امام صادق(علیه السلام) با بیان حدیثى قدسى، برخى از شرایط و آثار نماز مقبول را چنین ذكر فرمودهاند:
یَا ابْنَ جُنْدَب قال اللهُ جلّ و عزّ فی بَعضِ ما اَوْحى: اِنَّما اَقْبَلُ الصَّلاةَ مِمَّنْ یَتَواضَعُ لِعَظَمَتی و یَكُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اَجْلی و یَقْطَعُ نَهارَهُ بِذِكْری و لا یَتَعَظَّمُ عَلى خَلْقی و یُطْعِمُ الْجائِعَ و یَكْسوُ الْعارِیَ وَ یَرْحَمُ المُصابَ و یُؤْوِی الْغَریبَ فَذلِكَ یُشْرِقُ نورُهُ مِثْلَ الشَّمسِ اَجْعَلُ لَهُ فی الظُّلْمَةِ نوراً و فی الجَهالةِ حِلْماً اَكْلاَُهُ بِعِزَّتی وَ اَسْتَحْفِظُهُ ملائكتی یَدْعُونی فَاُلَبّیهِ و یَسْأَلُنی فَاُعْطیهِ فَمَثَلُ ذلك الْعَبدِ عندی كَمَثَلِ جَنّاتِ الفِردَوسِ لا یُسْبَقُ اَثمارُها و لا تَتَغَیَّر عن حالِها.(1)
اى پسر جندب! خداوند عز و جل در برخى از بیانات قدسى خود مىفرماید:
من نماز را از كسى قبول مىكنم كه در برابر عظمتم تواضع و فروتنى كند و خود را براى رضاى من از خواستههاى شهوانى نگه بدارد. روز خود را با یاد من سپرى كند و در مقابل آفریدگانم تكبّر و بزرگمنشى ننماید. گرسنه را سیر، برهنه را پوشیده، و مصیبتزده را ترحّم كند، و غریب را پناه بدهد. پس چنین فردى (كه نمازش قبول است) كسى است كه نور او مانند خورشید مىدرخشد. من به او در تاریكىها نور، و در هنگام مواجهه با جهالتها بردبارى مىبخشم. او را به عزّت خود حفظ و به وسیله فرشتگانم حراست مىنمایم.
1. بحار الانوار، ج 78، باب 24، روایت 1، ص 285.
او مرا مىخواند و من نیز پاسخ مثبتش مىدهم و از من چیزى مىخواهد و به او مىبخشم. چنین فردى مانند بهشتهاى فردوس نزد من است كه میوه آن پژمرده نمىشود و حال آن تغییر نمىیابد.
با توجّه به این حدیث شریف مىتوان شرایط و آثار نماز مقبول را چنین بیان كرد:
نمازگزار باید در هنگام نماز، عظمت خدا را به یاد آورد. انسان هرچه بیشتر به درك عظمت خدا موفق گردد، تواضعش در مقابل ذات اقدس خداوندگارى بیشتر خواهد شد و به كوچكى و ناچیزى خود پى خواهد برد.
شرط دوم این است كه نمازگزار به خاطر خدا از هوا و هوسهاى باطل خود دست برداشته و بگوید: خدایا! به خاطر اینكه تو را دوست دارم، دنبال شهوترانى و گناه نمىروم. همانطور كه انسان به خاطر دوستان خود از برخى خواستههایش صرف نظر مىكند، به خاطر خدا هم، باید از شهوتهاى نامشروع خود چشم بپوشد. بین نمازِ خوب خواندن و دنبال شهوتهاى نامشروع رفتن نسبت معكوس وجود دارد؛ به این معنا كه انسان هر قدر نمازش را بهتر بخواند، به همان میزان از شهوتهاى نامشروع دور مىشود و به عكس، هرچه بیشتر شهوترانى كند، از نماز دور گردد.(1) قرآن كریم، این مطلب را درباره برخى اقوام گذشته به زیبایى بیان كرده و پس از ذكر نام تعدادى از انبیا(علیهم السلام) مىفرماید:
1. به عبارت دیگر، جنگ بین نماز و فحشا و منكر طرفینى است و آتشبس هر جبهه، موجب آتشافروزى جبهه مقابل مىگردد. (غیاثى كرمانى)
إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِیًّا؛(1)
هرگاه آیات خداى رحمان بر ایشان خوانده مى شد، سجده كنان و گریان به خاك مى افتادند.
سپس در ادامه مىفرماید:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ؛(2)
آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى كردند.
انسان اگر بخواهد بداند چرا آنطور كه باید و شاید نمىتواند در نماز با خدا انس بگیرد، باید ببیند چقدر به شهوتهاى ناروا و فكرهاى باطل دل بسته است.
شرط سوم این است كه نمازگزار، روز خود را با یاد خدا سپرى كند. هستند كسانى كه همیشه و در همه حال به یاد خدا هستند و هرگز از یاد او غافل نمىشوند:
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛(3)
پاكمردانى كه هیچ كسب و تجارتى آنان را از یاد خدا غافل نگرداند.
خداوند چنین مردانى دارد كه حتى كارهاى مادى دنیا، آنان را از یاد خدا بازنمىدارد.
مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله) در این باره كه انسان چگونه هم مىتواند به یاد خدا باشد و هم به امور زندگى خود بپردازد، مىفرمودند: همانطور كه هیچگاه از دست دادن عزیزى یا محبت داشتن به دوستى، مانع از كار و فعالیت روزانه نمىشود و انسان به رغم اینكه به امور دنیوى خود مشغول است، به
1. مریم (19)، 58.
2. همان، 59.
3. نور (24)، 37.
یاد عزیز از دست رفته و یا دوست خود نیز مىباشد، مردان الهى نیز به همین صورت همواره و در تمام حالتها به یاد خدا هستند.
انسان همانگونه كه در پیشگاه الهى متواضع است، باید به بندگان خدا هم بزرگى نفروشد.(1) بنابراین، پرهیز از فخرفروشى به خلق خدا، یكى دیگر از شرایط قبولى نماز است.
یكى از شرایط نماز آن است كه اگر گرسنهاى را دید كه توان سیر كردن شكم خود را ندارد، او را اطعام كند. این خود یكى از مصادیق زكات است. در اصطلاح قرآن، زكاتْ فقط آن زكات واجبى نیست كه به اموال خاصى تعلق مىگیرد، بلكه مفهوم زكات در قرآن، انفاق در راه خداست. در اسلام، هم زكات واجب داریم و هم زكات مستحب؛ زكات واجب، فقط به برخى اموال تعلق مىگیرد، ولى زكات مستحب، شامل صدقهها، انفاقها و مواردى نظیر آن مىشود. زكات و نماز هیچگاه از یكدیگر جدا نمىشوند؛ قرآن از زبان حضرت عیسى(علیه السلام) مىفرماید:
وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛(2)
و تا زندهام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است.
بنابراین، انفاق به نیازمندان، از دیگر شرطهاى قبولى نماز است.
1. طبیعى است كه تواضع در مقابل بندگان خدا، برخاسته از تواضع در پیشگاه خداوند است؛ چراكه آنان را مظاهر آثار قدرت و حكمت الهى مىبیند و از این رو ظاهراً تواضع با خلق، و در واقع تواضع با حق است. (غیاثى كرمانى)
2. مریم (19)، 31.
شرط دیگر قبولى نماز این است كه انسان اگر برهنهاى را دید كه توان پوشاندن خود را ندارد، او را بپوشاند. البته این سخن بدین معنا نیست كه فرد حتماً باید برهنه باشد، یعنى ساتر عورت هم نداشته باشد تا ما به او لباس بدهیم، بلكه منظور این است كه اگر كسى احتیاج به لباس داشت، براى او لباس تهیه كنیم.
یكى دیگر از شرایط قبولى نماز آن است كه اگر كسى به مصیبتى دچار شده به كمك او بشتابیم.
از دیگر شرطهاى قبولى نماز آن است كه اگر بیچارهاى سرپناهى ندارد، تا آنجا كه برایمان مقدور است، براى وى مسكن تهیه كنیم.
كسى كه شرایط قبولى نماز را رعایت كند، چهرهاش در عالم معنا و ملكوت همچون خورشید مىدرخشد و این درخشش را كسانى كه چشم باطنبین داشته باشند، در همین دنیا مىبینند. ممكن است كه بیشتر افراد این درخشش را نبینند، ولى هستند كسانى كه چشم دلشان به آن عالم باز است و به محض نگاه كردن به چهره كسى، متوجه مىشوند كه وى اهل معصیت است یا اهل عبادت. نورانى شدن دل و روح، یكى از آثار تكوینى عبادت است.
خداوند ظلمتهاى زندگى را براى بندهاى كه نمازش را قبول كرده، روشن مىسازد؛ چنانكه در قرآن مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِكُمْ كِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛(1)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! اینك خداترس شوید و به رسولش نیز ایمان آورید تا از رحمتش شما را دو بهره نصیب گرداند و براى شما نورى قرار دهد كه بدان راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
انسانهاى خداترس و متقى هنگامى كه دچار ظلمتهاى مادى مىشوند، خداوند حتى نور حسّى هم به ایشان عطا مىفرماید. بودهاند افراد نابینایى كه قرآن را از رو تلاوت مىكردهاند. یكى از این موارد كه خود من از افراد مورد اعتماد شنیدهام، این است كه یك شب خادم مدرسه مروى تهران در یكى از حجرهها دو شعاع نور مىبیند. وقتى نزدیك مىرود، مشاهده مىكند كه فرد نابینایى مشغول تلاوت قرآن است و از دو چشمش، دو شعاع نور بر قرآن مىتابد.
انسان در دنیا خواه ناخواه با كسانى مواجه مىشود كه با برخوردهاى نابخردانهشان، صبر و تحمل را از او مىگیرند. بسیار مشكل است كه كسى بتواند در این شرایط خود را كنترل نماید، ولى خداوند به كسانى كه نمازشان را پذیرفته، بردبارى و صبرى عطا مىفرماید كه بتواند در مقابل افراد نابخرد خود را كنترل كنند.
1. حدید (57)، 28.
خداوند تا زمانى كه ادامه حیات به نفع چنین بندهاى باشد، او را به وسیله فرشتگانش حفظ مىكند.
و درخواست او را اجابت مىكند.
چنین بندهاى همچون گلها و میوههاى بهشتى كه هیچگاه پژمرده و پوسیده نمىگردد، همیشه باطراوت و سرزنده است. تفسیر عقلانى این مطلب این است كه بنده آنچنان با آموزههاى دینى خو مىگیرد كه هیچگاه این حالت او تغییر نخواهد كرد؛ یعنى این حالتها در او ملكه شده و به صورت صفتى ثابت براى نفس و روحش درآمده است.
در اینجا پرسشى مطرح مىشود و آن اینكه در روایات ما آمده است كه:
اَلصَّلوةُ معراج المؤمن؛(1)
نماز معراج مؤمن است.
و قرآن هم مىفرماید:
إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛(2)
همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد؛
1. بحار الانوار، ج 82، باب 4، روایت 2، ص 303.
2. عنكبوت (29)، 45.
پس چرا ما با وجود اینكه نماز مىخوانیم، آثار آن را در وجود خود مشاهده نمىكنیم؟ چرا یك بار احساس نمىكنیم كه به معراج رفته باشیم؟ چرا هنوز این همه اعمال زشت مرتكب مىشویم؟ و چرا یكى از دهها اثرى كه در روایات و آیات آمده، در خود نمىبینیم؟
پاسخ این است كه ما «نماز» نمىخوانیم. آنچه ما به جا مىآوریم، صورت ظاهرىاش شبیه نماز است و ما تنها اداى نماز را درمىآوریم! كسى كه پس از اتمام نماز تازه به یاد مىآورد كه نماز مىگزارده، آیا به راستى «نماز» خوانده است؟! بسیارى از ما مسایلى را كه در فرصتهاى دیگر نمىتوانیم به آنها فكر كنیم، به وقت نماز وامىگذاریم تا در هنگام نماز به تحلیل و بررسى آنها بپردازیم! براى مثال، اگر بخواهیم پس از نماز مغرب و عشا درس بگوییم، چون فرصت مطالعه و تأمل نداشتهایم، نماز مغرب و عشا را مغتنم مىشماریم و با مرور مطالب در ذهن، خود را براى درس آماده مىكنیم! بسیارى از كسانى كه اهل معامله و كسب و كار هستند، در هنگام نماز به حساب طلبكارىها و بدهكارىها و چك و سفتههاى خود رسیدگى مىكنند! آیا به راستى اینها نماز است كه ما مىخوانیم؟!!
نمازهایى كه ما مىخوانیم، نهتنها موجب تكاملمان نمىشود، كه باید از آنها توبه كنیم. ما افزون بر گناهان، باید از عبادتها و نمازهاى خود به درگاه خداى تعالى توبه و استغفار كنیم. اگر كسى در پیش دیگران، براى تعریف از انسان الفاظ و عبارتهایى بگوید كه خودش هم نمىفهمد چیست، آیا این مدح اوست یا آن را توهین و استهزاى به خود تلقى مىكند؟! اگر كسى كه به شما عرض ارادت مىكند و مطالبى از قبیل «مخلصم» و «ارادت دارم» مىگوید، ولى شما از قلب و دل او آگاه باشید و بدانید حواس او كاملا در جایى دیگر است و به معناى یك كلمه از حرفهایى هم كه مىزند توجه ندارد، چه
برخوردى با او مىكنید؟! اگر كسى در حالى كه با شما سخن مىگوید، صورت خود را به سویى دیگر كرده و مرتب بالا و پایین و چپ و راست را نگاه كند، آیا آن را بزرگترین اهانت و بىاحترامى به خود تلقى نمىكنید؟! به راستى عبادتها و نمازهاى ما «اهانت» است یا «عبادت»؟!
در روایتى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده كه فرمود:
اَما یَخافُ الَّذی یُحَوِّلُ وَجْهَهُ فِی الصَّلوةِ اَنْ یُحَوِّلَ اللهُ وَجْهَهُ وَجْهَ حِمار؟
آیا كسى كه در حال نماز صورت خود را به این سمت و آن سمت مىگرداند، نمىترسد از اینكه خداى تعالى او را به صورت الاغى مسخ كند؟!(1)
وقتى انسان در حالى كه در نماز به زبان «الله اكبر» مىگوید و به بزرگتر بودن خداوند از هر چیز دیگرى گواهى مىدهد، در ذهن و قلب به كسى و چیزى دیگر چشم امید بدوزد، این بدان معناست كه آن كس یا چیز را مهمتر و بزرگتر از خدا مىداند. آنگاه آیا این جمله نعوذ باللهـ به بازى گرفتن و مسخره كردن خدا نیست؟!! اگر كسى به تعریف و تمجید ما بپردازد، در حالى كه ما یقین داریم هیچ اعتقادى به حرفهاى خود ندارد، آیا این كار او را جز مسخره كردن، بر چیز دیگرى حمل خواهیم كرد؟ آیا كسى كه به زبان «الله اكبر» مىگوید و در آن حال، خداوند قلب و دل او را مىبیند كه واقعاً معتقد به این امر نیست، آیا استحقاق آن را ندارد كه او را به صورت الاغى مسخ كند؟! ما وقتى با فردى عادى و معمولى صحبت مىكنیم، صورتمان را رو به سویى دیگر نمىكنیم؛ آیا ـ نعوذ بالله ـ خداى متعال به اندازه یك انسان معمولى
1. بحار الانوار، ج 84، باب 15، روایت 3، ص 211.
ارزش ندارد كه ما به هنگام نماز و در حالى كه با او سخن مىگوییم، چهره جانمان به سمت و سویى دیگر است؟!! به راستى كه ما به عدد سالهایى كه نماز خواندهایم، باید به درگاه خدا زارى و تضرع كنیم و از او بخواهیم كه ما را از بابت نمازهایمان آرى، نمازهایمان، نه گناهانمان!ـ ببخشاید و بیامرزد؛ عبادتهایى كه نه عبادت، بلكه سراسر اهانت و استهزا بوده است.
خداوند در قرآن كریم مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ؛(1)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! در حال مستى به نماز نزدیك نشوید تا بدانید كه چه مىگویید.
سخنان آدم مست چه ارزشى مىتواند داشته باشد؟! كسى كه در حال مستى است و عقل و ادراكش درست كار نمىكند، متوجه حرفها و سخنان خود نیست. در این حال، ممكن است هر چیزى بگوید. از این رو، اگر در این حال از كسى تعریف و تمجید كند، ارزشى ندارد و كسى به آن اعتنا نمىكند. از این رو، خداى تعالى مىفرماید در حال مستى كه سخنانتان هیچ ارزش و اعتبارى ندارد، به نماز نایستید و با خدا سخن مگویید. گرچه ظاهر این آیه، درباره مستى و غفلتِ ناشى از خوردن شراب است، ولى با توجه به تعلیلى كه در آن ذكر گردیده «حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»، در واقع خطاب به همه كسانى است كه در حال غفلت و بىخبرى به نماز مىایستند و با خدا سخن مىگویند؛ یعنى انسان مست چون نمىفهمد كه چه مىگوید، نباید به نماز نزدیك شود. پس همه كسانى كه در حال نماز از خدا غافلاند و هوش و حواسشان در جایى دیگر است، مشمول این تعلیل مىگردند؛ چراكه آنان نیز نمىفهمند كه چه مىگویند.
1. نساء (4)، 45.
بنابراین، علّت اینكه ما از نمازهایمان بهرهاى نمىبریم و رشد و تكاملى از آن در خود احساس نمىكنیم، این است كه نمازهاى ما واقعاً نماز نیست. امیدواریم دست كم تكلیف از ما ساقط شده باشد! حداكثر اثر نماز ما این است كه در قبر و قیامت بازخواست نمىشویم كه چرا نماز نخواندهایم، ولى البته هیچ بهره تكاملى و معنوى هم از آن نمىبریم. متأسفانه بسیارى از ما اهمیت و بهاى لازم را به نماز نمىدهیم. آنگاه كه خیلى مقدس شویم و بخواهیم خوب و مؤمن باشیم، سعى مىكنیم قرائت و تجویدمان را درست كنیم و نمازمان را با صوت و لحنى زیبا بخوانیم! فكر مىكنیم نهایت چیزى كه باید در نماز مراقب آن باشیم، این است كه حروف آن را از مخرج ادا كنیم. غافلیم از اینكه اینگونه مسایل، تنها ظاهر و قالب نماز است و حقیقت و روح آن چیزى دیگر است. این امور بیشتر حالت نمادین دارد؛ آنچه در حقیقت انسان را به خدا نزدیك مىكند، این است كه دل و قلبش با ذات خداوندگارى مرتبط شود. در واقع این ظواهر باید نمودى از آن توجه و ارتباط قلبى باشد. حقیقت و روح نماز، همان توجهات قلبى است و بدون آن، نماز كالبدى مرده است. آیا از كالبد مرده امید حركت و تأثیرى هست؟!
نماز، این گوهر گرانبها و بىبدیل در اختیار ماست و ما متأسفانه به راحتى از كنار آن مىگذریم و به آن بها نمىدهیم. بسیارى از افراد، هنگامى كه در صدد پیمودن مسیر تكامل و سیر و سلوك برمىآیند، بىصبرانه به دنبال كسى مىگردند كه سرّى مكتوم و رازى مگو به آنها بگوید و ذكرى به آنان تعلیم بدهد. آیا اگر در این راه چیزى مهمتر از نماز بود، خداى تعالى بخل مىورزید كه آن را به بندگانش بگوید؟! خدایى كه قرآن را «رحمتى براى جهانیان» فرستاده و عزیزترین بندگانش را به همراه آن براى هدایت بشر گمارده، آیا سرّ هدایت و سعادت و كمال بشر را ناگفته گذاشته، تا انسان دیگرى به جز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) آن را در نهانخانهاى، به صورتى مرموز براى عدهاى معدود ادا
كند؟!! اگر در مسیر تكامل انسان، چیزى بهتر و مؤثرتر از نماز وجود داشت، قطعاً خداوند در قرآن بیشتر بر روى همان تأكید مىكرد. اگر كارى مهمتر از نماز بود، انبیا و اولیاى الهى بیشتر از هر چیز به همان اهمیت مىدادند. چرا امیر مؤمنان على(علیه السلام) از میان همه كارها و عبادتها، نماز را انتخاب كرده بود و در شبانهروز هزار ركعت نماز مىخواند؟! نمازى كه ظاهرش جز تكرار پارهاى الفاظ و حركات نیست. در زندگى على(علیه السلام) این تكرار، هر روز و روزى هزار مرتبه چه مفهومى و چه پیامى مىتواند داشته باشد؟! چرا آن حضرت مقیّد بود حتماً این هزار ركعت ترك نشود و حتى در حال حركت كردن، شخم زدن و آب از چاه كشیدن نیز نوافل را مىخواند و قرآن تلاوت مىكرد؟!(1) خلاصه سخن اینكه، ما به ارزش و اهمیت نماز پى نبردهایم؛ وگرنه چیزى و عملى بهتر از نماز نمىتواند انسان را به خدا نزدیك كند. اشكال نمازهاى ما این است كه «نماز» نیست؛ اگر «نمازِ» حقیقى شد، آنگاه خواهیم دید كه چه اثرها و بركتهایى، هم براى زندگى دنیا و هم براى ترقى و تكامل معنوى و روحى ما دارد.
1. مىدانیم كه نمازهاى مستحبى بسیارى از شرایط نماز واجب را ندارد؛ رو به قبله بودن، آرامش بدن، خم شدن و سر به مهر گذاشتن براى ركوع و سجده، و بسیارى چیزهاى دیگر در آن شرط نیست. از این رو، انسان مىتواند در هر حالى آن را بخواند. شاید بسیارى از هزار ركعت نمازى كه امیر مؤمنان على(علیه السلام) در شبانهروز مىخواندند، به همین صورت بوده است. من خودم علما و بزرگان زیادى را دیدهام كه اینگونه نماز مىخواندهاند. این مسأله به خصوص در زمانهاى سابق، متداولتر بود؛ چراكه وسایل نقلیه امروزى وجود نداشت و ساعتها و دقیقههاى زیادى صرف پیمودن مسیر راه مىشد. بسیارى از بزرگان و دانشمندان در سابق، از این فرصت استفاده مىكردند و نماز نافله مىخواندند. خدا رحمت كند استاد ما مرحوم علامه طباطبایى را. گاه ما به همراه ایشان، براى جلسهاى، تا جایى مىرفتیم؛ من در بین راه مىدیدم كه ایشان مشغول خواندن نماز نافله هستند. یا مرحوم شیخ غلامرضا فقیه خراسانى(رضی الله عنه) از علماى شهر ما، یزد بود كه بسیارى از اوقات در مسیر منزلش تا مسجد یا جاهاى دیگر، نماز نافله مىخواند.