اهداف درس
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس
1. منظور از طرح مطالب و مسائل جهانشناختی را در قرآن بیان کند؛
2. اهداف کلی و جزئی قرآن را از پرداختن به امور و مسائل جهانشناختی، از لابهلای آیات قرآنی استخراج و جمعبندی کند؛
3. با دیدگاهها و رویکردهای ناصواب در فهم و تفسیر آیات جهانشناسی آشنا شود؛
4. بر ارزیابی و نقد گرایشهای نادرست در تفسیر آیات جهانشناسی توانا گردد.
از ده مبحث اصلی معارف قرآن، «خداشناسی» را بحث کردیم.(1) اینك «جهانشناسی»(2) را بررسی میکنیم. اما پیش از وارد شدن در این بحث، ناگزیر باید چند نکته مبنایی را در زمینة فهم و برداشت صحیح از اینگونه آیات طرح کنیم.
به اعتقاد ما در قرآن كریم، بحث درباره جهان، طبیعت، پدیدهها و نیز جنبه مادی و
1. در مقدمة خداشناسی گفته شد که بر اساس طرح «اللهمحوری»، میتوان نظام معارف قرآنی را در ده بخش سامان داد. بخش اول آن خداشناسی بود که جداگانه بحث و بررسی شد. بخش دوم این مجموعه مربوط به جهانشناسی است که مطالب کتاب حاضر به آن اختصاص دارد.
2. مقصود از جهانشناسی در اینجا، شناخت عالم بهمنزلة فعل الهی است که شامل مباحث آفرینش کیهان (زمین و آسمان و سیارات و ستارگان) و حکمت آن، پدیدههای جوّی، پدیدههای زمینی، موجودات عالم (فرشتگان، جن و شیطان) و نیز عرش و کرسی میشود. اگرچه انسان نیز یکی از موجودات عالم است، بهلحاظ جایگاه ویژهای که در نظام آفرینش دارد، جداگانه در بخش سوم معارف قرآن با عنوان «انسانشناسی» بحث و بررسی میشود. جهانشناسی به این معنا با کیهانشناسی (cosmology) متفاوت است و با جهانبینی هم فرق دارد. تفاوت این مفاهیم را در یادداشت اول همین درس مطالعه کنید.
طبیعی وجود انسان، بهطور استطرادی و تطفّلی(1) بهمیان آمده است و شاید هیچ آیهای بهطور مستقل مسئله آفرینش جهان، كیفیت وجود آسمانها و زمین، پدیدهها و موجودات این عالم را طرح نکرده باشد؛ بلکه این بحثها، با اهداف دیگری بیان شدهاند که اجمالاً به آنها اشاره میکنیم:
1. ممكن است در همه آیات مربوط به جهانشناسی این هدف منظور باشد كه انسان با نگاه به عالم، ازآنجهت كه آفریدة خدا و در سیطرة تدبیر اوست، معرفت فطری و شناخت حضوری خود را شكوفا کند و آن را شدت و نیروی بیشتری ببخشد.
هنگامی كه انسان درباره پدیدههای ذکرشده در این آیات دقت میكند، اگرچه تفکرش بهنحو فلسفی ـ یعنی سیر از مطلوب به مبادی و از مبادی به نتیجه ـ نباشد، همان دقت و تماشا، خود موجب یك حالت معنوی و عرفانی در انسان میشود و معرفت فطری آدمی را زنده و بیدار میکند؛ همان معرفتی كه مطابق آیه ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی (اعراف:172) در سرشت و جان آدمی مفطور است، و نه معرفت حصولی و استدلالی؛ و آن هنگامی است كه انسان حس میكند حالی پیدا كرده است و گویی او را میبیند. آیات شگفتانگیزی در این زمینه وجود دارد: إِنَّ اللهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی... ذَلِكُمُ اللهُ فَأَنَّی تُؤْفَكُون (انعام:95)؛ «همانا خدا شكافندة دانه و هسته است... هان، اینك این خداست، كجا میروید؟!» گویی خدا همین جاست. به این نكته در بیانات تفسیری كمتر توجه و اشاره شده است.
2. اینگونه آیات انسان را وادار به تفكر و تعقل میكند تا سطحینگر نباشد و
1. استطراد یعنی از مطلب اصلی خارج شدن و پرداختن به مطلبی دیگر و آنگاه دوباره به مطلب اصلی بازگشتن. تطفّل هم به معنای طفیلی شدن و ناخوانده رفتن است (ر.ک: محمد معین، فرهنگ فارسی، مدخلهای استطراد و تطفّل).
از كنار پدیدههای جهان با غفلت نگذرد. خداوند در بعضی آیات پس از ذکر پدیدهها و حکمت و چگونگی وجود آنها، بر اندیشیدن و تعقل درباره آنها تأکید کرده است: إِنَّ فِی ذلِكَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُون (رعد:3) البته اندیشیدن هدف نهایی نیست؛ اندیشه وسیله یا مقدمة معرفت است؛ چون از راه تفكر در پدیدهها و آثار، میتوان به مؤثر و علت آنها پی برد و شاید به همین دلیل است که اكثر قریب به اتفاق مفسران، این آیات را دلیل وجود خدا دانستهاند.(1) نیز با اندیشیدن درباره پدیدههایی که این آیات بدان اشاره دارند، برخی صفات خدا نظیر علم، قدرت، حكمت و عظمت درک میشوند.
3. بسیاری از آیات جهانشناختی، به دنبال آیات توحیدی آمدهاند یا به نتیجهای توحیدی انجامیدهاند. خداوند در سورة نحل پس از توصیف برخی پدیدهها میفرماید: إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد (نحل:22). در سورة بقره ابتدا میفرماید: وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیم و سپس به دنبالش میگوید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ... (بقره:163ـ164). بنابراین از راه توجه به نظام گیتی، پی میبریم كه در جهان نظام واحد و هماهنگی وجود دارد که ناظم و الهی واحد دارد.
4. مطلبی كه در آیات جهانشناسی بیش از همه بر آن تكیه شده است، موضوع ربوبیت خدا نسبت به جهان و انسان است. قرآن در اینگونه آیات میخواهد به مردم بیاموزد كه بیندیشند تا به تدبیر الهی حاكم بر نظام كلی جهان پی ببرند. قرآن با این تأکید، هم میخواهد نظام علیت را تثبیت کند: فَأَنْبَتْنا بِه... (ق:9) یا فَأَخْرَجْنا به...
1. پیشتر در بحث خداشناسی بیان شد كه با اندیشیدن در بسیاری از آیات، میتوان بهطور غیرمستقیم، وجود خدا را اثبات کرد؛ ولی برای اثبات وجود خدا بهطور مستقیم، یا آیهای نیست و یا كم است (ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، خداشناسی؛ نیز درباره استدلال به این آیات برای وجود خدا، ر.ک: فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج2، ص197، و ص207ـ210).
(انعام:99) (ما رویاندیم...)؛ و هم به آدمی بیاموزد كه به این اسباب عادی بسنده نكند، و در ورای همه اینها، سببساز را ببیند. به همین دلیل خداوند در همه جا با وجود یادآوری اسباب عادی علّی، فعل را به خود نسبت میدهد: «ما رویاندیم بهوسیلة آب، گیاه را و...». این نكته بسیار مهم است و اثر سازنده و شگرفی در وجود انسان باقی میگذارد. چنانکه پیشتر هم دیدیم بسیاری از مباحث خداشناسی در قرآن مربوط به توحید افعالی است.
برخی از این آیات نیز به ملازمة بین خالقیت و ربوبیت اشاره میکنند و در مقابل پندار مشركان كه آفریننده را كسی و مدبر را كس دیگری میدانستند، تأکید میکنند همان كسی كه آفریننده است، مدبر نیز هست. خداوند در سورة غافر پس از ذكر آیات تكوینی میفرماید: ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَیْء (غافر:62)؛ «این است خدای شما، آفرینندة هر چیز». این همان الله است كه رب شما نیز هست؛ یعنی تدبیر از آفرینش جدا نیست.
5. خداوند در برخی از این آیات، از راه نشان دادن آثار قدرت خود در خلقت پدیدههای جهان، انسانها را متوجه مسئلة معاد میکند تا بفهمند كه او قدرت دارد دوباره آنها را زنده كند. بسیاری از مردم پیش از آمدن پیامبران، امكان زنده شدن بعد از مرگ را انكار میكردند: قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیم (یس:78)؛ «گفت: چه كسی استخوانهای پوسیده را [دوباره] زنده میكند؟» بسیاری از آیات جهانشناسی، در برابر چنین کسانی و برای رفع این استبعاد، مردم را به اندیشیدن درباره عظمت آسمانها و موجودات و آمدوشد شب و روز فرامیخوانند: أَأنتُمْ أشَدُّ خَلْقًا أمِ السَّمَاء بَنَاهَا (نازعات:27)؛ «آیا آفرینش شما مشكلتر است یا آسمانها که [خدا] آنها را بنا نهاد؟» یعنی آیا خدایی كه این جهان عظیم را آفریده است، نمیتواند شما را دوباره بیافریند و در قیامت زنده كند؟
اصلاً ذكر برخی پدیدههای ویژه در قرآن برای اثبات معاد است؛ مثلاً خداوند درباره «احیای ارض» میفرماید: وَاللهُ الَّذِی أرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُور (فاطر:9)؛ وأحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوج (ق:11)، سپس تأکید میکند که قیامت نیز همینگونه است.
6. در بسیاری از آیات، گفتوگو از آفرینش جهان و انواع آفریدهها، برای توجه دادن انسان به عظمت خداوند و سترگی حكمتهایی است كه او در آفرینش بهكار برده است و گاهی هم، نعمتهایش را در آسمان و زمین بهتفصیل ذکر کرده است تا روحیة شکرگزاری و حقشناسی را در وجود آدمی برانگیزد.
بنابراین در یک جمعبندی کلی میتوان گفت بااینکه این آیات همه جا به چگونگی آفرینش موجودات و پدیدهها و نظام موجود اشاره دارد، میخواهد دل انسان را متوجه خدا کند. بهعبارتدیگر قرآن، كتاب فیزیك، اخترشناسی، گیاهشناسی، زمینشناسی، جانورشناسی و یا كیهانشناسی نیست؛ قرآن، كتاب انسانسازی است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقیقیاش، یعنی قرب به خدای متعال، بدان نیاز دارد، به او بیاموزد. پس هرچه از مطالب دیگر، در این كتاب عظیم و شریف ذكر شده است، به دلیل رابطهای است كه با این هدف اساسی داشته، و بهنحوی در تحقق آن مؤثر بوده است، و بیان آنها بالذات مقصود نبوده است.
برخی كه با قرآن آشنایی كافی نداشتهاند یا تحت تأثیر موجهایی از فرهنگهای بیگانه واقع شدهاند، بدون هیچ دلیل موجهی تلاش كردهاند تا بسیاری از مسائل علمی را به قرآن نسبت دهند یا برای كشف پارهای از مسائل علمی، از آیات قرآن
كمك بگیرند و یا ادعا كردهاند كه همهچیز را میتوان از قرآن استفاده و استخراج کرد و حتی مدعی شدهاند دانشمندان غربی که به دانشها و فناوریهایی دست یافتهاند، آن را از قرآن استنباط كردهاند!
اولین نمونه از اینگونه كژاندیشیها را میتوان در تفسیر طنطاوی(1) دید. او در زمانهای میزیست كه علوم غربی تازه به مصر راه یافته و فرهنگ اروپایی بر افكار مسلمانان سیطره پیدا كرده بود؛ او برای آنكه، به گمان خود، مسلمانان را از فریفتگی در برابر فرهنگ غربی بازدارد، در كتاب الجواهر فی تفسیر القرآن كوشید تا بسیاری از آیات قرآنی را بر مسائل علمی تطبیق دهد. شاید اگر از وی میپرسیدند آیا فرمول بمب اتمی را هم میتوان در قرآن كشف كرد، بیمیل نبود كه بگوید: آری!
این نگرش و گرایش، صرفنظر از انگیزهای که در ورای آن بوده، نادرست و انحرافی است؛ زیرا قرآن کتابی علمی نیست و برای حل مسائل فیزیک و شیمی و نجوم و علوم دیگر نازل نشده است؛ بلکه اگر اشاراتی به بعضی از مسائل علمی در آن شده باشد، این اشارات تطفّلی است.
دیدگاه ناصواب دیگر در این زمینه از آن کسانی است که تحت تأثیر فرهنگ غربی، میپندارند قرآن مردم را تنها به علوم طبیعی و شناخت طبیعت دعوت میكند و میخواهد جامعة انسانی از این راه در مسیر ترقی و تكامل علمی و تكنیكی قرار گیرد. اینان مدعیاند كه روش قیاسی(2) میراث فرهنگ یونانی است و
1. طنطاوی جوهری (1287ـ1358ق) صاحب تفسیر الجواهر فی تفسیر القرآن؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: یادداشتهای همین درس، شمارة 2.
2. قیاس در منطق عبارت است از تلاش برای کشف مجهول از راه سیر از کلی به جزئی؛ یعنی نخست محمولی برای یک موضوع کلی ثابت میشود و بر اساس آن، حکم جزئیات موضوع معلوم میشود. این روش با شرایط خاصی یقینآور است. روش قیاسی روشی است در تفکر که در آن برای کشف مجهول از کلی به جزئی سیر میشود.
قرآن با آن به مبارزه برخاسته و روش استقرایی(1) را پیش نهاده است؛ به همین دلیل است که مردم را بیشتر به مطالعه طبیعت تحریض میكند و چنین مطالعهای جز با روش تجربی و استقرایی امكانپذیر نیست. مسلمانان صدر اسلام، این روش را از قرآن آموختند و به پیشرفتهایی نیز دست یافتند؛ ولی بعدها بهتدریج فرهنگ یونانی بر مسلمانان غالب شد و آنان را از راه درست به بیراهه افكند و به راههای فلسفی كشاند. اینك اگر ما بخواهیم به قرآن بازگردیم، باید روش قیاسی را كنار بگذاریم و دوباره بكوشیم تا با متد تجربی كار كنیم كه همان متد قرآن است!(2)
برخی از اینان گاه در مقام استدلال میگویند قرآن مشحون از آیات ناظر به شناخت طبیعت است و هم ازاینروست که بسیاری از سورههای قرآن، به نام موجودات یا پدیدههای طبیعی نامگذاری شده است؛ مانند: زنبور عسل (نحل)، گاو (بقره)، مورچه (نمل)، فیل، عنكبوت، انجیر (تین)، ستاره (نجم)، چهارپایان (انعام)، آهن (حدید)، نور، رعد، دود (دخان)، زلزله، فجر، شب (لیل)، ماه (قمر) و خورشید (شمس). اینگونه نامگذاری حکایت از آن دارد که قرآن میخواهد پیروان خود را متوجه طبیعت و عالم محسوسات و تجربه کند و از فلسفهبافی و افکار انتزاعی دور نماید؛ چون آنها نتیجهای جز سرگردانی ندارد.
ما در این مجال تنگ، درصدد ارزیابی صحت و سقم روش تجربی و استقرایی و قلمروی کاربرد آن نیستیم که اگر درست و صحیح است در كجا چنین است و در
1. منظور از استقرا سیر از جزئی به کلی برای یافتن مجهول است. یعنی با بررسی افراد یک ماهیت و یافتن خاصیت مشترک بین آنها حکم کنیم که خاصیت مزبور برای آن ماهیت ثابت، و در همه افراد آن محقق است. استقرا دو گونه است: استقرای تام و ناقص. استقرای تام یقینآور است.
2. برای نمونه ر.ک: محمدفرید وجدی، علی اطلال المذهب المادی؛ سیدابوالحسن الندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین؛ مهدی بازرگان، راه طیشده.
كجا نیست و آیا همه جا روش تجربی میتواند جانشین روش قیاسی بشود یا نه؛ این خود بحثی معرفتشناختی و فلسفی است.
حقیقت این است كه اینان كسانی هستند كه پیش از آشنایی راستین با قرآن، ذهنشان از مفاهیم و ارزشهای غربی پر شده است و آگاهانه یا ناآگاهانه به نام مبارزه با فرهنگ غربی، خود مروج فرهنگ غربی هستند؛ زیرا سالهاست كه روش فلسفی و قیاسی در غرب منزوی شده و روش غالب در مجامع علمی غرب، فكر تجربی و استقرایی است. اینها نیز تحت تأثیر همین فكر كه سوغات روشنفكرهای خودباخته یا عوامل فرهنگ استعماری در دهههای اخیر است، قرار گرفتهاند.
در اینجا تنها این نكته را یادآوری میكنیم كه استناد این گروه به اسم سورهها برای اثبات مدعایشان، به تعبیر خود قرآن، سستتر از كار و خانة عنكبوت است.(1) چون نام هر سوره تنها اشاره به داستانی است كه در آن سوره ذكر شده است و بههیچوجه نشانة این نیست که قرآن ما را به شناخت طبیعت دعوت کرده یا نکرده است. مثلاً سوره بقره كه بیش از 280 آیه دارد، تنها چند آیهاش مربوط به داستان ذبح گاو بنیاسرائیل است؛ اما چون این داستان فقط در این سوره آمده، سوره را بدان نام نهادهاند؛ وگرنه در سرتاسر آیات این سوره حتی یك آیه هم درباره ماهیت گاو و منافع آن بهچشم نمیخورد. درباره سوره عنکبوت و سورههای دیگر نیز چنین است.
نمونة دیگر از اینگونه گرایشهای نادرست، دیدگاه کسانی است که میگویند روش قرآن، روش تحصّلی و تحققی است؛ بنابراین اگر بخواهیم درست از روش قرآن استفاده كنیم، باید از فلسفة تحصّلی یا پوزیتیویسم(2) پیروی
1. إِنَّ أوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْكَبُوت (عنكبوت:41).
2. Positivism.
کنیم. این در حالی است که پوزیتیویسم، هرچند اسماً فلسفه است، در واقع فلسفه را انکار میکند.(1)
بنابراین برخلاف پندار علمزدگان، منظور قرآن از اینگونه آیات این نیست كه مسلمانان بروند و طبیعتشناس بشوند؛ دستكم مستقیماً ترغیب به چنین امری نیست؛ زیرا این کار را انسانها برای استفادة خویش از طبیعت انجام میدادند و اگر قرآن هم نمیفرمود، دنبال آن میرفتند؛ بلکه مقصود همان نکاتی است که در ابتدای این درس بدانها اشاره شد.
1. پوزیتیویسم ازآنجهت که وارد بحثهای معرفتشناسانه میشود، اسماً به فلسفه نزدیک است؛ اما منکر فلسفه به معنای هستیشناسی و متافیزیک است و اینگونه قضایا (قضایای فلسفی) را مهمل میشمارد. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: یادداشتهای همین درس، شمارة 3.
جهانشناسی آگاهی و شناختی است که انسان از جهان دارد؛ اما جهانبینی یعنى نوع تفسیر و تحلیل از كل جهان هستى كه مبنای عمل انسان واقع میشود. افراد ازنظر جهانشناسى، با یكدیگر متفاوتاند؛ بعضى افراد در سطح حیواناتاند و شناختى درباره جهان ندارند و به تعبیر قرآن به «نظر» در جهان و «تفكر» درباره آن نپرداختهاند. در میان کسانی كه به مرحلهاى از جهانشناسى رسیدهاند نیز تفاوتهایى هست؛ اما این تفاوتها دو گونه است: برخى به تفاوت در آنچه جهانبینى نامیده میشود میانجامد و برخى دیگر نه؛ زیرا این تفاوتها یا «کمی» است و یا «کیفی». تفاوت كمى، یعنى اینكه یك فرد موجودات بیشترى را مىشناسد و دیگرى موجودات كمتری را؛ مثلاً یكى موجودات بىجان را مىشناسد و دیگرى هم بىجانها را مىشناسد هم جانداران را؛ یكى از احوال ستارگان یا خواص فیزیكى یا شیمیایى اشیا بیشتر آگاه است و دیگرى كمتر؛ یكى تعداد بیشتری از عناصر را مىشناسد و دیگرى تعداد کمتری را. این تفاوتها تأثیرى در «جهانبینى» ندارد...؛ اما تفاوت شناخت دو نفر از جهان، همیشه جنبه كمى ندارد كه یكى پدیدههاى بیشترى را بشناسد و دیگرى پدیدههای کمتری را؛ گاهى این تفاوت جنبه كیفى و ماهوى دارد؛ یعنى جهان و هستى در نظر کسی یك نوع شخصیت یا چهره دارد و در نظر دیگرى شخصیت و چهرهای دیگر؛ مثلاً یكى جهان را مجموعهاى از اجزای پراكنده و بىرابطه مىپندارد و دیگرى جهان را بهمنزلة یك ماشین كه همه اجزایش با یكدیگر مرتبط است، و سومى بهصورت یك موجود زنده كه روابطش از نوع رابطه اعضاست. یكى حوادث جهان را مجموعهاى از تصادفات مىپندارد و دیگرى ناشى از ضرورتهاى على و معلولى؛ یکی نظام را حكیمانه مىبیند و دیگرى پوچ و بیهوده و عبث؛ یكى این نظام را ثابت
مىبیند و دیگرى متحرك و سیال؛ یكى یكنواخت مىبیند و دیگرى متكامل؛ یكى آن را بىعیب و نقص میداند و دیگرى ناقص و پر از عیب؛ یكى نظام موجود را بهترین نظام ممكن میداند و وجود نظام احسن از این نظام را محال میداند، و یكى به نظامى بهتر از این نظام میاندیشد؛ یكى آن را خیر محض مىبیند و یكى شر محض و یكى هم ممزوج؛ یكى جهان را در كل خود زنده و دارای احساس و شعور مىبیند و دیگرى مرده و بىشعور؛ یكى آن را محدود مىبیند و دیگرى نامحدود؛ یكى سهبعدى و دیگرى چهاربعدى. اینها و امثال اینهاست كه تلقى ما را درباره جهان عوض میكند و اینها و امثال اینهاست كه اركان جهانبینى انسان را تشكیل میدهد... جهانبینى سه گونه است: علمى، فلسفى، دینى.(1)
در دایرةالمعارف کیهانشناسی ذیل مدخل Cosmology دو معنا برای آن آمده است: 1. کیهانشناسی عبارت است از: دانش، نظریه یا مطالعه عالم بهمثابة مجموعهای منظم از نظامات و قوانینی که حاکم بر آن است؛ 2. بهصورت خاص کیهانشناسی شاخهای از نجوم است که ساختار و تطور عالم را بحث و بررسی میکند.(2)
نویسندة مصری، متولد منطقة شرقیه در مصر سفلی. وی مدتی در الازهر و برخی مدارس دولتی تحصیل کرد و سپس معلم مدارس ابتدایی و بعد مدرس دارالعلوم قاهره شد. وی تألیفات بسیاری دارد که معروفترین آنها الجواهر فی تفسیر القرآن در 26 جلد است. تألیفات دیگر وی، بیشتر شامل رسالههایی است که نگاشته و عناوین پرطمطراقی به آنها داده است؛ ازجمله: الارواح، اصل العالم، أین الانسان، التّاج المرصّع، جواهر
1. ر.ک: مرتضی مطهری، شش مقاله (جهانبینى الهى و جهانبینى مادى)، ص271ـ274.
2. Encyclopedia of Cosmology, (Edited by Norriss, S. Hetherington), p.16.
العلوم، جمال العالم، میزان الجواهر فی غرائب الکون، سوانح الجوهری، الزّهره، نهضة الامة وحیاتها، النظام والاسلام (ر.ک: خیرالدین الزرکلی، الاعلام، ج3، ص230ـ231؛ نیز ر.ک: فاطمه تهامی، «طنطاوی و تفسیر او»، در: آیینة پژوهش، ش63).
بر اساس این گرایش جایی برای هیچ قانون علمی بهمثابة یک قضیة کلی و قطعی و ضروری، باقی نمیماند؛ زیرا این ویژگیها را بههیچوجه از راه تجربة حسی نمیتوان اثبات کرد. تنها قضایای جزئیای را میتوان پذیرفت که با تجربة حسی تأیید شوند (صرفنظر از اشکالی که در خطاپذیری ادراکات حسی وجود دارد و به همه موارد، سرایت میکند) در جایی که تجربة حسی راه ندارد، باید سکوت کرد و مطلقاً از نفی و اثبات خودداری نمود. مهمترین بنبستی که پوزیتیویستها در آن گرفتار میشوند، مسائل ریاضی است که معمولاً بهوسیله مفاهیم عقلی حل و تبیین میشوند.(1)
1. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص213ـ215.
1. بحث درباره جهان، طبیعت و پدیدههای عالم بهطور استطرادی در قرآن مطرح شده است و شاید در هیچ آیهای بالاصاله و مستقلاً به اینگونه مسائل پرداخته نشده است؛ بلکه اینگونه موضوعات همواره با هدف و منظوری دیگر در قرآن عنوان شدهاند.
2. میتوان اهداف قرآن را از طرح مسائل جهانشناختی اینگونه برشمرد:
الف) هدف همه آیات جهانشناسی ممکن است شکوفایی و تقویت معرفت فطری و حضوری انسان نسبت به خدا با نظر کردن در آفریدههای خدا و تدبیر حاکم بر آنها باشد.
ب) یکی از اهداف اساسی اینگونه آیات واداشتن انسان به تفكر و تعقل و دور ساختن او از سطحینگری و غفلت است که وسیله یا مقدمة معرفت خداست. از راه تفکر در پدیدهها و آثار میتوان به مؤثر و علت آنها پی برد و برخی صفات خدا نظیر علم، قدرت، حكمت و عظمت را میتوان درک کرد؛ و شاید ازاینرو بعضی مفسران، این آیات را دلیل وجود خدا دانستهاند.
ج) از اهداف مهم آیات جهانشناسی تکیه بر موضوع ربوبیت خدا و تدبیر الهی حاکم بر نظام کلی جهان و انسان است. تعدادی از این آیات به ملازمه بین خالقیت و ربوبیت اشاره کرده و برخلاف پندار مشركان، بر عدم جدایی تدبیر از آفرینش تأکید دارند.
د) توجه دادن به مسئلة معاد از راه نشان دادن آثار قدرت الهی در خلقت پدیدههای جهان، از دیگر اهداف این آیات است. ذكر برخی پدیدههای ویژه، مانند «احیای ارض» نیز برای اثبات معاد است.
هـ) در بسیاری موارد، هدف از پرداختن به آفرینش جهان و انواع آفریدهها، توجه دادن انسان به عظمت الهی و سترگی حكمت الهی در آفرینش است.
و) در بعضی موارد نیز منظور، برانگیختن روحیة شکرگزاری و حقشناسی در وجود آدمی از راه برشمردن نعمتهای خدا در آسمان و زمین است.
3. قرآن، كتاب فیزیك، اخترشناسی، گیاهشناسی، زمینشناسی، جانورشناسی یا كیهانشناسی نیست، بلکه كتاب انسانسازی است و هدف از نزول آن آموزش آن چیزی است که بشر در راه تکامل حقیقی خود یعنی قرب به خدای متعال، بدان نیاز دارد. پس طرح مطالب جهانشناختی در قرآن یا مرتبط با آن هدف و یا مؤثر در تحقق آن است، و بالذات مقصود نیست.
4. نگرشهای ناصواب در تفسیر آیات جهانشناسی به جهت ناآشنایی با قرآن یا تأثیرپذیری از فرهنگهای بیگانه پیدا شده است که نمونة آن را در آثار «طنطاوی» مصری میتوان دید. او در كتاب معروفش الجواهر فی تفسیر القرآن كوشید تا بسیاری از آیات قرآنی را بر مسائل علمی تطبیق دهد! وی معتقد بود که فرمول همه مسائل علمی را میتوان از قرآن كشف كرد! كه نگرشی انحرافی و نادرست است؛ زیرا قرآن برای حل مسائل علمی نازل نشده است، بلکه اشاره به بعضی از مسائل علمی در قرآن تطفّلی است.
5. تلقی ناصواب دیگر در تفسیر آیات جهانشناسی دیدگاه کسانی است که گمان میکنند قرآن مردم را به شناخت طبیعت و علوم طبیعی دعوت کرده تا در مسیر ترقی و تكامل علمی قرار گیرند، و روش قرآن استقرایی است؛ زیرا ازنظر آنان مطالعه طبیعت جز با روش تجربی و استقرایی امكانپذیر نیست، و روش قیاسی میراث فرهنگ یونانی است که قرآن با آن به مبارزه برخاسته است. به باور اینان، پیشرفتهای مسلمانان صدر اسلام، ناشی از روش تجربی بود ولی بعدها غلبة تدریجی فرهنگ یونانی آنها را به بیراهه افكند. بازگشت به قرآن كنار گذاشتن روش قیاسی و درپیش گرفتن متد تجربی است!
6. یکی از استدلالهای تجربهگرایان بر تجربی و استقرایی بودن روش قرآن، تمسک به نامگذاری بسیاری از سورههای آن، به نام موجودات یا پدیدههای طبیعی، مانند: زنبور عسل (نحل)، گاو (بقره)، مورچه (نمل)، انجیر (تین)، شمس، قمر و رعد است که بر توجه دادن مسلمانان به طبیعت و دور ساختن آنان از افکار انتزاعی دلالت دارد.
7. نگرش ناصواب دیگری هم وجود دارد که روش قرآن را مشوق روش تحصّلی و تحققی میداند و معتقد است که اگر بخواهیم درست از روش قرآن پیروی كنیم، باید به فلسفة تحصّلی یا پوزیتیویسم روی بیاوریم. اما در نقد آن باید گفت که پوزیتیویسم هرچند اسماً فلسفه است؛ در واقع انكار فلسفه است.
1. آیا طرح مسائل جهانشناختی در قرآن، مقصود بالذات است و فینفسه موضوعیت دارد؟ چرا؟
2. اهداف قرآن را از طرح مسائل مربوط به طبیعت، موجودات و پدیدههای طبیعی و کیهانی برشمرده، تحلیل کنید.
3. کژاندیشیهای امثال طنطاوی درباره آیات جهانشناسی قرآن، بر چه نگرشهای ناصوابی مبتنی بوده است؟ علت و عوامل ناکامی او را برشمارید.
4. آیا انتساب روش استقرایی به قرآن و مسلمانان صدر اسلام صحیح است؟ چرا؟
5. آیا میتوان به بهانة یونانی خواندن روش قیاسی آن را کنار گذاشت؟ چرا؟
6. دستاویز قرار دادن نام سورهها برای توجیه انتساب روش تجربی به قرآن چقدر موجه است؟ بیان کنید.
7. ارجاع روش فهم آیات جهانشناسی قرآن به روش تحصّلی (پوزیتیویستی) را تحلیل و نقد کنید.
1. کیاشمشکی، ابوالفضل، جهانشناسی در قرآن، مقدمه، ص11ـ28؛ مطهری، مرتضی، مجموعهآثار، ج3، ص29ـ34 (برای معنای جهانشناسی و انواع آن).
2. رستمی، محمدحسن، سیمای طبیعت در قرآن، چاپ اول، بوستان کتاب، قم، 1385، ص137ـ181 (برای اهداف قرآن از بحث جهانشناسی).
3. طباطبایی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با مقدمه و پاورقی استاد شهید مرتضی مطهری، ج5، ص18ـ24 (برای نقد حسگرایی و تجربهگرایی در تفسیر قرآن).
4. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، درس 16 (برای نقد پوزیتیویسم).
5. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، درس 8، ص106ـ113 (برای روش تعقلی و روش تجربی و تفاوت آنها)؛ همو، ایدئولوژی تطبیقی، موسسة در راه حق، قم، ج2، ص70ـ74 (برای قیاسگرایی و استقراگرایی).
6. مصباح یزدی، محمدتقی، «رابطه قرآن با علوم بشری (گفتوگو) »، کیهان اندیشه، ش28، بهمن و اسفند 1368.
7. خرمشاهی، بهاءالدین، قرآنپژوهی، مقالة «تفسیر پوزیتیویستی قرآن» ص294ـ323.
8. طباطبایی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با مقدمه و پاورقی استاد شهید مرتضی مطهری، ج5، ص97،135؛ مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، فصل دوم؛ السبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج6، ص12ـ13، ذیل عنوان «المعطلة بثوبها الجدید»؛ ربانی گلپایگانی، علی، «حجیّت و اعتبار عقل در علم و دین»، مجلة کلام اسلامی، ش17، بهار 1375 (برای نقد نظریة تجربهگرایی در مطالعه قرآن).