از دانشجو انتظار مىرود با فراگیرى این درس:
1. با كاربردهای واژه انسان و مرادفات آن در قرآن آشنا شود؛
2. بتواند دیدگاه قرآن را دربارة آفرینش انسان بیان كند؛
3. چگونگى پیدایش و آفرینش حضرت آدم(علیه السلام) را از نگاه قرآن تبیین كند؛
4. بتواند بر اساس قرآن اثبات كند كه آدم(علیه السلام) از نسلهاى دیگر پدید نیامده است.
با نگاهى اجمالى مىتوان این الفاظ را در مورد انسان در قرآن یافت: انسان، بشر، ناس، اُناس، انس، إنسى، أناسیّ، بنىآدم.
بحث دربارة این الفاظ از این جهت كه از چه ریشهاى گرفته شدهاند و هر یك به چه مناسبتى اطلاق مىشود (نظیر آنچه در مورد واژة «انسان»، برخى گفتهاند از ریشة انس است و برخى نظر دادهاند كه از مادّه نسیان است) در فهم معناى هریك از آنها به عنوان یك اسم عام براى این نوع از موجودات تأثیری ندارد.
در میان مفسران گاهى اختلافاتى از جهت استعمال این واژهها وجود دارد كه آیا مرادفاند یا با هم فرق دارند، و اگر فرق دارند، این فرق جنبة دستور زبانى دارد یا از لحاظ معناست.
پاسخ اجمالى آن است كه گاهى فصاحت و بلاغت مقتضى این نوع كاربرد مترادفات است. گاهى این ظرایف را كسانى كه ذوق لطیف و والایى دارند درمییابند، گاهى هم قابل تبیین نیست؛ ولى چون ما بر آنیم كه قرآن در بالاترین ستیغ بلاغت و فصاحت نازل شده، معتقدیم كه اینجا این واژه و جاى دیگر، واژة دیگر مناسب بوده است.
یگانه فرقى كه در مورد كاربرد دو لفظ انسان(1) و بشر(2) وجود دارد این است كه انسان بر جمع اطلاق نمىشود و اسم جنسِ فردی است، ولى بشر، هم به صورت اسم جنس فردى و هم اسم جنس جمعى به كار مىرود: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ».
1. ر.ك: محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكریم، ص 93 و حسین دامغانی، قاموس قرآن، ص 94.
2. ر.ك: حسین الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 124 و حسین دامغانی، قاموس قرآن، ص 64.
در آیة وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُون؛(1)«هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلِ خشكیدهای كه از گلِ بدبویی گرفته شده، بشری میآفرینم» در مورد فرد؛ و در آیة إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ؛(2)«سپس به ناگاه انسانهایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید» در مورد جمع استعمال شده است، ولى بازگشت این فرق هم به دستور زبان و صرفاً قراردادى است.
ناس، اناس و انس،(3) همه اسم جمعاند، اما تفاوتهایى در كاربرد دارند: «ناس» به كل انسانها هم اطلاق میشود، ولى «اناس» معمولاً به دستهاى از انسانها گفته شده است. در داستان لوط، قوم او دربارة وى و مؤمنان به او گفتند: إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ؛(4) «اینها انسانهایی پاكدامناند».
باز این فرق، دستور زبانى و قراردادى است.
«انس» بر مجموع انسانها اطلاق میشود ـ مثل جن كه بر مجموع این طایفه اطلاق میگردد ـ و از این جهت مانند بشر است كه بر همة انسانها اطلاق مىشود.
لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ...؛(5)«اگر همه انسانها و جنها جمع شوند...»
یكى از الفاظ، «بنىآدم» است كه چون از نظر قرآن همة انسانها از نسل آدماند، به آنها بنىآدم گفته میشود. برخى پنداشتهاند كه «آدم» نیز اسم جنس است و همان گونه كه ما آن را در فارسى تقریباً مرادف انسان به كار مىبریم، در قرآن نیز چنین است. اما هر كس حتی با اندك آشنایى به زبان عربى میداند كه آدم مانند عیسى و موسى، اسم خاص است و در قرآن به سایر انسانها هرگز اطلاق نمیشود.
1. حجر (15)، 28.
2. روم (30)، 20.
3. ر.ك: محمدفؤاد عبدالباقی، همان، ص 93، 94 و حسین الراغب الاصفهانی، همان، ص 94.
4. نمل (27)، 56.
5. اسراء (17)، 88.
آیات مربوط به آفرینش انسان در قرآن از جهاتى با یكدیگر تفاوت دارند.(2) برخى از این آیات دربارة آفرینش نخستین انسان است. طبعاً هنگامى كه مبدأ نخستین انسان روشن شد، مبدأ وجود همة انسانهاى دیگر نیز از جهت تاریخى روشن میشود. یعنى اگر بگوییم آدم از گِل آفریده شده است، صحیح است كه بگوییم همة انسانها از خاك آفریده شدهاند؛ این به یك اعتبار است. به اعتبار دیگر، همة انسانها جداگانه لحاظ میشوند و البته این لحاظ، لحاظ اول را نفى نمیکند.
بر اساس این اعتبار میگوییم هر انسانى غیر از آدم و عیسى(علیه السلام) از نطفه آفریده شده است و نطفه از مواد غذایى و مواد ـ شامل گوشت حیوانات، میوهها، درختان، مواد معدنى و امثال اینها ـ همه به زمین بازمیگردند؛ پس میتوان مبدأ آفرینش هر انسانى را از خاك دانست.
برخى آیات تنها دربارة شخص حضرت آدم(علیه السلام) است و برخى دیگر ممكن است عمومیت داشته باشد و در مورد همة انسانها به كار رود:
إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛(3)و(4)«من از گِل خشكیدهای كه از گِل بدبویی گرفته شده، بشری میآفرینم. هنگامى كه او را درست و آراسته کردم (پیکرسازیاش را به پایان رساندم،) و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید».
إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛(5)و(6) «من از گِل بشری میآفرینم. هنگامى كه آن را
1. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج 12، ص 21.
2. تفاوت و نه تناقض؛ یعنی اینكه هر دسته ناظر به جهتی است كه در آیات دیگر، آن جهت ملحوظ نیست.
3. حجر (15)، 29، 30.
4. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 6، ص 332؛ عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 3، ص 11 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 161.
5. ر.ك: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 486 و ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 8، ص 69.
6. ص (38)، 72.
درست و آراسته کردم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید».
كاملاً روشن است كه شخص خاص، یعنى حضرت آدم منظور است؛ زیرا در آنجا كه ابلیس میگوید: لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ؛(1) «همة فرزندانش را گمراه و نابود خواهم ساخت» اگر همة انسانها منظور بودند، دیگر «ذرّیته» نمیگفت.
پس در این مورد، «بشراً» اسمی عام است كه مورد استعمال آن، یك فرد است و این استعمال، یعنى كاربرد اسم عام براى اطلاق به فرد، «حقیقت» است نه «مجاز»؛ زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق، ملحوظ نیست. در حالی كه اگر اسم عامى را در خصوصِ یك مصداق به كار ببریم، یعنى مثلاً به جاى اینكه اسم شخصى «على» را به كار ببریم، كلمة «انسان» را به عنوان اسم خاص او استعمال كنیم، این «مَجاز» است.
وقتى خدا میفرماید: إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا و مقصود از این بشر، حضرت آدم باشد، این مجاز نیست. همچنین است وقتى میفرماید:
إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً؛(2)«من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد».
«خلیفه» اسم عام است، ولى چون در مورد شخص حضرت آدم به كار برود، مجاز نیست، و اگر دلیلى بر تعمیم نداشته باشیم دربارة سایر انسانها جارى نخواهد بود. اگر دلیلى نداشته باشیم كه غیر از حضرت آدم در میان انسانها خلیفة دیگرى هم هست، نمیتوانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود، پس همة انسانها خلیفة خدا هستند؛ این آیه بیش از این را اثبات نمیکند، مگر آنكه دلیل دیگرى داشته باشیم.
إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً(3) مثل إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(4) است. اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگرى به وجود آید، این كلام
1. اسراء (17)، 62.
2. بقره (2)، 30.
3. بقره (2)، 30.
4. حجر (15)، 28.
صحیح بود؛ پس با اینكه كلمات «بشر» و «خلیفه» اسم عام است، تعمیم آن را باید با دلیل دیگرى اثبات كرد. در فارسى مىگوییم: «امروز معلمى به شاگردى درس داد». در اینجا معلم و شاگرد هر دو اسم عام هستند؛ اما جمله دلالت ندارد بر اینكه همة معلمها به همة شاگردها درس داده باشند. إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا نیز چنین نیست كه هرچه كلمة بشر بر آن قابل اطلاق است، در آیه منظور شده است؛ خود این تعبیر، چنین دلالتى ندارد، بلكه كافی است یك فرد به وجود آید و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همة این مطالب هم مخصوص او باشد.
متقابلاً، وقتى مىگوییم این آیه در مورد حضرت آدم است، به معناى نفى دیگرى هم نیست تا اگر دلیلى به دست آمد، در تعارض با آیه باشد. این آیه به خودى خود نه نفى و نه اثبات، بلكه «اهمال» دارد. حضرت آدم خلیفة خدا بود، اما آیا كس دیگری خلیفه نبود؟ آیه در این باره چیزى نمیگوید. آیا كس دیگرى خلیفه بود؟ این را هم نمیگوید. پس براى اثبات یا نفى، دلیل خارجى لازم است.
از چندین آیه كه در درس پیش گذشت برمیآید نخستین فردى كه «انسان و بشر» نامیده شده، حضرت آدم است.
در اینجا این پرسش مطرح است كه آفرینش آدم از خاك به چه معناست؟ آیا بدین معناست كه مستقیماً از خاك آفریده شده یا ممكن است بین خاكو حضرت آدم، انواع دیگرى از موجودات واسطه بودهاند و چون خلقت آنها (نیز) منتهى به خاك مىشده، لذا گفته شده كه آدم از خاك آفریده شده است؟
آیا بین خاك و آدم، نخست موجودى تكیاخته به وجود آمد و بعد كاملتر و كاملتر شد تا رسید به حیوانى كامل مثل میمون و بعد به نیمهانسان و سپس انسان نئاندرتال كه تنها راستقامت بوده، اما عقل نداشته و سپس كاملتر شده كه نخستین نمونهاش حضرت آدم بوده است؟ آیا این نظر، با سیاق آیه سازگار است یا نه؟
در نخستین نظر، این احتمال، در حد یك احتمال، قابل دفع نیست؛ یعنى هنگامى كه میگوید انسان از خاك آفریده شده است، منافاتى ندارد با اینكه خاك به چیزى تبدیل و آنگاه به انسان تبدیل شده باشد؛ ولى در برخى آیات، قرائنى هست كه این احتمال را دفع میکند. روشنترین این آیات، آیة 59 سورة آل عمران است: إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَیَكُونُ؛(1)و (2)«مثل عیسی نزد خداوند، همچون آدم است كه او را از خاك آفرید و سپس به او فرمود «باش» او هم فوراً موجود شد».
پس از سركوب شدن بسیارى از مشركان و گسترش نسبى اسلام، نصاراى نجران(3) هیئتى را براى مباحثه به مدینه فرستادند كه «وفد نجران» نام دارند. آنان به مسجد مدینه آمدند و نخست عبادت خود را انجام دادند و سپس با پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بحث پرداختند:
ـ شما فرزند كه هستید؟
ـ عبدالله.
ـ موسى پسر كه بود؟
ـ عمران.
ـ عیسى پسر كیست؟
بنا به روایت،(4) پیامبر مكث فرمودند و آیة مذكور نازل شد: إنّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ. یهودیان مىگفتند ـ العیاذ بالله ـ عیسى به طور نامشروع به دنیا آمده است؛ ولی پیامبر(صلى الله علیه وآله)، دامان مریم(علیه السلام) را از تهمت یهود پاك فرمود و پذیرفت كه عیسى پدر انسانى نداشته است.
مسیحیان مىگفتند حال كه عیسى پدر انسانى ندارد، پس پدرش خداست. آیه در
1. آل عمران (3)، 59.
2. ر.ك: حسین الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 4، ص 358 و ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 2، ص 242.
3. نجران در زمان پیامبر اكرم?، تقریباً مركز مسیحیان عربستان بود.
4. ر.ك: عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 1، ص 347، حدیث 157.
مقام پاسخ به این شبهه نازل شد: آیا شما معتقد نیستید كه آدم پدر ندارد؟ عیسى هم مثل اوست؛ همان طور كه او پدر نداشت و شما قبول دارید، عیسی نیز پدرى ندارد و به امر خدا موجود شده است.
این استدلال به درستى نشان مىدهد كه اگر فرض كنیم حضرت آدم از نسل میانگینى بین خاك و خود به وجود آمده، مثلاً از انسانهایى كه عقل نداشتهاند، این استدلال نمیتواند استدلال تامّى باشد؛ زیرا نصاراى نجران میتوانستند بگویند حضرت آدم از نطفة حیوانى به وجود آمده است.
اگر ما این استدلال را تمام بدانیم ـ كه هست ـ ناچار باید بپذیریم كه حضرت آدم از نسل هیچ موجود دیگرى به وجود نیامده است.
برخى پنداشتهاند كه درست به دلیل همین آیه، آدم از نسل موجود دیگرى است؛ زیرا آیه عیسى را به آدم تشبیه كرده است و عیسى هم مادر داشته است؛ پس آدم نیز، دستكم باید مادرى داشته باشد! پاسخ این توهم آن است كه آیه عیسى را به آدم تشبیه كرده است و نه به عكس! باید دید وجه شبه چیست و مسئله بر سر چه بود كه آیه نازل شد؟ صحبت بر سر آن بود كه عیسى پدر ندارد و آیه میفرماید آدم هم مثل او، پدر نداشت.
تشبیه در یك جهت مشترك بین دو چیزى است كه در «مشبّهٌ به» محرز باشد. مشبّهٌ به حضرت آدم است كه مورد قبول طرفین بود. عیسى را نیز به آدم تشبیه كرده است. لازمة این امر آن نیست كه آنچه در عیسی وجود دارد در آدم هم باشد. اگر مىگوییم فلانى مثل شیر است، نه به این معناست كه فلانى در همه چیز عین شیر است؛ تنها در دلیرى كه وجه شبه است مانند اوست. پس آیه فقط بر این دلالت دارد كه حضرت عیسى مانند حضرت آدم از پدرى متولد نشده است.
آیة دیگرى نیز وجود دارد كه بیانگر همین نكته است:
وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ؛(1)و (2)
1. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 8، ص 295.
2. سجده (32)، 7، 8.
«و آفرینش انسان را از گِل آغاز كرد. سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز آفرید».
تفصیلى كه این آیه بین آفرینش انسانِ نخستین و نسلهاى بعد قائل شده است به روشنى دلالت دارد بر اینكه نحوة آفرینش آنان با هم متفاوت است. اگر همة انسانها از «ماء مهین» خلق شده بودند ـ كه حضرت آدم هم جزو آنها محسوب بود ـ این تفصیل وجهى نداشت.
برخى دربارة این استدلال از جهاتى تشكیك کردهاند. گاه میگویند: قرآن تصریح ندارد كه آدم پدر انسانهاست، بلكه موجودى به نام آدم را معرفى كرده و میگوید بر همة انسانها برترى دارد و از میان انسانهاى دیگر انتخاب شده است؛ پس بایست در زمان وى یا پیش از او انسانهاى دیگرى نیز بوده باشند تا از میان آنها آدم انتخاب شده باشد. و این لقب «ابوالبشر» هم كه براى او میگویند در قرآن نیست. حتى میگویند: در قرآن آیاتى داریم كه دلالت دارد بر اینكه قبل از آدم انسانهایى بودهاند؛ مانند:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ؛(1)و (2)«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید».
زیرا اولاً، كلمة «اصطفاء» به معناى برگزیدن ممتاز از میان اشیای مشابه است. پس باید چیزهاى دیگرى وجود داشته باشد تا از میان آنها ممتاز برگزیده شود. وقتى عسل و موم مخلوط است، جدا كردن آن را «اصطفاء» میگویند. ثانیاً، عطف نوح و ابراهیم و... دلالت دارد بر اینكه گزینش حضرت آدم(علیه السلام) هم مانند گزینش ایشان بوده است. بنابراین، همان گونه كه نوح را همگنان انسانهاى معاصرش انتخاب كرد، در مورد آدم هم میبایست انسانهایى نظیر او مىبودند تا از میان آنها انتخاب شده باشد. پس آدم، ابوالبشر نیست و انسانهاى دیگر هم بودهاند.
1. ر.ك: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 432؛ محسن فیض كاشانی، الصافی، ج 1، ص 304 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 3، ص 177.
2. آل عمران (3)، 33.
در پاسخ مىگوییم: قرآنْ خود، آدم را ابوالبشر میداند و در برخى آیات تصریح شده است كه آدم و همسرش پدر و مادر انسانها هستند:
یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ؛(1)«اى فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را بفریبد، چنانكه پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرون راند».
پس قرآن، آدم و همسرش را پدر و مادر انسانها معرفى كرده است. درست است كه لفظ ابوالبشر نداریم، اما آیا «ابوین» همان معنا را نمىرساند؟! آیا حتماً باید لفظ «ابوالبشر» در قرآن آمده باشد؟!
پس، این موضوع كه حضرت آدم، ابوالبشر است، در واقع تعبیری قرآنى است.(2) اما آیا قبل از آدم، انسانهاى دیگرى هم بودهاند یا نه؟ قرآن در این باره مطلبی نفرموده و ما هم از پیش خود نفیاً یا اثباتاً چیزى نمیتوانیم بگوییم.
و اما در مورد «اصطفاء» كه بر گزینش از میان همگنان دلالت دارد، نخست میپرسیم كه آیا گویندة این اشكال، اصطفاء را حقیقى میداند یا تشریفى و اعتبارى؟ یعنى منظور قرآن آیا این است كه تكویناً آدم را برگزیدیم یا اینكه مقامى به او دادیم و با آن، او را بر انسانهاى دیگر برگزیدیم؟ گویا گوینده تصور كرده است كه منظور از «اصطفاء» عصارهگیری است. اگر وی این گونه پنداشته است باید گفت قرآن چنین نمیفرماید؛ آیه میگوید: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى... عَلَى الْعَالَمِینَ نه «مِنَ العالمین». اصطفاء هنگامى كه با «عَلى» متعدى میشود، یعنى برترى دادن. مفاد آیه جز این نیست كه ما اینان را بر سایر مردم برترى دادیم؛ پس مسئلة عصارهگیرى و گزینش تكوینى از میان همگنان در میان نیست.
اكنون مىپرسیم آیا هنگامى كه خدا بخواهد انسانى را بر انسانهاى دیگر برترى
1. اعراف (7)، 27.
2. در ادبیات ما نیز، بسیاری و از جمله حافظ ـ كه بیش از هر كس از قرآن و فرهنگ والای آن متأثر است ـ عیناً همین تعبیر را به كار میبرد:
پدرم روضة رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگـر من به جـوی نفروشم
دهد آیا باید حتماً انسانهاى دیگرى قبل یا همزمان با وى وجود داشته باشند؟ خدایى كه محیط بر همة زمانها و مكانهاست میتواند بگوید انسانى را بر همة انسانهایى كه از پس او مىآیند، ترجیح دادم. دربارة پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) میتواند بفرماید او را بر همة آنهایى كه روى زمین به وجود آمدهاند و به وجود میآیند، برترى دادم. اگر هم تنزّل كنیم و بپذیریم كه لازم است در عصر حضرت آدم، انسانهایى دیگر نیز بوده باشند، میتوانند فرزندان خود او بوده باشند.
اما در مورد تساوى بین معطوفها در یك یا چند عطف و اینكه گفتهاند چون در آیه آدم همراه با نوح و ابراهیم آمده و آنها در زمان خود از میان انسانهاى موجود برگزیده شدهاند، پس آدم نیز باید از میان انسانهاى همعصر خود برگزیده شده باشد، باید بگوییم:
اولاً، این عطف هیچ دلالتى بر این مسئله ندارد؛ زیرا اگر یك جهتِ مشترك بین چند نفر وجود داشته باشد، به معناى اشتراك در همة خصوصیات نیست. ثانیاً، در مورد نوح، ابراهیم و دیگران هم ممكن است برترى بر آیندگان نیز منظور باشد و اگر فرضاً در زمان آنها هم انسانهایى نبود، آیا اشكالى داشت كه خداوند بفرماید آنان را بر تمام جهانیان برترى دادیم؟
پس آیه دلالتى ندارد بر اینكه آدم از نسل انسانهای دیگر به وجود آمده است. برعكس، آیاتى وجود دارد كه میفرماید همة انسانهاى مخاطب قرآن، بالفعل و بالقوه، از نسل حضرت آدم و همسر اویند. بهترین نمونه آیات زیر مىباشند:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیرًا وَنِسَاءً...؛(1)و(2)«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید؛ خداوندی كه شما را از یك شخص (آدم(علیه السلام)) و همسرش را از (جنس) او آفرید و از آن دو، این همه مردان و زنان (پدید آورد و) در روى زمین پراكند».
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِن
1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 143.
2. نساء (4)، 1.
أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ...؛(1)و (2) «ای مردم! شما را از یك مرد و یك زن آفریدیم و شما را شاخهها و تیرهها کردیم تا یکدیگر را از هم بازشناسید (و این اختلافات موجب افتخار كسى نباید باشد) راستی كه گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست...».
خداى متعال تأكید میفرماید كه همه از یك مرد و یك زن آفریده شدهاید و از این جهت، برای كسی جاى افتخار و تفاخر از نظر نَسَب وجود ندارد.(3)
برخى كسان درباره بعضى آیات كه ظاهراً میگوید همة انسانها از نطفه آفریده شدهاند، میگویند: پس حضرت آدم نیز بایست از نطفه آفریده شده باشد وگرنه با ظاهر آیات كه بر عمومیت حكم خلقت دلالت دارند، سازگار نیست؛ آیاتی نظیر:
خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَة؛(4)«انسان را از نطفه آفرید».
إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ؛(5) «ما انسان را از نطفة مختلطی آفریدیم تا او را بیازماییم».
خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛(6)«انسان را از خون بستهای آفرید».
به این شبهه میتوان دو پاسخ داد:
1. ر.ك: ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 8، ص 428 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 354.
2. حجرات (49)، 13.
3. عجیب است كه برخی دربارة این آیه از سورة نساء گفتهاند: «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ نه به معنای یك پدر و مادر، بلكه به معنای یك ناموس كلی است؛ همة شما از یك ناموس كلی آفریده شدهاید (!)» اما ناموس كلی یعنی چه؟ اگر منظور قانون كلی است كه قانون كلی منشأ آفرینش نیست. قرآن كه نمیگوید: خلقكم علی قانون واحد؛ میفرماید: مِن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ. به علاوه میفرماید: وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا، آیا ناموس كلی زوج دارد؟!
4. نحل (16)، 4.
5. انسان (76)، 2.
6. علق (96)، 2.
1. بر فرض كه ظاهر این آیات بر عموم دلالت داشته باشد، در قرآن صدها آیة عام وجود دارد كه با آیات دیگر تخصیص یافته و حكم آنها استثنا خورده است. پس چه اشكالى دارد كه میلیاردها انسان بدین طریق آفریده شده و دو نفر استثنا شده باشند؟
2. میتوان گفت اصولاً این آیات بر عمومیت دلالتی ندارند تا به تخصیص نیازى داشته باشند.
این آیات غالباً در مقام آناند كه انسان را از مغرور شدن بازدارند یا امكان معاد را گوشزد كنند و بر اساس آنها كسانى كه شك دارند در اینكه انسان دوباره زنده شود، بیندیشند كه خود چگونه به وجود آمدهاند. روشن است كه لازمة این مطلب یك قاعدة كلى بدون استثنا نیست و حتى نظر به عمومیت ندارد، بلكه میفرماید انسان بدین گونه است؛ اما آیا همة انسانها باید بدین گونه باشند تا مطلب تام و تمام باشد؟ خیر؛ زیرا مقام، چنین اقتضایى ندارد. بنابراین، دلیلى بر اینكه آدم هم باید از نطفه خلق شده باشد، نیست.
آیات دیگرى نیز مشابه این آیات هست كه همین مطلب دربارة آنها صادق است. تنها یك آیه است كه جنبة فنى بیشترى دارد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ؛(1)و (2)«ما شما را آفریدیم، سپس صورتبندی كردیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده كنید».
به این آیه نیز استدلال کردهاند كه معلوم میشود قبل از حضرت آدم كسانى بودهاند كه مخاطب «خلقناكُم» قرار گرفتهاند؛ زیرا واژة ثُمَّ در آیه بر تراخى (بَعدیّت پس از گذشت زمان) دلالت دارد، پس قبل از آدم انسانهایى بودهاند كه بعد از آفرینش و تصویر آنها، به ملائكه گفته شده است: اسجدوا...
این تقریباً فنیترین استدلالی است كه از آیات قرآنى براى وجود انسانهایى قبل از حضرت آدم، عرضه شده است. در پاسخ آن مىگوییم:
1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 18.
2. اعراف (7)، 11.
اولاً، به فرض كه آیه بر وجود انسانهایى قبل از آدم دلالت بكند، هیچ دلالتى ندارد بر اینكه آدم از آنها آفریده شده است. آنچه مورد تكیة قرآن است این است كه حضرت آدم از خاك آفریده شده است و چیزى بین آدم و خاك، واسطه نبوده (طبق تقریرى كه گذشت). بنابراین، با فرض اینكه انسانهایى هم قبل از آدم وجود داشتهاند، مدعاى استدلالكنندگان اثبات نمیشود.
ثانیاً، ثُمّ همه جا براى تراخى زمانى نیست؛ در خود قرآن مواردى هست كه بر تراخى زمان وقوعِ فعل و مدخول ثمّ دلالتی ندارد. در سورة بلد میخوانیم:
... وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ؛(1)«و تو نمیدانی آن گردنه چیست. آزاد كردن بردهای یا غذا دادن در روز گرسنگی، یتیمی خویشاوند یا مستمندی خاكنشین را. سپس از كسانی باشد كه ایمان آورده و یكدیگر را به شكیبایی سفارش و به رحمت توصیه میكنند».
آیا این آیه دلالت میکند بر اینكه ایمان باید مؤخّر باشد؟ آیا اگر كسى نخست ایمان آورد و بعد اطعام یتیم كرد قبول نیست؟ روشن است كه چنین نیست. واژة ثمّ در اینجا دلالت بر تراخى در بیان دارد نه تراخى در وقوع فعل. در این گونه موارد در فارسى مىگوییم: «علاوه بر». آیه نیز میگوید اینها را گفتیم، ولى اینها كافى نیست؛ علاوه بر اینها باید ایمان داشته باشید.
ثالثاً، اگر ثمّ بر تراخى زمانى دلالت داشته باشد باید همة انسانها آفریده شده باشند، سپس خدا آدم را آفریده باشد! مگر خلقناكم، خطاب به همة انسانها و از جمله خود ما نیست؟ اگر هست، آیا ما قبل از حضرت آدم آفریده شدهایم؟!
این یكى از اسالیب قرآن است و نمونههاى بسیارى نیز دارد كه نخست حكمى را براى یك كلى اثبات میکند، سپس یكى از افراد آن كلى را به دلیل خصوصیتى كه دارد، برمیکشد؛ و این اسلوب بیان، بر تأخیر زمانى این فرد خاص (آدم) دلالتی ندارد.
1. بلد (90)، 12 ـ 17.
* در قرآن از واژههایی نظیر انسان، بشر، أناس، انس، إنسیّ، أناسیّ و بنیآدم برای اشاره به انسان استفاده شده است.
* فصاحت و بلاغت سبب به كار بردن واژههای گوناگونی برای اشاره به انسان در قرآن شده است.
* برخی آیات قرآن دربارة آفرینش نخستین انسان، ناظر به حضرت آدم(علیه السلام)، و برخی دیگر ناظر به انسانهای بعدی است.
* آیات قرآن دلالت دارد كه حضرت آدم(علیه السلام) مستقیماً از خاك آفریده شده است، نه از نسلی دیگر.
* قرآن كریم حضرت آدم(علیه السلام) را ابوالبشر معرفی كرده است.
1. اسامى گوناگون انسان در قرآن را ذكر كنید.
2. به چه دلیل در قرآن واژههای گوناگون برای اشاره به انسان به كار رفته است؟
3. برخی آیات مربوط به آفرینش نخستینْ انسان و آفرینش انسانهای بعدی را بیان كنید؟
4. با ذكر چند آیه نشان دهید كه حضرت آدم(علیه السلام) از خاك آفریده شده است نه از نسلى دیگر.