مسئولیت‌های بزرگ ما در برابر نعمت هدایت

در جلسه کمیته روحانیت حزب الله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِی کِتابِه: هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[1]

آفرینش عالم؛ مقدمه‌ای برای امتحان انسان

آیه‌ای که تلاوت شد مضمونش این است که خداوند متعال همه آسمان‌ها، زمین و جهان طبیعت را برای این آفرید که زمینه‌ای برای خلقت انسان فراهم شود؛ و انسان را آفرید تا مورد آزمایش قرار گیرد. این تعبیر، تعبیر بسیار عجیبی است. در اینجا این آیه را کمی باز می‌کنیم تا ببینیم که مفاد این آیه چه مضمون شگفت‌انگیز و عظیمی دارد و درک این مضمون، چه تأثیری باید برای ما داشته باشد.

همه شما می‌دانید که عالم خلقت، عالم بسیار عظیمی است. هنوز هیچ حدس روشنی از قطر عالم نمی‌توانند بزنند. البته یک تئوری از انیشتین هست که بر اساس انحنای نور، برای قطر عالم حدسی زده شده است ولی آن هم در حدی است که نور جسمانی، قابل آزمایش باشد و انحنای آن قابل درک باشد؛ اما در خصوص فراتر از آن، این تئوری نیز ساکت است.

به‌هرحال عالم خلقت در همان حدی که حدس زده‌اند، عالم بسیار عظیمی است؛ یعنی ما هیچ تصوری از عظمت این عالم نمی‌توانیم داشته باشیم. اینکه گاهی می‌گوییم چند میلیون سال نوری، این را فقط لفظاً می‌گوییم و می‌شنویم.

به‌هرحال این عالم، عالم بسیار عظیمی است. در این عالم میلیون‌ها کهکشان وجود دارد که هر کهکشان آن، میلیون‌ها ستاره و خورشید دارد. یکی از کوچک‌ترین خورشیدهایی که در این عالم شناسایی شده، خورشید منظومه ماست. خورشیدهای دیگری نیز وجود دارند که هزاران برابر بزرگ‌تر از خورشید منظومه ما هستند و در منظومه‌ها و کهکشان‌های دیگر قرار دارند!

در این عالم عظیم، یک کره کوچک وجود دارد که به اندازه یک دانه عدس در یک دیگ بزرگ آش هم به حساب نمی‌آید، بلکه به منزله قطره‌ای از یک دریاست. این کره کوچک، کره زمین است که ما روی آن زندگی می‌کنیم. در میان همه این عالم با این عظمت، این کره کوچک یک امتیاز ویژه‌ای دارد. تا آنجا که تجربه‌ها و شواهد علمی و غیرعلمی نشان داده‌اند، هنوز معلوم نشده که در گوشه‌ای دیگر از این عالم پهناور، جایی باشد که موجودی به نام انسان یا بالاتر از انسان در آنجا وجود داشته باشد. البته فرضیه‌هایی هست، اما هنوز ثابت نشده است. آنچه ثابت شده این است که در کل این عالم پهناور، با آن عظمتی که غیرقابل‌تصور است، فقط کره زمین است که بر روی آن موجودی هوشیار، متفکر و مبتکر به نام انسان وجود دارد. جاهای دیگر معلوم نیست. حالا اینکه عمر این نوع انسان روی کره زمین چقدر است، آن هم درست معلوم نیست اما آن چیزی که معلوم است این است که پیدایش انسان نسبت به پیدایش کره زمین خیلی دیرتر بوده و عمر او از عمر زمین خیلی کمتر است.

بیان آیه قرآن این است که ما تمام این عالم باعظمت که عظمتش به‌هیچ‌وجه برای ما قابل‌تصور نیست را برای آدمیزاد آفریدیم. همه این‌ها مقدمه‌ای بود برای اینکه در گوشه‌ای از این عالم به نام کره زمین، شرایطی فراهم شود تا موجودی به نام انسان خلق گردد. حالا اگر در جای دیگری هم موجودی به نام انسان یا شبیه انسان یا چیزی مشابه وجود داشته باشد، دومی‌اش خواهد بود؛ البته نمی‌دانیم، فقط به فرض اینکه باشد؛ و این آدمیزاد را آفریدیم تا مورد آزمایش قرار بگیرد.

مأموریت انسان در جهان هستی

اگر بخواهیم به زبان فلسفی سخن بگوییم، کل عالم زمینه‌ای را برای پیدایش انسان فراهم می‌کند و انسان برای رسیدن به یک کمال والا آفریده شده است، کمالی که از راه اراده و اختیار حاصل می‌شود؛ یعنی این عالم آفریده شده تا موجودی در آن خلق شود که لیاقت انتخاب آزاد داشته باشد، خودش مسیر زندگی‌اش را تعیین کند، خودش انتخاب کند و ارزشش نیز در همین انتخاب نهفته است. قرآن این را «امتحان» می‌نامد؛ یعنی اینکه انسان در برابر دو راه قرار گیرد و یکی را برگزیند.

این توضیحی کوتاه درباره مضمون این آیه بود. حالا از این مضمون چه نتیجه‌ای باید بگیریم؟! قرآنی که نازل شده و این بیانات را فرموده، این آیه را برای چه نازل کرده است؟! ما چه استفاده‌ای از آن باید بکنیم؟!

جایگاه انسان در نظام آفرینش و ارزش وجودی او

در ابتدا باید از مضمون این آیه، دو نکته را استخراج کنیم و بر آن تأمل نماییم؛ اول اینکه در میان همه موجودات این جهان، انسان ارزشمندترین موجود است. در میان آن‌هایی که شناخته شده‌اند - حالا اگر عالمی باشد و موجود دیگری هم باشد که ما نمی‌شناسیم فعلاً به آن‌ها کاری نداریم - لااقل در میان شناخته‌شده‌ها، انسان ارزشمندترین موجود است؛ به‌گونه‌ای که جا دارد همه آن‌ها برای انسان و مقدمه‌ای برای آفرینش انسان باشند.

پس نخستین نکته این است که ما باید ارزش وجودی خودمان را درک کنیم؛ بفهمیم که آدمیزاد یک موجود ساده مانند کرم یا قورباغه و موجوداتی از این قبیل نیست، بلکه موجودی هدف‌دار است که سرمایه‌گذاری عظیمی روی او صورت گرفته است. نباید انسان را یک موجود ساده و سطحی دید؛ چه خودمان را و چه دیگر انسان‌ها را؛ چراکه روی انسان سرمایه‌گذاری عظیمی شده است.

این جهان با این عظمت برای این آفریده شده تا زمینه‌ای برای خلق موجودی ذی‌شعور، بااراده و دارای قدرت انتخاب فراهم شود. در جای دیگر امکان خلق چنین موجودی نبوده و شرایط برای زندگی انسان فراهم نبوده است. آن‌قدر باید اسباب و مسببات هماهنگ شوند، پیچ و مهره‌ها جور شوند، منظومه‌ها با هم مرتبط باشند، نظام عالم بچرخد تا در گوشه‌ای استعداد پیدایش انسان فراهم گردد. حالا اینکه آیا قبلاً هم انسانی بوده یا بعداً خواهد بود را نمی‌دانیم. آنچه می‌دانیم این است که انسان بسیار ارزش دارد و برای پیدایش او سرمایه‌گذاری عظیمی صورت گرفته است.

انسان؛ حامل امانت الهی!

به دنبال درک این ارزش، باید به عظمت مسئولیت انسان نیز پی ببریم. وقتی این عالم را آفریده‌اند تا چنین موجودی به وجود آید، او را سرخود رها نکرده‌اند. قرآن می‌فرماید: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ.[2] حالا هر معنایی که برای این آیه بیان شود و هر تفسیری که ارائه گردد، به‌هرحال بار سنگینی است که بر دوش انسان نهاده شده است و دیگران توان تحمل آن را نداشته‌اند. اینکه «أَبَيْنَ» یعنی چه؟! «أَشْفَقْنَ» یعنی چه؟! این‌ها زبان حال‌ و بیانی دیگر هستند اما درنهایت، این معنا را می‌رسانند که مسئولیتی که انسان دارد هیچ موجود دیگری ندارد.

تا اینجا این یک نتیجه‌ای است که همه انسان‌ها باید به آن برسند. قرآن می‌خواهد این دو نکته را به همه انسان‌ها بفهماند؛ حالا به گوش چه کسانی برسد، چه کسانی آن را بفهمند و چه کسانی درباره آن فکر کنند و آن را دریابند اما هدف از این آیه شریفه این است که همه انسان‌ها این را درک کنند.

شناخت و آگاهی؛ لازمه انتخاب صحیح

حالا از عظمت عالم و نسبت انسان به عالم بگذریم و به داخل کره زمین و جامعه انسانی‌مان برگردیم. آن‌گونه که گفته می‌شود در روی این زمین حدود پنج میلیارد انسان وجود دارد. همه انسان هستند؛ چشم و گوش دارند، عقل دارند، اعضا و جوارح دارند، بدن دارند، روح دارند. این‌ها را خدا برای هدفی مشخص آفریده است؛ خلاصه آن هدف همان است که در این آیه شریفه آمده است: لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[3] یعنی برای آنکه شما را بیازماید تا روشن شود چه کسی نیکوکارتر است.

اما کسی که می‌خواهد آزمایش شود و در معرض انتخاب قرار بگیرد باید شناخت داشته باشد. کسی که هیچ نمی‌داند، آزمایشی ندارد. وقتی خدا می‌خواهد انسان‌ها را آزمایش کند که کدام‌یک نیکوکارتر هستند، باید زمینه این آزمایش فراهم شود؛ باید شناخت صحیح به آن‌ها داده شود، بدانند هر راه به کجا منتهی می‌شود تا انتخاب کنند؛ وگرنه مثل این است که آدم قرعه بکشد، راهی را انتخاب کند و برود و کاری نداشته باشد که این راه به کجا می‌رسد و آیا هدف این است. این که آزمایش نشد. این انتخاب کور و ناآگاهانه است. آیا هدف آن است یا انتخابی که از روی شناخت و آگاهی باشد؟!

برای تحقق آن هدفی که خدا از آفرینش انسان‌ها دارد که لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، انسان باید بداند که کدام کار، خوب است و کدام کار، احسن است تا بتواند آن را انتخاب کند. آیا این انتخاب بدون شناخت ممکن است؟! قطعاً نه. آن آزمایشی که خدا می‌خواهد انجام دهد، بدون شناخت تحقق نمی‌یابد؛ گزینش آگاهانه می‌خواهد؛ خدا می‌خواهد ببیند شما کدام عمل را با آگاهی انتخاب می‌کنید، نه به‌صورت اتفاقی.

عقل و وحی؛ ابزارهای شناخت

برای اینکه این آگاهی برای انسان حاصل شود تا مقدمه‌ای برای آزمایش فراهم گردد، خدا دو راه شناخت برای آدمیزاد قرار داده است؛ یک راه در درون خودش، به نام عقل؛ یک راه در بیرون، به نام وحی؛ إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظاهِرَةً وَ حُجَّهً باطِنَةً؛ هم عقل و هم وحی، هر دو زمینه‌ساز آزمایش هستند؛ تا آزمایش، زمینه انتخاب را فراهم کند؛ تا انسان‌ها با آگاهی، راه صحیح را انتخاب کنند؛ تا به آن کمالی که باید برسند و جز از مسیر اختیار به آن نمی‌رسند، به آن کمال برسند. آن هدف اعلای خلقت است.

تشریع الهی، دعوتی به انتخاب آگاهانه و آزادانه

به عقیده من و شما که مسلمان هستیم -حالا به عقاید دیگران کاری نداریم. ما الآن داریم بر اساس اصول موضوعه‌ای صحبت می‌کنیم که همه ما قبول داریم و آن اینکه اسلام حق است. اگر با کسی مواجه شویم که در این مسئله شک دارد، باید جور دیگری بحث کنیم اما در اینجا نیازی به طرح آن بحث نیست - به عقیده ما که اسلام را دین حق می‌دانیم و معتقدیم که همه باید مسلمان باشند، در این زمان، از میان پنج میلیارد انسانی که روی زمین زندگی می‌کنند، کسی راه حق را پیدا می‌کند که اسلام را شناخته باشد.

در میان این پنج میلیارد انسانی که روی زمین خلق شده‌اند و همه‌ آن‌ها هدف خلقت هستند، همه این کهکشان‌ها و منظومه‌ها برای آن‌ها آفریده شده‌اند، همه آن‌ها حامل بار امانت الهی هستند، همه‌ آن‌ها باید آزمایش شوند و همه باید گزینش آگاهانه داشته باشند، از میان این‌ها، برای چند درصدشان واقعاً شرایط گزینش آگاهانه فراهم است؟! یعنی چند درصد از این پنج میلیارد انسان، اسلام و محتوای اسلام را شناخته‌اند؟! یعنی غیر از اینکه حقانیت اسلام را شناخته‌اند، محتوای آن را هم شناخته‌ باشند، فهمیده‌ باشند وظیفه‌شان چیست و حالا در معرض آزمایش قرار گرفته‌اند که آیا به وظیفه‌شان عمل می‌کنند یا نه؟! فکر می‌کنید چند درصد انسان‌های روی زمین این‌گونه هستند؟!

می‌گویند در میان همه‌ انسان‌های روی زمین، یک میلیارد نفر مسلمان هستند؛ یعنی بیست درصد از کل این پنج میلیارد. برای این‌ها، شرایط آزمایش کامل فراهم است؛ یعنی افزون بر عقل، از آن وحی‌ای که خدا برای هدایت مردم فرستاده نیز بهره‌مند هستند؛ با آن دین حقی که همه می‌پذیرند، یک میلیارد نفر یعنی بیست درصد انسان‌های روی زمین شرایط آزمایش برای آن‌ها فراهم است. حالا فرض کنید واقعاً چنین باشد. آیا شما خبر دارید که از میان این یک میلیارد مسلمانِ روی زمین، چند درصدشان واقعاً از اسلام آگاه هستند؟!

اینجا همه ما شیعه هستیم و طبق اصول مذهب شیعه صحبت می‌کنیم. البته با برادران اهل‌ تسنن باید به‌گونه‌ای دیگر گفت‌وگو کرد اما فعلاً اصول موضوعه‌ مشترک بین ما این است که مذهب شیعه، حق است و اسلام واقعی در این مذهب تجلی یافته است. در میان آن بیست درصد مسلمان، چند درصد واقعاً اسلام واقعی را شناخته‌اند؟! درصد کمی؛ جمعیت شیعه نسبت به سایر مذاهب بسیار زیاد نیست. تنها تعداد اندکی از آن‌ها هستند که مذهب حق را شناخته‌اند؛ یعنی همان اسلامی که واقعاً بر پیامبر نازل شده است. البته نسبت به کل مسلمان‌ها.

حالا بیایید سخن را در میان همین شیعه‌ها ادامه دهیم. در میان شیعه‌هایی که در دنیا هستند، چند درصدشان با حقایق دین و مذهب آشنا هستند؟! ابتدا شیعه‌های ایران را حساب کنید و بعد سراغ جهان بروید. کشورهای همسایه ما مثل پاکستان، هند و بنگلادش و کشورهای دورتر مثل اندونزی، با اینکه جمعیت شیعه‌ قابل‌توجهی دارند اما اکثریت قاطعشان از مسائل ضروری اسلام و شیعه آگاه نیستند؛ از ضروریات اسلام و مذهب تشیع! پس این هدف الهی از آفرینش انسان، عظمت این جهان و این بساط خلقت، چگونه قرار است تحقق پیدا کند؟!

خداوند برای اینکه انسان‌ها شرایط آزمایش را داشته باشند پیامبران را فرستاد. آن‌ها اوصیایی داشتند. هزاران پیامبر، امام و پیشوای الهی، جان خود را برای ترویج دین خدا فدا کردند. چنان‌که قرآن می‌فرماید: وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ.[4] در مذهب خودمان که می‌دانیم پیشوایان ما چه کسانی بودند، کدام‌یک از آن‌ها با مرگ طبیعی از دنیا رفتند؟! آن هم عزیزانی که هرکدامشان به اندازه‌ تمام عالم ارزش داشتند! اگر هزارها امثال بنده و میلیون‌ها امثال ما را در برابر یکی از امام‌زاده‌ها- امام که جای خود دارد - در برابر قاسم بن الحسن، در برابر علی‌اکبر، در برابر اباالفضل که حتی امام معصوم هم نبودند حساب کنید، یعنی میلیون‌ها امثال بنده یک طرف، آن‌ها یک طرف، آن‌ها بر ما ترجیح دارند. ما در برابر آن‌ها چه ارزشی داریم؟! آن‌ها چه مقامی از معرفت و ایمان داشتند و آن‌وقت، آن‌ها فدا شدند تا ما اسلام را بشناسیم!

آن دستگاه آفرینش با آن عظمت و این دستگاه تشریع با این وسعت و فدا شدن عزیزانی چون انبیا و اولیای خدا، همه برای این بوده که من و شما وظیفه‌مان را نسبت به خدا بشناسیم؛ تا آگاهانه و آزادانه انتخاب کنیم و بدانیم که راه صحیح همین است.

ما و امانت الهی

به حکم اینکه این امانت بر دوش ما نهاده شده و در دست دیگران نیست یکی از وظایف ما این است که دیگران را نیز با وظایفشان آشنا کنیم. تکیه‌ عرض بنده همین‌جاست؛ ما باید بیندیشیم که انسان هستیم و هدف از آفرینش جهان چیست. باید فکر کنیم که ما امانت‌دار باری هستیم که آسمان و زمین تاب تحمل آن را نداشتند. عمر ما بیهوده نیست. این‌گونه نیست که هر طور دلمان خواست آن را بگذرانیم. این محصول کل عالم، آن هم با آن عظمت و وسعت است. چیز بیهوده‌ای نیست که آن را با سرگرمی بگذرانیم و کاری کنیم صبح شب شود و شب صبح شود. این بهای کل عالم خلقت است.

این مسئله‌ای است که هر انسانی باید درباره‌اش بیندیشد؛ اما ما بیش از دیگران باید به مسئولیت خود فکر کنیم. برای همین است که خداوند، در میان میلیاردها انسان، در میان جمعی معدود و درصدی بسیار ناچیز، بر ما منّت خاصی نهاده است. همه انسان‌های روی زمین، انسان هستند، همه مخلوق خدا هستند؛ آن سیاه‌پوستی که در جنگل‌های آفریقا زندگی می‌کند، آن طوایفی که در جزایر میکرونزی و پلی‌نزی زندگی می‌کنند، آن اسکیموهایی که در قطب شمال زندگی می‌کنند آن‌ها هم انسان هستند، آن‌ها هم مخلوق خدا هستند، آن‌ها هم شعور و مسئولیت دارند.

در میان این میلیاردها انسان، گروهی اندک هستند که خداوند این منّت را بر آن‌ها نهاده که دین صاف و خالص خود را به ایشان رسانده و در برابر این نعمت، آن‌ها را موظف کرده که دیگران را نیز هدایت کنند. چنان‌که می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا؛[5] شما مأمور هستید این امانت الهی را به سراسر جهان برسانید.

ما افزون بر مسئولیتی که به‌عنوان انسان داریم، مسئولیتی دیگر به‌عنوان مسلمان بودن داریم؛ وظیفه‌ای دیگر به‌عنوان شیعه بودن داریم؛ و از همه مهم‌تر، وظیفه‌ای سنگین‌تر به‌عنوان عالم بودن به دین و حامل امانات انبیا بودن داریم؛ إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ اَلْأَنْبِيَاءِ.[6] آنچه خدا از پیامبران و ائمه اطهار می‌خواست، در زمان نبودن آن‌ها و در دوران غیبت امام، از ما می‌خواهد. این باری است که بر دوش ما نهاده شده است؛ همان‌گونه که نمی‌توانیم از انسان بودن خودمان استعفا بدهیم، از این مسئولیت نیز نمی‌توانیم کناره‌گیری کنیم.

بله، روزی می‌رسد که وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا؛[7] دلش می‌خواهد از انسان بودن استعفا بدهد؛ اما چه فایده؟! نمی‌شود. اگر ما هم هوس کنیم که انسان نباشیم تا زیر بار این مسئولیت نرویم، آیا ممکن است؟! مگر به اختیار ماست؟! آنگاه که خواستند ما را انسان خلق کنند، مگر از ما اجازه گرفتند؟! خدا خواسته و ما را انسان آفریده و این بار مسئولیت، تکویناً بر دوش ما نهاده شده است.

نعمت‌های بزرگ، مسئولیت‌های سنگین

این نعمت‌های عظیمی که خداوند متعال به ما داده برای بسیاری از انسان‌ها فراهم نیست. به‌عنوان‌مثال در گوشه‌وکنار دنیا انسان‌هایی هستند که آرزو می‌کنند فقط یک سال به حوزه علمیه قم بیایند و با حقایق اسلام آشنا شوند اما امکانش برای آن‌ها فراهم نیست. التماس می‌کنند که کسی را سالی یک ماه برای آن‌ها بفرستیم تا مسائل اسلامی را بیان کند اما اینجا، هم امکانات فراهم نیست و هم گوش کسی به این حرف‌ها بدهکار نیست! التماس می‌کنند که نوار بفرستید، کتاب بفرستید؛ میلیون‌ها مسلمان، درخواستشان از حوزه علمیه قم، مرکز انقلاب اسلامی، این است که یک کتاب صدصفحه‌ای درباره اسلام برای آن‌ها ارسال شود. ما موظف هستیم آن‌ها را راهنمایی کنیم اما هنوز نسبت به همشهری‌های خودمان و نسبت به مردم کشور خودمان هم احساس مسئولیت نکرده‌ایم، چه برسد به آمریکای جنوبی، آفریقا، قطب شمال و جنوب! به جای این‌ها واقعاً به چه چیزهایی مشغول شده‌ایم؟!

برای اینکه وقت آقایان را زیاد نگیرم، خلاصه عرض بنده این است: کمی به اهمیت مسئولیتی که بر دوش ما نهاده شده است فکر کنیم. این مسئولیت را درست بشناسیم؛ مسئولیت انسان بودن، مسئولیت مسلمان بودن، مسئولیت شیعه بودن و مسئولیت روحانی بودن. این چهار مسئولیت را بشناسیم و ببینیم چه عظمتی دارند؟! در برابر این‌ها باید چه کاری انجام دهیم؟! چگونه می‌توانیم از زیر بار این مسئولیت بیرون بیاییم؟! به چه شکلی؟!

شناخت صحیح وسع، آغاز حرکت‌های بزرگ

البته لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[8] اما شناختن وسع و شناختن امکانات، شرط است. خیلی کارها هست که ما می‌توانیم انجام دهیم اما یا خبر نداریم که می‌توانیم و یا درصدد انجام آن نیستیم. انسان در یک لحظه ممکن است حتی نتواند نفس بکشد یا دستی تکان بدهد. این وسع نیست. مثلاً الآن که بنده اینجا نشسته‌ام، هیچ کاری نمی‌توانم بکنم؛ این وسع نیست؛ اما می‌توانم بسیاری از مقدمات را فراهم کنم؛ آن‌ها هم جزو وسع هستند. چه کسی این انقلاب را در این مملکت به وجود آورد؟! این وسع چه کسی بود؟! همین مردم پابرهنه. آن‌ها قدرتش را داشتند و انجام دادند. مگر نداشتند؟! اما خودشان هم خبر نداشتند! یک مرد آگاه به اسلام، آگاه به توان انسان‌ها و آگاه به قدرت ملت پیدا شد و مردم را بیدار کرد و به آن‌ها توجه‌ داد که بابا! شما می‌توانید! بجنبید! می‌توانید!

وقتی مردم به توان و مسئولیت خودشان توجه پیدا کردند، چنین حرکت عظیمی را به وجود آوردند. هنوز زود است که اهمیت این حرکت در تاریخ شناخته شود!

ما باید فکر کنیم با همین چیزی که الآن در اختیار ما هست چه کار می‌توانیم بکنیم. آن روز هم خیلی‌ها بودند که می‌گفتند: «با چه چیزی به جنگ تانک برویم؟! با مشت و درفش که نمی‌شود!» متأسفانه امروز هم همین منطق «نمی‌شود» و «نمی‌توانیم» به انقلابیون ما سرایت کرده است! از کارهای انقلابی ده، بیست ساله خسته شده‌اند و حالا دیگر می‌گویند نمی‌شود! البته بخشی از این حالت، مقتضای پیری است. آدم وقتی پا به سن می‌گذارد و نیروهایش تحلیل می‌رود، طبیعی است که میل به تنبلی و لمیدن پیدا می‌کند. اما این حالت اگر از پیرمردها عیب نباشد، از شما جوان‌ها عیب است. شاید آن‌هایی که در اثر سالمندی، بی‌حال شده‌اند و می‌گویند دیگر نمی‌شود و بیشتر از این از ما نمی‌آید، معذور باشند؛ اما جوان‌ها چطور؟! آیا نمی‌شود؟! کدام کار است که بخواهید و برای آن تلاش کنید و نشود؟! خیلی کارهای از این بزرگ‌تر بود که می‌گفتند «نمی‌شود»؛ و «شد»؛ به شرطی که همت باشد، برنامه‌ صحیح باشد و نیروها بی‌جهت هدر نرود؛ وگرنه کدام کار است که نشدنی باشد؟!

ما امروز در زمانی هستیم که خدا نعمت‌هایش را بر ما بسیار زیاد کرده است. البته سختی‌هایی هم هست؛ این حکمت آفرینش است. در دنیا هیچ راحتی‌ای بدون سختی نیست و هیچ لذتی بدون درد و رنج؛ اما آبرویی که خدا در این زمان به ما مسلمان‌ها داده، در هیچ زمانی سابقه نداشته است. این نعمت‌ها مسئولیت‌آور هستند و مسئولیت‌ها را مضاعف می‌کنند.

وظیفه ما در قبال اسلام

ما به حکم نعمت‌های عظیمی که خداوند به ما عطا فرموده، بزرگ‌ترین وظیفه‌مان این است که اولاً تلاش کنیم اسلام را هرچه بهتر و عمیق‌تر از راه صحیح و بر اساس منابع معتبر بشناسیم. ثانیاً بکوشیم همین اسلامی که شناخته‌ایم را به همان اندازه‌ای که واقعاً شناخته‌ایم، به دنیا معرفی کنیم. آنچه مشکوک است را کنار بگذاریم و آنچه یقیناً شناخته‌ایم، همان را به جهان بشناسانیم. اسلام و قرآن، ارث پدر بنده و جنابعالی نیست؛ امانتی الهی است. ما مأموریم که این امانت را به عالم برسانیم. هرچه در این زمینه کوتاهی کنیم مسئول هستیم.

ابتدا باید تلاش کنیم آن را درست بفهمیم، درست یاد بگیریم، در شناختن آن کوتاهی نکنیم، در درس خواندن سستی نکنیم. سپس بکوشیم آن را درست تبلیغ کنیم و به دیگران برسانیم؛ اما شرایط فعلی حوزه‌های علمیه با این مسئولیت عظیم تناسب ندارد. در این زمینه جای بحث نیست؛ همه شما به‌خوبی آگاه هستید. آنچه مهم است این است که چه باید کرد؟! کمبودهای حوزه در همه ابعاد وجود دارد و نیاز به بازسازی و رفع کمبودها وجود دارد؛ اما چه باید کرد؟! آیا صرفاً انتقادکردن، مسئله را حل می‌کند؟! اگر بنشینیم بحث کنیم و فقط در روزنامه‌ها و در مجلات بنویسیم و در جاهای دیگر از کمبودهای حوزه انتقاد کنیم آن‌وقت چه می‌شود؟! غیر از اینکه دشمن خوشحال شود، آیا چیز دیگری هم حاصل می‌شود؟!

رسالت ما در ساختن آینده حوزه

اگر از مسئولان حوزه انتقاد کنیم و بگوییم: «آقا! این‌ها به درد نمی‌خورند! این‌ها ضعیف هستند! فلان هستند!» اگر مسئول بهتری نداشته باشیم که جای آن‌ها بگذاریم، این انتقاد چه فایده‌ای دارد؟! این دقیقاً شبیه انتقادهایی است که از دولت‌ها می‌شود که گفته می‌شود: «این دولت ضعیف است و عملکردش در فلان جا ضعیف بوده است»؛ اگر فرد بهتری سراغ دارید، انتقاد کنید و بگویید: «آقا! این فرد، ضعیف است؛ با تشکر از زحماتی که کشیده؛ به نظر ما این فرد، لایق‌تر است، این را سر کار بگذارید!»

البته صرف ادعا کافی نیست. بسیاری از اوقات، انسان گمان می‌کند راه‌حل را می‌داند اما وقتی وارد عمل می‌شود درمی‌یابد که واقعیت چیز دیگری است. به فرض، اگر شما واقعاً دلسوز هستید، باید این‌گونه عمل کنید؛ بگویید: «فلان مسئول در فلان اداره یا پست یا وزارتخانه، عملکرد ضعیفی دارد و این فردی که ما معرفی می‌کنیم، بهتر است. ما او را می‌شناسیم، بروید تحقیق کنید؛ خواهید دید که این فرد از او شایسته‌تر است.» این کار، اقدامی درست و خدمت به نظام است. شما باید فردی را معرفی کنید که بهتر بتواند مسئولیت را به ‌عهده بگیرد. فرضاً عرض می‌کنم؛ اما اگر جایگزین مناسبی ندارید، بدانید آن فردی هم که شما می‌گویید، کارش بهتر از این نیست. همین فرد لااقل چند سال تجربه دارد. آن‌ کسی که شما می‌گویید، این تجربه را ندارد. صرف اینکه آدم مقدسی است دلیل نمی‌شود که کارش بهتر باشد. اینکه بیایید مسئولی را تخریب کنید، از او انتقاد کنید، او را از چشم مردم بیندازید، او را سست کنید اما جایگزین بهتری برای او سراغ نداشته باشید چه فایده دارد؟!

اگر منتظر هستیم کسی از عرش بیاید و حوزه را اصلاح کند، مثل همان‌هایی هستیم که منتظر بودند کسی از عرش بیاید و شاه را پایین بکشد! در طول دو هزار و پانصد سال، آیا کسی از عرش آمد شاه را پایین بکشد؟! اگر در طول این مدت، کسی از عرش آمد شاه را پایین بکشد، حالا هم یک کسی از عرش می‌آید مشکلات ما را حل می‌کند! مشکلات ما باید به دست خودمان حل شود. اگر انتظار دارید کسی از آمریکا یا شوروی بیاید حوزه را اصلاح کند، به همان انتظار باشید! از کجا می‌خواهند بیایند اصلاح کنند؟! اگر می‌گویید حالا که حوزه این مفاسد را دارد، پس این حوزه باید ور‌بیفتد! - آیا این‌گونه فکر می‌کنید؟! - آیا آن‌وقت درست می‌شود؟! آیا آن‌وقت اسلام باقی می‌ماند؟!

پس چه راهی هست؟! هیچ راهی جز این نیست که خود شما آستین‌ها را بالا بزنید و خودتان را برای اداره حوزه بسازید؛ باید زحمت بکشید، مطالعه کنید، جان بکنید، فداکاری کنید، درس بخوانید، ملّا شوید، تمرین مدیریت داشته باشید، آگاهی سیاسی و اجتماعی پیدا کنید تا بتوانید در آینده، حوزه‌ای متناسب با انقلاب بسازید.

نداریم آقا! نداریم! وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ![9] بنده بیش از چهل سال است که در حوزه حضور دارم. آنچه حوزه باید داشته باشد را ندارد؛ باید آن را ساخت. شما باید احساس مسئولیت کنید، درس را بهتر بخوانید، قدر عمرتان را بهتر بدانید، وقتتان را صرف حرف‌های بیهوده و چرند نکنید و نیروهایتان را صرف اصطکاک نکنید.

امام از سال ۴۱ تاکنون بارها بر وحدت تأکید کرده است؛ اما متأسفانه ما دائماً از این توصیه سوءاستفاده کردیم و درست برخلاف آن رفتار کردیم! آیا به جایی رسیدیم؟! آیا این‌ها درست بود؟! مدام همدیگر را تخریب کردیم! مدام به همدیگر انگ زدیم! مدام برای همدیگر کارشکنی کردیم! آیا این‌ها درست بود؟! آیا این‌ها خواست امام بود؟! آیا این‌ها خواست خدا و پیغمبر بود؟! حالا یک مقدار سرمان به سنگ خورده و یک مقدار به هوش آمده‌ایم؛ اما اگر دیر بجنبیم، شیطان همان شیطان است و باز ما را به جان هم خواهد انداخت!

وحدت در مسیر خدا؛ تضمین سعادت دنیا و آخرت

مراقب باشیم وحدتی که خدا، پیغمبر، امام زمان و در زمان ما امام امت و نائب امام بر آن تأکید می‌فرمایند را رعایت کنیم. این همه نیروها نباید صرف اصطکاک و صرف برخوردهای بی‌ثمر نشود چون چیزی ته آن نمی‌ماند. بیاییم نیروهایمان را در یک جهت قرار دهیم؛ جهت خدا، رضایت ولی‌عصرارواحنافداه، مصلحت امت، عزت و شرافت دنیا و ثواب و سعادت آخرت.

اگر عظمت مسئولیتمان را درک کنیم و درست جهت‌گیری کنیم؛ نیروهایمان را متمرکز کنیم و به‌جای اینکه رو در روی هم قرار دهیم، همه را در یک جهت قرار دهیم؛ اگر صادقانه با هم باشیم، نه اینکه بخواهیم سر هم کلاه بگذاریم؛ با صبر، با استقامت، با پشتکار و بالاتر از همه با اخلاص همه کار شدنی است. باید بخواهیم بنده خدا باشیم و شوخی‌مان نیاید. اگر این‌ها را رعایت کنیم مطمئن باشید اهداف الهی تحقق‌پذیر است. خدا دست از مددهایش برنداشته است. اگر این مددها به من و شما نمی‌رسد یا به دیگران نرسیده، به خاطر این است که شرایط خودشان تغییر کرده است؛ اما خدا همان خداست، همان خدایی که مددهای خودش را در طبس و در جاهای دیگر فرستاد. او که در سال‌های اول جنگ، در جبهه‌ها آن مددهای عجیب‌وغریب را می‌فرستاد، تغییر نکرده است؛ این ما هستیم که تغییر کرده‌ایم! خدای جبهه، خدای حوزه و خدای دانشگاه یکی است. ما باید جبهه‌ایِ مخلص شویم؛ خدا همان خداست.

ما اگر صادق باشیم، اگر اخلاص داشته باشیم، اگر با هم باشیم، خدا پیشرفت ما و سعادت دنیا و آخرت ما را تضمین می‌کند؛ اما اگر به جان هم بیفتیم، فقط به فکر خودمان و گروه خودمان باشیم، اگر اخلاص در کار نداشته باشیم، هیچ ضمانتی برای ما وجود ندارد! نیروهای ما در برابر کل نیروهای دنیا قابل محاسبه نیست. ما چه داریم؟! اگر خدا را داشته باشیم، همه چیز داریم: إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ؛[10] اما اگر خدا ما را به خودمان واگذارد؛ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ!

پروردگارا! تو را به خون‌های پاک شهدا قسم می‌دهیم دل‌های ما را به نور ایمان و معرفت روشن‌تر بفرما!

اعمال ما را برای خودت خالص قرار ده!

ما را از تفرّق و تشتّت نجات ده!

ما را مشمول دعاها و عنایات ولی‌عصرارواحنافداه قرار ده!

در ظهور آن حضرت تعجیل فرما!

ما را از خدمتگزاران راستین آستان آن حضرت قرار ده!

بر طول عمر، عزت و توفیقات امام بزرگوار بیفزا!

توفیق قدردانی از آن نعمت و از همه نعمت‌هایت را به ما عنایت فرما!

عاقبت ما را ختم به خیر فرما!

وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ٱلطَّاهِرِينَ


[1]. هود، 7.

[2]. احزاب، 72.

[3]. ملک، 2.

[4]. آل‌عمران، 21.

[5]. نساء، 58.

[6]. کافی، ج 1، ص 32.

[7]. نبأ، 40.

[8]. بقره، 286.

[9]. فاطر،14.

[10]. آل‌عمران، 160.

 

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...