به مقتضاى حكمت الهى، جنگهاى بشر كه با سوء یا حسن استفاده انسان از آزادى و اختیار خویش به وقوع مىپیوندد، در نهایت به پیروزى قطعى حق و حقیقت و طرفداران آن خواهد انجامید. خداى متعال در قرآن مجید نیز براى تشویق و ترغیب مسلمین به جهاد، ضمن دادن وعده نعمتهاى دنیوى و اخروى، اهل حق را به پیروزى نهایى نیز نوید مىدهد. از این رو، جاى این سؤال هست كه پیروزى حق و اهل حق ـ كه هم مقتضاى حكمت الهى است و هم قرآن مجید بدان وعده و بشارت داده است ـ چگونه تحقق مىیابد؟ به تعبیر دیگر، خداى متعال به منظور محقق ساختن مقتضاى حكمت بالغه خود و وفا كردن وعده خویش به پیروزى حق و اهل حق، چگونه مؤمنان و مجاهدان راه خدا را نصرت و تأیید مىكند و آنان را به پیروزى نهایى مىرساند؟
در پاسخ این سؤال طبعاً بلافاصله به ذهن مىرسد كه پیروزى نهایى مؤمنان و اهل حق با تأییدات الهى و امدادهاى غیبى او میسر خواهد شد.
اما سؤال دیگرى كه در این جا مطرح مىشود این است كه آیا نصرت و تأیید الهى نسبت به اهل حق مطلق و بدون قید و شرط است و یا مقیّد و مشروط به شرایطى است كه مؤمنان باید آنها را رعایت كنند؟ به عبارت
روشن تر، آیا خداى متعال پیروزى مؤمنان را در هر جنگى كه با اهل باطل داشته باشند به طور مطلق تضمین كرده، یا این كه این پیروزى منوط به پاى بندى مؤمنان به قیود و شرایط خاصى است كه مورد نظر خداى متعال مىباشد؟ این فصل را به بحث و بررسى پیرامون این مهم اختصاص داده ایم.
همان گونه كه اشاره شد، در تقابل حق و باطل، پیروزى اهل حق در گرو امدادهاى غیبى و تأییدات الهى است. سؤالى كه در این جا مطرح مىشود این است كه این امدادها و تأییدات به چه روش یا روش هایى صورت مىپذیرد؟
در پاسخ به پرسش مذكور، و با بررسى آیاتى كه در این زمینه در قرآن كریم آمده است، امدادها و تأییدات الهى را مىتوان به دو دسته كلى تقسیم كرد.
نخست، آن دسته از امدادها و تأییداتى است كه جنبه باطنى و روحى و روانى دارد؛ یعنى خداى متعال با تصرّفاتى كه در روح و روان مؤمنان مىكند، روان آنان را به گونه اى تحت تأثیر قرار مىدهد كه احساس قدرت، پشت گرمى و پیروزى مىكنند و روح امید در آنها دمیده مىشود. آنان در این حالت دشمن را در برابر خود ناچیز و ضعیف مىپندارند و همین امر منشأ حمله بى امان آنان بر دشمن مىگردد.
در راستاى همین نوع امداد، از سوى دیگر نیز ممكن است خداى متعال روح و روان دشمن را تحت تأثیر قرار دهد و در آن به گونه اى تصرّف
كند كه آنان مرعوب شده، خود را ناچیز و ضعیف و مسلمانان و مؤمنان را قدرتمند و عده آنان را زیاد احساس كنند. طبیعى است كه این حالت روانى، سبب عقب نشینى و شكست آنها مىشود.
دوم، آن دسته از امدادها و تأییداتى است كه جنبه بیرونى و ظاهرى دارد؛ یعنى حوادثى در جهان خارج و بیرون از روح و روان دو طرف اتفاق مىافتد و زمینه اى را فراهم مىآورد كه مؤمنان پیروز و دشمنانشان مغلوب مىشوند.
در این جا، به عمده ترین روشهاى مربوط به هر یك از این دو دسته كه در قرآن كریم آمده، اشاره مىكنیم.
یكى از روشهاى امداد باطنى و روحى كه خداوند براى امداد اهل حق و شكست اهل باطل به كار مىگیرد القاى رعب و ایجاد ترس در دلهاى كفّار و مشركان است؛ یعنى كفّار در میدان جنگ آن چنان مرعوب مىشوند و ترس و اضطراب و نگرانى بر دلشان مسلط مىشود كه قادر به ماندن در میدان جنگ و پایدارى در برابر مسلمانان نبوده، فرار را بر قرار ترجیح مىدهند.
این عامل دست كم در چهار مورد از آیات قرآن مجید مطرح شده و به شكلى مورد تأكید قرار گرفته است. در دو مورد خداوند به مسلمانان وعده مىدهد كه در آینده دشمنانشان را مرعوب آنان خواهد كرد و بدین وسیله شجاعت و شهامت مبارزه و پیكار با مسلمانان را از آنان خواهد گرفت. در
دو مورد نیز خبر مىدهد كه در گذشته با ترساندن دشمنان و مرعوب ساختن آنان، به مسلمانان كمك كرده تا بر دشمن پیروز شوند. در این جا این آیات را مرور مىكنیم.
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً؛1 به زودى در دلهاى كسانى كه كفر ورزیدند هراس افكنیم، زیرا چیزى را با خدا شریك گردانیده اند كه بر (حقانیت) آن (خداوند) دلیلى نازل نكرده است.
در آیه اى دیگر خداوند عامل پیروزى مسلمانان را این گونه بیان مىكند:
إِذْ یُوحِی رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأَْعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنان؛2 (و به یاد آر) زمانى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ایمان آورده اند ثابت قدم بدارید. به زودى در دل كافران هراس خواهیم افكند، پس فرازِ گردنها را بزنید و همه سر انگشتانشان را قطع كنید. هم چنین خداوند در مورد آن چه در گذشته اتفاق افتاده و با كمك خود سبب پیروزى مسلمانان و شكست كفار شده است چنین مىفرماید:
وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِینَ كَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ كَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً. وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً. وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ
1. آل عمران (3)، 151.
2. انفال (8)، 12.
تَطَؤُها وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَیْء قَدِیراً؛1 و خداوند آنان را كه كفر ورزیده اند، بى آن كه به مالى رسیده باشند، به غیظ (و حسرت) برگرداند، و خدا مؤمنان را در (كار) جنگ كفایت نمود، و خدا همواره نیرومند شكست ناپذیر است. و كسانى از اهل كتاب را كه با (مشركان) هم پشتى كرده بودند از دژهاشان فرود آورد و در دل هاشان هراس افكند (تا آن كه) گروهى از آنان را بكشتید و گروهى را اسیر كردید؛ و زمینشان و خانهها و اموالشان و زمین هایى را كه بر آن قدم ننهاده بودید به شما میراث داد، و خدا همواره بر هر چیزى توانا است.
در آیه اى دیگر نیز با اِخبار از گذشته مىفرماید:
هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِى الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الأَْبْصارِ؛2 او است كسى كه از میان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزیدند در نخستین اخراج (از مدینه) بیرون كرد؛ (در حالى كه) شما گمان نمىكردید كه از خانه هاشان بیرون روند و خودشان (هم) گمان داشتند دژهاشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، و(لى) خداوند از آن جایى كه گمان نمىبردند به سویشان آمد و در دل هاشان هراس افكند (به طورى كه) به دست خودشان و دست مؤمنان خانههاى خود را خراب مىكردند. پس اى صاحبان بینش و بصیرت پند گیرید.
1. احزاب (33)، 25 ـ 27.
2. حشر (59)، 2.
شیوه دیگر امدادهاى غیبى باطنى این است كه خداوند در دل مؤمنان ایجاد آرامش مىكند. آیات مربوط به این مورد به چند گروه تقسیم مىشوند.
برخى از آیات از سكون و آرامشى كه بر دل پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل مىشود خبر مىدهد:
فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛1 پس خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و با سپاهیانى كه آنها را نمىدیدید او را تأیید كرد و كلمه كافران را پست گردانید، و كلمه خدا است كه برتر است، و خدا شكست ناپذیر حكیم است.
دسته دوم آیاتى هستند كه دلالت دارند بر این كه آرامش بر دل پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان نازل مىشود؛ نظیر این آیه كه مىفرماید:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِینَ؛2 آن گاه خداوند آرامش خود را بر رسول خدا و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانى را كه نمىدیدید فرود آورد و كسانى را كه كفر ورزیدند عذاب نمود، و این است سزاى كافران.
و نظیر این آیه كه مىفرماید:
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَیْء عَلِیماً؛3 آن گاه كه
1. توبه (9)، 40.
2. همان، 26.
3. فتح (48)، 26.
كافران در دلهاى خود تعصب (آن هم) تعصب جاهلیت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر رسول خویش و مؤمنان فرو فرستاد و روح پرهیزكارى را همراهشان كرد، و آنان به (رعایت) آن (آرمان) سزاوارتر و شایسته (اتصاف به) آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزى دانا است.
دسته سوم آیاتى است كه دلالت دارد بر این كه خداوند آرامش و اطمینان را بر دل مؤمنان نازل مىكند؛ نظیر این آیه كه مىفرماید:
لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً؛1 محققاً خداوند از مؤمنان خشنود گردید هنگامى كه در زیر آن درخت با تو بیعت كردند. پس آن چه را در دلهاى ایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیكى به آنان پاداش داد.
هم چنین در آیه اى دیگر مىفرماید:
هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ؛2 اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیافزایند؛ و سپاهیان آسمان و زمین از آنِ خدا است.
سومین شیوه از امدادهاى غیبى و باطنى خداوند نسبت به مؤمنان این است كه دشمنان را در نظر آنان كم و ناچیز نشان مىدهد تا نهراسند، و از
1. فتح (48)، 18.
2. همان، 4.
سوى دیگر نیز كارى مىكند كه كفار سپاه مؤمنان و مسلمانان را كم ارزیابى كنند تا تجهیزات و سلاح و ارتش زیاد به میدان جنگ وارد نكنند. خداوند در این باره مىفرماید:
إِذْ یُرِیكَهُمُ اللّهُ فِی مَنامِكَ قَلِیلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الأَْمْرِ وَ لكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ إِذْ یُرِیكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِكُمْ قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُكُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً؛1 (اى پیامبر به یاد بیاور) هنگامى را كه خداوند آنان (سپاه دشمن) را در خواب به تو اندك نشان داد؛ و اگر آنها را به تو بسیار نشان مىداد قطعاً سست مىشدید و حتماً در كار (جهاد) منازعه مىكردید، ولى خدا (شما را) به سلامت داشت، كه او به اسرار دلها دانا است. و آن گاه كه با هم برخورد كردید آنان را در دیدگان شما اندك جلوه داد و شما را (نیز) در دیدگان آنان كم نمودار ساخت تا خداوند كارى را كه انجام شدنى بود به پایان رساند.
در آستانه جنگ بدر رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) در خواب تعداد مشركان مكه را كه به جنگ مسلمانان آمده بودند اندك مىبیند، و چون خواب خود را براى مسلمانان باز مىگوید آنان مىپندارند كه واقعاً با گروهى اندك مواجهند و همین امر سبب افزایش قوّت و جرأت و جسارت آنان مىشود و به استقبال جنگ مىروند.
اگر آن حضرت در خواب تعداد دشمنان را به همان اندازه واقعى و یا بیشتر از آن مىدید مسلمانان مرعوب مىشدند و در اقدام به جنگ و رویارویى با چنین دشمنى دچار تردید و تزلزل مىگشتند و از شركت در
1. انفال (8)، 43 ـ 44.
جنگ خوددارى مىكردند و یا با رعب و وحشت و تردید و تزلزل با دشمن روبرو مىشدند، و در هر حال به شكست مسلمانان مىانجامید.
از سوى دیگر به هنگام جنگ نیز خداى متعال در ذهن و روان و قواى ادراكى هریك از افراد دو طرف نبرد تصرف نمود، آن چنان كه تعداد مشركان در دیدگان مسلمانان و تعداد مسلمانان در چشم مشركان اندك و ناچیز به نظر آمد. وقتى مسلمانان تعداد مشركان را كم یافتند، این امر موجب ازدیاد قوّت قلب و شجاعت و شهامتشان شد و با دلاورى بیشتر به مصاف دشمن رفتند و به قلب دشمن حملهور شدند. از آن سو مشركان كه تعداد و نفرات مسلمانان را كم یافتند، در ارزیابى نیروى اسلام به اشتباه افتادند و آنان را دست كم گرفتند و از این رو در صدد تهیه نیروى كافى براى مقابله با مسلمانان و فراهم آوردن ابزار و وسایل جنگى فراوان بر نیامدند و به نیروى كمترى براى مقابله با مسلمانان اكتفا كردند و همین امر سبب شكست آنان شد.
اگر مشركان از جهت كمّى عده حقیقى مسلمانان را در مىیافتند و از جهت كیفى متوجه قدرت و شجاعت مجاهدان مسلمان مىشدند ـ كه به تعبیر قرآن در آن زمان هر یك نفر از آنان با ده نفر از مشركان هماورد بود ـ و خلاصه خود را با عده فراوان و ساز و برگ قابل توجه و سربازان پرقدرت و نیرومند روبه رو مىدیدند، یا اقدام به جنگ نمىكردند و یا با تجهیزات و سلاحها و ساز و برگ و سربازان بیشتر به میدان مىآمدند، كه در این صورت خطر و تهدیدشان براى مسلمانان بیشتر بود و چه بسا كه سپاه اسلام را در هم مىشكستند.
پس از ذكر عوامل درونى و باطنى اكنون به ذكر آن دسته از امدادهاى غیبى خداوند مىپردازیم كه جنبه بیرونى و ظاهرى دارد. در یك تقسیم مىتوان این عوامل را به دو دسته «عوامل طبیعى» و «عوامل فوق طبیعى» تقسیم كرد، كه در این جا به ترتیب درباره هریك از آن دو به اجمال سخن مىگوییم.
در زمینه امدادهاى طبیعى، قرآن كریم دست كم به دو عامل اشاره مىكند. نخستین عامل طبیعى «طوفان» و «باد شدید» است كه در بعضى جنگها سبب پیروزى مسلمین و شكست كفار گردید. خداوند در این باره مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الأَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا؛1 اى كسانى كه ایمان آورده اید نعمت خداى را بر خود به یاد آرید؛ آن گاه كه لشكرهایى (از دشمن) به سوى شما آمدند، پس به سویشان تندبادى و لشكرهایى كه آنها را نمىدیدید، فرستادیم، و خدا به آن چه مىكنید همواره بینا است. و هنگامىكه (سپاهیان دشمن) از بالا و پایین (پاى) شما بر شما (در) آمدند و آن گاه كه چشمها خیره شد و جانها به گلوگاهها رسید و به خدا گمان هایى (نابجا) بردید.
1. احزاب (33)، 9.
این آیه كه به جنگ احزاب اشاره دارد باد و طوفان را از جمله عوامل پیروزى مسلمانان بر مىشمارد. در این آیه هم چنین به گسیل داشتن سپاهیان نامرئى اشاره شده كه امداد غیبى دیگرى است و شاهد بحث فعلى ما نیست. البته احتمال دارد كه منظور از سپاه نامرئى در این آیه همان باد باشد؛ چرا كه گرچه باد خود امرى محسوس است، اما این كه باد به عنوان لشكر الهى عمل كند و امدادى غیبى از جانب خداوند باشد، امرى است كه براى بشر ناشناخته و نامحسوس است.
دومین عامل طبیعى كه خداوند به وسیله آن، مسلمانان را در جنگ كمك كرده و در قرآن به آن اشاره شده «باران» است. خداوند در یكى از آیات در این زمینه مىفرماید:
إِذْ یُغَشِّیكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الأَْقْدامَ؛1 (یاد آرید) آن هنگام را كه (خدا) خواب سبك آرامش بخشى كه از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و بر شما از آسمان آبى فرو بارید تا با آن شما را پاكیزه كند و وسوسه شیطان را از شما دور سازد و دل هاتان را محكم كند و گام ها(یتان) را بدان استوار سازد.
این آیه نیز به وقایع جنگ بدر اشاره دارد. شبى كه در فرداى آن، جنگ بدر میان مسلمانان و كفار قریش رخ داد باران رحمت الهى فرو بارید و زمین زیر پاى سپاه اسلام نمناك و محكم گردید به گونه اى كه مىتوانستند به آسانى در آن حركت كنند و مانور بدهند و علاوه بر این، گرد و غبار زیاد و ناراحت كننده هم آنان را نیازارد. خلاصه آن كه نم نم باران آن
1. انفال (8)، 11.
شب تاریخى، براى طرف مسلمان بسیار مفید بود و به نوبه خود كمك شایانى به مسلمانان كرد و منشأ پیروزى آنان گردید. از آن سو، در زمینى كه دشمن در آن مستقر شده بود باران بیشترى بارید، به صورتى كه زمین زیر پاى دشمن گل شد آن چنان كه قدرت تحرك و مانور را از سربازان و جنگجویان دشمن گرفت و در نهایت منشأ شكست آنان گردید.
علاوه بر اینها مسلمانان كه دستخوش كسالت و سستى شده بودند، در هواى بارانى و مرطوب نشاط و سرزندگى خود را از نو باز یافتند؛ به ویژه كه براى تطهیر و نظافت و شستشوى دست و رو و تحصیل طهارت ظاهرى و باطنى، از این باران پرخیر آبى به كف آوردند.
خلاصه آن كه این باران براى مسلمانان نوعى امداد غیبى و رحمت الهى بود كه مجاهدان را فعال تر، پر تلاش تر، سرزنده تر، دل گرم تر و ثابت قدم تر كرد، و از سوى دیگر، براى مشركان غضب الهى بود و آنان را در موضع ضعف و ناتوانى انداخت؛ چرا كه هم زمین را گل كرد و هم منشأ اضطراب و دلهره و نگرانى و سستى و كسالتشان شد. نهایت امر نیز به پیروزى قاطع مسلمانان انجامید و دشمن با دادن تلفات زیاد و تحمل شكستى سنگین، فرار را بر قرار ترجیح داد.
در مورد امدادهاى غیبى الهى از طریق عوامل فوق طبیعى نیز قرآن كریم به دو عامل اشاره مىكند: یكى سپاهیان نامرئى و دیگرى فرشتگان.
البته بدون شك این كه غیر از فرشتگان، سپاهیان نامرئى دیگرى هم وجود داشته باشند امرى است كاملا ممكن، اما احتمال قوى تر این است
كه این دو عنوان، یعنى «سپاه نامرئى» و «فرشته»، به یك مصداق خارجى اشاره داشته باشند و منظور از سپاهیان نامرئى همان فرشتگان باشند.
در مورد سپاهیان نامرئى، خداوند در یك جا مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً. إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الأَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا. هُنالِكَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِیداً؛1 اى كسانى كه ایمان آورده اید نعمت خدا را بر خود به یاد آرید؛ آن گاه كه لشكرهایى به سوى شما آمدند، پس به سویشان تندبادى و سپاهیانى كه آنها را نمىدیدید گسیل داشتیم، و خدا به آن چه مىكنید همواره بینا است. و هنگامى كه از بالا و پایین (پاى) شما بر شما (در) آمدند و آن گاه كه چشمها خیره گردید و جانها به گلوگاهها رسید و به خدا گمان هایى (بى جا) بردید. آن جا (بود) كه مؤمنان در بوته آزمایش قرار گرفتند و به شدت تكان خوردند.
در این آیه، همان طور كه گفته شد، احتمال قوى آن است كه منظور از سپاهیان نامرئى فرشتگان باشند؛ ولى احتمال دیگر ـ كه آن نیز قبلا اشاره شد ـ این است كه منظور از سپاهیان نامرئى همان باد و طوفان باشد؛ زیرا باد گرچه محسوس است، اما این كه سپاهى الهى و امدادى غیبى براى شكست دشمن باشد، براى بشر امرى محسوس و شناخته شده نیست.
در آیه اى دیگر چنین مىفرماید:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَة وَ یَوْمَ حُنَیْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ
1. احزاب (33)، 9 ـ 11.
فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْكُمُ الأَْرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ. ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِینَ؛1محققاً خداوند شما را در موارد بسیارى و (از آن جمله) در جنگ حنین كمك كرد؛ آن هنگام كه شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى (زیاد بودنتان) از شما دفع (خطر) نكرد و زمین با همه فراخى بر شما تنگ شد، سپس در حالى كه پشت (به دشمن) كرده بودید، برگشتید. آن گاه خداوند آرامش خود را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل كرد و سپاهیانى را فرو فرستاد كه آنها را نمىدیدید و كسانى را كه كفر ورزیدند عذاب كرد، و سزاى كافران همین است.
نیز در آیه اى دیگر مىفرماید:
فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛2 پس خداوند آرامش خود را بر او (پیامبر) فرو فرستاد و وى را با سپاهیانى كه نمىدیدید تأیید كرد، و كلمه كسانى را كه كفر ورزیدند پایین ترین (كلمه) قرار داد، و كلمه خدا است كه برتر است، و خدا شكست ناپذیر حكیم است.
در هر حال در این چند آیه اى كه تا كنون ذكر كردیم سخن از سپاهیان نامرئى است و از فرشتگان صراحتاً سخنى به میان نیامده است. بنابراین در خود این آیات مصداق روشن و مشخصى براى سپاهیان نامرئى بیان نشده است.
1. توبه (9)، 25 ـ 26.
2. همان، 40.
اما دسته اى دیگر از آیات قرآن كریم در مقام بیان امدادهاى غیبى خداوند، به صراحت از فرستادن فرشتگان و حتى تعداد آنها نام مىبرد؛ مانند این آیه كه مىفرماید:
وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَكْفِیَكُمْ أَنْ یُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِینَ. بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِینَ. وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ. لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْ یَكْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ؛1
محققاً خداوند شما را در (جنگ) بدر ـ با آن كه ناتوان بودید ـ یارى كرد. پس، از خدا پروا كنید، باشد كه سپاس گزارى نمایید. هنگامى كه (تو اى پیامبر) به مؤمنان گفتى: آیا شما را بس نیست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یارى كند؟ آرى، اگر شكیبایى كنید و پرهیزگار باشید و (كفار) با این شتابى كه دارند بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار یارى خواهد كرد. و خدا آن (كمك) را جز نویدى براى شما قرار نداد تا دل هاتان با آن آرام گیرد، و یارى جز از جانب خداى تواناى فرزانه نیست. تا گروهى از كسانى را كه كفر ورزیدند نابود سازد یا آنان را خوار كند، تا نومید باز گردند.
این آیات شریفه درباره جنگ بدر است. جنگ بدر اولین جنگ مسلمانان و در زمانى است كه مسلمانان تازه در آغاز راه تشكیل جامعه
1. آل عمران (3)، 123 ـ 127.
اسلامى هستند و از نظر عِدّه و عُدّه در ضعیف ترین حالت به سر مىبرند. قرآن نیز در این آیات با تعبیر «أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» به همین مطلب اشاره دارد. از این رو به طور طبیعى مسلمانان نگران بودند كه با این توان نظامى ضعیف چگونه مىتوانند با سپاه كفر مقابله كنند. این نگرانى با مشاهده سپاه دشمن و تجهیزات آنان بیشتر هم شد؛ چرا كه آنان فقط از نظر تعداد، بیش از سه برابر سپاه اسلام بودند. در این جا خداوند به پیامبرش پیغام داد كه ما سه هزار فرشته براى یارى شما فرو فرستادیم و اگر لازم باشد بیشتر نیز خواهیم فرستاد. در نهایت نیز با یارى همین فرشتگان، جنگ بدر با پیروزى چشم گیر مسلمانان خاتمه یافت.
خداى متعال در ادامه مىفرماید، این یارى خداوند در واقع نتیجه شكیبایى و پرهیزكارى مسلمانان بود، و نكته مهم نیز همین است كه شرط یارى خداوند، پایدارى مسلمانان و رعایت تقوا از جانب آنها است و در صورت تحقق این شرط، خداى متعال نیز بر اساس حكمت و مصلحت خویش از یارى آنان دریغ نخواهد كرد.
نكته دیگرى كه در این آیات مورد اشاره قرار گرفته مسأله «توحید افعالى» است. مىفرماید، گرچه به ظاهر این فرشتگان بودند كه به یارى مسلمانان آمدند و جنگ با كمك آنان به نفع مسلمانان خاتمه یافت، اما مؤمنان باید متوجه باشند كه فرشتگان جز مأمورانى از جانب خداى متعال نیستند. كمك فرشتگان نباید مؤمنان را از این امر غافل كند كه سبب ساز و مؤثر اصلى خداى متعال است و هرگونه یارى و نصرتى در حقیقت از سوى او و به دست او است. از این رو نقطه اصلى توجه آنان باید خداى متعال باشد؛ و این نكته اى است كه قرآن كریم در موارد مختلف، مكرر به
آن توجه مىدهد. این تأكید براى آن است كه مردم اصل «توحید» را فراموش نكنند و پیوسته به خاطر داشته باشند كه «لا مؤثر فى الوجود الا الله». در جنگ نیز مؤثر حقیقى جز ذات اقدس الهى نیست و فرشتگان جز فرمان او كارى نمىكنند و نه در پیروزى مسلمین و نه در هیچ جاى دیگرى، در تأثیر خود هیچ گونه استقلالى ندارند.
در آیات شریفهاى كه ذكر شد گرچه صراحتاً وعده نزول فرشتگان و یارى آنان، به مسلمانان داده شده، اما در مورد اینكه آیا خداوند به این وعده عمل نمود و سرانجام فرشتگانى را كه وعده داده بود به كمك مسلمانان فرستاد یا نه، آیات نام برده صراحتى ندارد؛ ولى این مسأله با توجه به برخى آیات دیگر روشن مىشود.
خداوند در یكى دیگر از آیات قرآن در این باره مىفرماید:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِینَ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛1 (به یاد آورید) زمانى را كه از پروردگارتان كمك خواستید، پس درخواست شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته كه پى در پى آیند یارى خواهم كرد. و خداى متعال آن (وعده) را جز بشارتى براى شما قرار نداد، و تا آن كه با آن دل هاتان آرامش یابد؛ و یارى جز از نزد خداى متعال نیست، (و) بى گمان خدا شكست ناپذیر فرزانه است.
1. انفال (8)، 9 ـ 10.
این آیات نیز درباره همان جنگ بدر است. همان گونه كه اشاره شد، در این جنگ مسلمانان از جهت نیروى انسانى تقریباً یك سوم مشركان بودند و امكانات مالى و تجهیزات نظامیشان نیز در مقایسه با ساز و برگ نظامى دشمن تقریباً صفر بود و به حساب نمىآمد.
با توجه به این شرایط، مسلمانان كه طبیعتاً در خود توان و یاراى مقابله با دشمن را نمىدیدند، به همراه پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) دست به دعا برداشتند و به درگاه پروردگار اظهار اضطرار و ناتوانى كردند و از حضرتش تقاضاى یارى نمودند.
خداى متعال نیز كه به مسلمانان وعده داده بود در صورت لزوم سه هزار فرشته و حتى اگر لازم باشد پنج هزار فرشته به كمك آنان بفرستد، با هزار فرشته ایشان را كمك كرد. در توجیه این امر مىتوان گفت، حتماً به بیش از این تعداد نیازى نبوده است و اصولا مطرح كردن عدد سه یا پنج هزار در این جا، براى دادن روحیه به سپاه اسلام و اشاره به این است كه مسلمانان مطمئن باشند امداد كافى و مورد نیاز، هر چقدر هم كه زیاد باشد، به آنان خواهد رسید و نباید از این بابت نگران باشند. بنابراین فرستادن بیش از هزار ملائكه نه تنها لازم نبوده است، كه لغو و بیهوده نیز بوده، و خداوند كار لغو و بیهوده انجام نمىدهد.
علاوه بر آیه نام برده، این آیه نیز دلالت دارد بر این كه خداوند وعده خود را عملى كرد و تعدادى از ملائكه را براى یارى مسلمانان در جنگ بدر فرو فرستاد:
إِذْ یُوحِی رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا؛1 (به
1. همان، 12.
یاد آر) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ایمان آورده اند استوار سازید.
نتیجه این امداد غیبى و فرود آمدن فرشتگان این شد كه مسلمانان در برابر كفار پابرجا و ثابت قدم مبارزه كردند و سپاه كفر متحمل شكستى فضاحت بار و سنگین گردید، به گونهاى كه تعداد كشته شدگان آنان بیش از سه برابر تعداد شهداى سپاه اسلام بود.
از آنچه تا كنون در این فصل بیان كردیم سه نتیجه كلى به دست مىآید:
اولا، حكمت بالغه الهى مقتضى این است كه حق بر باطل پیروز شود و اراده تكوینى او به این پیروزى تعلق گرفته است.
ثانیاً، در بسیارى از آیات قرآنى، ضمن وعده نعمتهاى دیگر، وعده پیروزى بر دشمن نیز به طرفداران حق و مجاهدان فى سبیل الله داده شده است.
ثالثاً، قرآن كریم دست كم بر شش قسم از امدادهاى غیبى كه وقوع یافته است تصریح كرده است.
با توجه به این سه نتیجه، اكنون این سؤال پیش مىآید كه آیا این مطالب به این معنا است كه مؤمنان در هر زمان و مكان و در هر شرایط و اوضاع و احوالى اگر با دشمنان خود به جنگ بپردازند تأییدات الهى را دریافت خواهند كرد و بر دشمن پیروز مىشوند؟
اگر پاسخ ما به این پرسش مثبت باشد، شكستهایى كه در بعضى مقاطع تاریخى بر مؤمنان وارد آمده است قابل توجیه نخواهد بود و پاسخ
ما را نقض خواهد كرد؛ و اگر پاسخ ما به پرسش نام برده منفى باشد، با آیاتى كه ذكر كردیم ـ آیاتى كه در آنها به مؤمنان وعده پیروزى داده شده است ـ در تعارض خواهد بود.
براى تبیین و حل این مسأله باید توجه كنیم كه از دیدگاه قرآن و اسلام، زندگى دنیوى جز به منظور ابتلا و آزمایش انسانها نیست. خداى متعال انسان را آفریده و به او اراده، اختیار و آزادى عنایت فرموده است تا به هر راهى كه خود مىخواهد برود؛ یعنى مقتضاى آزادى انسان انتخاب مسیر دلخواه در زندگى است. در عین حال خداوند با ارسال پیامبران و از طریق آنان به بشر مىآموزد كه خیر و صلاح و سعادت و كمال انسانى اش جز از طریق اطاعت از خدا و بندگى و عبودیت به دست نمىآید. اطاعت و عبودیت نیز جز این نیست كه انسان در همه شرایط تسلیم خداوند باشد فرامین او را به كار بندد و اوامر و نواهى او را به هر قیمت عملى سازد و در این راه از هیچ دشوارى و ناهموارى و نشیب و فرازى نهراسد، و در یك جمله، در همه زندگى كسب رضاى خدا را هدف اصلى خود قرار دهد. طبیعى است كه در كسب رضاى حق، هرچه كه تلاش انسان بیشتر، مشقت بارتر و سخت تر باشد تأثیر بیشترى در كمال او دارد و كارش با موفقیت بیشتر و ثمرات و نتایج بهتر و افزون ترى همراه خواهد بود؛ چنان كه جمله معروف «افضل الاعمال احمزها»1 كه ظاهراً از متن روایات برگرفته شده، به همین حقیقت اشاره دارد.
حال اگر بنا باشد كه مؤمنان بدانند در همه جنگ هایى كه با دشمنان خود دارند، صد در صد پیروز و كامیاب مىشوند، اقدام به جهاد و ایثارشان ـ
1. ر.ك: بحارالانوار، ج 82، باب 1؛ روایت 55.
كه طبیعتاً با آسودگى خاطر نسبى و دغدغه كمترى همراه است ـ آن چنان تأثیر برجسته و ارزش والایى نخواهد داشت.
كسى كه از قبل بداند و صد در صد مطمئن باشد كه در جنگ با دشمن خود پیروز خواهد شد، پرداختن به چنین جنگى براى او نگرانى زاید و مشكل عمده اى ایجاد نمىكند و به همان نسبت، نتیجه و تأثیر عمده اى نیز در ایجاد كمال براى او به بار نخواهد آورد.
به عكس، كسى كه امیدش به پیروزى در جنگ و كامیابى ظاهرى و دنیوى اندك و ناچیز است و با این حال براى اداى تكلیف الهى دست به اقدام زده باشد، خود را به آب و آتش مىزند و از اقدام به هیچ كار خطیر و هولناكى روى گردان نیست، و بدین ترتیب به همان نسبت نتیجه معنوى بیشترى عاید او خواهد شد. مسلّماً چنین كسى منزلت بیشترى در پیشگاه خدا پیدا مىكند و در طریق طى كردن مدارج معنوى سرعت بیشترى خواهد داشت، و شاید سرّ عظمت كربلا و شهداى كربلا نیز در همین باشد.
از این رو در همه امور و شئون زندگى اصل بر این است كه حوادث و وقایع بر طبق علل و اسباب عادى اتفاق بیافتد و جریان طبیعى داشته باشد تا زمینه اختیار و آزمایش كاملا فراهم باشد. در عین حال، از سوى دیگر چون تحقق خیر و كمال مطلوب اصلى و بالذّات است و اراده تكوینى خداى متعال به پیروزى حق تعلق گرفته است، مؤمنان در جنگ با دشمن به طور كامل به حال خود رها نمىشوند. در مواردى كه لازم باشد خداى متعال یك سلسله از عوامل روحى و باطنى یا عوامل آشكار و ظاهرى، اعمّ از طبیعى یا فوق طبیعى، را به خدمت آنان مىگمارد و تدبیرى به كار مىبندد كه سیر كلى امور و نتیجه نهایى پیكار حق و باطل به نفع آنان باشد.
بنابراین بر مؤمنان است كه اولا، همواره در پى عمل به تكالیف الهى و دینى خود باشند؛ و ثانیاً، در این راه و در عمل به تكالیف، از همه مواهب مادى و اسباب و وسایل طبیعى كه در اختیار دارند استفاده كنند و تا آن جا كه در توان دارند در انجام وظیفه كوتاهى نكنند.
حال با توجه به این دو نكته، اگر مؤمنان بر دشمن پیروز شدند و قادر به پیروزى بر دشمن بودند كه دیگر نیازى به امدادهاى غیبى نیست؛ اما اگر با وجود همه كوششها و تلاشها و استفاده از همه امكانات و توان خود، اسباب و وسایل عادى وافى به مقصودشان در دست یابى به هدف نهایى، یعنى پیروزى حق، نبود، خداى متعال به اندازه نیاز و شایستگى ایشان آنان را امداد و تأیید خواهد كرد.
اما اگر مؤمنان در استفاده از اسباب و وسایل عادى و طبیعى سستى كردند و آن چه كه در توان داشتند و ممكن و مقدورشان بود به كار نگرفتند و در تشخیص وظیفه و یا عمل به آن، كوتاهى كردند، در این صورت لیاقت و صلاحیت دریافت امدادهاى غیبى و تأییدات الهى را نخواهند داشت.
وضع مؤمنان در این زمینه، دقیقاً به وضع شخص بیمار مىماند، كه در درجه اول باید به پزشك مراجعه كند و دستورات او را مو به مو به كار بندد، از خوردن غذاهاى مضرّ پرهیز كند و در همه جا راه احتیاط را در پیش گیرد تا بهبود یابد. حال اگر با این همه، پزشك و دارو و درمانهاى طبیعى و رایج نتوانست درد او را درمان كند و على رغم كوتاهى نكردن در مراجعه به پزشك و دارو و درمان، اثرى از بهبودى و معالجه در او مشاهده نشد، در چنین فرضى ممكن است حكمت الهى مقتضى این باشد كه بر اثر دعا و توسل به درگاه احدیت، به طریقى معجزه آسا شفا یابد.
بیمارى كه بدون به كار گرفتن آن چه كه به طور طبیعى در توان دارد، در خانه نشسته و از خدا شفا مىطلبد و بدون استفاده از وسایل عادى طالب بهبودى است، توقعى بى جا و بیهوده دارد.
بنابراین، به صورت یك قاعده كلى، در همه موارد اصل بر این است كه در تأمین نیازهاى خود از اسباب و وسایل طبیعى و عقلانى استفاده كنیم و از گام نخست در انتظار معجزه نباشیم؛ چرا كه، رویّه الهى این نیست كه در همه جا معجزه كند و از طریق غیر عادى اعجاز مشكلات بندگان خود را برطرف سازد.
البته بر اساس بینش توحیدى باید توجه داشته باشیم كه مشكل ما خواه از طرق عادى حل شود و خواه از طریق اعجاز و غیرعادى، در هر حال مؤثر حقیقى در وراى همه این وسایل عادى و غیر عادى خداى متعال است. آرى، اعتقاد راستین به توحید و یگانگى خداوند ایجاب مىكند كه تأثیر وسایل و اسباب عادى و طبیعى را هم مستقل نبینیم؛ كه آنها نیز از سوى خداى متعالند.
از این رو توجه باطنى و اعتماد قلبى انسان پیوسته باید به خدا باشد و بس. حتى در صورتى كه اسباب و وسایل عادى كاملا براى انسان مهیّا باشد، در عین به كار گرفتن و استفاده از آنها باز هم لازم است دست نیاز به درگاه خدا دراز كند و براى انجام كار و حل مشكل خود از او استمداد كند؛ اما این مطلب غیر از این است كه كسى بدون استفاده از كار و تلاش و بدون به كار گرفتن درك و عقل خود، منتظر باشد كه كارها خود به خود به مدد خدا انجام شود! نمىشود انسان در خانه بنشیند و از خدا روزى بخواهد، به پزشكى مراجعه نكند و از خدا شفا بخواهد، یا اسباب و وسایل و ابزار
جنگى و سلاحهاى رایج را در مصاف با دشمن به كار نگیرد و از خدا پیروزى طلب كند! چنین توقعى بى جا است و بدون هیچ اقدامى، و صرفاً با تكیه بر چنین توقعاتى، كمتر ممكن است كه انسان به نتیجه دلخواه دست یابد.
نتیجه این كه، امدادهاى غیبى خداوند و تأییدات الهى نسبت به مسلمانان در جهاد با دشمنانشان، مشروط به این شرط كلى است كه مؤمنان آن چه در توان دارند به كار گیرند. تنها در این صورت است كه اگر آنان موفق به حل مشكل نشدند و با به كارگیرى همه نیرو و توان ظاهرى، باز هم نیازمند به كمكهاى فوق العاده دیگرى بودند، خداى متعال از راههاى فوق العاده و غیرطبیعى آن چه را در اختیار ندارند و نیازمند آنند به آنان مىرساند و مشكل آنها را حل مىكند. قرآن كریم نیز همین نتیجه را تأیید مىكند و از آیات قرآن مىتوان فهمید كه امدادهاى غیبى خداوند بى قید و شرط نیست.
اكنون پس از این بحث كلى، جاى پرسش از شرایط امدادهاى غیبى الهى است. قرآن كریم در این باره شرایط مختلفى را مطرح كرده كه در این جا به بررسى و ذكر آنها مىپردازیم.
تا آن جا كه ما تحقیق و بررسى كردیم، قرآن كریم براى پیروزى مؤمنان در جهاد با كفّار دوازده شرط بیان داشته است، كه هرگاه آنان این دوازده شرط را كاملا رعایت كنند، خداى متعال به ایشان توجه ویژه خواهد كرد و نصرت و فتح آنها حتمى است. در این جا این دوازده شرط را ذكر كرده و یك به یك بررسى مىكنیم.
شرط نخست، به كمّیّت نیروى انسانى مربوط مىشود. مؤمنان باید زمانى اقدام به جهاد كنند كه نیروى انسانى و سرباز تربیت شده و ورزیده به مقدار كافى و در حد كفایت در اختیار داشته باشند؛ چرا كه به هر حال، نیروى انسانى از نخستین و مهم ترین شرایط و اركان جهاد با دشمن محسوب مىشود. بنابراین مسلمانان در شرایطى باید اقدام به جنگ كنند كه عده آنها زیاد شده و به حد كافى رسیده باشد.
در آغاز بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و در مكه، عده مسلمانان به اندازه اى نبود كه بتوانند با دشمنان خود نبرد كنند؛ از این رو، مأمور به خوددارى از جنگ بودند. با این وصف، چنان كه از آیه 77 سوره نساء استفاده مىشود، در این شرایط كه تعداد مسلمانان كم بود و هنوز توان كافى براى جنگ با دشمن را نداشتند، كسانى بودند كه شور و حرارتى به سر داشتند و براى اقدام به جنگ عجله مىكردند. آنان نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان اعتراض داشتند كه چرا براى جنگ با دشمن اقدام نمىكنید و چرا نباید با مشركان بجنگیم؟
آرى، در چنین شرایطى كه فرمان خدا و رسولش به مسلمانان این بود كه از برافروختن آتش جنگ خوددارى كنند و در عوض به خودسازى و خواندن نماز و دادن زكات به فقرا و مردم بى بضاعت بپردازند (كُفُّوا أَیْدِیَكُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ) اینان با برخوردهاى احساساتى خود شعار جنگ مىدادند و سعى داشتند آتش جنگ را شعلهور سازند. اما هنگامىكه زمینه جنگ فراهم شد و شرایط اجتماعى به پیامبر اسلام و مسلمانان اجازه اقدام به این كار را مىداد ـ و از این رو فرمان جنگ از سوى خداى متعال نازل شد ـ همین افراد كه قبلا شعار جنگ سر مىدادند، عقب نشستند و از
رفتن به میدان جنگ خوددارى كرده، به آمدن فرمان جنگ اعتراض نمودند!1
در هر حال، با گذشت زمان به تدریج بر عده مسلمانان افزوده شده و تشكل و سازمان پیدا كردند و امكانات مالى و نظامىشان بیشتر شد، تا هنگامى كه توان رزمى آنان به حد كفایت رسید و قانون جهاد نازل شد و فرمان خداوند براى مقابله و جنگ با مشركان صادر گردید.
البته باید توجه داشت كه منظور از این شرط این نیست كه شمار مؤمنان باید به اندازه شمار دشمنان برسد و یا از آنها بیشتر شود تا جنگ با كفار برایشان جایز یا واجب شود؛ چرا كه در این جا غیر از كمّیّت و تعداد، عوامل دیگرى نیز در تعادل و توازن و كم و زیاد كردن قواى طرفین دخیل است كه نباید آنها را از نظر دور داشت.
بسا ممكن است عده مؤمنان و نیروى انسانى آنان به مراتب كمتر از نیروى انسانى دشمن باشد اما با توجه به عوامل دیگر، اعم از عوامل مادى یا معنوى، توان رزمى آنها در مجموع بیش از دشمن باشد؛ هم چنان كه قرآن در یكى از آیات به این حقیقت اشاره كرده، مىفرماید:
كَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ؛2بسا گروهى اندك كه به اذن خدا بر گروهى بسیار پیروز شدند.
از این رو در عین آن كه مؤمنان باید به كفایت نیروى رزمى خود از نظر
1. قرآن كریم در آیه 77 سوره نساء در این باره مىفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ كُفُّوا أَیْدِیَكُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَرِیب قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الاْخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً.
2. بقره (2)، 239.
تعداد توجه داشته باشند، اما این امر الزاماً به آن معنا نیست كه تعدادشان برابر یا بیشتر از كفار باشد و این عامل باید در ضمن عوامل دخیل دیگر مورد توجه قرار گیرد. قرآن كریم نیز علاوه بر كمّیّت، به عوامل مؤثر دیگر نیز به خوبى توجه كرده و حد نصاب لازم براى كمّیّت را متغیر و تابع سایر عوامل قرار داده است؛ از جمله در یك آیه مىفرماید:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ؛1 اى پیامبر، مؤمنان را به پیكار برانگیز. اگر از شما بیست تن پایدار باشند بر دویست تن چیره مىگردند، و اگر از شما صد تن (پایدار) باشند بر هزار تن از كسانى كه كفر ورزیدند چیره مىشوند، زیرا آنان گروهى هستند كه نمىفهمند.
این آیه در شرایطى نازل شد كه آگاهى و ایمان و اعتقاد و روحیه ایثار و فداكارى بالا و قوى در اكثر قریب به اتفاق مسلمانان، از آنان پولادهایى آبدیده ساخته بود كه در میدان نبرد هم چون كوه در مقابل دشمن پایدارى مىكردند و به سان درختان كهن و ریشه دار در طوفان حوادث صحنههاى نبرد، قامت استوارشان ذره اى خم نمىشد.
اما قرآن كریم با نظرداشت سایر عوامل و تغییر و تحولاتى كه احیاناً تأثیر این عوامل را كمتر مىكرد، در آیه بعد مىفرماید:
الاْنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ؛2 اكنون خدا بر شما تخفیف داد و معلوم
1. انفال (8)، 65.
2. انفال (8)، 66.
داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از شما صد تن شكیبا باشد بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن (شكیبا) باشند به اذن الهى بر دو هزار تن پیروز شوند، و خدا با شكیبایان است.
در آیه نخست، خداى متعال پیامبر گرامىاش را فرمان داده است كه مؤمنان را به جهاد تشویق كند؛ و براى رفع توهم برخى از آنان، كه گمان مىكردند چون شمار مسلمانان با شمار كافران برابرى نمىكند هنوز موقع جنگ نیست، آنان را متوجه این حقیقت مىكند كه یك مؤمن شكیبا مىتواند با ده تن از كفار بجنگد و بر آنان پیروز شود؛ از این رو براى این كه مؤمنان اجازه شروع جنگ و امید به پیروزى در آن را داشته باشند، از نظر تعداد حتى اگر نسبت آنها به دشمن یك دهم باشد باز هم كافى است و قادر به پیروزى بر دشمن خواهند بود.
اما آیه دوم ناظر به شرایط دیگرى غیر از شرایط مورد نظر در آیه نخست و مربوط به شرایطى است كه مسلمانان از نظر ایمان و اعتقاد قوّت و قدرت گذشته را از دست داده و گرفتار ضعف و سستى شده اند. از این رو خداى متعال تكلیفشان را سبك تر مىكند و چنین مقرّر مىفرماید كه در شرایط فعلى اگر تعداد رزمندگان سپاه اسلام نصف سپاه دشمن باشد بر دشمن پیروز خواهند شد و در چنین شرایطى نباید نگران كمّیّت نیروى خود باشند و مىتوانند به جنگ اقدام كنند.
در مجموع این آیات نشان مىدهد كه اگر مؤمنان چنان كه باید و شاید در كمال شایستگى و در اوج ایمان باشند، هر یكشان قادر است در برابر ده تن از دشمنان ایستادگى كند و حتى اگر تعدادشان یك دهم دشمن هم
باشد واجد شرایط اقدام به جهاد با دشمن هستند؛ اما در هر زمانى، و از جمله در زمان نزول آیه دوم، این گونه نیستند، ولى با این وصف باز هم هر یكشان با دو تن هماورد خواهد بود. پس باید دست كم تعدادشان نصف تعداد دشمن باشد تا مجاز یا مكلّف به پیكار با دشمن شوند، زیرا در این صورت امیدى به پیروزى آنان هست. اما تا قبل از فرا رسیدن آن زمان باید از جنگ خوددارى كنند؛ چرا كه در مجموع فاقد شرایط هستند و احتمال پیروزى آنان بر دشمن بسیار ناچیز است، و نباید بى گدار به آب بزنند و خود را بیهوده در معرض هلاكت قرار دهند.
به هرحال، نتیجه اى كه از این دو آیه مىگیریم این است كه مسلمانان قبل از اقدام به جنگ با كفار، با در نظر گرفتن سایر شرایط، باید توجه كنند كه از نظر نیروى انسانى حد نصاب لازم را داشته باشند و در مجموع، احتمال پیروزیشان بر دشمن احتمال قابل ملاحظه اى باشد.
شرط دوم، مربوط به مسایل اقتصادى جنگ و تأمین هزینههاى آن و فراهم آوردن مسایل مالى مورد نیاز در زمان جنگ است. بى شك هر جنگى به تناسب ضیق و گستره اى كه دارد، هزینه هایى را در بر خواهد داشت و غالباً دولت اسلامى داراى آن چنان قدرت اقتصادى نیست كه بتواند همه هزینههاى یك جنگ را، به ویژه اگر نسبتاً وسیع و طولانى باشد، تأمین كند. از این رو در بسیارى از موارد تأمین بخشى از هزینهها و مخارج جنگ بر عهده مسلمانان خواهد بود.
در پاره اى از مقاطع تاریخى، مانند دوران صدر اسلام، مسلمانان به حدى فقیر و تنگدست اند كه بیت المال همیشه خالى است؛ چرا كه آن قدر نیاز و نیازمند وجود دارد كه معمولاً تا چیزى در بیت المال جمع مىشود به
سرعت هزینه مىگردد و به محض آن كه مالى در آن فراهم شود باید بین مردم تقسیم گردد تا به كمك آن بتوانند ضروریات زندگى شخصى و خصوصى خود را فراهم كنند.
در چنین شرایطى اگر دشمنى به مسلمانان تجاوز كند، آنان ناچارند كلیه مخارج جنگ را خودشان تأمین كنند. از این رو مىبینیم كه در اثناى آیات جهاد بارها به مسلمانان فرمان داده شده كه هزینه جنگ را به صورت خودیارى و از اموال شخصى خودشان تأمین كنند و آنان را ترغیب مىكند كه این كار نیز به نوبه خود، بخشى از جهاد در راه خدا خواهد بود؛ جهاد با مال یا جهاد مالى. در این جا برخى از این آیات را مرور مىكنیم.
در یكى از آیات، خداوند مىفرماید:
وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛1 و در راه خدا انفاق كنید، و به دست خود خویشتن را به هلاكت میفكنید، و نیكى كنید كه خدا نیكوكاران را دوست مىدارد.
در این آیه كه در ضمن آیات جهاد آمده، خداوند ابتدا مسلمانان را به انفاق فى سبیل الله و بذل و بخشش اموال در راه خدا و جهاد مالى براى تأمین هزینه جنگ فرمان مىدهد. سپس با جمله «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» خاطرنشان مىكند كه اگر مسلمانان جهاد مالى نكنند و هزینه جنگ را نپردازند، طبعاً در جنگ با دشمن شكست مىخورند، كه در این صورت در حقیقت به دست خود خویشتن را به هلاكت و نابودى افكنده اند. جنگ هم مثل هر كار دیگرى هزینه هایى دارد و براى پیروز شدن در جنگ با دشمن باید هزینه آن را پرداخت.
1. بقره (2)، 195.
در آیه دیگرى در همین باره مىخوانیم:
وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْء فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ؛1هر آن چه كه در راه خدا خرج كنید (پاداشش) به شما باز مىگردد و بر شما ستم نخواهد رفت.
این آیه نیز كه در سیاق آیات جهاد قرار گرفته، از راه دیگرى مسلمانان را به جهاد مالى ترغیب مىكند. مىفرماید، بدانید اموالى را كه در راه خدا خرج مىكنید از بین نمىرود، بلكه به خودتان باز خواهد گشت و در آخرت پاداش معنوى آن را دریافت خواهید كرد، علاوه بر این كه در دنیا نیز موجب پیروزى شما در جنگ خواهد شد.
در آیه اى دیگر مىفرماید:
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ؛2 شما همان مردمى هستید كه براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده اید. پس برخى از شما بخل مىورزند، و هركس بخل ورزد فقط از خودش دریغ داشته است، كه خداى متعال بى نیاز است و شما نیازمندید.
خداى متعال در این آیه شریفه به مسأله اقتصاد جنگ پرداخته و با تعبیرى بسیار هشدار دهنده (ها اَنْتُمْ هؤُلاءِ) مسلمانان را به انفاق فى سبیل الله و جهاد مالى دعوت مىفرماید و خاطرنشان مىكند كه هركس در این جا بخل ورزد و در هزینه كردن امساك كند در حقیقت نسبت به خود بخل ورزیده و به زیان خود كار كرده است؛ زیرا اولا، سبب شكست
1. انفال (8)، 60.
2. محمد (47)، 38.
مسلمانان شده است، كه دود این شكست به چشم خود او هم خواهد رفت، و ثانیاً، خود را از دریافت پاداش چندین و چند برابر انفاق در آخرت محروم نموده است. در پایان نیز خاطرنشان مىكند كه خداى متعال غنى است و هرگز به اموال و انفاقهاى شما نیازى ندارد و اگر به شما فرمان به انفاق كردن مىدهد، به منظور رشد و استكمال خودتان است.
حاصل آن كه، شرط دوم براى یارى خداوند و پیروزى مؤمنان این است كه از صرف مال در راه تأمین هزینه جنگ دریغ نكنند. بنابراین مردمى كه بخل مىورزند و از صرف اموال خود براى اداره جهاد فى سبیل الله امساك مىورزند و در عین حال دست استغاثه و تضرّع و استمداد به درگاه الهى برمىدارند و در انتظار پیروزى به سر مىبرند، فهم درستى از قرآن كریم و تعالیم اسلامى ندارند و خیالى خام در سر مىپرورانند.
شرط سوم، به تهیه و آماده كردن ساز و برگ نظامى و وسایل و ابزار جنگى مربوط مىشود. سپاه اسلام اگر تصمیم دارد با دشمن بجنگد، باید مجهز به سلاحهاى روز و پیشرفته باشد و دست كم ابزار جنگى و سلاح هایى متناسب با آن چه دشمن دارد تهیه كند تا قادر به جنگیدن با دشمن و پیروز شدن در جنگ باشد.
مسلمانان بدین منظور كه دشمنان اسلام را بترسانند و از جهت روانى شرایطى فراهم آورند كه آنان اندیشه تجاوز و تعدّى به بلاد اسلامى را به ذهن خود راه ندهند، باید تجهیزاتى پیشرفته، كامل و بیشتر از تجهیزات دشمنان، یا دست كم برابر با آنان، تولید یا تهیه كنند و به حد كافى نیروى رزمى كارآزموده و آموزش دیده براى جنگ آماده كنند. خداوند در این زمینه مىفرماید:
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ؛1 و هرچه در توان دارید از نیرو و اسبان جنگى آماده كنید، تا با آن، دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگرانى جز آنان را ـ كه شما آنها را نمىشناسید و خدا آنها را مىشناسد ـ بترسانید.
شرط چهارم، به نظم و انضباط و اطاعت از فرماندهى مربوط مىشود. مؤمنان مكلّفند كه همیشه و به خصوص به هنگام جنگ، از رهبران الهى خود و كسانى كه از جانب خداى متعال مجاز به امارت و حكومت بر آنان هستند فرمانبردارى و پیروى كنند.
اگر جنگجویان انضباط نظامى نداشته باشند و هر یك از آنان بخواهد به جاى اطاعت از فرمانده، رأى خود را به كرسى بنشاند و به دلخواه خود عمل كند، طبعاً وحدت از دست مىرود و تفرقه و پراكندگى جاى آن را مىگیرد و این امر به نوبه خود سبب ضعف و شكست و نابودى جبهه خودى خواهد شد.
از این رو مسأله نظم و انضباط در ارتش بسیار مهم است و به ویژه امروزه بر ارتشهاى جهان انضباطى آهنین و استوار و مقرراتى غیر قابل اغماض حاكم است كه سرپیچى از آنها چه بسا افراد و نظامیان را به سوى محاكمه صحرایى و مجازاتهاى بسیار شدید سوق مىدهد.
خداوند در این باره مىفرماید:
وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُكُمْ؛2 و از خدا و پیامبرش فرمان برید و با هم نزاع مكنید كه ضعیف مىشوید و مهابتتان از دست مىرود.
1. انفال (8)، 60.
2. همان، 46.
این آیه بر دو نكته اساسى تأكید دارد نخست، بر اطاعت از رسول خدا، به ویژه در زمان جنگ، و دوم، بر پرهیز و دورى از اختلاف و كشمكش و تفرقه. این دو نكته هریك به نوبه خود بسیار مهم هستند و كوتاهى در هر كدام از آن دو، سبب ضعف جبهه اسلام و شكست مسلمانان خواهد شد و از همین روى، خداى متعال در قرآن بر این دو نكته محورى تأكید ویژه كرده است.
شرط پنجم، به رعایت شیوههاى نظامى و شگردهاى جنگى مربوط مىشود. در مبارزه و جنگ با دشمن خونخوار، بى حساب حركت كردن و دل به دریا زدن درست نیست. جنگجویان مؤمن باید همه روشها و راه و رسمهاى جنگ را بیاموزند و آنها را مو به مو اجرا كنند و پیوسته در وضع آماده باش كامل به سر برند و سلاح خود را همراه داشته باشند تا غافل گیر نشوند. آنان باید در اقدام بر علیه دشمن شرایط گوناگون را در نظر بگیرند: اگر اوضاع و شرایط مناسب حمله دسته جمعى، گسترده و یكپارچه است اقدام به حمله گسترده كنند، و اگر اوضاع و شرایط مقتضى حمله پراكنده و از نوع حملات چریكى است از همین طریق به دشمن ضربه بزنند. خداى متعال در این باره مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبات أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً؛1اى كسانى كه ایمان آورده اید، آمادگى خود را (در برابر دشمن) حفظ كنید و گروه گروه (براى جنگ) بیرون روید یا به طور جمعى روانه شوید.
شرط ششم، به آگاهى و هشیارى مسلمانان و سوءظنّ به دشمن مربوط
1. نساء (4)، 71.
مىشود. سپاه اسلام، و به ویژه سردمداران آن، باید هشیار باشند تا در دام مكر و خدعه دشمن گرفتار نشوند. طبیعى است كه دشمن در پى شكست مسلمانان و پیروزى خویش است و براى دست یابى به این مقصد از هیچ كارى مضایقه نخواهد كرد. مسلّماً دشمن در صورت لزوم، براى فریب دادن مسلمانان نقشههاى مكرآلود و خدعه آمیز به كار خواهد گرفت؛ براى مثال، در بسیارى از موارد ممكن است در واقع قصد ادامه جنگ داشته باشد، اما براى آن كه با هزینه كمترى به هدف برسد و یا ضربه كارى تر و زیان بارترى به مسلمانان بزند، فریب كارانه به ظاهر از صلح، آتش بس و حكمیّت دم بزند تا افكار عمومى را بفریبد و به نفع خویش تحت تأثیر قرار دهد.
بنابراین همه مسلمانان و همه جنگجویان مسلمان، به خصوص فرماندهان نظامى، امراى لشكر، و به ویژه و از همه بیشتر فرماندهى كل و شخص رهبر به جهت تأثیر ویژه اى كه بر عموم مؤمنان و مسلمانان دارد، باید سخت به هوش باشند تا فریفته نیرنگ بازىها و دغل كارىهاى دشمن نشوند و مصالح دنیوى و اخروى جامعه اسلامى و سپاه اسلام را تضییع نكنند. خداى متعال در این باره مىفرماید:
وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْم خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواء إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ؛1 و اگر از خیانت گروهى بیم دارى، به طور عادلانه به آنها اعلام كن كه پیمانشان لغو شده است؛ زیرا خدا خائنان را دوست نمىدارد.
در آیه دیگرى نیز مىفرماید:
1. انفال (8)، 58.
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُمْ؛1 پس سستى مورزید و (كافران را) به صلح دعوت نكنید، كه شما برترید و خدا با شما است.
شرط هفتم، به آموزش و كسب علم و معرفت و اعتقادات درست مربوط مىشود. در آیه 65 از سوره انفال، كه در بیان نخستین شرط از شرایط دوازده گانه آن را ذكر كردیم، خداى متعال علت ضعف كفار در مقابله با مؤمنان را محروم بودن از درك و فهم عمیق و فقدان معرفت و اعتقادات صحیح معرفى كرده و با جمله: «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ» به این مطلب اشاره كرده است. به قرینه تقابل، مىتوان از این آیه شریفه دریافت كه یكى از نقاط قوّت و عوامل قدرت مؤمنان و مسلمانان، درك و فهم بالا، بینش صحیح و اعتقادات درست آنها است.
كفّار براى دست یابى به شؤون مادى و قدرت و ثروت و شوكت دنیوى مىجنگند و به معنویت و آخرت توجهى ندارند و نمىدانند كه نتیجه كار و سرنوشتشان چه مىشود و پس از مرگ چه رخ خواهد داد. اما مؤمنان با این انگیزه كه خدا از آنها راضى و خشنود شود و به درگاه خداى متعال تقرب یابند به میدان نبرد قدم مىگذارند و با دشمنان خدا و اسلام و عدالت نبرد مىكنند. آنان مىدانند كه سرانجامِ كارشان چیست و سرنوشتشان چه مىشود و در هر حال، آینده برایشان روشن است و خود را پیروز و سربلند مىدانند، اعم از این كه به پیروزى ظاهرى نیز دست یابند یا دست نیابند. جبهه كفر و جنگجویان كافر كوركورانه قدم بر مىدارند و نمىدانند براى چه مىجنگند. آنان نه وضعیت و موقعیت خود در این عالم را مىدانند و نه
1. محمد (47)، 35.
دشمن خود را به درستى مىشناسند و در حقیقت تیر در تاریكى مىافكنند؛ در حالى كه مؤمنان هرچه مىكنند از سر دانش، بینش، بصیرت و شناخت است.
بنابراین در مجموع، از مفهوم و منطوق این آیه شریفه مىتوان فهمید كه عامل قوّت و قدرت مؤمنان فهم عمیق و معرفت درست آنان، و متقابلا عامل ضعف و شكست كفار كم فهمى و كج فهمى و نادانى و اعتقادات شرك آلود و بى اساس آنان مىباشد. اگر چنین است، پس هر قدر كه بر علم و معرفت مؤمنان افزوده شود بر قوّت و قدرتشان نیز افزوده خواهد شد؛ و از آن جا كه مؤمنان مكلف به فراهم كردن وسایل و مقدمات پیروزى بر كفارند، بر آنان لازم است كه در كنار فراهم آوردن عِدّه و عُدّه و مجهّز شدن به سلاحهاى روز، این عامل قوّت بخش و قدرت افزا را نیز توسعه دهند.
شرط هشتم، داشتن تقوا است. در آیه 125 سوره آل عمران، كه پیش از این در باب سخن از امدادهاى غیبى خداوند از آن یاد كردیم، چنین آمده است:
بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِینَ؛ آرى، اگر پایدارى كنید و پارسا باشید و (كفّار) با این شتابى كه دارند بر شما بتازند، پروردگارتان با پنج هزار فرشته نشان دار كمكتان خواهد كرد.
بنابراین داشتن تقوا و پرهیزكار بودن براى كسانى كه به امدادهاى غیبى الهى دل بسته اند یك شرط اساسى و ضرورى خواهد بود و اگر مؤمنان متقى و پارسا نباشند، نباید به كمكهاى فوق العاده خداى متعال امید داشته باشند.
شرط نهم، داشتن صبر و بردبارى است. در آیه اى كه هم اینك ذكر آن گذشت (125 آل عمران) صبر و پایدارى از جمله شروط امداد الهى قلمداد گردیده است.
هم چنین در آیات 65 و 66 از سوره انفال نیز، كه در بیان نخستین شرط از شروط دوازده گانه مورد استناد قرار گرفت، خداوند بر داشتن صفت صبر و استقامت به عنوان یك شرط ضرورى براى مبارزان و جهادگران مسلمان تأكید كرده است.
اساساً و به طور كلى، با قطع نظر از جنگ، قرآن كریم بر این وصف پافشارى و اصرار فراوان دارد و در بیش از هفتاد موضع آن را مىستاید یا بدان توصیه و تكلیف مىكند، و به ویژه در ارتباط با جنگ و جهاد فى سبیل الله نقش آن را در پیروزى بر دشمن نقشى اساسى و كلیدى معرفى مىكند.
شرط دهم، توكل و اعتماد بر خداى متعال است. در سرتاسر آیات مربوط به جهاد، خداى متعال عنایت و اهتمام خاصى به این صفت نشان داده است.
مؤمن باید به این حقیقت توجه كند كه نصرت و فتح فقط از جانب خداى متعال است و بس. بنابراین جنگجویان مؤمن و مسلمان، در عین استفاده از همه اسباب و وسایل مادى، نباید به آنها دل ببندند و گمان كنند كه چون وسایل ظاهرى و ابزار جنگى و نیروى فراوان دارند، قطعاً بر دشمن پیروز مىشوند؛ بلكه، در عین استفاده كامل از همه ابزار، وسایل و سلاحهاى جنگى، باید تنها و تنها خداى متعال را مؤثر حقیقى بدانند، به او توكّل كنند و به لطف و عنایت و نصرت او اعتماد داشته باشند.
در یكى از جنگهاى صدر اسلام (جنگ حُنین) مسلمانان به سبب غفلت از همین مسأله ضربه سختى خوردند. آنان كه به فراوانى عِدِّه و عُدِه خود دل بسته بودند و از مشاهده جنگجویان فراوان مسلمان ذوق زده و مغرور شده بودند، على رغم این ابهت و عظمت ظاهرى و كثرت نیروى انسانى، در نهایت كارشان به شكست انجامید. دیدن آن جمعیت زیاد و سپاه عظیم چشم آنها را پر كرد و از یاد خدا غافل شدند. كثرت جمعیتشان آنان را به اعجاب واداشت و سبب سستى و بى خیالى ایشان و ناچیز شمردن دشمن و در نهایت شكستشان گردید. خداوند در مورد این واقعه رنج آور مىفرماید:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَة وَ یَوْمَ حُنَیْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْكُمُ الأَْرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ؛1 قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى كرده است، و (نیز) در روز (جنگ) حنین؛ هنگامىكه شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هیچ وجه از شما دفع (خطر) نكرد، و زمین با همه فراخى بر شما تنگ گردید، سپس در حالى كه پشت (به دشمن) كرده بودید، برگشتید.
شرط یازدهم، دعا و استغاثه به درگاه الهى است. در آیه 9 از سوره انفال، كه در ضمن بیان نصرتها و تأییدات الهى ذكر شد، خداوند مىفرماید:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ؛ (به یاد آورید) آن هنگام را كه پروردگار خود را به فریاد مىطلبیدید، پس دعاى شما را اجابت كرد.
هم چنین قرآن كریم درباره همه خداپرستان مجاهدى كه در ركاب
1. توبه (9)، 25.
پیامبران الهى(علیهم السلام) با دشمنان حق و حقیقت نبرد مىكردند، مىفرماید:
وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِینَ؛1و سخن آنان جز این نبود كه گفتند: پروردگارا، گناهان ما و زیاده روى ما در كارمان را بر ما ببخش و گام هایمان را استوار دار و ما را بر گروه كافران یارى ده.
شرط دوازدهم، یاد خداوند متعال است. مؤمنان باید پیوسته و فراوان به یاد خدا باشند؛ چنان كه مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثِیراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛2 اى كسانى كه ایمان آورده اید، هنگامىكه با گروهى برخورد (نظامى) مىكنید پایدارى ورزید و خدا را بسیار یاد كنید، باشد كه رستگار شوید.
همان گونه كه ملاحظه شد، از این شرایط دوازده گانه، برخى جنبه مادى و ظاهرى، و پاره اى دیگر جنبه باطنى و معنوى دارند. در هر صورت، آن چه مهم است این نكته است كه شرط دریافت تأییدات الهى و امدادهاى غیبى خداوند، رعایت كامل این شروط است و تنها در این صورت است كه اگر مؤمنان احیاناً نیازها و كمبودهایى داشته باشند، خداوند آن را از راههاى غیرعادى و امدادها و كمكهاى غیبى برطرف خواهد كرد.
1. آل عمران (3)، 147.
2. انفال (8)، 45.