پیش از این، اشاره كردیم كه آنچه موجب تكامل انسان و رشد معنوى او مىشود، در سه بخش قابل دسته بندى است: دسته اول، امورى است كه مستقیماً به خداى متعال ارتباط دارد. دسته دوم، كارها و وظایفى است كه به خود انسان بازمى گردد. بخش سوم نیز مسایلى است كه مربوط به دیگر انسان ها و حتى گاه حیوانات و چیزهاى دیگر است. البته دسته دوم و سوم نیز به یك معنا به ارتباط انسان با خدا باز مىگردند؛ چراكه تكامل انسان چیزى جز نزدیك شدن به خدا نیست و این اعمال نیز از آن جهت كه انسان را به خدا نزدیك مىكنند، موجب كمال انسان مىگردند. بنابراین از یك نظر، همه اعمال و امورى كه موجب تكامل انسان مىشوند در واقع به ارتباط انسان با خدا مربوط مىشوند. با این همه، براى تسهیل در بحث و دسته بندى مطالب و بحث ها، مىتوان این سه دسته را از هم جدا كرد و گفت كه مجموعه ارزش هاى اخلاقى اسلام در سه بخش قابل بررسى است.
بر این اساس، بحث خود را بر روى افعال و امورى كه مستقیماً به خداى متعال ارتباط دارند متمركز كردیم. اشاره كردیم كه مادر همه ارزش ها و كمالات انسانى «ایمان به خدا» است. آن گاه پس از ایمان به خدا، نوبت به سایر افعال و امور مذكور مىرسد، كه از جمله آنها امورى هستند كه مستقیماً در ارتباط با خداى متعال قرار مىگیرند.
در بخش افعالى كه مستقیماً مخاطب و متعلَّق آنها خود خداى متعال است، مشخص تر، مؤثرتر و مفیدتر از همه، «نماز» است. با وجود اهمیت فوق العاده نماز، متأسفانه برخى از ما آنگونه كه باید و شاید بدان اهتمام نداریم و حق آن را ادا نمىكنیم. اصولاً یكى از پندارهایى كه در بین كسانى كه طالب كمالات معنوى و روحى هستند كم و بیش رواج دارد، این است كه
مى پندارند براى این منظور، نسخه هایى سرّى و رمزآلود وجود دارد كه فقط برخى افراد از آن اطلاع دارند و بقیه از آن محرومند! شاید این تصور از فریبنده ترین دام هایى باشد كه شیطان بر سر راه طالبان كمال انسانى و معنویت مىگستراند. آیا به راستى معقول است كه خداى متعال این همه انبیا و اولیاى خود را براى تربیت و تكامل انسان ها بگمارد و آن گاه اصلى ترین و مهم ترین عنصر یا عناصر در این فرآیند را از اسرار قرار دهد كه فقط عدهاى معدود از آن مطلع باشند؟! همه این تلاش ها براى هدایت بشر بوده؛ آن گاه خداوند خود، رمز و راز اصلى گوهر هدایت و كمال را سر به مُهر و مكتوم بگذارد؟! قطعاً چنین گمانى نابخردانه و ناصحیح است. به عكس، حتماً باید این گونه باشد كه آنچه در تكامل انسان بیشتر از سایر امور تأثیر دارد، در كتاب هاى آسمانى و معارف وحیانى نیز بیشتر بر آن تأكید شده باشد. براین اساس ما باید در معارف وحیانى دقت كنیم و ببینیم بر كدام امور تأكید بیشترى شده، تا همت و توجه بیشترى به آنها معطوف داریم.
براساس تحلیل مذكور، اگر ما قرآن كریم را، كه در حال حاضر تنها كتاب آسمانى معتبرى است كه در دست بشر وجود دارد، مرور كنیم، خواهیم دید كه در آن به هیچ چیز به اندازه نماز اهمیت داده نشده است. شاید بیش از یك صد آیه در مورد نماز و مسایل حول و حوش آن نازل شده باشد. براساس آیات قرآن، این فریضه بر همه پیروان شرایع پیشین نیز واجب بوده و تمامى انبیا بر آن تأكید كردهاند. در این جا مناسب است برخى از این آیات را با هم مرور كنیم:
ـ دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) به پیشگاه خداى متعال این است كه: رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی؛1 پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز.
ـ در آیهاى دیگر از قول حضرت ابراهیم(علیه السلام) چنین مىفرماید: رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِواد غَیْرِ ذِی زَرْع عِنْدَ بَیْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ؛2 پروردگارا، من [یكى] از فرزندانم را در درّهاى بى كِشت، نزد خانه محترم تو سكونت دادم؛ پروردگارا، تا نماز را به پا دارند.
ـ در اولین وحیى كه به حضرت موسى(علیه السلام) مىشود، نماز مورد تأكید قرار مىگیرد: وَ أَنَا
1. ابراهیم (14)، 40.
2. همان، 37.
اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى. إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛1 و من تو را برگزیده ام، پس بدان چه وحى مىشود گوش فرا ده. منم، من، خدایى كه جز من خدایى نیست، پس مرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار.
ـ حضرت عیسى(علیه السلام) در حالى كه هنوز چیزى از تولدش نگذشته، در گهواره سخن از نماز مىگوید: إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. وَ جَعَلَنِی مُبارَكاً أَیْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛2 منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است؛ و هرجا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است.
ـ از جمله سفارش هاى حضرت لقمان به پسرش، «نماز» است: یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ؛3اى پسرم! نماز را بر پا دار.
ـ به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز این گونه خطاب مىشود: اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ؛4 آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است بخوان، و نماز را بر پا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد، و قطعاً یاد خدا بالاتر است.
در روایات اسلامى نیز بر این فریضه بزرگ بسیار تأكید گردیده و آثار و ثمراتى بسیار مهمّى براى آن برشمرده شده است. همه ما با بسیارى از این روایات آشنا هستیم. در این جا از باب تذكر و براى تیمّن و تبرك، برخى از این روایات را مرور مىكنیم:
ـ روایت مشهورى است كه همه ما آن را شنیده و یا حتى براى دیگران نقل كرده ایم، كه حضرت مىفرمایند: اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّینِ؛5 نماز ستون دین است. عمود در عربى به آن چوب یا آهنى گفته مىشود كه هنگام برپا كردن خیمه و چادر، در وسط آن قرار داده مىشود. بدیهى است كه اگر عمود خیمه را بردارند تمامى خیمه بر روى زمین خواهد افتاد. در این روایت نیز
1. طه (20)، 13ـ14.
2. مریم (19)، 30ـ31.
3. لقمان (31)، 17.
4. عنكبوت (29)، 45.
5. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روایت 36.
حضرت از باب تشبیه مىفرماید، نسبت دین و نماز نیز به همین صورت است كه اگر نماز را از دین بردارند دیگر دینى باقى نخواهد ماند! از این رو، این روایت، اهمیت فوق العاده و بسیار حساس نماز را بیان مىكند. خود حضرت نیز در ادامه روایت به این امر تصریح مىكنند: اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّینِ مَثَلُها كَمَثَلِ عَمُودِ الفُسطاطِ اِذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الاَْوْتادُ و الاَْطْنابُ وَ اِذا مالَ الْعَمُودُ وَ انْكَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَتَدٌ وَ لا طُنُبٌ؛ اگر عمود خیمه استوار و مستقیم باشد خیمه نیز برپا و ثابت خواهد بود، اما اگر عمود خیمه بشكند طناب ها و میخ ها نمىتوانند خیمه را سرپا نگاه دارند.
ـ روایتى است كه هم از امام باقر و هم از امام صادق(علیه السلام) به الفاظ مختلف روایت شده است؛ طبق یك نقل، امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: اَوَّلُ ما یُحاسَبُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ الصَّلوةُ فَاِذا قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ وَ اِذا رُدَّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ.1 مىفرماید، اولین چیزى كه روز قیامت از پرونده بندگان مورد محاسبه قرار مىگیرد نماز است؛ اگر مورد قبول واقع شود سایر اعمالش نیز قبول مىشود، و اگر نمازش قبول نشود سایر اعمال او نیز پذیرفته نخواهد شد.
ـ روایت مشهور دیگرى است كه باز همه ما آن را شنیده ایم. طبق نقل، امام صادق(علیه السلام) به هنگام وفاتشان فرمودند خویشان و آشنایان را خبر كنند. هنگامى كه آنان جمع شدند، حضرت فرمودند: اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوةِ؛2 به راستى، شفاعت ما هرگز شامل نخواهد شد آن كسى را كه نماز را سبك بشمارد. از این روایت نیز اهمیت و جایگاه بسیار مهم نماز در دین و نزد امامان(علیهم السلام) و رهبران دین به خوبى مشخص مىشود.
در هر صورت، آیات و روایات بسیار فراوانى در این زمینه وجود دارد كه همگى آنها بیان گر اهمیت فوق العاده و ممتاز و بى بدیل نماز هستند. این ادله جاى هیچ تردیدى را باقى نمىگذارد كه مهم ترین عملى كه مىتواند انسان را به خداى متعال نزدیك كند نماز است. خود ما هر روز چندین مرتبه بر این امر شهادت مىدهیم: حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ؛ بشتابید براى بهترین كار. شاید واقعاً تا به حال به این مسأله توجه نكردهایم و سال ها است كه بدون تأمل در مفاد این جمله آن را تكرار كرده ایم. آیا به راستى باورمان هست كه نماز بهترین كار است؟! ما كه تا به حال بارها تكرار كرده ایم: «حَىَّ عَلَى الفَلاحِ؛ بشتابید براى رستگارى» آیا واقعاً تا به حال به
1. همان، روایت 64.
2. همان، روایت 63.
این معنا توجه كردهایم كه نماز مىتواند ما را به آن سعادت و رستگارى كه براى رسیدن به آن بى تاب هستیم، برساند؟! آرى، همین نمازى كه به سادگى از كنار آن عبور مىكنیم، بهترین كارها و كلید رستگارى ما است! بگذریم از اینكه متأسفانه برخى از مسلمانان بر اثر برخى شبهات، این جمله (حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَل) را از اذان و اقامه حذف كردهاند. خلیفه دوم كه این كار را بنیان نهاد استدلالش این بود كه این شعار باعث مىشود مردم براى خواندن نماز، جهاد و جبهه را ترك كنند! اما بر اهل بصیرت پوشیده نیست كه آنچه انسان را به صحنه جهاد و فداكارى و جان بازى در راه خدا مىكشاند عبودیت و نماز است. كسى كه به نماز اهمیت ندهد به جهاد هم نخواهد رفت.
به هرحال، همانگونه كه بحمداللّه ما هر روز بارها تكرار مىكنیم، به راستى نماز «بهترین كار» است و مىتواند در رساندن انسان به كمال و قرب الهى بسیار مؤثر باشد. متأسفانه مشكل اساسى بسیارى از ما این است كه شیطان ما را اغوا مىكند و این مطلب و نظایر آن را خیلى جدى تلقى نمىكنیم! ما نوعاً به همین ظاهر و گفتن الفاظ و اذكار و اوراد نماز اكتفا مىكنیم؛ از همین رو نیز اثر چندانى از نماز نمىبینیم؛ چرا كه آن آثار، مربوط به روح نماز است، كه نماز ما فاقد آن است.
اما به راستى چگونه است كه از بین همه اعمال، نماز «خیرالعمل» و بهترین وسیله براى تقرب و تكامل و فلاح است؟ ما اگر نماز را با بسیارى از كارها مقایسه كنیم، مىبینیم نماز در مقایسه با آنها بسیار سادهتر و آسانتر است؛ پس چرا اهمیتش از همه آنها بیشتر است؟ «نماز» را در مقایسه با «جهاد» در نظر بگیرید. جهاد كارى است بسیار مشكل كه با رنجها و خطرهاى فراوان از قبیل: تشنگى، گرسنگى، خستگى، مجروحیت، قطع عضو و كشته شدن همراه است. در مقابل، نماز كارى ساده است كه حداكثر چند لفظ را بر زبان جارى مىكنیم و خم و راست مىشویم! با این حال، نماز «خیرالعمل» دانسته شده است!
شاید ما نتوانیم حقیقت این مسأله را به درستى درك كنیم، ولى به هرحال در حد فهم خودمان مىتوانیم مطالبى را بیان كنیم. در توضیح این امر باید به این مسأله توجه كرد كه «حقیقت عبادت این است كه انسان در مقابل معبود حقیقى، همه چیز خود را تسلیم كند». اشكال بزرگ و مانع اساسى تكامل بسیارى از ما این است كه ما در مقابل خدا، براى خودمان
نوعى «ربوبیت» و «صاحب اختیارى» قایل هستیم. البته این مطلب را به ظاهر و لفظ بیان نمىكنیم، اما حقیقت آن به صورتى مكتوم و مخفى در نهاد ما وجود دارد و اثرش را مىتوانیم در اعمال و كردار خود مشاهده كنیم. ما فكر مىكنیم خودمان كسى هستیم، قدرت و هوش و استعدادى داریم و صاحب مال و ثروتى هستیم. به خصوص اگر مقام و موقعیت اجتماعى نیز داشته باشیم، احساس «انانیت» و «استقلال» به اوج خود مىرسد. ما در مقابل خداوند براى خود خواسته ها و اراده هایى قایلیم و حتى بسیارى از اوقات خواسته و اراده خود را بر خواست و اراده خداى متعال ترجیح مىدهیم! أفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؛1 پس آیا دیدى كسى را كه هوس خویش را معبود خود قرار داده است؟ آرى، بسیارى از ما به جاى «خداپرستى» به «خودپرستى» مشغولیم و به جاى آنكه «تسلیم خدا» باشیم، «تسلیم خود» و هواى نفس خویش هستیم! صرف نظر از تعدادى بسیار محدود و انگشت شمار، مرتبهاى از «هواپرستى» در همه ما وجود دارد: وَ ما یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ؛2 و بیشترشان به خدا ایمان نمىآورند جز اینكه [با او چیزى را]شریك گیرند. در اكثر مردم شائبهاى از شرك وجود دارد و «خداپرستى» با «خودپرستى» همراه است.
اكنون مىگوییم، فلسفه اساسى نماز این است كه ما این «خودپرستى»ها را كنار بگذاریم و همه وجودمان را تسلیم خدا كنیم و از «خود» و هر چیز دیگرى، رویمان را تنها به سوى «خدا» بگردانیم: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ؛3 من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشركان نیستم. آرى، نماز وسیلهاى است براى آنكه انسان متواضعانه در برابر خداى متعال بایستد و بر آستان او سر بر خاك بگذارد و تسلیم محض خدا شدن را تمرین كند. نماز میدان تمرین و سكّوى پرشى است براى آنكه انسان همه چیز خود و زندگى و مرگ خویش را براى خدا قرار دهد و تسلیم او كند: قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛4 بگو: «در حقیقت؛ نماز من و [سایر]عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانیان است.» آرى، نماز تمرین تسلیم است. نماز براى آن است كه حقیقت
1. جاثیه (45)، 23.
2. یوسف (12)، 106.
3. انعام (6)، 79.
4. انعام (6)، 162.
عبودیت كه همان تسلیم است در انسان پرورش یابد و به آن جا برسد كه نه به زبان، بلكه به دل و با تمام وجود بگوید: أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ؛1 من خود را تسلیم خدا نموده ام.
این كه انسان همه هستى خود و متعلّقات خویش را به خدا بازگرداند و اعتراف كند كه هیچ یك از اینها از آنِ من نیست و همه متعلّق به تو است و باید در اختیار تو باشد و در راه تو صرف شود، حقیقتى است كه در نماز تمثّل و تجسّم پیدا مىكند. نماز این حالت را در انسان تقویت كرده و پرورش مىدهد. نماز براى آن است كه انسان ظاهر و باطن خود را متوجه خدا كند؛ از همین رو است كه حتى از نظر ظاهرى نیز دستور داده شده كه نمازگزار روى خود را به سوى قبله كند: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً؛2 من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است. بسیارى از حركات ظاهرى كه رنگ و بوى بندگى در آنها كاملاً مشهود است، در نماز پیش بینى شده است؛ ایستادن با احترام عبد در برابر مولا، خم شدن و تعظیم كردن، بر خاك افتادن و سجده كردن، دست ها را براى عرض حاجت بلند كردن (قنوت) و همه چیز را پشت سر انداختن به هنگام گفتن تكبیرة الاحرام. اذكار و قرائت هاى نماز نیز یا عرض حاجت و نیاز بنده به مولا است یا شكر و سپاس بنده در برابر مولا و یا مدح و ثناى بنده از مولا. از این رو ظواهر نماز، از افعال و اذكار، طورى طراحى شده كه اظهار عبودیت محض و تسلیم كامل در برابر خدا باشد. اما اینكه از لحاظ معنوى و باطنى و قلبى چگونه نماز باید رنگ و بوى عبودیت پیدا كند، چیزى است كه ان شاء اللّه در جلسات آینده باید به آن بپردازیم.
بنابراین سرّ آنكه تا این حد به نماز اهمیت داده شده، این است كه نماز بهترین وسیلهاى است كه مىتواند هدف آفرینش، یعنى رفع انانیت و ایجاد روحیه بندگى را به منصه ظهور برساند. نماز بهترین راه و ابزارى است كه مىتواند اقرار به مالكیت حقیقى خداى متعال و اظهار عبودیت را در وجود انسان متجلى كند. هیچ یك از اعمال عبادى دیگر، ظرفیت هایى را كه نماز در این زمینه دارد، دارا نیستند. مثلاً روزه هم از عبادات است، ولى فقط در ترك بعضى رفتارها خلاصه مىشود و اذكار و اوراد و اظهار عبودیت ظاهرى و خاك سارى در آن وجود ندارد؛ و همین طور سایر اعمال عبادى. نماز عبادتى جامع است كه مىتواند تمام وجود
1. آل عمران (3)، 20.
2. انعام (6)، 79.
انسان، از جهات بدنى و ظاهرى گرفته تا جهات ذهنى و قلبى و باطنى، همه و همه را در خدمت عبودیت قرار دهد؛ و این است سرّ اینكه در بین همه اعمال، نماز است كه «خیر العمل» نام گرفته است.
اما اگر حقیقتاً نماز بهترینِ اعمال است و این همه در رشد و تعالى معنوى انسان تأثیر دارد، پس چرا ما با وجود اینكه نماز مىخوانیم، آثار آن را در وجود خود مشاهده نمىكنیم؟! در روایات ما آمده است كه: اَلصَّلوةُ معراج المؤمن؛1 نماز معراج مؤمن است؛ پس چرا ما سال ها نماز مىخوانیم و حتى یك بار نیز احساس نمىكنیم به معراج رفته باشیم؟! قرآن مىفرماید: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛2 همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد؛ پس چرا ما عمرى است نماز مىخوانیم، ولى هنوز این همه مرتكب گناه و اعمال زشت مىشویم؟! و ده ها اثر دیگر كه در آیات و روایات ذكر شده، ولى ما آن را در خود نمىبینیم.
پاسخ این است كه ما «نماز» نمىخوانیم. آنچه ما به جا مىآوریم صورت ظاهرش شبیه نماز است و ما تنها اداى نماز را در مىآوریم! كسى كه وقتى «السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته» مىگوید تازه یادش مىآید كه نماز مىگزارده است، آیا به راستى «نماز» خوانده است؟! بسیارى از ما مسایلى را كه در فرصت هاى دیگر نمىتوانیم به آنها فكر كنیم به وقت نماز موكول مىكنیم تا در حین نماز به تحلیل و بررسى آنها بپردازیم! اگر مثلاً بخواهیم پس از نماز مغرب و عشا درس بگوییم، چون فرصت مطالعه و تأمل نداشته ایم، نماز مغرب و عشا را مغتنم مىشماریم و با مرور مطالب در ذهنمان خود را براى درس آماده مىكنیم! بسیارى از كسانى كه اهل معامله و كسب و كار هستند، در حین نماز به حساب طلب كارى ها و بدهكارى ها و چك و سفته هایشان رسیدگى مىكنند! آیا به راستى اینها نماز است كه ما مىخوانیم؟!!
نمازهایى كه ما مىخوانیم نه تنها موجب تكامل ما نمىشود، كه ما باید از آنها توبه كنیم! گناهانمان كه جاى خود دارد، ما باید از عبادت ها و نمازهاى خودمان به درگاه خداى متعال توبه و استغفار كنیم! اگر كسى در پیش دیگران، براى تعریف از شما الفاظ و عباراتى بگوید كه
1. بحار الانوار، ج 82، باب 2، روایت 1.
2. عنكبوت (29)، 45.
خودش هم نمىفهمد، آیا این مدح شما است یا آن را توهین و استهزاى به خود تلقى مىكنید؟! اگر كسى كه به شما عرض ارادت مىكند و «مخلصم» و «ارادت دارم» مىگوید، شما از قلب و دلش آگاه باشید و بدانید كه حواسش كاملاً در جایى دیگر است و به معناى یك كلمه از حرف هایى هم كه مىزند توجه ندارد، چه برخوردى با او مىكنید؟! اگر كسى در حالى كه با شما سخن مىگوید، رویش را به سویى دیگر كرده و مرتب بالا و پایین و چپ و راست را نگاه كند، آیا آن را بزرگ ترین اهانت و بى احترامى به خود تلقى نمىكنید؟! به راستى عبادت ها و نمازهاى ما «اهانت» است یا «عبادت»؟! در روایتى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است كه حضرت مىفرمایند: آیا كسى كه چنین نمازى مىخواند، نمىترسد از اینكه خداى متعال او را به صورت الاغى مسخ نماید؟!1
اگر انسان در حالى كه در نماز به زبان «اللّه اكبر» مىگوید و به بزرگتر بودن خداوند از هر چیز دیگرى گواهى مىدهد، در ذهن و قلبش به كسى و چیزى دیگر امید دوخته؛ این بدان معنى است كه آن كس یا چیز را مهمتر و بزرگتر از خدا مىداند. آن گاه آیا این ـ نعوذ بالله ـ به بازى گرفتن و مسخره كردن خدا نیست؟!! اگر كسى در مورد ما شروع كند به تعریف و تمجید كردن، در حالى كه ما یقین داریم هیچ اعتقادى به حرف هایش ندارد، آیا این كار او را جز مسخره كردن بر چیز دیگرى حمل خواهیم كرد؟! و آیا كسى كه به زبان «اللّه اكبر» مىگوید و در آن حال خداوند قلب و دلش را مىبیند كه واقعاً معتقد به این امر نیست، آیا استحقاق آن را ندارد كه او را به صورت الاغى مسخ كند؟! ما وقتى با فردى عادى و معمولى هم صحبت مىكنیم، صورتمان را رو به سویى دیگر نمىكنیم؛ آیا ـ نعوذ بالله ـ خداى متعال به اندازه یك انسان معمولى ارزش ندارد كه ما به هنگام نماز و در حالى كه با او سخن مىگوییم، روى دلمان به هر سمت و سویى هست جز خدا؟!! به راستى كه ما به عدد سال هایى كه نماز خوانده ایم، باید به درگاه خدا زارى و تضرع كنیم و از خدا بخواهیم كه ما را از بابت نمازهایمان ـ آرى، نمازهایمان، نه گناهانمان! ـ ببخشد و بیامرزد؛ عبادت هایى كه نه عبادت، بلكه سراسر اهانت و استهزا بوده است.
خداوند در قرآن كریم در آیهاى چنین مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ
1. بحار الانوار، ج 84، باب 15، روایت 3. متن روایت اینچنین است: لاتلتفتوا فى صلوتكم فانه لا صلوة لملتفت و قال(صلى الله علیه وآله) اما یخاف الذى یحول وجهه فى الصلوة ان یحول اللّه وجهه وجه حمار.
أَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ؛1اى كسانى كه ایمان آورده اید، در حال مستى به نماز نزدیك نشوید تا بدانید كه چه مىگویید. سخنان آدم مست چه ارزشى مىتواند داشته باشد؟! كسى كه در حال مستى است و عقل و ادراكش درست كار نمىكند، متوجه حرف ها و سخنان خودش نیست. در این حال هر چیزى ممكن است بگوید. از این رو اگر در این حال از كسى تعریف و تمجید كند، ارزشى ندارد و كسى به آن وقعى نمىنهد؛ همانگونه كه هر چیز دیگرى هم بگوید، به آن اعتنایى نمىكنند. اكنون، خداى متعال در این آیه مىفرماید، در حال مستى كه سخنانتان هیچ ارزش و اعتبارى ندارد به نماز نایستید و با خدا سخن مگویید. گرچه ظاهر این آیه، مستى و گیجى و غفلت ناشى از خوردن شراب است، اما با توجه به تعلیلى كه در آن ذكر گردیده، خطاب آیه در واقع به همه كسانى است كه در حال غفلت و بى خبرى به نماز مىایستند و با خدا سخن مىگویند. تعلیل آیه براى نهى از نماز در حال مستى این است: حَتّى تَعْلمُوا ما تَقُولُونَ؛ تا بدانید چه مىگویید؛ یعنى انسان مست چون نمىفهمد كه چه مىگوید، از این رو نباید به نماز نزدیك شود. همه كسانى كه در حال نماز از خدا غافلند و هوش و حواسشان در جایى دیگر است مشمول این تعلیل مىگردند؛ چرا كه آنان نیز نمىفهمند كه چه مىگویند.
بنابراین، اینكه ما از نمازهایمان بهرهاى نمىبریم و رشد و تكاملى از ناحیه آن در خود احساس نمىكنیم علتش این است كه نمازهاى ما واقعاً نماز نیست. امیدواریم كه دست كم مسقط تكلیف باشد! حداكثر اثر نماز امثال بنده این است كه در قبر و قیامت مؤاخذه نمىشویم كه چرا نماز نخوانده ایم، اما هیچ بهره تكاملى و معنوى از آن نمىبریم. متأسفانه بسیارى از ما اهمیت و بهاى لازم را به نماز نمىدهیم. آن گاه كه خیلى مقدس شویم و بخواهیم خوب و مؤمن باشیم، سعى مىكنیم قرائت و تجویدمان را درست كنیم و نمازمان را با صوت و لحنى زیبا بخوانیم! فكر مىكنیم نهایت چیزى كه باید در نماز مراقب آن باشیم این است كه حروف آن را از مخرج ادا كنیم. غافلیم از اینكه این گونه مسایل، تنها ظاهر و قالب نماز است و حقیقت و روح نماز چیزى دیگر است. این امور بیشتر حالت نمادین و سمبلیك دارند، آنچه كه حقیقتاً انسان را به خدا نزدیك مىكند این است كه دل و قلبش با خدا مرتبط شود. این ظواهر بایستى در واقع نمودى از آن توجه و ارتباط قلبى باشد. حقیقت و روح نماز همان توجهات قلبى است و بدون آن، نماز كالبدى مرده است. آیا از كالبد مرده امید حركت و تأثیرى هست؟!
1. نساء (4)، 45.
این گوهر گران بها و بى بدیل در اختیار ما است و ما متأسفانه به راحتى از كنار آن مىگذریم و به آن بها نمىدهیم. بسیارى، هنگامى كه درصدد پیمودن مسیر تكامل و سیر و سلوك برمى آیند دربه در به دنبال كسى مىگردند كه سرّى مكتوم و رازى مگو به آنها بگوید و ذكرى، به آنان تعلیم بدهد! آیا اگر در این راه چیزى مهمتر از نماز بود خداى متعال بخل مىكرد كه آن را به بندگانش بگوید؟! خدایى كه قرآن را «رحمة للعالمین» فرستاده و عزیزترین بندگانش را به همراه آن براى هدایت بشر گمارده، آیا سرّ هدایت و سعادت و كمال بشر را ناگفته گذارده، تا كس دیگرى به جز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) آن را در نهان خانه اى، به صورتى مرموز براى عدهاى معدود ادا كند؟!! اگر چیزى بهتر و مؤثرتر از نماز در مسیر تكامل انسان وجود داشت خداوند قطعاً در قرآن بیشتر بر روى همان تأكید مىكرد. اگر كارى مهمتر از نماز بود انبیا و اولیاى الهى به همان بیشتر از هر چیز اهمیت مىدادند. چرا امیرالمؤمنین على(علیه السلام) از میان همه كارها و عبادات، نماز را انتخاب كرده بود و در شبانه روز هزار ركعت نماز مىخواند؟! نمازى كه ظاهرش جز تكرار چیزى بیش نیست؟ تكرار پارهاى الفاظ و حركات. این تكرار، هر روز و روزى هزار مرتبه در زندگى على(علیه السلام) چه مفهومى و چه پیامى مىتواند داشته باشد؟! چرا آن حضرت مقیّد بود حتماً این هزار ركعت ترك نشود و حتى در حال حركت كردن، شخم زدن و آب از چاه كشیدن نیز نوافلش را مىخواند و قرآن تلاوت مىكرد؟! مىدانیم كه نمازهاى مستحبى بسیارى از شرایط نماز واجب را ندارد؛ استقبال قبله، آرامش بدن، خم شدن و سر به مهر گذاشتن براى ركوع و سجده، و بسیارى چیزهاى دیگر در آن شرط نیست. از این رو انسان مىتواند در هر حالى آن را بخواند. شاید بسیارى از هزار ركعت نمازى كه امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در شبانه روز مىخواندند به همین صورت بوده است. من خودم علما و بزرگان زیادى را دیدهام كه این گونه نماز مىخواندهاند. این مسأله به خصوص در زمان هاى سابق، متداولتر بود؛ چرا كه وسایل نقلیه امروزى وجود نداشت و ساعات و دقایق زیادى صرف پیمودن مسیر راه مىشد. بسیارى از بزرگان و علما در سابق از این فرصت استفاده مىكردند و نماز نافله مىخواندند. خدا رحمت كند استاد ما مرحوم علامه طباطبایى را، گاهى ما در خدمتشان، براى جلسه اى، تا جایى مىرفتیم؛ من در بین راه مىدیدم كه ایشان مشغول خواندن نماز نافله هستند. یا مرحوم شیخ غلامرضا فقیه خراسانى رضوان اللّه
تعالى علیه از علماى شهر ما، یزد، بود كه بسیارى از اوقات در مسیر منزلش تا مسجد یا جاهاى دیگر نماز نافله مىخواند.
خلاصه كلام این كه، ما به ارزش و اهمیت نماز پى نبرده ایم، وگرنه چیزى و عملى بهتر از نماز نمىتواند انسان را به خدا نزدیك كند. اشكال نمازهاى ما این است كه «نماز» نیست؛ اگر «نماز» حقیقى شد آن گاه خواهیم دید كه چه آثار و بركاتى هم براى زندگى دنیایمان و هم براى ترقى و تكامل معنوى و روحیمان دارد. از خداى متعال مسألت داریم كه توفیق خواندن چنین نمازهایى را به همه ما عطا فرماید.