نهضت الهی امام خمینی(رحمه الله)، پدیده اجتماعی شگرفی است كه ـ به قولی ـ در پانزدهم خرداد سال 1342 تولد یافت، و همچون موجودی زنده و پویا، بالیدن گرفت و رشد كرد، و با تمام فرازها و نشیبها و سختیها و سركوبها و دوستیها و دشمنیها و... در بیست و دوم بهمن ماه سال 1357، در كالبد انقلابی دینی و عظیم و با نام جمهوری اسلامی ایران، توانست نظام شاهنشاهی قدرتمندی را واژگون سازد و بر آن پیروز آید.
از آن پس نیز، این پدیدة زنده و پویا، به حیات با بركت خود ادامه داده و همچون موجودات زندة دیگر دچار فزونیها و كاستیها و فرازها و نشیبهای پرشماری شده است، و باز همچون هر موجود ذی حیاتی دشمنان و آفاتی او را تهدید كردهاند و بر او تاختهاند. این نهضت نیز در برابر هجمهها و آسیبها و آفات از خود واكنش نشان داده و در حفظ و بقای خویش كوشیده است. اما برای ارزیابی موقعیت كنونی این موجود و برآورد توفیقها و ناكامیهای آن، و نیز به منظور رفع موانع بالندگی و پیشرفت بیشتر آن، ابتدا باید چیستیِ این نهضت را بازشناسی كنیم. به عبارت دیگر، میباید ویژگیهای خاص و فصلهای ممیز و اهداف و آرمانهای آن را مشخص كنیم و سپس با بررسی این شاخصها و آرمانها به پیشرفتها یا ناكامیها و آسیبدیدگیهای آن پی ببریم.
اما وجه تمایز اساسیِ نهضت و انقلاب امام خمینی(رحمه الله) با دیگر نهضتها و انقلابهای بزرگ، نظیر انقلاب اكتبر و انقلاب كبیر فرانسه، همان طور كه از نامش پیداست «اسلامی» بودن آن است.
بر این اساس باید بررسی كرد كه آیا جنبة اسلامی بودن نهضت در این
سالها، و در همه ابعاد گوناگونِ آن، تقویت شده یا كاستی گرفته است. در صورت نخست میتوان نتیجه گرفت كه انقلاب در مسیر هدف حقیقی و اصیل خود حركت كرده است، و در غیر این صورت روشن میشود كه از غایت خویش دور افتاده و درجازده یا خدا ناكرده راه به قهقرا پیموده است.
از دیگر سوی، و به هر روی، فایدة دیگر این بازكاوی آن است كه در مسیر این كاوش، و با شناسایی آسیبها و آفتهایی كه دامنگیر نهضت بوده ـ یا شده ـ است، میتوان راهكارهایی یافت و تدبیرهایی اندیشید، و با كاربست آنها در اصلاح و تعالی وضع موجود در همة ابعاد كوشید.
بی شك چنین كاوشی، مجالی بس وسیع و امكاناتی فراوان میطلبد، و ما در این مقام، به برخی از مهمترین شاخصها و زمینهها اشارهای خواهیم كرد.
ناهماهنگی و تفرقه میان مسلمانان، مُردهریگ شومِ نخستین بدعتی بود كه در اسلام بنیان نهاده شد. این میراثِ شوم، نسل به نسل میان مسلمانانْ دست به دست گشت و همواره از سوی دشمنان و معاندانِ دین و بهخصوص حاكمان و سلاطین دامن زده شد؛ چراكه هرگاه همدلی و وحدتی میان مسلمانان برقرار میشد، اولین چیزی كه به خطر میافتاد، موجودیتِ حكومتهای غاصب و جائر بود. این امر حتی پیش از تاریخ اسلام نیز جریان داشته، و همواره در تاریخ، به رغم توصیههای انبیای الهی و امامان معصوم(علیهم السلام)، پراكندگی امتها مایة ضعف و زبونی آنها در برابر پادشاهان و حكّام ستمگر بوده است.
این همه در حالی است كه آیات و روایات، یكی از مهمترین عوامل پیروزی و رستگاری مؤمنان را وحدت و هماهنگی میان آنان میدانند: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء
فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فأصْبَحْتمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانَا...ن [یكدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید ...».
همچنین در جای دیگر میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوص؛(2) «در حقیقت خدا دوست دارد كسانی را كه در راه او، صف در صف، چنانكه گویی بنایی ریخته شده از سرباند، جهاد میكنند».
آیاتی كه به این مهم میپردازند چنان پرشمار و صریحاند،(3) و نیز توصیههای حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) در زمینة هماهنگی مسلمانان و كنار گذاشتن اختلافات و سلیقههای شخصی و گروهی به قدری گسترده و گوناگوناند،(4) كه میتوان «وحدت و همدلی میان مؤمنان» را «راهبرد كلّی همة پیامبران و جانشینان ایشان» دانست. اما با این حال بیتوجهی به این امرِ اساسی باعث بروز انحرافات جبران ناپذیر و اختلافات نظرگیری در امّت اسلام، پس از رحلت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) گشت. این انحرافات، چنان دامنگیر بود كه موجب شد امام علی(علیه السلام)، به ناچار، تمام دوران حكومتش را درگیرِ جنگ با دشمنان و مخالفانِ درون امّت مسلمان باشد.
1. آل عمران (3)، 103.
2. صف (61)، 4.
3. برای مشاهده مثالهای بیشتر مراجعه كنید به: آل عمران (3)، 105؛ توبه (9)،71؛ حجرات (49)، 10؛ فتح (48)، 29.
4. در این باره مراجعه كنید به: محمّد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج2، ص133 (باب اخوة المؤمنین بعضم لبعض)؛ محمّد فیض كاشانی، محجّة البیضاء، ج3، ص290، 319، 322، 388؛ حسین بن علی بن محمّد بن احمد خزاعی نیشابوری، تفسیر ابوالفتح رازی، ج2، ص 450؛ محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح بخاری، ج8، ص43؛ احمد بن محمّد بن حنبل، المسند، ج4، ص 286.
امیر مؤمنان(علیه السلام) در دوران كوتاه ولی بسیار با بركتِ حكومتِ خود، با مشكلات فراوان اقتصادی، نظامی، اجرایی، اخلاقی و... رو به رو بود،(1) اما آنچه بیش از تمام اینها مانع پیشبرد اهداف الهیِ حضرت میشد فقدان اتحاد و هماهنگی و فرمانبرداری نیروهای امام علی(علیه السلام) بود: كسانی كه با حضرت بیعت كرده بودند و تحت امر ایشان قرار داشتند و میبایست برای اجرای دستورات امام و شركت در جنگ بر ضد یاغیان و باغیان زمان، زیر پرچم امیرالمؤمنین(علیه السلام) میماندند و فرمانهای ایشان را بیچون و چرا گردن مینهادند، سستی میورزیدند و راه تفرقه و اِعمال برداشتها و سلیقههای شخصی را پیش میگرفتند.
امام علی(علیه السلام) بارها از وجود چنین نقیصة بزرگی در میان افراد خود، شكوه كرده است.
در سال چهلم هجرت آنگاه كه گزارشهای پی در پیِ شكست یاران امام به كوفه رسید، و «عبیدالله بن عباس« و «سعید بن نمران»، فرمانداران حضرت در یمن، از «بسر بن ارطاة» ـ فرماندة سنگدل و خونریز معاویه ـ شكست خوردند و به كوفه بازگشتند، حضرت در سرزنش یاران خود به دلیل سستی و كندی در امر نبرد، و نافرمانی از دستورات فرماندهانشان خطبهای ایراد فرمود كه در گزیدهای از آن چنین میخوانیم:
أنبئتُ بُسراً قد اطَّلع الیمن، و انّی و الله لَأظُنّ أنّ هؤلاء القوم سیدالون منكم باجتماعهم علی باطلهم، وتفرُّقكم عن حَقِّكُمْ، و بمعصیَتِكُمْ امامكم فی الحقّ و طاعتهم امامهم فی الباطل، وبأدائِهم الامانةَ الی صاحبهم و خیانتكم، و بصلاحهم فی بلادهم و فسادكم فَلوِائْتَمنت احدكم علی قَعبٍ لَخَشیت أن یذهبَ بِعلاقتهِ...؛(2)
1. حضرت در خطبههای پرشماری به این مشكلات پرداختهاند. برای مثال مراجعه كنید به: نهجالبلاغه، خطبههای 3، 33، 41، 47، 54، 70، 174، 192.
2. نهجالبلاغه، خطبة 25، همچنین شبیه همین مطالب را در خطبة 27 میتوان دید.
به من خبر رسیده كه «بُسر» بر یمن تسلط یافته است. به خدا سوگند، میدانستم كه مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند یافت؛ چراكه آنان در یاری كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حقِ خود پراكندهاید؛ شما امام خود را در حق، نافرمانی میكنید و آنان امام خود را در باطل، فرمانبردارند؛ ایشان در برابر رهبر خود امانتدارند و شما خیانتكارید؛ آنان در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولاند و شما به فساد و خرابی؛ [آنقدر فرومایهاید كه] اگر من كاسة چوبیِ آب را به یكی از شما امانت دهم، میترسم كه بند آن را بدزدید ... .
به این ترتیب حضرت بیعت كنندگان و افراطل خود با هم اتحاد دارند و با هماهنگی و برنامهریزی، طبق دستور فرمانده خود عمل میكنند، اما ایشان با اعتراف به اینكه با ولیّخدا و جانشینِ برحق پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیعت كردهاند، و پیمان بستهاند كه تا آخرین نَفَس از او حمایت كنند، در راهِ حق سستی میورزند و هنگام عمل، هماهنگی و همدلی ندارند و از فرمان او سر میپیچند.
امام علی(علیه السلام) همچنین پس از جنگ نهروان در سال 38 هجری، در نكوهش سربازان خود كه برای نبرد نهایی با معاویه بهانه میآوردند و سستی میورزیدند، میفرماید:
صارفنی بكم صرف الدّینار بالدّرهم، فأخذ منّی عشرة منكم و أعطانی رجلاً منهم؛(1)
آگاه باشید، به آنكه جانم در دست اوست سوگند، شامیان بر شما پیروز خواهند شد؛ نه از آن روی كه به حق از شما سزاوارترند؛ بلكه [بدین
1. نهجالبلاغه، خطبة 97.
دلیل كه] در راه باطلی كه زمامدار باطلشان میرود، شتابان فرمانبردارند، و شما در گرفتن حقِ من سستی میورزید... . به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با افراد خود همچون مبادلة درهم و دینار با من سودا كند: ده نفرتان را از من بگیرد و یك مرد از آنان را به من ببخشد.
شگفت آنكه، رویِ سخن علی بن ابیطالب(علیه السلام) با كسانی نیست كه بیعت شكستند و از صف افراد وی كناره گرفتند و به جنگ با ایشان پرداختند، بلكه این سرزنشها خطاب به یاران وفاداری است كه همچنان در جبهه امام(علیه السلام) مانده بودند و درجنگهای جمل، صفین و نهروان در ركاب حضرت با مخالفان ایشان كارزار كرده بودند.
باید توجه داشت، اصحاب معاویه به لحاظ شعور و آگاهی در مرتبهای بسیار پایین بودند، به گونهای كه درباره ایشان گفتهاند «مردمانی بودند كه شتر نر و ماده را از یكدیگر تشخیص نمیدادند».(1) آنان «جمعیتی بودند كه معاویه، روز چهارشنبــه برایشان نماز جمعه میخواند»(2) و همچون پیشوایشان، مردمانی منحرف و خارج از حلقة حقیقی اسلام، و سزاوار لعن و نفرین خدا و رسول(صلى الله علیه وآله) بودند. اما با این همه چرا حضرت سوگند میخورَد كه دوست میداشت معاویه هر مرد از سپاهیان خود را با ده نفر از یاران ایشان(علیه السلام) مبادله كند؟
پاسخ این سؤال در گزیدة ذیل از همان خطبه مندرج است:
استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا، و اسمعتكم فلم تسمعوا، و دعوتكم سراً و جهراً فلم تستجیبوا، و نَصَحْتُ لكم فلم تقبلوا،... اتلو علیكم الحكم فتنفرون منها، و اعظكم بالموعظة البالغة فَتَتَفَرّقون عنها، و
1. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج10، ص195 ـ 196؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص 72.
2. همان.
اهل البغی فما آتی علی آخر قولی حتّی اراكم متفرقین ایادی سبأ... . ایها القوم الشاهدة ابدانهم، الغائبة عنهم عقولهم، المختلفة اهوائهم، المبتلی بهم أمرائهم، صاحبكم یطیع الله و انتم تعصونه، و صاحب اهل الشام یعصی الله و هم یطیعونه... ؛(1)
شما را برای جنگ با دشمن برانگیختم اما كوچ نكردید؛ حق را به گوش شما خواندم ولی نشنیدید؛ و در آشكار و نهان شما را دعوت كردم، اجابت نكردید؛ پند و اندرزتان دادم، نپذیرفتید؛ ... فرمان خدا را بر شما میخوانم، از آن فرار میكنید؛ و با اندرزهای رسا و گویا شما را پند میدهم، از آن پراكنده میشوید؛ شما را به مبارزه باسركشان ترغیب میكنم، هنوز سخنانم به پایان نرسیده، همچون مردم سبأ،(2) پراكنده میشوید... . ای مردمی كه جسمهایتان حاضر است و عقلهایتان پنهان شده و افكار و آرایتان گونهگون است، و زمامدارانتان دچار مشكلات شمایند؛ رهبرتان از خدا اطاعت میكند [ولی] شما با او مخالفت میورزید؛ اما رهبر اهل شام خدای را نافرمانی میكند [و ایشان] از او فرمانبردارند... .
تأملی كوتاه در گفتار بلند امام علی(علیه السلام) روشن میسازد كه یاران معاویه با وجود گمراهی و فسادشان دو مزیّت بزرگ بر پیروان امام داشتهاند: نخست، هماهنگی و همدلی با یكدیگر و برنامهریزی دركارها؛ دوم، اطاعت محض و بیچون و چرا از فرمان حاكم.
این در حالی بود كه یاران امام علی(علیه السلام)، با آنكه بر طریق مستقیم بودند و
1. نهجالبلاغه، خطبة 97.
2. «متفرقین ایادی سبأ» ضرب المثلی عربی است. سبأ پدر اعراب یمن بود، كه ده پسر داشت. قبل از جنگ، آنها را در طرف راست و چپ خود قرار داد تا با نظم خاصی بجنگند؛ اما وقتی جنگ شروع شد، همه فرار كردند و پدر را تنها گذاشتند.
رهبرشان، مولایِ مؤمنان عالم بود، نه با یكدیگر هماهنگی و همدلی داشتند و نه به درستی از فرمان حضرت اطاعت میكردند. با این همه باید اعتراف كرد كه وضعیت مزبور، پس از شهادت امام علی(علیه السلام) نیز ادامه یافت و این میراث شیطانی میان نسلهای بعد امّت اسلام باقی ماند.
نگاهی به تاریخ اسلام و تأمل در عملكرد امّت مسلمان در قبال راهبرد عمومی همة انبیا و معصومان(علیهم السلام)، یعنی وحدت و همدلی در سایة اطاعت از رهبران الهی، این پرسش بنیادین را پاسخ میگوید كه چرا همواره زمام امور مسلمانان در دست سلاطین و حكّام غاصب و جائر بوده است. پاسخ این سؤال همچنین دلیل پیروزی نهضت پانزده خرداد را آشكار میسازد. آری، قرنها گذشت تا سرانجام مردمی شیعه، از پیروان صالح امام علی(علیه السلام) به آن مرتبه از بلوغ دینی و عقلی رسیدند كه صادقانه برای دین بر پا خیزند و در این راه از جان خویش بگذرند و با وحدت كلمه واطاعت محض از رهبر مذهبیشان، خود را شایستة نصرت و امداد الاهی سازند.
با آغاز حركت امام خمینی و شروع مبارزات علیه طاغوت و رژیم پهلوی، تمامی مردم ایران به خوبی دریافته بودند كه میبایست همة نیروهای انقلابی همدل و همزبان باشند و با یكدیگر همكاری كنند، و نیز تحت لوای رهبری واحد قرار گیرند و فرمان او را بیچون و چرا و از جان و دل بپذیرند و در اجرای آن بكوشند.
مسئله قابل تأمل دیگری نیز در این زمینه به چشم میخورد كه پرداختن به آن، كارگشاست.
پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی(رحمه الله) و هم زمان با شروع حركتِ اجتماعی، سیاسی و دینیِ امام خمینی، مراجع دینی بزرگی همچون آیات عظام حكیم، شاهرودی، سید عبدالهادی شیرازی، خویی، خوانساری، گلپایگانی،
میلانی، و نیز بزرگان دیگری در نجف، قم، تهران، مشهد و... مطرح بودند و هر یك مقلدانی در سراسر ایران داشتند، و ناشناختهترینِ این مراجع دینی، سید روحالله خمینی بود. وی تا آن زمان، نه رسالهای چاپ كرده بود و نه هیچ اقدام دیگری كه او را در مقامِ یك مرجع تقلید مطرح سازد، صورت داده بود.
به این ترتیب در آن زمان اكثر مردم ایران، از مراجع دینیِ دیگری غیر از امام خمینی(رحمه الله) متابعت میكردند. اما با آغاز نهضت اجتماعی و دینی امام، همة مردم، به مدد فراستی كه خداوند به ایشان اعطا فرموده بود دریافتند در این حركت الهی میباید تابع فرمان او باشند و از هر گونه پراكندگی و تكروی و اِعمال سلیقههای شخصی و گروهی و جناحی بپرهیزند. از این روی، شمار بسیار زیادی از مردم، با آنكه مقلّد مراجع دینیِ دیگری بودند و در بسیاری مسائل و زمینهها از آنان پیروی میكردند، در حركت مبارزاتی و اجتماعی خود، هماهنگ و یكپارچه، مطیع فرمانهای امام خمینی(رحمه الله) بودند، و همین اتحاد و انسجام و همدلیِ میان مردم مسلمان ایران و اطاعت محض آنان از امام خمینی(رحمه الله) سبب شد تا پس از پانزده سال مبارزه و تلاش، پیروز شوند، و معجزة قرن، در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران تحقّق یابد.
پس از آنكه رمز پیروزی نهضت آشكار شد، نوبت به یافتن راه و رمز حفظ و تداوم و پیشرفت آن فرا میرسد. همان طور كه پیشتر گذشت، اعتصام به ریسمان الهی و دوری از تفرقه، مایة عنایت خداوند به بندگان و ایجاد الفت میان قلبهای آنان است.(1) اگر دلهای بندگان با هم نزدیك و مهربان باشند و
1. وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا...؛ «و همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراكنده نشوید، و نعمت خدا را برخود یاد كنید: آنگاه كه دشمنانِ [یكدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم باشید» (آل عمران، 103).
آنان اختلافات جزئی و سلیقهای شخصی و گروهی را كنار بگذارند، و اگر به راستی در مسیر دین الهی و پیرو فرمان پیشوایان دینی باشند، خداوند نیز به ایشان لطف میكند و امدادهای غیبی خود را گسیل خواهد داشت؛ همانطور كه پیش از این برای آنان كه راست گفتند و پایمردی ورزیدند، چنین كرد.
بر این اساس، طبق همین سنّت الهی، وحدت كلمه گرداگردِ ریسمان خداوند عاملِ حفظ و بقا، و تداوم و پیشرفت نهضت خواهد بود. بنابراین امروز نیز مسئلة وحدت برای نظام جمهوری اسلامی، حیاتی است، و حفظ آن برای تمام مسلمانان امری واجب به شمار میآید. اما اینك این سؤال مطرح میشود كه چگونه میتوان وحدتِ درونی مسلمانان را حفظ كرد، و مردمِ دینباور در این زمینه چگونه باید عمل كنند.
بدیهی است كه اگر هر كسی برای حفظ وحدت، دیگران را به خود فرا بخواند نتیجهای جز ناكامی و تفرقه در پی نخواهد داشت. برای دست یافتن به وحدت، باید محور حقیقی و ریسمانِ واحد و الهیِ آن را شناخت و گرد آن حلقه زد. همة ما رهبری و قیادت امام خمینی(رحمه الله) را و نیز دستورات ایشان را میپذیریم. اما برای تحقق امر خطیر وحدت باید بكوشیم تا حقیقتاً و به طور كامل به فرمانها و رهنمودهای ایشان عمل كنیم: درست به همان دقت و ظرافتی كه ایشان فرموده است.
برای رسیدن به این مرتبه، البته باید هواهای نفسانی و اغراض شخصی و سلیقههای فردی و گروهی و حزبی را كنار گذاشت. خداوند در قرآن كریم میفرماید:
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ ...؛(1) از
دین، آنچه را به نوح دربارة آن سفارش كرد، برای شما تشریع كرد، و
1. شوری (42)، 13.
آنچه را به تو وحی كردیم و آنچه را دربارة آن به موسی و عیسی سفارش نمودیم كه: دین را بر پا دارید و در آن تفرقهاندازی مكنید ...».
به این ترتیب خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور میدهد كه وحدت دینی را حفظ كند و مانع تفرقه و پریشانی در آن شود، و بارها و بارها اهل كتاب ـ از یهود و نصارا ـ را به این دلیل نكوهش میكند كه عالماً عامداً در امر دین اختلاف افكندند: وَمَا تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ...؛(1) «و فقط بعد از آنكه دارای علم [و آگاهی] شدند، راه تفرقه پیمودند [آن هم] از روی حسد [و برتریجویی] میان همدیگر...».
عامل تمام این پراكندگیها و اختلافها، هواهای نفسانی بود. امیر مؤمنان(علیه السلام) در نهجالبلاغه و حضرت فاطمة زهرا(علیها السلام) در خطبة تاریخیای كه انشا كردند، فرمودند امامت و محبت ما خاندانِ ولایت، عامل وحدت امّت و نظام جامعه است.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، علی(علیه السلام) را محور وحدت جامعه قرار داد، و او و همسر و فرزندانش نیز برای حفظ همین وحدت، مصالح اسلام را بر منافع خویش مقدم داشتند. بنابراین امروز نیز برای آنكه وحدتِ نظام اسلامی محفوظ بماند میباید به حبل متین ولایت پیوست و مصلحت امّت و نظام اسلامی را بر منافع فردی و گروهی ترجیح داد و از هر گفتار و رفتاری كه بوی تفرقه و اختلاف دهد پرهیز كرد؛ چراكه بزرگترین دشمن اسلام و جامعة مسلمانان، همان اختلافی است كه از میان خودِ آنان برخیزد:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ...؛(2) «امروز كسانی كه كافر شدهاند، از [كارشكنی در] دین شما نومید گردیدهاند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید...».
1. همان، 14.
2. مائده (5)، 3.
علامه طباطبایی(رحمه الله) دربارة این گزیدة آیه، كه پس از آن بشارت اِكمال دین به واسطة ابلاغ امر ولایت آمده است، مینویسند:
كفار، تنها از جهتِ دین مسلمانان، منتظر مصیبت و ناراحتی برای ایشان بودند: سینههاشان تنگ و قلبهاشان پاره میشد؛ از آن جهت كه دین، آن آقایی و شرف و لجام گسیختگی را از بین میبرد... . آخرین چیزی كه كفار امید بدان داشتند و امیدوار بودند كه با آن، دین از بین برود و دعوتِ مقرون به حقِ پیامبر بمیرد این بود كه عنقریب دین با وفات این شخصی كه امر دین را بر پا داشته و فرزند ذكوری در پی ندارد، میمیرد... .
از تمام مطالب گذشته واضح میشود كه تمام ناامیدیِ كفار هنگامی محقق میشود كه خدا برای این دین، كسی را منصوب كند كه در پاسداری و تدبیر امر دین و ارشاد و هدایت امتی كه بر اثر همین دین بر پا ایستادهاند، قائممقام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) باشد. دنبالة این كار، ناامیدی كفار از دین مسلمانان است.
پس دینی كه خدا امروز كاملش كرده و نعمتی كه امروز تمامش نموده ـ كه در حقیقت این دو یك چیزند ـ همان بود كه كفار در آن طمع داشتند و مؤمنین دربارة آن ترس داشتند و بالأخره خداوند كفار را ناامید، و دین و نعمتش را كامل و تمام كرد و مؤمنین را هم از ترس دربارة دین نهی فرمود، و بنابراین، آن چیزی هم كه خدا دستور داده دربارة آن از خودش بترسند، عین همان است؛ یعنی اینكه خدا دینش را از دست مسلمانان بگیرد و این نعمتی را كه به ایشان بخشیده از آنان سلب كند!
... این آیه اعلام میدارد كه دین مسلمین از جهت كفار در امن، و از خطری كه از ناحیة كافران متوجه آن بود مصون است، و عوامل و
موجبات فساد و هلاكت، جز از ناحیة خود مسلمانان در دین رخنه نمیكند... .(1)
به این ترتیب خداوند به مسلمانان هشدار میدهد كه اگرچه دشمنان خارجی و كفار سركوب شدند و دیگر نمیتوانند نعمتِ عزّت و استقلال شما و جامعهتان را زایل سازند، شما باید از خدا بترسید؛ از او بترسید كه مبادا شما را به سبب پراكندگیها و اختلافهایتان مؤاخذه كند، و نعمت از كف بدهید و به دست خودتان از میان بروید:
قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ... ؛(2) بگو او تواناست كه از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] وعذاب بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند... .
امروزه اگر دست دشمنان و ابرقدرتهای خارجی، به بركت مجاهدتهای مؤمنان و خونهای شهیدانِ این مرز و بوم، از كشور و امّت شیعة ایران كوتاه است، باید از خدا ترسید كه مبادا ما را به دلیل تفرقه و بیلیاقتی، از فضل و امداد خویش محروم سازد . كسانی سزاوار امدادهای غیبی خداوندند كه در راه اسلام گام بر میدارند و هواها و خواستههای خویش را فدای مصالح دین میكنند:
وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَیَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(3) و به یاد آورید هنگامی را كه شما در زمین، مردمی اندك و مستضعف
1. محمّدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمة محمّدجواد حجتی كرمانی، ج5، ص271 ـ 277.
2. انعام (6)، 65.
3. انفال (8)، 26.
بودید، میترسیدید مردم شما را بربایند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به یاری خود نیرومند گردانید و از چیزهای پاك به شما روزی داد. باشد كه سپاسگزاری كنید.
یكی از شیوههای تربیتی قرآن كریم آن است كه از یك سوی، همواره مردم را به یاد نعمتها و برطرف ساختن بلایا میاندازد، و از سویی دیگر، عذابها و نقمتهای خداوند را یادآوری میكند، و به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و همه پیامبران پیش از او دستور داده است كه مردم را به این امور یادآوری كنند. در آیة مزبور نیز خداوند زمانی را به یاد امّت مسلمان میآورد كه اگر آن را فراموش كنند، قدر نعمت را نخواهند شناخت و از جملة ناسپاسان خواهند بود، و در این صورت روی به سقوط و هلاكت خواهند نهاد. زمانی كه خداوند به یاد میآورد، همان دورهای است كه در مكه مسلمانان عدّهای قلیل و اندك شمار، و گرفتار چنگال كفار بودند؛ هر روز به بهانهای آزار و اذیت میشدند؛ و چندین سال در شِعب ابیطالب ـ درهای خشك و بیآب و علف ـ در محاصره بودند، ... و وضع آنان همچون وضعیت پرندهای ضعیف بود كه عقابی تیزتك را بالای سَرِ خود دیده باشد و هر لحظه در انتظار است تا به چنگ او ربوده و صید گردد. خداوند میفرماید با یادآوری آن زمان و آن وضعیت، قدر نعمت عزّت و اقتدار امروز را بدانید، كه خداوند شما را به یاری خود نصرت كرد؛ باشد كه شكرگزار باشید.
بنابراین شكر نعمتهایی كه خداوند به جامعه و نظام اسلامی ایران عطا فرموده موجب حفظ و تداوم امدادهای غیبی او و باعث پیشرفت نهضت است، و شكر این نعمت، گذشتن از خواستههای شخصی و گروهی و هواهای نفسانی و گرد آمدن حول محور و ریسمان ولایت و حفظ وحدت كلمه است.
قیامها، نهضتها و انقلابها، یا به طور كلّی همه كارهای گروهی به نسبت
دامنهشان نیازمند برنامهریزی و سازماندهیاند، و هر چه وسعت دامنه بیشتر باشد پیچیدگیها و مشكلاتِ فراروی، فزونتر خواهد بود. بر این اساس، نهضت اسلامی و فرهنگیِ امام خمینی(رحمه الله) كه در نوع خود از بزرگترین نهضتها و انقلابها به شمار میآید مشكلات و مخاطرات بیشماری پیش روی داشته و دارد؛ از مسائل كلان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی گرفته تا مشكلات فرعی و جزئیِ دیگر. قدری تأمل در این باره آشكار میسازد كه پارهای از این مسائل منشأ خارجی و بیرونی دارند و پارهای دیگر، از درون كشور سرچشمه میگیرند؛ برخی معلولِ عملكردهایِ نادرست بعضی دست اندركاران حكومت و مسئولان دولت و دیگر قوای سهگانه بوده و برخی حاصل حركتهایی نادرست از جانب قشرهایی از جامعه و مردم؛ و سرانجام دستهای از این مشكلات زیر بنایی و اساسیاند، و دستهای دیگر جزئی و روبنایی و سطحی.
نگاهی آسیبشناسانه به مجموعه معضلاتِ پیشِ رویِ نهضت، از آغاز تا به امروز، ما را به این حقیقت راه مینماید كه فقدان الگویی جامع و وحدتبخش برای برنامهریزی و سازماندهیِ همة نیروهای مؤمن به انقلاب، یكی از اساسیترین مشكلات نهضت به شمار میآید. فقدان الگو و برنامهای جامع موجب آن میشود كه بسیاری كارها مكرر انجام شود و بسیاری دیگر ناقص صورت پذیرد، و به طور كلّی، نیروها و سرمایههای زیادی هدر رود. بنابراین یكی از نخستین اولویتهای زمانة ما اصلاح وضع كنونی و تلاش برای تدوین طرحی جامع، وحدتبخش و منسجم، و بر مبنای اصول و فرهنگ اسلامی است؛ چرا كه اسلام در واقع یك فرهنگ است و اگر فرهنگ اسلام در جامعهای به اجرا درآید، همه چیز را با خود به همراه خواهد آورد.
از سویی دیگر میتوان گفت بزرگترین نقص نیروهای مؤمن به نهضت و امام، فقدان وحدت و همدلی در عمل، و نقص در برنامهریزی و سازماندهی
است، و در مقابل، همین نقطه ضعف، برجستهترین ویژگی مخالفان و دشمنان نهضت و نظام به شمار میآید. به عبارت دیگر، مؤمنان به اسلام و نهضت امام، سرمایههای هنگفت و سرشاری دارند كه اگر آنها را به درستی به كار میگرفتند، بیشك دشمنان خود را از میان برمیداشتند؛ ولی در مقابل، مخالفانِ نهضت بدون دسترسی به چنین نیروها و منابعی، با تزویر و نیرنگ منابعی عاریتی برای خود فراهم میكنند و با استفاده از برنامهریزی، بهرهوری و سازماندهی دقیق و مناسب به جنگ حق میآیند، وبه قدر همت و تلاش خویش، به موفقیتها و پیروزیهایی نیز دست مییابند.
به این ترتیب، نقصهای اساسی طرفداران نهضت و انقلاب فقدان برنامهریزی و سازماندهی صحیح و جامع است. كارهایی پراكنده، به دست گروههایی مختلف انجام میشود، به طوری كه بسیاری از این گروهها از یكدیگر و از فعالیتهای هم بیخبرند، و هیچ اطلاعرسانی و تبادل اطلاعاتی میان آنها صورت نمیگیرد.
این كمبود، از همان آغاز نهضت وجود داشت؛ ولی در آن زمان ـ به قدر ضرورت ـ و برای برنامهریزی و سازماندهیِ حركتی كه میبایست علیه رژیم پهلوی صورت گیرد، با تدابیر و رهنمودهای امام خمینی برطرف شد. اما با پیروزی انقلاب اسلامی ـ به رغم آنكه محور نظری وحدت و انسجام در میان مردم و رهبران نهضت ثابت و برقرار بود ـ فقدان الگویی عملی برای وحدتبخشی و برنامهریزی و سازماندهی نیروها و امكانات، كاملاً محسوس بود؛ چراكه پس از بهمن 57، نهضت امام خمینی(رحمه الله) به شكل یك حكومت بزرگ و مستقل درآمد كه با وجود مشكلات بزرگی كه مخالفان و دشمنان فرا روی آن نهاده بودند، میراثدارِ تمامِ مسائل و امورِ كشوری بزرگ نیز بود. به این ترتیب پس از پیروزی انقلاب، گروههای مختلفی كه از فرهنگها و نیز مكتبهای گوناگونی اثر پذیرفته بودند، در عرصههای سیاسی و اجتماعی و
اقتصادی... حضور یافتند، و در نهادها و سازمانها و تشكیلات حكومتی و غیر حكومتی دست به كار شدند. از این میان، بسیاری از نیروهایی كه در موقعیتهای حكومتی و اجرایی كشور منصوب شده و اغلب از تحصیلات غربی برخوردار بودند، ساختار و تشكیلات حزبی را به منزلة یگانه الگوی وحدت بخشی و برنامهریزی و سازماندهی در جامعه مطرح كردند.
اما پرسش این است كه آیا این الگوی جدید تنها شیوهای است كه برای نیل به اهداف مزبور میتواند وجود داشته باشد، و در هر صورت، تا چه حد با اهداف نهضت اسلامی امام خمینی(رحمه الله) سازگاری دارد.
امروزه تمام عقلا بر این باورند كه برای انجام كارهای گروهی و نیل به اهداف اجتماعی، ایجاد تشكّل و همبستگی گروهی، امری ضروری است؛ اما اینكه چگونه باید ارتباط گروهی و همبستگی جمعی در جامعه پدید آید، از جمله مسائلی است كه كانون تأملات و بحثهای فراوان بوده و هست. باید توجه داشت امروزه در جوامع اسلامی، و نیز در جامعة ما، به دلیل فرهنگ حاكم بر فضای اجتماعی و سیاسی دنیا، تشكّلهای مؤثر در سرنوشت ملتها در قالبهای غربیای نظیر حزب بررسی میشوند. این فضایِ غالب، خواه ناخواه بر بسیاری از اندیشهها سایه میافكند و كمابیش آنها را تحت تأثیر خویش میگیرد. در عصر حاضر، همان طور كه مفاهیمی نظیر آزادی، حقوق طبیعی، و اعلامیة حقوق بشر، در ذهنهای اندیشهوران جهان و بهخصوص متفكران جهان سوم، و از جمله مسلمانان، همپهلویِ بدیهیات و همعرضِ وحی تلقی میشود، و كسی به سادگی نمیتواند با هیچ یك از آنها مخالفت ورزد، مفهوم حزب نیز از جمله راهكارهای اجتناب ناپذیر وحدتبخشی و برنامهریزی و سازماندهی در جوامع تلقی میشود.
همان طور كه پیشتر گذشت، ضرورت تشكّل امری مسلم و آشكار است، و هر صاحب خِردی میپذیرد كه در تمام فعالیتهای جمعی، وجود فرمانده و فرمانبر ضروری است. دربارة حدود و شرایط این فرماندهی و فرمانبری در برخی منابع روایی غیر شیعه ـ نظیر منابع اخوان المسلمین ـ آمده است كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمودهاند اگر سه نفر با هم سفر میكنید یكی را از میان خود امیر قرار دهید و از او اطاعت كنید.
نمونههای دیگرِ فرماندهی و ایجاد تشكّل و برنامهریزی و سازماندهی را میتوان در نهادهای نظامی یافت: فرمانده منصوب میشود و تمام زیردستان میباید طبق فرمان او عمل كنند، و به این ترتیب، سپاه نظم و نسق میگیرد و سازمان مییابد. در مراتب بالاتر نیز مقام ولایت و رهبری، به منزلة عالیترین مقام، عامل وحدت و انسجام در نظام حكومتی مورد نظر شیعه به شمار میآید، و تمام فرماندهانِ دیگر و نیز زیردستان آنان تحت فرمان و نظر ایشان انجام وظیفه و ایفای خدمت میكنند.
اما آیا در فعالیتهایی كه با عنوان حزب صورت میگیرد نیز باید چنین باشد و دستوری ازمافوق صادر شود و همگان بیچون و چرا بدان عمل كنند؟ این بحثی است كه باید در حوزة علوم سیاسی صورت گیرد و پاسخ داده شود.
نكته دیگر اینكه امروزه در ادبیات سیاسی جهان دو الگوی حزبی غربی و شرقی مرسوم است و بنابر فضای سیاسی حاكم بر جهان معمولاً هر كشوری باید یكی از این دو الگو را بپذیرد.
در یك سوی، كشورهای بلوك شرق نظیر شوروی سابق، چین، و كرة شمالی قرار دارند كه با نظامی تك حزبی و حكومتی كاملاً متمركز اداره میشوند. در این كشورها یك حزب، حاكم است و تمام قدرت و امكانات در دست آن قرار دارد.
در سوی دیگر، كشورهای بلوك غرب و حامیان نظام سرمایهداری قرار دارند كه مدعیاند جامعه را با شیوههای دموكراتیك اداره میكنند و برای
آزادی تمام شهروندان احترام قائلاند و در پی بیشترین آزادی برای بیشترین افرادند. در این كشورها اغلب الگوی پلورالیسم یا كثرتگرایی سیاسی حاكم است، و تعدّد احزاب یكی از راهكارهای بنیادینِ رسیدن به آزادی و پیشرفت تلقی میگردد. طرفداران این نگره معتقدند باید گروههای مختلفی تشكیل شوند و هر یك اهداف و برنامههای خود را ـ كه غیر از اهداف و برنامههای دیگران است ـ ارائه كنند و با یكدیگر رقابت كنند. به این ترتیب هر گروه باید سعی كند طرفداران بیشتری برای خود فراهم آورد و در انتخابات مشاركت كند. بدیهی است هر گروهی كه امكانات بیشتری در اختیار داشته باشد و تبلیغات گستردهتری انجام دهد، به نحو بهتری یارگیری میكند و طرفداران بیشتری برای خود فراهم میآورد و درنتیجه شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات خواهد داشت.
بر این اساس معنای حزب در فرهنگ سیاسی غرب نیز روشن میشود. تعدّد احزاب در غرب، عملاً به معنای رقابت برای بیرون راندن رقیب از میدان است؛ آن هم به كمك پول، تبلیغات، هنر و... . سرانجام نیز حزبی قدرت برتر را به دست میآورد كه امكانات بیشتری در اختیار داشته و تبلیغات جذابتری ترتیب داده است.
بنابراین پرسش دیگری كه در زمینه پیروی از الگوهای حزبی شرق و غرب پدید میآید آن است كه آیا این الگوها با آرمانها و راهكارهای اسلام برای به سعادت رساندن انسان سازگارند و آیا این شیوههای شرقی و غربی میتوانند در پیشبرد اهداف نهضت «اسلامی» و «فرهنگی» امام خمینی(رحمه الله) و در پیشرفت همه جانبة كشور اسلامیِ ایران كارگر افتند؟
الگوی تك حزبی، كه برگرفته از نظامهای سوسیالیستی و ماركسیستی است،
نمیتواند الگویی مقبول و مشروع به شمار آید؛ چه در این شیوه، یك حزبِ زورمند، تمام قدرت را قبضه میكند و همة مخالفان را سركوب كرده، از دور خارج میسازد. برای نمونه، حزب بعث عراق یكی از روگرفتهای نظام تك حزبی به شمار میآید.
بی شك این الگوهای دیكتاتوری و زورمدار، با روح و تعالیم اسلام سازگاری ندارند و جامعة اسلامی را بر مبنای آن نمیتوان اداره كرد.
در الگوی كثرتگرایی غربی هر یك از احزاب مرامنامهای ارائه میدهند و اهداف و شعارهایی مطرح میكنند. مردم نیز در هواخواهی و انتخاب هر حزب و گروهی آزادند. كشمكشهای سیاسی هم، حتی اگر به خشونتهای فیزیكی بینجامند، مقبول شمرده میشوند.
این شیوه نیز نمیتواند الگویی سازگار با آموزههای دینیِ اسلام باشد؛ چراكه هر حزبی كه قدرت تبلیغات و توان مالی بیشتری داشته، از شگردهای بهتری برای مطرح ساختن خود در جامعه بهره گیرد، از احزاب دیگر پیشی میگیرد و تمام یا بیشتر قدرت را به دست میآورد. به عبارت دیگر لازمة چنین الگویی آن است كه هر حزبی اهداف خاص خود را ترویج كند و حزب رقیب نیز باید بكوشد تا ضمن طرح شعارها و اهداف خود، به هر وسیلهای حزب دیگر را از میدان به در كند، و این امر، نمیتواند با آموزهها و اهداف شریعت مقدس هماهنگ باشد، و نمیتواند جامعه اسلامی را به وحدت و انسجام و سازماندهیِ مطلوب خود برساند.
یكی از دغدغههای بنیادینی كه از آغاز شكلگیری نهضت الهیِ امام خمینی(رحمه الله)
توجه یارانِ امام را به خود معطوف كرده بود، مسئلة وحدتبخشی به گروهها و گرایشها و نیروهای پراكندة انقلاب و برنامهریزی و سازماندهی قوای موجود بود. با وجود اختلاف سلیقهها و تفاوت دیدگاههای میان نیروها و مبارزان، چه راهكارهای عملیای برای حفظ و تداوم و پیشرفت نهضت باید به كار گرفته میشد؟ و در صورت پیروزی نهضت و تأسیس حكومت و تشكیل جامعة اسلامی كدام یك از دو الگویِ رایج دنیا، به تأیید رهبر نظام میرسید؟
همان طور كه از رهبر مدبّر و دینمداری همچون امام خمینی(رحمه الله) انتظار میرفت ایشان هیچ یك از شیوههای رایج در غرب و شرق را كارآمد نیافتند و برای رسیدن به مقصود الهی خویش از شیوهای سازگار با هدف نهضت دینیشان بهره بردند. در همان روزهای آغازین نهضت، جمعی از مردم و اعضای هیئتهای مذهبیِ تهران، كه در حقیقت هستة اولیه نهضت را تشكیل میدادند، برای اعلام وفاداری و بیعت با امام خمینی(رحمه الله) نزد ایشان آمدند. در این جلسات از امام راهكاری خواستند كه به مدد آن، با وجود اختلاف عقیدهها و روشهای میان نیروهای طرفدار نهضت، وحدت میان آنان حفظ شود و همكاری و برنامهریزی و سازماندهیِ درستی بین آنان صورت گیرد.
طرح ابتكاری امام خمینی(رحمه الله) در این باره آن بود كه هرگروهی هویّت شخصی خویش را حفظ كند و فعالیتهای خود را ادامه بدهد؛ اما هر یك از گروهها نمایندهای از میان خود انتخاب كنند و مجمع نمایندگان تشكیل گردد. به این ترتیب نمایندگان مزبور با هم ارتباط داشته، میان آنان وحدت، همدلی و همكاری برقرار میشد، و همگی میتوانستند با برنامهریزی صحیح و همدلانه، نیروهای خود را هماهنگ سازند، و با سازماندهی مناسبِ آنان برای رسیدن به اهداف مشتركشان تلاش كنند.
همان طور كه از رهبری خلّاق و تیزبین انتظار میرود، امام خمینی(رحمه الله) تلفیق هیئتها و گروههای مذهبی را پیشنهاد نكرد؛ چراكه این امر دو مشكل
بزرگ فراروی نهضت مینهاد: نخست آنكه چنین كاری عملاً ناممكن بود؛ زیرا این گروهها منشهایی متفاوت و فعالیتهایی گوناگون داشتند و به این ترتیب تمام آنها نمیتوانستند زیر یك چتر جمع شوند.
دوم آنكه چنین راهكاری با روح تربیت اسلامی سازگاری نداشت؛ چراكه تفاوتها و اختلاف سلیقههای میان افراد و گروهها، خود، میتواند موجب پیشرفت و خلاقیت و شكوفایی گردد، و از سویی هر گروهی در كنار نقاط قوت خود، اشتباهات و نقاط ضعفی نیز دارد و نمیتوان گروهی را یافت كه از هرجهت بیعیب و نقص باشد و تمام گروههای دیگر را در سایة آن جای داد، و به این صورت، یك حزب یا گروه واحد و جامع تأسیس كرد.
به دنبال پیشنهاد ابتكاری امام خمینی(رحمه الله) اندیشة «ائتلاف هیئتها» و گروههای انقلابیِ مذهبی شكل گرفت و اقداماتی عملی در زمینة ایجاد وحدت وهمكاری و برنامهریزی و سازماندهی نیروها صورت پذیرفت، و بسیاری از طرفداران نهضت برای دستیابی به اهدافی مشترك، از قبیل تداوم حركت انقلاب اسلامی، مبارزه با رژیم پهلوی، و پیروی از رهبری واحد با یكدیگر همدل و همگام شدند و با كنار گذاشتن برخی سلیقههای شخصی و گروهی، به نوعی وحدت و همكاری و سازماندهیِ عملی دست یافتند.
اجرای راهكار امام به پیروزی نهضت،(1) و سرنگونی رژیم پهلوی و سرانجام برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی انجامید.(2)
بررسی شكستها و ناكامیهایی كه در جریان مبارزات نهضت خرداد و نیز پس از
1. در این باره مراجعه كنید به: صحیفة نور، ج 6، ص 43؛ ج 22، ص 183.
2. گفتنی است این راهكار به گونهای بسیار ضعیف در برخی جوامع دیگر نیز به كار میرفته است؛ اما با نظر به ویژگیهای طرح امام خمینی(رحمه الله) باید آن را ابتكار بینظیر ایشان دانست.
پیروزی آن تا به امروز رخ داده است حقیقتی تلخ را نمایان میسازد: علت همه ـ یا دست كم بیشترِ ـ این ناكامیها بیاعتنایی یا كمتوجهی به اندیشههای نورانی امام خمینی(رحمه الله) و كوتاهی در كاربست دقیق و مو به موی راهكارها و تدبیرهای حكیمانه ایشان در زمینههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و... بوده است. اگر ـ دانسته یا نادانسته ـ در زمینه فهم و به كار بستن اندیشهها و رهنموهای رهبر انقلاب، انحرافی صورت نمیگرفت، بیتردید، كشور دچار بسیاری از ناكامیها و ناملایمات وانحرافهایی كه تاكنون رخ داده است، نمیشد.
پس از پیروزی انقلاب و اوجگیری فعالیت گروههای مختلفی كه برخی، از الگوهای غربی یا شرقی اثرپذیر بودند و افرادی با فرهنگها و مكتبهای فكری متعددی نیز در میان آنها حضور داشتند، رفته رفته این اندیشه در فضای سیاسی كشور شكل گرفت كه كشور اسلامی ایران نیز باید از الگوهای حزبی معمول در دنیا پیروی كند. بر این اساس، برای وحدتبخشی بین گروهها و طراحی وبرنامهریزی برای امكانات و سازماندهی قوی و منسجم نیروهای متعهد نهضت و به منظور جلوگیری از پراكندهكاریها و هدر رفتن امكانات و نیروها، پارهای از یاران امام و نیروهای فكری نهضت، طرح تأسیس تشكیلاتی حزبی را ارائه كردند.
به این ترتیب آنان اصرار میورزیدند كه اگر یك حزب قویِ اسلامی تشكیل شود، میتوان نیروهای مؤمن و متعهد به نهضت و نظام را زیر سایة آن جمع كرد و همگی آنان را به یك یَدِ واحد در خدمت اسلام و انقلاب تبدیل ساخت.
به هر روی، با آنكه امام خمینی(رحمه الله) چندان موافق تأسیس چنین تشكیلاتی نبود، سرانجام با اصرار برخی از فعالترین یارانشان توصیه فرموده بود كه اگر در حزبی شركت میكنید، درحزب اسلامی شركت كنید،(1) و به این ترتیب بودكه حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد. اما آنچه خودِ امام قبل از انقلاب
1. صحیفة نور، ج 11، ص 130.
طراحی كردند ساختار و شكلی دیگر داشت، كه با مفهوم حزب و ویژگیهای غربی آن متفاوت بود. حزب با مفهوم و تعریف و اركان امروزینش، سازوكاری غربی است و یك اندیشة اصیل اسلامی به شمار نمیآید، و چه بسا در تطبیق با آموزهها و ارزشهای دینی و اسلامی ضعفها و تعارضاتی داشته باشد.
اینچنین بود كه در آن زمان امر دایر شد بین اینكه كارها پراكنده و بدون سازماندهی انجام پذیرد ـ كه البته در این صورت آفات و پیامدهای فراوانی در پی داشت ـ یا برای آنكه چنین وضعی رخ ندهد و امور نظام در چارچوبی اصولی و منسجم و هدفمند، و با برنامهریزی و سازماندهی صورت پذیرد، حزبی اسلامی تشكیل شود و فعالیت كند. اما به هر روی، با تمام حسن نیتی كه در تأسیس این حزب در كار بود، و با تمام تلاشهایی كه در راه شكلگیری، فعالیتها و اصلاح معضلات پیش رویِ آن صورت گرفت، حزب پس از سیری صعودی، دچار مشكلاتی شد و رفته رفته روی به افول نهاد و سرانجام در زمان حیات امام خمینی(رحمه الله) منحل و تعطیل شد.
تأمل در ریشهها و رویههای این واقعه در بستر تاریخ نهضت بزرگ اسلامی و نگاهی آسیبشناسانه به فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی ـ و نیز دیگر فعالیتهای مشابهی كه تا كنون صورت گرفته است ـ روشن میسازد كه هر گونه كمتوجهی یا بیاعتنایی به توصیههای امام موجب بروز بحرانها و ضعفهای زیانباری برای مردم و نظام شده است. برای نمونه، همین امر سبب شد تا دشمنان داخلی و خارجی، سوء استفادههای فراوانی از این فرصت كنند و با دامن زدن به سیاست تعدّد احزاب ـ كه منطبق بر الگوها و ضد ارزشهای غربی است ـ میان نیروهای انقلاب و نیز میان قشرهای مختلف مردم شكاف و اختلاف ایجاد كنند. امروزه نیز روند مزبور ادامه دارد و درگیریهای حزبی و كشمكشهای سیاسیِ حاصل از رقابتهای حزبی و گروهی موجب تفرقه میان نیروهای انقلاب و از دست رفتن امكانات و سرمایهها و فرصتهاست.
كشمكشهای سیاسیِ میان احزاب و گروههای كشور، از آغاز پیروزی نهضت، و تداوم آنها تا به امروز زیانهای پرشماری بر جامعه و نظام اسلامی تحمیل كرده است. یكی از پیامدهای این اختلافات، به بنبست رسیدنِ فعالیتهای پارهای از تشكّلها و احزاب بوده است.
سرخوردگی و بدبینی مردم دربارة تلاشهای حزبی یكی دیگر از این پیامدهاست.
بروز بحرانهای زیانباری همچون تورّم، بیكاری، گسترش فسادهای اداری و اخلاقی محصول دیگر الگوی غربی پلورالیسم سیاسی است. كاهش كمّی و كیفی فعالیتهای سازندة عمرانی واقتصادی و آموزشی و... نتیجة دیگر فعالیتهای احزاب و رقابتهای گروهی آنها برای یارگیری بیشتر و كسب قدرت افزونتر است.
حیف و میل بیتالمال وسرمایههای كشور نیز از جمله پیامدهای تبلیغات بسیار فراگیر حزبی و رقابتهای میان آنهاست. هدر رفتن نیروهای كارآمد نظام در این گونه مبارزات و در نهایت فراهم آمدن زمینه برای نفوذ بیگانگان و دشمنان رهاورد این سیاستهای غلط و خطرناك حزبیاند.
اینك با نظر به ناكارآمدی كثرتگرایی سیاسی و الگوی غربیِ تعدّد احزاب و نیز ناسازگاری آن با روح تعالیم اسلام، این سؤال مطرح میشود كه با توجه به نامعقول و نامشروع نبودن «فعالیتهای حزبی»(1) بهتر نیست به تأسیس حزبی
1. برخی مفسران و پارهای پژوهشگران سیاسی ـ مذهبی آیة 46 سورة سبأ را دلیل بر مشروعیت و معقولیت فعالیتهای حزبی دانستهاند. در این باره مراجعه كنید به: ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 18، ص136.
همچنین اصل 26 قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانونی بودن فعالیتهای حزبیِ منطبق با شرع و مصالح كشور را تأیید میكند.
واحد تن دهیم، تا از سویی از مخاطرات تعدّد احزاب بپرهیزیم، و از دیگر سوی به نتایج مثبت فعالیتهای گروهی دست یابیم؟
پاسخ این پرسش را میتوان در كارنامة حزب جمهوری اسلامی تا حدودی یافت. باید اعتراف كرد كه تأسیس و فعالیت حزب جمهوری، تجربهای ناموفق بوده است. گرچه تشكیلات مزبور با نیّتی خیرخواهانه و با تدبیر و هدایت اندیشهوران و مبارزانِ دینمداری همچون شهید دكتر بهشتی، شهید دكتر باهنر، مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جمعی دیگر از شخصیتهای مهم كشور و چهرههای دلسوز نظام تأسیس شد، پس از چندی آثار نقص و ضعف در آن آشكار شد؛ به گونهای كه امام خمینی(رحمه الله) نیز مایل نبود فعالیتهای این تشكیلات ادامه یابد و به این ترتیب، حزب جمهوری اسلامی تعطیل شد. حال سؤال این است كه دلایل اصلی عدم موفقیت این تشكیلات، با آن اهداف پاك و مقدس چه بوده است؟
یكی از مهمترین دلایلی كه فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی را به بنبست كشانید، به كارگیری و اجرای نظامنامة غربی در آن بود. تردیدی نیست كه مؤسسان و مسئولان اصلی این حزب، به دنبال ایجاد تشكیلاتی اسلامی و كاملاً منطبق با آرمانهای شریعت و نظام جمهوری اسلامی بودند، ولی در برخی جنبهها، به طور ناخواسته الگوها و شیوههای اجرایی غرب را به كار بسته بودند، و همین امر باعث بروز ناهنجاریها و اشكالات فراوانی در این فعالیتها شد و حزب جمهوری اسلامی را از اهداف مقدس آن منحرف كرد و دور ساخت. برای مثال، عضوگیری و ثبت نام از داوطلبان شركت در حزب به همان شیوهای صورت گرفت كه در نظامنامههای غربی توصیه میشد. همچنین دستورات از سوی كادر مركزی حزب صادر میشد، و دیگر اعضا، بهناچار میبایست به این دستورها عمل میكردند.
بدیهی است اگر كسب موقعیت و قدرت بیشتر در گرو یارگیری بیشتر
باشد، سیستمهای حزبی برای كسب قدرت بیشتر میباید به دنبال جلب افكار عمومی و افزودن بر اعضا باشند. در چنین وضعیتی اگر مسئولان و دستاندركاران حزب خود را ملزم به رعایت اصول و موازین شرعی ندانند، به راحتی میتوانند با اِعمال شگردهای گوناگون و با بهرهگیری از پول و تبلیغات، آرای بیشتری به خود اختصاص دهند و با جذب اعضای بیشتر قدرت خود را فزونتر سازند.
البته چنین شیوة نادرستی هرگز در دستور كار مسئولان اصلی حزب نبود و اعضای تشكیل دهندة بدنة حزب نیز در پی اجرای چنین برنامهها و شگردهایی برای كسب قدرت و موقعیت نبودند و همگی آنان موازین شرع را پاس میداشتند و ملتزم به رعایت اصول اخلاقی بودند، اما به هر روی، با توجه به ماهیت تشكیلات و سازوكارهای حزبی، و باز عمل كردنِ حزب در عضوگیری و نحوة ثبت نام از داوطلبان، رفته رفته این تشكیلات گرفتار كاستیها و نقایصی شد، و آرام آرام از اهداف مقدسی كه برای آن در نظر گرفته بودند فاصله گرفت.
به طور قطع اگر یك تشكیلات حزبی ـ حتی با اهدافی مقدس و دینی ـ در عضو گیریِ خود دقت كافی به خرج ندهد و در پذیرش اعضا ویژگیها و صلاحیت آنان را به درستی ارزیابی نكند، معاندان و نیز افراد فرصتطلب به آسانی خواهند توانست پس از ورود به تشكیلات و تثبیت موقعیت خویش، خرابكاری كنند و با سوء استفاده از امكانات و موقعیت خود، ضربات جبران ناپذیری بر سازمان وارد سازند. متأسفانه، اِعمال شیوة نادرست عضوگیری در حزب و فقدان دقت كافی در جذب افراد، موجب شد تا برخی فرصتطلبان برای سودجوییها و سوءاستفادههای مادی، و نیز به منظور تصاحب پست و مقام به عضویت حزب درآیند، و همین امر سبب بروز انحرافات و مفاسدی دراین تشكیلات شد و پس از چندی موقعیت و وجهة سیاسی و اجتماعی حزب را مخدوش ساخت.
اما اگر از ابتدا در عضوگیری این حزب دقتنظر كافی صورت میگرفت، و فقط داوطلبان متعهد و كارآمد به عضویت این تشكیلات سیاسی پذیرفته میشدند، حیات سیاسی حزب جمهوری اسلامی دچار چنین آفات و آسیبهایی نمیشد؛ یعنی تنها به كسانی اجازة عضویت در حزب داده میشد كه بهدور از هواهای نفسانی و تنها بر اساس وظیفة دینی و احساس مسئولیت در قبال نهضت و انقلاب و فقط با قصد خدمت و فداكاری برای دین و امّت مسلمان قدم پیش نهاده بودند.
البته باز باید به یاد آورد كه تمامی كادر مركزی حزب جمهوری اسلامی و بسیاری از اعضای بدنة حزب از یاران صدیق و وفادار امام(رحمه الله) و از جمله نیروهای متعهد و فعالِ نهضت بودند و در خلوص نیّت آنان تردید نمیتوان داشت. اما به هر روی، سابقة اِعمال سیاستهای حزبی با تكیه بر شیوه و نظامنامة غربیِ آن، در كشور ما تاكنون موفق نبوده است، و فعالیتهای تشكیلاتی حزب جمهوری اسلامی یكی از همین نمونهها به شمار میآید. همچنین تحلیلهای منطقی و دور از احساسات، گویای آن است كه از این پس نیز شیوههای تشكیلاتی تكحزبی با تكیه بر الگوهای غربی در كشوری اسلامی همچون ایران موفق از كار در نمیآیند و فرجامی جز شكست در پی نخواهند داشت.
بررسی تاریخ سیاسی نهضت در زمینه كارآمدی الگوهای غربی حزب ـ اعمّ از تك حزبی و چند حزبی آن است كه این شیوهها در كشور ما قرین توفیق نبودهاند. همچنین تأمل در مبانیِ نظری و خاستگاههای فكری الگوهای تشكیلاتیِ برخاسته از فرهنگ و اندیشة غرب، و ناسازگاری آنها با آرمانهای دین و اهداف فردی و اجتماعی اسلام، چشمانداز روشن و امیدبخشی از چنین سازوكارهایی فرا روی نمینهد.
الگوی دیگر، همان سیاست تكحزبی با شیوة شرقیِ آن است. این نظامهای تكحزبی دركشورهای بلوك شرق نظیر آلمان و شوروی سابق و چین رواج داشتهاند. در چنین جوامعی در حقیقت رقابتی وجود ندارد و قدرت تنها در قبضه یك حزب است. در این نظامها نیز عملاً تنها سران حزباند كه تصمیم میگیرند و دیگران صرفاً به دستورات صادر شده از رئیس یا شورای مركزی حزب عمل میكنند. در چنین جامعههایی اختلاف سلیقهها وتفاوت اندیشهها، همگی سركوب میشوند، و بیشك هر جا حزبی یا گروهی مدتی طولانی حاكم بیرقیب باشد، عملاً به فساد كشیده میشود. در این نظامها اگر كسی خواهان مشاركت در قدرت سیاسی باشد، راهی جز این ندارد كه عضو حزب حاكم شود و رفته رفته مدارج قدرت را به دست آورد. تمركزگرایی و انضباط حاكم بر این نظامها اساساً فضای سیاسی بستهای میطلبد و با توجه به فضای باز سیاسی كشور ایران، تحقق چنین الگویی ناممكن مینماید. مردم ایران در سایة نظام جمهوری اسلامی از آزادیهای سیاسی بسیاری بهرهمندند و در چارچوب قانون اساسی، میتوانند به فعالیتهای سیاسی بپردازند و در احزاب و گروهها مشاركت كنند یا حتی به تأسیس حزب یا گروه اقدام كنند. از همین روی، در سالهای نخست پیروزی انقلاب احزاب، گروهها و جمعیتهای پرشماری تشكیل شدند. حزب جمهوری خلق مسلمان، جمعیت خلق عرب، و جمعیت خلق تركمن و دهها تشكیلات سیاسی دیگر اعلان موجودیت كردند و دست به كار انواع فعالیتهای سیاسی شدند. در سالهای اخیر نیز فعالیت كمیسیون احزاب در مجلس شورای اسلامی و وزارت كشور گسترش یافته است و احزاب پرشماری در قالب گروههای مذهبی و پایبند به ارزشهای اسلامی و آموزههای وحیانی، و نیز گروههایی با اهداف و سازوكارهای غربی یا با مشخصة ملّی ـ مذهبی اجازة فعالیت یافتهاند و به طور رسمی و در دامنهای بسیار فراگیر فعالیت میكنند. به این ترتیب جوّ سیاسی حاكم بر
كشور، اساساً اِعمال سیاست تكحزبی طبق الگوی بلوك شرق را ناممكن و منتفی میسازد.
اینك كه ـ به اجمال ـ بعضی از مهمترین نظامهای تشكیلاتی احزاب در جهانِ امروز بررسی شد، و بعضی نقصها وخطرهای مترتّب بر هر یك از آنها در جامعهها ـ وبه طور خاص در جامعة اسلامی ایران ـ گفته آمد، نوبت به این پرسش میرسد: آیا یافتن راه حلی نوین برای این مسئله ممكن است؟ آیا میتوان راه جدیدی یافت كه نه مفاسد دیكتاتوریِ نظام تكحزبی شرق را داشته باشد، و نه هدف در آنها كسب قدرت از طریق تبلیغات و یارگیری و در گرو امكانات مالی و نفوذهای سیاسی و... باشد، و از سویی راه را برای طرح افكار متزاحم و تضارب آرا، و انتقاد و پیشرفت و تعالی باز بگذارد؟
نخست باید به یاد داشت كه اگر تاكنون پاسخی در خور، برای این پرسش پیدا نشده، بدین معنا نیست كه هیچ راهی برای یافتن آن وجودندارد. نیز نباید پنداشت كه چون امروزه تمام كشورهای دنیا یكی از این چند راهِ موجود را برگزیدهاند ما نیز موظف یا مجبوریم چنین كنیم و راهِ همانان را در پیش بگیریم. چه، اگر چنین باشد و همواره پیروی از رأی اكثریت ملاكِ عمل ما فرض شود، نخست باید دین اسلام را رها كنیم؛ چون امروزه اكثریت مردم جهان، اسلام را قبول ندارند. همچنین در این صورت ما همواره باید منفعل، ضعیف و محتاج دیگران باشیم. بر این اساس، باید با اتكا به فكر خودمان و به نیروهای خدادادیمان و با توكل بر خداوند دانا و توانا ابتكار عمل را به دست بگیریم و در همة موارد و از جمله برای فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی روش یا روشهایی جدید بیابیم، یا به جرح و تعدیل و اصلاحِ شیوههای موجود بپردازیم. این امر، مسلماً میسور است؛ چراكه در جامعة ما نیروهای بسیار قویِ فكری
حضور دارند كه قادرند با ابتكار و خلاقیت و با كنار گذاشتن روحیة تقلید از غرب و شرق، و انفعال در برابر فكر و صنعت و تبلیغات آنها به فعالیتهای فكری در زمینههای اجتماعی و سیاسی و... دست زنند و با ارائه افكار و طرحهای نوین و مطابق با تعالیم و آرمانهای دین، جامعه و فرد را به سوی هدف والایی كه اسلام برای آنان ترسیم كرده سوق دهند.
البته باید توجه داشت برخی الگوهایی كه تا كنون از نظامهای غربی برگرفته شده، بنا به ضرورتها و مصالح زمانی و موقعیتهای خاصی صورت پذیرفته است. مجلس شورا، و نحوة برگزاری انتخابات ونیز انتخابات ریاست جمهوری، نمونههایی از این جملهاند.
اما آیا به راستی، هیچ راه بهتری برای شناسایی و انتخاب كارگزاران و مسئولان كشور، بر اساس بینش اسلامی نمیتوانیم یافت؟
در روزهای آغاز پیروزی نهضت و در بحبوحة درگیریهای داخلی میان گروهها و ترورهای پرشمار و خونبارِ آن زمان، تدوین سریع قانون اساسی ضرورتی انكار ناپذیر بود، ولی این امر، هرگز بدان معنا نیست كه قانون مزبور بهترین و آخرینِ راهها را پیش روی نهاده است و هیچ شیوة بهتری برای ادارة نظام وجود نخواهد داشت.
بنابراین باید اندیشهورانی متعهد و متخصص، به دنبال طرح تئوریهای جدید علمیای باشند كه بر مبانی و آموزههای دینی منطبق بوده، سعادت و پیشرفت فرد و جامعه را تأمین كند.
برای نمونه میتوان اندیشید كه آیا برای انتخاب مسئول اجراییِ كشور، غیر از همین شیوة مرسوم، راه دیگری وجود ندارد؟ آیا اگر این انتخاب به شیوهای شبیه انتخابات خبرگان صورت میگرفت، فرد شایستهتر و كارآمدتری برگزیده نمیشد؟ این شیوة جدید چه محاسن و چه معایبی در قیاس با انتخابات ریاست جمهوری طبق روشهای قبل دارد؟...
امام خمینی(رحمه الله)، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، خود از پیشگامان ارائه طرحهای ابتكاری سیاسی و اجتماعی، برای هدایت و ادارة صحیح جامعة دینی به شمار میرود. یك نمونه از این طرحها، همان راهكار ایشان در زمینه وحدتبخشی میان گروههای مذهبی و انقلابی و سازماندهیِ كلانِ نیروهایی است كه در زمینههای مختلفی با یكدیگر اختلاف عقیده و اختلاف سلیقه دارند.
در همان روزهای آغازین نهضت، گروهی از سران هیئتهای مذهبیِ فعال و پرجمعیت تهران، كه همگی پشتیبان مبارزات امام بر ضد رژیم بودند و نقش انكارناپذیری در تشكیل و تداوم و پیروزی نهضت داشتند نزد امام خمینی آمدند تا از ایشان دربارة نحوة ادامه مبارزات و همكاری با یكدیگر راهنمایی بخواهند.
فعالیتهای این هیئتها در پارهای اصول با یكدیگر همسو بود و همگی آنان در اصل مبارزات و رهبری امام و برخی مبانی كلّی با هم اتحاد نظر داشتند؛ اما همان طور كه انتظار میرفت این گروهها در بسیاری نظرها و عملكردها نیز با هم تفاوت سلیقه داشتند.
سران این هیئتها كه اهمیت انسجام وسازماندهیِ نیروها در كارهای مبارزاتی و فعالیتهای اجتماعی را به خوبی در مییافتند، از امام خمینی در این زمینه راهنمایی خواستند. سؤال آنان این بود كه آیا باید تمام این گروهها و هیئتهای مذهبی در هم ادغام شوند و تحت مدیریت یك نفر و با برنامهریزی واحد فعالیت كنند؟ در غیر این صورت ـ یعنی با حفظ هویّت تك تك گروهها ـ چگونه میان آنها وحدت و سازماندهی ایجاد میشود؟
امام(رحمه الله) در این زمینه راه حلی ابتكاری پیشنهاد كردند. به این ترتیب كه هیئتهای مذهبی میباید تشكّلهای پیشین خود را حفظ كنند و به فعالیتها و
برنامههای گذشتهشان ادامه دهند؛ چراكه در غیر این صورت دو مشكل بزرگ بر سر راه نهضت پدید میآمد: نخست آنكه ادغام گروهها عملاً ناممكن بود؛ زیرا این گروهها منشهایی متفاوت و فعالیتهایی گوناگون داشتند و به این ترتیب تمام آنها نمیتوانستند زیر یك خیمه گِردِ هم آیند؛
دوم آنكه چنین راهكاری اساساً با روح تربیت اسلامی سازگاری نداشت؛ چراكه تفاوتها و اختلاف سلیقههای میان افراد وگروهها، خود، میتوانست موجب خلاّقیت و شكوفایی و پیشرفت گردد، و از سویی هرگروهی در كنار نقاط قوت خویش، اشتباهات و نقاط ضعفی داشت و نمیشد گروهی را یافت كه از هر جهت بیعیب و نقص باشد و تمام گروههای دیگر زیر سایة آن جمع شوند.
بنابراین، گروههای مزبور میباید تشكّلهای سابق خویش را حفظ كنند. اما در عین حال كه هر یك از آنها برنامههای مخصوص خود را ادامه میدهند، لازم است با یكدیگر ارتباط برقرار سازند. یعنی هر هیأتی، یكی دو نماینده تعیین كند و از طریق این نمایندهها شورای مركزی هیأتها تشكیل گردد.
بدین ترتیب این افراد میباید به منزله نمایندة هیأتهایشان در شورای مركزی با یكدیگر به شور و مشورت و همفكری بپردازند و برای نزدیكی افكار و سازماندهی منسجم و هدفمند نیروها و امكانات و... تلاش كنند. بر این اساس بود كه رفته رفته اختلافات كم میشد و افكار و سلیقههای گروهها نیز به هم نزدیك میگشت و سازماندهی نیروها نظم و نسق بیشتری میگرفت.
همچنین امام نیز نمایندگانِ خود، مرحوم مطهری و مرحوم دكتر بهشتی، را برای شركت درجلسات شورای مركزی مأمور كردند تا به این ترتیب ارتباط هیئتها با رهبری نیز برقرار باشد.
بر این اساس، در عین آنكه استقلال فكر، استقلال سلیقه، تضارب آرا و
نوعی رقابت سالم میان گروهها برقرار میشد، وحدت نسبی و برنامهریزی و سازماندهی مناسبی نیز در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، در سطح كلان بین آنها ایجاد میگشت.
این رهنمود امام خمینی(رحمه الله) در آن دوران تا حدی به اجرا در آمد و موفقیتهای چشمگیری نیز در پی داشت. بیتردید اگر پس از پیروزی نهضت و تأسیس نظام جمهوری اسلامی همة نیروهای متعهد انقلاب در تمام زمینههای سیاسی و اجتماعی به این رهنمود ـ و راهكارهای دیگر امام ـ توجه میكردند و درمقام عمل نیز به آنها پایبند میبودند، بسیاری از آفتها و آسیبها مانع پیشرفت و تكامل نهضت و نظام نمیشد. امروزه نیز كه از بسیاری جهات، اوضاع سیاسی و اجتماعی كشور شبیه روزهای نخستین نهضت است، بهترین راه برای رفع پراكندگیها و اختلافات میان احزاب و سازمانها و گروهها روی آوردن به رهنمودهای حكیمانة امام خمینی(رحمه الله) است.
روحانیت، از جمله اصلیترین نهادهایی است كه در شكلدهی، رهبری و تداوم مبارزات قبل از انقلاب نقش داشته است، و در حقیقت نقش عالمان دینی، در تمام مبارزاتی كه بر ضد حكومتهای غاصب و غیر دینی صورت گرفته، همواره سرنوشتساز و انكارناپذیر بوده است. بسیاری از خیزشهای مردمی، در تاریخ جوامع مسلمان ـ و حتی درجوامع دینیِ غیر مسلمان ـ به رهبریِ پیشوایان مذهبی صورت میگرفته است، و از همین روی این نهاد، همواره كانون توجه مردم و نیز اربابان قدرت و سیاست بوده است.
مردم همواره روحانیان را به چشم پیشوایان مذهبیِ خود و راهنمایان امور مختلف زندگیشان مینگریستهاند و در بسیاری مسائل و مصائب خویش به آنان مراجعه میكردهاند، و این مراجعات و وابستگیها جنبهها و صورتهای
بسیار متنوعی داشته و دارد:
یكی از زمینههایی كه روحانیت و مردم را به هم پیوند میزند احكام اقتصادی است. بر اساس دستورات اسلام، مسلمانان مسائل و امور اقتصادیِ خود را نزد پیشوایان و عالمانِ دینی میبرند و همواره برای انجام تكالیف اقتصادیِ دینی خویش، نظیر خمس و زكات، از مراجع و عالمانِ دینیِ خویش مدد جستهاند. همچنین انواع معاملات و مسائلی كه از رهگذر كسب و تجارت و امر معاش برای مردم پیش میآمده نیز آنان را با روحانیون مرتبط میساخته است.
مسائل عبادی، یكی دیگر از زمینههای پیوند مردم مسلمان با اهل علم بوده است و مردم همواره برای آگاهی از وظایف عبادی خود، نظیر احكام نماز و روزه و حج، از مراجع تقلید خود فتوا خواستهاند و برای سؤال در اینباره به فارغ التحصیلان علومِ دینی مراجعه كردهاند.
همچنین از قدیمالایام روحانیت مرجع حل و فصل بسیاری از اختلافات خانوادگی و شخصیِ افراد بوده و عالمانِ خودساخته و جامعنگر همواره مرجع حل اختلافات اخلاقی و خانوادگی مردم بودهاند.
پیوستگیِ قلبی و دینیِ میان مردم و عالمان دین چنان وثیق بوده است كه بسیاری افراد ترجیح میدادند مشكلات حقوقی و دعاوی قضایی خویش را هم نزد روحانیان پرهیزگار و مورد اعتماد خویش حل و فصل كنند تا اینكه به دستگاههای قضاییِ حكومتهای غاصب شكایت برند. به این ترتیب روحانیت به نوعی، مرجع قضاییِ امّت مسلمان نیز به شمار میرفته و از این جهت رقیبی برای دستگاههای حكومتی محسوب میشده است.
گذشته از این امور، اعتماد همهجانبة مردم به عالمان وارسته و پیشوایان بزرگ دینیشان، با توجه به جامعیت شخصیت و بینش عمیق آنان در حوزة امور سیاسی، رهبران دینی را به رهبران سیاسیِ جوامع مسلمان نیز بدل
میساخت و معمولاً مردم مسلمان در امور حكومتی و سیاسی نیز پیرو فرهیختگانِ مذهبی جوامعِ خویش بودند.
به این ترتیب مردم مسلمان از جنبههای بسیاری پیرو رهبران مذهبی خود بودهاند و همین امر موجب آن بود كه روحانیت همواره به منزلة نهادی مقتدر و ذینفوذ در معادلات سیاسی كشورهای مسلمان نقش داشته باشد، و صاحبان قدرت و حاكمانِ وقت همواره افكار و سخنان و اعمال آنان را زیر نظر بگیرند و برای حفظ موجودیت و قدرت خویش به شیوههای مختلفی با ایشان تعامل داشته باشند. بر این اساس گاه با آنان از در مصالحه وارد میشدند و میكوشیدند خود را هواخواه و دوستدار دین و روحانیت جلوه دهند و با شگردهای گوناگون نظر ایشان را جلب كنند، و گاه نیز در برابر آنان موضع میگرفتند میكوشیدند تا با تهدید و ارعاب و سركوب مردم و پیشوایان دینیِ آنان بقای خود را تضمین كنند.
بنابراین، نهاد روحانیت در جوامع دینی و بهخصوص شیعی و به طور خاص در تاریخ كشور ایران نقشی بسیار مهم و حساس بر عهده داشته و دارد. اما این نقش پس از پیروزی انقلاب و برپایی حكومت جمهوری اسلامی بسیار برجستهتر شده، و به همین نسبت وظایف و مسئولیتهای این قشر را سنگینتر و ظریفتر ساخته است.
پس از پیروزی انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی، حیات نهاد روحانیت وارد مرحله جدیدی شد و از آنجا كه حكومت، ساختاری اسلامی یافت، روحانیان خواهناخواه میبایست در ساختار و تشكیلات حكومتی وارد میشدند و به انجام وظیفه میپرداختند، و از این روی، وظایف و مسئولیتها و همچنین مخاطرات و لغزشگاههای فراروی این قشر دو چندان گشته است.
بنابراین برای آسیبشناسی نهضت امام خمینی(رحمه الله) از آغاز نهضت تا پیروزی، و نیز پس از برپایی نظام جمهوری اسلامی تا به امروز، آسیبشناسی نهاد
روحانیت و یافتن نقاط ضعف و قوت حوزة علمیه ـ به منزله پایگاه اصلیِ این نهاد ـ یكی از مهمترین مسائلی است كه باید بدان پرداخت.
آسیبشناسی نهاد روحانیت را، در نگاهی كلّی، میتوان در دو بخش بررسی كرد. بخش نخست ناظر به شگردهایی است كه دشمنان داخلی و خارجی بر ضد رهبران و عالمان دینی اندیشیده و به كار بردهاند، و بخشی دیگر ناظر به آسیبشناسی درونیِ این نهاد و یافتن نقاط قوت و ضعف آن است.
درباره بخش نخست تا حدی در فصلهای پیشین بحث كردیم، و در این مقام به بخش دوم خواهیم پرداخت.
اسلام، كاملترینِ ادیان است و تمام نیازهای آدمی را به بهترین نحو برآورده میسازد: مبانی عقیدتی و ایدئولوژیكِ این دینْ بسیار مستحكم و متقن؛ نظام ارزشیِ آن جامعِ سعادت دنیا و آخرت؛ قوانین حقوقی و راهبردهای سیاسی و بینالمللیاش قوی و غنی؛ و آموزههای فراگیر و جهانشمول آن مطابق و موافق فطرت آدمی، و برای تمام زمانها و مكانها نازل شده است. فرهنگ و قوانین جامع اسلام در عمل نیز ثابت كرده است كه توانایی ادارة جوامع را دارد و قادر است با نفوذ در تمدنها و فرهنگها، مردم را هدایت كند و ملّتها را به نحوی جامع، سعادتمند سازد. تحولات شگرفی كه اسلام در جزیرة العرب دوران جاهلی پدید آورد و طیّ مدتی كوتاه، پیروان خود را به متمدنترینِ جوامع دنیا تبدیل كرد، شاهدی بر این مدعاست. اروپا نیز بخش عظیمی از پیشرفتهای علمی و فرهنگیِ خود را مرهون فرهنگ اسلام است كه از اندلس وارد این قاره شد و به سرعت در آن گسترش یافت و موجب شكوفایی آن گشت. این واقعیت تاریخی نیز گواه دیگری بر جامعیت و كارآمدیِ نظام و فرهنگ اسلامی در عرصههای كلان اجتماعی به شمار میآید.
از سوی دیگر، معارف و تعالیم اسلام، خود به خود قابل شناسایی نیست و برای شناخت دقیق آنها میباید به كتاب و سنّت مراجعه كرد. رجوع به قرآن و سنّتِ معصومان(علیهم السلام) و استخراج احكام نیز امری است كه از عهدة هر كسی بر نمیآید، و اشتباه در آن، موجب بروز انحرافاتی خواهد بود كه از صدر اسلام تا امروز بارها دامنگیر جوامع مسلمان شده است. این انحرافات همگی به دست كسانی صورت گرفته است كه به نام اسلام و با تمسك به نصوص دینی مدّعی هدایتگری و نجات انسانها شدهاند و سرانجام موجب تأسیس مسلكهای ضالّه، و گمراهی انسانهای پرشماری گشتهاند. معاویة بن ابوسفیان، ابن ملجم مرادی، و عمر بن سعد نمونههایی از این جملهاند.
بنابراین ضروری است كه اسلامشناسانی فرهیخته و باتقوا تربیت شوند تا بتوانند آموزههای دینی را از منابع حقیقی آن برآورند و در اختیار مردم قرار دهند. این مهم نیز تا كنون بر عهدة حوزههای علمیة شیعه بوده است، و بزرگترین اسلامشناسان و جامعترین میراثدارانِ علوم قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) فرزانگانی بودهاند كه در دامان حوزههای شیعی پرورش یافتهاند. بزرگانی همچون شیخ مفید، شیخ طوسی، شهید اول (محمّد بن مكّی)، شهید ثانی (شیخ زینالدین)، علامه حلّی، شیخ مرتضی انصاری، علامه طباطبایی و امام خمینی، از جمله دینشناسانی هستند كه تمام عمر خویش را صرف تعلّم و تعلیم و ترویج معارف اسلام كردهاند.
از همین روست كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) میفرمایند:
إذا كان یومُ القیامةِ وُزِنَ مداد العلماءِ بدماءِ الشهداءِ فَیُرْجَحُ مِدادُ العُلماءِ علی دماءِ الشهداء؛(1) «آنگاه كه روز قیامت در رسد، آثار علما را با خونهای شهدا میسنجند، پس [در آن مقام]، آثار علما بر خونهای شهیدان رجحان مییابد».
1. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص 16 (ترجمة حدیث از نگارنده است).
همچنین بسیاری از روایات، عالمان دین را وارثان پیامبران میخوانند. روزی پیامبر اكرم چنین دعا كردند: اللّهم ارحم خلفائی؛ «خداوندا بر جانشینان من رحمت آور» و این دعا را سه بار تكرار فرمودند. از ایشان سؤال شد كه مراد شما از جانشینانتان چه كسانی هستند. ایشان پاسخ دادند: الذین یأتون بَعدی، یروونَ حدیثی و سنّتی ... ثم یعلّمونها اُمَّتی؛(1) «كسانی كه پس از من میآیند، حدیث و سنّت مرا روایت میكنند و آنها را به امّت من میآموزند».
عالمان دین سنگربانان قلبهای شیعیان در برابر شیاطیناند. امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند: علماءُ شیعتنا مُرابطونَ بالثغر الذّی یلی ابلیس و عفاریته، یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا، و أن یتسلّط علیهم إبلیس و شیعته النواصب...؛(2) «عالمانِ شیعیانِ ما پاسداران مرزهای همجوار ابلیس و عفریتهای اویند [و] آنان را از یورش بردن بر شیعیانِ ضعیفِ ما باز میدارند، و نیز از اینكه ابلیس و یارانِ كینهتوزش بر ایشان چیره شوند ...».
بنابراین جایگاه و نقش عالمان دینی بسیار رفیع و دقیق است، و بر همة كسانی كه استعداد و توانایی فراگیری علوم دینی را دارند لازم است كه در صورت نیازِ جامعه در این عرصه قدم بگذارند و در امر یاریِ دین همت گمارند. باید توجه داشت كه میتوان تمام نیازهای جامعه را از طریق واردات و به خدمت گرفتن نیروهای خارجی و... برآورده كرد؛ اما امر شناخت دین و استخراج احكام و قوانین اسلام و تعلیم و تبلیغ آن در سراسر جهان، تنها به كوشش دانشپژوهان و عالمان دین میسور میگردد.
آفات و آسیبهای بسیاری جوامع آخرالزمان را تهدید میكنند. یكی از آفتهایی
1. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 91.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 5 (ترجمة حدیث از نگارنده است).
كه در متون روایی از آن یاد شده، بیاعتنایی و گریز از علمای دین است. در خبری از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است:
سیأتی علی الناس (علی أمتی) یفرّون من العلماء كما یَفِرّ الغَنَم من الذئب، (فاذا كان كذلك) ابتلاهم الله بثلاثة اشیاء: الاول یرفع البركة من اموالهم، و الثانی سلَّط الله علیهم سلطاناً جائرا، و الثالث یخرجون من الدنیا بلا ایمان؛(1) زمانی خواهد رسید كه مردم (امّت من) از عالمان همانگونه كه گوسفند از چنگ گرگ میگریزد، فرار میكنند. (پس آنگاه كه چنین شود) خداوند آنان را به سه چیز گرفتار میكند: اول آنكه بركت را از اموال آنان بر میگیرد؛ دوم آنكه سلطان زورگویی بر ایشان مسلط میسازد؛ و سوم آنكه آنان را بیایمان از دنیا خارج میكند.
بدیهی است كه مراد این روایت، دانشمندان فاسق امّت نیستند چراكه طرد و گریز از چنین كسانی هرگز ناپسندیده نیست؛(2) بلكه مقصود، همان عالمان پرهیزگار و دینپرورند كه در راه اعتلای كلمة حق مجاهده میكنند. به هر روی، یكی از علتهای اساسیِ پیدایش چنین آفتی در میان امّت، دشمنیها و كینهتوزیهای دینستیزان بر ضد اسلام و روحانیت است، كه بهخصوص امروزه به كمك امكانات بسیار گسترده و پیشرفتهای در سطح بسیار فراگیری صورت میگیرد. پس بر عالمان و فرهیختگان واجب است كه امّت را از این خطر آگاه سازند، و بر مردم مسلمان نیز لازم است اندیشمندان فاسق و گمراه را از خود طرد كنند و پیوند قلبی خویش را با عالمان پرهیزگار و خداجوی وثیقتر سازند.
همچنین یكی دیگر از راهكارهایی كه برای رفع و دفع این آفت خطرناك میباید به دقت مورد توجه قرار گیرد آسیبشناسیِ درونیِ نهاد روحانیت و
1. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 453 ـ 454.
2. برای مثال مراجعه كنید به: محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 462، ش 13438.
برطرف ساختن نقاط ضعف، و نیز تقویت نقاط قوتِ آن است. بدیهی است با تحقق این امر و رشد و تعالی همهجانبة این نهاد، راه اصلاح و پیشرفت و تعالی جامعه نیز هموارتر میشود و از سوی دیگر با تحكیم اتحاد میان مردم و عالمان دین، بسیاری از توطئهها و ترفندهای دشمنان دین و ملّت نیز رنگ میبازد.
یكی از نخستین گامهای اساسی برای بهبود وضع موجود، بازشناسی وظایف و مسئولیتهای روحانیان، بر اساس نیازهای امروز است، كه در این مقام به اجمال بدان میپردازیم.
آیات كریمة قرآن و روایات و احادیث معصومان(علیهم السلام) همان طور كه در منزلت و فضیلت عالمان ربّانی و ارزش علم بسیار سخن گفتهاند،(1) مسئولیتهای سنگین و تكالیف بسیار خطیری نیز بر عهدة آنان نهادهاند.(2) در این مقام به برخی از مهمترین وظایف طلاّب و عالمان دین میپردازیم.
رسالت روحانیت همان رسالت انبیاست، و هدفی كه روحانیت دنبال میكنند نیز همان هدفی است كه اسلام برای آن نازل شده است. اما دانستن اینكه هدف نهایی انبیای الهی در حقیقت چه بوده است ما را در شناختن نخستین وظیفة روحانیت یاری میكند.
با آنكه هدف بعثت پیامبران همچون آفتاب میدرخشد، گاه پی بردن به كُنهِ آن همچون نگریستن در آفتاب، سخت و دیده سوز گشته و از چشمها
1. برای نمونه مراجعه كنید به: محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 456 ـ 468.
2. برای مثال مراجعه كنید به: همان، ص 471 ـ 473، 493 ـ 495، ص 500 ـ 504.
پنهان مانده است. برخی پنداشتهاند هدف انبیا مبارزه با جهل و نادانی بوده، و اینكه مردم را به فراگیری دانش تحریص و تشویق كنند و علوم نافع را در اختیارشان نهند. برخی دیگر گمان كردهاند گسترش قسط و عدل و مبارزه با ظلم و بیداد تنها مقصد ایشان بوده است، ... .
اما باید توجه داشت كه اینها همه، تنها بخشی از رسالت انبیا را تشكیل میدهند و در حقیقت مقدمهای برای مقصود اصیل و نهایی ایشان به شمار میآیند. گُلِ هدفِ انبیا(علیهم السلام) هیچیك از آنچه برشمرده شد نیست. جوهرة رسالت آنان، اصلی فراتر از اینهاست، و باید گفت غایت قصوای بعثت آنان بسی فراتر از درك انسانهایی همچون ما است. دیدگانِ كمسویِ ما توان تماشای كمال نهایی و قوة یافتن اینكه این كمال را با چه چیزهایی و از چه راههایی میتوان به دست آورد، ندارند. همچنین عقلهای بشریِ ما نمیتوانند فهمید كه حقیقتِ «معرفةالله» ـ هدف اصلی رسولان ـ چیست، و این معرفت چگونه یافت میشود.
اما به هر روی، عالمان دین، در مقام وارثانِ رسالت انبیا(علیهم السلام)، و بهخصوص جانشینیِ رسالت حضرت ختمی مرتبت(صلى الله علیه وآله) ـ كه افضل و اكمل از تمام رسالتهاست ـ و نیز در مقام میراثداریِ امیر مؤمنان و دیگر معصومان(علیهم السلام)، میباید گوهر رسالت آنان را به خوبی بفهمند و حفظ كنند و به نسلهای آینده منتقل سازند. یعنی انسانها را به سوی كمال نهاییشان سوق دهند؛ كمالی كه بالاترین مرتبة وجودیای است كه یك ممكنالوجود و یك مخلوق میتواند بدان نایل آید. این مرتبه از كمال، معرفتی خاص است؛ معرفتی حضوری و شهودی، كه از آن به «قرب» یاد میشود. پس میتوان گفت همة انبیا از سوی خداوند فرستاده شدند تا انسانها را به خدا نزدیك كنند، و نزدیك شدن به خداوند نیز مراتبی دارد كه برترینِ آنها مقام محمّدی است؛ مقامی كه در اصلْ مخصوص ذات مقدس حضرت خاتم(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت معصومِ اوست، و
دیگران در حقیقت میهمانِ این خواناند و هر كس به قدر طاقت و لیاقتی كه كسب میكند از آن بهرهمند میگردد.
بنابراین روحانیت در مقام وارثان این سلسلة نورانی و به منزلة كارشناسانِ دین، میباید در گام نخست، این میراث را به خوبی بشناسند.
اما شیوه صحیح این شناخت كدام است؟
هر مسلمانی معرفتی اجمالی از اسلام دارد و میتواند اصول پنجگانة دین و مذهب و نیز فروع دهگانة آن را كمابیش بشناسد. همچنین با برخی احكام عبادی آن آشناست و آنها را با عنوان واجبات و محرمات و... میداند و تا حد علم و همت خود بدان عمل میكند، لیكن این شناختها به چندین دلیل كافی نیست:
نخست آنكه مجموعة آگاهیهای ما از دین، حاصل شناختهایی پراكنده است كه نام آن را «اسلام» گذاشتهایم. مفاهیمی كه به اسلام نسبت میدهیم، سلسلهای است از مسائل اعتقادی نظیر توحید، نبوّت، عدل، امامت و معاد، و همچنین مسائل اخلاقی، احكام عملی فرعی و عبادی، احكام اجتماعی، احكام حقوقی، احكام جزایی، احكام سیاسی و... كه حتی به اجمال نیز از تمام آنها با خبر نیستیم. این در حالی است كه هر سلسه از این مسائل، خود، بحری است بیكران، و میان تمام این سلسلهها و تمام این مسائل، روابط حقیقی و تكوینیِ بسیار منسجمی برقرار است. در این نظام منسجم، روابط و سلسله مراتبی بسیار دقیق وجود دارد و مسائل از نقطه مشخصی شروع میشوند و در نقطة معینی پایان میگیرند، و در این میان احكام و معارف چنان به هم پیوسته و منظم و به هم مربوطاند كه نمیتوان بعضی را از بعضی گسیخت و جداگانه شناخت و بررسی كرد. تنها كسی میتواند دین را به گونهای صحیح و دقیق دریابد كه قادر باشد مسائل آن را در نظام تكوینیِ منظم و منسجمِ آن بشناسد وگرنه حاصل تلاش او مجموعهای از اطلاعات پراكندهای خواهد بود كه ارتباط منطقی و درستی با همدیگر ندارند.
چنین كسی در حقیقت یك اسلامشناس نیست و این مجموعه نیز چیزی جز پیكرهای بیجان و مُثله شده به نام اسلام نخواهد بود. بر این اساس یكی از جنبههای مهم و دقیقی كه عالمان دین میباید در شناخت اسلام بدان دست یابند و به دیگران بیاموزند كشف رابطهای است كه بین احكام و معارف دین وجود دارد (شناخت ارتباطات تكوینیِ حوزههای دینی با یكدیگر).
جنبة دیگری كه در شناخت اسلام هرگز نباید از نظر دور مانَد این است كه اكثر پژوهشگران دینی تنها بُعدهای خاصی را مدنظر گرفتهاند و از سایر ابعاد اسلام به كلّی غفلت ورزیدهاند یا به موضوع مورد علاقة خویش بیش از حد پرداختهاند. برای رفع این نقیصه اولاً باید اسلام را در «كلّ» شناخت و تمام ابعاد آن را در نظر گرفت؛ ثانیاً جایگاه هر جزءِ آن را در این مجموعه باز یافت. بر این اساس باید توجه داشت كه مبادا به دلیل بروز شرایطی خاص، برخی ابعاد دین از آنچه هست برجستهتر جلوه داده شوند و ابعادی دیگر از آن، مغفول و ناشناخته وانهاده بمانند، یا بدتر از آن، از جایگاه واقعیشان فروكاسته شوند. بنابراین باید كوشید تا تمام ابعاد دین با همان نسبتی كه خداوند تكوین فرموده و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تبیین كرده است بازشناخته شوند.
نكتة بعد در آموختن معارف اسلام آن است كه هر دینپژوه باید تلاش كند تا به شناختی یقینی و قطعی از آموزههای اسلام دست یابد و در این راه به ظنّ و گمان، تَن ندهد.
برای رسیدن به این مقصود نخست باید معارف دین را چنان آموخت كه برای خود پژوهشگر، هیچ شك و شبههای باقی نماند؛ و دوم آنكه از جهت اثبات آموزههای دین نیز باید چنان قوی و عمیق بود كه هم بتوان آنها را به خوبی برای دیگران ثابت كرد و هم بتوان شبهههای مخالفان را با قاطعیت و قدرت پاسخ گفت.
این مهم امروزه یكی از كمبودهای اساسی حوزههای علمیه به شمار
میآید؛ یعنی بسیاری از طلاّب، نه میتوانند همة ابعاد و مبانی دین را اثبات كنند و نه قادرند تا در برابر هجمهها و شبهات فراوانی كه در برابر آموزههای اسلام طرح میشود دفاع كنند.
برنامهریزی و فعالیت در این زمینه امروزه بیش از هر زمان دیگری اهمیت و ضرورت یافته است؛ چراكه امروزه با گروههای پرشماری مواجهیم كه هر یك برای رسیدن به مقاصد خود، بر بُعدی از اسلام میتازند و میكوشند تا مبانی عقیدتی و ارزشیِ مسلمانان را در زمینهای سست و ویران سازند.
پس تنها در صورتی میتوانیم در برابر این هجمهها مقاومت كنیم كه اولاً خودمان به یقین رسیده باشیم؛ و ثانیاً بتوانیم دیگران را نیز به یقین برسانیم و شبهات را پاسخ گوییم. چه بسیار كسانی بودهاند كه با خلوص نیت و فداكاری و صمیمیت، پای در میدان شناخت و دفاع از اسلام نهادهاند اما بر اثر ضعف در این دو زمینه، در مقام عمل شكست خوردهاند و نهتنها در برابر شبهاتِ مخالفان نتوانستهاند دفاع كنند، بلكه رفتهرفته افكار طرف مقابل در آنان اثر گذاشته و ایشان را دچار خودباختگی ساخته است. این افراد پس از مدتی، خود، از مدافعان اندیشههای مخالفان شده، و دانسته یا نادانسته بر ضد فرهنگ و آموزههای دین گام برداشتهاند.
برای مثال بسیاری از دانشجویان بیشتر اوقات فراغت خود را صرف مسائل سیاسی و مبارزاتی میكنند و برای آنان چندان فرصتی برای تعمّق در مسائل دینی و اعتقادی باقی نمیماند و چه بسا برخی از ایشان گمان كنند ژرفكاوی در مسائل عقیدتی و ایدئولوژیكی موجب عقبماندگی در حوزههای عملی و پیشرفت كشور خواهد شد و بنابراین میباید در این زمانه از تعمّق در امور مزبور دست شست و بیشتر به امور عملی پرداخت.
به این ترتیب بسیاری از جوانان به دلیل ضعف بنیة اعتقادیشان در زمینه ایدئولوژی و جهانبینی اسلامی، سرانجام تسلیم و محكوم افكار انحرافی
شدند. از سوی دیگر برخی از آنان بر اثر فداكاریها و فعالیتهای تحسین برانگیزشان، در تودههای مردم نفوذ كردند و محبوب جامعه شدند، و وقتی كسی در جامعه مقبولیت عامّ یافت و به یك قهرمان بدل شد به طور طبیعی تمام یا اكثر آرای او نیز پذیرفته میشود، و به لحاظ روانی تفكیك میان نظرات تخصصی و غیر تخصصی او برای دیگران مشكل میآید. این امر دربارة برخی گروهها نیز صادق است؛ یعنی وقتی جامعه، گروهی را به دلیل برخی افكار و فعالیتها و شعارهایش پسندید و به او روی آورد، همه واقعیتها را از نظرگاه آنان مینگرد و میپذیرد، و این نقیصه، خود، یكی از راهكارهایی است كه دشمنان نیز بسیار از آن سوء استفاده میكنند.
به هر روی، آنچه گذشت حكایت از آن دارد كه بینش ما دربارة اسلام ضعیف است؛ چراكه اگر چنین نباشد و امر دین همچون آفتاب در دلهای ما بدرخشد، با تغییر شرایط اجتماعی و هجوم برخی امواج فكری، رنگ نمیبازیم و در اعتقادات خود دچار شك و تردید و ناامیدی نمیشویم. این از خصوصیات كسانی است كه نفس و بینش آنان ضعیف است و بر اثر كاهلی در امر تحقیق و تعمّق در مبانی اعتقادی، به فكر خود اعتماد ندارند، و شرایط اجتماعی و محیطی به سرعت بر آنان اثر میگذارد.
یكی از امامان معصوم(علیهم السلام) دربارة شناسایی حقیقت به یكی از اصحاب خاص خویش میفرماید كه میباید حق را چنان بشناسی كه اگر تمام عالم جمع شوند و عقیدة تو را تكذیب كنند، كوچكترین تردیدی در دلت راه نیابد.
البته این نكته را نیز نباید از نظر دور داشت كه یقین حقیقی، گوهری است كه تنها از راه كسب علم و تقویت بنیة علمی و فلسفی به دست نمیآید. یقین، موهبتی است كه دست یافتن به آن نیازمند تزكیه و تهذیب نفس و نیز لطف پروردگار است:
إِنَّكَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ أَعْلَم
بِالْمُهْتَدِین؛(1) در حقیقت تو هر كه را دوست داری نمیتوانی هدایت كنی؛ لیكن خداست كه هر كس را بخواهد راهنمایی میكند، و او به راهیافتگان داناتر است.
بر این اساس، برای نیل به مرتبة یقین، افزون بر تلاش و ممارست علمی باید در تهذیب نفس و پرهیزگاری كوشید و با دوری از معصیت خدا و هواهای نفسانی، خود را از لطف خداوند محروم نساخت:
أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی كُلِّ عَامٍ مَّرَّةٍ أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَ یَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّكَّرُون؛(2) آیا نمیبینید كه آنان هر سال، یك بار یا دو بار دچار فتنه میشوند، باز هم توبه نمیكنند و عبرت نمیگیرند؟
در زمینة رفتار نیز باید چنین بود. یك عالم دینی باید افزون بر یقین قلبی و استواری در مبانی معرفتی، روح خویش را چنان پرورش داده باشد كه اگر همة جامعه او را تحسین كردند، ستایش آنان در نفس او هیچ هیجانی پدید نیاورد، و نیز اگر تمام مردم او را دشنام دادند و تهدید كردند در دل او ذرّهای ترس و تأثر صورت نبندد.
امام باقر(علیه السلام) به یكی از یاران خاص خود، به نام جابر بن یزید جُعفی میفرماید:
و اعلم بأنك لا تكون لنا ولیاً حتی لو اجتمع علیك اهل مصرك و قالوا انك رجل سوء لم یحزنك ذلك، و لو قالوا انك رجل صالح لم یسرّك؛(3) «و بدان، تو اهل ولایت ما نخواهی بود مگر [چنان باشی] كه اگر تمام اهل شهر، گِردِ تو آیند و بگویند تو مردی ناشایستهای، و این كار تو را محزون نسازد، و نیز اگر همانان بگویند تو انسانی نیكوكار هستی، [تحسین آنان] تو را شادمان نگرداند».
1. قصص (28)، 56.
2. توبه (9)، 126.
3. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 162 (ترجمة حدیث، از نگارنده است).
این ویژگیها از خصایص بندگان حقیقی خداست؛ یعنی اگر كسی فقط بندة خدا باشد، تنها پسند و ناپسند خداوند برای او معنا دارد، و از این قرار، اگر پروردگار او از رفتار وی راضی باشد، ناخوشایندیِ هیچ كسِ دیگری در نظر او اهمیتی نخواهد داشت، و همینطور اگر ارتكاب عملی نزد مقام ربوبی نافرمانی به شمار آید، تشویق و تحسین هیچ تنابندهای موجب تحریص و تمایل وی بدان كار نخواهد شد.
امر دیگری كه در شناخت اسلام اهمیتی بنیادین دارد، دریافت معارف دین از سرچشمههای حقیقی آن است.
عقل:درك پارهای اعتقادات دینی جز به مدد عقل صورت نمیپذیرد. اثباتِ اصل وجود خدا و مسائل خداشناسی نظیر توحید و برخی اعتقادات ضروری همچون نبوّت و معاد بر عهدة عقل است. پارهای مردم دربارة خداوند تصورات نادرستی دارند: برخی خدا را عینِ طبیعت میدانند؛ كسانی او را روح جهان میشمارند؛ بعضی وی را قوانین كلّی یا ریاضی عالم میخوانند و ...؛ همچنین افرادی نیز اصلِ وجود خدا را انكار میكنند و آفرینش را حاصل اتفاق و تصادف میپندارند. یافتن پاسخ آن سؤالات و ردّ این شبهات، همگی بر عهدة عقل است و دانشی كه به این امر میپردازد فلسفه نام دارد.
بنابراین اگر كسی بخواهد این مسائل را به درستی بشناسد و از آموزههای دین در این زمینه به درستی دفاع كند، بهناچار باید فلسفة اسلامی را بیاموزد تا بعد بتواند پس از آشنایی با فلسفههای دیگر و تطبیق مسائلِ مشترك میان آنها، به اثبات آموزههای دین و ردّ ادعاها و شبهههای مخالفان بپردازد.
گفتنی است تقدم این علم بر دیگر معارف دین، تقدمی عقلی و منطقی است، و نظم و ترتیب زمانی و آموزشیِ علوم در نظر نیست.
كتاب خدا: پس از اثبات وجود خدا و آشنایی با برخی صفات و ویژگیهای او، نظیر حیات و علم و قدرت و... ، و نیز پس از اینكه روشن شد حكمت الهی اقتضا میكند كه شناخت لازم را در اختیار همة انسانها قرار دهد، و راهی معین سازد كه بر اساس آن راه، آدمی بتواند هدف و كیفیت رسیدن بدان را بشناسد، و این راه چیزی جز وحی و نبوّت نیست، نوبت به شناخت كتاب خدا میرسد. قرآن به منزلة منبع عظیمی كه وحی ناب خداوند به بزرگترینِ پیامبران(صلى الله علیه وآله)، و به مثابة كتابی مشتمل بر تمام معارفی كه آدمی برای خوشبختی دنیا و سعادت آخرت بدان نیاز دارد، دومین امری است كه باید به دقت شناخته و آموخته شود.
سنّت معصومان(علیهم السلام): مرتبهای از فهم قرآن با رعایت اصول و قواعد زبان عربی برای همگان میسر است؛ یعنی با شناخت معانی واژههای زبان قرآن و آگاهی از قواعد صرف و نحو و معانی و بیان، و قوانین عامِّ درك متن، میتوان تا حدی مقصود آیات را فهم كرد. اما شناخت كامل و دقیق دین، كه بخش بسیار بزرگی از آن وابسته به شناخت صحیح و كافی از قرآن است، باید از طریق آشنایان معصومِ آن صورت گیرد. سخنان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) از جهات مختلفی شرط ضروری فهم درست قرآن و احكام اسلام است، و خداوند وظیفة تفسیر و تأویل آیات را بر عهدة ایشان قرار داده است. برای نمونه، قرآن كریم احكام شریعت را معمولاً به گونهای مجمل یا مهمل بیان كرده، كه بر مصداقهای گونهگونی قابل انطباق است. بیان تفاصیل و جزئیات این احكام و آموزش آنها به مردم از وظایف حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) و پس از ایشان بر عهدة امامان معصوم(علیهم السلام) بوده است.
همچنین بر این اساس كه آیات قرآنی معانی متعددی دارند و پارهای از آنها معانی باطنی و درونی قرآن به شمار میآیند، و به سادگی آشكار نمیگردند، باید به امینان و آشنایان آنها عرضه شوند.
از سوی دیگر، بسیاری از آیات قرآن ـ كه كتابی جهانی و جاوید است ـ مصداقهای گوناگون و تازهای مییابند. اهلبیت(علیهم السلام) در فرمایشاتِ خود به بیان پارهای از این مصادیق ـ یا مصداق تام و برتر آنها ـ پرداختهاند.
به هر روی با توجه به وظایف پرشماری كه خداوند بر عهدة پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نهاده و نیز جایگاهی كه شریعت برای امامان معصوم(علیهم السلام) تعیین كرده است، سنّت پیامبر و عترتِ پاكنهادش، سومین و آخرین منبع سترگ و اصیل شناخت دین به شمار میآید، و بر هر دینپژوهی فرض است كه آیین اسلام را از طریق معادن و راههای درست و حقیقی آن باز شناسد.(1)
امر بسیار مهم دیگری كه هر روحانی میباید در كنار آموختن معارف دین بدان اهتمام ورزد عمل به آموختههاست. این در حقیقت وظیفة دیگری است كه بر عهدة هر عالِمی نهاده شده است. چنین كسی باید به دانستههای خود عمل كند و بدان پایبند بماند، وگرنه نور علم از او بازستانده میشود.(2)
امیر مؤمنان(علیه السلام) میفرماید: العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتفّ بالعمل فان أجابه و الاّ ارتحل عنه؛(3) «علم همنشین عمل است؛ پس كسی كه دانست باید عمل كند، و علم عمل را فرا خواند، اگر (عمل) پاسخش داد، میماند، وگرنه كوچ میكند».
وظیفة دیگری كه یك روحانی كارآمد بر عهده دارد، شناسایی وضعیت اجتماعی و سیاسیِ محیط پیرامون خود، و امروزه، آشنایی با شرایط سیاسی
1. برای آشنایی بیشتر با نقش معصومان(علیهم السلام) در شناخت قرآن، مراجعه كنید به: محمّدتقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، نگارش غلامعلی عزیزیكیا، درس سوم.
2. در زمینة اهمیت عملكردن به دانستهها و بهخصوص در اینباره مراجعه كنید به: محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 503 ـ 516.
3. نهجالبلاغه، حكمت 366؛ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 36.
جهان و اوضاع بینالمللی است. عالمِ دینیِ امروز میباید افزون بر شناخت دقیق و كافیِ تعالیم اسلام و احكام شریعت، تا حد نیاز جریانات مهم سیاسی و اجتماعی جهان و بهخصوص كشورِ خود را زیر نظر داشته باشد و به این ترتیب بتواند حركتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگیِ جامعه را به درستی تحلیل كند و هدف طراحان و مجریان آنها را دریابد. در طول تاریخ، و از جمله در تاریخ اسلام، شیاطینی بودهاند كه همواره كوشیدهاند عالمان دینی را فریب دهند و با زمینهسازیهایی، شرایط را به گونهای تحریفشده و طبق مطامع خود، در نظر ایشان جلوه دهند، تا ایشان را با خود همراه ساخته، از موقعیت علمی و اجتماعیشان به نفع خویش بهرهبرداری كنند. اگر این ترفندها كارگر افتد، چه بسا عالِم دینی، ناخودآگاه و با نیت انجام تكلیفِ الهی و خدمت به مردم و دین، سخنی بگوید یا اقدامی كند كه موجب تقویت دشمنان و تضعیف دوستانِ دین گردد.
بنابراین شناخت شرایط جامعه و به طور كلّی آشنایی اوضاع جهان، موجب شناسایی دوستان و دشمنان میشود، و امروزه ضرورت این آشنایی دو چندان است. زیرا در عصر حاضر، مسلمانان و بهخصوص انقلاب اسلامی ایران دشمنان بیشماری دارند، و هر روز ترفندها و توطئههای جدیدی علیه آنان به كار میافتد. در چنین شرایطی میباید بیش از هر زمان دیگری بههوش بود و دشمنانِ دوستنما را باز شناخت، و این امر بدون آگاهی كافی از وضعیت اجتماعی و سیاسیِ زمانه میسور نخواهد بود.
عالمان بیعمل، همواره در طول تاریخ یكی از بزرگترین عوامل انحراف در دین بودهاند:
إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْد
مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَكْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَاب؛(1) در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است، و كسانی كه كتاب آسمانی به آنان داده شده با یكدیگر به اختلاف نپرداختند مگر آنكه علم برای آنان [حاصل] آمد؛ آن هم به واسطة حسدی كه میان آنان وجود داشت، و هركس به آیات خدا كفر ورزد، پس بداند كه خداوند زودشمار است.
اغلب بدعتها و كجرویها در دین، كه تا كنون موجب گمراهی مردمان بیشماری شده و نحلهها و فرقههای ضالة بسیاری در تاریخ پدید آورده است، برخاسته از جاهطلبیها، برتریجوییها و حسدورزیهای كسانی بوده است كه جزو عالمان دینی شناخته میشدهاند؛ علمایی كه به حق خود راضی نبوده، به دیگران رشك میورزیدند و به حقوق آنان تجاوز میكردند. این سركشیها، همگی به ناپرهیزگاری باز میگردد. عِلم، برای نَفْسی كه پالایش نیافته باشد، همچون تیغ است در دست زنگیِ مست، و عالِم كمتقوا، هم خود تباه میشود و هم دیگران را گمراه میسازد. همانطور كه از آیة فوق به روشنی برمیآید، این انحرافها به دلیل نقص شناخت در زمینة معارف دین صورت نگرفتهاند؛ ضعف آگاهی دربارة اوضاع زمانه نیز موجب این بدعتها نشده است؛ بنابراین آیا هیچ امید یا تضمینی هست كه همگان گرفتار این بیراهگیها نشوند؟ آیا میتوان از این بلای بزرگ در امان ماند؟
پاسخ آن است كه لطف پروردگار شامل حال كسانی خواهد بود كه در راه او و به خاطر او توان خود را به كار گیرند و در كنار تحصیل و فعالیت خود به تهذیب نفس و تربیت آن كمر بندند. اگر كسی چنین كند و رابطه خود را با پروردگار عالم تقویت سازد و آنچه آموخته است به كار گیرد، خداوند او را از
1. آل عمران (3)، 19. همچنین برای مشاهده آیاتی در این باره مراجعه كنید به: بقره (2)، 213؛ جاثیه (45)، 17.
سقوط در پرتگاههای انحراف نگاه میدارد و راههای هدایت خویش را بر او آشكار میكند:
وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین؛(1) و كسانی كه در راه ما كوشیدهاند به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم، در حقیقت خدا با نیكوكاران است.
سادهزیستی و معنویت محوری، از جمله عوامل مهم موفقیت و پیروزی نهضت پانزده خرداد و تأسیس و بقای جمهوری اسلامی بوده است. حضور پر رنگ این دو ویژگی در میان مردم و طرفداران و نیز رهبران نهضت مانعِ آن بوده كه مشكلات داخلی و تحریمهای خارجیِ اقتصادی، كیانِ حكومت اسلامی را به خطر اندازد. اما نكتة مهمی كه باید بدان توجه داشت و همگان را بدان توجه داد، لزوم حفظ روحیة زهد و سادهزیستی و معنویتگرایی در میان تمام طبقات جامعه، و بهخصوص قشرهایی است كه بیشتر در معرض آفات مزبور قرار دارند. سوداگران، بازاریان و اصناف و قشرهای پردرآمد، از این جملهاند.
امر به این معروف، وظیفهای است كه به طور كلّی بر عهدة تمام اعضای جامعة اسلامی، و به طور خاص بر دوش نهاد روحانیت نهاده شده است، و طبق آنچه گذشت، كسی كه مردم را به امری توصیه میكند، خود نیز باید بدان پایبند باشد. یكی از دلایلی كه زهد و سادهزیستی را بر روحانیان واجب میكند آن است كه یك مبلغ، خود باید الگوی عملی اسلام باشد، و چنان رفتار كند كه همگان به او اعتماد ورزند و صدق توصیهها و گفتههای وی را در عمل مشاهده كنند. رهبر قیام پانزدهم خرداد و بنیانگذار جمهوری اسلامی، خود یكی از برترین الگوهای معنویتگرایی و وارستگی بود. از همان
1. عنكبوت (29)، 69.
هنگام كه امام خمینی(رحمه الله) در نجف بودند، همواره بر این موضوع تأكید میكردند كه روحانی باید ساده زندگی كند، و ایشان، خود با آنكه امكانات در اختیارشان بود با كمترین هزینه و با سادگیِ تمام روزگار میگذراندند. پس از انقلاب نیز این مسئله از توصیههای مداوم و اكید ایشان به شمار میآمد.
گذشته از این، هر كس كه در پی سعادت آخرت و به دنبال كسب مقامات روحی و معنوی است، نمیتواند و نباید زخارف دنیایی را در دل خویش راه دهد، و بهرهگیری از مزایای مادی برای مؤمن تنها باید به منزله رفع حاجت و فراهم آوردن زمینه برای كسب مدارج معنوی و ارتقا در مراتب كمال باشد. امام علی(علیه السلام) رابطة دنیا و آخرت را اینچنین ترسیم میفرماید:
الدنیا و الاخرة ضَرَّتان؛(1) «دنیا و آخرت [با یكدیگر] همچون دو هَوو (همشوی) هستند».
بنابراین باید مانع گسترش خواستههای نفسانی و مادی شد و از دلمشغولیهای دنیایی كاست؛ چراكه این امور مانع پیمودن راه كمال و موجب نقصان قدرت فكر و ظرفیت وجودی آدمی است.
همانطور كه رفاهطلبی و مالدوستی از جمله آفتهایی هستند كه اگر بر جان جامعة اسلامی بیفتند آن را بیمار كرده، رفتهرفته به فساد و تباهی میكشانند، جاهطلبی و برتریجویی نیز از جمله آسیبهایی هستند كه نهضت و انقلاب اسلامیِ امام خمینی(رحمه الله) را تهدید میكنند. در متون دینی، آیات و روایات پرشماری به آسیبشناسیِ جوامع و تمدنها پرداختهاند كه سهم قابل ملاحظهای از آنها به این خطرگاهها اختصاص یافته است. برای نمونه به یكی از این روایات اشاره میكنیم.
1. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 19، ص 292.
امام صادق(علیه السلام) از قول پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) میفرماید:
ما ذئبان ضاریان فی غَنَم قد فازقها راعیها، احدهما فی اولها و الاخر فی آخرها بأفسد فیها من حب المال و الشّرف فی دین المسلم.(1)
یكی از تفاوتهای گرگ با دیگر درندگان این است كه وقتی به گلّهای حملهور میشود، ابتدا با حرص عجیبی شروع به دریدن و كشتن گوسفندان میكند، و پس از آنكه شمار فراوانی از آنها را كشت، به خوردن یكی از گوسفندان بسنده میكند. اگر حمله به گلّه، از یك طرف و به دست یك گرگ صورت گیرد، ممكن است، به دلیل سررسیدن چوپان یا فرار برخی گوسفندان، شماری از آنان بتوانند فرار كنند؛ اما اگر چوپان از گله دور افتد و نیز دو گرگ گرسنه از دو جهتِ مخالفْ به گلّه حملهور شوند، هیچیك از گوسفندان جان سالم به در نخواهند برد.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) خطر حب مال و برتریجویی را برای دین مسلمان با خطر دو گرگ گرسنه برای گلّهای كه از چوپان خود دور افتاده است، مقایسه میكند و آن را زیانبارتر میخواند: «مالدوستی و برتریجویی در دینِ مسلمان فسادانگیزتر از آناند كه دو گرگ گرسنه ـ یكی از ابتدا، و دیگری از انتها ـ در گلهای افتند كه چوپانش از آن دور افتاده است».(2)
همانطور كه از روایت مزبور به روشنی بر میآید، این آفتها، تهدیدی برای همة دینداران به شمار میآیند، اما اگر برخی قشرهای جامعه به آنها مبتلا شوند، آسیبهای فراوانتر و جبرانناپذیرتری به جامعه وارد میآورند. یكی از این قشرها، عالمان و دانشپژوهان علوم دینیاند.
هیچ یك از اندیشهوران دینی نباید از خطر این آفات غفلت ورزد و باید در
1. محمّد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 144؛ همچنین شبیه همین روایت از قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به ابوذر(رحمه الله) آمده است. ر.ك: همان، ص 80 ـ 81.
2. (ترجمة عبارت عربی از نگارنده است) همین حدیث با اندكی تفاوت از دیگر معصومان نیز نقل شده است. ر.ك: محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 14 ـ 15، 145.
كنار تلاشهای علمی و نظری در شناخت معارف و احكام دین و دیگر وظایف و فعالیتهای خود، به امر خطیر تزكیه و تهذیب نفس خویش اهمیت دهد، و برای ریشهكن ساختن رذایل نفس و زمینههای وسوسه و نفوذ شیطان به جِدّ كوشش كند؛ چه پس از آنكه كسی به مدارج عالی علمی و موقعیتهای اجتماعی دست یافت، به طعمهای برای مطامع شیطان بدل خواهد شد،(1) و برای رهایی از كمند او میبایست قبلاً با مجاهده و تهذیب نفس، خود را برای مقابله با وساوس و ترفندهای او و پیروانش آماده كرده باشد و در سركوب خواستههایی چون شهرتطلبی، برتریجویی و ثروتپرستی به مقاماتی رسیده باشد.
این مهم از آن روی اهمیت دو چندان مییابد كه عالمان دین، وظیفه تبلیغ و نشر معارف اسلام، و از جمله امربه معروف و نهی از منكر را نیز بر عهده دارند، و در حقیقت، طبیبان روح مردماند، و اگر طبیب خودْ بیمار باشد، اعتماد مردم از او سلب خواهد شد.
بنابراین تزكیه و تهذیب نفس از مهمترین تكالیف نهاد روحانیت به شمار میآید.
روحانی، به منزلة وارث انبیا(علیهم السلام) تكالیف سنگینی بر عهده دارد. یكی از مهمترین وظایف او آن است كه اندوختههای خود را به دیگران نیز بیاموزد. این آموزش میتواند به همان صورت مبسوط و گستردهای باشد كه خود آموخته است، یا به گونهای مختصر و مفید در اختیار عموم مردم قرار گیرد. به این ترتیب یك روحانی از سویی وظیفة اساسی خود را در برابر دین و مردم انجام داده و از سوی دیگر دانش خود را اتقان و استحكام بخشیده، بر غنای آن میافزاید.(2)
1. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 81، ص 211؛ محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 5، ص 81 .
2. محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 470 ـ 471.
در برابر، منابع دینی، عالمان را از رذیلة «كتمان علم» و «خودداری از نشر معارف به دیگران» بر حذر داشتهاند. بویژه هنگامی كه انحرافات فكری و تحریفها و بدعتها در جامعه پدید آید. صاحب چنین رذیلهای گرفتار لعن و نفرین خداوند و مخلوفاتِ اوست و در قیامت نیز دچار آتش و عذاب پروردگار خواهد شد.(1)
اما آموزش معارف دین، همانگونه كه اشاره شد جنبهای فراگیرتر و عمومیتر نیز دارد، كه ذیل عنوان تبلیغ دین قابل بررسی است. اگر وظایف یك روحانی را به دو حوزة شخصی و اجتماعی تقسیم كنیم، حوزة شخصیِ آن شامل وظایفی خواهد بود كه وی در قبال خود و خانوادهاش دارد. این تكلیفی است كه بر عهدة هر مؤمنی نهاده شده است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة؛(2) ای كسانی كه ایمان آوردهاید، خودتان و كسانتان را از آتشی كه سوخت آن مردم و سنگهاست حفظ كنید.
این تكلیف بر عهده همگان است و هر كس باید در قبال خود و نزدیكان خویش احساس وظیفه كرده، همان طور كه در فراگیری معارف دینی و خودسازی میكوشد، دیگران را نیز تا حد توان از گمراهی و تباهی بر حذر دارد.
اما روحانی به منزلة عضوی از قشری خاص وظایف اجتماعیِ بهخصوصی بر دوش دارد. این مسئولیت اجتماعی را میتوان در سه حوزة مختلف ـ و البته متداخل ـ تقسیمبندی كرد.
نخستین حیطة مسئولیت روحانی، تكلیف او در قبال جامعة خودِ اوست؛
1. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 67 ـ 68 و 72، محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 272 ـ 273.
2. تحریم (66)، 6.
دومین حیطه وظیفه او دایره وسیعتری را در بر میگیرد كه شامل سایر كشورهای اسلامی است؛ و در نهایت وسیعترین قلمرو وظیفة وی ناظر به بار امانتی است كه در قبال همة مردم جهان بر دوش دارد.
برای انجام وظیفه در اولین حوزهای كه بر شمرده شد، توجه به چند نكته ضرورت دارد. نخست باید توجه داشت و به دیگران توجه داد كه برای پیروزی نهضت الهی امام خمینی(رحمه الله) چه خونهای با ارزشی بر زمین ریخته؛ چه عُمرهای گرانباری كه در زندانها و تبعیدگاهها و اردوگاهها سپری شده؛ چه بسیار خانوادههایی كه بیسرپرست و آواره شده؛ چه جسمهای پاكی كه مجروح و معلول شده؛ و چه هزینههای هنگفت و ویرانیهای عظیمی كه دامنگیر مردم این مرز و بوم گشته است. دیگر آنكه باید توجه داشت ارزش این نظام به دلیل اسلامی بودنِ آن، و اجرای آموزهها، حدود و احكام دین خداست. بر این اساس وظیفة روحانیت در قبال تبلیغ در این حوزه بیشتر شامل اطلاعرسانیِ درست و كافی در زمینه جایگاه انقلاب، اهداف و ارزشهای دین و نهضت، و شگردهای فرهنگی گوناگونی است كه بر ضد ضروریات اسلام ـ چه در زمینة باورها و چه در عرصة ارزشها، چه از جانب دشمنان خارجی و چه از جانب دشمنان داخلی ـ به كار میروند.
بدیهی است كه تبلیغ در این عرصه قبل از هر چیز نیازمند شناخت جامع و عمیقِ معارف اسلام است و در وهلة دوم عالمانی پرهیزگار را میطلبد كه با اوضاع اجتماعی و سیاسیِ زمانه به قدر نیاز آشنا باشند.
چنین عالِمی میباید خود را برای مبارزه با شیطانی مهیا كرده باشد كه از بدو آفرینشِ انسان برای فریفتن او كمر بسته بوده و هر روز با كولهباری سنگینتر از قبل و با تجربهها و ابزارهای جدیدی به جنگ ایمان و اعتقاد انسانها میآید، و هر روزه بر شمار فریفتگان و یاران خویش نیز میافزاید.
اما آنچه از اسلام و گنجینة نبوّت و امامت به دست ما رسیده، میراثی
است كه تنها به ما ایرانیان تعلق ندارد، همة ما در قبال ادایِ دینِ خود و تقدیم سهمِ دیگران وظایفی داریم. این همه در حالی است كه اغلب مسلمانانِ كشوری همچون اندونزی ـ با بیشترین جمعیت مسلمان در میان كشورهای اسلامی ـ هنوز از ضروریات دین خود اطلاع چندانی ندارند. وضع در بسیاری از دیگر كشورهای مسلمان نیز بهتر از این نیست، و مسلمانان، تحت فشارهای مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی و فرهنگی از حقایق و معارفِ نجاتبخش اسلام محروماند. برای مثال در كشور فلسطین، مردمی كه نسل به نسل آواره بودهاند و در اردوگاهها و زیر چادرهای ناأمن به دنیا میآیند و سراسر عمر خود را زیر چكمههای رژیمی غاصب سپری میكنند، تا چه حد با میراث و فرهنگ اسلام آشنایی خواهند داشت؟! بنابراین دومین عرصة فعالیت اجتماعی نهاد روحانیت، كشورهای اسلامی است.
اما از آنجا كه اسلام، دینی جهانشمول است و تمام زمانها و مكانها را در پرتو تعالیم جاودانة خویش میگیرد، داعیان آن، وظیفهای جهانی نیز بر عهده دارند. به عبارت دیگر، نهاد روحانیت افزون بر نقشی كه در جامعة ایران و همچنین در قبال كشورهای اسلامیِ دیگر بر عهده دارد، مسئولِ صدور و نشر اسلام به تمام دنیا و رساندن پیام نجاتبخش آن به گوش همة مردم روی زمین نیز هست. همان طور كه رسالت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) شامل همة عالمیان است، رسالت وارثان او نیز تمام اقطار زمین را باید فرا گیرد:
تَبَارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرا؛(1) بزرگ [و خجسته] است آن كه بر بندة خود، فرقان (كتاب جدا سازندة حق از باطل) را نازل فرمود، تا برای جهانیان هشداردهندهای باشد.
امروزه زمینة تبلیغ و شناساندن اسلام در تمام جوامع و مناطق عالم وجود دارد؛ از بستهترین جامعهها گرفته تا بازترین و آزادترین آنها، از شرق تا غرب،
1. فرقان (24)، 1.
همه جا امكان عرضة اسلام به همگان برقرار است. امروزه جاذبة اسلام در دل مردم اروپا و امریكا و بسیاری كشورها رسوخ كرده و بر نهاد روحانیت فرض است كه با برنامهریزی صحیح و دقیق در این زمینه به تربیت نیروهای كارآمد بپردازد، و با پرورش معلمان و مبلغانِ دینآشنا و دلسوز به نشر اسلام در تمام عالم بپردازد.
یكی از جنبههای آسیبشناختیِ نهضت امام خمینی(رحمه الله) كه به وظایف و عملكردهای نهاد روحانیت باز میگردد، شیوههای درست تبلیغ و نشر دین و پیام اصیل انقلاب است. همان طور كه پیشتر گذشت، پس از آنكه روحانی، معلوماتی كافی در زمینه معارف و احكام دین به دست آورد و با شبهات و مناقشاتی كه برضد آموزههای دینی مطرح شده آشنا و برای پاسخگویی به آنها مجهز گشت، باید شیوه درست عرضه به دیگران را نیز به درستی بیاموزد و به كار بَرَد. یعنی برای نوشتن، قلمی خوب، و برای خطابه، بیانی جذاب و شیوا و روزآمد، و برای گفتوگو شیوهای دلنشین و متقن را به كار گیرد، و با تمام قشرها و گروهها متناسب با موقعیت آنان و ملائم طبع ایشان ارتباط برقرار سازد.
اما باید توجه داشت كه موقعیتشناسی و ملائمت با طبعِ مردم و مخاطبان ـ به گونهای افراطی ـ موجب بدعت و تحریف در دین نشود، و آموزههای اسلام به گونهای «قرائت» نگردند كه «الزاماً» با افكار و عقاید امروزه در غرب و شرق هماهنگ و سازگار باشند. به عبارت دیگر، نباید به بهای خوشایند اكثریت و به بهانة یارگیریِ بیشتر، اسلام را چنان معرفی كرد كه از واقعیت و حقیقتِ خویش منحرف و باژگونه گردد.
خداوند متعال دربارة نحوة دعوت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) میفرماید:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ *لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا
مِنْهُ الْوَتِین؛(1) و اگر [او] پارهای گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت میگرفتیم، پس رگ قلبش را قطع میكردیم.
چنین خطاب سهمگین و قاطعی از جانب خداوند به خاتم و برگزیدة پیامبرانش(صلى الله علیه وآله)، وظیفة دیگران را در زمینة نحوة تبیین و قرائت دین روشن میسازد. به این ترتیب نمیتوان اسلام را در روزگاری كه كمونیسم بر فضای سیاسی و اجتماعی كشورها حاكم است كمونیستی تبیین كرد، و در روزگار سیطره سوسیالیسم، آن را بر وفق آموزههای این مكتب تقریر كرد یا در روزگار پستمدرنیسم با قرائتی نسبیگرایانه و ... . اگر كسی خود را در مقابل خداوند مسئول بداند و تكلیف خویش را در امر خطیرِ تبیین دین ـ كه همان ادامة رسالت انبیاست ـ به درستی بشناسد، همواره بههوش است تا مبادا كلمهای از خود بر اسلام بیفزاید، و میكوشد تا به دقت در همان مسیری كه خدا و رسول معین فرمودهاند گام بردارد.(2)
اما افزون بر مخاطبشناسی، و عرضة دقیق دین، جنبة دیگری كه در زمینه تبلیغ و نشر معارف دین باید در نظر داشت، تأثیر دو چندان ارشاد مردم با شیوههای عملی است. برای درك بهتر نقش الگودهیِ عملی در معرفی و نشر دین، نگاهی به عوامل پیشرفت مسیحیت در جهان امروز مفید است. ارزیابیِ فعالیتهای تبلیغیِ مسیحیت نشان میدهد كه موفقیتهای آنان تنها به دلیل عرضة انجیل در تیراژهای بسیار بالا نبوده است. نگارش كتابها
1. حاقه (69)، 44 ـ 46.
2. خداوند در آیات 44، 45 و 47 سورة مائده (5) كسانی را كه بر اساس آنچه او نازل فرموده حكم نمیكنند، كافر، ظالم و فاسق خوانده است: ... وَمَن لَّمْ یَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُون؛ «... و كسانی كه به موجب آنچه خدا نازل كرده، داوری نكردهاند، آنان خود، كافراناند»؛ ... وَمَن لَّمْ یَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُون؛ «... و كسانی كه به موجب آنچه نازل كرده، حكم نكردهاند، آنان خود، ستمگراناند»؛ ... وَمَن لَّمْ یَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون؛«... و كسانی كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند، آنان خود، نافرماناند».
و انتشار مجلات و روزنامهها و ارائه سخنرانیهای كشیشان و داعیانِ مسیحی ثروتمند اروپایی، راهیِكشورهای افریقایی و مانند آنها شده و با تحمل وضعیتی بسیار رقّتبار، با بومیان فقیر و ضعیف آن سامان محشور گشتهاند، و مدتهایی طولانی در امر تربیت، بهداشت و تغذیة آنان كوشیدهاند. این مبلغان مسیحی، چه بسا هر روز در تمام امور خانه، از جمله نظافت و نگهداری و تیمار فرزندان، با اعضای خانوادهها همراهی میكنند و در میان این كمكهای بیمنّت و مهربانانة خویش، روزی یك بار به آنان میگویند از عیسی مسیح(رحمه الله) طلب آمرزش كنند، و روزهای یكشنبه نیز از آنان دعوت میكنند كه به كلیسا بروند. بسیاری از این مبلغان، گاه بهترین سالهای عمر خود را با فداكاریِ تمام در كلبههایی متعفن و كثیف میگذرانند، تا ـ بنا به اعتقاد خود ـ مردم را هدایت كنند.
به این ترتیب، علت اصلی موفقیت ایشان، فداكاری و الگودهیِ عملیِ آنان در زمینة معرفی و نشر مسیحیت است.
بنابراین حفظ و تداوم و نشر فرهنگ دین، كه اصیلترین هدف نهضت امام خمینی(رحمه الله) و جمهوری اسلامی است در گرو تلاشهای علمی و عملی روحانیت است: از نظر علمی، باید بكوشیم تا كاستیها و نیازهای فكری و فرهنگی و اعتقادی مردم را كشف كنیم و با پیشنگری و برنامهریزی صحیح ـ پس از شناخت و تجهیز كافیِ خودمان ـ به رفع این كمبودها و نیازها بپردازیم؛ از لحاظ عملی نیز باید بههوش باشیم كه با رعایت دستورات حیاتبخش اسلام، الگویی حقیقی برای همة مردم جهان باشیم.
همان طور كه پیشتر گذشت ـ بر اساس پیشبینی پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) ـ «گریز از عالمان دین» از جمله آفات خطرناكی است كه در عصر غیبت جامعهها را تهدید میكند، و هرگاه چنین شود، پیامدهای توانفرسا و بلاهای خانمانسوزی گریبان مردم را خواهد گرفت. از سوی دیگر، همانطور كه شكلگیری و پیروزی نهضت امام خمینی(رحمه الله) در گرو تلاشها و خدمات روحانیت و نیز همبستگی و اعتماد متقابل میان مردم و این قشر خدمتگزار بوده است، حفظ و تداوم و تعالی آن نیز وابسته به اتحاد و تعلق قلبی مردم به نظام ولایتفقیه و نهاد روحانیت است. بنابراین دو مقدمه، باید كوشید تا زمینههای این یكپارچگی را شناسایی و آنها را تقویت كنیم، و نیز عواملی را كه موجب نقصان و شكست آناند باز شناسیم و راهكارهای رفع آنها را بیابیم و به كار بندیم.
بر شمردن بعضی از مهمترین وظایف یك روحانی، در زمینه شناخت دین و نیازهای زمانه، تهذیب نفس و آراسته شدن به اخلاق اسلامی، تلاش در تهذیب جامعه، و معرفی و تبلیغ دین در حوزههای مختلف و...، پارهای از مشكلات و آسیبهایی را كه متوجه نهاد روحانیت و نیز جامعه و نظام اسلامی است، روشن ساخت. همچنین در خلال این بحث برخی راهكارهای رفع این مشكلات و آسیبها روشن گشت.
با توجه به آنچه گذشت، هر فردِ بادرایتی همواره میباید پندارها و گفتارها و رفتارهای خویش را به نقد بنشیند، و همچنین از انتقادات و حتی عیبجوییهای دیگران بهره ببرد: اِنَّ المؤمن لا یمسی و لا یصبح الاّ و نفسه ظنون عنده...؛(1) «همانا مؤمن شب و روز نمیكند، مگر آنكه به نفس خویش بدگمان است...». بنابراین فرموده، اگر برخی رفتارهای ما ـ در مقام یك روحانی ـ از جانب دوست یا دشمن به نقد كشیده شد، باید از این وضعیت به بهترین نحو سود جست و با تحلیل و بازكاوی آن، در راه اصلاح و بهبود وضع خود و جامعه كوشید.
1. (ترجمة عبارت عربی از نگارنده است) ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 10، ص 18.
1. قرآن كریم.
2. علی بن ابیطالبعلیه السلام، امام اول، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، دفتر نشر الهادی، 1379.
3. آقا بزرگ طهرانی، محمدحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، 1403ه . ق.
4. أمین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403 ه . ق.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قم، مكتبة آیتالله العظمی المرعشی النجفی، 1404 ه . ق.
6. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الخصال، تصحیح و تعلیق علیاكبر غفاری، قم، جماعة المدرسین بقم المشرفه، مؤسسة النشر اسلامی، 1362.
7. ــــــــــــــــــــ ، عیون اخبار الرضا، نجف، مطبعة الحیدریه، 1970 م.
8. ـــــــــــــــــــ ، معانیالاخبار، تصحیح علیاكبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزة علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361.
9. ابن حنبل، احمد بن محمّد، المسند، بیروت، دارالفكر، 1414 ه . ق.
10. اصفهانی كربلائی، حسن، تاریخ دخانیه، یا تاریخ وقایع تحریم تنباكو، به كوشش رسول جعفریان، چاپ اول، قم، دفتر نشر الهادی، مؤسسة چاپ الهادی، 1377.
11. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1366.
12. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1374 ه . ق.
13. بخاری الجعفی، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، احیاء التراث العربی، 1408 ه . ق.
14. بلاغی نجفی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بیتا].
15. پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1376.
16. تیموری، ابراهیم، رژی: تحریم تنباكو، اولین مقاومت منفی در ایران، تهران، كتابهای جیبی، 1361.
17. حائری، عبدالهادی، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با رویة تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیركبیر، 1367.
18. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائلالشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسة آلالبیت لاحیاء التراث، 1409 ه . ق.
19. حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، تصحیح و تعلیق هاشم رسولی محلاتی، قم، مجاهدی، 1382 هـ . ق.
20. خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، كشف الاسرار، تهران، محمّد، [بیتا].
21. ــــــــــــــــــــ ، صحیفة نور: مجموعه رهنمودهای امام خمینی(رحمه الله)، تهیه و جمعآوری مركز مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370.
22. رسولی محلاتی، هاشم، تاریخ اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.
23. روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(رحمه الله)، تهران، راه امام، 1359 ـ 1372.
24. زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، تحقیق سلیم النعیمی، قم، الرضی، 1368.
25. سروش، عبدالكریم، قبض و بسط تئوریك شریعت: نظریه تكامل معرفت دینی، تهران، مؤسسة فرهنگی صراط، 1373.
26. شاملویی، حبیبالله، جغرافیای كامل جهان: شامل كلیاتی دربارة آسیا، آفریقا، آمریكا ... ، [تهران]، بنیاد، 1361.
27. شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی یا دائرة المعارف لغات قرآن مجید، گردآوریِ میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، كتابفروشی اسلامیه، 1398 ه . ق.
28. طباطبایی، محمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة محمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزة علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363.
29. ـــــــــــــــــــ ، تفسیر المیزان، ج 5، ترجمة محمدجواد حجتی كرمانی و محمّد علی كرامیِ قمی، چاپ دوم، [تهران]، بنیاد علمی و فكری علامه طباطبایی، با همكاری مركز نشر فرهنگی رجاء و مؤسسة انتشارات امیركبیر، 1364.
30. طبرسی، ابیمنصور احمد بن علی بن ابیطالب، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمدهادی به، چاپ دوم، تهران، اسوه، 1416 ه .ق.
31. عسكری، مرتضی، معالم المدرستین، تهران، المجمع العلمی الاسلامی، 1417 ق.
32. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، فقهای نامدار شیعه، قم، كتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی [1405 ه . ق.]
33. عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران، نشر كتاب سیاسی، 1368.
34. فتال نیشابوری، محمّد بن احمد، روضة الواعظین للفتال النیشابوری، قم، الشریف الرضی، 1368.
35. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران، اطلاعات، 1370.
36. فیض كاشانی، محمّد بن شاه مرتضی، محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح و تعلیق علیاكبر الغفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361.
37. قمی، عباس، سفینة البحار و مدینة الحكم و الآثار، تهران، فراهانی، كتابخانة سنانی، 1363.
38. ــــــــــــــــــــ ، فوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریة، تهران، كتابخانه مركزی، 1327.
39. كدی، نیكی، تحریم تنباكو، ترجمة شاهرخ قائممقامی، تهران، كتابهای جیبی، 1358.
40. كلینی، محمّد بن یعقوب، الاصول من الكافی، تصحیح و تعلیق علی اكبر الغفاری، بیروت، دارالاضواء، 1405 ه . ق.
41. الگار، حامد، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1359.
42. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، مفتاح صحیفه: راهنمای صحیفة نور دورة 22 جلدی، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، 1372.
43. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامیه، [بیتا].
44. محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران، انقلاب سفید، تهران، بانك ملّی ایران، 1345.
45. محمدی ریشهری، محمّد، میزان الحكمة: اخلاقی، عقیدتی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، ادبی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1362.
46. رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1378.
47. محمودی، محمدباقر، نهجالسعادة فی مستدرك نهجالبلاغه، تصحیح عزیز آلطالب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1376.
48. مدرس، حسن، نطقها و مكتوبات و یادداشتهایی پیرامون زندگی (مجاهد شهید) سید حسن مدرس، [بیجا]، ابوذر، 1355.
49. مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، قیام 15 خرداد به روایت اسناد، تهران، وزارت اطلاعات، مركز بررسی اسناد تاریخی، 1378.
50. مسعودی، علی بن حسین ، مروج الذهب و معادن الجوهر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1374.
51. مصباح، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت فرهنگی، 1364.
52. ــــــــــــــــــــ ، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت فرهنگی، 1365.
53. ــــــــــــــــــ ، تعدّد قرائتها، نگارش غلامعلی عزیزیكیا، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، مركز انتشارات، 1382.
54. ــــــــــــــــــــ ، چكیدهای از اندیشههای بنیادین اسلامی، ترجمه و تدوین حسینعلی عربی و محمدمهدی نادری قمی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1380.
55. ــــــــــــــــــــ ، قرآن شناسی، نگارش غلامعلی عزیزیكیا، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، [در دست چاپ].
56. ــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1379.
57. ــــــــــــــــــــ ، نظریة سیاسی اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1378.
58. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، صدرا، 1358.
59. معین، محمّد، فرهنگ فارسی: شامل لغات ادبی، ریاضی، نجومی، پزشكی، ...، تهران، انتشارات امیركبیر، 1371.
60. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه: تفسیر و بررسی تازهای دربارة قرآن مجید...، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1362.
61. ناظم الاسلام كرمانی، محمد بن علی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه؛ نوین، 1362.
آتاتورك 54، 57
آدم 15، 70، 72، 135
آغا محمّد خان قاجار 24
ابراهیم 22، 49، 72، 78، 91، 93، 95، 98، 154، 209، 210
ابن ابی الحدید 86، 207، 209
ابن سینا 44
ابن ملجم 182
ابوبكر 83
ابوذر 101، 199، 211
ابوسفیان 69، 84، 141، 182
ابوموسی اشعری 85
امام باقر 191
امام حسن 87
امام حسین 38، 138، 139، 140
امام صادق 19، 35، 37، 140، 183، 199
بسر بن ارطاة 148
بنیامیه 38، 84، 86، 139، 140
بنیصدر 118
بنیهاشم 80، 84، 140
بهبهانی 34
تالبوتِ 91
جابر بن یزید جُعفی 191
جان اف. كندی 29، 35
جبرئیل 16
حائری 31، 60، 209
حاج سید احمد خوانساری 34
حضرت محمّد 69، 78، 80، 81، 96، 98
حكیم 34، 115، 127، 152
حوّا 70، 72
خویی 34، 152
دكتر امینی 30
زبیر 84
سعید بن نمران 148
سفیانی 141
سیدجمالالدین اسدآبادی 59
شاه ولیالله صاحب الهندی 104، 106
شهید اول 89، 182
شهید ثانی 89، 182
شیخ بهایی 44
شیخ صدوق 44، 101، 209
شیخ طوسی 44، 89، 182
شیخ فضلالله نوری 51، 63
شیخ مرتضی انصاری 43، 89، 182
شیخ مفید 89، 182
صاحب جواهر 43
صدرالدین محمّد شیرازی 44
طالوت و جالوت 22، 69
طلحه 84
عایشه 84
عبیدالله بن عباس 148
عتبة بن ربیعه 98
عثمان 83، 84، 85
علامه امینی 106
علامه حلّی 89، 182
علامه طباطبایی 19، 100، 156، 182، 210
علامه مجلسی 44
عمر 83، 84
عمر بن سعد 182
عمر بن عبدالعزیز 86
عمروبن عاص 85
عیسی 78، 80، 100، 155
فارابی 44
فتحعلیشاه 24، 25
فخرالدین رازی 104
فرعون 22، 77
كاشانی 63، 121، 147، 211
كلینی 44، 147، 211
گلپایگانی 35، 152
محمدرضا پهلوی 26، 29، 31، 33، 36، 38، 110، 111، 211
مصدق 113، 121
مطهری 62، 177، 212
معاویه 84، 85، 86، 141، 148، 149، 150، 151
منوچهر آزمون 34
موسی 22، 76، 77، 78، 79، 80، 98، 155
میرحامد حسین 105، 106
میرداماد 44
میرزای شیرازی 93، 94
میرزای قمی 24، 25
ناصرالدین شاه 91، 92، 93
نصیر عصار 34
نوح 76، 78، 95، 154
هابیل و قابیل 22، 69
وَلید بن مغیره 98
اتریش 53
اروپا 53، 181، 204
افریقا 53، 82، 210
امریكا 22، 29، 34، 35، 38، 118، 204، 210
اندلس 181
انگلستان 28، 29
ایتالیا 131
باقرآباد 40
تبریز 9، 36
تركیه 54، 57
تهران 37، 38، 39، 40، 51، 52، 153، 165، 176، 209، 210، 211، 212
جزیرة العرب 24، 181
حبشه 80، 98
حجاز 53، 82
خاور نزدیك 53
خاورمیانه 27
خلیج فارس 28
روم 82
شِعب ابوطالب 80
شوروی 21، 53، 162، 173
شیراز 40
ظفار 28
عمان 28
غدیر خم 47
، 153، 209، 210، 211، 212
كانادا 134
كربلا 140
مدینه 26، 80، 81، 98
مكه 26، 81، 96، 98، 158
ورامین 39، 40
وین 53
یمن 19، 86، 148، 149، 151
آزادی 9، 39، 114، 116، 132، 161، 163
استحالة فرهنگیِ 119، 122
انتخابات 32، 33، 51، 163، 175
11
اومانیسم 131، 132، 139
بهائیت 31، 115
پوزیتویسم 132، 134، 139
تحریم تنباكو 50، 91، 92، 93، 94، 117، 209، 211
درجهبندی شهروندان 115
ساواك 34، 36، 39
سپاه دانش 33
سپاه دین 33
سنّی 54
عاشورا 22، 138، 139
عقلگرایی 132
علم الحدیث 44، 101
غیرت دینی 27، 123، 139
كشف حجاب 26
كمونیسم 113، 205
كودتای 28 مرداد 28، 113
لائیك 31، 54، 57، 115
ماركسیسم 113
هجوم فرهنگی 119، 129
وحی 16، 18، 21، 46، 59، 74، 76، 80، 87، 89، 99، 103، 109، 125، 126، 128، 129، 130، 132، 155، 161، 193
ولایت فقیه 118، 123
ولی فقیه 63، 123