اهداف درس
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس
1. مفهوم «شیطان» و موارد کاربرد و اطلاق آن را با توجه به آیات بیان کند؛
2. بتواند وجه جمعی مناسب و پذیرفتنی برای دو دسته از آیات مربوط به جنس ابلیس که از جن است یا فرشتگان، بیابد؛
3. مؤلفههای اصلی داستان استکبار ابلیس را مطابق آیات بیان کند؛
4. با منطق ابلیس در نافرمانی از امر الهی آشنا شود و بتواند آن را نقد کند؛
5. حکمت مهلت دادن به ابلیس و میزان تأثیر او را بر فکر و ارادة انسان و معنای ولایت شیطان را خوب تبیین کند؛
6. برنامة کلی و جزئی ابلیس را برای اغواگری و گمراه کردن آدمی، با استفاده از آیات قرآن توضیح دهد؛
7. علایم کارها و دعوتهای شیطان و دستیارانش را از آیات مربوط استخراج کند.
شیطان در اصلْ مفهوم وصفی دارد و به معنای «شریر» است.(1) در قرآن، شیطان به همین معنا بهكار رفته است؛ البته گاهی درباره خود ابلیس، و گاه بهصورت عام درباره هر موجود شریری كه شرارت در او «ملكة راسخ» شده است. قرآن حتی تصریح میکند كه شیطان ممكن است از جن یا از انس باشد: وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الإنْسِ وَالْجِن (انعام:112)؛ «و اینچنین برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای بشری یا جنی قرار دادیم».(2) ارتباط مفهوم شیطان با جن چنین نیست كه شیطان بر همة افراد جن صدق کند. چنانکه در درس پیشین نیز خواندیم، برخی از جنیان مسلماناند: وأنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ... ؛ پس شیاطین دسته یا افراد خاصی از جن یا انس هستند كه كارشان شرارت است.
1. ر.ک: ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، مادة شطن. در معجمی که برخی از کشیشان مسیحی نوشتهاند، شیطان کلمهای عبریالاصل و به معنای «خصم» معرفی شده که در ابتدا اسم جنس بوده و بعد بهصورت اسم علم درآمده است (ر.ک: صبحی حموی یسوعی، معجم الایمان المسیحی، مدخل شیطان).
2. نیز در آیه ششم سوره ناس، وسواس خناس بر جن و انسان، هر دو نسبت داده شده است.
در میان شیاطین جن، فرد ممتازی هست كه در شیطنت دارای مقام عالی است و «ابلیس» نام دارد. در قرآن مباحث بسیاری درباره ابلیس مطرح شده است. در یك آیه به جن بودن او تصریح شده است: فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ كانَ مِنَ الْجِن (كهف:50)؛ «پس [فرشتگان] سجده كردند، جز ابلیس كه از جن بود». در اینجا این پرسش مطرح میشود كه اگر ابلیس از جن است، پس چگونه مشمول فرمانی شد كه خطاب به فرشتگان برای سجده بر حضرت آدم صادر شد؟ ظاهر آن آیات گویای آن است که ابلیس هم از فرشتگان بوده است؛ زیرا
اولاً، خطاب این آیات به فرشتگان است و در هیچ جایی نقل نشده است كه آن فرمان شامل جنیان نیز میشده است. اگر ابلیس جزء جن بود، میتوانست بگوید من که از فرشتگان نبودم تا خطاب شامل من بشود؛ به همین دلیل سجده نكردم؛ درحالیكه ابلیس چنین چیزی نگفته است؛
ثانیاً، مستثنیمنه در این آیات ملائكه هستند: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أجْمَعُون * إِلاّ إِبْلِیس (حجر:30ـ31)؛ «همة فرشتگان جملگی سجده كردند جز ابلیس»؛
ثالثاً، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در خطبة قاصعه فرموده است: كسانی كه تكبر بورزند خداوند به عذاب مبتلایشان میكند و اگر بنا بود خدا كسی را كه تكبر ورزیده است عفو کند، ابلیس را عفو میكرد كه فرشته بود.(1) میبینیم که امام، ابلیس را ملک (فرشته) معرفی کرده است.
در پاسخ به این پرسش كه آیا ابلیس فرشته بوده است یا جن، بحثهای بسیاری بین مفسران درگرفته است. شاید بهترین وجه جمع این باشد كه ابلیس به دلیل کثرت
1. ما كانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِیُدخِلَ الجَنَّةَ بَشراً بِاَمْرٍ أخْرَجَ بِه مِنْها مَلَكا (نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبة192، ص287).
عبادت، در زمرة فرشتگان بهحساب میآمد و ملائكه خیال میكردند كه او مانند خودشان است؛ پس هنگامی که فرمان سجده بر آدم صادر شد، گویی ابلیس، به همین دلیل، مشمول این خطاب بود و خودش هم میدانست كه مشمول این خطاب میشود. شاید هم بتوان گفت چون اكثر قریببهاتفاق مخاطبان خداوند در امر به سجده، فرشته بودند، بدین جهت، قرآن در مقام حكایت آن ماجرا میفرماید: «به ملائكه گفتیم سجده كنید». وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَم این نحوه بیان، نادر نیست.(1)
پس به تصریح قرآن (کهف:50) ابلیس حقیقتاً از جن بوده و به دلیل كثرت عبادت در زمرة ملائكه محسوب میشده است. شاید این بهترین وجه جمع باشد. قراین دیگری هم هست که فرشته بودن ابلیس را بسیار بعید مینماید؛ ازجمله اینکه نمیتوان او را ازنظر ماهیت خلقت همانند فرشتگان دانست؛ زیرا در هیچ جای قرآن نیامده است كه ملائكه از آتش خلق شدهاند؛ همچنین در قرآن تصریح شده است كه ابلیس عصیان كرد؛(2) اما فرشتگان عصیان نمیكنند.(3)
داستان استكبار ابلیس و آزمایش بزرگی که برای او پیش آمد، هفت بار در قرآن بیان شده و حاوی نکاتی بسیار آموزنده است؛ هرچند كه متأسفانه ما براثر عادت یا بیدقتی، به داستانهای قرآن درست توجه نمیكنیم.
این داستان، چند بخش مشخص دارد: 1. امر الهی به سجده برای آدم(علیه السلام)؛ 2. امتیازات ویژه حضرت آدم كه بر اساس آنها، خداوند فرمان سجده بر او را صادر كرد؛ 3. استکبار
1. از باب تغلیب حکم کل بر جزء. (م)
2. فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبِّه (کهف:50)؛ أبَى وَاسْتَكْبَر (بقره:34).
3. لا یَعْصُونَ اللهَ مَا أمَرَهُم (تحریم:6).
ابلیس و امتناع او از سجده؛ 4. پاسخ ابلیس در بیان دلیل این استكبار؛ 5. واکنش ابلیس پس از رانده شدن؛ از این میان، دو بخش اخیر را بهاختصار بررسی میکنیم.
وقتی ابلیس از سجده کردن بر آدم امتناع ورزید، خداوند از او دلیل امتناعش را پرسید. او در پاسخ گفت: لَمْ أكُنْ لأَِسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون (حجر:33)؛ «من كسی نیستم كه برای بشری كه او را با خاكی بازمانده از لجنی فرومالیده ساختهای، سجده كنم!» و یا در تعبیری دیگر گفت: أنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِین (اعراف:12)؛ «من از او بهترم؛ مرا از آتش، و او را از خاك آفریدهای»؛ چون جنس من بر او اشرف است، من سجده نمیکنم.
این آزمون بزرگی بود و او با آن همه عبادت، كه به تعبیر حضرت امام علی(علیه السلام) «ششهزار سال عبادت كرد كه معلوم نیست به شمار سالهای دنیایی است یا اخروی»(1) (كه هر روز سال اخروی خود برابر هزار سال دنیوی است)، با شکست در این آزمایش چنان پست و مطرود شد كه به او خطاب شد: فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِیم * وَإِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّین (حجر:34ـ35)؛ «از این مقام بیرون برو که تو راندهشدهای! و تا روز جزا بر تو لعنت باد!»
بههرحال هنگامی كه ابلیس دریافت که به دلیل سجده نكردن بر حضرت آدم، از آن مقام والایی كه داشت، فروافتاده است، واکنش نشان داد و دشمنی عجیبی با آدم پیدا كرد و گفت: ذریة او را گمراه خواهم کرد؛ فقط بهشرط اینکه مهلت بیابم: لَئِن
1. وكان قد عَبَدَ الله سِتة آلافِ سَنَةٍ لا یدری أمِنْ سِنِی الدُّنْیا أمْ مِنْ سِنِی الآخِرَة (نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبة192 معروف به قاصعه، ص287).
از اینجاست كه ما باید مراقب خویشتن باشیم؛ نپنداریم اگر خداوند توفیقی عطا فرموده و ما چند روزی در راه درستی گام برداشتیم، تا پایان چنان خواهیم ماند. جهان عرصة دگرگونیهاست. آدمی تا زنده است، احتمال سقوط دارد. ازاینرو بزرگان همواره بیش از هر چیز از سوء خاتمه و بدی عاقبت میهراسیدند و دعا میكردند كه عاقبت به خیر شوند. (م)
أخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لأََحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاّ قَلِیلا؛ (اسراء:62)؛ «اگر مرا تا روز رستاخیز مهلت دهی، قطعاً فرزندان او (آدم) را جز عدهای اندک لجام زده، گمراه خواهم کرد» و بر این امر سوگند یاد کرد: فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِین * الاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین؛(1) (ص:82ـ83) «و سوگند به عزت تو كه همگی را گمراه خواهم كرد؛ مگر بندگان مخلصت را».
مسئله مهلتخواهی ابلیس برای گمراه کردن بشر و مهلت دادن خداوند به او، در چند جای قرآن ذكر شده است: قالَ أنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون (اعراف:14)؛ «گفت: تا روزی كه مردم برانگیخته میشوند، مرا مهلت ده»؛ قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون (حجر:36؛ ص:79)؛ «گفت: خداوندا؛ مرا تا روزی كه [مردم دوباره] برانگیخته میشوند، مهلت ده».
البته خداوند نمیفرماید كه به او تا قیامت مهلت دادیم؛ بلكه میفرماید: فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِین * إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم (حجر:37ـ38)؛ «همانا تو از مهلتیافتگانی؛ تا روز و وقت معلوم و معینی».
ابلیس پس از نافرمانی از امر خدا و مهلت گرفتن از باریتعالی، برنامة خود را برای گمراه کردن آدمیان اعلام کرد: لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیم * ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أكْثَرَهُمْ شَاكِرِین (اعراف:16ـ17)؛ «بر سر راه راست تو در کمین آنان مینشینم؛ سپس از پیش رو و پشت سر و راست و چپ به سراغ آنها میروم [برای گمراه كردن]؛ آنگاه تو بیشتر آنان را ناسپاس خواهی یافت».
1. وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّون (حج:47).
این پیشبینی شیطان درباره ناسپاسی بیشتر مردم، در آیهای دیگر و درباره برخی اقوام، تصدیق شده است: وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤمِنِین (سبأ:20)؛ «پندار شیطان درباره آنان درست از آب درآمد و [همه] از او پیروی كردند، مگر گروهی از مؤمنان».
جز این، آیات دیگری هم درباره كارهایی كه ابلیس بهطور تکوینی اجازة انجام آنها را یافته است، یا خود مدعی است كه انجام خواهد داد، در قرآن بهچشم میخورد.
نخستین كار ابلیس وسوسه است و شاید كارهای دیگر او نیز به همین بازگردد. او با همین كار باعث خروج آدم و حوا از بهشت شد:
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَقالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أنْ تَكُونا مَلَكَیْنِ أوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِین * وَقاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النّاصِحِین * فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَطَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَناداهُما رَبُّهُما ألَمْ أنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وأقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِین (اعراف:20ـ22)؛ شیطان در آن دو وسوسه آغازید تا عورتهایشان را، كه بر آنها پوشیده بود، بر ایشان آشكار کند؛ و [بدیشان] گفت: خدا شما را از [خوردن میوة] این درخت بازنداشته است؛ جز به این دلیل كه میخواسته است [همچون] فرشتگان یا از جاودانان نباشید. و [برایشان] سوگند یاد كرد كه من برای شما از خیرخواهان هستم. سرانجام با فریب به سقوط کشانیدشان؛ پس چون از [میوة] آن درخت چشیدند،
عورتهایشان بر هم نمایان شد و به پوشاندن آن با برگهای بهشت آغازیدند. و خدایشان بر آن دو بانگ برآورد كه آیا شما هر دو را از این درخت منع نکردم و آیا به شما نگفتم كه ابلیس برای شما دشمنی آشكار است؟!
این وسوسهانگیزی ابلیس در آدم و حو، در چند آیه دیگر قرآن نیز آمده است: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْد (طه:120)؛ «شیطان در او وسوسه کرد [و] گفت: ای آدم، میخواهی تو را به درخت جاودانگی رهنمون شوم؟» یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطانُ كَما (اعراف:27)؛ «ای فرزندان آدم، مبادا شیطان بفریبدتان، همانگونه كه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند»؛ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا كانا فِیه (بقره:36)؛ «شیطان از آنجا لغزانیدشان و آن دو را از جایی كه بودند بیرون راند».
درباره اینکه این وسوسه به چه صورتی انجام میگیرد و خدا تا چه اندازه به او اجازة اعمال وسوسه داده و چرا خدا مهلتش داده است، در یكی از آیات اجمالاً پاسخ برخی از این پرسشها آمده است: وَما كانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤمِنُ بِالآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَك (سبأ:21)؛ «برای او (ابلیس) قدرت و سلطهای بر آنان (آدمیان) نبود؛ [پس به او مهلت ندادیم] مگر برای اینکه [بنیآدم را بیازماییم و] بدانیم چه كسی به آخرت ایمان دارد و چه كسی درباره آن در تردید است».
مطابق این آیه ابلیس بر آدمی تسلطی ندارد و چنان نیست که هرگونه بخواهد در وجود انسان، یعنی عقل و روان و جسم و فکر و ارادة او تصرف کند و او را به امور خلاف وادارد و چنان باشد که آدمی خودبهخود بهسوی گناه و زشتی رود؛ بلکه کار او در حد وسوسهانگیزی است و انسان با اراده و اختیار خود، آن امور را خوب و زیبا میپندارد و به انجام آنها مبادرت میورزد. البته اینکه رابطه میان شیطان و شیاطین
بیرونی و تمایلات و گرایشهای درونی انسان در این زمینه چگونه است، بحث مفصلی است که جایش در مباحث روانشناسی و اخلاق است؛(1) اما مهلت دادن خدا به ابلیس، در راستای هدف حکیمانة آفرینش بوده است تا بندگان آزمایش شوند و بر سر دوراهیهای خوب و بد زندگی قرار گیرند. البته خداوند راه مستقیم و نشانههای آن را نیز بهطور کامل بیان کرده است تا حجت بر انسان تمام باشد و پس از این آزمایش است که مؤمنان و اهل یقین، از غیرمؤمنان بازشناخته میشوند.
یکی از جلوههای وسوسة شیطان، كه سرلوحة برنامههای اوست، زینت دادن كارهای بد در نظر آدمیان است: لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِین (حجر:39)؛ «[كارهای بد را] بر روی زمین برای آنها زینت میدهم و همگی آنها را گمراه خواهم كرد».
این از دامهای بزرگ شیطان است كه آنچه را رضای خدا در آن نیست، در دیدة آدمیان زیبا جلوه میدهد و بیش از آن اندازهای كه بهطور طبیعی لذت دارد، در ذائقة انسان لذتآور نشان میدهد؛ تا جایی که آدمی فكر میكند راه حرام، بهتر و دلچسبتر است، و این از وساوس عجیب شیطان است كه با آنكه آدمی بارها و بارها آزمایش و تجربه میکند، باز گمان میكند راه گناه، لذتبخشتر است.
كار دیگر ابلیس و شیطان، وعده دادن به مردم است. او در قیامت میگوید من كاری جز وعده دادن نكردم: وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُم (ابراهیم:22)؛ «به شما وعدههایی دادم و
1. دراینباره، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج1، ص195ـ236، مبحث عوامل کلی سقوط اخلاقی.
سپس برخلاف آن عمل کردم». یکی از صحنههای دوزخ همین است كه وقتی بدکاران بدان پا مینهند و درمییابند كه جایگاهشان دوزخ است، با هم مجادله میكنند و هركس میکوشد تقصیر را به گردن دیگری بیندازد و سرانجام همه میگویند تقصیر شیطان و ابلیس بود و گویی شیطان را به محاكمه میكشند؛ اما شیطان میگوید: ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی (ابراهیم:22)؛ «من بر شما سلطهای نداشتم؛ فقط دعوتتان میكردم و شما هم مرا اجابت میکردید».
كار دیگر شیطان ایجاد فراموشی در انسان است. او وسایلی را فراهم میآورد كه آدمی خدا را از یاد ببرد: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ الله (مجادله:19)؛ «شیطان بر [دلهای] آنان مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده است».(1)
از برخی آیات برمیآید که خدا دست شیطان را در برخی از امور باز گذاشته است؛ ازجمله: تحریک کردن مردم با صدا، تاختن بر ایشان با لشکر سواره و پیاده،
1. اقدام شیطان برای ایجاد فراموشی در ذهن انسان، در آیه 42 سوره یوسف نیز آمده است: فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِكْرَ رَبِّه؛ «شیطان یادآوری امر یوسف به خداوندگارش (عزیز مصر) را از یاد او برد». این آیه مربوط به جریان حضرت یوسف است که به یکی از آن دو زندانی، که گمان میکرد رهایی مییابد، گفت: موضوع بیگناهی و زندانی شدن مرا نزد صاحب نعمت خود (عزیز مصر) تذکر بده؛ اما آن شخص پس از آزاد شدن و رفتن به نزد عزیز مصر، این موضوع را فراموش کرد و به همین دلیل یوسف چند سال دیگر در زندان ماند. قرآن فراموشی آن شخص را به شیطان نسبت میدهد. افزون بر آن، از آیه 68 سوره انعام هم میتوان این نکته (ایجاد فراموشی در انسان توسط شیطان) را دریافت: وَإِمَّا یُنسِیَنَّكَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛ «و اگر شیطان از یاد تو ببرد، پس بعد از یادآورى، دیگر با گروه ستمكاران همنشین مشو».
مشارکت با آنان در داراییها و فرزندانشان، وعده دادن به آنان [و سرگرم کردنشان]، و فریب دادن آنان؛
قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا * وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وأجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِكَ وَرَجِلِكَ... وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ الا غُرُورًا (اسراء:63ـ64)؛ فرمود: برو كه از آنها هركس از تو پیروی كند، همانا دوزخ كیفرتان است؛ كیفری تمام دادهشده؛ و از آنان هرکه را توانستی با صدایت تحریک کن، و با لشکر سواره و پیادهات بر ایشان بتاز، ... و به آنان وعده بده [و سرگرمشان کن]، و شیطان جز فریب به آنها وعدهای نمیدهد.
از آیه 64 سوره اسراء برمیآید که یکی از كارهای شیطان مشاركت در داراییها و فرزندان است: وَشَارِكْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاد؛ «و با آنان در داراییها و فرزندانشان مشارکت کن». یعنی كاری كه اموال و اولاد را به حرام مشوب میكند.
از مجموع این آیات استفاده میشود كه شیطان نمیتواند كسی را مجبور به كاری كند؛ او تنها وسوسه میکند؛ میآراید؛ تحریک میکند؛ وعده میدهد؛ و دعوت میكند؛ و اگر كسانی به دنبال او رفتند و طوق بندگی او را به گردن نهادند، آنگاه است که شیطان بر آنها تسلط مییابد.
در برخی آیات آمده است كه شیطان را ولی كسی نكردهایم، مگر آنكه خود پذیرای
ولایت او باشد و به دارودسته و حزب او بپیوندد: اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَه (نحل:100)؛ «همانا سلطة شیطان بر كسانی است كه او را دوست دارند [و ولایت او را بر خویش میپذیرند]». این حالت (تسلط شیطان) براثر ملکه شدن صفات رذیله در وجود آدمی و پیروی از شیطان پیدا میشود؛ با یك بار و دو بار پیروی از شیطان، او ولی آدمی نمیشود؛ اما اگر این روند ادامه یابد، شیطان تسلط مییابد: إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُون (اعراف:27)؛ «ما [این سنت را] قرار دادیم که شیطانها تنها ولی كسانی شوند كه ایمان نمیآورند». البته پیداست كه اگر كسانی ازروی جهل و قصور ایمان نیاورند، این آیه شامل آنان نمیشود.
وقتی انسان به مرحله اعراض و رویگردانی از یاد خدا رسید، در واقع به مرحله همنشینی شیطان رسیده است: وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِین * وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أنَّهُمْ مُهْتَدُون (زخرف:36ـ37)؛ «و هركس از یاد خدا روی برتابد، شیطانی بر وی برمیانگیزیم که همنشین وی باشد؛ آن شیطانها ایشان را از راه [حق] بازمیدارند و آنان میپندارند كه هدایتیافتگاناند».
نتیجه آنکه اگر كسی ازروی آگاهی راه عصیان را در پیش بگیرد، ممكن است به آنجا برسد كه دیگر نتواند حق را از باطل بازشناسد و این نتیجة آن «اختیار» و «انتخاب» نادرستی است كه از اول داشته است؛ همانند روندهای که وقتی در سراشیبی شروع به دویدن میكند، به جایی خواهد رسید كه دیگر نمیتواند جلوی خود را بگیرد.
قرآن علایمی را برای کارهای شیطانی ذکر کرده است تا بدانیم شیطان به چه کارهایی دعوت میکند و چه وعدههایی میدهد.
الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْر (بقره:268)؛ «شیطان شما را از فقر میترساند». هنگامی كه شیطان میخواهد انسان را از انفاق در راه خدا بازدارد، میگوید: «خرج نكن؛ خودت فقیر میشوی!»
او همچنین برای آنكه مؤمنان را از جهاد بازدارد، آنان را از مرگ میترساند: إِنَّما ذلِكُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَخافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِین (آلعمران:175)؛ «همانا این شیطان است كه پیروان خود را میترساند؛ شما از آنان نهراسید و اگر ایمان دارید از من بترسید».
یكی دیگر از نشانههای وسوسههای شیطانی، امر به فحشاست. هرگاه آدمی احساس کند كه تمایل به فحشا دارد، باید بداند كه این وسوسهای از شیطان است: وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَر (نور:21)؛ «كسی كه از گامهای شیطان پیروی كند، [بداند كه] او به كار ناشایسته و ناپسند فرمان میدهد». در سوره بقره نیز میخوانیم: یَأْمُرُکم بِالْفَحْشاء (بقره:268)؛ «شیطان شما را به فحشا امر میکند».
نشانة دیگر کار شیطانی، بازداشتن از یاد خداست:
وَإِذا رأیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّكَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین (انعام:68)؛ «اگر کسانی را دیدی که آیات ما را به استهزا گرفتهاند، از آنان اعراض کن و روی بگردان، تا هنگامی كه گفتوگو را تغییر دهند و مطلب دیگری بگویند؛ و چون شیطان تو را
[از یاد خدا] به فراموشی اندازد، پس از بهیاد آوردن [این مطلب یا خدا]، دیگر با گروه ستمكاران منشین [و از میان آنان برخیز]».
ظاهر این آیه، خطاب خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) است؛ اما از باب «ایَّاكَ أَعْنی وَاسْمَعی یا جارة»(1) است؛ یعنی به در میگوید كه دیوار بشنود؛ پس منظور این است که ای اهل ایمان؛ با كسانی كه آیات خدا را به استهزا میگیرند، منشینید.(2)
از دیگر نشانههای تبعیت از شیطان، اسراف و تبذیر است: إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِین (اسراء:27)؛ «همانا اهل تبذیر و اسراف، برادران شیاطیناند». این عمل آنقدر به روحیة شیطانی نزدیک است که اهل اسراف و تبذیر را به درجة برادری با شیطان میرساند.
بنا بر آیات قرآن، ابلیس شیطانی است که از امر الهی تمرد کرد و کمر به گمراه کردن بنیآدم بست؛ اما آیا او همواره خود به اغوای انسانها میپردازد، یا دستیارانی نیز برای این كار دارد؟ قرآن در این زمینه تعبیرات متفاوتی دارد. گاه از «قبیل ابلیس» سخن بهمیان میآورد: إِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُون (اعراف:27)؛ «ابلیس و دارودستهاش شما را میبینند؛ بهطوریكه شما آنها را نمیبینید؛ همانا این سنت را نهادیم كه شیاطین دوستان
1. به تو میگویم تا همسایه بشنود.
2. نیز ر.ک: نساء:140؛ درباره منع از همنشینی با کافران و استهزاکنندگان آیات الهی ازیکسو، و شنیدن سخنان دیگران و تبعیت از قول حق ازسویدیگر، به یادداشتهای همین درس مراجعه کنید.
بیایمانان باشند و بر بیایمانان، ولایت داشته باشند». از این آیه درمییابیم كه ابلیس دارودستهای نیز دارد.
گاهی هم «جنود ابلیس» را مطرح میکند: وَجُنُودُ إِبْلِیسَ جْمَعُون (شعراء:95)؛ «و سپاهیان ابلیس همگی [به رو در آتش افکنده میشوند]»؛ یعنی ابلیس كسانی را دارد كه به تعبیر قرآن «جنود» و لشکریان او هستند.
در جایی هم به ذریه و فرزندان ابلیس اشاره میکند: أفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِی (كهف:50)؛ «آیا [مرا وانهاده و] شیطان و فرزندانش را ولی خویش قرار دادهاید؟»
از مجموع این تعبیرات برمیآید که شیطان و ابلیس، دارودسته و سپاهیان و ذریه و فرزندانی دارد که کمککار او هستند.
افزون بر آیه 68 انعام، خداوند در آیه 140 سوره نساء نیز به منع از همنشینی با کافران و استهزاکنندگان آیات الهی تصریح میکند:...أنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُكْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزأ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ...؛ میفرماید: «هنگامی كه شنیدید كه [اهل مجلسی] به آیات خدا كفر میورزند و آن را مسخره میكنند، با آنان منشینید»؛ سپس میافزاید: إِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَالْكافِرِین فِی جَهَنَّمَ جَمِیعا؛ این اشاره بدین واقعیت است كه نشستن در چنین مجالسی، كمكم ایمان را ازبین میبرد و آدمی را به نفاق و كفر میافكند. ما بهخاطر داریم كه بسیاری از مسلمانان، براثر معاشرت با ماركسیستها، كارشان به جایی كشید كه منافق و كافر شدند. اینها در اصل و ذات مخالف اسلام نبودند؛ بلکه به سویی كشیده شدند كه کمکم کارشان به آنجا ختم شد. اگر كسی هم بخواهد برای بحث و مجادله با ماركسیستها یا هر گروه منحرف فکری دیگر، با آنان معاشرت كند، باید نخست ظرفیت خود را بسنجد؛ حتی در مسابقة كُشتی نیز، «وزنكِشی» بهدقت انجام میگیرد و دو هموزن كشتی میگیرند.
بهراستی اگر چنین است پس با آیه مشهور الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَه (زمر:18) چه کنیم؟ پاسخش این است که اولاً، منظور از «القول» در این آیه قرآن است، نه هر قولی؛ ثانیاً، انسان باید بتواند «احسن» را تشخیص دهد؛ پس هركسی حق ندارد با هركس بنشیند و در هر بحثی شركت كند؛ اگر کسی معلوماتش كم است یا قدرت تشخیص ندارد و یا ضعف اراده و شخصیت دارد، حق شركت در هر بحثی را ندارد.
این مسئله «ضعیفالاراده بودن» و كمشخصیتی و داشتن عقدة حقارت، بهویژه در این زمینه بسیار مهم است. بیشتر اینگونه افراد، تحت تأثیر عوامل جنبی قرار میگیرند؛ مخصوصاً اگر «حریفها» رند و روانشناس هم باشند كه اغلب هستند!
بیمناسبت نیست برای تقریب ذهن در اینجا حكایتی نقل شود؛ اگرچه موضوعاً با آنچه گفتیم در یك زمینه نیست؛ اما برای نشان دادن «ضعف»ها، مفید است. مرحوم آیتالله بروجردی اعلی الله مقامه، كسی را به یكی از كشورهای غربی برای امر تبلیغ گسیل داشتند. این شخص كه در لباس روحانیت بود، از همان نخست از معظمٌله خواسته بود كه اجازه دهند تا مدتی با لباس معمولی (غیرروحانی) در آن كشور تبلیغ كند و وقتی بهاصطلاح «جا افتاد»، لباس روحانیت خود را آشكار کند. ایشان در پاسخ وی فرمودند: «من تو را فرستادم كه تو آنان را به شكل خود درآوری؛ تو میخواهی از همان نخست خودت به شكل آنها درآیی؟»(1)
1. مطالب یادداشت از مؤلف محترم است.
1. شیطان در اصل صفت، و به معنای «شریر» است و در قرآن نیز با همین معنای وصفی بهکار رفته است. گاهی هم بر شخص ابلیس یا هرکسی که شرارت در وجود او بهصورت ملکه، راسخ شده باشد، اطلاق شده است؛ خواه آن شخص از جنس جن باشد یا انسان. پس شیاطین دستههایی خاص از افراد انسان یا جناند که کارشان شرارت است.
2. ابلیس یکی از افراد جن است که در شیطنت مرتبهای ممتاز دارد. به تصریح آیه پنجاهم سوره کهف، او از جن بوده است؛ اما در اینکه چرا در زمرة فرشتگان، مشمول فرمان الهی برای سجده بر آدم شد، بین مفسران اختلاف است. یک پاسخ این است که برحسب ظاهر برخی آیات و روایات، ابلیس از فرشتگان بوده است؛ چون خطاب سجده به فرشتگان بوده است نه جنیان، و او هم هیچگاه با استناد اینکه مشمول خطاب نبوده از این کار سر بازنزده است؛ بهعلاوه در آیات 30 و 31 سوره حجر، مستثنیمنه فرشتگاناند؛ گذشته از اینها، حضرت امیر(علیه السلام) در خطبة قاصعه ابلیس را فرشته معرفی کرده است.
3. بهترین وجه جمع بین سخن صریح قرآن درباره جن بودن ابلیس، با ظاهر آیات دیگر و سخن امیرالمؤمنین این است که ابلیس به دلیل کثرت عبادت در زمرة فرشتگان بهحساب میآمد و فرشتگان هم میپنداشتند او از خودشان است. پس وقتی امر سجده دررسید، ابلیس هم خود را مشمول خطاب یافت. به همین دلیل تعبیر قرآن این است که به ملائکه گفتیم سجده کنید. شاید هم به دلیل اینکه اکثر قریببهاتفاق مخاطبان فرشتگان بودند، خداوند در مقام حکایت از آن خطاب، میفرماید: «به فرشتگان گفتیم»؛ یعنی به اکثریتی که فرشته بودند خطاب کردیم. این نحوه حکایت، از باب تغلیب حکم کل بر جزء، ازنظر بلاغی مرسوم است.
شاهد دیگر بر این احتمال این است که بنا بر آیات، ابلیس از آتش خلق شده است؛ اما در هیچ جای قرآن آیهای یافت نمیشود که بگوید فرشتگان از آتش خلق شدهاند. همچنین قرآن میگوید فرشتگان عصیان و نافرمانی نمیکنند؛ اما ابلیس را عصیانگر معرفی میکند.
4. بخشهای اصلی داستان استکبار ابلیس عبارتاند از: الف) امر الهی به سجده بر آدم؛ ب) مقام ممتاز آدم؛ ج) استکبار و امتناع ابلیس؛ د) توجیه ابلیس برای امتناع از سجده؛ ه) واکنش ابلیس پس از رانده شدن ازسوی خدا.
5. توجیهی که ابلیس برای استکبار خود در سجده نکردن بر آدم بیان داشت، این بود که آدم از گِل خلق شده است و من از آتش؛ پس جنس من برتر و اشرف از جنس اوست.
6. ابلیس در آزمون بزرگ فرمانبرداری از خدا مردود و سپس مطرود درگاه خدا شد و به لعنت ابدی گرفتار آمد پس از آن بود که واکنش نشان داد و با آدم و آدمی اظهار دشمنی کرد و گفت که کمر به گمراهی آنها خواهد بست و سوگند یاد کرد که بهجز بندگان مخلص خدا، همه را گمراه کند. سپس تا روز قیامت از خدا مهلت خواست؛ اما خدا تا روز و وقتی معین به او مهلت داد، نه تا روز قیامت. مهلت دادن خدا به ابلیس، در راستای هدف حکیمانة آفرینش بوده است تا مردم آزمایش شوند و بر سر دوراهیهای خوب و بد زندگی قرار گیرند. پس از این آزمایش است که مؤمنان راستین و اهل یقین از غیرمؤمنان بازشناخته میشوند.
7. برنامة کلی ابلیس برای گمراه کردن آدمیان، این است که آنان را از صراط مستقیم خدا به هر شکل ممکن و با دسایس گوناگون منحرف کند (اعراف:16ـ17) و نیز آنان را بهسوی ناسپاسی سوق دهد که متأسفانه این هدف در بعضی اقوام به تحقق رسیده است (سبأ:20).
8. کارهایی که اجازة انجامش بهصورت تکوینی به ابلیس داده شده یا خود او مدعی انجام آن است، عبارتاند از: الف) وسوسهانگیزی؛ ب) آراستن و نیک جلوه دادن کارهای بد؛ ج) وعده کردن؛ د) زدودن یاد خدا از دل انسان، تحریک مردم با صدا، تاختن بر ایشان با لشکرهای سواره و پیاده، و مشارکت جستن در اموال و اولاد آنان.
9. مهمترین و نخستین کار ابلیس، وسوسه است. او از همین طریق حضرت آدم و حوا را از بهشت برون راند. اصل و مرجع بقیة کارهای ابلیس نیز همین وسوسه است.
10. بنا بر آیه 21 سوره سبأ، ابلیس بر آدمی تسلط ندارد و نمیتواند در عقل و روان و جسم و فکر و ارادة او تصرف کند و او را به امور خلاف وادارد؛ بلکه کار او تنها وسوسه کردن است. پس از آن انسان با اراده و اختیار خود اموری را خوب و زیبا میپندارد و به انجام آنها مبادرت میورزد.
11. ولایت شیطان تنها برای کسانی است که او را دوست دارند و پذیرای ولایت او میشوند و سلطة او را قبول میکنند. این حالت براثر ملکه شدن صفات رذیله در وجود انسان و پیروی مستمر از شیطان پیدا میشود. هرگاه انسان به مرحله اعراض از یاد خدا رسید، به مرحله همنشینی با شیطان رسیده است و این در صورتی است که کسی ازروی آگاهی و با اختیار خود راه عصیان را انتخاب میکند و بعد به جایی میرسد که شیطان ولی او میشود؛ مانند کسی که آگاهانه و بااختیار در سراشیبی میدود و سرانجام به جایی میرسد که دیگر نمیتواند جلوی خود را بگیرد.
12. در آیات قرآن برخی از نشانههای کارها و دعوتهای شیطانی ذکر شده است؛ ازجمله: ترساندن انسان از فقر و مرگ، امر به فحشا، بازداشتن از یاد خدا، اسراف و تبذیر.
13. بنا بر آیات قرآن، شیطان (ابلیس) دستیارانی دارد که او را در امر گمراه کردن مردم یاری میدهند و با عناوین مختلفی در قرآن از آنها یاد شده است گاهی به «قبیل ابلیس» یعنی دارودستهاش تعبیر شدهاند و گاهی به «جنود ابلیس» یعنی لشکریان او، و گاهی به «ذریة ابلیس» یعنی فرزندانش.
1. واژه «شیطان» در اصل اسم است یا وصف؟ این واژه به چه اعتباری بر افراد اطلاق شده است؟ آیا بر گروه خاصی از موجودات اطلاق میشود؟ توضیح دهید.
2. ابلیس فرشته بود یا جن؟ به چه دلیل؟ اگر فرشته نبود، چگونه مشمول فرمانی شد که خداوند خطاب به فرشتگان برای سجده بر آدم صادر کرد؟ با استناد به آیات یا روایات، احتمال فرشته بودن ابلیس را تقریر کنید.
3. دلایل و شواهد قرآنی را در نفی فرشته بودن شیطان و اثبات جن بودنش، بیان کنید.
4. محورهای اصلی داستان استکبار ابلیس در قرآن را نام ببرید.
5. ابلیس چگونه سرپیچی خود را از فرمان خداوند توجیه کرد؟
6. مهلت دادن خدا به ابلیس چگونه توجیه میشود؟
7. برنامة کلی ابلیس و کارهای اصلی او را برشمارید و بیان کنید که اصلیترین کار او چیست؟
8. وسوسهانگیزی ابلیس چقدر بر انسان تأثیرگذار است؟
9. از آیات 62 تا 64 سوره اسراء چه نکاتی درباره کارهای ابلیس استفاده میشود؟ بیان کنید.
10. تسلط و ولایت شیطان بر آدمی به چه معناست و چگونه درباره کسی تحقق پیدا میکند؟
11. علایم کارها و دعوتهای شیطانی را ذکر کنید و درباره آنها توضیح دهید.
12. قرآن درباره دستیاران ابلیس در گمراه کردن انسان چه تعابیر و عناوینی بهکار برده است؟ بیان کنید.
1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص37ـ41 (برای تبیین عقلانى جایگاه شیطان در نظام آفرینش).
2. عسکری، سیدمرتضی، عقاید اسلام در قرآن کریم، ج1، ص101ـ108 و 249ـ254.
3. کیاشمشکی، ابوالفضل، جهانشناسی در قرآن، ص344ـ353، 355ـ358.
4. شیرازی (ملاصدرا)، صدرالدین محمدبنابراهیم، مبدأ و معاد، ترجمة حسینی اردکانی، ص189ـ259.
5. نصری، عبدالله، مبانی جهانشناسی در قرآن، ص198ـ213.
آیاتی را که داستان استكبار ابلیس در آنها آمده، (با ذکر سوره و شمارة آیات) شناسایی و مطالب مطرح در آنها را بهاجمال بیان و جمعبندی کنید.