فاطمه‌سلام‌‌الله‌‌عليها؛ پرچم‌دار بصیرت در مسیر ولایت

در همایش کوثر - شیراز
تاریخ: 
سه شنبه, 29 شهريور, 1379

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِی‌الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا بفرمایید.

فرارسیدن زادروز بانوی بی‌همتای اسلام، حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراعلیهاالسلام را به پیشگاه مقدس ولی‌عصرارواحنافداه، مقام معظم رهبری و همه علاقه‌مندان به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين مخصوصاً شما حضار محترم، خواهران و برادران ارجمند، تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که بر معرفت، محبت و ارادت ما به خانواده پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بیفزاید و ما را در پیروی از راه آن‌ها و ادای حقوقی که بر ما دارند موفق بدارد.

خدا را شکر می‌کنم که در این روز مبارک که مزایای دیگری هم مقارن آن است، ازجمله زادروز بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه و همچنین آغاز هفته دفاع مقدس، هفته زن، روز زن و روز مادر که هرکدام دارای فضیلت‌ها و افتخارات خاصی هستند، در حضور شما عزیزان شرفیاب شدم. از خداوند متعال درخواست می‌کنم که چیزی را الهام بفرماید که برای گوینده و شنونده، نافع باشد.

برکات انقلاب اسلامی در شناساندن یگانه گوهر عرش الهی

یکی از برکات انقلاب اسلامی که کمتر روی آن حساب می‌شود این است که به برکت انقلاب اسلامی، زمینه ارتقاء سطح معرفت و ایمان ما نسبت به مقدسات دینی و به‌خصوص نسبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بیشتر فراهم شده است. پیش از پیروزی انقلاب، عموم مردم ما نسبت به شخص حضرت زهرا‌علیهاالسلام، کمتر به عمق مقامات ایشان و علو درجات ایشان پی برده بودند. البته ایشان را به عنوان دختر پیامبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، همسر امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه، مادر ائمه اطهارسلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و بانوی معصومی که در امت اسلام، تنها بانوی معصوم شناخته‌شده و ضمانت‌شده عصمت است می‌شناختند اما این‌که ایشان چه مقامی در عالم هستی و در میان نوع انسان دارند برای مردم ناشناخته بود تا اینکه مثل امام‌رضوان‌الله‌علیه در این میدان، لب به سخن گشودند و حقایقی از مقامات این بانوی عُظمی را بیان فرمودند که همه شما کم‌وبیش شنیده‌اید و دیگر جای سخن برای امثال بنده باقی نگذاشته‌اند.

با معرفی‌هایی که امام‌رضوان‌الله‌علیه نسبت به مقام حضرت زهراعلیهاالسلام ارائه کردند و با ارادتی که رزمندگان ما- به‌خصوص با تجربه‌هایی که در میدان‌های جنگ در اثر توسل به آن حضرت پیدا کردند- به ایشان داشتند، روزبه‌روز شناخت و معرفت مردم ما نسبت به این گوهر یگانه خزانه عرش الهی بیشتر شد. چون می‌خواهم مطلب را از جای دیگر شروع کنم لذا مقدماتش را کوتاه می‌کنم و در این زمینه بیشتر از این صحبت نمی‌کنم.

حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها؛ انسان نمونه، الگوی جهانی

اجمالاً حضرت زهراعلیهاالسلام به عنوان شخصیتی شناخته شدند که صرف‌نظر از آن مقامات معنوی و ملکوتی و آن مقام نورانیتی که ایشان داشتند و ما درست نمی‌فهمیم که یعنی چه و بهتر هم این است که مثل بنده‌ای وارد این‌جور مباحث نشوم که درست عقلم نمی‌رسد و بیانم قاصر است، آنچه برای همه ما قابل‌فهم است این است که حضرت زهراعلیهاالسلام به عنوان یک انسان نمونه که می‌تواند الگوی همه انسان‌ها در جمیع اعصار باشد شناخته شدند و حتی وقتی در یک مصاحبه رادیویی، یک نفر اسمی از یک خانم خارجی برده بود که به خاطر علاقه‌ای که به بعضی از رفتارهای او داشت او را به عنوان الگوی خودش معرفی کرده بود، امام‌رضوان‌الله‌علیه فوراً به صداوسیما زنگ زدند و آن تعبیر تند را نسبت به آن شخص انجام دادند و آن شخص توبه کرد و از کار خودش اظهار پشیمانی کرد وگرنه عواقب بدی برای او می‌داشت. اینکه امام‌رضوان‌الله‌علیه این‌قدر حساس بودند که شخصیت حضرت زهراعلیهاالسلام به عنوان تنها الگوی نمونه برای زنان عالم شناخته شود؛ خب الگو در چه چیزی؟!

اجمالاً می‌دانیم ابعاد زندگی انسان بسیار متعدد است ازجمله رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خانواده، با پدر و مادر، با همسر، با فرزندان، با همسایگان، با دوستان، با آشنایان، رابطه با کل جامعه، رابطه انسان با مسئولان کشور و حتی رابطه انسان با سایر انسان‌هایی که خارج از دین هستند. با اینکه عمر حضرت زهراعلیهاالسلام بسیار کوتاه بود اما در همه این زمینه‌ها رفتارهای نمونه‌ای از ایشان سر زد و گفتارهای آموزنده‌ای داشتند که می‌تواند برای همه انسان‌ها الگو باشد؛ اما آنچه ما از زندگی حضرت زهراعلیهاالسلام استفاده می‌کنیم را می‌توانیم در دو بخش تقسیم کنیم: یکی استفاده‌هایی که مستقیماً از گفتار و کردار آن حضرت می‌بریم؛ یعنی مطلبی را بیان فرموده‌اند، ما از کلام ایشان بهره می‌گیریم و آن برای ما الگو می‌شود یا رفتار مشخصی داشته‌اند که برای دیگران الگو می‌شود؛ و گاهی استفاده‌های غیرمستقیمی است که از رفتار و کردار ایشان می‌شود و با استنباط و تحلیل‌هایی که از گفتار یا کردار ایشان صورت می‌گیرد ما برای زندگی خودمان درس می‌گیریم.

چگونه از زندگی حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها الگو بگیریم؟!

اما در همین الگوگیری از زندگی حضرت زهراعلیهاالسلام برای جوان‌های ما نقطه‌های ابهامی وجود دارد که گاهی هم مطرح می‌شود. بنده به عنوان کسی که حس می‌کنم جوان‌های ما هنوز فرصت کافی برای تعمق در معارف دینی پیدا نکرده‌اند و درس و بحث‌های مدرسه و دانشگاه به آن‌ها اجازه نداده است که مطالعات عمیقی داشته باشند، می‌دانم که سؤالاتی برای آن‌ها مطرح می‌شود که امثال ما بیشتر موظف هستیم به آن‌ها اهتمام داشته باشیم.

فضایل حضرت زهراعلیهاالسلام صدها بار گفته شده، شنیده شده و در کتاب‌ها نوشته شده است؛ گو این‌که اگر هزاران برابر هم گفته شود، قطره‌ای از دریای فضایل آن حضرت است؛ اما آنچه برای ما اولویت دارد، رفع ابهام‌هایی است که در این زمینه‌ها وجود دارد تا بهتر بتوانیم الگو بگیریم. وقتی می‌گویند از زندگی حضرت زهراعلیهاالسلام برای رفتارتان الگو بگیرید، برای بسیاری از جوان‌ها و دخترخانم‌های ما این مسئله مطرح می‌شود که یعنی ما برویم چادری از لیف خرما تهیه کنیم، چند وصله هم به آن بزنیم تا پیرو حضرت زهرا شویم؟! یعنی یک چهاردیواری گِلی بسازیم، پوست گوسفندی در آن بیندازیم، روی آن بنشینیم تا تابع حضرت زهرا شویم؟! یعنی یک دستاس بخریم و در خانه بگذاریم، جو را دستاس کنیم و نان بپزیم تا پیرو حضرت زهرا باشیم؟! چگونه الگو بگیریم؟! زندگی حضرت زهرا این‌ها بود دیگر. این‌که می‌گویند از زندگی ایشان الگو بگیریم یعنی چه؟!

این احتیاج به تبیین دارد و به همین جهت، کسانی که می‌خواهند شبهه القا کنند و مردم را از اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين یعنی از حقیقت اسلام جدا کنند همین‌جور چیزها را مطرح می‌کنند و می‌گویند این‌ها حرف‌های کهنه‌ای است و اصلاً قابل عمل نیست! حضرت زهراعلیهاالسلام در آن زمان مثل سایر مردم، زندگی ساده‌ای داشتند. ما اگر بخواهیم از ایشان اقتباس کنیم، اصلاً با این زمان تناسب ندارد و امکان هم ندارد و به فرض این‌که کسی ریاضت بکشد و چنین زندگی‌ای برای خودش فراهم کند، زندگی مطلوبی نیست. این‌گونه زندگی کردن در این زمان انسان را از وظایف واجبش محروم می‌کند. چطور می‌شود این‌گونه زندگی کرد؟! پس یعنی چه که ما از حضرت زهراعلیهاالسلام الگو بگیریم؟!

این‌که معنای الگو گرفتن چیست و رفتار و گفتار آن‌ها را اقتباس کنیم یعنی چه، اینجاست که به اسلام‌شناس احتیاج داریم، به فقیه احتیاج داریم، به امام‌شناس احتیاج داریم. اگر بخواهم وارد این بحث بشوم گسترده است لذا به صورت یک فرمول کوتاه عرض می‌کنم، چون هدفم نکته‌ای بعدی است که بیشتر می‌خواهم به آن بپردازم؛

معنای درست اقتباس و الگوگیری

رفتارها یک قالب دارند و یک محتوا یا روح. قالب‌های رفتاری در شرایط مختلف زمانی و مکانی، قابل تغییر هستند. آن‌چه مهم است و به رفتار ارزش می‌بخشد، روح و محتوای آن رفتار است. این‌که حضرت زهراعلیهاالسلام لباس یا چادرشان از لیف خرما بود، این قالب کار است. مسلماً امروز در هیچ جای دنیا، حالا هیچ‌جا که می‌گویم بنده همه جای دنیا نرفته‌ام و خبر ندارم اما آن‌قدری که می‌شناسیم هیچ‌کس نمی‌آید از لیف خرما چادر درست کند. منظور از این‌که بخواهیم الگو بگیریم این نیست که این قالب رفتار را اقتباس کنیم و از آن تقلید کنیم؛ بلکه منظور این است که روح این رفتار را درک کنیم و آن را در زندگی خودمان بدمیم؛ یعنی روح پارسایی، روح وارستگی و روح بی‌اعتنایی به زخارف دنیا.

در هر زمانی یک‌سری ضرورت‌هایی وجود دارد که بسته به شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی پیش می‌آید و انسان حتی از دیدگاه اسلامی و شرعی ملزم است که آن‌ها را رعایت کند. این‌ها باعث می‌شود که رفتار ما در شکل و قالب، بسیار متفاوت با آن رفتار باشد اما روح آن می‌تواند یکی باشد؛ یک روح است که در قالب‌های متعدد، گنجانده و دمیده می‌شود و معنا و حقیقت آن‌ها واحد است گو این‌که اَشکالش مختلف است.

حالا برای این‌که بتوانم این مطلب را کمی عینی‌تر بیان کنم یک مثال کوچک می‌زنم؛ شاید پنجاه سال پیش در شهر شیراز که یکی از شهرهای بزرگ، پیشرفته، قدیمی و باستانی و دارای همه مفاخر یک شهر عظیم در جهان و به‌خصوص در ایران است، نمونه‌ای از این زندگی‌های امروز و این خانه‌هایی که امروز برای طبقه متوسط وجود دارد وجود نداشت. بنده پنجاه سال پیش که به قم آمدم، اندکی بیش از پنجاه سال، در زندگی خودمان در شهر قم، یک خانه‌ای که دیوار سنگی داشته باشد را یادم نیست. در آن زمان هنوز پنکه عمومیت پیدا نکرده بود و طبقات محروم جامعه با بادبزن دستی، خودشان را باد می‌زدند. تابستان‌ها برای مقابله با گرما فقط از زیرزمین‌هایی که چند متر گود بود و کمی خنک بود استفاده می‌کردند وگرنه کولر وجود نداشت. پنکه هم عمومیت نداشت.

یک داستان کوچک یادم آمد نقل کنم؛ یکی از شخصیت‌های بزرگ کشور، حضرت آیت‌الله محمدی گیلانی که عضو شورای عالی قضایی بودند و همیشه از اول انقلاب تابه‌حال پست مهمی در دستگاه قضایی داشته‌اند، ما چند سال خدمت ایشان هم‌مباحثه بودیم و با آقای مظاهری و ایشان، به قول طلبه‌ها مباحثه کمپانی داشتیم. ایشان می‌گفتند که پنکه‌های کوچک کادکا تازه وارد بازار شده بود و ما تازه برای منزلمان خریده بودیم. یک روز حضرت آیت‌الله بهجت‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به منزل ما تشریف آوردند و دیدند که ما یک پنکه خریده‌ایم و اینجا گذاشته‌ایم. ایشان بادبزنی در دست‌شان بود، در ضمن صحبت‌شان آن را حرکت دادند و گفتند: «با این بادبزن هم می‌شود خود را خنک کرد!»؛ تعریض به این‌که چرا پنکه خریده‌ای؟!

خب پنجاه سال پیش، زندگی این‌گونه بود. حالا کدام خانه‌ای است که مردم بتوانند بدون کولر زندگی کنند؟! اینکه ما بخواهیم از حضرت زهراعلیهاالسلام اقتباس کنیم معنایش این نیست که حتماً باید با بادبزن دستی خودمان را باد بزنیم؛ نه، امروز باید نیازهای امروز را در نظر گرفت. اگر خانه‌ای کولر نداشته باشد، این شخص، فقیر محسوب می‌شود و می‌شود از زکات به او داد تا کولر بخرد در حالی که آن روز یک پنکه کوچک خریده بود، مقام معظمی مثل حضرت آیت‌الله بهجت اعتراض می‌کردند که چرا پنکه خریده‌ای؟!

شرایط تغییر می‌کند اما این به ‌معنای آن نیست که دیگر امکان اقتباس و الگوگیری از آن زندگی و آن روش وجود ندارد. امروز هم متناسب با این زمان، وارستگی‌هایی وجود دارد؛ کسانی هستند که اعتنایی به زخارف دنیا ندارند و فقط به اندازه متعارف رفع حاجت می‌کنند، در همین حد که خودشان و خانواده‌شان به نحوی زندگی کنند که بتوانند به وظایف‌شان عمل کنند؛ اما کسانی هم هستند که صبح که از خواب بیدار می‌شوند یا فکر شکم هستند، یا فکر لباس، یا فکر دکور خانه‌شان، یا فکر مدل ماشین‌شان؛ شب هم که می‌خوابند، با همان خواب‌وخیال‌ها می‌خوابند؛ تا صبح هم از همان خواب‌وخیال‌ها می‌بینند.

این دو نوع زندگی است: زندگی‌ای که هدف انسان، ارزش‌های انسانی و الهی و تقرب به خدا و کسب فضایل و معنویات باشد یا زندگی‌ای که هدفش همین زخارف دنیا باشد؛ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ؛[1] پس منظور از الگوگیری، الگوگیری از روح و محتوای رفتار است نه از قالب و شکل رفتار. قالب و شکل، قابل تغییر است. نه‌تنها قابل تغییر است بلکه گاهی لازم‌التغییر است اما آن روح باید وجود داشته باشد.

خطبه فدکیه؛ صدای جاودان حمایت از ولایت

یکی از چیزهایی که ما از حضرت زهراعلیهاالسلام آموخته‌ایم که ایشان به عنوان یک وظیفه اجتماعی عمل کردند و ما موظف هستیم الگو بگیریم و به‌خصوص خانم‌های ما از این رفتارهای حضرت زهراعلیهاالسلام استفاده کنند این است که همه ما حضرت زهراعلیهاالسلام را، به‌خصوص بعد از انقلاب، به عنوان حامی ولایت می‌شناسیم. این یکی از القابی است که در فرهنگ ما بعد از انقلاب به حضرت زهراعلیهاالسلام داده شده است. خب ما در این‌جا چه استفاده‌ای می‌توانیم بکنیم؟! چه الگویی باید بگیریم؟!

حضرت زهراعلیهاالسلام در این دوران کوتاه زندگی‌شان، باید بگویم آن‌قدر به عالم هستی خدمت کرد چون ایشان هم به پدرش رسول‌الله‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله خدمت کرد، هم به شوهرش به عنوان وصی پیامبر خدمت کرد، هم به امت اسلامی خدمت کرد، خدمتی که حضرت زهراعلیهاالسلام تا روز قیامت و دست‌کم تا زمان ظهور حضرت مهدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به امت اسلامی کرد خدمتی بود که از دست هیچ‌کس، حتی از دست شوهرش امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه هم برنمی‌آمد. آگاهی‌بخشی‌ای که حضرت زهراعلیهاالسلام به امت اسلامی کرد و میراثش را برای قرن‌ها بعد گذاشت، مردم آن عصر لیاقت و ظرفیت درک فرمایشات ایشان را نداشتند اما ایشان که می‌دانستند و مردم را می‌شناختند و با الهام‌های الهی و تحدیث جبرئیل امین از آینده هم خبر داشتند و لذا این بیانات را فرمودند تا من و شما امروز از آن‌ها استفاده کنیم. سخن در این زمینه زیاد است اما وقت من کم است لذا سخن را کوتاه کنم.

می‌دانید که یکی از زیباترین و شیواترین قطعات ادبی تاریخ ادبیات عرب، خطبه حضرت زهراعلیهاالسلام در حضور مسلمان‌ها و به‌اصطلاح در حضور خلیفه وقت است. حالا اصلاً خود این‌که چرا این مسئله مطرح شد؟! چرا دستگاه خلافت به این سرعت یک اقدام عجولانه‌ای کرد که فدک را از اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين گرفت؟! عمر حضرت زهراعلیهاالسلام بعد از رحلت پیامبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله حداکثر سه ماه و پنج روز بود. گفته‌اند حداکثر نود و پنج روز. شاید هنوز یک ماه از وفات پیامبر نگذشته بود که دستگاه حکومت دستور داد فدک را از اهل‌بیت بگیرند! خود اینکه چرا این کار عجولانه را کردند، خودش یک معماست.

در مقابل، چرا حضرت زهراعلیهاالسلام این‌قدر روی این موضوع حساسیت نشان دادند؟! شخص وارسته‌ای که اگر تمام کوه‌های عالم، طلا بود، در نظر ایشان با خاکستر فرقی نمی‌کرد، چرا برای یک تکه ملکی که به نام فدک از پدرشان به ایشان داده شده بود، این‌قدر حساسیت نشان دادند؟! این داستانی است که ورود در آن به طول می‌انجامد، این است که وارد آن نمی‌شوم.

به‌هرحال حضرت در میان بسیاری از همسایگان و دوستان تشریف آوردند و وارد مسجد شدند، با خلیفه وقت احتجاج کردند و یک سخنرانی ایراد فرمودند که از قطعات ادبی جاودانه در تاریخ ادبیات عرب است. اگر فقط امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه را استثنا کنیم این خطبه را با کلام هیچ شخص فصیح و بلیغی نمی‌توان مقایسه کرد. شاید هیچ زنی در عالم به این شیوایی و بلاغت سخن نگفته باشد. در عبارات کوتاهی آن‌قدر مطلب گنجانده شده که گاهی یک تعبیر کوتاه آن، احتیاج به نوشتن یک کتاب بزرگ برای شرح آن دارد. راز و رمز حل بسیاری از مسائل پیچیده‌ای که ما امروز در زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی‌مان به آن مبتلا هستیم در این خطبه نهفته است.

نقش امامت و ولایت در نظام اسلامی

در این خطبه، یک کلمه یا یک تعبیر کوتاه نیز به مسئله امامت و ولایت اشاره دارد و شاید تمام این خطبه، با مقدمات و مؤخراتی که بحث‌های بسیار فراوانی را مطرح کرده، فلسفه احکام اسلامی را بیان کرده، تاریخ عرب را گفته، نقشی که اسلام در تحول تاریخی عرب داشته را شرح داده و بسیاری از مطالب عظیم و آموزنده را مطرح کرده، همه این‌ها مقدمه باشد برای همین مطلب که نقش امامت و ولایت را در نظام اسلامی بیان کند.

حضرت پس از بیان فلسفه احکام اسلامی، می‌فرمایند: فَجَعَلَ اللَّهُ...طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ. همه ترجمه‌های ساده‌ای از این عبارت کرده‌اند و شاید شما هم بارها این تعبیر را شنیده باشید؛ یعنی خداوند متعال اطاعت ما را سامانی برای آیین اسلام قرار داد و امامت ما را ضمانت و وسیله‌ای برای بیمه کردن جامعه اسلامی از افتراق و پراکندگی.

این یک تعبیر کوتاه است. شاید خیلی‌ها بگویند این تعبیر شاعرانه‌ای است که حضرت به کار برده‌اند؛ خب آدم در مقام سخنرانی، تعبیرات استعاری و کنایی زیاد به کار می‌برد؛ اما مطلب این‌گونه نیست. در خصوص همین جمله جا دارد که یک کتاب بزرگ در شرح آن نوشته شود.

حضرت در تعبیر اول می‌فرمایند ملت؛ البته ملت در تعبیر قرآنی و عربی و در فرهنگ اسلامی غیر از آن ملتی است که ما امروز در زبان فارسی می‌گوییم. ما وقتی می‌گوییم ملت، یعنی مردم و جامعه؛ اما ملت در فرهنگ قرآنی و شاید در زبان عربی عموماً به معنای آیین است. مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا؛[2] یعنی آیین حضرت ابراهیم؛ نه مردم و جامعه. این یک لفظ است با دو معنا. در فارسی یک معنا دارد و در عربی معنای دیگری.

حضرت آیین اسلام را به یک سیستم و مجموعه هماهنگ تشبیه می‌فرمایند که این سیستم از اندام‌های متعددی تشکیل شده است. فرض بفرمایید مثل بدن انسان که دارای اندام‌های گوناگونی است ازجمله چشم، گوش، مغز، کبد، قلب و سایر اعضا و اندام‌ها. هر یک از این‌ها را ممکن است شما در سالن تشریح مورد بررسی قرار دهید و ببینید سالم است. ممکن است قلبی را در سالن تشریح، مطالعه و آزمایش کنید و ببینید هیچ نقصی ندارد و قلب سالمی است. کبد را آزمایش کنید و ببینید کبد سالمی است. مغز، مغز سالمی است. سایر اندام‌ها هم همین‌طور؛ اما می‌بینید بدنی که این اندام‌ها در آن گنجانده شده به دلیل ناهماهنگی در اندام‌ها، اختلال دارد. همه اندام‌ها سالم‌ هستند اما توازن ندارند؛ یک سر بزرگ دارد، یک بدن کوچک؛ یا برعکس. یا دست‌وپاهای دراز و بلند دارد و اندام‌های دیگرش کوچک هستند یا برعکس؛ ناهماهنگی اندام‌ها و اختلالی که در اثر این ناهماهنگی‌ها به وجود می‌آید این نابسامانی اندام‌هاست به عنوان یک نظام، به عنوان یک سیستم و به عنوان یک ارگانیسم. وقتی تک‌تک اندام‌ها را مطالعه و آزمایش کنید می‌بینید که هیچ اشکالی ندارند. همین آدمی که سر بزرگ دارد شاید الآن هم وجود داشته باشد و شاید نمونه‌اش در شهر شما هم باشد. اشخاصی هستند که قد کوتاهی دارند با یک سر بزرگ؛ یا برعکس؛ دست‌وپاهای درازی دارند و یک سر کوچک. این‌ اندام‌ها سالم‌ هستند و هیچ عیبی ندارند اما هماهنگ نیستند، بهنجار نیستند، توازن ندارند، تناسب ندارند، یک اختلالی در آن هست. مثلاً این اختلال ممکن است در اثر اختلال در غده هیپوفیز یا در یک سلسله اعصاب باشد.

به‌هرحال تک‌تک اندام‌ها سالم هستند. مشکل این است که آن دستگاهی که باید به سلول‌ها فرمان بدهد که چگونه تولیدمثل کنند و چگونه این اندام‌ها را بسازند یک اختلالی در آن دستگاه فرماندهی و یا در دستگاه فرمان‌بری پیدا شده است و فرمان‌ها آن‌گونه که باید، درست صادر نمی‌شود و یا درست اجرا نمی‌شود. اندام‌ها سالم هستند اما دستگاه، مختل است و مجموع سیستم اختلال دارد. سرّش این است که رابطه فرماندهی و فرمان‌بری در این ارگانیسم، اختلال پیدا کرده است. اگر همه اعضا و اندام‌ها سالم باشند، در صورتی این ارگانیسم، بهنجار، نرمال و بی‌اختلال خواهد بود و کار خود را درست انجام خواهد داد که دستگاه فرماندهی، حالا سیستم عصبی باشد، مغز باشد، غده هیپوفیز باشد یا غده‌های دیگر، این دستگاه فرماندهی سالم باشد. اعصابی هم که این فرمان را دریافت می‌کنند و عمل می‌کنند باید رابطه‌شان با آن دستگاه، سالم باشد وگرنه یک نوع اختلال، ناهماهنگی و نابسامانی در این ارگانیسم به وجود خواهد آمد.

حضرت، آیین اسلام را به یک ارگانیسم، به یک سیستم، به یک مجموعه‌ای که احتیاج دارد یک دستگاه فرماندهی مجهز و کامل و سالم در آن وجود داشته باشد تشبیه می‌کنند و می‌فرمایند: فَجَعَلَ اللَّهُ...طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ. ملت یعنی آیین اسلام؛ این یک مجموعه‌ای است که نظام می‌خواهد، هماهنگی می‌خواهد، تعادل می‌خواهد، توازن بین اندام‌ها می‌خواهد تا بتواند نقش خود را در سعادت انسان‌ها ایفا کند. اگر بعضی اندام‌ها سالم باشند، بعضی نباشند، یا ارتباط اندام‌ها با دستگاه فرماندهی بدن ارتباط سالمی نباشد، نقش خود را درست نمی‌تواند ایفا کند. گاهی گفته می‌شود: «بیست سال است که شما حکومت اسلامی ایجاد کرده‌اید؛ چه گُلی به سر مردم زده‌اید؟!» از این حرف‌ها می‌زنند دیگر. حتماً شما هم از این چیزها زیاد شنیده‌اید چون یکی از مراکز این‌گونه فعالیت‌ها در شهر شماست. جوابش این است که اسلام یک مجموعه‌ای است که این مجموعه باید هماهنگ عمل کند تا نتیجه بدهد. اگر بعضی از این‌ها عمل کند و بعضی دیگر تعطیل باشد یا درست عمل نشود، یا رابطه‌ای که باید بین این دستگاه‌های مختلف با دستگاه فرماندهی باشد رابطه سالمی نباشد، هیچ ضمانتی ندارد که درست عمل کند. اگر شرایطی فراهم شد که مجموعه نظام‌های اسلامی به‌ طور هماهنگ عمل کردند، آن‌وقت خواهید دید که بهشت زمینی آفریده می‌شود.

اما فراهم کردن چنین شرایطی در اختیار یک نفر، دو نفر یا یک گروه چندنفری نیست. مجموعه اندام‌های این نظام و این کشور باید با هم قرار بگذارند که هماهنگ کار کنند. اختلافات گروهی، شخصی، باندی و جناحی را کنار بگذارند و دلسوزانه برای خیر جامعه تلاش کنند تا یک نظام هماهنگ را برای خودشان به وجود بیاورند و آن نظام هماهنگ فقط در سایه طاعت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين حاصل خواهد شد؛ چون تنها ارگانی که از خواسته‌های شخصی، از هوس‌ها و از فدا کردن منافع مردم در راه منافع شخص یا گروه مبراست، همین خانواده‌ای هستند که خدا آن‌ها را پاک کرده است؛ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.[3]

اگر چنین کسانی رشته دستگاه فرماندهی را به دست گرفتند و ارگان‌های دیگر، رابطه سالمی با این مرکز فرماندهی برقرار کردند، آن‌وقت می‌شود گفت نظام اسلامی در این کشور حاکم است و حالا باید ثمرات آن را بررسی کرد، ارزشیابی کرد که چه نقشی در جامعه ایفا کرده و چه گُلی به سر مردم زده است؛ اما وقتی نظام به‌صورت مُثله‌شده عمل کند، یک گوشه عمل کند، یکی عکس‌العمل مناسب نشان ندهد، عواملی در کار باشد که این هماهنگی را به هم بزند ازجمله عوامل شیطانی از خارج و عمالشان از داخل، طبعاً نمی‌شود انتظار داشت که آن اثری که از نظام اسلامی انتظار می‌رود، در جامعه تحقق پیدا کند.

امامت؛ نظام ملت و امان از تفرقه

برای این‌که این آیین و این ملت که ملت ابراهیم است، هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا،[4] بتواند نقش خود را ایفا کند، باید در آن هماهنگی وجود داشته باشد، باید نظام داشته باشد و نظام جز در سایه اطاعت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين حاصل نمی‌شود؛ چون دیگران کم‌یا‌بیش به اغراض شخصی آلوده هستند و دنبال منافع خود و گروه‌شان هستند.

اگر دسترسی به امام معصوم بود که اهلاً و سهلاً؛ اما حتی آن وقت که امام معصوم هم حکومت می‌کند، امام که در همه شهرها حضور ندارد؛ لذا کسانی را به نیابت از خودش، به عنوان عامل، والی یا استاندار می‌فرستد تا در قسمت‌های مختلف کشور حکومت کنند؛ مثل مالک اشتر، مثل محمد بن ابی‌بکر و دیگران؛ اما این‌ها باید پیوندی با آن مرکز اصلی داشته باشند. این‌ها باید شایسته‌ترین افرادی باشند که شباهت بیشتری به مرکز فرماندهی یعنی به امام معصوم دارند.

اگر رشته کار به دست کسی افتاد که یا معصوم است یا شبیه‌ترین خلایق به معصوم، آن می‌شود طَاعَتَنَا؛ آن می‌شود نِظَاماً لِلْمِلَّةِ؛ آن می‌شود أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ؛ در صورتی که إِمَامَتَنَا باشد از پراکندگی‌ها، از اختلافات، از کینه‌توزی‌ها، از دشمنی‌ها، از به جان هم افتادن‌ها، از کشمکش‌ها و الی‌آخر جلوگیری می‌کند؛ جَعَلَ اللَّهُ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ.

خود حضرت زهراعلیهاالسلام در جای دیگری توضیح می‌دهند که امامت ما چگونه می‌تواند از اختلاف جلوگیری کند. حضرت می‌فرمایند: اَما وَاللّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلى اَهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَااخْتَلَفَ فِى اللّهِ تَعالى اثْنانِ.[5] ترجمه تحت‌اللفظی این عبارت برای آن‌هایی که کمتر آشنا هستند این است که حضرت زهراعلیهاالسلام به خدا قسم می‌خورند که اگر حق را به اهلش داده بودند یعنی وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ - آن‌جا فرمودند جَعَلَ طَاعَتَنَا، این‌جا می‌فرمایند اتّباع عترت- اگر از عترت پیامبر پیروی کرده بودند و آن طاعتی که نظام ملت بود را رعایت کرده بودند لَمَااخْتَلَفَ فِى اللّهِ تَعالى اثْنانِ؛ یعنی دو نفر در جامعه اسلامی در امر دین و رابطه با خدا با هم اختلاف نداشتند؛ یعنی حق آن‌چنان آشکار می‌شد که برای کسی اختلافی در امور دینی پیش نمی‌آمد.

اگر گذاشته بودند که این چرخ بر محور خودش بچرخد؛ و لَوَرِثَها سَلَفٌ عن سَلَفٍ، وخَلَفٌ عن خَلَفٍ، بعد از حکومت علی‌علیه‌‌السلام میراثش به جانشین ایشان می‌رسید و جانشین شایسته ایشان عیناً همان نقش علی‌علیه‌‌السلام را در جامعه ایفا می‌کرد؛ حتّى يَقومَ قائِمُنا التّاسِعُ مِن وَلَدِ الحُسَين‌علیه‌‌السلام. اگر گذاشته بودند که این دوازده امام معصوم یکی پس از دیگری نقش خودشان را ایفا کنند امر دین بر دو نفر مجهول نمی‌ماند؛ وَلٰكِنْ قَدَّموا مَن أَخَّرَهُ اللّهُ، وَأَخَّروا مَن قَدَّمَهُ اللّهُ؛ اما آن کسی را که خدا او را عقب انداخته بود، جلو انداختند و آن کسی را که خدا او را جلو انداخته بود، او را عقب زدند؛ حَتّى إِذا أَلْحَدوا الْمَبْعوثَ، وَأَوْدَعوهُ الْجَدَثَ الْمَجْدُوثَ؛ آن هنگامی که پیامبری که از طرف خدا مبعوث شده بود را در لحد گذاشتند و به قبر سپردند؛ اخْتاروا بِشَهَواتِهِم؛ آمدند بر اساس تمایلات و هوس‌هایشان برای او جانشین انتخاب کردند؛ وَعَمِلوا بِآرائِهِم؛ و طبق رأی و نظر خودشان عمل کردند.

اینجا که می‌رسد حضرت نفرین می‌فرمایند؛ تَبّاً لَهُم! وای بر این‌ها! أَوَلَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ يَقُولُ: «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ[6]»[7] مگر این کلام خدا را نشنیدند که اختیار از آنِ خداست و در مقابل رأی خدا، برای هیچ‌کس رأیی نیست؟! وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.[8] آن‌جایی که خدا و پیامبر تصمیمی گرفتند، هیچ‌کس هیچ اختیاری ندارد؛ نه هیچ مرد مؤمنی و نه هیچ زن مؤمنی. وقتی خدا جانشین پیامبر را تعیین کرد و پیامبر امر او را در غدیر اجرا کرد، هفتاد روز پیش از وفات پیامبر، دیگر جایی نمی‌ماند که مردم رأی بدهند. این نص قرآن است. مگر این کلام خدا را نشنیدند؟!

احتجاج حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها؛ پیامی به آیندگان

متأسفانه نه‌تنها آن روز امر را بر مردم مشتبه کردند، بلکه کسانی که طبعاً در میان جامعه وجاهتی داشتند و مردم به آن‌ها احترام می‌گذاشتند، پدرزن‌های پیامبر بودند، ریش‌سفید بودند، سوابقی در اسلام داشتند، دو تا عرب بیابانی از راه رسیده که نبودند، پدرزن اول پیامبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله کسی بود که از همان سال‌های اول بعثت ایمان آورده بود؛ بیش از بیست سال در کنار پیامبر بود؛ دخترش را به پیامبر داده بود؛ کسی باور نمی‌کرد که چنین کسی بیاید به پیامبر دروغ ببندد. اگر من و شما بودیم، آیا باور می‌کردیم؟! انصاف بدهید! پیامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دو تا پدرزن دارد که هر دو ریش‌سفید، محترم و باشخصیت هستند. یک داماد جوان هم به نام علی دارد. حالا پیامبر از دنیا رفته، مردم جمع شده‌اند جانشین تعیین کنند. اگر من و شما بودیم، چه کار می‌کردیم؟! مخصوصاً این‌که پدرزن پیامبر با آن ریش ‌سفیدش وقتی با حضرت زهراعلیهاالسلام مباحثه می‌کند و حضرت احتجاج می‌کند به این‌که این مِلکی است که پدرم به من داده است ابوبکر با کمال احترام و ادب و با یک بیان دیپلماتیک با حضرت زهراعلیهاالسلام سخن می‌گوید که «شما بسیار خانم محترمی هستید؛ شما دختر پیامبر هستید؛ احترام شما بر همه ما واجب است؛ ما هیچ‌گاه احتمال دروغ درباره شما نمی‌دهیم؛ اما من یک چیزی از پیامبر شنیدم که با حرف شما خیلی سازگار نیست و آن این‌که پیامبر فرمود: نَحنُ مَعاشِرَ الأَنبِياءِ لا نُوَرِّثُ دِرهَماً وَلا دِينَاراً. من خودم از پیامبر شنیدم که فرمود: ما انبیا ارث نداریم و مالی را به ارث نمی‌گذاریم. شما می‌گویید این ارث پیامبر است که به شما رسیده است، من هم نمی‌گویم شما دروغ می‌گویید؛ شما بسیار خانم خوبی هستید، ما هم به شما احترام می‌گذاریم اما من این حرف را هم از پیامبر شنیده‌ام که با حرف شما نمی‌سازد.»

خیلی با زبان نرم و ملایم سخن گفت. حضرت بلند شدند و فرمودند: «یعنی تو می‌گویی پیامبر برخلاف کلام خدا سخن گفته است؟! پدر من نقشش این بود که پیام‌های خدا را به مردم برساند؛ آن وقت می‌آید برخلاف نصّ کلام قرآن سخن می‌گوید؟! قرآن می‌فرماید: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ.[9] چند تن از پیامبران را نام می‌برد که از مورّثشان ارث برده‌اند. تو چطور می‌گویی که پدرم گفته ما پیامبران ارث نداریم؟!» چه کسی باور می‌کرد با آن ریش‌ سفید، با آن سابقه در ایمان، با آن احترامات، بیاید در مجلسی در مقابل دختر پیامبر دروغ جعل کند؟! اگر من و شما بودیم، حرف یک دختر جوان را می‌پذیرفتیم یا حرف یک پیرمرد ریش‌سفید را؟! مردمی که با او بیعت کرده بودند - اکثریت قریب به اتفاق کسانی که حضور داشتند به ایشان رأی داده بودند- حرف چه کسی را قبول می‌کردند؟! در چنین محفلی، حرف هیچ‌کس نمی‌توانست اثر کند. اگر خود امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه می‌آمدند احتجاج می‌کردند کسی به حرف ایشان گوش نمی‌داد. می‌گفتند: «تو جوان هستی، پدرزن‌های پیامبر پیرمرد هستند، بگذار آن‌ها سهم خودشان را بگیرند، نوبت تو هم می‌رسد، خیلی عجله نکن!»

تنها مثل حضرت زهرایی بود که می‌توانست در آن‌جا سخن بگوید. البته من باور نمی‌کنم که حضرت زهراعلیهاالسلام امید داشت که آن مردم حرف او را بپذیرند و مسئله تمام شود. بنده عقیده‌ام این است که حضرت این مطالب را برای امروز من و شما فرمودند. حضرت از آن مردم خیلی انتظاری نداشتند که حرفش را قبول کنند چون می‌دانستند که خیلی سطحی‌نگر و زودباور هستند و فکرشان و حتی ایمان‌شان عمقی ندارد.

حضرت زهراعلیهاالسلام وضع فرهنگ آن روز را می‌دانستند. می‌دانستند وقتی رئیس یک قبیله، کاری می‌کند همه به دنبال او راه می‌افتند؛ وقتی مسئول یک باند، کاری می‌کند، همه هوادارانش به دنبال او راه می‌افتند؛ وقتی پیشنهاد می‌کنند که به فلان کس رأی بدهید، اصلاً نمی‌پرسند این کیست؛ لیست می‌دهند، امضا می‌کنند. حتی شاید در عمرشان اسمش را نشنیده باشند اما به‌جای این‌که تحقیق کنند و ببینند که این شایسته است یا نیست، روی هواداری، روی علاقه باندی، حزبی، گروهی، قومی، آن‌وقت‌ها قبیله‌ای، یکی می‌گفت، بقیه هم به دنبال او راه می‌افتادند و می‌رفتند.

حضرت زهراعلیهاالسلام انتظاری نداشتند که آن‌ها بیایند حق ایشان را بشناسند و ادا کنند؛ اما این را هم می‌دانستند که روزگاری کسانی خواهند آمد که نفعی در این خلافت‌ها و ولایت‌ها ندارند. حضرت آن مطالب را فرمودند تا این‌ها بتوانند قضاوت کنند. برای امروز من و شما چه فرقی می‌کند که X جای پیامبر نشسته بود یا Y؟! چیزی گیر ما نمی‌آید. آن‌ها کار خودشان را انجام دادند و رفتند؛ یا به سوی بهشت یا به سوی جهنم؛ اما اگر بنا باشد قضاوت کنیم، ما بهتر از دیگران که نفعی در یک دستگاه حکومتی داشتند می‌توانیم قضاوت کنیم. آن‌ها وقتی یک جناحی سر کار می‌آمد، سودی از او می‌بردند. ما که از آن‌ها سودی نمی‌بریم، ما بهتر می‌توانیم قضاوت کنیم.

لزوم عبرت گیری از حوادث تاریخ

اما این قضاوت، کافی نیست. بیان همه این داستان‌های تاریخی برای این است که ما برای زندگی‌مان از آن تاریخ‌ها عبرت بگیریم. همه شما شنیده‌اید، حالا آن‌هایی که جوان‌تر هستند ممکن است نشنیده باشند و برای آن‌ها نقل کرده‌ باشند که امام‌رضوان‌الله‌‌علیه فرمودند: «هیچ ملتی مثل ملت ما نیستند؛ ملت ما از همه ملت‌ها بهترند.» استثنا هم نکرد. نشانه‌اش هم این بود که ده، پانزده سال انواع سختی‌ها را تحمل کردند تا یک حکومتی را از پا درآوردند. بعداً نیز با نثار کردن خون‌های خودشان در راه دفاع از این حکومت و این نظام اسلامی، از هیچ چیز مضایقه نکردند. شما کدام جامعه‌ای را این‌گونه سراغ دارید؟!

خب، حالا سؤال: این ملت ما بهتر هستند یا ملتی که زمان پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بودند، زمان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه بودند، زمان امام حسن‌علیه‌‌السلام بودند، زمان امام حسین‌علیه‌‌السلام بودند؟! آن‌ها که دست‌پرورده خود پیامبر بودند و مربی آن‌ها پیامبر و امام بود! چطور ما بهتر از آن‌ها شدیم؟!

ما بهتر از آن‌ها شدیم، البته درمجموع عرض می‌کنم، شخص خودم را عرض نمی‌کنم و امام‌رضوان‌الله‌‌علیه درست فرمود؛ یعنی ملت ما کسانی را داشتند که بهتر از اصحاب بدر و حنین بودند؛ جوان‌هایی داشتند که از حنظله غسیل‌الملائکه به‌مراتب بالاتر بودند.

ایام دفاع مقدس است، یادی از این عزیزان بکنیم. پروردگارا! روح آن‌ها را با شهدای کربلا محشور بفرما! چرا این جوان‌ها تربیت شدند، با این‌که امام معصوم را ندیده بودند، پیامبر را هم ندیده بودند؟! دلیل عمده‌اش این بود که از داستان‌های صدر اسلام عبرت گرفتند. در طول ۱۴۰۰ سال، در طول سال، روضه‌خوان‌ها برای جوان‌های ما خواندند که اصحاب بدر و حنین جمع شدند و در خانه زهرا‌علیهاالسلام را آتش زدند! جبهه‌رفته‌ها آمدند علی‌علیه‌‌السلام را خانه‌نشین کردند! آن وقت فهمیدند که عجب! این کارها را هم می‌شود کرد! هر کسی ریش ‌سفیدی داشت یا گفت من جبهه بوده‌ام یا معلول جنگی هستم، دلیل حقانیتش نیست؛ باید عملکردش را دید.

به همان اندازه‌ای که مردم ما از تاریخ صدر اسلام و تاریخ تشیع در طول چهارده قرن درس گرفتند، بهتر از سابقین شدند؛ اما هیچ دلیلی ندارد که ما از آن‌ها بهتر بشویم. بستگی دارد به اینکه ما چقدر درس بگیریم. ما از داستان حضرت زهراعلیهاالسلام، غصب خلافت امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه، داستان فدک و داستان رأی دادن در سقیفه چه درسی گرفته‌ایم؟! می‌توانیم درس بگیریم و از آن درس برای ساختن جامعه‌مان قدم‌های بسیار بلندی برداریم. همان‌گونه که این انقلاب، یک قدم بسیار بلند و یک نقطه عطفی در تاریخ اسلام و تشیع بود و ما را هزاران فرسنگ راه برای حکومت حضرت مهدی‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف نزدیک کرد، اگر از سایر حوادث صدر اسلام هم درس بگیریم و آن‌ها را در جامعه‌مان منشأ اثر قرار دهیم، قدم‌های بلندتری برداشته خواهد شد و ظهور آقا نزدیک‌تر خواهد شد؛ اما اگر درس نگرفتیم، آن‌هایی را هم که پدران و برادران‌مان درس گرفتند به فراموشی سپردیم، آن وقت چه خواهد شد؟! بار دیگر به همان راهی برمی‌گردیم که اصحاب بدر و حنین برگشتند که حضرت زهرا‌علیهاالسلام در مورد آن‌ها فرمودند ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ؛ یعنی وقتی پدرم از دنیا رفت، آن آتش زیر خاکستری که از نفاق در دل‌های شما بود جرقه زد؛ آن ریشه‌های خشکیده‌ای که در اعماق دل شما از کینه‌های بدر و حنین بود جوانه زد؛ این جرقه‌ها به صورت آتشی درآمد که در خانه ما را آتش زد؛ این جوانه‌ها و این آتش‌های زیر خاکستر آن وقت هم بود، منتها امکان ظهور نداشت. چه کسی می‌توانست در مقابل پیامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به حضرت زهرا‌علیهاالسلام سیلی بزند؟! چه کسی جرأت می‌کرد؟!

اما به تعبیر خود حضرت زهرا‌علیهاالسلام که حَتّى إِذا أَلْحَدوا الْمَبْعوثَ، وَأَوْدَعوهُ الْجَدَثَ الْمَجْدُوثَ. وقتی پیامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را زیر خاک دفن کردند آن وقت تمایلات خودشان را تحقق بخشیدند، هوس‌های خودشان را به کرسی نشاندند و جرأت پیدا کردند که صریحاً برخلاف آیات قرآن فتوا بدهند! آنی که حضرت زهرا‌علیهاالسلام را وادار کرد در ظرف همین چند روز بعد از رحلت پیامبر بیایند این سخنان را بگویند - این همه سخنرانی‌ها که از حضرت زهرا‌علیهاالسلام نقل شده مال همین چند روز است. مگر زندگی آن حضرت بعد از رحلت پدرشان چقدر طول کشید؟! این سخنان عجیب، مال همین چند روز است! - آنی که باعث شد حضرت این سخنان را بگویند، این همه برای مردم سخنرانی کنند، در مسجد بیایند، در حضور همه فریاد بزنند، مردم را به گریه بیندازند، نفرین‌شان کنند، برای هشدار بود که «ببینید کجا می‌روید؟! أَنّى تُؤْفَكُونَ وَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟! شما را کجا می‌برند؟! حواستان جمع باشد! این راهی که برای شما باز کرده‌اند، به سوی کفر است! انکار احکام خدا و تفسیر به رأی کردن قرآن، چیزی برای اسلام باقی نمی‌گذارد!»

حضرت زهرا‌علیهاالسلام فرمودند: «امامت ما ضمانت می‌کند و از افتراق جلوگیری می‌کند.» چگونه؟! اگر می‌گذاشتند که این امامت تحقق پیدا کند، لَمَااخْتَلَفَ فِى اللّهِ تَعالى اثْنانِ. این حضرت زهراست که قسم می‌خورد، من نیستم که قسم بخورم. می‌فرمایند: «اَما وَاللّهِ! به خدا قسم اگر گذاشته بودند آن مسیری که خدا و پیامبر برای جامعه اسلامی ترسیم کرده بودند، علی بعد از پیامبر جانشین شود و بعد هم امامان معصوم، دو نفر سر دین با هم اختلاف نمی‌کردند.»

داد حضرت زهرا‌علیهاالسلام این است که «این قرآن بین شماست؛ چرا نمی‌خوانید و عمل نمی‌کنید؟!» می‌گفتند: «ما قرائت خودمان را داریم، قرائت شما برای خودتان.» اگر بنا باشد هر کسی قرائت خودش را داشته باشد، همان می‌شود که شد. از همان روز بود که بنای شهادت حسین‌علیه‌‌السلام در کربلا ریخته شد؛ از همان زاویه بود. گریه نکنید! عبرت بگیرید!

حضرت زهرا‌علیهاالسلام به ما نشان داد که او کسی نبود که بیاید بین امت مسلمان اختلاف بیندازد. او می‌دانست که خدا برای جلوگیری از اختلاف، علی را تعیین کرده است: فَجَعَلَ اللَّهُ... إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَة. او نگران این بود که در امت، اختلاف بیفتد. اگر اصرار می‌کرد که علی را بشناسید و ولایت او را بپذیرید، برای این بود که اختلاف نشود. آن وقت خودش بخواهد اختلاف ایجاد کند؟! پس چرا اصحاب بدر و حنین و دستگاه حاکم را به نفاق متهم کرد؟! گفت: «شما منافق هستید! شما دروغ می‌گویید! شما کینه‌های بدر و حنین را زنده می‌کنید! شما با علی دشمنی دارید! سر مسائلی که در طول تاریخ پیامبر اسلام برای او اتفاق افتاد، پدران شما را، خویش و قوم شما را در جنگ‌ها کشت، حالا می‌خواهید انتقامش را بگیرید!»

حضرت زهرا‌علیهاالسلام چرا این حرف‌ها را زدند؟! برای این‌که دیدند الآن مسیری که باز شده، مسیر انحرافی است و درنهایت به هدم اسلام می‌انجامد؛ یعنی همه زحمات انبیا که در وجود پیامبر اسلام خلاصه شد، بر باد خواهد رفت. این بود که آن خطبه غرّاء را خواندند ولو همه اصحاب سقیفه هم به او رأی داده باشند.

خوش‌باوری؛ آفت امت اسلامی

این ساده‌انگاری، سطحی‌نگری و زودباوری بود که همه این بلاها را به سر مسلمان‌ها آورد. اگر آن روزی که خلیفه وقت گفت: «من از پیامبر شنیدم که فرمود ما انبیا ارثی نمی‌گذاریم»، یک نفر بلند می‌شد و می‌گفت: «کجا گفت؟! دیگر چه کسی این حرف را شنیده است؟!» دیگر جرأت نمی‌کرد دروغ دوم را بسازد. مردم، خوش‌باور بودند و ریشِ‌ سفید و پدرزن پیامبر و شخصیت مهم را دیدند و گفتند: «این‌که دروغ نمی‌گوید!»

در امر دین باید محتاط بود؛ باید وسواس داشت؛ هر کسی گفت «قرائت من از دین این است»، نمی‌شود از او پذیرفت؛ چون دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. مردم در اثر خوش‌باوری، حرف پدرزن پیامبر را شنیدند، علی را خانه‌نشین کردند، بعد هم بچه‌هایش را یکی پس از دیگری کشتند. اگر آن روز مردم هوشیار بودند، می‌فهمیدند حرفی که گفته می‌شود باید دلیل داشته باشد، شعار خشک و دروغ به هیچ دردی نمی‌خورد، آن همه انحراف ایجاد نمی‌شد. شعار شایسته‌سالاری سر می‌دهند اما هر کسی که سر کار می‌آید خویش و قوم‌ها و دار و دسته خودش را سر کار می‌آورد، هر جا هم فرد شایسته‌ای اگر هم‌حزب او نیست او را بیرون می‌کند این می‌شود شایسته‌سالاری؟! این می‌شود قانون‌مداری؟!

شعار تبعیت از قانون اساسی بدهند اما بردارند بنویسند: «مشکل ما قانون اساسی است!». از یک طرف شعار می‌دهند که باید از قانون اساسی حمایت کنیم، از طرف دیگر می‌گویند: «اصلاً مشکل ما همین قانون اساسی است!»؛ چون گفته احکام باید اسلامی باشد، قوانین مجلس را شورای نگهبان باید تأیید کند، ولایت مطلقه فقیه است؛ اصلاً مشکل ما همین است؛ و در کنفرانس برلین بگویند: «مشکل ما اسلام است!»؛ و کسانی در دانشگاهی بیایند صریحاً بگویند: «مردم حق دارند علیه خدا هم تظاهرات کنند!»، بعد هم عضو شورای اسلامی شهر تهران بشوند! کاش این دیگر اسم اسلامی نمی‌داشت!

آیا این تکرار تاریخ نیست؟! آیا این ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ[10] نیست؟! کسانی که نام «مجاهد اسلام» روی خودشان دارند بگویند: «دین افیون ملت‌هاست، بلکه افیون حکومت‌هاست!». کسی که سر سوزنی ایمان در دلش باشد آیا چنین حرفی می‌زند؟! باز هم ما با خوش‌باوری بگوییم: «ان‌شاءالله بز است! ما عوضی شنیدیم! نه، این‌ها غرضی نداشتند، اختلاف نیندازید، وحدت.» اما وحدت با چه کسی؟! وحدتی که محورش علی باشد؛ او أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ است؛ نه وحدت با منافقین! نه وحدت با عمّال آمریکا! این وحدت باعث براندازی نظام اسلامی است! این وحدت که ریشه اسلام را می‌زند! مگر هر وحدتی مطلوب است؟! اگر هر وحدتی مطلوب است خوب بود پیامبر اسلام هم با مشرکان عرب وحدت می‌کرد! آن‌ها بت خودشان را می‌پرستیدند، او هم نماز خودش را می‌خواند! گل می‌گفتند و گل می‌شنیدند! تسامح و تساهل می‌داشتند! دیگر نه این همه جنگ می‌شد، نه این همه کشت و کشتار و نه این همه مشکلات به وجود می‌آمد!

نه خدا عقلش این‌طور می‌رسید و نه پیامبر؟! بله؟! من و شما عقلمان بهتر از خدا و پیامبر می‌رسد! تساهل و تسامح! به روی هم لبخند بزنید! هر کسی به دین خودش! عیسی به دین خود، موسی به دین خود! کاری به کار هم نداشته باشید! جامعه چندصدایی! اما جامعه چندصدایی مادامی که صدای مخالف مؤثری بلند نشود وگرنه تهدیدها، تهدید به قتل، فحش‌ها، تهمت‌ها، ترور شخصیت‌ها شروع می‌شود!

به‌هرحال باید از تاریخ، به‌خصوص از زندگی حضرت زهراعلیهاالسلام درس‌ها بگیریم. درس ما از زندگی زهراعلیهاالسلام این است که به هوش باشید فریب نخورید! منافقینی که چهره‌های خوش‌ظاهر دارند و ماسک‌ها به چهره زده‌اند، گول‌تان نزنند! این‌ها که امروز گفتند «دین افیون حکومت‌هاست»، فردا نماز شب ‌خوان خواهند شد. هنوز هیچی نشده، شده‌اند! رفیقش می‌گوید: «ما با فلانی هم‌سفر بودیم، از قم می‌آمدیم، در راه شروع کرد به قرائت قرآن، قرآن را از حفظ می‌خواند». همین کسی که این حرف‌ها را زده است، از حالا دارند تطهیرشان می‌کنند.

حالا که ماسک‌ها از چهره‌ها برداشته شد، مواظب باشید بار دیگر گول نخورید! این‌ها همان منافقینی هستند که ایمان در دل‌شان راه نیافته است! این‌ها مارکسیست‌تر از مارکس‌ها هستند! خودشان اعتراف کرده‌اند و گفته‌اند: «مارکس بخشی از حقیقت را گفت، گفت دین افیون ملت‌هاست. ما بخش دیگرش را می‌گوییم؛ می‌گوییم دین افیون حکومت‌ها هم هست!»

آیا این‌ها مجاهد اسلام می‌شوند؟! آیا این‌ها راست می‌گویند که طرفدار دین هستند؟! آیا این‌ها راست می‌گویند که طرفدار انقلاب هستند؟! آیا این‌ها راست می‌گویند که پیرو خط امام هستند؟! باز هم ما گول بخوریم؟! تاریخ از این حوادث زیاد دیده است؛ و باز هم تکرار! اگر ما گول نخوردیم، می‌توانیم یک قدم دیگر به سوی حکومت حضرت مهدی‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف نزدیک شویم؛ آن‌چنان که گول نخوردیم، رهنمودهای امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را پذیرفتیم و این انقلاب را به وجود آوردیم. اگر گول نخوردیم و ارزش‌های این انقلاب را حفظ کردیم، وصیت‌های امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را فراموش نکردیم که فرمود: «این‌هایی که بدتر از منافقین هستند را در دستگاه‌های حکومتی راه ندهید!»؛ و امروز راه دادیم؛ یعنی از تاریخ درس نگرفتیم؛ وصیت‌های امام را فراموش کردیم اما ادعا می‌کنیم که طرفدار امام هستیم!

فرمود: «تکبیر می‌گویند برای این‌که تکبیر را کشته‌اند!» اصحاب عمر سعد وقتی سر سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه را به نی کردند، گفتند: «اللّهُ أَكْبَرُ، اللّهُ أَكْبَرُ، لا إِلٰهَ إِلّا اللّهُ!» تکبیر را کشتند و برای او شادمانی کردند و تکبیر گفتند! امام را کشتند؛ یعنی ایده‌های امام را، اهداف امام را، نیت‌های امام را؛ و خودشان را پیرو دوآتشه امام معرفی کردند!

درسی از حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها

درسی که از حضرت زهراعلیهاالسلام می‌گیریم این است که به هوش باشید، شعور داشته باشید، فریب نخورید؛ دشمن در کمین است؛ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا.[11] آن دشمن، دشمن شخص خاص یا گروه خاصی نیست؛ دشمن دین شماست. امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمودند: «اسلام است که به این‌ها سیلی زده است. این‌ها کینه اسلام را در دل دارند.» چه اصراری دارند که قید احکام اسلامی از قانون اساسی حذف شود؟! چه اصراری دارند که عمل به احکام اسلامی آزاد باشد و هر کس دلش خواست عمل کند و هر کس نخواست عمل نکند؟! پس ما برای چه انقلاب کردیم؟! مردم برای چه صدها هزار شهید دادند؟! خب زمان شاه هم همین‌طور بود؛ هر کس می‌خواست نماز می‌خواند، هر کس نمی‌خواست نمی‌خواند؛ هر کس می‌خواست حجاب داشت، هر کس نمی‌خواست نداشت؛ پس انقلاب برای چه بود؟! اگر حکومت اسلامی موظف نیست که احکام اسلام را در جامعه اجرا کند و از ارزش‌های اسلامی حمایت کند، این حکومت اسلامی با غیر اسلامی چه فرقی دارد؟! چرا اسمش را حکومت کفری نگذاریم؟! مگر فرق حکومت اسلامی با کفری چیست؟! آیا جز این‌ است که حکومت اسلامی باید حامی احکام و ارزش‌های اسلامی باشد؟! آیا معنای دیگری هم دارد؟!

اگر گفت: «نه، من حامی اسلام نیستم»، همان‌گونه که بعضی از وزرا گفتند؛ گفتند: «ما کاری با اسلام نداریم. وظیفه ما حفظ فرهنگ باستانی است. هیچ وظیفه‌ای نسبت به دین نداریم». اسم اسلام در عنوان وزارتخانه‌شان هست اما می‌گوید: «این صرفاً یک تشریفات است و ما هیچ وظیفه‌ای نسبت به دین نداریم!» آن وقت آیا انتظار داریم که خدا برکاتش را، نعمت‌های مادی و معنوی‌اش را بر ما بیشتر نازل کند؟!

بترسیم از این‌که روزی بیاید که این عزتی که در سایه اسلام نصیب ما شده از دست برود. زبانم لال که این حرف را بزنم اما خدا ضمانت نکرده که این اسلام با این عزت باقی بماند. شرطش این است که ما نسبت به اسلام وفادار باشیم. اگر نسبت به اسلام بی‌تفاوت شدیم، اگر اهل تساهل و تسامح شدیم، هیچ ضمانتی برای بقای این نظام و این اسلام و این عزت و این قدرت و این نعمت‌ها وجود نخواهد داشت. خدا با هیچ کسی خویش و قومی ندارد؛ لَيْسَ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ؛[12] هر کس از او اطاعت کند، او را یاری‌ می‌کند؛ هر کس هم که مخالفت کند او را طرد می‌کند و خذلانش می‌کند.

پروردگارا! تو را به مقام حضرت زهراعلیهاالسلام قسم می‌دهیم، ما را به واسطه اعمال زشتمان مؤاخذه نفرما!

به ما توفیق بده که راه اسلام و راه حضرت زهراعلیهاالسلام را بهتر بشناسیم و بهتر عمل کنیم!

پروردگارا! هر کس به این نظام، به ارزش‌ها و باورهای اسلامی و به این مردم مسلمانی که علاقه‌ای به اسلام دارند خدمت می‌کند، او را یاری کن!

هر کس در جهت عکس ارزش‌های اسلامی قدم برمی‌دارد اگر قابل هدایت است هدایتش کن وگرنه نابودش بفرما!

پروردگارا! در ظهور ولی‌عصرارواحنافداه تعجیل بفرما!

عاقبت ما را ختم به خیر بفرما!

مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده!

وَالسَّلامُ عَلَيْكُم وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ

 


[1]. محمد، 12.

[2]. نحل، 123 و آل‌عمران، 95.

[3]. احزاب، 33.

[4]. حج، 78.

[5]. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 199.

[6]. قصص، 68.

[7]. الكوثر في أحوال فاطمة بنت النبي الأعظم (ع)، ج 3، ص 331.

[8]. احزاب، 36.

[9]. نمل، 16.

[10]. بحار الأنوار، ج 29، ص 225.

[11]. بقره، 217.

[12]. أمالی صدوق، ج ۱، ص ۶۲۵.

 

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...