بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1398/09/06، مطابق با بیستونهم ربیعالاول1441 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(4)
در جلسات گذشته گفتیم که امروز دشمنان اسلام و انقلاب از فعالیتهای نظامی، اقتصادی و اجتماعی چندان طرفی نبسته و شکست خوردهاند. آنها روزی این ملت را برده خودشان حساب میکردند، اما میبینند که گوهری موجب پیروزی این ملت شد. این گوهر ایمانی است که در آنها وجود دارد و به دست امام(ره) پرورش و رشد پیدا کرده و امروز در عرصههای مختلف ثمرات آن به بار میآید. این است که تقریبا همه دشمنان اسلام اتفاق نظر پیدا کردهاند که با این اعتقاد، فکر، بینش و نهایتا با این ایمان مبارزه کنند. البته از ابتدا نیز از این کار غافل نبودند و اکنون نیز چندان امیدی به اینکه ایمان نسل موجود را تضعیف کنند، ندارند و بیشتر امیدشان نسبت به نسل آینده است. میخواهند کاری کنند که در نوجوانهای ما از ابتدا زمینه اعتقاد قلبی و ایمان راسخ به وجود نیاید. این کار را به صورتهای مختلف و با استفاده از متخصصان و تجربههای متفاوت پی میگیرند. رسانههای مجازی، فیلمها، نمایشها و... یک گوشه از این فعالیتهاست که همه ما با خطرهایی که ممکن است در آینده به وجود بیاورند، کمابیش آشنایی داریم. در سطوح علمی و دانشگاهی و فرهیختگان نیز به صورت رسمی با اعتقادات مبارزه نمیکنند، ولی با ایجاد شبهه در اعتقادات جوانان رخنه میکنند. نمونه این مسئله، سؤالی بود که در این باره به صورت شفاهی یا کتبی برای ما ارسال شده بود مبنی بر این که اگر کسی سعی کند کارهایی که میداند خوب است انجام دهد و کارهایی که میداند بد است ترک کند، خدا با او چه کار دارد؟ نه گناهی که میداند گناه و بد است انجام داده که به جهنم برود، و نه انتظار دارد که او را به صدر بهشت ببرند؛ بلکه آن اندازه که میفهمد کاری خوب است، آن کار را انجام میدهد، کار بد را نیز تا آنجا میداند بد است، ترک میکند؛ در زندگی آن قدر از این کارهای خوب و بد معلوم زیاد است، که انسان دیگر وقت نمیکند به کارهای دیگر بپردازد!
در جلسات گذشته، پیرامون این شبهه و نظایر آن که با اساس فکر، اعتقاد، ایمان و پایههای بنیادی انقلاب ما ارتباط دارد، بحث کردیم؛ البته مقصود این نبود که بعد از آن، یکایک شبهات را مطرح کنیم و جلسات ما به جلسات درس عقاید و کلام تبدیل شود. ولی از آنجا که رفتار اخلاقی ما از افکار، اندیشهها و عقایدمان اثر میگیرد و دستکم شبهههایی که در عقاید ایجاد میشود، در رفتارها نیز اثر میگذارد، به این مسایل پرداختیم. برای مثال، وقتی ایمان انسان به آخرت ضعیف شد، دیگر آن چنان همت نمیکند که نیمه شب بلند شود و به مناجات و نماز شب بپردازد. میگوید: به اندازهای که جهنم نروم، نمازی میخوانم! بهخصوص اینکه کسی اینگونه فکر کند که پیغمبران آمدهاند که بگویند کار خوب را انجام دهید؛ ما که همه کارهای خوب را نمیدانیم چیست، کارهایی را که میدانیم خوب است و همه عاقلها آن را خوب میدانند، انجام میدهیم _چه پیغمبران بگویند و چه نگویند، و همه کارهایی را که میدانیم بد است، را نیز انجام نمیدهیم. درباره چیزهایی که نمیدانیم نیز همانند بسیاری از متدینین عمل میکنیم. آنها نیز بسیاری از احکام شرعی را نمیدانند!
همانگونه که ملاحظه میکنید این شبهه فقط جنبه عملی ندارد و مبتنی بر افکار و نظرهایی است. اکنون به طور کلی سؤال میکنیم که شما که میگویید «کارهای خوب انجام میدهیم»، منظورتان از کار خوب چیست؟ شاید بگویند: کار خوب مثل اینکه انسان راست بگوید، عدالت را رعایت کند، به کسی ظلم نکند و.... اگر سؤال شود که آیا همهجا باید راست گفت، یا جایی وجود دارد که انسان باید دروغ بگوید؟ روشن است که برای این پرسش پاسخی ندارند. میگویند آن جایی که میدانیم خوب است، راست میگوییم. اکنون میگوییم اگر نجات مؤمنی متوقف بر یک دروغ باشد، گفتن آن دروغ واجب است. این سؤال درباره سایر چیزهایی که در عناوین ثانویه مطرح میشود، وجود دارد. همچنین اهم و مهمهایی وجود دارد که وجوب آن را هم عقل ما میفهمد و هم در فقه درباره آنها بحث شده است.
سؤال اساسیتر این است که صرف نظر از مسئله عناوین ثانویه و رعایت اهم و مهم، اصلا خوب به چه معناست؟ بدون توجه به بینش دینی، اعتقاد به جهان ماورای طبیعت، دستگاه آفرینش الهی و نهایتا عالم ابدی، اگر خوبهایی که عموم مردم آنها را خوب میدانند، تحلیل کنیم، به چیزهایی برمیگردد که یا نیاز ما را رفع میکند یا عواطفمان را ارضا میکند. برای مثال اینکه انسان به کسی غذا بدهد تا سیر شود،خوب است؛ زیرا نیازش را برطرف کرده است. یا اینکه انسان به بیماری دارو بدهد و او معالجه شود، خیلی خوب است. روشن است که بیمار از این کار لذت میبرد و از این درد و رنج رهایی پیدا میکند. اما این نتیجه فقط تا زمانی که در این دنیا زندگی میکند باقی میماند. همانگونه که ملاحظه میکنید بدون توجه به دین، نهایت خوبیها یا به لذتهایی برمیگردد که ما در این عالم میبریم یا به درد و رنجهایی که از آنها نجات پیدا میکنیم. روشن است که این معنای خوب و بد در کودکان سه چهار ساله نیز دیده میشود. البته بسیاری از مردم هستند که در سنهای بالا نیز همانند کودکان فکر میکنند و خوب را همان چیزی میدانند که انسان از آن خوشش میآید و وقتی میخورد شیرین است، و بد را چیزی میدانند که وقتی میخورند دهانشان تلخ میشود.
ولی برخی انسانها هستند که وقتی از آن سن طفولیت میگذرند کمکم درک دیگری پبدا میکنند و وقتی میبینند بچه همسایه هم گریه میکند، ناراحت میشوند. وقتی میبینند کسی در کوچه افتاده و در حال جان دادن است، نمیتوانند آرام بنشینند و زندگی برایشان تلخ میشود؛ حتی شیرینیهای زندگی خودشان نیز برایشان تلخ میشود. این در واقع عاطفهای است که ما را تحریک میکند، جنبه روانی و روحی دارد و از قبیل نیازهای مادی نیست. وقتی این کار را میکنیم راحت میشویم. هنگامیکه انسان خدمتی به کسی میکند، شب راحت میخوابد و از اینکه بیچارهای را نجات داده لذت میبرد. در اینجا خوب یعنیچه؟ روشن است که خوب در اینجا کمی بالاتر از خوبی قبل است. آنجا خوب فقط سیر کردن شکم و لذت بردن حسی بود، اما در اینجا لذت جدیدی است که در شرایط خاصی پیدا میشود و انسان باید رشد کند تا این درک را پیدا کند. روشن است که انسان مقداری کاملتر میشود تا این لذت را یا آن رنج را در خودش احساس کند، ولی در اینجا نیز خوب همان کاری است که انسان از آن خوشش میآید، کار بد نیز آن است که او را مثلا به عذاب وجدان مبتلا میکند.
آیا خوب و بدی قویتر از این نیز میتوانیم داشته باشیم؟ شاید اگر رشد پیدا کنیم نوعی لذت جدید کاملتر، والاتر و متعالیتری پیدا کنیم و بفهمیم کار خوب آن است که این لذت را برای ما ایجاد کند. در این صورت شاید عذاب وجدانی را درک کنیم که با چیزهایی که تاکنون میفهمیدیم قابل مقایسه نیست و بسیار سختتر، شدیدتر و کوبندهتر است.
اکنون این سؤال برای همه عقلا ممکن است پیش بیاید که آیا چیزی بالاتر از این هم میشود؟ همه لذتها و رنجهایی که گفتیم محدود به همین زندگی دنیاست. سؤال دیگر این است که آیا زندگی و لذت و رنجهای ما همین است یا زندگی وسیعتر از این هم داریم؟ اگر زندگی وسیعتری داریم، چه قدر وسیعتر از زندگی دنیاست؟ چند برابر عمر دنیایمان؟ ده برابر؟ صد برابر؟ هزار برابر؟! روشن است که فهم عمومی پاسخگوی این سؤال نیست. چه کسی این مسئله را تجربه کرده است که به ما بگوید؟! همانگونه که ملاحظه میکنید مقدمات بالا برای ما این دو سؤال را مطرح ساخت؛ 1. آیا عمر ما همین عمری است که میشناسیم؟ حیات ما همین است یا ممکن است یک حیاتی بسیار طولانیتر داشته باشیم؟ 2. آیا لذتهایی که میبریم به همین لذتهای دنیا منتهی میشود یا بالاتر از این هم میشود؟
فقط دین توانایی پاسخ این دو سؤال را دارد. در مکاتب فلسفی سابق که متأثر از دین نبودهاند، پاسخی برای این دو سؤال پیدا نمیشود. فیلسوفان معروفی مثل افلاطون، ارسطو، و سقراط بودهاند که درباره ارزشها بحثها کردهاند و اخلاق خوب را اعتدال بین افراط و تفریط معرفی کردهاند. اما درباره چرایی رعایت اخلاق پاسخی ندارند، مگر این که از دین فرا گرفته باشند که بعد از این عالم حیاتی ابدی وجود دارد. همانگونه که ملاحظه میکنید بدون پایه اعتقادی، مسائل اخلاقی نیز مبنای عقلانی قویای پیدا نمیکند. ما باید نسبت به مسائل مبنایی و حتی مسایلی که زیربنای مسائل اخلاقی قرار میگیرد، برخورد جدیتر داشته باشیم. طرح این مطلب در چنین محفلی میتواند برای خود ما مفید باشد تا این مسایل را جدی بگیریم، درباره آن تحقیق کنیم و واقعا اگر خبری هست، نسبت به آن اقدام کنیم.
نکته دیگر اینکه انسان برای انجام کار خوب افزون بر دانستن به چیز دیگری نیز نیاز دارد. اینکه چه کاری خوب و چه کاری بد است یک مسئله است، اما انسان برای انجام کار خوب باید بداند که این کار چه نفعی برای او دارد. اینکه این کار برای شما چه نفعی دارد، مسئله دیگری است و ممکن است کاری شما انجام بدهید که همه عقلای عالم بگویند کار خوبی است، ولی برای شما هیچ نفعی نداشته باشد، و در این صورت، انگیزه زیادی برای انجام آن نداشته باشید.
اکنون این سؤال مطرح میشود که مگر خوب و بد را به چیزی که برای ما نفع یا لذت داشت معنا نکردید، پس چگونه ممکن است که بگویید کاری خوب است ولی برای انجام دهنده آن فایدهای ندارد. این نیز مسئلهای است که در سایه دین به انسان رسیده است؛ بعدها برخی از فیلسوفان کمابیش به آن توجه کردند، اما به عمقش نرسیدند؛ البته همان اندازه را هم از دین تلقی کرده بودند. دین افزون بر حسن فعلی بر حسن فاعلی نیز تأکید دارد. حسن فعلی درباره خوبی خود کار است، اما حسن فاعلی درباره نیت فاعل است. در روایت آمده است که دو نفر وارد مسجد میشوند.هر دو خیلی خوب و مانند هم نماز میخوانند. از نظر دیگران هر دو کار خوبی کرده و کارشان یکسان و ارزش آن نیز مساوی است، اجرشان نیز مثل هم است. اما روایت میگوید: وقتی بیرون میآیند، یکی به واسطه کارش بهشتی میشود و دیگری به واسطه همین کار جهنمی. زیرا قصد یکی این بود که دستور خدا را انجام بدهد، اما دیگری دلش میخواست به دیگران نشان دهد که چه نماز خوبی میخواند! قصد خودنمایی نماز را باطل میکند و انسان در اثر این نماز جهنمی میشود. بنابراین ما حتی در جایی که کار خوب را دقیقا میشناسیم نیز از جهت دیگری نیازمند دین هستیم. اینکه انگیزه ما برای این کار چیست و چرا ما آن را انجام میدهیم.
ارزش منفی کار در جایی که قصد انسان ریا، خودنمایی، سوءاستفاده از دیگران و فریب دادن مردم و... باشد، روشن است، اما در جایی که قصد ما انجام وظیفه باشد نیز همیشه یکسان نیست. در روایات ما آمده است که عبادت سه نوع است؛ البته شاید بین هر یک از این انواع نیز صد مرتبه فاصله باشد. یک دسته کسانی هستند که کار عبادی را برای این انجام میدهند که جهنم نروند. از آتش جهنم میترسند و به عذاب آخرت به این اندازه باور دارند که باعث میشود ترتیب اثر بدهند و کار را به قصد این که از عذاب جهنم نجات پیدا کنند، انجام میدهند. دسته دیگر کسانی هستند که به انگیزه رسیدن به نعمتهای بهشتی انجام وظیفه میکنند. اینان به اینکه به جهنم نروند، قناعت نمی کنند، بلکه میخواهند از نعمتهای بهشتی هم استفاده کنند.
اما همه ما این مناجات کوتاه را از امیرالمؤمنینعلیهالسلام شنیدهایم که میگوید: الهی مَا عَبَدْتُكَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ وَلَا خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.[1] اینکه در قرآن بیشتر سخن از میوهها و حور العین بهشت است، به این دلیل است که عموم مردم معمولا بیشتر از این مسایل انگیزش پیدا نمیکنند. در آیات کمی سخن از «ورضوان من الله اکبر» است. دلیل آن نیز این است که این مسئله فراتر از فهم و انگیزه عموم مردم است. خواصی که لیاقت این مقام را دارند و ارزش آن را درک میکنند، دیگر جهنم و بهشت برایشان انگیزشی ندارد. زبان حال آنها این است که خدایا اگر مرا در جهنم بسوزانی تا خاکستر بشوم و دوباره مرا زنده کنی، و این کار را هفتاد بار انجام دهی، دل از محبت تو برنمیدارم. باز هم میگویم هر چه تو دوست داری! اگر باز هم میخواهی بسوزانی، بسوزان!
اگر چنین چیزی باشد و ما فقط به همان رهایی از آتش جهنم اکتفا کنیم، عقلا ما را مذمت نمیکنند؟! آیا عقلایی که کار خوب و بد را با همان مدح و ذمشان معرفی میکردند، اینجا میگویند: عجب کار خوبی کردی که به همین نجات از جهنم اکتفا کردی؟! نمیگویند: چرا مراتب بالاتر را نخواستی؟ این همه به تو گفتند: وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ،[2] و تو به اینکه نسوزی، بسنده کردی! اگر چیزی بود که هزاران بار بالاتر از «مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ» بود، و ما آن را رها کردیم، چه پاسخی برای وجدان خود داریم؟ شاید عذاب وجدان از هر چیزی برای انسان کشندهتر باشد. در روایات آمده است که بالاترین عذاب در روز قیامت، عذاب حسرت است. برای اینکه این انگیزه در ما پیدا شود، به مبانی اعتقادی نیازمندیم. باید بدانیم که ورضوان من الله اکبر راست است. باید بدانیم که عشق به خدا راست است و وقتی خدا میخواهد از بندههای خوبش تعریف کند، میگوید: يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ،[3] رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ.[4] این عشق دو طرفه است.
این انگیزه را هیچ مکتب علمی و فلسفی نمیتواند برای ما بسازد و رشد دهد؛ فقط دین است که میتواند این انگیزه را به ما بدهد. بنابراین ارزش شناخت مبانی اعتقادی، فکری و فرهنگ دینی بسیار بیشتر از چیزهای دیگر است و بر همه آنها مقدم است. یکی از نتایج این شناخت برای خود ماست که در عملمان اثر میگذارد؛ همچنین تحت تأثیر شبهههای عدم نیاز به دین واقع نمیشویم. شبهه میگفت: ما به هر چه میدانیم خوب است، عمل میکنیم؛ به دین، خدا و پیغمبر چه کار داریم؟! پاسخ شبهه این است که اولاً ما همه چیز را نمیدانیم و فکر و فهممان بسیار محدود است؛ وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً.[5] ثانیاً حتی اگر فرض بگیریم که همه چیز را میدانیم، ما مگر به هر چه میدانیم، عمل میکنیم؟! انگیزهای باید در ما ایجاد شود تا باعث شود که آن کاری که میدانیم خوب است را انجام دهیم. ممکن است آن کار سنگین باشد یا هزینه داشته باشد، لذا باید برای انجام آن انگیزهای قوی داشته باشیم. این کاری است که خداوند به عهده انبیا گذاشته است؛ رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ.[6] کار مبشر و منذر تقویت انگیزه است.
کاری که انسان انجام میدهد یا به امید رسیدن به منفعت است یا از ترس رسیدن ضرری به اوست. امید رسیدن به منفعت را تبشیر، و ترس از ضرر را انذار ایجاد میکند. انبیا غیر از اینکه پیامآورند و چیزی که از خدا دریافت میکنند را به مردم میرسانند، در مردم ایجاد انگیزه نیز میکنند. آن تعلیم است و این تربیت. تربیت به وسیله تبشیر و انذار صورت میگیرد. بنابراین ما به دین و انبیا بسیار مدیون هستیم. خدمتی که انبیا برای انسانها کردهاند، با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. معلم و مربی انسانها از گذشته تا روز قیامت،انبیا بودهاند تا هم به او بفهمانند که سعادت و شقاوت حقیقی تو چیست، و هم در او انگیزه ایجاد کنند که دنبال سعادت برود و از شقاوت فرار کند.
یکی از فواید این بحثها به خود ما میرسد و با توجه به این نکات، اعتقادهای مبهم، کمرنگ و ضعیفی که داریم، زندهتر، فعالتر، شکوفا و موثرتر میشود و مانع تأثیر شبهات در ما میشود. آدمیزاد اینگونه است؛ افراد بسیاری دیدهایم که ابتدا مؤمن بودهاند، اما در نتیجه معاشرت با برخی از افراد، دیدن برخی از صحنهها یا سفری به برخی از کشورها، زیرورو شدهاند. بنابراین باید هم بهتر بفهمیم و هم بتوانیم در مقابل شبههها مقاومت کنیم.
پس از این کار باید مسئولیت خودمان درباره دیگران را درک کنیم؛ كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ؛[7] ما باید این امانتهای الهی را به هر انسانی که دستمان میرسد، برسانیم. الحمد لله حوزه در حال رشد و تکامل است و جوانها در همه سطوح از جمله در برنامهریزیها فعال شده، پیشنهاد، تشویق و مطالبه میکنند. جا دارد که درباره این موضوع نیز بیشتر مطالبه شود تا برنامههای درسی متناسب با سطوح مختلف این مباحث، به صورتی مطرح شود که هم برای خود ما مؤثر باشد و هم بتوانیم پاسخ دیگران را بدهیم و رسالتی که نسبت به دیگران بر عهده داریم را ایفا کنیم.
دلیل اینکه در چند جلسه گذشته مباحث را به بیان شبههها و پاسخ آنها اختصاص دادیم، این بود. در جلسات بعد در صورت پرداختن به شبهات، شبهههایی را مطرح میکنیم که با رفتار ما ارتباط مستقیم دارد. شبهاتی که تا کنون مطرح ساختیم، چند واسطه میخورد تا بر رفتار ما اثر بگذارد، ولی شبهات منحصر به اینها نیست. انشاءالله در جلسات بعد به شبهاتی میپردازیم که با رفتار ما ارتباط بیشتری دارد.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
[1]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص404.
[2]. زخرف، 71.
[3]. مائده، 54.
[4]. مائده، 119.
[5]. اسراء، 85.
[6]. نساء، 165.
[7]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص119.