بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390/05/16 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِكَ وَ لَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِی كِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّكَ مَا قِیلَ فِیكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِی یَغُرُّكَ مِنْ نَفْسِكَ؛
شب گذشته این فرمایش امام باقر علیهالسلام را مرور کردیم و توضیح مختصری درباره آن دادیم. حاصل سخن این بود که ولایت کامل اهلبیت علیهمالسلام منوط به این است که انسان منشی پیدا کند که جز برای رضای خدا و اولیای الهی اصالتا ارزش قائل نباشد. اگر رضایت پدر و مادر، دوستان، همسر و فرزندان و ... را میخواهد اولا نباید با رضایت الهی منافات داشته باشد، و ثانیا سعی کند طلب رضایت آنها به این خاطر باشد که خدا رضایت آنها را خواسته است. یعنی چون خدا فرموده که به پدر و مادر احترام بگذار، با فرزندان مهربان باش و ... این کار را انجام دهد، و به طور کلی چیزی از قضاوتهای مردم در خوشحال شدن و نگرانشدن او مؤثر نباشد.
حضرت میفرمایند: خودت را بر قرآن عرضه کن! اگر راه قرآن را میپیمایی، یعنی اگر حالات تو تابع دستورات خداست، آنجا که میگوید: بترس! میترسی، آنجا که میگوید: پیش برو! پیش میروی، آنجا که میگوید: بایست! میایستی، آنجا که میگوید: دوست داشته باش! دوست داری و آنجا که میگوید: دشمن بدار! دشمن میداری، و به طور کلی خواست اصیلی نداری، در این صورت بر این حالْ ثابت بمان و بشارت باد بر تو و بدان هر آنچه که مردم درباره تو بدگویی کنند هیچ ضرری به تو نمیزند. اما اگر درست در نقطه مقابل قرآن قرار داری و واقعا رفتار تو با قرآن وفق نمیدهد و در حالیکه قرآن میگوید: «به دنیا بیرغبت باش!» به لذتهای دنیا دل میبندی و در حالیکه قرآن میگوید: «وَ فِی ذَلِكَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛1 در رسیدن به نعمتهای بهشتی بر همدیگر سبقت بگیرید» تنبلی میکنی! در این صورت چگونه خودت را فریب میدهی و از خودت راضی هستی؟! اگر چنان هستی که وقتی کسی عیب تو را میگوید ناراحت میشوی معلوم میشود که سرتاپا عیب هستی. چرا اینقدر به خودت مینازی و از خودت راضی هستی؟!
این فراز از سخنان حضرتْ مطلب بسیار بلندی است و تحصیل آن هم بسیار مشکل است. روشن است که وقتی این نصیحتها را به جابر میفرمودند چنین استعدادی در او مییافتند؛ اما ممکن است وقتی ما این سفارشها را میشنویم ناامید شویم و بگوییم: ما که نمیتوانیم اینگونه باشیم، پس اهل ولایت اهلبیت علیهمالسلام نخواهیم بود. شاید به همین مناسبت باشد که حضرت در ادامه با یک بیان کلیِ تربیتی میفرمایند: مؤمن در این دنیا مثل کسی است که در حال کشتی گرفتن است و تلاش دارد تا در این میدانِ کشتی، بر نفس خود غالب شود. گاهی همت و ارادهْ قوی است و با یاری خداوند موفق میشود بر نفس خویش پیروز شود، اما گاهی هم زمین میخورد. پهلوانانِ کُشتی از روز اول پهلوان نبودهاند. بارها و بارها زمین خوردهاند، زمین زدهاند و تمرین کردهاند تا به اینجا رسیدهاند. هر کس هم بخواهد پهلوان شود راهش همین است. مؤمن هم در حال کشتی گرفتن با نفس خود است. گاهی زمین میخورد و نفس بر او غالب میشود. اما نباید ناامید شود و بگوید: «من دیگر نمیتوانم بر نفس پیروز شوم. ما که آب از سرمان گذشت؛ حال فرق نمیکند که یک وجب باشد یا صد وجب!» اینگونه نیست. بلکه هر چه کمتر زیر آب باشد بهتر است و کوچکترین مقدار آن هم اهمیت دارد. اگر یک بار زمین خوردی بلند شو و با همت بلندتر، عزم راسختر و توکل بر خدا به جنگ با نفس برو! بار دوم پیروز میشوی. این دنیا میدان کشتیگیری است. هر کس باید دائما در این میدان با نفس خویش کشتی بگیرد.
در این فراز، حضرت نکات تربیتی نابی را ذکر کردهاند. میفرمایند: إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَى هَوَاهَا؛ اهتمام مؤمن این است که با نفس خویش جهاد کند. فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَ یُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اللَّهِ؛ گاهی میتواند مانع کجیها و انحرافات آن شود و در راه محبت خدا با هوای نفس مخالفت کند. نکتهای در این عبارت حضرت وجود دارد. اگر عبارت «فی محبة الله» را نمیفرمودند این عبارت تمام بود. چرا این جارومجرور را اضافه کردند؟ این جارومجرور بیانگر راهکاری شیرین برای غلبه بر هوای نفس است که با به کارگیری آن، انسان میتواند هم بر هواهای نفسانی غلبه کند و هم لذت ببرد. اگر انسان این راه را پیدا کند و قدر آن را بداند بسیار راه ارزندهای است.
در مناجات شعبانیه آمده است: «إِلَهِی لَمْ یَكُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ إِلاَّ فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِكَ وَ كَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ؛ خدای من! من نمیتوانستم دست از معصیت بردارم مگر در وقتی که تو من را برای محبت خودت بیدار میکردی.» در آن حال، مخالفت با نفس آسان میشود. بچهای که به پدر و مادرش خیلی علاقه دارد وقتی شیطنتی میکند و به تذکرات پدر و مادر گوش نمیدهد، مادر به او میگوید: «اگر مرا دوست داری این کار را نکن!» برای بچهای که درست تربیت شده باشد و عواطف وی اشباع شده باشد این سخن، بهترین عاملی است که میتواند او را از کار زشت باز دارد. اگر انسان واقعا محبت خدا را در دل داشته باشد و فهمیده باشد که خدا از هر شخص دوستداشتنی، دوستداشتنیتر است و هر چه مایه دوستداشتن است شعاعی از فیوضات بینهایت اوست، هنگامی که خدا به او بگوید: «اگر مرا دوست داری این کار را نکن!» به راحتی آن کار را ترک میکند. ممکن است سؤال شود که: مگر خدا هم اینگونه حرف میزند؟ بله، وقتی خداوند در قرآن میفرماید: «خداوند انسان متکبر و به خود بالنده را دوست نمیدارد»2 و یا وقتی میفرماید: «خداوند صابران را دوست دارد»3 در حقیقت استفاده از همین روش تربیتی است؛ یعنی اگر مرا دوست داری متکبر نباش، اگر مرا دوست داری اهل صبر باش. این بهترین راهی است که انسان میتواند برای ترک معصیت از آن استفاده کند. حضرت با آوردن عبارت «فی محبة الله» به این راه ارزشمند اشاره میکنند.
وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا؛ و بار دیگر نفس بر او غالب میشود و آنچه را که خواسته نفس است انجام میدهد. در این کشتی گاهی نفسْ انسان را زمین میزند و گاهی او نفس را زمین میزند. اگر شخصِ بیبندوباری باشد وقتی مزه معصیت را چشید با ولع آن را دنبال میکند. اما اهل ایمان اینگونه نیستند و فرض ما هم این است که انسان مؤمنی در حال کشتی گرفتن با نفس است و دائما میخواهد نفس را به زمین بزند و اتفاقا در این کشتی زمین میخورد. در این صورت خدا به او کمک میکند و به پاس ایمانی که دارد نمیگذارد زیر دست و پای نفسْ لِه شود.
فَیَنْعَشُهُ اللَّهُ فَیَنْتَعِشُ وَ یُقِیلُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ فَیَتَذَكَّرُ وَ یَفْزَعُ إِلَى التَّوْبَةِ وَ الْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَ مَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ؛ خداوند او را از زمین بلند میکند و او میایستد و دوباره مشغول کشتی گرفتن با نفس میشود و خدا از لغرش او چشمپوشی میکند و او هم متذکر میشود که اشتباه بزرگی مرتکب شده است. در اثر خوفی که از این حالت پیدا میکند خداوند بر بصیرت و معرفت او میافزاید و به این سبب با قوّت بیشتری به مبارزه ادامه میدهد.
نکته تربیتی مهم دیگری که در اینجا به آن اشاره شده این است که انسان نه تنها وقتی زمین خورد نباید ناامید شود، بلکه باید امید داشته باشد که قوّت و قدرت او بیشتر شود. باید بعد از زمین خوردن به خدا توجه پیدا کند و با توبه به او پناه ببرد. بگوید: «خدایا! من اگر به قدرت خودم متکی باشم میترسم دوباره زمین بخورم. تو نگهدار من باش!» این توجه به خدا و خوف از خشم او، باعث قوّت روح میشود و اراده انسان را تقویت میکند و بر کمال وی میافزاید. شاید یکی از معانی آیه شریف یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ،4 این باشد که وقتی انسانی که مرتکب معصیت شده است توبه میکند، این روی آوردن و پناهنده شدن به خدا، خود عبادتی است که وی پیش از انجام گناه، این حالت را نداشت. این حالت تضرع و درخواست، علاوه بر جبران عمل گذشته او، کمالی هم بر او میافزاید، یعنی قدرت کسب نورانیت بیشتری را پیدا میکند.
حضرت در ادامه به آیه قرآن استدلال میکنند و میفرمایند: وَ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛5 مؤمنی که گاه لغزشی از او سرمیزند دائما پیرو شیطان نیست و اینگونه نیست که شیطانی بر او گماشته باشد به طوری که رفیق و قرین او باشد. از آیات قرآن استفاده میشود که رابطه شیطان با انسانها چند گونه است؛ برخی خودْ مجسمه شیطاناند، برخی با شیطان قریناند یعنی شیطانی رفیقِ ثابتِ آنهاست، و برخی شیطانِ گماشته و قرین ندارند، اما شیطانهایی که در گشت هستند و دور میگردند تا طعمهای پیدا کنند به اینها برخورد میکنند (إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ) این برخورد شیطان همان لغزشی است که انسان در یک آن پیدا میکند. این دسته از انسانها به محض اینکه مرتکب گناهی شوند فورا متوجه میشوند که کار بدی کردهاند. وقتی متذکر شد که چه عقوبتی در پی این لغزش است بر بصیرتش افزوده میشود (فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ).
إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛6 خشیت و علم با هم مناسبت دارند. هر قدر علم انسان به خدا، صفات خدا، حکمت خدا و اهداف خدا بیشتر باشد خشیت او یعنی احساس کوچکی و ضعف و هراس از اینکه از چشم خدا بیافتد در دلش بیشتر میشود. وقتی این حالت بیشتر شد به خدا بیشتر پناه میبرد و در این صورت خدا هم بیشتر به او لطف میکند و تدریجا مراتب کمال را طی میکند تا به مراتب عالی برسد. باید خوف جدی داشته باشید. بسیارند کسانی که ادعا میکنند خوف از خدا و عذاب الهی دارند اما خیلی جدی نیست. معمولا انسانها از سختیها و عذابهای دنیا میترسند و به همین سبب برای رهایی از آنها تلاش زیادی میکنند. اگر ما واقعا از عذاب الهی ترس داشته باشیم خیلی باید بیشتر حواسمان را جمع کنیم. اگر خوف جدی باشد حتما موجب افزایش بصیرت میشود (فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَ مَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ).
مؤمن دایما در حال مبارزه با نفس خویش است و خداوند در این مبارزه یاور اوست و او را رها نمیکند. اگر لغزشی داشت چون اهل ایمان است و تصمیم دارد که گناه نکند وقتی زمین خورد خدا زیر بغل او را میگیرد و او را از زمین بلند میکند تا باز مبارزه را شروع کند. او هر قدر بیشتر زمین بخورد قویتر میشود و مقاومتش در مقابل حریفش بیشتر میشود تا آنجا که به حدی میرسد که بتواند داخل در ولایت اهلبیت علیهمالسلام شود. حضرت بعد از بیان آن شرایط سخت، این نکات را فرمودند تا دیگران ناامید نشوند و راه رسیدن به کمال ولایت را پیدا کنند. مؤمن نباید از کشتیگرفتن و زمینخوردن ناامید شود؛ بلکه باید عزمش را راسختر و خوفش را بیشتر کند تا خداوند بر بصیرت او بیافزاید.
ان شاء الله خدای متعال بر بصیرت همه ما بیافزاید.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
1 . مطففین، 26.
2 . لقمان، 18 و حدید 23.
3 . آل عمران، 146.
4 . فرقان، 70.
5 . اعراف، 201.
6 . فاطر، 28.