گفتار بیستم

 

گفتار بیستم

در بخش گذشته پاره‌هایی از سفارش امام باقر علیه السلام  را به جابربن‌یزید جعفی بیان کردیم. سخنان ایشان را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد: مؤمن در این دنیا مشغول مبارزه و کشتی‌گرفتن با نفس است. گاه خداوند متعال توفیق می‌دهد و او بر نفسش غالب می‌شود و گاه نفس چیره می‌شود و او را زمین‌گیر می‌کند. خداوند متعال باز هم یاری می‌کند و مؤمن را به صحنه مبارزه بازمی‌گرداند تا با تصمیم جدی‌تر نبرد را از سر گیرد. این فرآیند تا پایان زندگی ادامه دارد.

حضرت پس از این مقدمه، به مطالبی پرداخته‌اند که از طرفی در تقویت عزم و اراده انسان برای مبارزه با نفسْ مفید است و از طرف دیگر درباره لغزشگاه‌هایی هشدار داده‌اند که شیطان می‌تواند انسان را به‌سوی آنها سوق دهد و به کمک هوای نفس باعث سقوط انسان شود. امام باقر علیه السلام در ادامه درباره لغزش‌هایی که در گذشته از انسان سر زده است فرمودند که باید پرونده گناهان را بازخوانی کرد و در صدد توبه و جبران آنها برآمد.

فرض و موضوع بحث‌های پیشین، انسان مؤمن بود. کسی که ایمانش استوار است و وارد میدان مبارزه با نفس شده است باید دقت کند تا شکست نخورد و بر نفس چیره شود. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که ایمان چیست؟ چه مؤلفه‌هایی دارد؟ چگونه به دست می‌آید و حفظ می‌شود؟

البته بین ایمان و عمل رابطه تنگاتنگی برقرار است؛ اگر عملِ انسان درست باشد، یعنی از کارهای حرام و خطا پرهیز کند و عملی را انجام دهد که رضای خداوند

متعال را جلب می‌کند ایمان نیز استوار می‌شود. از‌آنجاکه امام باقر علیه السلام در سخنانشان به این مباحث تصریح نکرده‌اند برای تکمیل بحث از روایتی علوی در نهج البلاغه بهره‌مند می‌شویم:

ایمان در کلام امیر مؤمنان علیه السلام

متن روایت

وَسُئِلَ علیه السلام  عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ:

1. الْإِیمَانُ‏ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْیَقِینِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ؛

2. وَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ. فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی‏] إِلَى الْخَیْرَاتِ؛

3. وَ‌الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَسُنَّةِ الْأَوَّلِینَ. فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ، وَمَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِی الْأَوَّلِینَ؛

4. وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَغَوْرِ الْعِلْمِ وَزُهْرَةِ الْحُكْمِ وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ. فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ [الْحِلْمِ‏] الْحُكْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَعَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً؛

5. وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَشَنَآنِ الْفَاسِقِینَ. فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ [الْمُنَافِقِینَ‏] الْكَافِرِینَ، وَمَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَیْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛

6. وَالْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ‏ وَالتَّنَازُعِ وَالزَّیْغِ وَالشِّقَاقِ. فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَسَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ، وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ؛

7. وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِی وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ. فَمَنْ جَعَلَ

الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ‏ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ‏، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّیَاطِینِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِیهِمَا.(1)

از امام علی علیه السلام درباره ایمان پرسیدند، و آن حضرت درباره نشانه‌‏هاى ایمان، و ضد آن، كفر و شك، فرمودند:

1. ایمان بر چهار ستون استوار است: شكیبایى، یقین، عدل، جهاد [در راه دین]؛

2. و از میان آنها صبر چهار گونه است: علاقه‌مندى و ترس و پارسایى و انتظار‌داشتن. پس هركه به بهشت مشتاق بود، خواهش‌هاى نفس را فراموش می‌كند و از آنها چشم مى‏پوشد، و هركه از آتش ترسید از حرام و ناروا دورى مى‏گزیند، و هركه در دنیا پارسا شد اندوه‌ها را سبك مى‏شمارد، و هركه منتظر مرگ باشد، برای نیكوكاری شتاب می‌کند.

3. و از میان آنها یقین چهار گونه است: بیناشدن در زیركى، رسیدن به حقیقت، عبرت‌گرفتن از دیگران و روش پیشینیان. پس هركه در زیركى بینا شد، راه راست [در علم و عمل] براى او هویدا گشت، و هركه حكمت و راه راست براى او آشكار گردید، به پندگرفتن از احوال آشنا شد و هركه به پندگرفتن از احوال آشنا شد، به آن ماند كه با پیشینیان بوده [و حال آنها را دیده و نتایج كردارشان را آزموده، پس در كار مبدأ و معاد بر یقین و باور] است.

4. و عدل از میان آنها چهارگونه است: دقت در درست‌فهمیدن، رسیدن به حقیقت دانایى، حكم نیكو، استوار‌داشتن بردبارى. پس هركه دقت كرد و درست فهمید، حقیقت دانایى را دریافت، و هركه حقیقت دانایى را یافت، از روى قواعد دین حكم نیكو صادر كرد، و هركه بردبار بود در كار خود كوتاهى نكرد و در بین مردم خوش‌نام زندگى كند.


1. محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، حکمت31، ص473 و 474. برای سهولت مقابله روایت و ترجمه، متن حدیث بر اساس ترجمه مرحوم فیض‌الاسلام فقره‌بندی شده است (فیض‌الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج6، ص1100ـ1102).

5. و جهاد از میان آنها بر چهارگونه است: امر‌به‌معروف، نهى‌از‌منكر، راستى در گفتار، و دشمنى با بدكاران. پس هركه امر‌به‌معروف [(كار شایسته)] كند، مؤمنان را همراهى كرده و ایشان را توانا گرداند، و هركه نهى‌از‌منكر [(ناپسندیده)] نماید، بینىِ [منافقان] کافرین را به خاك مالیده، و هركه در گفتار راست‌گو باشد، آنچه بر عهده او بوده به‌جا آورده، و هركه با بدكاران دشمنى کرد و براى خدا خشمناك گردید، خدا براى او [بر آنها] به‌خشم آید و در روز رستخیز او را خشنود [از رحمتش و بهره‏مند] مى‏گرداند.

6. و كفر بر چهار ستون استوار است: كنجكاوى [بیجا كه از وسوسه نادرست و از اندازه عقل ‌و ‌خرد بیرون باشد]، نزاع و زدوخورد [كه آن در حد افراط یعنى تجاوز از حق است]، دست‌كشیدن از حق [كه آن در حد تفریط یعنى كوتاهى از حق است]، دشمنى و زیر بار حق نرفتن. پس كسی كه كنجكاوى [بیجا] كند، در راه راست قدم ننهاده، و كسی كه بر اثر نادانى بسیار نزاع و زد‌و‌خورد کند، كورى و نابینایى او از حق همیشگى است، و كسی كه از حق دست بكشد، شایستگى نزد او زشت، و زشتى و ناپسندى نزد او نیكو گردد و به مستى گمراهى‏ مست شود، و كسی كه دشمنى کند و زیر بار حق نرود، راه‌هایش دشوار و كارش سخت و طریق بیرون آمدنش [از ضلالت و گمراهى] تنگ باشد.

7. و شك (دودلى) چهار گونه است: گفت‌وشنود [به باطل و نادرستى]، ترسیدن [از اقدام به ‌حق]، سرگردانى، تن‌دادن [به گمراهى و كوشش‌نکردن در راه رستگارى]. پس كسی كه جدال و گفت‌وشنود را عادت و شیوه خویش گردانید، شب او بامداد نگشت [(از تاریكى شك و دودلى به روشنایى یقین نرسید)] و كسی كه آنچه در پیش دارد [(جهاد و كوشش در راه حق)] او را بترساند، به عقب برمى‏گردد [(در كارهاى خود به جایى نرسد)] و كسی كه در دودلى حیران و سرگردان باشد [و خود را به جایگاه امن و آسوده یقین نرساند] سم‌هاى شیاطین او را

پای‌مال کنند [(شیاطین بر او دست می‌یابند و هلاكش می‌کنند)]، و كسی كه به تباه‌كردن دنیا‌و‌آخرت تن دهد، در دنیا‌و‌آخرت تباه گردد.

توضیحی درباره روایت

در این روایت از امیر مؤمنان علیه السلام درباره ایمان پرسیده‌اند. حضرت در پاسخ فرمودند: الْإِیمَانُ‏ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْیَقِینِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ. دعامه، وسیله جلوگیری از ریزش چیزی است. اگر بخواهیم از تضعیف و ریزش ایمان جلوگیری کنیم و آن را در مسیر خودش نگه داریم، باید بدانیم ایمان چیست، چگونه می‌توان آن را حفظ کرد، و چه عواملی باعث تضعیف، انحراف یا سقوط دیوار ایمان می‌شوند. بنابراین ابتدا توضیحی درباره چیستی ایمان، ضروری می‌نماید.

چیستیِ ایمان

ازآنجاکه مفاهیم مشابه فراوان است، لازم است درباره ایمان قدری توضیح دهیم. معروف است که ایمان از تصدیق قلبی آغاز و با اقرار زبانی و عمل تقویت می‌شود و به کمال می‌رسد. در حدیثی دیگر از حضرت علی علیه السلام آمده است: الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَعَمَلٌ‏ بِالْأَرْكَان.‏(1) ما با سبک روایات اهل‌بیت علیهم السلام آشناییم. ایشان غالباً در مقام تعریف و توضیح ماهیت هر‌چیز، از تعریف به لوازم استفاده کرده‌اند؛ چون این تعریف در تعلیم‌و‌تربیت مؤثرتر است. تعریف به حد از لحاظ عقلی مهم‌تر و دقیق‌تر است؛ اما تعریف به رسم و بیان خواص شیء برای توضیح چیستیِ آن درک‌پذیرتر و در عمل مؤثرتر و مطلوب‌تر است.

بر اساس تعریف ایمان، که در روایت آمده است، درمی‌یابیم ایمان سه معیار دارد: تصدیق قلبی، اقرار زبانی و پایبندی به لوازم عملی. البته موضوع روایت این نیست که این سه جزء در عرض یکدیگرند یا در طول هم؛ چون این موضوع در تربیت نقش


1. «ایمان، شناخت با دل و اعتراف با زبان و التزام در عمل است». محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج ‌البلاغه (صبحی صالح)، حکمت227، ص508. روایات دیگری نیز با همین مضمون از ائمه علیهم السلام نقل شده است. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج66، ص63 و 64.

مهمی ندارد و بیشتر حائز فواید نظری و علمی است. اگر تلقی ما از روایت این باشد که ایمان فقط با اجتماع هر سه‌ جزء محقق می‌شود، بدون گردآمدن هر سه‌ جزء، ایمان حاصل نمی‌شود، و وقتی ایمان محقق نشود، آنچه هست کفر خواهد بود. حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر کسی متعلقات ایمان را با دل تصدیق كرد؛ اما به هر دلیلی نتوانست آن را به زبان بیاورد یا فرصت عمل پیدا نکرد، مؤمن نیست؟ گاه موقعیت به‌گونه‌ای است که باید تقیه کرد و ایمان را پنهان ساخت؛ همان‌گونه‌که عمار ـ ‌برخلاف پدر‌و‌مادرش‌ ـ تقیه کرد و این آیه شریفه در شأن او نازل شد: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ.(1) این آیه تأیید می‌کند که گاه پنهان‌کردن ایمان و به‌زبان‌نیاوردنِ آن پسندیده و عالمانه است و اشکالی ندارد.

اگر انسان به خداوند، پیامبرصلی الله علیه و آله، کتاب آسمانی و احکام اسلام اعتراف کرد و بر اثر عواملی مانند حوادث طبیعی و فرارسیدن زمان مرگ نتوانست عملی انجام دهد که پایبندی او را به اعتقادش اثبات کند، مؤمن نیست؟ پس این پرسش نیز به میان می‌آید که اگر عمل، بر اساس روایت مزبور، جزء ایمان باشد، کسی که نتواند ـ ‌به‌ دلیل عذری‌ ـ عمل مقتضای ایمان را انجام دهد مؤمن قلمداد نمی‌شود؟

پرسش دیگر این‌ است که اگر صرفاً به تصدیق قلبی و اقرار به زبان اكتفا كنیم، تفاوت ایمان با اسلام در چه چیزی خواهد بود؟ در این صورت اسلام و ایمان، جاری‌کردن شهادتین بر زبان و پذیرش و اعتراف به توحید، نبوت و معاد خواهد بود. این در ‌حالی است که قرآن کریم بر تفاوت اسلام و ایمان تصریح می‌کند: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ.(2) از این آیه شریفه معلوم می‌شود ایمان چیزی افزون بر تصدیق و اقرار زبانی است.

برابردانستن ایمان با تصدیق قلبی به معنای تصدیق منطقی، صحیح نیست. تصدیق منطقی به معنای حصول علمِ قطعی است، نه اینکه انسان در وجود چیزی حالت ظن داشته


1. نحل (16)، 106. «هركس پس از ایمان‌آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت‏]؛ مگر آن‌كس كه مجبور شده و[لى‏] قلبش به ایمان اطمینان دارد».

2. حجرات (49)، 14. «[برخى از] بادیه‏نشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاورده‏اید، لیكن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دل‌هاى شما ایمان داخل نشده است».

باشد. با فرض اینکه ایمان همان تصدیق قلبی قطعی باشد، اگر کسی درباره وجود خدا، پیامبر و معاد یقین قطعی حاصل کند، ولی ستیزه‌جویانه در انکار آنها بکوشد مؤمن است یا کافر؟ اینکه کسی علم و تصدیق قلبی حاصل کند، ولی عناد بورزد و انکار کند، نه‌تنها مفروض است، بلکه در واقعیت نیز رخ داده است. قرآن کریم درباره فرعون و فرعونیان می‌فرماید: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا.(1) فرعونیان معجزات حضرت موسی علیه السلام  را دیدند و یقین کردند که این‌ معجزات از جانب خداست، ولی عناد ورزیدند و انکار کردند. فرعون یقین داشت که مقام خدایی از آنِ او نیست؛ اما می‌گفت: یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی‏ یا هامانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لی‏ صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبینَ.(2) فرعون می‌دانست معجزه‌های حضرت موسی علیه السلام  حق است و شاهد این مدعا کلام حضرت موسی علیه السلام  است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ بَصائِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّكَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُورا.(3)

اگر ایمان همان تصدیق قلبی باشد و در صورتی محقق شود که ذهن انسان صغرا و کبرا بچیند و درباره چیزی یقین حاصل کند، باید بگوییم فرعون هم مؤمن بوده است؛ زیرا به تعبیر قرآن کریم او و فرعونیان یقین داشته‌اند؛ اما میل آنها به برتری‌جویی اجازه نمی‌داد تسلیم حق شوند؛ به همین دلیل حق را انکار می‌کردند و ایمان در دلشان جایگاهی نمی‌یافت. پس غیر از علم، شرط یا شرط‌های دیگری هم برای تحقق ایمان لازم است. ظاهراً علم عرفی کفایت می‌کند و ضرورتی برای علم قطعی منطقی نیست. کسی ‌که علم دارد، اگر به زبان هم تصدیق کند، اسلام او کامل می‌شود؛ اما حصول ایمان شرط دیگری نیز دارد. از آیات و روایات برمی‌آید که مؤلفه دیگرْ عنصر اراده و اختیار است؛ یعنی شخص می‌تواند بپذیرد یا رد کند. به همین دلیل اهل عناد با اینکه حقیقت را می‌دانستند، بنا گذاشتند که آن را نپذیرند. تصمیم‌گرفتن و بناگذاشتن بر امری، عملی


1. نمل (27)، 14. «و با آنكه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند».

2. قصص (28)، 38. «اى بزرگان قوم، من جز خویشتن براى شما خدایى نمی‌‏شناسم. پس اى هامان برایم بر گِل آتش بیفروز و برجى [بلند] براى من بساز، شاید به [حالِ‏] خداى موسى اطلاع یابم و من جداً او را از دروغ‌گویان مى‏پندارم».

3. اسراء (17)، 102. «[حضرت موسی علیه السلام ] گفت: قطعاً می‌‏دانى كه این [نشانه‏‌ها] را كه باعث بینش‌هاست جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نازل نكرده است و راستى اى فرعون تو را تباه‌شده می‌‏پندارم».

ارادی و قلبی است. کسی‌ که می‌خواهد از موهبت ایمان بهره‌مند شود، باید علاوه ‌بر اقرار زبانی و تصدیق قلبی، به لوازم عملی آن هم پایبند باشد؛ بنابراین اعتقادداشتن برای حصول ایمان شرط لازم است؛ اما شرط کافی نیست. این اعتقاد درباره بیشتر انسان‌ها در آغاز تردیدپذیر است و به‌گونه‌ای نیست که هنگام تشکیک در آن بتوان از آن دفاع کرد؛ اما انسان در همه کارهای روزمره‌اش به آن اعتماد و بر اساس آن عمل می‌کند. این‌گونه اعتقاد برای حصول ایمان ضروری است.

بنابراین مقصود از اعتقاد، دست‌کم اعتقادی ظنی است که انسان در زندگی برای عمل به آن اکتفا می‌کند؛ یعنی اعتقاد راجحی که منشأ عمل و اثر است. چنین اعتقادی برای ایمان لازم است. این نکته ازآن‌جهتْ دارای اهمیت است که در عالم غرب گرایشی وجود دارد که ایمان را در مقابل علم مطرح می‌کند؛ یعنی ایمان در جایی مطرح می‌شود که انسان از علم بهره‌ای نداشته باشد و تعبداً چیزی را بپذیرد؛ و به همین دلیل است که در بسیاری از مکاتب مسیحی ایمان مقدم بر معرفتْ قلمداد می‌شود و می‌گویند نخست باید ایمان آورد و پس از آن معرفت حاصل می‌شود. به‌ همین‌ جهت درباره تثلیث ـ‌که نه‌تنها برهانی نیست و استدلالی ندارد، بلکه برهان برخلاف آن است‌ـ می‌گویند نخست باید به تثلیث ایمان بیاورید، آن‌گاه معرفت پیدا خواهید کرد. در فرهنگ اسلامی با شک نمی‌توان ایمان آورد؛ حتی با حالت ظن ضعیف هم نمی‌توان مؤمن بود. همان‌گونه ‌که گفتیم، در حصول ایمان ظنی معتبر است که اطمینان‌بخش و منشأ عمل باشد. آیا ظن ضعیف اطمینان‌آور و آرامش‌بخش است و به‌لحاظ عرفی تزلزل‌پذیر نیست؟ روشن است که یقین بسیار مطلوب است؛ اما آنچه شرط حداقلی محسوب می‌شود، ظن قوی و اطمینان‌آور است.

در فرهنگ اسلامی برای تحقق ایمان، علاوه ‌بر علم و اعتقاد، تسلیم نیز ضروری است و شخص نباید موضع عناد و انکار اتخاذ کند که در این صورت کافر خواهد بود. پس مؤمن کسی است که علاوه ‌بر تصدیق قلبی و اقرار زبانی، به لوازم آن هم پایبند باشد؛ مثلاً وقتی پذیرفت که حضرت موسی علیه السلام  پیامبر خداست، باید حرف‌هایش را نیز بپذیرد و اطاعت کند. به‌هرحال این‌گونه نیست که در ایمان هیچ نوع اعتقادی شرط نباشد، بلکه اساساً ایمان بدون معرفت حاصل نمی‌شود. البته باید

دانست معرفت، که شرط لازمِ حصول ایمان است، ضرورتاً معرفت یقینی به معنای اخص آن نیست که علاوه ‌بر علم به ثبوت محمول برای موضوع، امتناع سلب محمول از موضوع نیز لازم باشد.

رابطه ایمان و عمل

امام علی علیه السلام  عمل را نیز از مؤلفه‌های ایمان دانسته‌اند. در اینجا بحث رابطه ایمان با عمل به میان می‌آید. همان‌گونه‌ که گفتیم، این موضوع در‌خور بحث است که اگر کسی موفق به عمل مقتضای ایمان نشد، ایمان او چه حکمی دارد؟ پرسش مهم‌تر این است: کسی که به لوازم ایمانْ متعهد است و بنا را بر این گذاشته است که در عمل هم به آنها ملتزم باشد اگر بر اثر غلبه شهوت یا غضب مرتکب معصیت شود، ایمان او چه حکمی دارد؟

موضوع رابطه ایمان و عمل از صدر اسلام تاکنون محل بحث مسلمانان بوده است. گروهی معتقد بوده‌اند که عمل هیچ دخالتی در ایمان ندارد و همین ‌که انسان به وجود خدا، پیامبر و حقانیت اسلام تصدیق قلبی داشته باشد، هر گناهی هم که مرتکب شود به ایمان او ضرری وارد نمی‌آید. در اصطلاح کلام این طایفه را «مُرجِئه» می‌گویند.

در مقابلِ مرجئه، خوارج معتقد بودند مرتکب گناه کبیره از ایمان خارج می‌شود و به جرگه کافران می‌پیوندد. خوارج امیر مؤمنان علیه السلام  را تکفیر کردند و گفتند او حکمیت را پذیرفته که خلاف قرآن است. خوارج با این بیان انجام گناه کبیره و خروج از دین را به حضرت علی علیه السلام  نسبت دادند. این در حالی بود که خودشان به گمان آنکه اسلام حقیقی را در اختیار دارند، مرتکب هزاران گناه کبیره شدند. جنگ با امیر مؤمنان علیه السلام  و پس ‌از آن، به‌شهادت‌رساندن آن حضرت از بزرگ‌ترین جنایت‌های تاریخی بود که خوارج مرتکب شدند. درعین‌حال این اعمال را منافی ایمانشان نمی‌دانستند و معتقد بودند به‌شهادت‌رساندن حضرت علی علیه السلام  واجب است.

خلفای بنی‌امیه از مرجئه بیشتر حمایت می‌کردند تا هر گناهی می‌خواهند مرتکب شوند؛ بی‌آنکه کسی آنها را به خروج از دینْ متهم کند. آنها ادعا می‌کردند ایمان،

ربطی به عمل ندارد و کسی که تصدیق قلبی داشته باشد، مؤمن است، هرچند مرتكب گناهان زیادی بشود.

روایات ما سفارش کرده‌اند پیش از اینکه مرجئه بر افکار نوجوانان شما مسلط شوند، به تعلیم فرزندانتان بپردازید. ازآنجا‌که ائمه علیهم السلام می‌دانستند مردم هرچیزی را که تکلیفشان را آسان‌تر کند زودتر می‌پذیرند، چنین رهنمودهایی به مردم می‌دادند. مرجئه که به اباحه‌گری دامن می‌زدند زودتر در میان مردم نفوذ می‌کردند. اباحه‌‌گری به‌سرعت منتشر می‌شود؛ چراکه مروّج بی‌بندوباری است. تبلیغات مرجئه بسیار مؤثر بود و انسان را از تقید به احکام و محدودیت در رفتار رها می‌کرد. به همین دلیل ائمه علیهم السلام تأکید می‌کردند قبل از اینکه تبلیغات سوء مرجئه در جوانان اثر کند به فریادشان برسید و به آنها بفهمانید که ارتکاب گناه بی‌جزا نخواهد ماند و حتی ممکن است ایمان انسان را سلب کند.

شیعیان معتقدند عمل صالح ایمان را تقویت می‌کند و عمل فاسد باعث تضعیف ایمان می‌شود. این بحث نیز از مسائل کلامی است که از گذشته مطرح بوده است؛ آیا ایمان امری دائر بین نفی و اثبات است یا دارای مراتب است؟ آیات قرآن گواه این است که ایمان مراتب دارد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً.(1) از این آیه نورانی برمی‌آید که ایمان افزایش‌پذیر است.

به اعتقاد شیعیان، اصل ایمان اعتقادی قلبی همراه با حالت روانی انقیاد و پذیرش و بناگذاشتن به التزام به این عقاید است. اگر به این بنای عملی، که اختیاری و ارادی است، ضمیمه تصدیق شود ـ‌چون تصدیق به معنای منطقی، لزوماً اختیاری نیست‌ـ ایمان شکل می‌گیرد و اگر عمل صالح هم به دنبال آن بیاید، ایمان رشد می‌کند. ایمان همچون نهالی کاشته‌شده است که با آبیاری و رسیدگی رشد می‌کند. اگر انسان نتواند در عمل به لوازم ایمان پایبند باشد و به‌جای انجام عمل نیک مرتکب گناه شود، مانند آن است که نهال را با آب مسموم آبیاری کرده است. روشن است که آب مسموم،


1. انفال (8)، 2. «مؤمنان همان كسانى‏اند كه چون خدا یاد شود، دل‌هایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید».

به‌تدریج درخت ایمان را ضعیف می‌کند و از شادابی‌اش می‌کاهد تا اینکه نهال بی‌آنکه ثمری داده باشد، خشک می‌شود و می‌میرد.

قرآن کریم می‌فرماید: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون.(1) تکذیب آیات الهی که نتیجه ارتکاب گناهان بزرگ است، فقط به یزید و همتایان او اختصاص ندارد که گفت:

لعبت هاشم بالملك فلا            خبر جاء ولا وحی نزل(2)

در زمان ما نیز کسانی هستند که چنین عاقبتی در انتظارشان است. البته این خطر ما را نیز تهدید می‌کند؛ زیرا ایمان از طرفی قابلیت افزایش، رشد، بالندگی و شکوفایی دارد و از طرف دیگر ممکن است پژمرده، ضعیف و راکد شود و در نهایت از بین برود. بنابراین باید خطر را بشناسیم و هوشیار باشیم؛ راه‌های تقویت ایمان را پیدا کنیم؛ و مواظب باشیم مرتکب گناهانی نشویم که ایمان را تضعیف یا نابود می‌کنند.

پایه‌های ایمان

پاسخ حضرت امیر علیه السلام به پرسش درباره ایمان که در ابتدای این گفتار آوردیم، نه بیان حقیقت ایمان است و نه حتی بیان لوازم آن به شکلی که در روایات دیگر وارد شده است.(3) از این پرسش و پاسخ، که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت، می‌توان فضای ذهنی حاکم بر این گفت‌وگو و منظور پرسنده را بهتر فهمید.

حضرت درباره ایمان می‌فرمایند: الْإِیمَانُ‏ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَالْیَقِینِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ. ایمان بر چهار پایه و رکن قرار دارد؛ اگر چهار رکنِ صبر، یقین، عدل و جهاد استوار باشد، ایمانْ محکم و پابرجا می‌ماند و در غیر این صورت به‌تدریج متزلزل می‌شود و فرو‌می‌ریزد. شاید به نظر بیاید که حضرت علی علیه السلام از میان


1. روم (30)، 10. «آن‌گاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسى‏] بدتر بود؛ [چرا]كه آیات خدا را تكذیب كردند و آنها را به ریشخند می‌‏گرفتند».

2. (بنی)هاشم با فرمانروایی بازی کرد. نه خبری ‌آمد و نه وحی نازل شد. [نگارنده]

3. مانند تصدیق قلبی، اقرار زبانی و التزام عملی.

فضایل گوناگون چند فضیلت را انتخاب و بیان کرده‌اند، نه اینکه در صدد تبیین منطقی پایه‌های ایمان باشند؛ به‌ویژه اینکه ارتباط این مفاهیم هم دقیقاً برای ما روشن نیست. البته از نشانه‌های بعدی که خود حضرت توضیح می‌فرمایند، حدود این مفاهیم معلوم می‌شود. هریک از این مفاهیم چهارگانه معنای خاصی دارند که در ادامه توضیح خواهیم داد. حال، باید به بیان این مطلب بپردازیم كه چهار رکن صبر، یقین، عدل، و جهاد چه ارتباطی با یکدیگر دارند و چگونه اساس ایمان قرار می‌گیرند و می‌توانند آن را تقویت کنند.