بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُبِ، وَ خَیْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَكَ، وَ مِنَ الْكَرَمِ لینُ الشِّیم. بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً؛
نشانه عقل و خرد، به خاطر سپردن تجربههاست. بهترین تجارب، آن است كه تو را پند دهد. رفتار نرم از كرم و بزرگوارى است. فرصت را غنیمت شمار پیش از آن كه[از دست برود] و اندوه گلوگیر شود.
سخن ما پیرامون وصیتنامه امیرالمؤمنین على(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) است. قسمت آخر این وصیتنامه كه بخش عمده این كلام گهربار را تشكیل مىدهد، سفارشهاى موجز آن حضرت مىباشد كه در قالب كلمات قصار بیان شده است و درس زندگى دنیا و راه سعادت آخرت را ارائه مىكند. اگرچه اینگونه مىنُماید كه این كلمات ارتباط چندانى با هم ندارند، ولى با اندكى تأمل و برخوردارى از بینش الهى و اسلامى و آشنایى با مكتب اهلبیت(علیهم السلام) مىتوان ارتباط بین آنها را درك نمود و به اندازه وسع و توان از عمق بىانتهاى این اقیانوس معارف و حِكَم بهره برد. در قسمتى كه نقل شد، حضرت سرچشمه دیگرى از معارف را معرفى مىنمایند و آن بهرهبردن از تجارب دیگران است.
از جمله امورى كه در این نامه بر آن تاكید شده، استفاده از تجارب گذشته است. انسان باید تلاش كند با تجربهاندوزى، به شكلى مطلوب و مفید از تجربههاى خود استفاده كند. اگر آدمى
تجربههاى زندگى را فراموش كند و آنها را به كار نگیرد، نهایتِ بىعقلى اوست. انسان، آن گاه كه وارد زندگى این دنیا مىشود، به تعبیر قرآن كریم معلومات و سرمایه علمى ندارد: وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِن بُطُونِ اُمَّهَتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً ... .(1) (البته یك نوع علم ناآگاهانه و فطرى نسبت به خداى متعال و یا بعضى از حقایق دیگر دارد كه در واقع سرمایه نهفتهاى است كه به موقع از آن استفاده مىشود) براساس این آیه، انسان به هنگام تولد معلومات آگاهانه ندارد؛ بلكه تدریجاً قدرت اندیشه و فهم حقایق را به دست مىآورد. نیروى عقل انسان به تدریج تقویت مىشود و در اثر برخورد با مسایل مختلف، معلومات بیشترى مىاندوزد. چیزهاى زیادى مىتوانند به انسان كمك كنند تا معلومات بیشترى به دست بیاورد و در راه تكامل خود از آنها استفاده نماید. انسان بایستى افزون بر امور خارجى كه خودش و یا دیگران تجربه نموده و به دست آوردهاند، نیروى درونى تفكر را نیز به كار بگیرد و بر سرمایه علمى خود بیفزاید. در رأس همه علوم، آن علمى قرار مىگیرد كه از طرف خداى متعال به انبیا و اولیا، وحى و الهام شده است و این راه خود طریق مستقل دیگرى است كه انسان مىتواند از رهگذر آن معلوماتش را فزونى بخشد و در راه انسانیت و كمال پیشرفت نماید.
بنابراین نهایت حماقت و نابخرى است اگر آدمى نیروى عقل خود را به كار نگیرد و از علوم مختلف استفاده نكند؛ چه علومى كه خداوند سبحان در خارج فراهم كرده، چه علومى كه به انبیا وحى یا الهام نموده است، چه علومى كه علماى گذشته تحقیق كردهاند و در اختیار او قرار دادهاند، چه علومى كه اساتید به او تعلیم نمودهاند و چه تجاربى كه خودش در زندگى مىاندوزد. وصف چنین فردى مثل آن آدمى است كه گنج رایگانى را در اختیار دارد و مىتواند استفادههاى شایانى از آن ببرد، ولى آن را نایده مىگیرد و دست گدایى نزد این و آن دراز مىكند. متأسفانه ما كم و بیش در همه این مراحل قصور یا تقصیر داریم. هم نیروى فكرى خود را درست به كار نمىگیریم و آن قدر خود را مشغول امور بىارزش دنیا مىكنیم كه فرصت تفكر درباره امور مهمتر را پیدا نمىكنیم و هم از علومى كه دیگران براى ما اندوختهاند، بهره نمىگیریم. حتى همت این كه كتابى را باز كنیم و مطالعه نماییم در وجود ما نیست. تن به
1. نحل (16)، 78.
هزاران بیگارى مىدهیم اما كتابى را كه در طاقچه داریم، مطالعه نمىكنیم. در این میان ما مسلمانان از همه رسواتر هستیم و خسران بیشترى را متحمل مىشویم؛ چون سرمایه بیشترى را از دست مىدهیم و ثروت معنوى برترى را به هدر مىدهیم. ما باید از علوم قرآن كریم و دانش بىانتهاى اهلبیت(علیهم السلام)استفاده كنیم، ولى قدر این علوم را نمىدانیم و از آنها كمتر بهره مىبریم. همه ما معتقدیم كه بهترین، كاملترین و ارزندهترین علوم در قرآن و كلمات اهلبیت(علیهم السلام) وجود دارد، اما از آن استفاده نمىكنیم. این گنج بىبدیل و ثروت بىحد همیشه در اختیار ما است، اما از آن بهرهاى نمىگیریم و از كوثر بىكرانه آیات و روایات جرعهاى نمىنوشیم تا كام تشنه خود را با فكركردن، مطالعه نمودن و تأمل در علوم آن سیراب سازیم. متأسفانه علىرغم امكانات وافرى كه در این عرصه داریم ـ اعم از استفاده از استاد، كسب تجربه، بهره از تجارب دیگران و مطالعه در كتب علما و دانشمندان گذشته و... ـ كمتر از آن بهره مىگیریم كه باید این نقص بهگونهاى مطلوب مرتفع گردد.
آنچه براى همگان میسور است و مىتوانند در زندگى خود از آن استفاده كنند، تجربه است. تجربههاى شخصى و تجربههاى اندوخته شده توسط دیگران، هر دو چراغ راه زندگى است و مىتواند راهگشاى آینده ما باشد. در درجه اول تجربههاى شخصى است كه بیش از هر چیز مىتوان از آن استفاده نمود. اما هزاران افسوس كه آدمى عمر خود را صرف مىكند و در شرایط حاد و طاقتفرساى حوادث، تجاربى را كسب مىنماید، ولى در موقعیت مناسب آنها را به كار نمىگیرد و چه بسا آنها را فراموش مىكند. آیا این كیفیت برخورد با چشمههاى معرفت جز حماقت نام دیگرى دارد!؟ به یقین هر كس به حسب سن و شرایط زندگى كه دارد در مسایل فردى، خانوادگى، اجتماعى، سیاسى و حتى در كیفیت درس خواندن، معاشرت نمودن، مسافرت كردن و هر مسأله ریز و درشت دیگر كم و بیش تجاربى دارد كه باید از آنها استفاده كند. اما صدحیف و دوصد افسوس و هزاران آه كه تعداد زیادى از ما با وجود برخوردارى از تجارب شخصى ارزنده، اغلبْ آنها را فراموش مىكنیم و یا هرگز آنها را به كار نمىگیریم.
شاید براى شما پیش آمده باشد كه گاهى درباره مسألهاى تجربهاى دارید كه آن تجربه را در اختیار دیگران قرار مىدهید؛ اما خودتان در مقام عمل همان تجربه شخصى خود را فراموش مىكنید و یا آن را به كار نمىگیرید. دیگران از تجارب شما استفاده مىكنند، اما خود شما نه. مانند این كه دیگران از وسایل ما استفاده مىكنند و پیشرفت مىنمایند، ولى خود ما از آن محروم مانده، عقب مىافتیم. آیا این حالت، نادانى نیست؟
براى این كه این سرمایه را بیهوده از دست ندهیم باید به سرمایهاى كه در اختیار داریم و به تأثیر آن در هدایت و پیشرفتمان آگاه شویم و بدانیم براى هدایت شدن و پیدا كردن راه صحیح زندگى همه ما كم و بیش تجاربى داریم كه چراغ راه زندگى ما است. البته از ضمیمه كردن تجربه دیگران به تجربه خود نیز نباید غافل باشیم. در ابتداى همین وصیتنامه، امام على(علیه السلام)فرمودهاند، من از اخبار گذشتگان آن قدر اطلاع دارم كه گویا با همه آنها زندگى كردهام؛ یعنى كسى كه از تجربههاى دیگران اطلاع داشته باشد، گویا به اندازه همه آنها عمر داشته است. اما ما نه تنها از تجربههاى دیگران استفاده نمىكنیم، بلكه تجربههاى شخصى خود را نیز غافلانه پشت سر مىگذاریم و این، نهایت نابخردى و حماقت است. عاقل كسى است كه تجربههاى خود را در كنار تجارب دیگران حفظ كند و از آنها بهرهبردارى نماید و راه زندگى خود را روشن سازد. همان طور كه گذشت كسى كه از موهبت خدادادى معرفت دینى برخوردار است، افزون بر تجارب دیگران و اندوختههاى شخصى، از علوم دینى و معارف انبیا و اولیا كه از همه تجارب دیگر ارزندهتر مىباشد نیز بهرهمند است و باید قدر بداند و آنها را به كار گیرد.
نكته در خور عنایت این است كه این معارف، علوم، مواعظ و نصایح بهگونهاى بیان شدهاند كه نفعش عام باشد و همه بتوانند از آن استفاده كنند. قرآن و سنت در تمام موارد، براى همگان مفید است و كارآیى دارد؛ مثلا اگر در این جا روى این مسأله تكیه شده است كه از تجارب خود و دیگران استفاده كنید و براى روشن كردن راه زندگىتان از آن بهره ببرید، هر انسان عاقلى مىتواند این كار را بكند و در تمام مراحل زندگى خویش از آن سود جوید؛ چرا كه قاعده اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُب، یكى قاعدهى كلى و عام است.
براى كسانى كه ذهنشان با مسایل فلسفى و معرفتشناختى عصر حاضر آشناست، ممكن
است این عبارت حضرت(علیه السلام) كه سرچشمه معلومات و معقولات انسان تجربه است، گرایش تجربهگرایى و آمپریسمى را در ذهن تداعى كند؛ در حالى كه این عبارت در مقام بیان این مطلب نیست. وقتى حضرت على(علیه السلام) مىفرمایند: اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارُب، منظور انحصار علوم در این نوع علم و اینگونه مفاهیم نیست؛ بلكه منظور این است كه مقتضاى عاقل بودن چنین است. هرگز حضرت نفرمودهاند كه سرچشمه همه معقولات و معلومات بشر، تجربه است تا به آمپریسم منجر گردد و گرایش تجربهگرایى را تأیید كنند. حضرت على(علیه السلام) مىفرماید: عقل این است كه انسان تجارب خود را حفظ كند و از آنها در مسیر زندگى بهره بگیرد؛ یعنى مقتضاى عقل و یا نشانه عاقل بودن این است كه انسان تجربههاى خود و دیگران را حفظ كند، به خاطر سپرد و در موقعیتهاى مناسب زندگى از آنها استفاده كند. البته بایگانى نمودن، حفظكردن، یادداشت نمودن و به خاطرسپردن آنها نه مقصود است و نه كافى مىباشد. افراد زیادى هستند كه همه امور زندگیشان را یادداشت و ثبت مىكنند. این كار اگر به افراط منجر نگردد و مانع كارهاى اساسى نشود و در آن به بیان حوادث آموزنده و مؤثر پرداخته شود، بهگونهاى كه چراغ راه خود آنها و دیگران باشد، كار بسیار خوبى است. ولى به یقین تنها یادداشت كردن، حفظكردن و به خاطرسپردن كافى نیست. هدف عمده این است كه از این تجارب در مقام عمل استفاده كنیم؛ بهگونهاى كه در رفتار ما تأثیر بگذارد و براى ما انگیزه ایجاد كند تا اعمال نیك و پسندیده را الگوى خود قرار دهیم و از اعمال زشت و نابجا پرهیز نماییم. به این حالت كه انسان بتواند از تجارب خود و دیگران استفاده كند و در عمل به آنها پاىبند باشد، موعظهپذیرى و پندپذیرى گویند. اگر تجربههاى انسان واعظ او باشند و انسان از آنها پند بگیرد و در مقام عمل استفاده كند، بهترین استفاده را از تجربه نموده است. پس اگر چه اقتضاى عقل این است كه انسان تجارب خویش را حفظ و آنها را به دست فراموشى نسپارد، اما بهترین تجربه آن است كه در اعمال و رفتار انسان مؤثر واقع شود و در مقام عمل بهترین واعظ و راهنماى او گردد: وَ خَیْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَك؛ بهترین تجارب آن است كه تو را موعظه كنند؛ یعنى در مقام عمل در تو اثر بگذارند و تو از آنها متأثر و متّعظ گردى و پند بگیرى.
تعابیرى چون «عبرت»، «اعتبار» و «عبرت گرفتن» در قرآن كریم و در روایات و در خود
نهجالبلاغه فراوان و به طور مكرر بیان شده است. امور مختلفى مىتوانند مایه عبرت انسان گردند كه از آن جمله عبرت گرفتن از تجارب خود و دیگران است. در اینجا حضرت على(علیه السلام) مىفرمایند: از تجارب خود عبرت بگیرید و متّعظ شوید. شاید این توصیه بدین دلیل باشد كه تجربههاى خود انسان، چون براى شخص خودش واقع شده و عملا آنها را دریافت كرده است، تأثیر و نفوذ بیشترى مىتواند در زندگانى داشته باشد و معمولا اینگونه است كه از نظر شدت و كیفیت تأثیر تجارب خود شخص و سپس تجربههاى دیگران قرار مىگیرند.
آدمى هیچ گاه بىنیاز از معاشرت با دیگران نیست. برخورد با افراد دیگر، ضرورت زندگى انسانى است. این معاشرت و برخورد وقتى مىتواند مایه ترقى و تعالى انسان گردد كه سطح تحمل خود را بالا ببرد. انسان در مقام معاشرت با دیگران باید قدرت تحمل آنها را داشته باشد تا بتواند از خوبىهاى ایشان بهرهمند گردد. بىتردید سلیقه، افكار، رفتار و عملكرد انسانها با هم اختلاف دارند. برخى ممكن است به خاطر اختلافنظر و دیدگاهى كه با ما دارند، بهگونهاى رفتار كنند كه ما نپسندیم و عدهاى هم، نه از روى اختلاف دیدگاه و نظر، بلكه از روى قصور در عمل ممكن است در معاشرتشان حق دیگران را رعایت نكنند، حق ادب را نگاه ندارند و مرتكب بىاحترامى، تندى، ظلم و... شوند و از این جهت مورد پسند ما واقع نشوند. آدمى در زندگى اجتماعى از رفتارهاى نابجا و بىاحترامىهاى دیگران مصون نیست. البته ما معمولا عیوب خودمان را نمىبینیم و بیشتر از رفتارهاى نابجاى دیگران رنجیده خاطر و مكدّر مىشویم. كمتر كسى را مىتوان یافت كه از عملكرد خودش ناراضى باشد و احساس رنجش نماید. ما معمولا به وجود ناشایستهها در اعمال دیگران بیشتر و بهتر پى مىبریم؛ مثلا وقتى دیگران به ما ظلم مىكنند، آن وقت متوجه مىشویم كه ظلم تا چه اندازه زشت و ناپسند است؛ اما اگر ده برابر آن خودمان ظلم بكنیم، توجه نداریم كه چه قدر كار بدى است. وقتى كه كسى به ما تندى و بىاحترامى مىكند خیلى به ما برمىخورد و ناراحت مىشویم؛ در حالى كه توجه نداریم وقتى به دیگران تندى و بىاحترامى مىكنیم چه تأثیرى در روح آنها مىگذارد و
چه قدر آنها آزرده مىشوند. به هرحال اینگونه فراز و نشیبها و رفتارهاى نسنجیده و تند در زندگى ما انسانها رخ مىدهد؛ چرا كه معصوم نیستیم و كم و بیش لغزش داریم.
اگر بنا باشد كه انسان در زندگى اجتماعى خود با اندك نابهنجاریى كه از دیگران مىبیند برآشفته و ناراحت گردد، هیچگاه نمىتواند از خوبىهاى دیگران استفاده كند. هر كسى، هم خوبى دارد و هم ضعف و بدى؛ اگر آدمى در مقام معاشرت با دیگران از نقطه ضعفهاى آنان زود آزرده شود و با آنها قطع رابطه نماید و به خاطر یك بىاحترامى، تندى، بىادبى و ظلم معركه را ترك نماید از بسیارى خوبىها و نعمتهاى دیگران محروم خواهد ماند. اگر انسان مىخواهد در زندگى اجتماعى از نعمت وجود انسانهاى دیگر كه خدا ارزانى نموده است، استفاده كند و استفاده برساند، تنها نباید در این فكر باشد كه از دیگران بهره بگیرد؛ بلكه باید ناملایمات ناشى از برخورد با دیگران را بر خود هموار سازد تا بتواند در كنار آن از خوبىهاى آنها نیز بهرهمند گردد. ما همه بندگان خدا هستیم و باید نعمتهاى خدا ـ چه مادى و چه معنوى ـ به دست خود ما به همدیگر برسد و در این مسیر باید ناهموارىها را تحمل كنیم. البته باید هر كسى سعى كند رابطه صحیحى با دیگران داشته باشد تا بتواند حرف خود را به آنها القا نماید. اگر بخواهیم با تندى و خشونت با خلق خدا رفتار كنیم نه مىتوانیم از آنها استفاده كنیم و نه مىتوانیم استفاده برسانیم. از نعمتى كه خدا در زندگى اجتماعى براى انسانها قرار داده است هم خودمان محروم مىشویم و هم دیگران را محروم مىسازیم. بزرگوارى اقتضا مىكند كه فردى نرمخو باشید؛ مِنَ الْكَرَمِ لینُ الشِّیَم، شیَم جمع «شیمه» به معناى خلق و خوى مىباشد. «لینُ الشِّیَمْ» به معناى نرم خویى، اخلاق نرم داشتن و خوشخو بودن است. هر انسان عاقلى كه مىخواهد در پرتو زندگى اجتماعى از وجود دیگران و كمكهاى ایشان بهرهمند گردد، باید خوش رفتار و خوش اخلاق باشد تا دیگران به معاشرت با او راغب باشند. همانگونه كه در مقام فایده رساندن به دیگران نیز باید با اخلاقى خوش، زبانى شیرین و رفتارى دلسوزانه با دیگران رفتار كند تا زمینه استفاده دیگران و هدایت و ارشاد آنها فراهم گردد و بتواند حرفش را به آنها القا كند و دستشان را بگیرد و از خطاها و لغزشها دورشان نماید.
یكى از موضوعاتى كه در كلمات اهل بیت(علیهم السلام) و همه بزرگان این خاندان مورد تأكید و ترغیب قرار گرفته، مسأله غنیمت شمردن فرصتهاست. آدمى مقاصدى دارد كه در هر شرایطى نمىتواند در پى تحقق آنها اقدام نماید؛ یعنى براى هر كارى فرصت مناسب را باید جستجو نمود و شرایط خاصى باید فراهم گردد تا بتوان براى آن اقدام كرد. در واقع هر مقطع از مقاطع مختلف زندگى و هر لحظه از لحظات عمر براى یك نوع كار خاص و تحصیل هدفى معین مناسبت دارد. در سنین نوجوانى، وضعیت جسمانى و روانى انسان بهگونهاى است كه با نوع خاصى از كارها مناسبت دارد. دوران جوانى و میانسالى و بالاخره دوران پیرى، هر یك شرایط جسمى و روحى خاص خود را دارند. هر كدام از این دورهها مقتضیات خاص خود را مىطلبند؛ كارى كه یك پیرمرد مىتواند انجام دهد گاه یك نوجوان از عهده آن برنمى آید و بالعكس كارى كه یك جوان مىتواند دنبال نماید و به سرانجام رساند چه بسا از دست یك پیرمرد ساخته نیست. آن زمان یك نوع كارهایى را اقتضا مىكند و این زمان یك نوع كارهاى دیگرى را مىطلبد؛ چرا كه وضع جسمانى، مزاجى، حالات روحى، شرایط روانى و موقعیت اجتماعى هر دورانى از زندگى براى یك نوع از فعالیت مناسبت دارد. حتى مكان در این امر بىتأثیر نیست و در هر جایى انسان براى هر كارى نمىتواند اقدام نماید؛ مثلا وقتى عدهاى جهت تحصیل علم از شهرهاى پراكنده در یك شهر جمع مىشوند، به این دلیل است كه شرایط تحصیل در شهر خودشان فراهم نبوده است. بنابراین باید شرایط متفاوت و عوامل مختلفى دست به دست هم بدهند تا زمینه براى انجام یك كار، به طور كامل و مناسب فراهم بشود گردد. اگر این عوامل با هم كمك نكنند و سازگار نباشند، كارها به دشوارى پیش مىروند. سازگارى و توافقِ عواملِ مؤثرِ در یك فعالیت و تحقق شرایطِ لازمِ زمانى، مكانى، روحى، جسمى و هماهنگى این امور با نوع كار، «فرصت» نامیده مىشود. آن حالتى كه عوامل مختلف مىشوند تا كارى در موقعیت خاص و مناسب محقق گردد، «فرصت» نام دارد. بنابراین آدمى باید فكر كند كه آیا در این موقعیت سنى و در این شرایط زمانى، مكانى و وضعیت خانوادگى مىتواند به هدف خود برسد یا نه؟ از مجموع شرایطى كه الآن فراهم است چگونه مىتوان
بهترین بهرهها كامل را برد تا براى سعادت خود و دیگران مفید باشد. به كارگیرى عوامل و شرایط موجود در راستاى اهداف خاص را مىتوان غنیمت شمردن فرصت نامید، امرى كه بسیار بر آن تأكید شده است؛ چراكه همیشه چنین وضعیت درخشانى باقى نمىماند و فراهم نمىگردد و تمام این تأكیدها از این روست كه آدمى فراموشكار و غافل است. همگى مىدانیم كه جوانى همیشه باقى نمىماند، اما به گونهاى رفتار مىكنیم كه گویا همیشه جوان خواهیم ماند. توجه نمىكنیم كه روزى پیر مىشویم و این قوا از دست مىروند و نخواهیم توانست كار مورد نظر خود را انجام دهیم. گاه آن چنان غافلیم كه دیگران هم هرچه مىگویند چندان اثر نمىكند و فرصتها را یكى پس از دیگرى از دست مىدهیم. واقعیت آن است كه ما از وجود نعمتهاى بىپایانى كه در اختیار داریم، غافلیم و توجه كافى به زمان، مكان و شرایط موجود نداریم تا بدانیم چه ذخیرهاى از امكانات و چه گنجینهاى از نعمتهاى الهى را در اختیار داریم تا از آنها استفاده كنیم. موقعى به وجود آنها پى مىبریم كه آنها را از كف دادهایم؛ مثلا تا زمانى كه در حوزه یا دانشگاه هستیم و اساتید بزرگوار، مجرّب، دانشمندان، مربیان وارسته اخلاق و امكانات تحصیل و تهذیب فراهم است، به وجود ذىقیمت آنها پى نمىبریم و یا گمان مىكنیم كه این فرصت همیشه باقى است و آن را به وقتهاى آتى حواله مىدهیم؛ ولى ناگهان متوجه مىشویم كه فرصت از كف رفته است. اهمیّت فراوان این مطلب و شدّت اهتمام دین مقدس اسلام باعث شده است تا با تعابیر مختلف در روایات شریف روى این مسأله تاكید شود كه فرصتها را غنیمت بشمارید كه مثل ابر مىگذرند: اَلْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب(1). و یا رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) خطاب به ابوذر مىفرمایند: اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْس: شَبابَكَ قَبْلَ هِرْمِكَ وَ صِحَّتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ وَ غِناكَ قَبْلَ فَقْرِكَ وَ فِراغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ وَ حَیاتَكَ قَبْلَ مَوْتِك(2).
در اینجا نیز امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در یك جمله كوتاه و پرمعنا مىفرماید: بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَكوُنَ غُصَّة؛ تا فرصت هست از شرایط براى تكامل خودت استفاده كن، اگر از آن استفاده نكنى فردا غصه خواهى خورد و این فرصت به غم و اندوه تبدیل مىشود. قبل از این كه این فرصت از دست برود و به خاطر سپرى شدن آن، مبتلا به غم و اندوه شوى آن را غنیمت بشمار!
1. نهجالبلاغه، قصارالحكم، ش 21.
2. بحارالانوار، ج 77، ص 77، روایت 3.
معمولا شیطان با القاى افكار باطل كه در ظاهر حكمتآمیز است، انسان را فریب مىدهد؛ چون علم شیطان نه تنها كمتر از علم ما نیست؛ بلكه اگر علم صدها نفر را روى هم بگذاریم به اندازه علم جناب ابلیس نمىشود. شیطان شش هزار سال قبل از حضرت آدم در این دنیا زندگى مىكرد و هماینك نیز زنده است و از همه تجربیات خود و دیگران استفاده مىكند؛ لذا شیطان از همه ما عالمتر است و راههاى مختلف اغواى دیگران را خیلى خوب مىداند. گمان مبرید كه ما خیلى زرنگ هستیم و حتماً مىتوانیم در مقابل شیطان مقاومت كنیم و فریب نخوریم. او از ما بسیار استادتر است و گاهى افراد را به وسیله كلمات به ظاهر حكمتآمیز فریب مىدهد؛ مثلا در قالب سخن حكیمانهاى همانند این كه دوراندیشى اقتضا مىكند كه انسان عجله نكند، ما را به تسویف گرفتار مىسازد و فرصتهاى طلایى را از ما سلب مىكند. ما نیز فریب خورده و مىگوییم: اَلْعَجَلَةُ مِنَ الشَّیْطان؛ عجله كار شیطان است، پس عجله نكن! حالا فرصت هست؛ مثلا چرا در درس خواندن عجله دارى، یك روز دیرتر مجتهد شو! یا مثلا در مورد اعمال عبادى و انجام مستحبات به فریب ما همّت مىگمارد و اینگونه القا مىكند كه تازه اول ماه رجب است و هنوز سى روز تا آخر ماه براى روزهگرفتن باقى مانده است. روز دیگرى روزه مىگیرى؛ چه عجلهاى در روزه گرفتن دارى؟ و با القائات دیگرى از این قبیل، فرصتها را از ما مىگیرد. شیطان انسان را با انواع بیانها، زبانها و توجیهها از كار خیر بازمىدارد؛ همانند این كه عجله نكن، با صبر و حوصله عمل كن، هنوز جوانى و براى عبادت كردن و درس خواندن فرص باقى مانده است، بگذار با درس خواندن عاقلتر، پختهتر و كاملتر شوى تا عبادتت ثواب بیشترى داشته باشد.
یكى از راههاى نفوذ شیطان براى فریب آدمى همین تعبیر است كه: دوراندیشى اقتضا مىكند تا انسان در كارهایش عجله نكند. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) براى خنثى نمودن این دسیسه مىفرماید: مِنَ الحَزْمِ العَزْم؛ دوراندیشى اقتضا مىكند كه انسان زود تصمیم بگیرد و عمل كند. اگر فرصتى براى عبادت، تحصیل علم، خدمت به مردم و... فراهم آمده است انسان باید به آنچه آن فرصت اقتضا مىكند عمل نماید. تحصیل علم اگر براى خدا و به قصد قربت باشد عبادت است و از بهترین عبادتهاست. و یا اگر فرصت و زمانى قبل ماه رجب و رمضان
پیشآمده كه اقتضاى عبادت و سحرخیزى دارد باید این فرصت را مغتنم شمرد و در این ایام به عبادت و سحرخیزى و روزهدارى پرداخت.
دوراندیشى اقتضا مىكند كه فرصت را غنیمت بشماریم و در همین لحظه تصمیم بگیریم و عمل مناسب این فرصت را انجام دهیم؛ چراكه كه این فرصت دیگر تكرار نمىشود و به دست نمىآید. مبادا كار را پشت سر بیندازد و مسامحه كند كه مِنْ سَبَبِ الحِرْمانِ التَّوانى؛ به تأخیر انداختن، موجب محرومیت انسان مىشود. هرگز نمىتوان این را صبر و حوصله و دوراندیشى نامید؛ بلكه مصداق تام و كامل سهلانگارى، تسویف و فریبخوردن از شیطان است؛ چراكه آدمى مىتواند كار خیرى را انجام بدهد، ولى با این دست و آن دستكردن، فرصت را از دست مىدهد و از انجام آن كار خیر محروم مىماند. البته در انجام كار خیر و اغتنام فرصت باید اولویتها را رعایت نمود؛ چرا كه تعداد موارد كار خیر، فراوان است. حتى در بین واجبات باید واجب برتر را برگزینیم؛ چون گاهى اوقات چند تكلیف واجب تزاحم پیدا مىكنند كه در اینگونه موارد باید همان تكلیفى را كه داراى اولویت تشخیص دادهاید، انجام دهید. فكر كنید و ببینید چه كارى مهمتر و چه چیزى ارزش بیشترى دارد. وقتى تكلیف و وظیفه خود را تشیخص دادید دیگر صبر و حوصله و مهلتدادن سزاوار نیست؛ چراكه مِنَ الْحَزْمِ اَلْعَزْم؛ اقتصادى دوراندیشى، تصمیم بر عمل است و مِنْ سَبَبِ الْحِرْمانِ التَّوانى؛ تأخیر انداختن و سستى كردن سبب محرومیت از فرصت مىگردد.