بسم الله الرحمن الرحیم
بندگی، طریق تقرّب
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیة اللّه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/12/10 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً
در دو جلسه قبل گفتیم: اولین نشانه «عباد الرحمن»؛ تواضع است و اصولاً راه تكامل انسان راه عبودیت و بندگی خدا است. حقیقت بندگی نیز این است كه انسان هم دریابد و هم در عمل ثابت كند كه از خودش چیزی ندارد و مملوك خدا است. مسیر تكامل انسان عبودیت است، یعنی قدم به قدم انسان باید چیزهایی را كه از آنِ خود میداند، از خود نفی كند. ابتدا باید انسان استقلال در اراده را از خود نفی كند، چون به طور طبیعی طوری است كه همیشه میخواهد بگوید: «دلم میخواهد.»، «خودم میخواهم.»؛ و.... اینها با بندگی سازگار نیست. بنده آن است كه بگوید: «آن چه آقا میخواهد ملاك است.»
برای رسیدن به این مرحله باید انسان تمرین كند كه هر چه آقا میگوید، گوش كند تا ارادهاش در اراده خدا فانی شود و هر وقت میخواهد تصمیم بگیرد اول فكر كند و ببیند خدا از او چه میخواهد. از گناه نكردن شروع كند و اوج بگیرد تا اراده خود را در اراده خدا فانی ببیند. تا زمانی كه انسان برای خود علم، قدرت، عزّت و ریاست قائل است، آبرویی برای خودش میبیند و تلاش میكند آن را حفظ نماید، از بركت فنای اراده خود در اراده خدا محروم است. انسانی كه در اراده خدا فانی شد، مملوكات و صفات خود را به صاحبش برمیگرداند.
تعبیر پر معنای «ردای كبریایی»؛ مخصوص خدا است. اگر كسی بخواهد با خدا در این ردا شریك شود در واقع مدعی نوعی الوهیت است. از همان قدم اول انسان باید تكبر را از خود دور كند، همین رذیله باعث شد كه شیطان از دستگاه الهی رانده شود. «أَبی؛ وَ اسْتَكْبَرَ»1؛ اگر انسان تكبر نداشت باید تواضع داشته باشد، یعنی باور كند و در عمل نشان دهد كه در مقابل عظمت و كبریایی الهی چیزی برای خود قائل نیست. مواظب باشیم كه گاهی استدلال میكنیم و میگوییم: انسان از خودش چیزی ندارد، اما این غیر از باور قلبی است. این حقیقت را باید لمس كرد و صرف استدلال بر آن كافی نیست. باید باور كنیم كه حیات ما عاریهای است، چه رسد به علم، قدرت و... كه از توابع آن است.
توجه به این نكته ضروری است كه ما در مقام تواضع و نفی تكبر در واقع میخواهیم عظمت خدا و كوچكی و پستی خودمان را ابراز میكنیم. هدف از این كه خودمان را پست میبینیم و پست نشان میدهیم، این است كه عظمت الهی ظهور كند. اگر تواضعی با این هدف سازگار نباشد مثل این كه انسان در مقابل دشمن خدا تواضع كند و سبب بزرگی دشمن خدا شود، شایسته نیست. وقتی اسباب بزرگی دشمن خدا را فراهم كردی آن وقت خدا چه میشود؟! نمیتوان هم خدا و هم دشمن خدا را به بزرگی یاد كرد. دشمن خدا را باید لِه كرد و برایش اهمیتی قائل نشد.
مؤمن از آن جهت كه به خدا انتساب دارد، جلوه الهی است. احترام به مؤمن از آن جهت كه مؤمن است، مطلوب است. تواضع در مقابل او به خاطر ایمانش احترام به خدا است. هر چه انسان در مقابل مؤمن كوچكی كند در مقابل خدا كوچكی كرده است، اما كوچكی در مقابل دشمن خدا، تملق گفتن به او و دست به سینه ایستادن و سر خم كردن در برابر او لازمهاش كوچك كردن خدا است. تواضع باید للّه باشد. ارزشی كه ما برای تواضع یا صفات دیگر قائل میشویم، غیر از ارزشی است كه مكتبهای انسانی برای آن قائل میشوند. آنها میگویند: تواضع كنید تا پیش مردم محترم باشید و انسانی كه تواضع دارد، در جامعه محترم است و مردم به او كمك میكنند، اما ارزشها در مكتب الهی به خاطر پایگاه مردمی نیست، بلكه به خاطر یك ویژگی است كه به عظمت الهی برمیگردد و باید نشان دهد شما بنده خدا هستی. پس هر عملی تا آن جا ارزش دارد كه روح بندگی خدا در آن باشد. خداوند با صراحت میگوید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»2؛ من جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم، یعنی مجموعه مخلوقات مختار و مكلفی كه ما میشناسیم (جنّ و انس) برای عبادت خدا خلق شدهاند. راه تكامل هر موجود مختاری بندگی خدا است و جز این راه دیگری وجود ندارد. چیزهای دیگر كه بعضی خیال میكنند كمالات است، اعتباریاتی است كه پایهای در واقعیات ندارد، اما ارزشهای الهی و اسلامی همه پایه در واقعیت دارد.
فرض این است كه انسان موجودی است كه باید با اراده خود استقلال را از خود نفی كند و به جایی برسد كه در جوار خدا باشد. این همان بندگی است. تا زمانی كه انسان خود را شریك خدا بداند و بگوید: تو قدرت داری، من هم دارم. تو عزت داری، من هم دارم. تو آبرو داری، من هم دارم و تو اراده داری، من هم دارم، بنده خدا نیست و به جایی نمیرسد. اگر همه خلایق جمع شوند و در برابر چنین شخصی به خاك بیفتند و بگویند: تو «ربّ الاعلی»؛ هستی از دیدگاه اسلام هیچ ارزشی ندارد. همه ارزشها در بندگی خدا خلاصه میشود.
این بندگی آثاری دارد: اولین اثرش این است كه انسان خاكی و متواضع میشود. دومین اثرش این است كه انسان از لغو و كاری كه سعادت و كمال انسان را به دنبال ندارد، گرچه گناه هم نداشته باشد، پرهیز میكند. «عباد الرحمن»؛ نه تنها اهل لغو نیستند، بلكه به حسب زندگی اجتماعی وقتی سر و كارشان با اهل لغو میافتد كه رفتار نابخردانهای انجام میدهند، كار بیجا و بیحسابی میكننند، استهزا، بدگویی و بیاحترامی میكنند یا فحش میدهند، كریمانه برخورد میكنند.
به طور طبیعی انسان وقتی ناراحت میشود مقابله به مثل میكند، عصبانی میشود، از كوره در میرود و گاهی رفتار شدیدتری انجام میدهد، اما «عباد الرحمن»؛ چون مواظب هستند كاری كنند كه خدا آن را بپسندد، در چنین موقعیتهایی خود را كنترل میكنند و با بچههای بیادب و نابخرد كه ممكن است چهل پنجاه سال هم سن داشته باشند، اما چون عقلشان بچهگانه است رفتارشان نیز بچهگانه است، بزرگوارانه برخورد كنند. «و إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً»3؛ یكی از معانی «مرور»؛ مرور فیزیكی است، یعنی وقتی در صحنه؛ اجتماع با چنین اشخاصی مواجه میشوند كریمانه برخورد میكنند، بچّگی نمیكنند و مقابله به مثل نیز نمیكنند.
برای این كه انسان بتواند چنین برخوردی داشته باشد باید ملكه حلم را در خود تقویت و اعصابش را كنترل كند. جاهایی به طور طبیعی انسان به خشم میآید و ممكن است رفتار ناشایستی یا كار بچهگانهای انجام دهد. بنابراین، باید از پیش خود را آماده كند تا اگر با چنین صحنهای مواجه شد خود را كنترل كند و این آمادگی زمانی پدید میآید كه انسان برای خود وقاری كسب كرده باشد. بندگان خدا چون دارای حلم و وقار هستند، نتیجهاش این است كه اگر با اهل لغو رو به رو شوند كریمانه و بزرگوارانه برخورد میكنند و دستخوش احساسات زودگذر كه دامی از شیطان است، نمیشوند، البته برخورد متواضعانه باید نشانه عظمت خدا باشد. اگر جایی بیاعتنایی به یك حركتی موجب شود حق الهی پایمال شود، عظمت الهی لطمه ببیند و به حق الهی در جامعه اهانت شود این جا دیگر نباید سكوت كرد. این جا جایی است كه باید خشم گرفت. در روایت آمده است: در چنین مواقعی، كسی كه برای خدا چهرهاش را در هم نكشد آتش جهنم چهرهاش را در هم خواهد كشید. جایی كه انسان با صحنهای مواجه میشود كه سكوت حقّ الهی را تضییع میكند یا در محفلی قرار گرفت كه به عظمت الهی و مقدسات آن توهین میشود، این جا دیگر جای سكوت نیست. جای این نیست كه بگویید: «كارشان نداشته باشید. كمكم خودشان از بین میروند!»؛ مواظب التقاط باشید. تنبلی را با رفتار كریمانه قاطی نكنید. وقتی نسبت به مقدسات اسلام توهین میشود دیگر جای سكوت و گذشت نیست. از چه میگذرید؟ تو كه نمیتوانی از حقّ خدا بگذری. این حق خدا است كه عزّتش در جامعه باید محفوظ باشد. «لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»4؛ «وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»5؛ كلمه الهی در عالم، باید بالاترین سخن باشد. «الاسلام یعلوا و لایعلی علیه»6؛ اسلام باید برتر از همه چیز باشد. پس ویژگی «مرّوا كراماً»؛ به این جا مربوط نیست. آن «لَغوی»؛ كه باید در مقابلش آرامش به خرج داد، به جایی مربوط است كه شخصی از حقّ خودش گذشت كند تا خدا او را بیشتر دوست بدارد، اما جایی كه به دین، به خدا و به احكام او جسارت میشود یا بدعتی گذاشته میشود، آن جا جای سكوت نیست. قرآن در باره كسی كه در مقابل بدعتی سكوت كند، میفرماید: «أُولئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ»7؛ لعنت همه لعنت كنندگان عالم بر او كه در مقابل بدعت سكوت كرد. این جا جای رفتار كریمانه، سكوت، حلم و وقار نیست. عجیب است كه بعضی وقتی به حق خودشان توهین میشود، اوقاتشان تلخ میشود، ولی وقتی به مقدسات توهین میشود، خیلی راحت توهین كنندگان را عفو میكنند و میبخشند! این بدان معنا است كه آنها پرستشگر خود هستند نه پرستشگر خدا!
آقایی پیش از انقلاب خیلی ناراحت بود از این كه همسایه؛ ها صدای موسیقی را بلند میكنند و دیگران را اذیت میكنند و میگفت: چه قدر مردم بیحیا شده اند! حرفهایش كه تمام شد، گفتم: من از شما سؤالی دارم. این موسیقی و غنایی كه شما میفرمایید، این گناهش بیشتر است یا غیبت؟ گفت: البته روایات در باب غیبت خیلی عجیب است. گفتم: این گناهش بیشتر است یا ربا؟ گفت: البته ربا. گفتم: واقعاً اگر كسی غیبت كند یا ربا بخورد شما همین قدر ناراحت میشوید كه از صدای موسیقی ناراحت میشوید؟ آیا از كسی كه در حضور شما از یك مؤمنی غیبت محرّم قطعی میكند، همین قدر ناراحت میشوید كه از صدای موسیقی ناراحت میشوید؟ با این سؤال، خواستم به او بگویم: آن جایی كه شما از صدای موسیقی ناراحت میشوید مقداری از آن به این مربوط است كه شما احساس میكنید به خودتان بیاحترامی میشود. موسیقی را دهن كجی به خودتان میدانید. اما اگر بیاحترامی به خودتان ندانید متعرض آن نمیشوید.
این هم یکی از دامهای شیطان است که بر سر راه افراد میگستراند. هر فرد مسلمان موظف است در برابر تضییع حق خدا در جامعه بیتفاوت نباشد و حتی با در هم کشیدن چهره نسبت به آن واکنش نشان دهد. و این یکی از نمونههای بندگی خداست كه در زندگی «عبادالرحمن»؛ تبلور پیدا میكند.
1؛ بقره، 34
2؛ ذاریات، 56
3؛ فرقان، 72
4؛ منافقون، 8
5؛ توبه، 40
6؛ وسائل، ج 26، ص ؛ 14
7؛ بقره، 159