جلسه اول؛ نصایح امام محمد باقر علیه‌ السلام به جابر

تاریخ: 
چهارشنبه, 12 مرداد, 1390

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 90/05/12؛ ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

نصایح امام محمد باقر‌علیه‌السلام؛ به جابر

مقدمه

خدا را شکر می کنیم که حیات و توفیقی عنایت فرمود تا بار دیگر در این محفل نورانی در جمع شما عزیزان گفت وگویی درباره فرمایشات اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین داشته باشیم. به نظرم رسید در این ماه مبارک به اندازه‌ای که خداوند توفیق دهد به روایتی که یکی از خواص ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین نقل کرده بپردازیم.
همه کسانی که خدمت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین رسیدند از جهت معرفت، ایمان و ولایت در یک سطح نبودند. گاهی اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین مطالبی را به بعضی از اصحاب می فرمودند که اجازه نقل آن را به دیگران نداشتند. از جمله اصحاب سرّ ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین جابر بن یزید جعفی است. از ایشان نقل شده است که: «پنجاه هزار حدیث از امام باقر و صادق علیهماالسلام شنیده ام که اجازه نقل حتی یکی از آن‌ها را هم ندارم.»؛ اجمالا از اینگونه روایات می توان به دست آورد که هر مطلب حقی را برای هر کسی نباید گفت چراکه ظرفیت اشخاص متفاوت است. گاهی مسایل اجتماعی اقتضا می کند که بعضی مطالب گفته نشود. به هر حال احادیثی که این بزرگوار اجازه داشتند نقل کنند در میان سایر روایات برجستگی هایی دارد. اصلا لحن روایاتی که ایشان نقل کرده است با بسیاری از روایات دیگر متفاوت است؛ یعنی نکته های لطیفتر، عمیق تر و پرمغزتری دارد. اگر خدای متعال توفیق دهد در این چند شب روایتی را که در تحف العقول توسط ایشان از امام باقر صلوات الله علیه نقل شده برای تبرک و تقرب مرور می کنیم.
در تحف العقول در باب روایاتی که از امام باقر صلوات الله علیه نقل شده این روایت آمده است که:«یَا جَابِرُ ... أُوصِیكَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ؛1؛ جابر من تو را به پنج چیز نصیحت می کنم؛ اگر کسی به تو ظلم کرد تو به کسی ظلم نکن، و اگر مردم به تو خیانت کردند تو به کسی خیانت نکن، و اگر سخنی گفتی و مردم تو را تکذیب کردند مواظب باش خشمگین نشوی، و اگر تو را ستایش کردند شاد نشو، و اگر کسی تو را نکوهش کرد بی تاب نشو.»
ابتدا جمله اول را توضیح دهیم و بحث را با این سؤال شروع کنیم که: اصلا مفهوم ظلم یعنی چه و انگیزه انسان برای ظلم کردن چیست؟ از آن جا که بحث ادبی و لغوی ممکن است خسته کننده باشد تنها در حد اشاره به آن می پردازیم.

معنا و مفهوم ظلم

ظلم به معنای از حد گذشتن است. پیش فرض این معنا این است که انسان در موقعیتی قرار می گیرد که حدی برای آن تعیین شده است. اگر سعی کند از این حد تجاوز کند و رعایت مرز را نکند این‌جا واژه ظلم به کار می رود. معمولا در توضیحات عرفی گفته می شود: ظلم یعنی کسی به حق دیگری تجاوز کند. در این جا مفروض این است که انسان در مقابل کسی یا کسانی قرار گیرد که حقی دارند و آن حق باید رعایت شود. اگر انسان آن حق را رعایت نکند و به حق دیگری تعدی کند می گویند ظلم کرده است.
در مقابل ظلم، عدل است. عدل یعنی رعایت کردن حق. پس پیش فرض در این واژه ها این است که انسان باور دارد که در زندگی مخصوصا در حوزه افعال اختیاری، حد و مرزهایی وجود دارد که باید آن ها را رعایت کند. باید سعی کرد حق کسانی که صاحب حق اند ادا شود و یا به حقشان تجاوز نشود. مؤید این توضیح لفظی، آیات زیادی است که مربوط به عدل و ظلم است؛ به عنوان مثال وقتی خداوند در آیه دویست و بیست و نه از سوره بقره برخی حقوق را بیان می کند، بعد از آن می فرماید: «تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا؛ این‌ها حدود و مرزهای الهی است که خدا تعیین کرده است؛ پس از این مرزها عبور نکنید.»؛ اگر کسی از این مرزها عبور کند ظلم کرده است. حتی خدای متعال برای تفاهم با ما، خود را هم در مقام کسی قرار داده که حقی بر ما دارد و اگر آن حق را رعایت نکنیم به او ظلم کرده ایم. معنای آیه شریف إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ2؛ این است که خدا حق دارد که جز او را نپرستیم. اگر این حق را رعایت نکنیم و معبود دیگری انتخاب کنیم –؛ یکی از معبودها هم هوای نفس است همان‌طور که قرآن می فرماید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ3؛ –؛ این انتخاب تجاوز به حق خدا و ظلم است؛ ظلمی بسیار بزرگ. چراکه طرف ما هر چه بزرگ‌تر باشد و حق بزرگ تری داشته باشد با رعایت نکردن حق او ظلم ما بزرگ تر خواهد بود. بنابراین ظلمْ مراتب مختلفی پیدا می کند. آیا عظیم تر از خدا کسی فرض می شود؟ آیا حق کسی بزرگ تر از حق خدا می شود؟ پس ظلم به خدا ظلمی عظیم خواهد بود. این تعبیر از نهایت لطف و کرم الهی است که به زبان ما سخن می گوید و خودش را در مقامی قرار می دهد که حقی دارد و ما باید رعایت کنیم و اگر رعایت نکنیم ظلم کرده ایم.

انگیزه‌های انسان برای ظلم کردن

حال سؤال این است که انسان چرا ظلم می کند و چه انگیزه‌ای برای ظلم کردن دارد؟ انسانی که عاقل است و می فهمد که اساس این عالم بر عدل است و هر کسی حقی دارد و اگر این حقوق رعایت شود زندگی انسان سعادتمندانه خواهد بود و اهداف خلقت تحقق پیدا می کند و اگر این حد و مرزها رعایت نشود هدف خلقت به شایستگی تحقق پیدا نمی کند و ما هم به سعادت خودمان نمی رسیم، با این همه چرا انسان ها ظلم می کنند؟
وقتی ما مقداری به انگیزه های خودمان مراجعه کنیم و مقداری هم درباره افراد جامعه و حوادثی که در جامعه در طول تاریخ اتفاق افتاده و می افتد دقت کنیم به این نتیجه می رسیم که در بسیاری از انسان‌ها عاملی درونی وجود دارد که نمی خواهند به حق خودشان راضی باشند و می خواهند بیش از آنچه که برایشان تعیین شده بهره‌مند شوند. برخی اصلا چنین گرایشی دارند که اصلا چه لزومی دارد که ما برای کسانی حقوقی قائل شویم و خودمان را مقید کنیم که این حدود را رعایت کنیم؟! طرح این مسأله وقتی موجب تعجب بیشتری می شود که می بینیم برخی از فلاسفه بزرگ جهان چنین گرایشی دارند. ایشان معتقدند که انسان در این جهان باید سعی کند که هر چه می تواند لذت ببرد و هر چه موجب التذاذش است به دست آورد، حتی اگر به زور از دست دیگران بگیرد. آن ها که نمی توانند از خود دفاع کنند محکوم به فنا هستند و باید از بین بروند و موجود قوی باقی بماند. صاحبان این اندیشه ظلم کردن را حق خودشان می دانند و می گویند ما باید هر چه می توانیم لذت ببریم. از این ها که بگذریم عده دیگری در تعیین حدود و حقوق شک دارند. ایشان فی الجمله قبول دارند که باید برای دیگران هم حقی قائل شد، اما در مقدار حق و حدود آن تشکیک می کنند.
به هر حال انسان گاهی بر اثر جهل و گاه بی‌توجهی به نظام عالم و سعادت دنیا و آخرت خویش، به دنبال خواسته های زودگذر خود می رود و موجبات ظلم به دیگران را فراهم می کند. اما گاهی جهل و غفلت در کار نیست، بلکه با توجه و علم، ظلم می کند. دلبستگی های او مانع از آن می شود که برای دیگران هم حقی قائل شود. غالب کسانی که از راه‌های مختلف سعی می کنند دیگران را استثمار کنند و از آن‌ها بهره کشی کنند کم کم ملکه ای در وجودشان پیدا می شود که می خواهند همه چیز را تحت سیطره خودشان دربیاورند. با این که از اول هم می دانند این کار غلط است و اخلاقا درست نیست، اما کم کم به شرایطی کشیده می شوند که دیگر رعایت اخلاق از یادشان می رود. انسان موجود عجیبی است. گاه با نیت خیر وارد مسیری می شود، اما آرام‌آرام به جاهایی کشیده می شود که از اول فکرش را نمی کرد. بعد هم باور نمی کند که این قدر خطا کرده باشد و گاه اگر به او بفهمانند که اشتباه کرده نمی تواند رها کند. نمونه بارز چنین انسانی فرعون است که سرانجام کارش در برتری‌طلبی به آن‌جا رسید که صراحتا فریاد زد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى.4؛ بله، عده‌ای از ابتدا برای این‌که بهره و لذت بیشتری از زندگی داشته باشند به حقوق دیگران تجاوز می کنند. این ظلم معروف است و قبح آن از گزاره‌های بدیهی عقل عملی محسوب می شود. شاید ما در احکام عقل چیزی واضح‌تر از قبح ظلم و حسن عدل نداشته باشیم. روشن است که این مطلبی نیست که امام باقر سلام الله علیه به عنوان نصیحت ویژه به جابر بفرمایند. هر عاقلی می داند نباید ظلم کند. نصحیت حضرت این نیست که ظلم نکن، بلکه نصحیت ایشان این است که گاهی غیر از آن انگیزه‌هایی که برای ستمگران عادی پیدا می شود شرایطی اجتماعی پیش می آید که انسان انگیزه مضاعف برای ظلم پیدا می کند؛ یعنی غیر از هواهای نفسانی و انگیزه های روانی و شخصی، عامل دیگری ممکن است انسان را وادار به ظلم کند.

ظلم دیگران، عامل مضاعف کننده انگیزه ظلم

عاملی که می تواند انگیزه مضاعف برای ظلم کردن در انسان ایجاد کند، ظلم دیگران است؛ و آن در جایی است که انسان ببیند دیگری ظلم می کند و به انسان زور می گوید و تحمل آن برای انسان بسیار سخت است. در این جا عاملی مضاعف برای ظلم کردن پیدا شده است و این شرایط، عزم جدی تری برای خودداری از ظلم می خواهد. در چند مورد ظلم دیگران می تواند باعث شود که انسان ظلم کند.

1. ظلم صریح دیگران بی هیچ عذر و بهانه

یکی از مواردی که ظلم دیگران انگیزه انسان را برای ظلم تقویت می کند جایی است که آشکارا حق انسان را بخورند و به انسان توهین کنند و هیچ بهانه ای هم برای این کار نداشته باشند، به خصوص اگر خیلی صریح بگویند: «ما این ظلم را در حق تو انجام داده ایم؛ تو هم هر کاری از دستت بر می آید انجام بده!»؛ وقتی بی جهت مال کسی را بگیرند، این شخص طبعا آزرده می شود و گاهی این آزردگی به قدری شدید می شود که خواب را از چشمش می گیرد. گاهی این شرایط، توأم با وسوسه‌های شیطان باعث می شود که انسان به این فکر بیفتد که برای انتقام، به دیگران ظلم کند. ممکن است چنین شخصی در شرایط عادی هیچ وقت به فکر ظلم کردن هم نیافتد، اما در چنین شرایطی تصمیم به ظلم به دیگران بگیرد.

2. شیوع ظلم

گاهی علنی شدن ظلمی در جامعه و فراگیری آن، انسان را وسوسه می کند که او هم مرتکب آن ظلم شود. وقتی یک کار ناهنجاری در جامعه به صورت علنی انجام می گیرد کم‌کم قبح آن می ریزد و به افراد زیادی در جامعه سرایت می کند. رشوه یکی از پلیدترین اموال است، اما گاه چنان رواج پیدا می کند که عنوان هدیه و حق و حساب به خود می گیرد و قبحش می ریزد. چنین شرایطی عامل مضاعفی می شود که انسان مرتکب این ظلم شود.

3. هنگامه قصاص

مورد دیگری که ظلم دیگران ممکن است باعث شود ما هم ظلم کنیم در هنگامه قصاص است. ما فی‌الجمله می دانیم اگر کسی حقی از ما سلب کرد ما می توانیم قصاص کنیم. هم عقلا و هم شرعا این کار جایز است. در قرآن هم به جواز آن تصریح شده است ؛ (وَ لَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ)5؛ با توجه به این‌که قصاص حق است ممکن است شیطان انسان را وسوسه کند و بگوید: «باید کاری کنی که این شخصی که به تو ظلم کرده حسابی ادب شود و راهش این است که بیشتر از حدِ قصاص تنبیه شود!»؛ در این شرایط ممکن است انسان در قصاص دقت نکند و از حد تجاوز کند و مرتکب ظلم شود. قصاص حق است و ظلم نیست، اما تجاوز از حقْ ظلم است. مثلا ما حق نداریم کسی را که به ظلمْ سیلی به گوش ما زده است، در عوض، بدنش را مجروح کنیم و راهی بیمارستانش کنیم. قرآن می فرماید: «وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ؛6؛ اگر در مقام قصاص برآمدید و خواستید مقابله به مثل کنید دقیقا همان‌گونه که با شما رفتار شده عمل کنید.»

جایگاه نصیحت امام باقر علیه‌‌السلام

در این چند مورد به نظر می آید گاهی غیر از انگیزه اولیه انسان برای ظلم –؛ ان‌شاءالله همه مؤمنان این انگیزه را در خودشان سرکوب کرده‌اند و هیچ وقت به فکر ظلم کردن به دیگران نمی افتند –؛ شرایط خاصی پیش می آید که باعث می شود انگیزه انسان برای ظلم مضاعف شود. این‌جاست که غیر از حکم عقل و غیر از دستورات اصلی شرع نیاز است که واعظی بگوید: «مراقب باش! گرچه در شرایط عادی ظلم نمی کنی، اما این شرایط خاصی است و باید مراقب باشی شیطان فریبت ندهد. اگر کسی به تو ظلم کرد، تو به او ظلم نکن! اگر حق قصاص داری، بیش از آنچه حق داری انجام نده! اگر دیدی ظلمی در جامعه شیوع پیدا می کند، مواظب باش تو آلوده نشوی!»؛ در این شرایط است که احتیاج به تذکرْ مضاعف می شود.
مسأله دیگری که در این‌جا مطرح می شود این است که: اصولا آن‌جایی که انسان حق قصاص دارد و می تواند مقابله به مثل کند آیا بهتر این است که حقش را استیفا کند یا بهتر این است که گذشت کند؟ آیا انتقامی که شرعا جایز است رجحان دارد یا عفو کردن؟ شاید بتوان گفت همه موارد یکسان نیستند؛ گاهی قصاص کردن مطلوب‌تر است و گاهی عفو کردن. ان‌‌شاءالله جلسه بعد مقداری درباره این موضوع صحبت می کنیم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


1؛ . تحف العقول، ص284.؛

2؛ . لقمان، 13.؛

3؛ . جاثیة، 23.؛

4؛ . نازعات، 24.؛

5؛ . بقره، 179؛ .

6؛ . نحل، 126. ؛