطلبی. آنها برای تحقق هوسهای نامشروعشان، برای رسیدن به ریاست، عنوان، شهرت و اینکه دیگران دستوپایشان را ببوسند، چیزی را میسازند و عدهای را فریب میدهند.
در زمان ما نیز نمونههایی از این انحرافها دیده میشود؛ از جمله ادعاهای تشرف خدمت امام زمانعجلاللهفرجهالشریف، ارتباط با ایشان و ادعاهای مشابه که کمکم از باب بودن به خود امام بودن میرسد، از امام بودن به پیغمبر بودن و از پیغمبر بودن به خدا بودن! یعنی همان مسیری که در فرقه بهائیت اتفاق افتاد.
میدانید که آغاز بابیت با سید علیمحمد شیرازی بود؛ طلبهای در کربلا که تحت تأثیر وسوسههای یک شاهزاده روسی که جاسوس بود قرار گرفت. او را به حشیش و مواد مبتلا کردند و کمکم به او القا کردند که تو عالم بزرگواری هستی و حتماً با امام زمان ارتباط داری. او در ابتدا انکار کرد اما وقتی دید مریدی پیدا کرده، کمکم پذیرفت و ادعا کرد که با امام زمان ارتباط دارد. سپس به ایران آمد و در شیراز بابیت را راه انداخت.
باب یعنی در؛ یعنی راه ارتباط با امام زمان؛ اما پس از مدتی ادعا کرد که خودش امام زمان است! سپس کتابی نوشت و ادعای پیامبری کرد؛ کتاب «بیان» را بهعنوان کتاب دینی جانشین قرآن معرفی کرد. بعد، جانشینش میرزا حسینعلی بهصراحت ادعا کرد که من خدا هستم و خدا در من حلول کرده است!
این مسیر انحراف، از پیش از اسلام وجود داشته و پس از اسلام نیز ادامه یافته است. قرآن میفرماید که همه این گمراهیهای دینی از همین طایفه برخاستهاند آن هم به خاطر سرکشیها و زیادهطلبیها؛ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ.
پس راهکار بعدی چیست؟ برای تحقق آن هوسها، فرد باید آراء جدیدی ارائه کند تا مرید پیدا کند. اگر حرفهایی بزند که مردم خوششان نیاید، کسی تابع او نمیشود و لذا باید چیزی بگوید که دیگران بپسندند، بگویند این حرف، نوتر، جالبتر و قابلقبولتر است.
نمونههایش را سراغ دارید و لازم نیست که من اشاره کنم. من اگر بگویم «ف» شما خودتان میروید فرحزاد! تهرانیها وقتی میخواهند بگویند کسی با یک اشاره تا آخر مطلب را میفهمد میگویند: «وقتی میگویم «ف» خودش میرود تا فرحزاد!» بههرحال من فقط اشاره میکنم و شما تا ته داستان را خودتان درمییابید.
در این دوران نیز کسانی هستند که برای جذب پیروان بیشتر، حرفهایی میزنند که خوشایند دیگران باشد. حالا چه رأی فقهی باشد، چه اعتقادی، چه اخلاقی و چه تاریخی. اظهارنظری میکنند که مردم خوششان بیاید و از آنها پیروی کنند. این همان راهی است که امیرالمؤمنینعلیهالسلام در نهجالبلاغه فرمودند؛ آراءٌ تُبْتَدَعُ.
ویژگی این آراء چیست؟ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ. چون سخن از فتنه دینی است باید بدانیم که فتنه در دین چگونه پدید میآید. کسانی به نام دانشمند دینی، دینشناس و اسلامشناس، نظریهای نو ارائه میکنند؛ آراءٌ تُبْتَدَعُ؛ اما نه اینکه هر نوآوریای بد است. نوآوری اگر حاصل تحقیق باشد، مطلبی باشد که دیگران کشف نکردهاند و بر تحقیقات پیشین افزوده شود، بسیار ارزشمند است. اصلاً علم بدون نوآوری پیشرفت نمیکند؛ اما نوآوری باید مستند به منبع قابلاعتماد، مدرک معتبر و با روش علمی صحیح باشد، نه اینکه از روی هوس چیزی گفته شود فقط برای اینکه دیگران خوششان بیاید و از گوینده پیروی کنند. گاهی حتی آیهای را تحریف میکنند یا تفسیر به رأی مینمایند تا برای سخن خود پشتوانهای دستوپا کنند!
این آراء که منشأ فتنههای دینی در جامعه میشوند اگر دقیق بررسی شوند روشن میشود که با قرآن سازگار نیستند: يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ. بر همین اساس، آراء فاقد پایه علمی و اعتبار دینی که افراد سطحینگر آنها را میپسندند و میپذیرند باعث شکلگیری رابطهای میان ابداعکننده آراء و پیروان او میشود: وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ؛ رابطهای از جنس مرید و مراد، لیدر و پیرو که در اجتماعات مختلف پدید میآید. یکی پیشگام است، دیگری تأیید میکند و گروهی تبعیت میکنند. اینگونه است که یک مذهب جدید، یک گروه جدید، یک گرایش یا مسلک یا طریقت جدید با اسمهای مختلف ازجمله مرام جدید یا حزب جدید شکل میگیرد.
اما این ارتباط ولایی میان مرید و مراد، مبتنی بر آراء غیرقرآنی است: يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ؛ و بر اساس این آراء يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا؛ یعنی کسانی دیگران را دوست دارند، از آنها پیروی میکنند، با آنها ارتباط برقرار میکنند و مرید و تابعشان میشوند عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ؛ اما اگر پیروی بر اساس دین خدا، مفاهیم قرآنی، معارف دینی و ادله معتبر باشد بسیار کار ارزشمندی است. آنکسی که پیشرو است، امام است، رهبر است، قائد است دست دیگران را میگیرد و آنها را به سوی بهشت هدایت میکند. کار عالمان واقعی همیشه همین بوده است. اگر چنین ارتباط دوستانهای میان یک عالم شایسته، خداپرست و ازخودگذشته با کسانی برقرار شود که راه او را دنبال کنند، تقلید و پیروی نمایند و این ارتباط با کتاب خدا و سنت پیامبر موافق باشد بسیار ارزشمند است؛ اما يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ؛ یعنی در اینجا این رابطه مرید و مرادی، این رابطه رهبر و پیرو بر اساس دین نیست بلکه ملاک دیگری برای این ارتباط وجود دارد؛ ملاکی که دین نمیپسندد اما آنها به خاطر منافع خود آن را میپسندند.
در ادامه این خطبه که حتماً بسیاری از شما بارها مضامین آن را خواندهاید، شنیدهاید و شاید دربارهاش بحث کردهاید، آمده است که اگر حق، یعنی آنچه مطابق قرآن و دلیل معتبر است، با باطل آمیخته نمیشد هیچکس نمیتوانست به آن اعتراض کند. راه حق مجموعهای از افکار، اندیشهها، آراء و نظریات است که میگوییم اینها دین حق، مذهب حق و مسلک حق هستند. اگر اینها آمیخته با باطل نبودند، اگر همه اینها الهی بودند و مطابق قرآن، سنت پیامبر و فرمایشات امام معصوم بودند مشکلی پیش نمیآمد و کسی نمیتوانست ایرادی بگیرد که شما اینجایش را اینگونه گفتید! خب قرآن میفرماید، پیغمبر میفرمایند، دلیل عقل میگوید، ما كه از خودمان نمیگوییم؛ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ؛ یعنی اگر باطل از حق جدا میشد زبان معاندان کوتاه میشد.
اما معاندان وقتی درباره اسلام، تشیع، روحانیت و نظام اسلامی جستوجو میکنند، نقطه باطلی را پیدا میکنند، آن را بزرگنمایی کرده، زیر ذرهبین میگذارند و باقی حقایق را میپوشانند. همان باطل را جلوه میدهند و میگویند: این هم دین، این هم روحانیت، این هم نظام اسلامی!
اگر نظام اسلامی کاملاً اسلامی بود، نقطهضعفی نداشت، هوسهای شخصی در آن دخالت نداشت، سلیقههای فردی و منافع گروهی در آن تأثیر نداشت، نظامی کاملاً قابل دفاع بود. البته اکنون هم هست اما اگر میبینید برخی زبان به اعتراض گشودهاند، به خاطر آن نقطهضعفهایی است که باطل در آن نفوذ کرده است. اگر میشد حق را از باطل جدا کرد، زبان معاندان بریده میشد و دیگر حرفی برای گفتن نداشتند. همچنین اگر باطل از حق جدا میشد و باطل محض میبود هیچکس دنبال آن نمیرفت. باطل محض یعنی مجموعهای از دروغها، چیزهایی که هیچ واقعیتی ندارد و سراسر ضرر است. آنچه باید باشد، نیست؛ آنچه نباید باشد، هست. هیچ انسان عاقلی دنبال چنین مسلکی نمیرود. اگر انسان عاقلی دنبال یک مذهب باطل میرود به خاطر آن عنصر حقی است که در آن وجود دارد. شاید هیچ دینی در دنیا نباشد که در آن عنصر حقی نباشد. همین عنصر حق است که پشتوانه همه باطلهای دیگر شده و پیروانش نیز به خاطر همان عنصر حق آن را پذیرفتهاند.
حالا فرصت نیست که برای شما چند مثال از ادیانی که پیروانی دارند و گول ظاهر آن دین را خوردهاند و دنبال آن رفتهاند بیاورم؛ چرا؟! چون در آنها یک عنصر کوچک از حق وجود دارد.
امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرمایند: اگر باطلها از حق جدا میشدند کسی دنبال باطل نمیرفت؛ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ؛ یعنی کسانی که طالب حق هستند فریب باطل را نمیخورند؛ اما مشکل اینجاست که چنین نیست؛ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ؛ یعنی از این خوشه و از آن خوشه، چیزی گرفته میشود و با هم آمیخته میگردد.
فتنهگران کسانی هستند که در پی برپا کردن فتنه در جامعه هستند. اینجا محل بحث، فتنه دینی است یعنی مکرهایی که باعث انحراف مردم میشود؛ افکار غلط، عقاید نادرست، رفتارهایی که به نام دین پذیرفته میشوند و عمل میگردند. وقتی این افراد میخواهند کارشان بگیرد و طرفدار پیدا کنند حق و باطل را با هم مخلوط میکنند؛ از حق، چیزی میگیرند، از باطل هم چیزی و با هم ترکیب میکنند؛ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ؛ یک خوشه از حق و یک خوشه از باطل میگیرند و از آن دستهگلی میسازند که در ظاهر، گلهای خوشرنگ و معطر دارد اما در میان آنها خارهای مسموم نیز پنهان شده است. چهبسا ظاهر زیبایی دارد اما درونش سمی است. اینجاست که برخی گول میخورند؛ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى.
در این مرحله، مردم به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی که ظاهرنگر هستند، عمق ندارند، زود فریب میخورند و تابع فتنهگران و طعمه آنها میشوند؛ اما گروهی دیگر که اهل عمق هستند و مقدر شده که بر پایه حق استوار باشند، ثابتقدم میمانند و نجات پیدا میکنند؛ إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَىٰ.[10] این یک بیان توحیدی است که ادب اسلامی و ایمانی اقتضا میکند خوبیها را به خدا نسبت دهیم. خدا برای این افراد، بهترینها را رقم زده است؛ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَىٰ.
حاصل سخن آنکه فتنه در جامعه دینی خاستگاهی دارد؛ نقطهای که از آن آغاز میشود و از همانجا سر برمیآورد. میتوان گفت بذر فتنه از همانجا کاشته میشود و آن بذر، چیزی نیست جز هوسها؛ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ.
ابزارهایی که موجب رشد این بذر و تبدیل آن به نهالی فتنهانگیز میشوند، آن را آبیاری میکنند، به آن کود میدهند و زمینه گسترش آن را فراهم میسازند عبارتاند از أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ؛ یعنی سخنان نو، طرحهای تازه و نظریاتی خوشظاهر و فریبنده که جلب توجه میکنند.
در آن آیه شریفهای که پیشتر عرض کردم، پس از عبارت لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا میفرماید: يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا؛ یعنی شیاطین برای فریب دیگران از سخنان زیبا و آراسته بهره میبرند. واژه «زُخْرُف» به معنای زینت و زیور است و سوره «زخرف» نیز به همین مناسبت نامگذاری شده است. در همان سوره آمده است: وَإِنْ كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا.[11]
درهرحال، آنچه موجب فریب خوردن مردم میشود یکی سطحینگری و فقدان عمق فکری است؛ حرفی به آنها القا میشود و خیال میکنند درست است اما نمیتوانند دلیل صحیح را از مغالطه تشخیص دهند. یا در مقام عمل، چون رأیی با خواستههایشان سازگارتر است همان را انتخاب میکنند.
به عنوان یک مطایبه، گاهی از ما سؤال میشود که آقا! فلان آقا فتواهای آسانتری دارد، آیا میتوانیم به ایشان مراجعه کنیم؟! انگیزه این پرسش، نه علمی است و نه تحقیقی بلکه صرفاً راحتطلبی است. ممکن است آن مرجعِ اعلم هم باشد اما چون فتواهایش سختتر است ترجیح میدهند به کسی مراجعه کنند که فتواهای آسانتری دارد. من منظور خاصى ندارم، شخص خاصى هم منظورم نیست بلکه منظور انگیزه طرف است كه میخواهد انتخاب كند. این انگیزهای برای انتخاب است.
کسانی که در مقام اندیشه، عمق فکری ندارند و نمیتوانند مطالب صحیح و ناصحیح، سره و ناسره را از هم تشخیص دهند فریب میخورند؛ کسانی که گول سخنان خوشظاهر و فریبنده را میخورند نیز زود در چاله میافتند و گرفتار دام فتنهگران میشوند؛ و درنهایت، کسانی که منافعی برای آنها مطرح است هرچند به شکل سهولت در رفتار، دنبال کسی میروند که راهش آسانتر باشد و راحتتر بتوان با او کنار آمد.
بعضیها هستند - من سراغ دارم، البته نه حالا، ولی پیش از انقلاب میدیدم- کسانی که حتی مقدسمآب هم بودند اما وقتی میخواستند وجوهات شرعیشان را بدهند دنبال کسی میگشتند که نیمی از آن را و یا حتی بیشترش را به خودشان ببخشد! یعنی هم وجوهات داده باشند، هم پولشان پیش خودشان بماند! حالا اینکه آیا آن فردی که چنین کاری را میکرد صالح بود یا نه، من عرضی ندارم اما انگیزه این بود که هم لذتمان را ببریم، هم منفعتمان تأمین شود و درعینحال بیدین هم نباشیم؛ هم مسلمان باشیم و هم دنیای ما خوب بگذرد!
این سه طایفه هستند که در دام فتنهگران میافتند. این تحلیل امیرالمؤمنینعلیهالسلام از پیدایش فتنه است.
اگر ما بخواهیم خودمان گرفتار فتنه نشویم یا بخواهیم پیشگیری کنیم تا دیگران به دام فتنه نیفتند چه باید بکنیم؟! باید نقطه مقابل آن را در نظر بگیریم. از یک طرف باید افکار صحیح را تقویت کنیم. اگر بتوانیم قدرت علمی پیدا کنیم که حق و باطل را تشخیص بدهیم و استدلال صحیح را از مغالطه بازبشناسیم کار ما بسیار جلو خواهد بود و اگر چنین تواناییای نداریم، دستکم باید با کسانی ارتباط داشته باشیم که این زحمت را برای ما میکشند و به آنها اعتماد کنیم؛ کسانی که حق و باطل را خوب میشناسند.
امام وقتی میفرمایند همه کتابهای مرحوم آقای مطهری خوب است درواقع چراغی پرنور فراروی جوانان ما نصب میکنند که اگر نمیخواهید گمراه شوید، این همه کتاب از آن بزرگمرد هست، آنها را بخوانید. چرا دنبال چیزهایی میروید که نمیدانید درست هستند یا نادرست؟! اگر خودتان اهل تشخیص هستید هرچه میخواهید بخوانید اما اگر نیستید، ممکن است فریب بخورید. پس دنبال کسی بروید، دنبال نویسندهای، دنبال شخصی که اهل تشخیص باشد و بتواند در شناخت حق و باطل به شما کمک کند.
اما این همه کار نیست. کسانی هم بودند که راه درست را شناختند، باطل را هم شناختند اما آگاهانه راه باطل را انتخاب کردند! چرا؟! به خاطر همان أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ؛ دنبال هوس بودند. پس شرط دوم برای نجات از فتنه، خودسازی، تزکیه نفس و تهذیب اخلاق است؛ یعنی تابع هوای نفس نباشیم و بر خودمان مسلط باشیم. بنا بگذاریم که دنبال حلال باشیم، نه حرام. بنا بگذاریم که با باطل مبارزه کنیم، با طاغوت بستیزیم و با ظلم مقابله کنیم نه اینکه بیتفاوت باشیم و بگوییم: «هرچه شد، شد! تو کشکت را بساب، چه کار داری چه میشود؟!» نه، آن هم کشک من است! من هم وظیفه دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم. من نمیتوانم بیتفاوت باشم.
این دو عامل یعنی تقویت علمی و اصلاح عملی و اخلاقی، چیزی است که میتواند ما را در برابر انحرافات و فتنهها بیمه کند.
وَفَّقَنَا اللهُ وَإِیاكُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ
وَالسَّلَامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ
[1]. بقره، 191.
[2]. انعام، 112.
[3]. کهف، 29.
[4]. ص، 82.
[5]. کهف، 103 و 104.
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 50.
[7]. جاثیه، 23.
[8]. بقره، 213.
[9]. آلعمران، 18 و 19.
[10]. انبیاء، 101.
[11]. زخرف، 35.