برای یافتن ریشههای اصلی قیام خرداد، بهتر آن است كه پیش از پرداختن به زمینههای اجتماعی و سیاسی، و آنچه بین امّت اسلامی و سلطنت پهلوی گذشت، قدری به عقب بازگردیم و اصل ماجرا را با نگاهی معرفتی بنگریم. مقصودْ همان زمانی است كه خداوند در كار آفرینش آدم بود!
آنگاه كه خداوند به فرشتگان گفت «من در زمین جانشینی قرار خواهم داد» ایشان پرسیدند «آیا كسی را در آن قرار میدهی كه فساد و خونریزی كند؟!»(1)
آنان در آن مقام دریافته بودند كه در آدمی ویژگیهایی هست كه او را بر تباهكاری توانا میسازد.
در بینش اسلامی، افزون بر موجودات محسوس و مادی، موجودات بسیار پرشماری نیز هستند كه از دسترس حواس و ابزار ادراكیِ ما به دورند. ملائك یا فرشتگان آسمانی از این جملهاند.(2) این موجوداتِ مجرد، همگی در یك مرتبه نیستند بلكه مراتب و مقاماتِ گوناگونی دارند: وَ مَا مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُوم؛(3) «هیچ یك از ما نیست مگر آنكه مقامی معلوم دارد». از بعضی آیات
1. بقره (2)، 30.
2. و لیس فی اطباق السّماء موضع اهاب الاّ و علیه ملك ساجد، اوساع حافد ...؛ «در تمام آسمانها جای پوستینی نمیتوان خالی یافت مگر آنكه فرشتهای به سجده افتاده یا در كار و تلاش است ...» نهجالبلاغه، خطبه 91؛ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 59، ص 174، و ج 77، ص 324؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 345.
3. صافات (37)،164.
قرآن نیز برمیآید كه برخی ملائك بر گروهی دیگر فرمانروایی دارند؛ برای مثال جبرئیل ملكی است كه فرمانروای گروهی از فرشتگان است، و آنان جملگی به فرمان او گردن مینهند: مُطَاعٍ ثـَمَّ أَمِین؛(1) همچنین گروهی حامل عرش خداوندیاند یا گرد آن قرار دارند؛ گروهی دیگر مأمور رساندن وحی به پیامبراناند؛ برخی تدبیر امور عالم را بر عهده دارند؛ شماری مسئول ثبت و ضبط اعمال بندگاناند؛ پارهای هنگام موت و در عالم برزخ به مؤمنان بشارت میدهند؛ عدّهای در قیامت و در جایگاهی خاص بر مؤمنان درود میفرستند؛ جمعی كارگزاران بهشت و نوزده نفری نیز موكلان و گماشتگان دوزخاند و...؛(2) اما به هر روی در میان آنان هیچ درگیری و تزاحمی نیست.
چرا در عالم ملائك هیچ ستیزهای در نمیگیرد ولی در جهان مادی و میان انسانها همواره جنگ و خونریزی و نزاع برقرار بوده است؟
باید دانست آنچه موجب ارزش انسان میشود این است كه كارهای او برگزیدة یك راه از میان چند راه است. درونِ انسان گرایشهای مختلفی وجود دارد كه معمولاً در مقام عمل با هم تزاحم مییابند؛ شبیه نیروهای مختلفی كه از جهات مختلف بر یك جسم اثر میكنند؛ جاذبهای آن را به این سوی میكشاند و جاذبهای دیگر به سویی دیگر. در طبیعت وقتی نیروها، بدینگونه، جهاتی مختلف داشته باشند، آنچه تحقق مییابد برآیند نیروهاست. اما دربارة انسان وضع به گونهای دیگر است؛ یعنی چنان نیست كه هر جاذبهای قویتر باشد، خود بهخود انسان را مقهور خویش سازد. آدمی نیرویی دارد كه میتواند در برابر جاذبههای قوی نیز مقاومت كند. او نیرویی دارد كه با آن میتواند از
1. «(در آسمانها) مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است» تكویر (86)، 31.
2. محمّدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن (جهانشناسی)، ص 284.
حالت انفعال خارج شود و بر غرایز و جاذبههای گوناگون حاكم گردد و خواستهای را فدای خواستهای دیگر سازد. اینجاست كه با ترجیح كاری بر دیگری، عمل او ارزش مییابد.
این ارزش تنها دربارة موجودی صدق میكند كه گرایشهای متضاد داشته باشد، و اگر موجودی همچون فرشتگان، تنها یك نوع «میل» داشته باشد، انتخاب نیز برای او مطرح نخواهد بود. لذت فرشتگان تنها در عبادت خداست و اساساً لذات شیطانی در آنان راه ندارد. به این ترتیب، ملائك مختارند یعنی مانند موجودات طبیعی بیاراده نیستند و نیز تحت تأثیر عامل جبری برخلاف میل و خواستشان حركت نمیكنند ولی انتخابگر نیستند؛ اما انسان دارای خواستههایی متضاد است و افزون بر اختیار خویش باید دست به انتخاب بزند.(1)
این انسانِ انتخابگر، به اقتضای حكمت پروردگار و بنا بر شرایطِ تكوینی عالم خاك، قوا و امكاناتی در اختیار دارد. از سویی چراغ عقل به دستش داده شده تا از درون راهنمای او باشد، و چون این نور درونی برای هدایت یافتن او بسنده نیست، پیامبران بزرگواری نیز فرستاده شدهاند تا با تعالیم خود او را یاری كنند.(2)
لطف خداوند همچنان ادامه دارد. پروردگار متعال، فرشتگانی را نیز آفریده است كه در حق مؤمنان دعا كنند و در پیمودن راه حق مددكارشان باشند.(3)
همچنین از سوی دیگر، در سرشت آدمی غرایزی حیوانی نهاده شده است. این غرایز برای ادامة حیات و نسل او ضروریاند. هواهای نفسانی و وسوسههای شیطان نیز انسان را به سوی خود فرا میخوانند.
1. ر.ك: محمّدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن (انسان شناسی)، ص 378 379.
2. محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 401 402.
3. احزاب (33)، 43.
به این ترتیب استعدادها و امكانات متنوع و متوازنی در اختیار آدمی گذاشته شده و او راهها و گزینههای خیر و شری نیز پیش روی دارد و اینك هموست كه میباید گزینش كند و در عرصة امتحان الهی گام بگذارد.
سرشت انسان به گونهای است كه تنها بر اثر اعمال و انتخابهای ارادی خود رشد میكند و كمال مییابد؛ و تمام كارگاه هستی و تعالیم وحی نیز از همین واقعیت خبر میدهند. مقصود از آزمون یا امتحان انسانها نیز همین است كه خداوند آنان را میان دو دسته از عوامل و زمینههای متضاد و متزاحم قرار داده است كه هر یك از آنها آدمی را به سوی خود جذب میكنند و او میباید با گزینش صحیح خود در امتحان الهی سربلند شود و در نتیجه كمال یابد و سعادتمند گردد، یا بر عكس، تن به غرایز حیوانی و جان به وسوسههای شیطانی میسپارد و با انتخابهای نادرست خویش به خیل گمراهان و مردود شدگان میپیوندد.
پروردگار كریم، نعمتهای بیشماری به بندگان ارزانی داشته است و همگان غرق در احسانهای ظاهری و باطنی اویند.(1) اما با آنكه شمارش این نعمتها از طاقت و بضاعت آدمی خارج است میتوان با مدد جستن از تعالیم وحی به ارزیابی نعمتهای مشهود و غیر مشهود الهی پرداخت و برترینِ آنها را شناخت.
پارهای از آیات و روایات گویای آناند كه «هدایت» برترین نعمتهای خداوند است؛(2) زیرا اگر انسان از این نعمت بیبهره ماند، به مرتبة حیوانات و حتی پایینتر از آن فرو میافتد.(3)
1. لقمان (31)، 20.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 361؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ص 337.
3. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 361.
بر این اساس، ارزندهترین خدمتها نیز تلاش در ارتقای انسانها به مقام شامخ «انسان حقیقی» است. هنگامی كه رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) أمیر مؤمنان را برای ادارة جنگ به یمن میفرستاد به ایشان فرمود:
یا علی لا تقاتلنّ احداً حتی تدعوهُ، و أیم الله لأن یهدی الله علی یدیك رَجُلاً خَیرٌ لكَ مما طلعت علیه الشمس و غربت ...؛(1) «ای علی، با هیچ كس وارد جنگ مشو مگر آنكه [ابتدا به حق] دعوتش كنی؛ زیرا هدایت یك نفر به دست تو، برای تو بهتر از هر آنچه تا كنون خورشید بر آن طلوع و غروب كرده میباشد...».
خداوند در قرآن كریم فرموده است: وَمَنْ أحْیَاهَا فَكَأنَّمَا أحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا(2)؛ «و هر كس انسانی را از مرگ رهایی بخشد چنان است كه گویی همة مردم را زنده كرده است». امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این بیان پروردگار فرمود: «تأویل اعظم این آیه آن است كه وی را دعوت كند، و او بپذیرد».(3) علامه طباطبایی(رحمه الله) با توجه به همین روایت میفرماید: «كسی كه دیگری را به سوی ایمان هدایت كند، در واقع او را زنده كرده است».(4) البته خداوند، خود در بالاترین مرتبه، هدایت انسانها را بر عهده دارد، و پس از او، انبیای الهی و امامان معصوم(علیهم السلام) و فرشتگان و عقل انسانی قرار دارند.
در مقابل نیز بزرگترین خیانتها، گمراه كردن بندگان از راه هدایت است. ابلیس كه پس از سركشی در برابر فرمان خداوند از آسمانها و صفوف ملائكه بیرون رانده و تا قیامت مشمول لعنت خداوند شد، به منزلة مظهر باطل، تا روز برانگیخته شدن انسانها، از خداوند مهلت خواست، و تا روز و زمانی معین
1. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 167، (با اندكی تفاوت)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 13 14.
2. مائده، (5) 32.
3. عبدالعلی بن جمعة العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 620.
4. محمّدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 5، ص 317.
مهلت یافت. شیطان سپس به عزّت خداوند سوگند خورد كه همة انسانها را ـ جز بندگان خالص خدا ـ گمراه خواهد كرد.(1)
آیا هیچ برههای از تاریخ میتوان سراغ داد كه بشر در صلح و آرامش كامل زیسته باشد؟ آرامشی نسبی چطور؟ چه عواملی موجب تنش و درگیریها میشوند و ثبات و صلح را بر هم میزنند؟ آیا میتوان قاعده یا عاملی كلّی یافت كه تمام دلایل فرعی و جزئی و موردی را در بر گیرد، و همة عاملهای دیگر، نمود یا جلوهای از آن علتِ اصلی به شمار آیند؟
اینها سؤالاتی است كه از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته و بهخصوص در حوزههای جامعهشناسی و انسانشناسی به آنها پرداخته شده است، و هر مكتبی بر اساس مبانی خود كوشیده تا برای این پرسشها، پاسخهایی متقن و درخور بیابد.
برای مثال ماركسیستها در قالب ماتریالیسم تاریخی، بسیار به این موضوع پرداختهاند و نزدیك به نیم قرن جهان را در تسخیر نظریة خود گرفتند. آنان بر این باور بودند كه تضاد طبقاتی میان مردم موجب پدید آمدن نزاعها و كشمكشهاست و این درگیریها، در ادامه، به جنگها وخونریزیها میانجامد؛ اما در نهایت با حذف اختلاف طبقاتی وتشكیل «كمون نهایی» است كه حكومتها از میان برداشته میشوند و جنگ و خونریزی پایان میگیرد.
1. قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ * وَإِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتِی إِلَی یَوْمِ الدِّینِ * قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ * قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ».
به این ترتیب ماركسیستها جنگهای جهانی، منطقهای، و درگیریهای محلی و قبیلهای را بر اساس نزاع بر سر منافع مادی و در اختیار گرفتن ابزار تولید تفسیر كردند.
این دیدگاه ـ همان طور كه امام خمینی(رحمه الله) سالها قبل پیشبینی كرده بود (1) بهخصوص پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی در شوروی و برخی كشورهای مهم بلوك شرق محكوم به شكست شده و رو به اضمحلال است.
اما مكتب اسلام بدون آنكه نقش قدرتطلبی و منفعتجویی و... را در بروز تعارضات و جنگها انكار كند، تبیینی عمیقتر و بنیادیتر ارائه میدهد و به جنگها و ستیزهجوییها از زاویهای دیگر مینگرد.
بنا بر آنچه گذشت، انسان در منظر اسلام، موجودی است انتخابگر، كه از درون و بیرون خود تحت تأثیر جاذبههای مختلفی قرار دارد. از یك سوی، عقل و وحی و فرشتگان وی را به سوی حق میخوانند و او را به هدایت خداوندی رهنمون میشوند، و از سویی دیگر، غرایز حیوانی و هواهای نفسانی و وسوسههای شیطان او را به جانب خود و طریق ضلالت میكشند.
به این ترتیب، درون آدمی نزاعی شدید بین این قوا در میگیرد، و او به ارادة خود، سرانجام پای در مسیر حق و نور میگذارد و در مسیر كمال خویش به راه میافتد، یا به عكس، تسلیم خواستههای نفس و فریبهای شیطان شده، باطل را برمیگزیند. حاصل این نزاع، هرچه باشد، انسان را عضو حزب حق یا باطل میسازد. اما هرچند كه این نزاعهای درونی اغلب ادامه مییابند و آدمی را، هر دَم، از جانب حق به سوی باطل یا به عكس میكشانند، به هر روی انسان در هر زمان یا عضو جرگه حق است یا در گروه باطل. به همین ترتیب شبیه این نزاع درونی، در بیرون نیز درمیگیرد و كشمكشهای بین انسانها نیز در حقیقت جلوهای از همان تعارض حق و باطلی است كه در اندرون انسانها غالب آمده و
1. صحیفة نور، ج 21،ص 67.
آنان را به این صورت درآورده است، و این وضع تا زمانی كه انسانها به اراده خود تابع حق گردند ادامه خواهد یافت.
بنابر این نگره، جنگها، درگیریها و تعارضهای بسیار گونهگون میان ابنای بشر، همگی جلوههایی از نبرد میان حق و باطلاند، و با تأملی دقیق و ژرف در آنها، میتوان ریشههای حق و باطل را از میان آنها بازشناخت. ماجرای هابیل و قابیل، ابراهیم(علیه السلام) و نمرود، طالوت و جالوت، موسی(علیه السلام) و فرعون، مبارزات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با مشركان و حماسة عاشورا نمونههایی آشكار از این ستیز همیشگیاند، و همچنین تمام جنگها و قیامها و نزاعهای بشری جلوههایی از ضدیت حق و باطلاند.
بر این اساس اگر تاریخ و پیشینة مبارزاتی را كه به قیام پانزده خرداد انجامید ژرفكاوی كنیم، صفآرایی عناصر حق و باطل را خواهیم یافت. در یك سوی قیام، امامخمینی(رحمه الله) به پشتیبانی مرجعیت، روحانیت و مردم، خواستار برقراری و استیلای اسلام بودند، و در جبهة مقابل، رژیم پهلوی با پشتیبانی امریكا و انگلیس و برخی قدرتهای دیگر به گونههای مختلفی در پی زدودن دین و مظاهر آن از جامعه بودند، و به این ترتیب قیام خرداد نیز، ستیزی بود میان حق و باطل.
آیین اسلام بر اساس جهانبینی توحیدی خود، راه و رسم درست زیستن را به كاملترین وجه در اختیار انسانها نهاده است و برای كمال یافتن و رستگار شدن پیروان خود، در حوزههای فردی و اجتماعی، احكام و اعمالی را وضع كرده است.
معرفت به «حق» و مصادیق آن، از جمله وظایف حق پرستان است.(1) پس
1. محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 2، ص464 476.
از آنكه حق و مصادیق آن از همان راههای پیشنهادی اسلام شناخته شد «پایبندی به حق و عمل كردن به آن» در تمام حوزههای فردی و اجتماعی واجب است.(1) اما همانگونه كه پایبندی و عمل به حق بر مؤمنان لازم شمرده شده، بر آنان فرض است كه در دفاع از «حق» و «حقپرستان» نیز پایمردی كنند،(2) و در مبارزه با اهل كفر و جهاد با باطل از پای ننشینند.(3)
همین جاست كه فریضة «امر به معروف و نهی از منكر»(4) با تمام مراحل و مراتب آن و همچنین وظیفة سترگ «جهاد دفاعی» مطرح میشود و هر فرد مسلمان در قبال دیگر مسلمانان و جامعه و دین، مسئول به شمار میآید؛(5)چراكه در غیر این صورت جان و مال و ناموس آنان به خطر میافتد و زمین به فساد كشیده میشود و در نهایت هدف آفرینش عالم، كه كمال یافتن در پرتو پرستش و عبودیت خداوند است، نقض خواهد شد:
وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا....؛(6) «و اگر خداوند برخی از مردم را به دست برخی دیگر دفع نكند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی كه نام خدا در آن بسیار برده میشود ویران میگردد...».
بنابراین حقیقت هدف مبارزات اهل باطل، به براندازی حق و شریعت الهی باز میگردد، و پیروان حق نیز برای برپایی دین خدا به مبارزه و دفاع در برابر طاغوت میپردازند و با آنان جهاد میكنند، و این دفاع جزو وظایف دینی مسلمانان به شمار میآید.
1. همان
2. همان
3. همان، ج1، ص 426 427.
4. همان، ج 6، ص 252 283.
5. همان، ج 2،ص 124 135؛ ج 4، ص 326 328.
6. حج (22)، 40.
چنین بود كه مردم شیعة ایران وقتی فریاد امام خمینی(رحمه الله) را شنیدند و دین خدا را در خطر دیدند به گونهای خودجوش بر ضد نظام باطل پهلوی قیام كردند.
با ظهور اسلام در جزیرة العرب و نفوذ آن در كشورهای دور و نزدیك، ایرانیان از جمله مردمانی بودند كه با آیین توحیدی پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) آشنا شدند و به تدریج بدان تمایل یافتند و رفته رفته اسلام آوردند. پس ازمدتی فرهنگِ این دین آسمانی با فرهنگهای باستانیِ ایران درآمیخت و آرام آرام بر آنها غلبه یافت و سرانجام آیین اسلام به منزله مذهب رسمیِ ایران پذیرفته شد.
در این دوران از تاریخ ایران، همانند دورههای پیش از اسلام، سلسلههای گوناگون پادشاهی بر این سرزمین حكومت كردند. برخی از این سلاطین میكوشیدند تا خود را علاقهمند به دین و هواخواه اسلام جلوه دهند، و به این منظور، گاه دست به اقداماتی میزدند. اما به رَغم این تلاشها، مردمِ مسلمان، اغلب، آنان را حكّام جور میدانستند و طبق باورهای دینیشان حكومت آنان را غصبی میشمردند. این تلقی در قبال حكومتها و سلاطین، در رفتار مردم و پیشوایان و مراجعِ دینیشان ظهور و بروز میكرد، و اساساً برخورد علمای دین با پادشاهان و گماشتگان آنان، خود، این تلقی را دامن میزد! برای نمونه موضع میرزای قمی(رحمه الله) در قبال پادشاهانِ معروف قاجار، یعنی آغا محمّد خان قاجار و فتحعلیشاه تا حدی گویای این باورِ نهادینه در قبال سلسلههای پادشاهی است.
در كتاب نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران آمده است فتحعلیشاه قاجار با ارسال نامهای برای عالمِ برجستة آن روزگار، مرحوم میرزای قمی،
ضمن ابراز علاقه و ارادتِ ویژه به ایشان مینویسد: «من امیدوارم در فردای قیامت با شما محشور گردم».(1) اما میرزای قمی(رحمه الله) در پاسخ این نامة شاه قاجار مینویسد: «من شما را دوست ندارم؛ زیرا میترسم در قیامت با شما محشور گردم؛ چون در حدیثی از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده: لو أنّ رجلاً أحبّ حجراً لَحَشَرَهُ اللّه معهُ.(2) هر كس، كسی را دوست داشته باشد در قیامت با او محشور میشود. اگر كسی سنگی را هم دوست داشته باشد در قیامت با همان سنگ محشور میشود. من به خدا پناه میبرم از اینكه با تو محشور شوم؛ برای آنكه تو ظالم هستی، و من تو را دوست ندارم».(3)
این ابراز برائت، تنها، نمونهای از رویاروییهای بزرگان مذهبی و مردم ایران در برابر حكومتهای غیردینی و پادشاهی است، و از آبشخور فرهنگ اصیل شیعه سرچشمه میگیرد كه حكومت و ولایت را، حقیقتاً از آنِ امامان معصوم(علیهم السلام) یا جانشینان آنان میداند.
این موضعِ ریشهدار مردم و رهبران مذهبیِ آنان در قبال دستگاههای حكومتی، هرچند خود واكنشی در برابر حقستیزیِ حاكمان جور بود، تلاش بیشترِ این دستگاهها را برای دینستیزی و دینزدایی در جامعة اسلامی دامن میزد.
به این ترتیب، حكومتها با شگردهای مختلفی میكوشیدند تا موقعیت و قدرت خود را حفظ كنند؛ گاه با تظاهر به جانبداری از دین و پایبندی به
1. عبدالهادی حائری، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران، ص 348. گفتنی است نامههای دیگری نیز ار جانب فتحعلیشاه برای مرحوم میرزای قمی ارسال شده است. برای اطلاع در این زمینه مراجعه كنید به: حسین مدرسی طباطبایی، پنج نامه از فتحعلی شاه قاجار به میرزای قمی، ج 10، ش 4.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 502.
3. در نامههای دیگری نیز كه میرزای قمی برای فتحعلی شاه ارسال كردهاند چنین برخوردهایی به چشم میخورد. مراجعه كنید به: عبدالهادی حائری، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران، ص 327 ـ 328.
احكام شریعت، و گاه با طرح و اجرای نقشههای مخفی علیه آن، و در نهایت مبارزة مستقیم بر ضد دین و دینداران.
با روی كار آمدن رضاخانِ میرپنج و تأسیس سلطنت دستنشاندة پهلوی در آذرماه 1304 ه . ش، مبارزه با اسلام، صورتی آشكارا یافت. رضاشاه از یك سوی، با اقدامات عنادآمیزی همچون صدور فرمان كشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مجالس عزاداری برای سیدالشهداء(علیه السلام) با اصلِ اسلام مبارزه میكرد، و از سوی دیگر با سركوبیِ مخالفان و ایجاد اختناق شدید در فضای كشور، مانع هرگونه انتقاد و اعتراضی میشد. پس از شانزده سال و بركنار شدن او، محمّدرضا پهلوی نیز راه پدرش را در پیش گرفت. اما وضعیت سیاسی و اجتماعی دورة او تا حدودی با دورة اختناق رضاخان تفاوت داشت و حضور مرجع دینیِ بزرگی همچون آیتالله العظمی بروجردی و نفوذ و قدرت معنوی او در میان ملّت شیعه ایران، مانع بسیاری از اقدامات دینستیزانه دستگاه پهلوی بود.
ولی به هر روی این پسر نیز با شیوههای خود، راه پدر را ادامه داد.
رژیم پهلوی با افتخارآمیز خواندن پیشینة سلسلههای پادشاهی در ایران باستان، به نام احیای فرهنگ اصیلِ ایران، تاریخِ رسمی كشور را كه بر مبنای هجرت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از مكه به مدینه، و نماد رسمیت دین اسلام در ایران بود، تغییر داد. بر این اساس، تاریخ 2500 سالة شاهنشاهی به نشانة پیوند سلطنت پهلوی با سلسلههای پادشاهی پیش از اسلام، با افزودن عدد 35 (سالهای حكومت رژیم پهلوی)، به تاریخ رسمی ایران تبدیل شد. برای تثبیت این وضع نیز تلاشهای فراوانی صورت گرفت؛ از جمله اینكه كتابهای درسی و
غیر درسی، همگی با تاریخ شاهنشاهی به چاپ رسید؛ رسانههای جمعی اخبار و برنامههایشان را بر این اساس پخش میكردند و تمام اسناد رسمی و دولتی با تاریخ جدید به ثبت میرسید.
دستگاه پهلوی برای تثبیت پایههای خود و همچنین تضعیف باورها و اعتقادات مردم سعی میكرد با برگزاری جشنوارههای عظیم فرهنگی و هنری، ایرانِ پیش از اسلام را دارای تمدنی مترقی و پیشرفته قلمداد كند و خود را نیز خلفِ شایستة آن فرهنگِ پیروز بخواند. نیز از سویی ورود فرهنگ اسلام به ایران را مایه تباهی و سقوط این تمدن باستانی معرفی كند و به این ترتیب ضربهای دیگر به پیكرة فرهنگ شیعیِ ایران وارد آورَد.
چنین بود كه همهساله جشنهای عظیم شاهنشاهی 2500 ساله و مراسم تاجگذاری، با هزینههای هنگفت بر پا میشد.
تقویت مظاهر فساد و فحشا نیز از جمله راهكارهایی بود كه حكومت پهلوی برای بقای خود به كار میبرد. از سویی روی آوردن مردم ـ و بهخصوص جوانان ـ به فساد و فحشا، تضعیف باورها و غیرت دینی را به همراه میآورد، و این امر موجب میشد كه مردم به دین و مرجعیت شیعه ـ به منزله بزرگترین مخالف رژیم ـ بیاعتنا شوند، و از سوی دیگر نیز چنین جامعهای با فرهنگ غرب و محصولاتِ آن بسیار سازگار میشد.
موقعیت استراتژیك ایران در منطقة خاورمیانه، و همچنین منابع سرشار طبیعی
و نیز بازار مصرف گستردة آن از دیرباز این كشور را به كانون توجه و طمع قدرتهای بیگانه بدل ساخته بود. لشكركشیها و مداخلهجوییهای روسها، پرتغالیها، انگلیسیها و امریكاییها در ایران گواه این مدعاست.
به هر روی كوتاهترین و كمهزینهترین راه برای رسیدن به این هدفها، رویِ كار آوردن حكومتی دست نشانده در ایران بود، و بر همین اساس با تلاش قدرتهای بیگانه ـ و بهخصوص انگلستان ـ رژیم پهلوی به قدرت رسید.
پس از كودتای 28 مرداد نیز، كه عملاً امریكاییها جایگزین انگلیسیها شدند و عنان رژیم پهلوی را در دست گرفتند، این وضع ادامه یافت و حكومت ایران همچنان آلت دست ابرقدرت جدید و برخی قدرتهای دیگر بود.
با توجه به آنچه گذشت، اگر قدرتهای بیگانه میتوانستند امنیت داخلیِ ایران را به نفع رژیم حفظ كنند و نیز قدرت نظامی و سیاسی دستگاه پهلوی را تا حد لازم ارتقا بخشند، اهداف سهگانة آنها تحقق مییافت؛ یعنی از سویی بر منابع و معادن سرشار ایران سلطه مییافتند، و بازار مصرف بزرگی برای محصولاتشان میگشودند، و از دیگر سوی میتوانستند از طریق نیروی نظامی ایران، تمام حركتهای اسلام خواهانه و استقلالطلبانه را سركوب و متوقف سازند.
چنین بود كه ایران به منزلة ژاندارم منطقه انتخاب شد و پس از خروج نیروهای انگلستان از خلیج فارس (در سال 1350)، مسئولیت امنیت منطقه بر عهده آن قرار گرفت.(1) سركوب شورش فراگیری كه در منطقة «ظفار» كشور عمان، كه تا دو سال (1352ـ1354) طول كشید، از جمله اقدامات حكومت پهلوی در این زمینه بود.(2)
1. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 559 ـ 560.
2. همان، ص 56.
در حوزه سیاست داخلیِ ایران نیز، جان اف. كندی ـ رئیس جمهور وقت امریكا ـ معتقد بود برای حفظ موقعیت رژیم پهلوی باید اقداماتی صورت گیرد كه مانع قیامهای مردمی شود. به این منظور دولتهای امریكا و انگلستان طرحهای چندگانهای با عنوان «دكترین امنیت ملّی» به دولت ایران ارائه كردند كه ضمن تأمین هدف فوق، منافع چندجانبة استعماری آنان را نیز برآورده میساخت.(1)
طرح اصلاحات ارضی، و لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی، از مفاد این دكترین است كه به آنها اشاره خواهد شد.
پس از رحلت زعیم بزرگ، حضرت آیتالله العظمی بروجردی(رحمه الله) در فروردین ماه 1340 ه . ش. حكومت پهلوی با استفاده از خلأ بزرگی كه در مرجعیت متمركز و پر قدرت شیعه ایجاد شده بود، بهره جست و دست به كار تصویب و اجرای طرحهای دكترین امنیت ملّی شد.
طرح اصلاحات ارضی، كه محمّدرضا پهلوی از آن با عنوان یكی از بزرگترین افتخارات خود در راه نجات ملّت ایران یاد میكرد، از جمله سیاستهای دولتمردان امریكا، و بهخصوص جان اف. كندی بود.(2) مدافعان این طرح، هدف آن را برقراری مساوات و بازگرداندن زمینهای كشاورزی به صاحبان اصلی آنها، یعنی كشاورزانِ زحمتكش، میخواندند، و نوید میدادند كه با اجرای آن كشاورزی و اقتصاد ایران رونقی فراوان میگیرد.
سرانجام طرح اصلاحات ارضی در تاریخ 20 دیماه 1340 ـ ده ماه پس از
1. حسین فردوست در كتاب خاطرات خود شانزده فقره از دكترین امنیت ملّی را كه به دست محمّدرضا پهلوی در ایران اجرا شد نام برده است (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 282ـ287).
2. همان، ص 273 ـ 274.
رحلت آیتالله العظمی بروجردی(رحمه الله) ـ با تلاش دكتر علی امینی به تصویب هیئت دولت رسید.
اما چندی پس از اجرای این طرح، درست بر خلافِ شعارهای طرفدارانِ آن، كشاورزان روزبهروز فقیرتر شدند و رفتهرفته به ناچار زمینها و روستاهایشان را رها كردند و برای یافتن كار و كسب درآمد به شهرها پناه بردند. به این ترتیب كشاورزی ایران در مدتی كوتاه نابود گشت و گندم و گوشت، جزو واردات اصلی كشور شد.(1)
شش ماه بعد، در تیرماه 1341 ه . ش. رژیم گام دیگری برداشت. پس از دكتر امینی، امیراسدالله علم به نخستوزیری رسید. علم، لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی را به كابینه برد و به تصویب رساند. در متن تصویبنامة این طرح، قید «اسلام» از جمله شرایطِ انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف شده بود.(2)
همچنین سوگندنامة منتخبانِ مردم در مجلس شورای ملّی نیز تغییر یافته بود. به این ترتیب نمایندگان موظف شده بودند به جای سوگند به قرآن، به «كتاب آسمانی» قسم یاد كنند.(3) البته توجیه طراحان و مدافعان لایحه این بود كه چون برخی نمایندگان منتخب مردم از اقلیتهای مذهبیِ مسیحی، كلیمی یا زرتشتی خواهند بود، موظف ساختن آنان به سوگند با قرآن بیمعناست. بنابراین برای متن سوگندنامه باید عنوان عامی مانند «كتاب آسمانی» انتخاب شود كه شامل كتاب مقدس هر دینی باشد،(4) و به این ترتیب
1. همان، 273 ـ 275.
2. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 143.
3. همان.
4. صحیفة نور، ج 1، ص 33.
زمینة رسمیت یافتن مسلكهایی مانند بهائیت و سوگند خوردن به كتابهایی همچون «ایقان» و «بیان» نیز پدید میآمد.
پس از تصویب لایحة مزبور، رسانههای جمعی متن آن را قرائت كردند و تبلیغات گستردهای در این باره به راه افتاد.
اما در این میان امام خمینی(رحمه الله) اولین كسی بود كه به رغم ظاهر موجّه و فریبندة این مصوبه، توطئه خطرناكِ نهفته در آن را دریافت. ایشان با شناختی كه از بانیان و طراحانِ اصلی این گونه مصوبات داشت میدانست تصویب و اجرای این طرحها در ایران و دیگر كشورهای اسلامی مقدمهای است برای از میان برداشتن نام اسلام و استقرار حكومتهای لائیك و دینستیز در این كشورها. به این دلیل، امام خمینی(رحمه الله) با اجرای این طرح مخالفت كرد. با تدبیر و روشنگری ایشان، در تاریخ اول مهرماه 1341 اولین جلسة مشورت و تصمیمگیری مراجع تقلید و برخی دیگر علما در منزل مرحوم آیتالله حائری، مؤسس حوزة علمیة قم تشكیل و تصمیمات ویژهای برای مقابله با این اقدام دولت و رژیم پهلوی اتخاذ شد.(1)
امام خمینی(رحمه الله) همچنین با ارسال تلگراف برای محمّدرضا پهلوی(2) و نیز اسدالله علم(3) تصویب و اجرای این طرح را خلاف شرع و قانون اساسی خواند و با آن مخالفت كرد.
ایشان همچنین با تلاشی خستگیناپذیر شبها تا هنگام سحر برای علمای شهرستانهای دیگر نامهنگاری میكرد و آنان را از جنبههای دینستیزانه و استعماری این ماجرا آگاه میساخت.
1. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 149؛ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 376.
2. صحیفة نور، ج 1، ص 15.
3. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 377.
امام خمینی(رحمه الله) از سوی دیگر با ایراد سخنرانی و صدور اعلامیه، از توطئه رژیم بر ضد اسلام و مملكت پرده برمیداشت و به مردم ایران و مسلمانان در این باره هشدار میداد.(1)
با تلاشهای بیوقفة امام و موضعگیریها و مخالفتهای صریح علمای دینی، موج انتقادها از مصوبة انجمنهای ایالتی و ولایتی بالا گرفت. دولت عَلَم نیز در مقابل، با صدور اعلامیهای تهدیدآمیز، به مخالفان دربارة عواقب اقداماتشان هشدار داد.(2) اما بیاعتنایی امام، مراجع و مردم به این تهدید و گسترش دامنة اعتراضات علیه دولت، سرانجام عَلَم را وادار به عقبنشینی كرد. هیئت دولت در تاریخ هفتم آذرماه 1341 جلسه تشكیل داد و مصوبة خود را رسماً لغو كرد، و با ارسال تلگرافهایی برخی مراجع را از این تصمیم خود مطلع ساخت.(3)
عقبنشینی دولت علم، با آنكه اقدامی تاكتیكی به شمار میآمد، پیروزی بزرگی برای مرجعیت، روحانیت و مردم بود. زیرا آنان توانسته بودند به رغم تهدید رژیم، مصوبة رسمیِ دولت را بیاعتبار و ملغا سازند.(4)
42 روز بعد از لغو تصویبنامة انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی از جانب
1. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 162ـ 163.
2. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 380ـ 387.
3. همان، ص 385.
4. اسدالله علم، روز شنبه 1341/07/10 در مصاحبه با خبرنگارانگفت: «هیئت دولت تصویب نمود كه مقررات تصویبنامه شانزدهم مهر 1341 مربوط به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی قابل اجرا نخواهد بود. دولت از آقایان علما، كه در حفظ امنیت كوشیدهاند و...تشكرمیكند» (روزنامههای كیهان و اطلاعات، 1341/07/10).
نخستوزیر و هیئت دولت، شخص شاه وارد میدان شد. محمّدرضا پهلوی در نطق رسمی خود، روز 19 دیماه 1341، از طرح جدیدی با عنوان «انقلاب سفید» سخن گفت. او تصمیم گرفته بود طرح خود را در قالب شش لایحه به رأی عمومی مردم بگذارد، و به این ترتیب، مانع از آن شود كه طرح جدید دچار سرنوشتِ مصوبة شكستخوردة قبل گردد.(1)
محمدرضا پهلوی، طرح امریكاییاش را(2) در شش لایحه به شرح ذیل پیشنهاد كرد:
1. الغای رژیم ارباب ـ رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی ایران بر اساس لایحة اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 19 دیماه 1340 و ملحقات آن؛
2. تصویب لایحة قانونی ملّی كردن جنگلها در سراسر ایران؛
3. تصویب لایحة قانونی سهام كارخانجات دولتی به منزله پشتوانة اصلاحات ارضی؛
4. تصویب لایحه قانونی سهیم كردن كارگران در منافع كارگاههای تولیدی و صنعتی؛
5. لایحة اصلاحی قانون انتخابات؛
6 . لایحة ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.
گفتنی است بعدها نیز، شاه رفتهرفته بر مفاد این طرح بندهایی افزود و اصول آن را به 21 اصل رسانید، و با افزوده شدن هر اصل رسانههای جمعی و روزنامهها و جراید، هفتهها به تحسین و تمجید نبوغ پادشاه ایران میپرداختند. برای نمونه یكی از این اصلها «تأسیس سپاه دین» بود. بنا بر این بند، سازمان
1. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 10.
2. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 510.
اوقاف، آقایان نصیر عصار و منوچهر آزمون(1) ـ از سران معروف ساواك ـ را مأمور كرد كه به تقویت مبانی دینی مردم در سراسر كشور بپردازند!(2)
انقلاب سفید شاه، كه با ادعاها و شعارهای جذاب و فریبندهای آراسته شده بود، از سویی پارهای از احكام شریعت اسلام را مخدوش میساخت، و از سوی دیگر زمینة تسلط بیشترِ دولتهای بیگانه و بهخصوص طراح اصلی انقلاب سفید، یعنی امریكا را بر كشور فراهم میساخت.
این بار نیز امام خمینی(رحمه الله)، به مطامع طراحان انقلاب سفید شاه پی برد،(3) و به افشاگریِ دربارة حقیقت تاریك آن، كمر بست. ایشان از طریق ارسال نامه و فرستادن شاگردان خود، نزد شخصیتهای مذهبی و رایزنیهای فراوان با آنان، توانست مراجع و علمای برجستة داخل و خارج كشور را متوجه خطرهای بزرگ این طرحِ رژیم كند. به این ترتیب امام و دیگر مراجع موضع مخالف خویش را به طور صریح و مشروح، در قالب اعلامیه، پاسخ به سؤالات و استفتائات و... به اطلاع مردم میرساندند. از جمله مراجع بزرگواری كه با انقلاب سفید شاه مخالفت كردند میتوان از مرحوم آیتالله العظمی حاج سید احمد خوانساری نام برد. ایشان در اعلامیة مشتركی كه با مرحوم آقای بهبهانی صادر كردند، شركت در رفراندوم شاه را در حكم مبارزه با امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف قلمداد كردند.(4)
افزون بر این، مراجع و علمای نجف، نظیر آیتالله العظمی خویی و آیتالله حكیم نیز اعلامیه دادند و شركت در این همهپرسی را در حكم محاربه با امام زمان(عج) دانستند.(5)
1. منوچهر آزمون از اعضای ساواك بود كه در دولت هویدا به معاونت نخستوزیر و ریاست اوقاف دست یافت (حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 275).
2. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 10 ـ 11.
3. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 225 ـ 227.
4. همان، ج 2، ص 234؛ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 14.
5. همان، ج 2، ص 14 ـ 19.
اما به رغم تحریمهای صریح مراجع بزرگی چون امام خمینی،(1) و مخالفتها و اعتراضات مردم و پارهای از احزاب سیاسی، رژیم در ششم بهمنماه 1341 ه . ش. رفراندومی فرمایشی ترتیب داد و پس از آن، «انقلاب سفید شاه و مردم» را قانونی و قابل اجرا خواند.
پس از برگزاری رفراندومِ شاه، موضعگیریها و مخالفتهای رهبران مذهبی و اعتراضات فراگیر مردم در برابر اقدامات دینستیزانه رژیم بالا گرفت؛ به گونهای كه رفتهرفته موجودیت حكومت پهلوی ـ مسئول اجرای دكترین امنیتِ ملیِ جان اف. كندی و نیز مأمور تأمین امنیت و مطامع امریكا و انگلیس در منطقه ـ به خطر میافتاد. بنابراین رژیم بر آن شد تا ضرب شستی به روحانیون و مردم نشان دهد و اعتراضات آنان را سركوب كند. این كار روز دوم فروردین 1342، و با هجوم وحشیانة مزدورانِ حكومت، به مدرسة فیضیه انجام گرفت.
عصر روز دوم فروردین 1342 (25شوال 1382 ه .ق.) به مناسبت شهادت امام صادق(علیه السلام) از سوی مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی در مدرسة فیضیه مراسم عزاداری بر پا شده بود. با آغاز مراسم، گروهی از مأموران، با لباسهای مبدّل و یكرنگ وارد مدرسه شدند و به طور پراكنده بین جمعیت نشستند. بعد از مدتی مأموران با صلوات فرستادنهای پیدرپی نظم جلسه را بر هم زدند. سخنرانِ مجلس از مردم خواست كه صلوات بیجا نفرستند اما آنان همچنان به كار خود ادامه دادند. این كار باعث اعتراض برخی طلاّب شد، و پس از این اعتراض، مأموران به ایشان هجوم بردند و ضرب و شتم مردم آغاز شد.
1. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 2، ص 269؛ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 17ـ 18.
مردمِ حیرتزده كه دلیلِ این حملهها را نمیدانستند با ترس و وحشت به سوی درهای خروجی به راه افتادند. مزدوران رژیم نیز با فریادهای «جاوید شاه» همچنان به طلاّب و مردم هجوم میبردند. پس از مدتی كوتاه، نیروهای شهربانی با اونیفورم و مسلح وارد مدرسه شدند و مردم را به گلوله بستند.
سپس مأموران به طبقههای بالا هجوم بردند و طلبههای بیگناه را از حجرههایشان بیرون كشیده، با ضرب و شتم به حیاط مدرسه پرتاب كردند. سپس وسایل و لباسها و كتابهای طلاّب را از حجرههایشان در حیاط مدرسه جمع كردند و همه را به آتش كشیدند.
از سویی، همزمان با این جنایات، هزاران نفر از مردمی كه در میدان آستانه، تجمع كرده بودند به ضرب باتوم و به كمك گاز اشكآور و سرنیزه متفرق شدند.
روز بعد نیز مزدوران ساواك به مدرسة فیضیه حمله كردند و با ضرب و شتم طلاّب، گروه دیگری را مجروح ساختند.
در همین روزها طلاّب مدرسة طالبیة تبریز هم به بهانه نصب اعلامیة امام خمینی بر دیوار مدرسهشان آماج یورش مأموران رژیم قرار گرفتند.(1)
به این ترتیب محمّدرضا پهلوی، با اقدام خشونتبار خود روحانیت و مردم را از مخالفت با حكومت بر حذر داشت.
دستگاه پهلوی قصد داشت با این هجومها و قتل عامها مردم و رهبران دینیشان، و بهخصوص امام خمینی(رحمه الله) را از ادامة مبارزات باز دارد؛ اما این اقدامات، آتشِ دینخواهی و ظلم ستیزی مردم و رهبرانشان را تیزتر كرد:
1. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، 334 ـ 338.
مراجع تقلید و بزرگان حوزة علمیه، اقدامات وحشیانة رژیم را محكوم كردند و با صدور اعلامیه و ایراد سخنرانی، از چهرة واقعی حكومت پهلوی و نقشههای آنان بر ضد اسلام و مسلمانان پرده برداشتند. مردم نیز به صحنه آمدند، و احزاب و جمعیتهای سیاسی ـ مذهبی، وعّاظ نویسندگان و شاعران مسلمان نیز با آنان همصدا شدند.
امام خمینی(رحمه الله) نیز ضمن سخنرانی و صدور اعلامیه و محكوم كردن اقدامات رژیم، تلگراف تسلیت مراجع و دیگران را پاسخ گفت و با شركت در مراسم سوگواری شهدای فیضیه از همه مردم قدردانی كرد.(1) حضرت امام در پاسخ به تلگراف تسلیت علمای تهران چنین نوشت:
«حملة كماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدّل و به معیّت و پشتیبانی پاسبانها به مركز روحانیت، خاطراتِ مغول را تجدید كرد؛ با این تفاوت كه آنها به مملكت اجنبی حمله كردند و اینها به ملّت مسلمان خود و روحانیین و طلاّب بیپناه. در روز وفات امام صادق(علیه السلام) با شعار جاوید شاه به مركز امام صادق(علیه السلام) و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملة ناگهانی كردند و در ظرف یك دو ساعت، تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان(علیه السلام) را با وضع عجیبی در محضر قریب بیست هزار مسلمان غارت نمودند و درهای تمام حجرات و شیشهها را شكستند. طلاّب از ترس جان، خود را از پشتبامها به زمین افكندند، دستها و سرها شكسته شد؛ عمامة طلاّب و سادات ذریة پیغمبر را جمع نموده، آتش زدند؛ بچههای شانزده ـ هفده ساله را از پشتبام پرت كردند؛ كتابها و قرآنها را، چنانكه گفته شد، پاره پاره كردند...».(2)
این وضعیت حدود هفتاد روز ادامه یافت، تا اینكه عاشورای 1383 ه . ق. فرا رسید. عصر آن روز، یعنی 13 خرداد 1342، امام خمینی(رحمه الله) به فیضیه آمد و
1. صحیفة نور، ج 1، ص 38 ـ 53.
2. صحیفة نور، ج 1، ص 39.
در جمع هزاران نفر از مردمی كه از تهران و دیگر شهرستانها و روستاها به قم آمده بودند زبان به سخن گشود. ایشان در سخنرانی بسیار پرشوری وضعیت زمانة خود را با روزگار امام حسین(علیه السلام) و حكومت بنیامیه مقایسه كرد و هدف رژیم پهلوی را همان هدف دستگاه بنیامیه، یعنی نابود ساختن اصل اسلام، دانست. سپس خطاب به محمّدرضا پهلوی فرمود: «... ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت میكنم، دست بردار از این كارها. آقا اغفال دارند میكنند تو را. من میل ندارم كه یك روز بخواهند تو بروی همه شكر كنند... این قدر با ملّت بازی نكن، این قدر با روحانیت مخالفت نكن. نصیحت مرا بشنو. آقا چهل و پنج سالت است. شما چهل و سه سال داری، بس كن! نشنو حرفِ این و آن را. یك قدری تفكر كن. یك قدری تأمل كن. یك قدری عواقب امور را ملاحظه كن. یك قدری عبرت ببر. عبرت از پدر ببر. آقا نكن این طور. بشنو از من. بشنو از روحانیت. بشنو از علمای مذهب. اینها صلاح ملّت را میخواهند. اینها صلاح مملكت را میخواهند...».(1)
امام خمینی، همچنین در ادامة سخنان خود، به شاه هشدار داد كه در صورت ادامة این روند، او را از كشور بیرون خواهد راند.(2)
این موضعگیریِ بیباكانه و صریح امام بر ضد محمّدرضا پهلوی، اصل حكومت او را به خطر میانداخت و ضربة كاری و خطرناكی بر منافع و مطامع دولتهای امریكا و انگلیس و دیگر هوادارانِ رژیم وارد میآورد.
پس از سخنرانی شورانگیز و افشاگرانة امام در روز عاشورای 1383 ه . ق. و افشای اهداف نهانی و نهایی رژیم و نیز بر ملا شدن رابطه شاه و صهیونیستها و ...،
1. همان، ص 55 ـ 56.
2. همان.
دامنة مخالفتها گسترش یافت، و ساواك در سراسر كشور بسیاری از روحانیان مبارز و دیگر فعالانِ پیرو خط امام را دستگیر و زندانی كرد.
همچنین، شب پانزدهم خرداد 1342، نیروهای گارد ویژه از تهران به قم اعزام شدند و نیمههای شب به منزل امام یورش بردند و ایشان را ربودند.(1)
با آنكه هجوم به منزل امام(رحمه الله) شبهنگام صورت گرفت، خبر دستگیری ایشان به سرعت منتشر شد و تا قبل از طلوع آفتاب، مردمِ تهران، ورامین و بسیاری شهرستانهای دیگر از ماجرا اطلاع یافتند.(2) صبح روز پانزدهم، ابتدا مردم قم و بعد تهران و برخی دیگر شهرها، به طور خودجوش به خیابانها ریختند. مغازهها و بازارها تعطیل میشد و مردم دستهدسته گرد هم میآمدند، و رفته رفته فریادهای اعتراضآمیزِ «یا مرگ یا خمینی» بر میخاست و دستههای مردم خشمگین به سمت خیابانهای اصلی حركت میكردند.
با به هم پیوستن جمعیتهای خودجوشی كه به خیابانها ریخته بودند، شهر
1. گفتنی است امام همان شب به تهران منتقل و تا غروب روز بعد در باشگاه افسران نگهداری شد. سپس ایشان را به زندان قصر بردند، و پس از 19 روز، در چهارم تیرماه، به سلولی در پادگان عشرتآباد انتقال دادند.
23 روز بعد (11 مرداد 42) سرلشكر حسن پاكروان، رئیس ساواك، در پادگان عشرتآباد به دیدار امام رفت و خبر آزادیِ ایشان را ابلاغ كرد. سپس ایشان را به خانهای متعلق به ساواك در داوودیه انتقال دادند، و به این ترتیب ایشان را در حصر نگاه داشتند تا مانع ارتباط مردم با ایشان شوند. اما هنوز ساعتی نگذشته بود كه سیل جمعیت، روانة داوودیه شد و دستگاه مجبور شد امام را به منزلی دیگر در قیطریه انتقال دهد.
این ماجرا حدود ده ماه ادامه یافت تا آنكه سرانجام در روز 17 فروردین 1343، دولت حسنعلی منصور دستور آزادی ایشان را صادر كرد و شب همان روز حضرت امام به قم بازگردانده شد (جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 42 ـ 43).
2. مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج 2، ص 18ـ30.
به یك پارچه قیام تبدیل میشد؛ خیزشِ خودجوشِ مردمی كه بین مرگ یا رهبرشان، یكی را به فریاد میطلبیدند.
از سوی دیگر، سازمان امنیت رژیم كه این وضعیت را پیشبینی میكرد، نیروهای نظامی و انتظامیِ خود را به همراه تجهیزات كامل برای سركوب مردم در خیابانها و میدانهای مهم مستقر كرده بود.
سرانجام به دستور شخص شاه تیراندازی مستقیم به مردم آغاز شد،(1) و شمار بسیار زیادی از زنان و مردان و حتی كودكان به خاك و خون غلطیدند. شدت درگیری چنان زیاد بود كه اجساد شهدا و زخمیها سراسر خیابانها و كوچهها را پوشانده بودند. در تهران، تا سحرگاهِ صبح روز بعد اجساد شهدا و حتی زخمیهایی را كه هنوز ناله میكردند، در كامیون میانداختند و میبردند و به گور میسپردند.(2)
طبق نقل مشهور، تنها در روز پانزدهم خرداد بیش از پانزده هزار نفر از مردم قم، تهران و شیراز و ... به شهادت رسیدند.(3)
یكی از فجیعترین كشتارهای این روزها در باقرآباد ورامین رخ داد. انبوهی از مردم ورامین كه كفن بر تن كرده، پیاده به طرف تهران میرفتند در راه به نیروهای مسلحِ امنیتی برخورد كردند و پس از پایمردی در برابر آنان قتل عامّ شدند. بر اساس اسناد موجود، بسیاری از این كفنپوشان، زیر چرخهای سنگین تانكها جان دادهاند و جسدهای پاك آنان چنان در هم كوبیده شده بود كه شناسایی آنها حتی برای خانوادههایشان دشوار بود.(4)
به هر روی «كشتار 15 خرداد، از اعمال یك قشون با ملّت بیگانه بدتر بود. تا ملّت عمر دارد غمگین در مصیبت 15 خرداد است».(5)
1. صحیفة نور، ج 1، ص 247؛ ج 2، ص 66 و 194 و 271.
2. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 484.
3. صحیفة نور، ج 7، ص 167؛ ج 9، ص 92؛ ج 12، ص 137 و 179.
4. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 487.
5. صحیفة نور، ج 1، ص 66.