هذا الكتاب یتألف من أربعة أجزاء جُمعت فی مجلّد واحد، وأُعید طبعه عدّة مرّات حتى الآن، وصدرت آخر طبعة منه (وهی الطبعة الرابعة عشرة) بعدد 10000 نسخة فی عام 1380هـ. ش (1٤22هـ/2001م)، بجهود دار النشر التابعة لمؤسسة الإِمام الخُمینی(قدس سره) للتعلیم والبحوث.
ویضم هذا الكتاب الإجابات التی قدّمها الأُستاذ لما عُرض علیه من أسئلة مختلفة طرحت فی لقاءات جمعته مع بعض منتسبی الحوزة أو منتسبی الجامعة. طُبع الجزء الأَوّل منه تحت عنوان ولایة الفقیه والخُبراء، وهو ینطوی على أربعة فصول تُعنى بالموضوعات التالیة: الفصل الأَوّل حول المشروعیة والمقبولیة ومفهوم وملاك كل واحد منهما، ودور الشعب فی الحكومة، وملاك ترجیح المشروعیة على المقبولیة، ومصیر الحكومة الدینیة فی حالة فقدانها للمقبولیة العامّة، وقضیة إجراء انتخابات أُخرى لتعیین النظام.
وبَحثَ الفصل الثانی الدیمقراطیة والإِسلام، والعلاقة بین الدین والدیمقراطیة الغربیة.
وفی الفصل الثالث اعتبَرَ ولایة الفقیه الشكل الوحید للحكومة الدینیة فی زمن الغیبة. ثم أجاب الأُستاذ عن أسئلة طُرحت تحت العناوین التالیة: تاریخ نظریة ولایة الفقیه، وصلاحیات الولی الفقیه، وحدود سلطة ولایة الفقیه (من حیث الإطلاق والتقیید)، والولی الفقیه والحاجة إلى اختصاصات متعددة لإدارة شؤون الحكومة، والولی الفقیه والفقهاء الآخرون، وكیفیة نقد الولی الفقیه، ولماذا لا تكون ولایة الفقیه دوریة؟ وقدسیة الولی الفقیه.
وجاء الفصل الرابع تحت عنوان "مجلس خبراء القیادة" وفیه إجابات عن أسئلة حول مدى اعتبار الرأی المباشر وغیر المباشر للشعب، وشبهة الدور فی تعیین القائد، وضرورة فقاهة أعضاء مجلس الخبراء، المتخصصون غیر الفقهاء وكیفیة الدخول إلى مجلس الخبراء.
یُعنى الجزء الثانی من هذا الكتاب بمباحث ولایة الفقیه وخبراء القیادة على مدى الفصول الثلاثة التالیة:
موضوع الفَصل الأَوّل "ولایة الفقیه" وفیه إجابات عن الأسئلة التالیة: ولایة الفقیه، ولایة أم وكالة، تعدد الحكومات الإِسلامیة فی زمن واحد وتقدیم اطروحة مقبولة، مكانة المراجع فی النظام الولائی وعلاقتهم بالولی الفقیه، ولایة الفقیه وتغییر الأَحكام.
موضوع الفصل الثانی خبراء القیادة، ویتضمّن إجابات عن أسئلة فی موضوعات مثل: مجلس الخبراء من وجهة نظر الفقه الشیعی، مكانة ووظائف مجلس الخبراء فی نظریة الانتخاب أو التعیین، شبهة تزامن انحلال مجلس الخبراء مع عزل القائد.
وجاء الفصل الثالث تحت عنوان "الحكومة الدینیة" وهو یُبیّن سبب التنافر بین الإِسلام والعلمانیة.
عنوان الجزء الثالث: الدین والمفاهیم الجدیدة، الرقابة الاستصوابیة، وهو یتناول المباحث التالیة: 1ـ تعریف الدین والثقافة والعلاقة بینهما؛ 2ـ العلاقة بین الدین والحریّة؛ 3ـ الإِسلام والمجتمع المدنی؛ ٤ـ اللین والعنف فی الإِسلام؛ ٥ـ الدین والأفكار الترقیعیة (الالتقاطیة) (القراءات المختلفة والبدع)؛ ٦ـ الإِسلام والتنمیة السیاسیة؛ 7ـ أسباب انحراف بعض المثقّفین المسلمین؛ 8ـ ضرورة تقویة المعنویات؛ 9ـ الرقابة الاستصوابیة؛ 10ـ الخاتمة: سبب صمت القائد والمراجع ازاء بعض الانحرافات.
عنوان الجزء الرابع: الحریة والتعددیة، ویتناول المباحث التالیة فی بابین:
الباب الأَوّل حول الحریّة وعُرضت فیه موضوعات مثل مفهوم الحریة وتعریفها، التدیّن حق أم تكلیف، التعارض أم الانسجام بین الدین والحریّة، حدود الحریّة، معنى الآیة الشریفة (لا إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ)، اللیبرالیة وأصولها، الإِسلام واللیبرالیة، حریة البیان وحریة الصحافة.
الباب الثانی حول التعددیة وفیه مباحث مثل: المیادین المختلفة للتعددیة، مفهوم التعددیة الدینیة، التعددیة الدینیة فی المجالین النظری والعملی، تعدد الصراط المستقیم، أدلّة التعددیة، دوافع نشوء التعددیة.
وصدر الجزء الخامس من هذا الكتاب تحت عنوان "حقوق المرأة فی القرآن" فی خریف عام 1382هـ.ش (1٤2٤هـ/200٤م) من قبل دار النشر التابعة لمؤسسة الإِمام الخُمینی(قدس سره) للتعلیم والبحوث فی 3000 نسخة.
وقد بحث هذا الكتاب واحداً من أهمّ وأكثر القضایا اثارة للتحدّی فی العالم الإِسلامی وایران الإِسلامیة؛ ألا وهو موضوع المرأة والمباحث المتعلّقة بهذا الموضوع، فی صیغة سؤال وجواب. ودُوّن هذا الكتاب من قِبَل سماحة حجة الإِسلام حمید كریمی فی أربعة فصول:
فی الفصل الأَوّل وعنوانه "خَلق المرأة" طرحت للدرس والنقد بحوث مثل تساوی المرأة والرجل فی الخلقة، والفوارق بین المرأة والرجل، وعقل المرأة، وتفوق الرجل على المرأة، والآیات الموهمة بتفوّق الرجل على المرأة، والخطاب للمذكّر فی القرآن، والعلاقة بین الفوارق التكوینیة والفوارق القانونیة، والتلازم بین الفارق التكوینی والفارق الحقوقی.
الفصل الثانی: عنوانه "فلسفة أَحكام المرأة" وطرحت فیه للدراسة والنقد مباحث مثل: الفوارق التشریعیة والحقوقیة بین المرأة والرجل، وارث المرأة، وشهادة المرأة.
الفصل الثالث: عنوانه "الحقوق المدنیة للمرأة" ویتضمّن شرح ونقد مباحث مثل التسرّی (اتّخاذ المحظیّات)، والزواج المؤقّت، والأصول الحقوقیة والأَخلاقیة للأسرة، وما إلى ذلك.
الفصل الرابع: عنوانه "مسائل متفرّقة" وعرضت فیه للدرس والنقد مباحث مثل ضبط الغریزة الجنسیة، وأَخلاق المرأة، والاتجاه القائل بأصالة المرأة (المساواة بین الجنسین سیاسیاً واقتصادیاً واجتماعیاً) فی العالم المعاصر، وما شابه ذلك.
یکی از فواید و برکات صبر تقویت اراده انسان است. از حضرت عیسی بن مریم سلامالله علیه نقل شد كه هرگز موفق نخواهید شد، مگر با ترک آنچه تمایل به آن دارید. به عبارت دیگر موفقیت انسان در عرصههای مختلف زندگی ناشی از این است که بر نفس خودش پیروز باشد، ارادهای قوی داشته باشد و شهوت و غضب نتواند افسار آدمی را در دست بگیرد و به هر سو كه میخواهد بکشاند؛ باید اراده بر نفس حاکم باشد و این امر احتیاج به تمرین دارد؛ تمرین تقویت اراده هم صبر است.
قرآن علاوه بر شیوههای مختلفی که برای تشویق مردم به صبر به کار میگیرد، از مژده محبت الهی، تا وعده پاداشهای اخروی و یادآوری ثمرات دنیوی صبر، از بیان این مطلب هم غفلت نمیکند که همه سختیها، از بلایای طبیعی و دیگر گرفتاریها تا آنچه در اثر تکلیف برای انسان پیش میآید، مثل سختیهایی كه در جهت انجام تکلیف جهاد وجود دارد، برای این است كه شما آفریده شدهاید تا دائماً در معرض امتحان قرار بگیرید، تا در دو راهیها راه صحیح را بر راه غلط ترجیح بدهید و معلوم شود که برای اطاعت خدا و کسب رضای او چه میزان حاضرید مایه بگذارید.
کسانی هستند که در مراتب عالی ایمان هستند و طعم محبت خدا را چشیده و آن را بر هر چیزی ترجیح میدهند. مقتضای فطرت انسانی این است كه اگر كسی نسبت به دیگری محبت و علاقه داشت، علاقه و محبت طرف مقابل را نیز خواسته باشد. در قرآن هم برای توصیه دوستداران خدا به صبر از این تقابل استفاده و گفته شده: اگر میخواهید خدا شما را دوست بدارد، باید اهل صبر باشید.
ایمان به خدا اقتضا میکند که مؤمن، در برابر ربوبیت خدا تسلیم باشد. بنابراین ناراحتی از تقدیر خدای متعال نشانه ضعف ایمان است ... امام حسن مجتبی علیهالسلام میفرماید: من ضامنم برای کسی که در قلبش غیر از رضایت خدا خطور نکند [و در این اندیشه نباشد که ای کاش اتفاقات گذشته طور دیگری رخ میداد] هر دعایی کند مستجاب گردد.
توجه به مسأله غدیر و خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام براى این است كه هوشیار شویم و ببینیم گذشتگان چرا و چگونه فریب خوردند، تا از آن پند بگیریم و بکوشیم ما دیگر آن فریب را نخوریم... این وقایع براى ما آموزنده است. فكر نكنیم هر كسى محاسنش سفید بود یا در اسلام سابقه بیشترى داشت حتماً بهتر از دیگران مىفهمد. نباید تصور كنیم كه هر چه منافع شخصى ما، و یا گروه و حزب و صنف ما را تأمین مىكند حتماً به نفع اسلام است. باید با دید وسیع نگاه كنیم. مبادا همانگونه كه در صدر اسلام این چنین شد، ما نیز با سرنوشت میلیونها انسان كه بعد از ما خواهند آمد، بازى كنیم. كارهاى ما علاوه بر این كه بر سرنوشت نسل حاضر اثر مىگذارد، در زندگى و سرنوشت نسل آینده نیز تأثیرگذار خواهد بود...
انگیزه سیدالشهداء(ع) را هر كس به اندازه معرفت خودش میشناسد. آنچه ما شنیدهایم این است که حركت سیدالشهدا(ع) برای مبارزه با ظلم، دفاع از شرف و ناموس و دفاع از اهداف و ایمانش بود و اگر همین مقدار را هم درست درك كنیم، تا حد زیادی به اهمیت این حركت پی میبریم؛ ولی اینها قدمهای اولیه در این راه است. ارزش كار سیدالشهدا(ع) با هیچ كار دیگری در عالم قابل مقایسه نیست...
امام حسین(ع) آنچنان ارزشی برای دین قائل بود كه کسی مثل فرزند برومندش، علی اكبر و برادر بزرگوارش اباالفضل العباس(ع) را در راه آن فدا کرد؛ شخصیتهایی بینظیر، با كمال و فاضلی که بعد از ائمه معصومین ـصلواتالله علیهم اجمعینـ همتایی برایشان نمیتوان یافت. این فداکاری، یعنی کسی حاضر باشد چنان بزرگوارانی را پیش چشمش به نامردمی و ناجوانمردی به شهادت برسانند! برای این است که سیدالشهداء(ع) ارزش واقعی دین را میداند...
تا در دل، محبت حسین(ع) نباشد، اشك جاری نمیشود. این محبت است که دل را با سیدالشهداء(ع) ارتباط میدهد؛ و حاشا كه خدا كسی را كه ارتباط با حسین(ع) دارد با دیگران یكسان حساب كند. ولی حسین(ع) به شهادت نرسید كه فقط ما اشكی بریزیم و از عذاب نجات پیدا كنیم؛ آن حضرت شهید شد تا الگویی باشد برای سایر بندگان خدا كه میخواهند راه خدا را بپیمایند و رضای او را جلب كنند. هر چند دربِ خانه كریم باز است و سفرهاش گسترده، اما ما هم باید ادب و شرم داشته باشیم، معرفت و عشق خود را زیاد كنیم و سعی كنیم تا جایی كه میتوانیم به امام حسین(ع) شبیهتر شویم.
بندگی و محبت الهی در همه چیز سرایت میکند و همه جا جلوههایش ظاهر میگردد؛ حُبُ اللَّهِ إِذَا أَضَاءَ عَلَى سِرِّ عبدٍ أَخْلَاهُ عَنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَ كُلِّ ذِكْرٍ سِوَى اللَّه؛ وقتی محبت خدا در دل فردی طلوع کند، او را از هر دلمشغولی باز میدارد. البته رفتن این راه هیچ منافاتی با انجام وظایف اجتماعی و سیاسی ندارد؛ بتشکنی و به آتش افتادن حضرت ابراهیم نیز در همین مسیر بود
آیا ما واقعا خدا را دوست داریم؟ آیا درست است که ما از خدایی که این همه نعمت به ما داده است و علىرغم روسیاهیها و آلودگیهایمان، ما را در آغوش لطف، رحمت و کرم خودش میپذیرد، روی برگردانیم و تمام شب را بخوابیم و هیچ یادی از خدا نکنیم؟! ... باید بدانیم که حد نصاب محبت این است که انسان حداقل از مجموع ساعات شب، نیم ساعت را برای گفتوگوی با خدا در نظر بگیرد. بهخصوص که او خود دعوت و اصرار میکند و پیغمبر میفرستد و چند آیه قرآن درباره اهمیت این امر نازل میکند. بی توجهی به این امر جفاست و انسان باید بکوشد مقداری از وادی محبت بهرهای ببرد و بداند همه نعمتهای خدا، خوردنیها آشامیدنیها نیست.