جلسه نهم؛ عبادالرحمان، مردمی فروتن و خوددار(1)

تاریخ: 
چهارشنبه, 3 اسفند, 1384

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بندگی، طریق تقرّب

آن چه پیش رو دارید گزیده‏ای از سخنان حضرت آیة اللّه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/12/03 ایراد فرموده‏اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً1؛ همان طور كه پیش‏تر اشاره شد، گاهی مجموعه‏ای از آیات قرآن صفات ممدوح و مطلوبی را به گونه‏ای بیان می‏كند كه مردم به كسب آن‏ها ترغیب شوند. به عنوان نمونه به آیات آخر سوره فرقان اشاره و توضیحاتی در مورد آن‏ها ارایه شد. خداوند در این آیه می‏فرماید: بندگان رحمن كسانی هستند كه روی زمین فروتنانه، راه می‏روند و در برخورد با نابخردانی كه نسبت به ایشان بی‏احترامی، استهزاء و تحقیر روا می‏دارند، سخنی سالم، بی‏تنش و بدون پرخاشگری بر زبان می‏آورند و به جای مقابله با تندی‏ها و بی‏ادبی‏هایشان، به آنان احترام می‏گذارند.
دراین‏جا سؤالی كه پیش می‏آید این است كه این گونه رفتارها، یعنی فروتنی، آرام حركت كردن و برخورد متواضعانه حتی با نابخردان چه خصوصیتی دارد كه «عباد الرحمن»؛ به آن شناخته می‏شوند؟ و چرا هنگام ذكر اوصاف «مفلحین»؛ بیشتر بر نماز، عبادت و ایمان تكیه می‏شود، در حالی كه در این آیه به جای معرفی «عباد الرحمن»؛ با اوصافی مثل ایمان به غیب و خشوع در نماز به تواضع و فروتنی توصیف می‏كند؟ شاید دلیل این تفاوت این باشد كه تعبیرات به كار رفته در آیات دیگر برای بندگان شایسته خدا از قبیل «متقین»، «مفلحین»؛ و مانند آن، با تعبیری كه در آیه آخر سوره فرقان استفاده شده از لحاظ مفهوم با هم تفاوتی دارند. عنوان مورد استفاده در این آیه با «عبد»؛ شروع شده و آن چه با «عبد بودن»؛ سازگار است، فروتنی، خودكم‏دیدن، خود را ندیدن و خود را در مقابل خدا چیزی حساب نكردن است؛ «عبداً مملوكاً لایقدر علی شی»2، «لا أملك لنفسی نفعاً و لاضراً»3. مقتضای عبودیت و بندگی، فروتنی است و آن چه با عبد بودن ضدیت دارد، خودبزرگ‏بینی و تكبر است كه رانده‏شدگان از درگاه الهی و در رأسشان ابلیس، به آن مبتلا شدند، «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِینَ»4. قرآن این افراد متكبر را با وصف «ثانِیَ عِطْفِه»5؛ معرفی می‏كند. در مقابل، «عباد الرحمن»؛ در زندگیشان متواضعانه برخورد می‏كنند. حال ما باید بررسی كنیم كه ملاك ارزش تواضع و برشمردن آن جزو صفات حمیده و پسندیده و قرار دادن تكبر از صفات مذموم چیست؟ چرا تواضع ممدوح، مطلوب و ارزشمند و در مقابل آن، تكبر ضد ارزش است؟
در بعضی از كتاب‏های تربیتی و اخلاقی دلیل این امر این گونه ذكر شده كه چون مردم تواضع را می‏پسندند، پس كاری كنید كه مردم شما را دوست بدارند؛ اگر تكبر كنید مردم شما را دوست نمی‏دارند و به شما بی‏احترامی می‏كنند. در كتاب‏های منطق نیز، در بخش مقدمات قیاس، ارزش‏های اخلاقی را با نام «آراء محموده»؛ به عنوان یكی از مقدمات قیاس برشمرده‌اند كه در جدال و خطابه از آن استفاده می‏شود. یعنی این كه می‏گویند: راست بگویید، دلیل این توصیه اخلاقی این است كه عقلا راست گفتن را می‏پسندند. در مقابل، صفات مذمومه مورد نكوهش قرار می‏گیرند، چون عقلا آن را ناپسند می‏دانند؛ یعنی به تعبیر اصطلاحی فلسفه اخلاق، پشتوانه ارزش اخلاقی خواست مردم است. بر این اساس اگر عقلا تكبر را می‏پسندیدند، این كار از نظر اخلاقی ممدوح و پسندیده می‏شد. آیا در نظام ارزشی اسلام هم همین‏طور است؟
حقیقت این است كه در نظام ارزشی اسلام خوبی‏ها، بدی‏ها، ارزش‏ها و ضدارزش‏ها تابع خواست مردم نیست؛ بلكه به واسطه تأثیری است كه هر یك از آن‏ها در سعادت و شقاوت حقیقی انسان، یعنی قرب به خدا دارد. اما خدای متعال به واسطه فضل، كرم، لطف و عنایتی كه نسبت به بندگان خود دارد، برای تشویق و ترغیب همه انسان‏ها و هدایت آن‏ها به راه راست حتی از تعابیر عرفی، جدل و خطابه هم استفاده می‏كند. روش قرآن این است كه در جایی كه با اهل استدلال‏های علمی سخن می‏گوید از برهان استفاده می‏كند؛ اما در برابر عامه مردم، به خصوص كسانی كه عقل و فهم ضعیفی دارند، با زبانی ساده و در حد دركشان صحبت می‏كند كه آنها را هم جذب كند. به عنوان مثال، قرآن گاهی می‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‏؛ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»6؛ و به كسانی كه در آرزوی سعادت آخرت هستند «رضوان الهی»؛ و ثواب اخروی را وعده می‏دهد. در جایی دیگر نیز می‏فرماید: «وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَها»7؛ تا ضعفایی هم كه به دنبال درجات عالی اخروی نیستند، از سعادت حضور در جهاد محروم نمانند و حتی به امید غنمیت، به مشاركت در جهاد تشویق شوند.
در حقیقت ارزشی كه ما برای تواضع قائلیم و در مقابل آن، تكبر را ضدارزش می‏دانیم، ملاك واقعی دارد كه اگر ما بخواهیم آن را درك كنیم باید بفهمیم اساساً اسلام ملاك ارزش را چه می‏داند؟ البته بررسی این موضوع بحث مفصلی را می‏طلبد؛ اما اجمالاً می‏توان گفت: اسلام می‏خواهد همه انسان‏ها به كمال برسند. همه دستورات اسلام و راهنمایی‏های انبیا برای این است كه استعدادهای انسان‏ها در نطفه خفه نشود، جوانه زندگیشان زود پژمرده نشود، رشد كند و به آن كمالی كه باید، برسند. ما چون هنوز به این كمال نرسیده‏ایم، به درستی نمی‏دانیم این كمال مطلوب چیست؟ اما تعبیری كه همه ادیان برای این مقام به كار برده‏اند و در واقع به عنوان یك ارزش جزو فرهنگ دینی شده، «قرب الهی»؛ است. حتی مشركین هم برای توجیه پرستش بت‏ها می‏گفتند:؛ «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی‏»8؛ ما بتها را می‏پرستیم تا به خدا تقرب پیدا كنیم.
مفهوم عبادت در همه ادیان وجود دارد و اصلاً دین را با این شاخصه می‏شناسند. بالاترین‏؛ ارزش‏ها، قرب به خداست و راه قرب نیز پرستش خدا و بندگی كردن است و آن چه با روح بندگی تناسب دارد، تواضع و فروتنی است و در برابر آن، چیزی كه با روح بندگی هیچ سازش ندارد خودبزرگ‏بینی است. بنده نمی‏تواند در مقابل آقایش بزرگی داشته باشد؛ «عبداً مملوكاً لا یملك لنفسه نفعاً و لاضراً.»؛ انسان اگر می‏خواهد به كمال، كه قرب خداست برسد، باید بنده شود. بنده نیز باید همه چیز را از خودش نفی كند و خود را هیچ حساب كند. اصل بندگی در مقابل خدا حالتی روانی و نفسانی است و مرتبه‏ای از آن در همه ادیان وجود دارد و چنین نیست كه پرستش فقط در اسلام فضیلت باشد. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ»9. این واجبِ مشترك بین همه ادیان و سرلوحه دعوت همه انبیاست. روح دعوت انبیا و تعالیم آن‏ها پرستش خداست. پرستش خدا با خودبزرگ‏بینی و «من»؛ گفتن سازگار نیست. این مقام خاكساری می‏طلبد. اگر انسان واقعاً خودش را در مقابل خدا چیزی نبیند و برای خودش در مقابل خدا ارزشی قائل نباشد، نسبت به بندگان نیز تكبر نمی‏كند چون معتقد می‏شود كه دیگران هم مثل او بنده خدا هستند. بر همین اساس تواضع به عنوان یك صفت ممدوح و حالت نفسانی پسندیده كه با بنده بودن سازش دارد، مطرح می‏شود. پس سرّ اینكه تواضع یك ارزش الهی و در همه فرهنگ‏ها صفتی ممدوح است، این نیست كه عقلا آن را ستایش می‏كنند. زیرا مؤمن در پی این نیست كه كاری كند كه دیگران دوستش بدارند. اگر چنین باشد، دیگران خدای او هستند. بلكه مؤمن به دنبال این است كه چه كند كه خدا بپسندد، حتی اگر همه بدشان بیاید. این شیوه‏ای است كه همه انبیا و اولیا در طول تاریخ داشته‏اند. همه انبیا با مردمی سروكار داشتند كه نسبت به ایشان استهزا روا می‏داشتند، آن‏ها را می‏كشتند، از شهر بیرون و یا زندانی می‏كردند. اگر بنا بود انبیا طوری رفتار كنند كه مردم خوششان بیاید، برخورد مردم با آن‏ها این گونه نبود. مؤمنِ موحد كسی است كه فقط نظرش این باشد كه چه كند تا خدا از او راضی باشد؛ ملاك رضایت خداست نه مردم.


1؛ فرقان، 63

2؛ نحل، 75

3؛ اعراف، 188

4؛ ص، 74

5؛ جن، 9

6؛ توبه، 111

7؛ فتح، 20

8؛ زمر، 3

9؛ نحل، 36