بسماللهالرّحمنالرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390/05/27 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَتَحَرَّزْ مِنْ إِبْلِیسَ بِالْخَوْفِ الصَّادِقِ وَإِیَّاكَ وَالرَّجَاءَ الْكَاذِبَ فَإِنَّهُ یُوقِعُكَ فِی الْخَوْفِ الصَّادِقِ
از مفاهیمی كه در تعالیم انبیاء به خصوص قرآن كریم و به دنبال آن در روایات اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین روی آنها تأكید شده و مطالب زیادی در اطراف آنها بیان شده است مفهوم «خوف» و مقابل آن «رجاء» است. نظیر بحثی كه درباره حزن داشتیم در خوف هم وجود دارد. گفتیم: امروزه در فرهنگ جهانی، حزن امری بیارزش است و جایگاهی در ارزشهای انسانی ندارد و روانشناسان سعی میكنند انسان را از غم و اندوه بركنار دارند. نظیر این سخن در خوف هم وجود دارد. من تابلویی دیدم که روی آن از قول امیرالمؤمنین علیهالسلام نوشته شده بود: «بزرگترین گناه ترس است!» من نمیدانم منبع این حدیث كجاست، اما معروف است كه در بحثهای روانشناختی از ترس مذمت میشود. در علوم تربیتی هم تأكید میكنند كه کودک را به گونهای تربیت کنید كه از هیچچیز نترسد. این سخن فیالجمله میتواند مطلب صحیحی باشد؛ اما ابهام دارد. در مقابل میبینیم از موضوع خوف و خشیت و معادلهای آنها در قرآن به عنوان ارزشی مثبت یاد شده و بر آنها تأكید شده است. غیر از آیاتی كه واژه خوف صریحا در آنها ذكر شده تقریباً هر جا كلمه تقوا و مشتقات آن ذكر شده، مفهوم خوف هم در آن مندرج است. چون تقوا این است كه انسان خود را از خطری حفظ كند. «وقایة» یعنی خود را نگهداشتن؛ نگه داشتن از خطر یا ضرر. وقتی انسان خود را از چیزی نگه میدارد كه از ضرر آن بترسد و لذا گاهی كلمه تقوا متعدی به روز قیامت شده است (وَاتَّقُواْ یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللّهِ)1 همانطور که خوف هم در آیهای به همین صورت به کار رفته است (یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ).2 به هر حال جای هیچ شكی نیست كه در تعالیم اسلامی، خوف و خشیت و مشابههای آنها، جایگاه خاصی دارند. اکنون این سؤال مطرح میشود كه: آیا مفاهیم قرآن با مفاهیم علمی روانشناسی تضاد دارند؟ روانشناسان میگویند: انسان باید سعی كند از هیچ چیز نترسد. اما در آیات و روایات بسیار تأكید شده كه از خدا، از روز قیامت و از عذاب خدا بترسید. چگونه این دو جمع میشوند؟
مقدمهای كه جلسه گذشته عرض كردم اینجا هم به كار میآید. گفتیم: آنچه که خداوند در وجود انسان آفریده لغو نیست. خوف هم حالتی احساسی و انفعالی در انسان است و چیز لغوی نیست و حتما در جایی باید به كار گرفته شود. اما مهم آن است که بفهمیم كجا و از چه کسی یا از چه چیزی باید ترسید.
مقدمه دیگری كه در اینجا اضافه میكنیم این است كه ذاتا در خدای متعال چیزی كه موجب ترس باشد وجود ندارد. خدا كمال رأفت، رحمت و مهربانی را دارد. ترسیدن از خدا به خاطر این است که خدای متعال كارهای زشتِ اختیاری را بیكیفر نمیگذارد، البته به شرط اینکه گناه بزرگی باشد و صاحب آن کار توبه نكند و بر آن کار اصرار داشته باشد و ... . پس ترسیدن از خدا، در واقع ترسیدن از عقوبت و عذاب الهی است. عذاب الهی هم بیحساب نیست و در واقع رساندن نتیجه اعمال بد شخص به خود اوست. آنچه علت بدبختیها، محرومیتها و عذابهای دنیوی و اخروی میشود گناهان خود انسان است. پس در واقع آنچه اصالتا باید از آن بترسیم گناهان خود ماست. لذا در روایت آمده است كه: «لا یَرْجُوَنَّ أحَدٌ مِنْکُم إلا رَبَّه وَ لایَخَافَنَّ الا ذَنْبَه؛3 ... هیچ كدام از شما خوفی جز از گناه خودْ خوف نداشته باشید.» به همین مناسبت زمان و مکان عقابها هم ترسناک میشود. لذا گاهی میگوییم: از خدا میترسیم، گاهی میگوییم: از روز قیامت میترسیم و گاهی میگوییم: از جهنم میترسیم. در واقع بازگشت همه اینها به این است كه از گناه خودمان میترسیم.
برخی گمان میکنند که خوف و جبن به یک معناست. در صورتی كه جبن صفتی اخلاقی در وجود انسان است و به سبب آن، انسان جرأت نمیكند به كار مهمی اقدام كند. این صفت زشتی است که در مقابل شجاعت واقع میشود. اما خوف طیف وسیعی از حالات انسان را در برمیگیرد؛ مرتبهای از آن تقریبا غیراختیاری است و به قول روانشناسان، حالت انعکاسی و بازتابی است. مثلا انسان با شنیدن صدای بلند و غیرمنتظره بیاختیار تکان میخورد. این حالت، غیراختیاری است و هیچ مذمتی هم ندارد و امر و نهی هم به آن تعلق نمیگیرد. مرتبه بعد این است که اندکی اختیار، شعور و تحلیل ذهنی انسان در پیدایش آن مؤثر است گرچه بسیار با سرعت انجام گیرد، و امر و نهی به آن تعلق میگیرد. قرآن میفرماید: فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَی؛4 هنگامی که حضرت موسی با سحر ساحران مواجه شد احساس ترسی به او دست داد. در روایت آمده است که این خوف از این جهت بود که نکند مردم مرعوب آن سحر شوند و حق پایمال شود. اگر این گونه بوده باشد این خوف با فکر و تأمل به وجود آمده است. مراتب خوف به آنجا میرسد که گاهی آن چنان حالت ترس در انسان پدید میآید که نزدیک است روح از بدن انسان جدا شود. بر همه این مراتب کلمه خوف اطلاق میشود.
آیا خوف، حالت خوبی است؟ چنانکه در جلسه قبل عرض کردیم خوف، حزن و سرور هیچ کدام ذاتا حسن اخلاقی یا قبح اخلاقی ندارند؛ بلکه بستگی دارند به اینکه در چه حال، در اثر چه عامل و با چه کمیت و کیفیتی پدید آیند. به طور طبیعی انسان وقتی احساس خطر یا ضرر کند نگران میشود و حالت ترس برای او پیدا میشود. این حالت، فیحدنفسه نه فضلیت اخلاقی است و نه رذیلت اخلاقی. اما اگر این حالت بر انسان غلبه پیدا کند و حالت ثابتی شود و دائما بترسد از اینکه فلان نعمت از او سلب شود یا پیش مردم آبرو و احترامش از دست برود یا پست و مقام او را بگیرند و ... این حالت بدی است و انسان را از انجام وظایفش باز میدارد و موجب میشود که انسان دائما مضطرب باشد. اما اگر خوفی باشد که بتواند به تکامل روحی و معنوی انسان کمک کند و او را به خدا نزدیک کند این خوف خوبی است. حکمت وجود خوف در انسان برای همین است. برای این است که انسان را ازخطرها حفظ کند و مراقب باشد که در دام شیاطین و دشمنان نیافتد. آنچه برای مؤمن اهمیت دارد سعادت ابدی است، نه امور دنیوی. پس خوف مؤمن از تبعات افعال بد او در عالم قیامت است که نماد آن جهنم است؛ لذا از آن میترسد.
خوف از عذاب، پائینترین مرتبه خوف مؤمنان است. مؤمنان به حسب مراتب ایمان و معرفتشان خوفهای دیگری هم دارند که بسیار ارزشمندتر از این خوف هستند؛ مثلا خوف افتادن از چشم خدا. انسانهای کم معرفت، ارزش لطف خدا را نمیدانند؛ لذا این امر برای آنها اهمیتی ندارد. قرآن وقتی میخواهد عاقبت اهل شقاوت را گوشزد کند میگوید: «وَ لاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛5 اینها کسانی هستند که خدا در روز قیامت به آنها نگاه نمیکند.» آیا تاکنون به این موضوع اندیشیدهایم که اگر خدا در روز قیامت به ما نگاه نکند چه خواهد شد؟ آیا اصلا این مسأله برای ما اهمیتی دارد یا برای ما آنچه مهم است رسیدن به نعمتهای بهشتی است؟ کودکان که فطرت پاکی دارند این گونه عذابها را درک میکنند. برای کودک بالاترین عذاب این است که مادرش با او قهر کند. اما انسانهای کممعرفت اصلا چنین رابطهای را با خدا درک نمیکنند تا بدانند اگر خدا با آنها قهر کند چه میشود. روزی که به این نگاه نیاز دارند شدت عذاب محرومیت از آن را درک میکنند. برخی از بندگان خدا از قهر خدا و حرف نزدن خدا با آنها ترس دارند، نه از جهنم. این هم خوف از خداست. هر کس محبت خدا در دل او وجود دارد از آن قهر خدا بیشتر میترسد، حتی در حالی که از الطاف خدا بهرهمند است میترسد که این الطاف قطع شود.
اگر ما در حالات و رفتارهای اختیاری خودمان دقت کنیم میبینیم که عامل حرکت و فعالیتهای اختیاری ما یا ترس از ضرر است یا امید به منفعت. اختلاف رفتار انسانها ناشی از اختلاف در تشخیص ضرر و منفعت است، وگرنه هر کس هر کاری میکند برای آن است که ضرری را از خودْ دفع یا منفعتی را برای خودْ جلب کند. در همه افعال اختیاری یکی از این دو عامل مؤثر است. حتی عاشق از رفتار خود در برابر معشوقْ لذتی عقلانی و لطیف در روح خود احساس میکند که ناخودآگاه به دنبال آن است. او نیز با چند واسطه به دنبال لذت خویش است.
پس رفتار اختیاری ما یا برای دفع ضرر است یا برای جلب منفعت. وقتی احتمال بدهیم ضرری وجود دارد، اسم عکسالعمل طبیعی در برابر این احتمال «ترس» است. پس ترس یک حالت طبیعی در موقع احتمال ضرر است، و در عالم طبیعت، ما انسانی را سراغ نداریم که برای او ضرری محتمل نباشد. اما برای مؤمن، ضررهای مهمتری مطرح است و آن ضررهای اخروی است. پس مهمترین عاملی که میتواند ما را در مسیر کمال به حرکت در آورد توجه به ضررهایی است که میتواند سعادت ابدی ما را به خطر بیندازد. توجه به چنین ضررهایی موجب خوف میشود. خوف یعنی انفعالی که برای انسان در مقابل احتمال ضرر پیش میآید. اگر در قرآن روی مفهوم خوف، خشیت، تقوا، وَجَل، رَهب و مانند آنها تکیه و تأکید شده و به صورتهای مختلف مدح شدهاند به این جهت است که این حالات بهترین عامل برای حرکت تکاملی انسان هستند. البته به دنبال این حالات، امید به منفعت هم هست و هر دو عامل مهم هستند؛ اما تأثیر خوف بیشتر از تأثیر رجاست. پس خوف عامل مهمی در سعادت ماست. البته خوف از خطرهایی که قابل اعتنا هستند، و برای مؤمن هیچ ضرری بیشتر از خطرهای اخروی قابل اعتنا نیست؛ خطرهایی که مربوط به ساحت قدسی الهی است. لذا باید این خوف را تقویت کرد.
بهترین اثر خوف از ضررهای اخروی این است که انسان را در مقابل شیطان ایمن میکند. شیطان وقتی میخواهد انسان را وسوسه کند و به گناه وادار کند گناه را در نظر او تزیین میکند، به طوری که انسان گمان میکند هزار درجه لذت دارد. تنها عاملی که میتواند در مقابل تزیینات شیطان مقاومت کند و نگذارد در انسان اثر کند حالت ترس از تبعات سوء گناه است که عمدتا عذاب اخروی و محروم شدن از رضوان الهی و سقوط از چشم خداست. اگر بخواهیم کمتر در دام شیطان بیافتیم یا انشاءالله اصلا نیافتیم باید سعی کنیم خوف واقعی داشته باشیم. ما به ظاهر میگوییم از خدا میترسیم اما وقتی بررسی میکنیم میبینیم ترس ما از خدا جدّی نیست. از طرفی دیگر ادعای رجا و امید به رحمت الهی را هم داریم. برخی گناهکاران در توجیه کار خود میگویند: «رحمت خدا بسیار زیاد است و ما را میبخشد. من امید به رحمت خدا دارم!» خود این توجیهات از تسویلات شیطان است. پیغمبر اکرم و ائمه اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین بارها تذکر دادهاند که بسیاری از خوفهایی که شما ادعا میکنید خوف صادق نیست و بسیاری از امیدهای شما هم امید واقعی نیست و باید سعی کنید که خوف و رجاء شما صادق باشد. اگر انسان از چیزی بترسد سعی میکند از آن دور شود. ما میگوییم: از عذاب خدا میترسیم اما برای انجام گناه تلاش میکنیم. این چه ترسی است؟! چنین ترسی دروغ است. از طرف دیگر ادعای رجاء به رحمت خدا داریم. اما اگر کسی به چیزی امید داشته باشد سعی میکند زود به آن برسد. هر کس امیدش به چیزی بیشتر باشد تلاش او برای رسیدن به آن بیشتر است. ما اگر دنبال کاری نمیرویم برای این است که بعید میدانیم آن کار نتیجه بدهد. اگر واقعا امید داشته باشیم که نتیجه مطلوب بدهد تلاش میکنیم زودتر به آن نتیجه برسیم. کسی که ادعای رجاء میکند اما دنبال عبادت نمیرود دروغ میگوید. چطور برای رسیدن به چیزهای دیگر که در دنیا امیدِ رسیدن به آنها را دارد تلاش میکند اما وقتی میگوید: من به رحمت خدا امید دارم، هیچ تلاشی برای جلب رحمت خدا نمیکند. پس این ادعا دروغ است.
امام باقر سلاماللهعلیه به جابر فرمودند: «وَ تَحَرَّزْ مِنْ إِبْلِیسَ بِالْخَوْفِ الصَّادِقِ وَ إِیَّاكَ وَ الرَّجَاءَ الْكَاذِبَ فَإِنَّهُ یُوقِعُكَ فِی الْخَوْفِ الصَّادِقِ؛ برای اینکه از شرّ شیطان محفوظ بمانی از خوف صادق استفاده كن و از امید دروغین بپرهیز! چراكه تو را در موقعیتی كه جای خوف صادق است میاندازد.» اگر انسان امید كاذب به چیزی داشته باشد مثلا بگوید: به رحمت خدا امید دارم ولی برای جلب رحمت خدا تلاش نكند، این امید کاذب او را در دام گناه میاندازد و گناه باعث میشود كه او در موقفی قرار گیرد كه جای ترس واقعی ـ یعنی عذاب ـ است. در این فراز، «خوف صادق» دو بار تكرار شده که اندكی با هم فرق دارند. آنجا كه میفرماید: با خوف صادق از ابلیس فرار كن، یعنی سعی كن خوف جدّی داشته باشی و اینجا كه میفرماید: رجاء كاذب تو را در خوف صادق میاندازد، یعنی رجاء كاذب تو را در دام گناه میاندازد كه گناه تو را در موقعیت خوف صادق قرار میدهد. گویا كلمه «موقع» قبل از «خوف صادق» حذف شده است.
اعاذنا الله و ایاکم انشاءالله
1 . بقره، 281.
2 . نور، 37.
3 . نهج البلاغه، حکمت 82.
4 . طه، 67.
5 . آل عمران، 77.