بحث ما در جلسات گذشته در باره نماز و خشوع در نماز بود. اشاره كردیم كه شریعت مقدس اسلام، اهمیت بسیارى به نماز داده است. در اذان و اقامه نماز، اشاره مىشود كه نماز بهترین اعمال است: حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَل. هم چنین رو آوردن به نماز، شتافتن به سوى رستگارى دانسته شده است: حَىَّ عَلَى الْفَلاح. در مجموع اذان و اقامه كه گفتن آنها قبل از شروع نماز مستحب است، دوازده بار براى شتافتن به سوى نماز ندا در داده مىشود. حَىَّ عَلَى الصّلوة، حَىَّ عَلَى الْفَلاح، حَىَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل. این امر نشان از اهمیت بسیار بالاى این فریضه نزد صاحب شریعت دارد.
اما نماز آن گاه بهترین اعمال مىشود و «فلاح» و رستگارى را در پى مىآورد كه همراه با «خشوع باشد»؛ چنان كه در قرآن كریم در سوره مؤمنون به این امر تصریح شده است: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛1 به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروشكستهاند. پیش از این در مورد مفهوم «خشوع» و عواملى كه مىتواند در ایجاد خشوع مؤثر واقع شود مطالبى را بیان كردیم. اینك به یارى خداى متعال ادامه بحث را پى مىگیریم.
از دیگر عواملى كه موجب خشوع در نماز مىگردد حالت «خوف از خدا» است. در آیات و روایات فراوانى بر این مطلب تصریح و تأكید شده كه مؤمن باید از خداوند خوف داشته باشد. در قرآن كریم مىفرماید: فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛2 پس اگر مؤمنید از
1. مؤمنون (23)، 1 ـ 2.
2. آل عمران (3)، 175.
آنان مترسید و از من بترسید. در جایى دیگر مىفرماید: وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى؛1 و اما كسى كه از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس [خود]را از هوس باز داشت، پس جایگاه او همان بهشت است. یا اینكه مىفرماید: فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِى؛2 پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. هم چنین تمامى مواردى كه در آن، صحبت از تقوا و توصیه به آن شده، شاید بتوان گفت خوف از خداى متعال در آنها لحاظ شده باشد. به هر حال، تردیدى نیست كه در قرآن كریم مسأله «خوف از خدا» وجود دارد و به آن توصیه شده است.
در روایات اهل بیت(علیه السلام) نیز موارد متعددى به مسأله «خوف از خدا» اشاره شده، و تعداد این روایات به حدى است كه در كتاب ها و جوامع روایى، بابى مستقل مربوط به خوف و خشیت الهى وجود دارد. در دعاها و مناجات هایى كه از ائمه اطهار(علیهم السلام) نقل شده است مضامینِ حاكى از خوف خداوند بسیار است. یكى از مناجات هاى امام سجاد(علیه السلام) در مجموعه مناجات هاى «خمس عشره» مناجاة الخائفین است.
علاوه بر اینها، در سیره عملى پیامبر و اهل بیت اطهار(علیهم السلام) و هم چنین بزرگان، نقل شده كه بدون استثنا حالت خوف از خدا داشتهاند و حتى در برخى موارد نقل شده كه حالتى شبیه «غشوه» به آنان دست مىداده و از خوف خدا از حال مىرفتند! البته بگذریم كه این مسأله با فرهنگ مادى و دنیاگرایانه امروزه دنیا سازگار نیست و احیاناً به دیده تمسخر به آن نگاه مىكنند!
اما اصولا «خوف از خدا» به چه معنا است؟ آیا امكان دارد در عین حال كه انسان از چیزى و كسى مىترسد، رابطه محبت و مودت نیز با او داشته باشد و به عبارتى از ترس خود لذت ببرد و برایش امرى مطلوب باشد؟! این سؤال به ویژه در این زمانه كه همه به دنبال شادى و پاى كوبى و دست افشانى هستند تا گریه و زارى و ترس، جدىتر مىشود.
هم چنان كه اشاره كردیم وجود این مطلب (خوف از خدا) در فرهنگ اسلامى و در قرآن
1. نازعات (79)، 40 ـ 41.
2. مائده (5)، 3.
و روایات، وترغیب و تشویق به آن، و ممدوح بودنش، امرى انكارناپذیر و مسلّم است. با این همه، برخى خواستهاند با طرح برخى شبهات بى مایه و ضعیف، در این مسأله تردید روا دارند. مثلاً گاهى گفته مىشود انسان از موجودات وحشتناك مىترسد؛ مگر خداى متعال موجودى ترسناك و وحشتناك است كه از آن بترسیم؟! روشن است كه این شبهه، سخنى بسیار سبك و كودكانه، و پاسخ آن بسیار روشن است. پاسخ همه این قبیل شبهات این است كه خوف از خدا در واقع به سبب اعمال خود ما، و نظامى است كه خداوند براى اعمال زشت مقرر فرموده است. خداى متعال نظام هستى را طورى قرار داده كه در آن، ارتكاب گناه آثارى سوء در پى دارد. خداوند در روز قیامت انسان را زنده مىكند و اگر فرد با ارتكاب گناه مستحق عقاب گردیده باشد او را به جهنم مىبرد و عذاب مىكند. این نظام لایتغیر جهان هستى است. چون چنین است، ما از آن مىترسیم كه در اثر اعمال زشت و گناهان خویش مشمول این نظام گردیم و خداى ناكرده به آتش قهر الهى گرفتار آییم. بنابراین خدا موجودى وحشتناك و ترسناك نیست، بلكه آنچه ترسناك است اعمال و رفتارهاى سوء خود ما است كه ممكن است بر اساس نظامى كه خداوند مقرر فرموده، ما را به سوى جهنم و عذاب الهى سوق دهد. در هر صورت، با مسلّم بودن اصل «ممدوح بودن خوف از خدا» در فرهنگ اسلامى، سؤال اصلى این است كه چه كنیم تا این حالت در ما ایجاد شود؟ ما به دنبال «خشوع» در نماز هستیم، و یكى از راه هاى پیدا كردن خشوع در نماز، رسیدن به حالت «خوف از خدا» است. از این رو باید در مورد چگونگى به دست آوردن این حالت بحث كنیم.
اولین نكتهاى كه در این باره باید بدان توجه كنیم این است كه خوف افراد از خداوند، بر حسب مراتب ایمان و معرفت آنان بسیار متفاوت است. خوفى كه اولیاى خاص الهى از خدا دارند با خوفى كه امثال ما داریم بسیار فرق مىكند. خوف هاى ما اصلاً براى آنها مطرح نیست و قرآن كریم به عنوان یك نقطه قوّت و صفتى ممدوح، مىفرماید آنان از این گونه خوف ها به دور هستند: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛1 آگاه باشید كه بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مىشوند. خوف اولیاى خدا از سنخى دیگر است. ما حقیقت خوف
1. یونس (10)، 62.
آنها را نمىتوانیم درك كنیم، اما از برخى قراین مىتوانیم به اندازه معرفت خود، دورنمایى مبهم از آن را تصویر نماییم.
از برخى دعاهایى كه از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، مىتوان كم و بیش حدس زد و به دست آورد كه خوف آنان از خدا چگونه خوفى بوده است. براى نمونه، این تعبیر حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در دعاى كمیل است كه خطاب به خداى متعال عرضه مىدارد: فَهبْنى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ؛1 گیرم كه توانستم بر عذاب تو صبر كنم، اما چگونه دورىات را تحمل نمایم؟!! از این كلام انسان مىفهمد كه بزرگان دین ترسشان در مورد خدا از چیزهایى دیگر و از ترس هاى ما بسیار قوىتر بوده است. با اینكه آنان عظمت عذاب الهى را به مراتب بیش از ما درك مىكردند و حقیقت آن را مىدانستند، اما مناجاتشان این گونه است. آنان بسیار بهتر از ما مىدانستند و مىفهمیدند كه عذاب هاى آخرت تا چه حد سخت و دردناك است، ولى با این حال چنین عرضه مىداشتند كه خدایا! تحمل آن عذاب ها آسانتر از تحمل درد فراق و دورى از تو است!
ما باید اعتراف كنیم كه معناى این گونه مطالب را به درستى نمىفهمیم؛ چرا كه احساس نمىكنیم در باب فراق خداى متعال كمبودى داشته باشیم!
اجمالا، اگر بخواهیم كمى به فضاى این گونه مطالب نزدیك شویم، باید به رابطه محبتى كه بین محب و محبوب وجود دارد توجه كنیم. كسانى كه كمابیش با عوالم محبت آشنایى دارند، مىدانند كه بزرگ ترین نیاز یك محب و عاشق این است كه مورد توجه محبوب و معشوق خود قرار گیرد و به هر معنا و مفهومى كه هست، به وصال محبوب خود برسد. حال اینكه وصال خدا چگونه است و چه معنایى دارد چیزى است كه ما چندان درك نمىكنیم؛ هم چنان كه از فراق و غم فراق خداوند نیز چندان چیزى نمىفهمیم. به هر حال، «وصال» در مقابل «فراق» است، و اگر كسى از فراق خدا مىنالد، حتماً معناى وصال خدا را نیز درك كرده است. از این رو وقتى امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىفرماید: «گیرم كه بر عذابت صبر كردم، با غم فراقت چه كنم» معلوم مىشود آن حضرت، لذت وصال الهى را چشیده كه براى از دست دادن آن و تبدیلش به فراق این گونه ناله مىزند! براى درك معناى وصال نیز باید اهل عالم محبت بود. كسانى كه با این عالم سر و كار دارند، مىدانند كه گاهى چنان رابطهاى بین محب و محبوب
1. مفاتیح الجنان، دعاى كمیل.
برقرار مىشود و حالتى براى آن دو پیش مىآید كه احساس مىكنند هیچ چیز بین آنان حایل نیست. این همان حالت «وصال» است. در این حال، هر كس به اندازه مرتبه محبت خود و به اندازه كمال وجودى محبوبش، آن چنان لذتى مىبرد كه با هیچ كلمهاى قابل وصف نیست. اگر بخواهیم با گوشه هایى از این حالت آشنا شویم باید «مناجات المحبین»، از جمله مناجات هاى «خمس عشره»،1 را مطالعه كنیم و در مضامین آن دقت و تأمل نماییم. با مطالعه این مناجات و دقت در مضامین آن، انسان تا حدودى با ادراك ائمه اطهار(علیهم السلام) از محبت الهى آشنا مىشود و مىفهمد كه آنان در چه فضایى به سر مىبرند.
به هر حال، كسانى كه مرتبهاى از محبت الهى را داشته باشند و مزه محبت او را چشیده باشند، هیچ چیز دیگرى براى آنها ارزش ندارد! چنان كه در همین مناجات المحبین، امام سجاد(علیه السلام) مىفرماید: اِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا؛2 خدایا كیست كه شیرینى محبت تو را چشیده باشد و از تو روى گرداند و به سراغ دیگرى رود؟! كسانى كه از این معانى چیزى فهمیدهاند و چشیدهاند، نهایت آرزویشان این است كه به وصال محبوبشان برسند، و در مقابل، بالاترین ترسشان نیز این است كه از وصال او محروم گردند و به فراقش مبتلا شوند. این یك نوع و یك مرتبه از «خوف الهى» است؛ خوف از فراق و خوف از اینكه به آن آرزوى دیرینه خود كه مراتبى از آن در دنیا حاصل شده است و مرتبه كاملش در آخرت حاصل مىشود، نایل نشوند.
نوعى دیگر و مرتبهاى دیگر از خوف این است كه فرد مىترسد از نعمت هاى الهى و آخرت محروم شود. نعمت هاى الهى نیز در یك تقسیم كلى بر دو نوع است: نعمت هاى مادى و نعمت هاى معنوى. كسانى كه معرفت كاملى نسبت به خدا داشته باشند بزرگ ترین نعمت معنوى خداوند را توجه و اعتناى الهى به خود مىدانند. از این رو آنان بیشترین ترسشان از این است كه خداوند در عالم آخرت، این نعمت خود را از آنان دریغ بدارد و به آنها اعتنا ننماید. خداى متعال نیز هنگامى كه مىخواهد بالاترین عذابش را نسبت به برخى از انسان ها كه بسیار پست
1. ر. ك: مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره.
2. همان.
هستند و شدیداً از مقام انسانى خود سقوط كردهاند بیان كند، مىفرماید: وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛1 و خدا روز قیامت با آنان سخن نمىگوید، و به ایشان نمىنگرد. این افراد آن قدر پست شدهاند كه روز قیامت خداوند با آنان حرف نمىزند و نگاهشان نمىكند! البته اینكه سخن گفتن و نگاه كردن خداوند در آن روز چگونه است و چه مفهومى دارد، ما از درك آن عاجزیم، اما به هر حال اگر كسى سررشتهاى از همین محبت هاى انسانى و این دنیایى داشته باشد، مىداند براى یك محب هیچ چیز دردناكتر از این نیست كه محبوبش به او بى اعتنایى نماید، قهر كند و حرف نزند. حتى كودكان نیز در عالم خودشان این معنا را مىفهمند. بزرگ ترین ناراحتى و غصه یك كودك این است كه مادرش با او قهر كند، به او نگاه نكند و هر چه او خودش را براى مادر لوس مىكند، مادر به او اعتنایى نداشته باشد. در مورد افراد بزرگتر نیز همین مسأله صدق مىكند. كسانى كه معرفت كامل دارند، از اینكه خداى متعال از آنها روى بگرداند و به آنها اعتنا نكند بالاترین عذاب را مىكشند. فرض كنید مادرى با كودكش قهر كند و كودك هر چه خود را به دامان مادر مىاندازد، مادر اعتنا نكند؛ كودك چه حالى پیدا مىكند؟ یكى از عذاب هاى خداوند در روز قیامت نسبت به كافران و گناه كاران همین است كه به آنها بى اعتنایى مىكند. اگر آیات قرآن نبود بیان این مطلب براى ما بسیار دشوار بود، اما قرآن گواه بر این مطلب است: وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛2 و خدا روز قیامت با آنان سخن نمىگوید، و به ایشان نمىنگرد. از این رو عدهاى خوفشان این است كه نكند خداوند به آنها توجه ننماید. البته عموم مردم كمتر به این مسأله توجه مىكنند، یا به سادگى بر این تصور هستند كه خداوند حتماً آنها را دوست دارد و حتماً به آنان عنایت خواهد كرد!
آنان كه در مراتب عالى معرفت هستند، هنگامى كه در مقام عبادت برمى آیند دوست دارند در حال عبادت، خداوند به آنها توجه كند و وقتى «یا الله» مىگویند، «لبیك» الهى را نیز بشنوند! آرى، به راستى هستند كسانى كه در مناجات هایشان با خدا، لبیك حضرت حق را به گوش دل مىشنوند و از لذت آن از خود بى خود مىشوند! یكى از خواسته هاى حضرات معصومین(علیهم السلام) در مناجات هایشان همین است كه از خداوند درخواست مىكنند هنگامى كه با او سخن مىگویند لبیك خدا را بشنوند و خداوند به آنان توجه كند: وَ اسْمَعْ نِدائى اِذا نادَیْتُكَ
1. آل عمران (3)، 77.
2. همان.
وَ اَقْبِلْ عَلَىَّ اِذا ناجَیْتُكَ؛1 خدایا! آن گاه كه تو را ندا مىكنم صدایم را بشنو، و آن گاه كه با تو نجوا مىكنم روى خود را به سوى من بدار! خدا كه پشت و رو ندارد! و هرجا كه روى كنیم «وجه الله» است: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛2 پس به هر سو رو كنید، آن جا روى [به]خدا است؛ پس معنى این دعا چیست؟! هم چنین قطعاً خداى متعال بر همه چیز آگاه است و همه صداها را مىشنود؛ پس این دعا به چه معنا است كه: «خدایا آن گاه كه تو را ندا مىكنم صدایم را بشنو»؟! پاسخ این است كه این شنیدن، شنیدنى دیگر است؛ شنیدنى است كه از سر محبت و عنایت است. خداى متعال همه صداها را مىشنود امّا این گونه نیست كه همه آنها از روى محبت و عنایت باشد. آرى، مسأله این جا است كه شنیدن داریم تا شنیدن! گاهى ما سخن كسى را گوش مىكنیم در حالى كه اخم كرده و از او روى گردانیده ایم؛ این شنیدن، نوعى عذاب و شكنجه براى طرف مقابل است. اما گاهى شنیدن با لبخند و نگاه و گوشه چشمى از محبوب همراه است؛ این شنیدن براى محب بالاترین لذت را در پى دارد. حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) در دعاهایشان چنین شنیدنى را از خداى متعال مسألت دارند. در نماز نیز پس از سر برداشتن از ركوع مىگوییم: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»؛ یعنى خداى متعال حمد و سپاس كسى كه او را ستایش مىكند، مىشنود؛ مقصود همین شنیدن از سر مهر و محبت است.
در هر حال یك نوع «خوف از خدا» هم این است كه كسانى از این بیم دارند كه مبادا مورد بى اعتنایى خداوند قرار گیرند و خدا با آنها حرف نزند و صدایشان را نشنود. این بى اعتنایى براى آنها از عذاب جهنم دردناكتر است. كودكى كه مادرش با او قهر كرده، التماس مىكند كه: «مادر مرا بزن و هر بلایى كه مىخواهى بر سرم بیاور اما با من قهر مكن»! كسانى هم هستند كه به خداى متعال عرض مىكنند! «خدایا ما را به آتش جهنمت بسوزان اما نگاه و عنایتت را از ما دریغ مدار!» اینان ترسشان از این است كه از نگاه و توجه خداوند محروم بمانند.
«هر چه كنى بكن، مكن ترك مناى نگار من».
اما امثال بنده كه بهرهاى از این گونه معرفت ها نداریم، خوفمان باید به سبب گناهانمان و آثار
1. بحار الانوار، ج 90، باب 8، روایت 2.
2. بقره (2)، 115.
سوئى باشد كه از آنها دامن گیرمان مىشود. ما باید بترسیم از عواقب و تبعاتى كه ممكن است گناهان و اعمال زشتمان به همراه داشته باشد. متأسفانه ما به سبب ضعف معرفت و ایمان، همین مرتبه نازل از خوف را نیز جدّى نمىگیریم. این در حالى است كه فقط در خود قرآن كریم ده ها و صدها آیه درباره جهنم و توصیف عذاب هاى آن وجود دارد. گاهى اجمالا در توصیف عذاب جهنم مىفرماید: «عذابٌ الیم»1، «عذابٌ عظیم»، «عذابٌ مَهین»2؛ و موارد متعددى نیز این عذاب ها به صورت تفصیلى بیان شده است. اما آیا ما هیچ به خودمان فرصت مىدهیم كه این آیات را بخوانیم و در آنها تأمل نماییم؟! اگر هم گاهى قرآن مىخوانیم، با سرعت تمام از كلمه ها و آیات عبور مىكنیم تا زودتر تمام شود! آن هنگام هم كه به قرائت قارى خوش صدایى گوش مىكنیم فقط به جنبه هنرى قضیه توجه داریم كه چقدر صدایش زیبا است، نفسش زیاد است و قواعد تجوید را رعایت مىكند! و اصلاً توجه به خود آیه و معنا و مضمون آن نداریم! جداى از روایات، اگر ما به همان توصیفاتى كه از جهنم در ضمن آیات قرآن آمده به درستى توجه كنیم جا دارد حالتى شبیه جنون به ما دست دهد! این درحالى است كه تفصیلات و توصیفاتى كه در روایات در این باره آمده بسیار بیشتر و دهشتناكتر است؛ و ما از كنار همه اینها عبور مىكنیم و آنها را جدّى نمىگیریم. در روایات آمده است كه اگر یك قطره از آن آب و مایعى را كه به هنگام تشنگى به جهنمیان مىنوشانند، به آب هاى دنیا اضافه كنند، تمام موجودات زنده روى كره زمین از بوى تعفن آن مىمیرند!3 اگر ما به این مفاهیم توجه كنیم و ببینیم كه در اثر گناهانمان مستحق چه عقوبت هایى مىشویم، در خوف و خشتیمان از خدا تأثیر خواهد گذاشت.
علاوه بر عقوبت گناه، باید به زشتى خود گناه و نفس مخالفت با خداى متعال نیز توجه كنیم. انسان حتى اگر فقط یك مرتبه در عمرش خدا را معصیت كند بسیار زشت است و جا دارد كه از خجالت آن آب شود! خدایى كه همه هستى ما و نعمت هایى كه داریم از او است و حتى اگر امر و نهیى هم كرده به سبب منافعى است كه به سبب رعایت آنها عاید ما مىگردد؛ آن گاه ما به جاى تشكر، عَلَم مخالفت با او را بلند مىكنیم!
1. عذابى دردناك.
2. عذابى خوار كننده.
3. ر. ك: بحار الانوار، ج 8، باب 24، روایت 1.
خدا مىفرماید، اگر از امر و نهى من تخطى كنى دشمن خودت و دشمن من را شاد خواهى كرد؛ با این حال ما با گناه، دشمن خود و خدا را شاد مىكنیم! مخالفت امر و نهى خدا، پرستش و اطاعت شیطان است؛ شیطانى كه دشمن آشكار انسان است: إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛1به راستى شیطان براى انسان دشمنى آشكار است. تصور كنید دوستى به شما بگوید: «حرف فلانى را گوش مكن كه او دشمن من است.» اگر شما به حرف آن دشمن گوش كردید، آیا از نگاه كردن در صورت دوستتان خجالت نخواهید كشید؟ این در حالى است كه آن دوست نه هستى شما را داده، نه آب و غذاى شما را، نه عزت و آبرو را و نه...، و فقط دوستى معمولى است. آیا خداى متعال نبایستى به اندازه یك دوست معمولى در نظرمان مهم باشد؟!
هر گناهى كه از ما سر بزند در واقع اطاعت دشمن خود و خدا را كرده ایم. خداوند از روى مهربانى، براى آنكه ما در چاه نیفتیم و دچار گرفتارى و مصیبت نشویم دستوراتى به ما داده است، آن گاه ما این محبت خدا را رد مىكنیم و با دشمن خود و خدا هم دست مىشویم! به راستى این مخالفت تا چه حد زشت است!! حتى اگر انسان یك مرتبه هم در عمرش مرتكب گناه گردد، مستحق آن مىشود كه براى همیشه از رحمت خدا محروم گردد و خدا او را به حال خود واگذارد. اگر كسى یك نگاه به نامحرم بكند، خداوند حق دارد همان دم چشم او را بگیرد؛ چرا كه خدا چشم را براى استفاده صحیح داده و ما از آن در مسیر ضرر رساندن به خودمان استفاده مىكنیم! آیا خدا حق ندارد این چشم را از ما بگیرد؟!
امام سجاد(علیه السلام) در یكى از دعاهاى خود مىفرماید: خدایا! اگر آن قدر گریه كنم تا مژه هاى چشمانم بریزد: لَوْ بَكَیْتُ اِلَیْكَ حَتّى تَسْقُطَ اَشْفارُ عَیْنى؛2 اگر آن قدر گریه كنم تا صدایم خاموش شود و دیگر از حنجرهام بیرون نیاید! خدایا! اگر از خجالت سرم را به آسمان بلند نكنم و همیشه از شرمسارى سرم به زیر باشد!... و اگر همه این كارها را بكنم باز هم استحقاق محو حتى یك گناه را پیدا نمىكنم: مَا اسْتوَجَبْتُ بذلِكَ مَحْوَ سَیِّئَة واحِدَة مِنْ سیّئاتى. آرى، امام سجاد(علیه السلام) مىفرماید، خدایا! اگر فقط یك گناه كرده بودم استحقاق این را داشتم كه همه عمر را با این اوصاف بگذرانم و با همه گریه ها و عبادت هایم استحقاق محو همان یك گناه را پیدا نمىكنم، مگر آنكه تو با لطف خود گناهم را محو كنى! اگر به راستى واقعیت مسأله این است، پس امثال بنده كه روزى چندین گناه مرتكب مىشویم چه باید بكنیم؟!
1. یوسف (12)، 5.
2. صحیفه سجادیه، دعاى 16.
اگر شما به دوست خود یا فرزندتان، یا هر كس دیگرى كه بر گردن او حق دارید، بگویید: «فلان كار را نكن» و او سرپیچى كند؛ ممكن است یك بار، دوبار و سه بار را بزرگوارى كنید و او را ببخشید؛ اما اگر مخالفت به صد بار و ده هزار بار رسید چطور؟! این جا دیگر به او اعتنایى نكرده، بر او خشم مىگیرید و صبرتان تمام مىشود. از این رو در برخى مناجات ها وارد شده است كه حضرت مىفرماید: «خدایا پناه مىبرم به تو از اینكه بر من غضب كنى!»
ما با اولین گناه مستحق این مىشویم كه خداوند نعمت هایش را از ما بگیرد، تا چه رسد به اینكه صدها و هزاران گناه مرتكب شویم. اگر انسان به این مسایل بیندیشد آن گاه متوجه مىشود كه چقدر باید در مقابل خداى متعال شرمنده و خائف باشد. اگر انسان به گناهان خود و استحقاق عذابى كه در مقابل آنها پیدا كرده توجه كند، آن گاه حالت فروشكستن و خشوع در او ظاهر مىشود.
بنابراین فكر كردن درباره گناهان و عقوبات آنها و توجه به اینكه هر چه طرف مقابل كه در برابر او عصیان مىكنیم شخصیتش بزرگتر باشد گناه نیز زشتى و جرمش بیشتر خواهد بود، در ایجاد حالت خشوع بسیار مؤثر است. در روایات ما هست كه یكى از گناهان كبیره، سبك شمردن گناه است. حتى كوچك ترین گناه را اگر انسان با این حالت و اعتقاد انجام دهد كه «زیاد مهم نیست» آن گناه، گناه كبیره محسوب مىشود؛ چرا كه نافرمانى در برابر خدا را سبك شمرده است. استخفاف گناه از خود گناه بدتر است. از این رو گاهى خود گناه كوچك است، اما چون با استخفاف همراه است، تبدیل به گناه كبیره مىشود. استخفاف گناه، بى اعتنایى به عظمت خداوند و كوچك شمردن فرمان و امر و نهى او است؛ و این بالاترین گناه است. ما باید مراقب باشیم خداى ناكرده به استخفاف گناه دچار نشویم.
اگر این مطالب را درست تصور كنیم، پى آمد آن بروز حالت شكستگى در ما است كه مىتواند در نماز هم تأثیر بگذارد و آن را با خشوع همراه نماید. از سوى دیگر نیز، به یقین، نمازى كه تؤام با خشوع باشد بسیارى از زشتى ها و پلیدى ها و حق ناشناسى هاى ما نسبت به خداوند را جبران خواهد كرد. در روایات ما آمده، چشمى كه از خوف و خشیت الهى بگرید، خداوند آن چشم را عذاب نمىكند. از این رو اگر گناهان ما آن آثار منفى و مخرّب را دارد، توجه به خدا و خوف و خشیت از او نیز این آثار خوب و مثبت را به همراه دارد. به همین دلیل «خوف از خدا» از نظر ما صفتى پسندیده و قابل ستایش است و ارزش مثبت دارد. این در
حالى است كه همانگونه كه در ابتداى بحث اشاره كردیم، بسیارى از افراد امروزى معتقدند، ترس و گریه نشانه ضعف، و كارى كودكانه است! باید بگوییم كه اینان یا خدا را قبول ندارند یا متوجه نوع رابطه خود با خدا نیستند. آنها نه از شرم و حیا در مقابل خداوند چیزى مىفهمند و نه ترس و غصهاى نسبت به عذاب آخرت دارند؛ چرا كه اصلاً اعتقادى به آخرت ندارند! از این رو خیالى راحت و آسوده دارند و گریستن و زارى كردن را نیز براى خود عیب مىدانند. باید به اینان گفت، پس این همه گریه ها و فریادهاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نیمه هاى شب براى چه بود؟! آن حضرت مىگریست و مىفرمود: آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّریقِ؛1 آه از كمى توشه و دورى مسافت! به راستى خوف و خشیت كسى مثل على(علیه السلام) از چیست؟ اگر او از كمى توشه نگران باشد پس امثال ما چه باید بكنیم؟! واقعیت این است كه باید اعتراف كنیم، ما از عوالمى كه على(علیه السلام) و امثال او در آن به سر مىبرند بى خبریم و آنها را درك نمىكنیم؛ ما فقط مىتوانیم سعى كنیم خود را كمى شبیه آنها نماییم.
بنابراین براى خشوع در نماز، یكى از راه هاى مؤثر این است كه قبل از نماز درباره زشتى گناهانمان و عواقب بد آن بیندیشیم. كسانى كه با دعاها و مناجات هاى ائمه(علیهم السلام) سر و كار داشته باشند و مرتب آنها را تكرار كنند، به تدریج این حالت برایشان به صورت «ملكه» در مىآید و دیگر نیازى ندارند هر روز یك ساعت بنشینند و به این مسایل فكر كنند. آنان همین كه وقت نماز نزدیك مىشود یا قدم در مسجد مىگذارند حالشان تغییر مىكند. آنان وقتى نداى «قد قامت الصلوة» را مىشنوند و توجه مىكنند كه بایستى به ملاقات با چه كسى بشتابند، وضعشان منقلب مىگردد و حالت خشوع به آنان دست مىدهد.
امیدواریم، خداى متعال به ما توفیق دهد از درس هایى كه ائمه اطهار(علیهم السلام) در گفتار و كردارشان به ما دادهاند استفاده كنیم و كمى خود را به كسانى كه خدا و ائمه(علیهم السلام) آنها را دوست دارند شبیه سازیم. ان شاءالله.
1. بحار الانوار، ج 4، باب 98، روایت 28.