بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390/05/24 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ تَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِیضِ واطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ وَ تَخَلَّصْ إِلَى إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛1
برای اتمام بحث جلسه گذشته و توضیح جمله دیگر امام باقر صلواتاللهعلیه به جابر بن یزید جعفی مقدمهای را عرض میکنم. زندگی دنیا برای همه انسانها توأم با سختیها و ناگواریهایی است. قرآن میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ؛2 ما زندگی انسان را توأم با رنج و زحمت آفریدیم.» در بینش مادی این خصلت دنیا تفسیر روشنی ندارد. آنها میگویند: این سختیها لازمه این دنیا هستند و چارهای از آنها نیست و باید آنها را تحمل کرد. اما در بینش توحیدی این ناگواریها تفسیری عقلانی دارد و آن این است كه این زندگی از آن جهت كه مقدمهای است برای زندگی آخرت و زمینهای است برای اینكه استعدادهای افراد بروز پیدا كند و در هر مرحله افراد امتحان شوند، باید توأم با خوشیها و ناخوشیها باشد. لذا قرآن میفرماید: «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً؛3 ما شما را با بدیها و خوبیها میآزماییم.» در بینش توحیدی، ماهیت این عالم ماهیت پرورشگاه است و بسیار شبیه به دوران جنینی است. در دوران جنینی، نطفه نه ماه باید در رحم باشد تا رشد كند و برای تولد آماده شود. در دنیا این نه ماه مثلا به نود سال تبدیل میشود، با این تفاوت که در دوران جنینی در رحم، رشدی طبیعی و جبری وجود دارد، اما در عالم دنیا انسان خود بازیگر میدان است و باید خود را برای زندگی ابدی آماده کند. طبیعی است كه در محیط آزمایش باید خوشیها و ناخوشیهایی وجود داشته باشد تا هر كسی جوهر خود را نشان دهد که تا چه اندازه حاضر است برای رضای خدا سختیها را تحمل كند و برای رسیدن به كمالات بالاتر از لذتهای پستتر صرفنظر كند.
اگر انسان به خطرها و سختیهای دنیا توجه عمیق داشته باشد واقعا زندگی انسان را تلخ میكنند؛ چرا که هر لحظه احتمال مصیبت و گرفتاری برای او وجود دارد. آنهایی كه در این باره زیاد فكر میكنند به نوعی روانپریشی مبتلا میشوند. به هر حال این زندگی توأم با اضطرابها و دلهرهها و نگرانیهاست تا آنجا كه اگزیستانسیالیستها میگویند: اضطراب مقوّم انسانیت انسان است و اگر کسی اضطراب نداشته باشد انسان نیست. از این رو روانشناسان برای فرار از این تلخیها و بیماریها پیشنهاد میدهند که: «خود را به غفلت بزنید و اصلا به آنها فكر نكنید. به دنبال خوشی و بگو و بخند باشید و خود را سرگرم کنید!» این حاصل نسخهای است كه روانشناسان برای راحتی انسان میپیچند. ولی انبیای الهی علیهمالسلام نسخه دیگری دارند؛ ایشان میگویند: «برای اینکه اضطرابهای بیجا را از خودتان دور كنید باید ماهیت این عالم را بشناسید. باید بدانید كه عالم دنیا گذرگاهی آزمایشگاهگونه و موقتی است. سختیهای دنیا مقدمهای است برای آسایش و لذتهای بینهایتی که میتوانید به آنها نایل شوید. اگر درست این سختیها را مدیریت کنید میتوانید سعادت ابدی را برای خود رقم بزنید. نسبت عالم دنیا به عالم آخرت از نسبت یک چشم برهمزدن به عمر صدساله کمتر است. آیا کسی که صد سال عمر دارد نگران این است که یک لحظه چشم بر هم زدن چگونه میگذرد؟ اگر انسان ماهیت این عالم را بشناسد و امید داشته باشد که با انجام وظیفه در عالم ابدی به سعادت ابدی برسد و به جایی برود که در آن هیچ خستگی و رنجی نباشد (لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ)4 چنین انسانی خود را برای پذیرش سختیهای زودگذر آماده میکند. کارگری که بداند اگر از صبح تا شب خوب کار کند چندین برابر مزد معمول کارگرانْ مزد میگیرد علاقه رسیدن به آن مزدْ سختیهای کار را برای او شیرین میکند. این اولین راهی است که انبیا برای از بین بردن اضطراب و دلهره پیش پای انسان میگذارند. البته این راهکار صرفا به عنوان یک دارو نیست بلکه به عنوان بیان واقعیت است. یکی از راهکارهای انبیا برای درمان بیماریهای بشر، «حقیقت درمانی» است؛ یعنی وقتی مخاطب ایشان حقیقت را درک کند دیگر احتیاجی به دارو ندارد. حال مطالب جلسه گذشته را به این نکته ضمیمه کنید؛ یعنی علاوه بر این، خداوند برای کسانی که از راهنمایی او در زندگی استفاده کنند در همین دنیا هم ویژگیهای خاصی قائل شده است.
عالیترین نسخهای که در این باب وجود دارد نسخه «تفویض» است. در ابتدای کتاب شرح امثله از کتاب جامعالمقدمات جمله زیبایی است که میگوید: اول العلم معرفة الجبار وآخر العلم تفویض الامر الیه؛ آغاز علم این است که انسان خدا را بشناسد و پایان هم این است که کارهای خود را به او واگذار کند. این عالیترین نتیجهای است که از خداشناسی نصیب انسان میشود. اگر انسان این مقام را پیدا کرد تنها دغدغه او این میشود که وظیفهاش را انجام دهد و ایمان دارد که کسی هست که بهترین نتیجه را بر آن مترتب میکند و بهترین راه را برای او انتخاب خواهد کرد. وقتی کار خود را به او واگذار کرد میداند که اگر برای او بیماری اصلح باشد او را بیمار میکند و اگر سلامتی برای او اصلح باشد نمیگذارد بیمار شود یا بیمار بماند.
اگر کسی کار را به خدا واگذار کرد آیا معنایش این است که دیگر هیچ کاره است و باید در خانه بیکار بنشیند؟ نه، همانطور که جلسه گذشته اشاره کردیم ما دو نظام داریم، یکی نظام تکوین (واقعیتهای خارجی) است که این نظامی است که باید به خدا واگذار کنیم. نظام دیگر نظام تشریع است که در آن نظام، خداوند وظایف ما را تعیین کرده است. مثلا اگر خداوند صلاح دانست که کسی مریض شود. این واقعیتی تکوینی است که آن شخص باید نسبت به آن راضی باشد و کار را به خدا واگذار کند. اما این واگذاری منافات با انجام تکلیف ـ که رفتن نزد پزشک است ـ ندارد. اینکه نهایتاً خوب بشوم یا نشوم، نباید برای من فرقی بکند. اگر حضرت ابراهیم علیهالسلام در جواب نمرود، خدا را اینگونه توصیف میکند که: وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ؛ اگر مریض شدم او مرا شفا میدهد ـ نمیگوید اگر او مرا مریض کند؛ این ادب ادب عبودیت است ـ معنای این سخن این نیست که ابراهیم علیهالسلام نزد پزشک نمیرفت و دوا نمیخورْد و از اسباب استشفا استفاده نمیکرد؛ بلکه او دستی را در همه جا میدید که این اسباب را میگرداند و آمده بود تا دیگران را هم به این سمت هدایت کند. اگر انسان این چراغ را پیدا کرد ناراحتی برای او مفهومی ندارد؛ أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.5 چنین انسانی در سن هشتاد سالگی هم مثل یک جوان در کمال نشاط و آرامش است و هیچ دغدغهای ندارد. نمونه بارز چنین بندهای مرحوم آیتالله بهاءالدینی رضواناللهعلیه بود. در پیشآمدهای مختلفی از جمله جریان پانزده خرداد، دستگیری حضرت امام و ... هیچگاه سراسیمه نشد. البته محبت و علاقه ایشان نسبت به امام فوقالعاده بود، اما خودش را گم نمیکرد. آرامش او به خاطر اعتمادی بود که به خدا داشت و میدانست هزار برابر آنچه او امام را دوست میدارد خدا امام را دوست دارد و او را رها نمیکند. اگر توسلی هم انجام میداد باز از باب انجام وظیفه بود. تنها نگرانی کسانی که امر خود را به خدا واگذار کردهاند انجام وظیفه به نحو احسن است. امام در سفری که از پاریس میآمدند در جواب کسی که از ایشان پرسید: «شما چه احساسی دارید؟» گفت: «هیچ احساسی ندارم!» معنای سخن ایشان این است که من بندهای هستم که در حال انجام وظیفهام هستم. نتیجه کار هم هر چه خدا بخواهد همان میشود. اگر چنین ایمانی برای انسان پیدا شود و کارش را اینگونه به خدا تفویض کند راحت میشود.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «وَ تَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِیضِ؛ اگر میخواهی کاملا راحت و آرام باشی کارهای خود را به خدا واگذار کن!» امام علیهالسلام نمیفرمایند «تخلّص الی راحة النفس بالتفویض» بلکه میفرمایند: «بصحة التفویض». شاید نکته این باشد که گاه انسان خودش را فریب میدهد؛ یعنی واقعا کار را به خدا تفویض نمیکند، بلکه از روی تنبلی میگوید: کار را به خدا واگذار کردم. این تفویض صحیح نیست؛ بلکه بیعرضهگی یا تنبلی است. تفویض صحیح این است که انسان قدرت انجام کار را دارد و از باب وظیفه هم انجام میدهد و با این حال، به خدا اعتماد میکند و نتیجه هر چه شد برای او فرقی نمیکند. حضرت موسی علیهالسلام مریض شد و در مناجاتی بیماریاش را با خدا در میان گذاشت. خطاب شد که: نزد فلان پزشک برو! او به تو فلان دارو را میدهد، آن را تناول کن، بهبود مییابی. حضرت موسی خودْ آن دارو را تهیه کرد و تناول کرد، اما خوب نشد. وقتی علت آن را سؤال کرد خداوند فرمود: گفتم برو نزد فلان پزشک تا او به تو این دارو را بدهد. تو حرف مرا درست گوش نكردی. تنظیم این اسباب و عللْ مصالحی دارد که ممکن است عقل ما درک نکند. ما وظیفه داریم هنگام بیماری نزد پزشک برویم ولی شفا به دست پزشک نیست (وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ).
طبعا تفویض راهی برای آرامش روح و ریشهكن كردن اضطراب، ناراحتی و ترسهای بیجاست. البته این كار آسانی نیست. کسی مثل جابر كه مراحلی از كمال را گذرانده باشد میتواند كار خود را به خدا تفویض كند. پس «صحة التفویض» یعنی تفویضی كه واقعا از روی اعتقاد به توحید باشد، نه از روی تنبلی و بیعرضهگی.
تا اینجا به حسب روایت، صحبت از راحة النفس بود. اما برخی از ناراحتیها كم و بیش ارتباطی با بدن دارد. البته هر آنچه که جنبه ادراكی داشته باشد به روح مربوط میشود، حتی در عملِ «دیدن» در حقیقت روح است که میبیند و درک میکند. چشم به عنوان یک عضو مادی درک ندارد، بلکه تنها تصوری در آن شکل میگیرد، اما درک، کار روح است. درک راحتی، لذت، رنج، الم و ... کار روح است. روح است که لذت میبرد یا متأذی میشود. اما برخی بیماریها جنبه روانتنی (سایکوسوماتیک) دارد؛ یعنی روح و بدن هر دو در آن دخیل هستند. اما گاه ابتدا از روح شروع میشود و در بدن انعکاس پیدا میکند و گاه بر عکس است. رابطه تنگاتنگی بین روح و بدن هست. وقتی انسان برای آینده نگران میشود، این ناراحتی مستقیما با بدن مربوط نیست و در اندام بدن ظهور پیدا نمیکند؛ ولی یک سلسله ترسها و نگرانیهایی هست که مستقیما با بدن ارتباط دارد. در مقام فرق بین این دو ناراحتی، میگویند: یکی ناراحتی بدنی است و دیگری ناراحتی روحی است. شاید به این مناسبت باشد که امام باقر علیهالسلام میفرمایند: تَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِیضِ و بعد میفرمایند: وَاطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ. ناراحتیهایی که در بدنْ اثر مستقیم دارند اثر آنها زود ظاهر میشود. مثلا کسی میخواهد سخنی را بگوید، اما اشتباه میگوید. این ناهنجاریهایی که در بدن پیدا میشود عواملی دارد که دست خود ماست و میتوانیم از آنها پیشگیری کنیم. مهمترین اثر این ناراحتیها حواسپرتی و عدم تمرکز است؛ میخواهد مطالعه کند ذهن او صد جا میرود، میخواهد نماز بخواند تا آخر نماز به همه هستی سفر میکند. این حالت حواسپرتی و پراکندگی دل، مصیبت بزرگی است، اما چون ما به آن عادت کردهایم، درک نمیکنیم که چه اندازه به ما ضرر میزند. البته در حد متعارف مشکلی ندارد، چراکه انسان شؤون مختلفی دارد و با اشخاص مختلف ارتباط دارد. اما گاهی از حد متعارف خارج میشود. امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «اگر میخواهی بدن تو راحت باشد، سعی کن حواست جمع باشد.»
بعد میفرمایند: وَ تَخَلَّصْ إِلَى إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛ اگر این نسخه درست باشد معنایی که من از آن میفهمم این است كه «قلة الخطأ» یعنی «قلة العصیان»؛ یعنی اگر میخواهی حواست جمع باشد و تمركز متعارف داشته باشی سعی كن كم گناه انجام دهی. ما برای رفع نیازها و تأمین خواستههایمان راههایی شرعی و معقول داریم. اما اگر انسان از مسیر صحیح منحرف شود گرفتار هزار پیچ و خم میشود. مثلا ارضای غریزه جنسی یك راه فطری دارد و آن ازدواج است. اما وقتی از مسیر صحیح خود منحرف شد: وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ .... * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ6 انسان به انواع دلهرهها، دلمشغولیها و پراكندگیها مبتلا میشود. گاهی یک نگاه حرام ذهن انسان را در تمام روز به خود مشغول میکند؛ نه در نماز حواسش جمع است و نه در سایر کارها. اگر چشمش را حفظ كرده بود به این پراكندگی مبتلا نمیشد. این پراكندگی به خاطر این است كه از جاده مستقیم فطرت و شرع خارج شده است. اگر انسان بتواند خود را از خطاها و گناهان حفظ كندـ سعادت حقیقی هم جز این راهی ندارد ـ خواهد دید كه در اثر اطاعت خدا، خیلی بیشتر آرامش، تمركز و حواسجمعی برای او حاصل میشود و اگر روزی در دام شیطان بیافتد خواهد دید كه انواع پراكندگیهای ذهنی دامنگیر او میشود، به طوری که كارهای عادی را هم نمیتواند درست انجام دهد. هرزگی چشم، زبان و گوش باعث میشود كه انسان دچار پراكندگی شود و نیروهای او هدر برود و گاهی ضرر هم به انسان وارد شود. لذا امام باقر علیهالسلام میفرمایند: اگر میخواهی بدنت راحت باشد، سعی كن حواست جمع باشد و اگر میخواهی حواست جمع باشد، سعی كن كم خطا كنی.
وفقنا الله وایاكم انشاءالله
1 . تحف العقول، ص 285.
2 . بلد، 4.
3 . انبیا، 35.
4 . فاطر، 35.
5 . یونس، 62.
6 . مؤمنون، 5-7 و معارج، 29-31.