جلسه دوم؛ شبهه‌ی سلیقه‌ای بودن و حقانیت همه ادیان

تاریخ: 
چهارشنبه, 22 آبان, 1398

بسم الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش‌ رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1398/08/22، مطابق با پانزدهم ربیع‌الاول1441 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

پاسخ به شبهات درباره دین

 (2)

شبهه‌ی سلیقه‌ای بودن و حقانیت همه ادیان

اشاره

در جلسه گذشته گفتیم که معارف دینی و باورها و ارزش‌های اسلامی معمولا با دلائل ایجابی اثبات می‌شوند، اما برای اشخاص یا شرایط خاصی دلائل اثباتی کافی نیست. گاهی شبهاتی به شکل استدلال منطقی بیان می‌شود و زمینه این مسئله را فراهم می‌کند که تعارضی بین دو دلیل به نظر بیاید و شک و شبهه هم چنان باقی می‌ماند. بنابراین در این زمان که دشمنان اسلام تمام توان‌شان را به کار گرفته‌اند که در عقاید، افکار، باورها و ارزش‌های دین اسلام و به‌ویژه مکتب تشیع خدشه وارد کنند، ضرورت دارد که ما افزون بر بیانات اثباتی، متعرض شبهات و پاسخ آن‌ها نیز بشویم. برای نمونه به این شبهه اشاره کردیم که کسانی می‌گویند: ما سلسله‌ای از کارها را می‌دانیم که خوب است و آن‌ها را انجام می‌دهیم، هم‌چنین برخی از کارها را می‌دانیم که بد است و سعی می‌کنیم آن‌ها را ترک کنیم، اما دیگر وقت‌مان را صرف چیزهایی که در معارف دینی بیان می‌شود، ‌نمی‌کنیم؛ البته آن‌ها را انکار نیز  نمی‌کنیم اما بالاخره دنبال آن‌ها نمی‌رویم؛ شما چه دلیلی دارید که رفتار ما غلط است؟ در پاسخ به این شبهه گفتیم که اولا فطرت حقیقت‌جوی انسان به این حد راضی نمی‌شود و می‌خواهد همه حقایق را بفهمد. با صرف‌نظر از این مسئله، ممکن است اگر به دنبال این معارف برویم  منافعی ابدی برایمان داشته باشد و اگر دنبالش نرویم، آن منافع ابدی را از دست بدهیم یا ضرر بی‌نهایتی به ما برسد. ما نمی‌توانیم مطمئن باشیم که با صرف انجام کارهایی که آن‌ها را خوب می‌دانیم و ترک کارهایی که آن‌ها را بد می‌دانیم، به همان منافع ابدی می‌رسیم و از ضررهای ابدی مصون می‌مانیم. باید مطمئن شویم این کاری که می‌کنیم موجب محرومیت ما از منافع ابدی و مبتلا شدن به ضررهای ابدی نمی‌شود، و چنین مصونیتی جز با شناخت دین حاصل نمی‌شود. به دنبال این شبهه، شبهات دیگری مطرح می‌شود که من سعی می‌کنم در چند جلسه اشاره‌ای به آن‌ها بکنم. برخی از ا‌ین شبهات  در کتاب‌های درسی ما نیامده و به آن‌ها پاسخ داده نشده است و گاهی حتی آن‌ها را نشنیده‌ایم، ولی در رسانه‌های مجازی پیوسته آن‌ها را به صورت‌های مختلف در اذهان جوان‌های ما تزریق می‌کنند، و اگر این وضع ادامه پیدا کند و پاسخ درخوری داده نشود، نسل آینده ما وضع  بسیار خطرناکی خواهد داشت.

شبهه علمی‌نبودن دین

یک شبهه به این صورت مطرح می‌شود که اصولا مطالب دینی را نمی‌توان با دلیل علمی اثبات کرد؛ بسیاری از این مطالب از امور ذوقی است و شبیه چیزهایی است که با سلیقه‌های افراد مختلف تفاوت پیدا می‌کند. همه ما می‌دانیم که سلیقه‌ انسان‌ها در انتخاب گزینه‌های مختلف با هم مساوی نیست. برای مثال در رنگ‌ها یکی رنگ صورتی را می‌پسندد و یکی رنگ سبز را می‌پسندد، و نمی‌توان درباره کسی که مثلا رنگ صورتی را می‌پسندد، بگوییم کار غلطی می‌کند. می‌گویند: مطالب دینی نیز شبیه این‌هاست و به صورت قطعی نمی‌توان برای آن‌ها دلیل آورد که حتما این است و جز این نیست؛ بنابراین نباید در تحقیق درباره دین توقع رسیدن به نتایج علمی را داشت.

روشن است که کسانی که شبهه‌ای را مطرح می‌کنند، می‌کوشند از هر راهی می‌توانند این شبهه‌ را تقویت کنند. در جهت تقویت این شبهه‌ نیز می‌گویند: اولا در روش‌شناسی علوم گفته شده است که برخی از مطالب با روش علمی اثبات می‌‌شود، اما برخی از مطالب روش علمی ندارد و نتایجی ظنی یا سلیقه‌ای خواهد داشت. روش علمی را نیز روشی دانسته‌اند که به تجربیات حسی منتهی شود. می‌گویند: ما برای اعتقادات، باورها و ارزش‌هایمان هر چه را حس کنیم و از آن نتیجه بگیریم، دلیل علمی دارد. این‌گونه مطالب را مطالبی علمی یا قابل اثبات با روش علمی می‌دانیم، اما چیزهای دیگری وجود دارد که این‌گونه نیست؛ اقوال مختلفی در آن‌هاست و نمی‌توان به طرف مقابل نشان داد که نظر او درست نیست. سلیقه‌های مختلفی است که ظنونی دارد و ظن یک نفر بیشتر به این طرف می‌رود،‌ همان‌گونه که ظن دیگری به طرف دیگر می‌رود. این مسایل همانند امور حسی نیست که بتوانیم آن‌ها را اثبات کنیم که این است و جز این نیست، یا حتما این درست یا حتما آن غلط است.

یقینی نبودن تجربه حسی

پاسخ فنی این شبهه این است که چه کسی به شما گفته‌ است که راه علمی منحصر به حس و تجربه حسی است؟ ما درک‌هایی داریم که برخی از آن‌ها آن قدر بدیهی است که هیچ عاقلی نمی‌تواند در آن‌ها شک کند، درحالی که اصلا به حس منتهی نمی‌شود، بلکه ادراکات حسی به آن‌ها نیاز دارد. برای مثال وقتی شما چیزی را با چشم می‌بینید نمی‌توانید یقین پیدا کنید که واقعا همان‌گونه است که آن را می‌بینید؛ ممکن است درواقع کوچک‌تر یا بزرگ‌تر باشد، یا ممکن است رنگ آن را شما یک طور درک کنید و دیگری رنگش را طور دیگر درک ‌کند. در روان‌شناسی احساس و ادراک  نیز ثابت شده است که حاسه اشخاص تفاوت می‌کند و درک‌هایشان متفاوت است. ‌خود ما نیز می‌توانیم این مسئله را تجربه کنیم؛ چیزی را از دور به یک اندازه می‌بینیم و وقتی نزدیک می‌شویم می‌بینیم که بزرگ‌تر است. اصلا این‌گونه نیست که ادراک حسی قوی‌ترین ادراک و غیر قابل شک باشد. اتفاقا این ادراک در مقابل ادراکات یقینی و بدیهی از ضعیف‌ترین ادراکات است.

حتی اگر فرض کنیم که ادراک حسی صحیح باشد و من به یک ادراک حسی معتقد شوم، چگونه از این ادراک جزئی، قاعده‌ای کلی به دست می‌آورم؟ برای مثال ده‌ها بار تجربه می‌کنیم و آب ر ا حرارت می‌دهیم و می‌بینیم که در دمای صد درجه به جوش می‌آید. در این صورت از این ادراک حسی به کمک تکرار آن یقین پیدا می‌کنیم که همیشه این طور است، ولی این نیز مغالطه‌ای دیگر است. شما می‌خواهید بگویید که آب در هر جا و در هر شرایطی با صد درجه حررات جوش می‌آید، اما همه تجربیات شما مربوط به محدوده کوچکی است. چه می‌دانید که در قطب شمال یا قطب جنوب چگونه است. فرض کنید در همه نقاط مختلف کره زمین  این مسئله را تجربه کردید، ولی چه می‌دانید که در کره مریخ چگونه است؟! تجربه‌های شما محدود است و عمر شما کفایت نمی‌دهد که همه موارد یک مسئله را تجربه کنید. مواردی که شما تجربه می‌کنید،‌ نسبت به موارد بی‌شماری که در عالم است و شما می‌خواهید نسبت به آن‌ها قضاوت کنید، چیزی به‌شمار نمی‌رود؛ مگر این‌که این تجربه بر اساس قاعده عقلی اثبات کند که چون در همه این موارد نتیجه یکسان است، حکم‌ کلی اثبات می‌شود؛ کاری که در روش‌شناسی علم کرده‌اند و در منطق ما نیز سابقه دارد. البته اکنون در  مقام قضاوت درباره این نظر نیستیم، ولی در منطق‌ نیز این‌گونه می‌گویند که وقتی ادراکات حسی تکرار می‌شود و موارد زیادی اتفاق می‌افتد، انسان مطمئن می‌شود و می‌تواند بگوید که این حکم دست‌کم شامل اکثر مواردی که وجود دارند، می‌شود و اگر موردی پیدا شود که از این حکم تخلف بکند، به اصطلاح «قسر[1] اکثری» لازم می‌آید و این قسر محال است.

نیاز علم تجربی به عقل

حتی اگر فرض کنیم که این مطلب صحیح باشد، تازه دلیل تجربی ما به استناد یک دلیل عقلی اعتبار پیدا کرده است؛ این‌که می‌گویید قسر اکثری محال است، دلیلی عقلی است چون محال را که نمی‌توان حس کرد و ما حس محال‌شناس نداریم. بنابراین ادراکات حسی به تنهایی نمی‌توانند برای احکام کلی یقین‌آور باشند، چه رسد به این‌که بگوییم همه چیز باید به حس برگردد تا یقینی باشد. مسئله برعکس است، و هر چه بخواهد یقینی باشد باید متکی به دلیل عقلی باشد. دست‌کم باید محال بودن تناقض را بپذیریم، وگرنه می‌توانیم بگوییم این درست است، اما نقیض آن نیز درست است؛ هم هست و هم نیست! فرض کنیم که شما بودن چیزی را اثبات کردید؛ این حکم ‌که «نمی‌شود چیزی که هست، نباشد» را حس درک نمی‌کند، بلکه عقل است که می‌گوید: جمع بین متناقضین محال است. تا این قاعده نباشد، آن یقین برای شما حاصل نمی‌شود. تنها چیزی که می‌تواند در ادراکات حصولی ما یقین‌آور باشد، بدیهیات عقلی است. از آن‌ها می‌توانیم برای تشکیل برهان عقلی کمک بگیریم. آن برهان نیز در پرتو مقدمات بدیهی‌اش یقینی است.

اکنون می‌پرسیم که کدام مسئله دینی را نمی‌توان با برهان عقلی اثبات کرد؟ شما برای اثبات مسایل تجربی مدیون براهین عقلی هستید، اما چگونه می‌گویید مطالب دینی را نمی‌توان از راه علمی اثبات کرد؟! شما اصطلاحی ساخته‌اید و نام ادراکات حسی یا روش تجربی را «روش علمی» گذاشته‌اید! این گرایشی پوزیتویستی است، که این نامگذاری‌تان نیز غلط است.

شبهه مساوی بودن همه ادیان

 برای تقویت شبهه علم‌آور نبودن مطالب دینی، شبهه دیگری را نیز مطرح کرده‌اند. می‌گویند: اساسا تاریخ نشان می‌دهد ــ و حتی از برخی منابع دینی نیز می‌توان استفاده کردــ که این‌گونه نیست که دین واحدی وجود داشته باشد که همه باید آن را قبول کنند. همیشه دین‌های مختلف وجود داشته است، و برخی از عقلای عالم و اشخاصی که هیچ غرض و مرضی نداشته‌اند، یک دین را و برخی دین دیگری را  پذیرفته‌اند. اگر مسئله این‌گونه بود که فقط یک دین حق وجود داشت و ما می‌بایست به دنبال آن برویم، آن را بشناسیم، به آن معتقد باشیم و ارزش‌هایش را رعایت کنیم، وجود این همه ادیان متفاوت توجیهی نداشت. به خصوص که در منابع دینی خود شما مطالبی است که دلالت می‌کند بر این که دین‌های دیگر نیز قابل پذیرش‌اند. برای مثال، در آیه 285 از سوره بقره آمده است: لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ؛ ما فرقی بین پیامبران نمی‌گذاریم. خداوند می‌فرماید که ما فرقی بین پیامبران نمی‌گذاریم؛ یعنی چه این پیغمبر باشد و چه آن پیغمبر، هر دو درست است؛ بنابراین چه پیغمبر یهودیان را بپذیریم و یهودی شویم و چه پیغمبر مسیحیان را بپذیریم و مسیحی شویم، فرقی نمی‌کند و همه خوب‌اند! این مسئله شاهد بر این است که لازم نیست درباره دین حق تحقیق کنیم و آن را قبول کنیم. ادیان مختلفی وجود دارند و هر کدام را قبول  کنیم اشکالی پیش نمی‌آید. همان‌ گونه که ملاحظه می‌کنید، این شبهه نیز همان معنا را تقویت می‌کند که دین اصلا یک مقوله علمی نیست!

امروز گرایشی در بعضی از کشورهای پرجمعیت دنیا پیدا شده است و کسانی‌ این گرایش را ترویج می‌کنند که همه ادیان خوب اند. بنده با پاپ قبلی ملاقاتی داشتم و درباره مطلبی پیشنهاد کردم که اسلام و مسیحیت علیه الحاد و بی‌دینی کار مشترک انجام دهند. ایشان گفت: بله! اسلام دین خوبی است و من در فلان کتابم نیز نوشته‌ام که اسلام دینی مترقی و خوب است و ما به اسلام احترام می‌گذاریم! هم‌چنین در سفرهای دیگر کسانی را دیده‌ام که به عنوان مبلغ مسیحی می‌گفتند: ما اعتراف می‌کنیم که اسلام دین خوبی است، اما مسیحیت نیز خوب است، البته شاید بعضی معارف دین اسلام بهتر از مسیحیت هم باشد؛ ما از قبول این مطلب ابایی نداریم، ولی هر دو خوب است.

تجربه شخصی دیگر بنده درباره هندوستان است. در سفری که به هندوستان داشتیم، در یکی از ایالت‌ها گفتند: مکتب و گرایشی پیدا شده است که می‌گوید حقیقت یکی است، ولی راه‌های رسیدن به آن متعدد است. این حقیقت چیزی است که ما اکنون نمی‌توانیم بفهمیم چیست، اما همه ادیان راه‌های خوبی برای رسیدن به آن هستند؛  انسان می‌تواند از اسلام به این حقیقت برسد همان‌گونه که می‌تواند از بت‌پرستی و هندوئیسم به آن برسد! برخی پیشنهاد ملاقات با مؤسس این مکتب را دادند و پس از تماس با دفتر ایشان و طی مراحلی وقت ملاقات گرفتند. معبد این فرد در فضای بسیار وسیع، زیبا، خرم و سرسبز خارج از شهر بود. وسط این باغ وسیع یک ساختمان برجسته‌ای شبیه کاخ سفید آمریکا بود که دارای چند طبقه بود و از دور پیدا بود. ما را به این ساختمان هدایت کردند. ابتدا ما را به طبقه‌ای از ساختمان بردند که عده‌ای از شاگردان ایشان در آن‌جا بودند. بسیار از ما استقبال کردند و با روی گشاده و احترام ما را به آن جا بردند. مدتی به پذیرایی و احترام گذشت. سپس ما را به طبقه بالاتری از ساختمان  بردند که در آن شخصیت‌های بالاتری که دارای مراتب مهم‌تری بودند به استقبال ما آمدند. واقعا در احترام کردن چیزی کم نگذاشتند. در این طبقه از  پنجره بیرون معلوم بود و می‌دیدیم که مردم دسته‌دسته به این ساختمان می‌آیند و می‌روند و مراسمی را انجام می‌دهند. دوستان ما که از سفارت همراه ما بودند، گروهی را نشان دادند و گفتند: این‌ها ایرانی و مسلمان هستند که به این آقا علاقه‌مندند و برای کسب فیض به ملاقات ایشان می‌آیند. خیلی تعجب کردیم. بالاخره بعد از مراحل مختلف نوبت رسید که به ملاقات خود آقا برویم!  ما را به بالاترین طبقه ساختمان بردند. آن‌جا مخصوص خود آن آقا بود. وقتی به او اطلاع دادند که مهمان برای او آمده است، خودش به استقبال آمد و انصافا باز خیلی احترام کرد. مدتی به لبخند و احترام گذشت.

سپس از ایشان پرسیدم که من چیزهایی درباره شما شنیده‌ام، می‌خواستم از خود شما بپرسم که شما ادعایتان چیست؟ گفت: من عقیده‌ام این است که حقیقت یک چیز است، اما راه‌های رسیدن به حقیقت مختلف است. اگر هر کسی به دین خودش درست عمل کند، به آن حقیقت می‌رسد. فهمیدم ادعایی که به ایشان نسبت می‌دادند، واقعا درست بوده است. گفتم: اگر دینی می‌گفت: شرط عمل به دین، انکار دین‌های دیگر و مخالفت‌ با آن‌هاست، آیا با آن هم می‌تواند به حقیقت رسید؟ شما می‌گویید هر کسی از راه دین خودش به حقیقت می‌رسد، اما آن دین می‌گوید باید راه‌های دیگر را نفی کنی تا به حقیقت برسی؟! تأملی کرد و گفت: حرف من همین است که گفتم. من چیز دیگری نمی‌دانم. خلاصه سؤال ما را جواب نداد. اعضای سفارت ایران در هند می‌گفتند که ایشان در تمام کشورهای معروف دنیا پیروانی دارد و هر سال از طرف پیروان مختلفی که هر کدام‌شان دین خاص خودشان را دارند، برای سخنرانی دعوت می‌شود. هزاران نفر نیز برای شنیدن سخنرانی  ایشان جمع می‌شوند. می‌گفتند: همین ایام نیز در یکی از کشورهای شمال اروپا دعوت دارد و الان آن‌جا آماده شده تا مجلسی مفصل برگزار شود و هزاران نفر برای شنیدن مواعظ ایشان می‌آیند. روح سخنانش نیز همین است که به دین خودتان عمل کنید، به همان حقیقتی که ما رسیدیم شما نیز می‌رسید؛ نوعی پلورالیسم عجیب که هیچ توجیه عقلی نمی‌تواند داشته باشد! آخر چگونه دو راه متناقض یا متضاد به یک نتیجه می‌رسند؟! به احتمال قوی مغازه‌ای است برای این‌که طرفداران بیشتری پیدا شوند؛ وگرنه سخن معقول و عقل‌پسندی نمی‌تواند باشد.

همان‌گونه که ملاحظه می‌‌کنید این نوع گرایشات نیز مؤیدی برای این شبهه کننده می‌شود که دین مقوله‌ای علمی نیست که یا صحیح باشد یا باطل؛ بلکه مسئله‌ای ذوقی است و همان‌گونه که کسانی رنگ یا مزه‌ای خاص را می‌پسندند، کسانی نیز از این دین خوششان می‌آید و برخی از دین دیگر. لازم نیست اصرار کنید که دیگران همان دینی را بپسندند که شما پسندیده‌اید. تازه وقتی ما اصل دین را قبول کردیم و گفتیم: بروید تحقیق کنید و چیزی را بپذیرید، به این معنا نیست که این است و جز این نیست؛ می‌توانید در بین گزینه‌های مختلف، دینی را که با سلیقه‌تان  بیشتر می‌سازد، آن را دوست‌تر دارید و بیشتر خوشتان می‌آید،‌انتخاب کنید! انواع گرایش‌های پلورالیستی روز‌به‌روز در اروپا و آمریکا در حال گسترش است، و روح همه این‌ها به یک معنا تسامح در امور دینی است.

معنای حقانیت ادیان الهی

در پاسخ به این شبهه باید گفت: معنای «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رسله» این نیست که همه دین‌ها درست است و هر کدام را بپذیرید، اشکالی ندارد. همه دین‌ها در آن چه ادعای خودشان بوده است، حق بوده‌اند و درست گفته‌اند و ادیان سابق قبل از دین اسلام همه گفته‌اند که دین ما محدود است و هر پیغمبری بعد از ما می‌آید، باید از او اطاعت کنیم؛ حتی در این باره از پیروانشان میثاق می‌گرفتند که وقتی پیغمبر بعد آمد باید از او اطاعت کنید. اسلام انبیا را این‌گونه معرفی می‌کند.

 وصلی الله علی محمد وآله‌الطاهرین


[1].  «قسر» به معنای خلاف طبیعت است.