درس‌سی‌وپنجم:آداب رفاقت (2)

 

درس سى و پنجم

 

 

آداب رفات (2)

 

 

 

زشت‌تر از زشت‌

مرز رفاقت و میزان صمیمیت‌

اجتناب از موضع اتهام‌

وجوب حفظ حرمت خود‌

آفت دوستى‌

اعتدال در مسؤولیت‌ها

 

 

 

 

آداب رفاقت (2)

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

مَا أَقْبَحَ الْقَطِیعَةَ بَعْدَ الصِّلَةِ وَالْجَفَاءَ بَعْدَ الاِْخَاءِ، وَالْعَدَاوَةَ بَعْدَ الْمَوَدَّةِ، وَالْخِیَانَةَ لِمَنِ ائْتَمَنَكَ، وَالْغَدْرَ بِمَنِ اسْتَأمَنَ إِلَیْكَ، وَإِنْ اَرَدْتَ قَطِیعَةَ أَخِیكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ إِلَیْهَا إِنْ بَدَا لَهُ وَلَكَ یَوْمَاً مَا وَمَنْ ظَنَّ بِكَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ وَلاَتُضِیعَنَّ حَقَّ أَخِیكَ إِتِّكَالاً عَلَى مَا بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ فَإِنَّهُ لَیْسَ لَكَ بِأَخ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ، وَلاَیَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى النَّاسِ بِكَ؛

چه زشت است گسستن بعد از پیوستن و جفاكردن پس از برادرى و دشمنى بعد از دوستى و خیانت به آن كه تو را امین شمرده، و مكر ورزیدن به آن كه به تو اعتماد كرده است. اگر خواستى از برادرت بگسلى جایى براى [دوستى] او، نزد خود باقى گذار كه اگر روزى [حقیقت] بر وى و تو آشكار گردید بازگشت ممكن شود. پندارِ آن كه به تو خوش گمان است [با عمل] تأیید كن و حق برادرت را به اتكال دوستى‌اى كه با او دارى ضایع مگردان، چه آن كس كه حق او را ضایع كنى برادرت نیست. مبادا نزدیكانت در نزد تو بدبخت‌ترین مردم باشند.

 

در این بخش از كلام، امیرالمؤمنین على(علیه السلام) به موضوع اخلاق اجتماعى و آداب معاشرت مى‌پردازند. همان‌گونه كه گذشت حضرت(علیه السلام) سخنان خود را براى شخص معینى مانند امام حسن(علیه السلام) كه از ویژگى‌هاى عالى اخلاقى برخوردار است بیان نمى‌كنند. بلكه روى سخن حضرت با هر انسانى است كه مى‌خواهد در زندگى اجتماعى موفق باشد و ارزش‌هاى انسانى را رعایت كند. لذا مطالب گفته شده اختصاص به مؤمنان و معتقدان به خدا و قیامت ندارد و

نفع آن عام و فراگیر است و هر شخصى مى‌تواند با به كارگیرى آنها، به فواید و پیامدهاى آن دست یابد؛ چه كسانى كه ایمان دارند و چه آنها كه اهل ایمان نیستند. البته افرادى كه اهل ایمانند و با قصد قربت به این مواعظ و نصایح عمل مى‌كنند، به سراسر زندگى خود رنگ عبادت مى‌دهند و به سوى آن مقصد عالى و نهایى پیش مى‌روند و با انجام هر عملى به خداوند تقرب مى‌جویند. اما كسانى كه از این معرفت و ایمان بى‌بهره‌اند تنها در همین زندگى دنیوى از ثمرات این مواعظ بهره مى‌برند. این گروه گرچه به آن اهداف و نتایج بلند مؤمنان نایل نمى‌شوند؛ ولى در دنیا زندگى ایده‌الى خواهند داشت. به هر حال موضوع سخن در این فقره و فقره‌هاى بعدى، آداب معاشرت است و آیین زندگى در اجتماع و برخورد با دیگران را تبیین مى‌كند.

 

زشت‌تر از زشت‌

در بخش‌هاى گذشته راجع به معاشرت با دوستان مواعظ و حكمت‌هاى عملىِ عالى و برجسته‌اى بیان شد؛ از جمله درباره كیفیت برخورد با دیگران و روش انتخاب دوست و كیفیت حشر و نشر با دوستان و ایجاد صمیمیت و میزان آن، مطالبى بیان شد. همین‌طور در خصوص وظایف دوستان نسبت به یكدیگر، سفارش‌ها و قواعدى بیان گردید و اینك حضرت(علیه السلام) به تبیین و تشریح آیین دوستى مى‌پردازند.

وقتى آدمى قدم‌هاى آغازین ورود به زندگى اجتماعى را برمى‌دارد و به تازگى وارد اجتماع مى‌شود، مى‌باید پاى‌بند مجموعه‌اى از ارزش‌ها باشد و سعى نماید دوستان خوبى انتخاب كند و نسبت به دیگران مهربان باشد، احسان كند و خیرخواه آنان باشد. ولى پس از ورود به زندگى اجتماعى و انتخاب دوست و كسب موقعیت اجتماعى و جلب اعتماد مردم، دیگر سطح وظایف و روابط سابق كفایت نمى‌كند و وظایف سنگین‌ترى متوجه وى مى‌شود.

در روزهاى اول ورود به اجتماع او را نصیحت مى‌كردند كه در انتخاب دوست دقت كن و در تشخیص دوستان خوب از افراد فریب‌كار مراقب باش؛ افرادى را به عنوان شریك و همراه زندگى اجتماعى خود انتخاب كن كه براى اهدافت مفید باشند و تو را در نیل به آن اهداف

یارى رسانند. ولى در مرحله دوم فرض بر آن است كه وى وارد زندگى اجتماعى شده و با مقررات آن آشنایى پیدا كرده است؛ دوست خود را جُسته و روابط دوستى استوار گردیده است و با افراد زیادى رابطه اجتماعى و فرهنگى برقرار كرده و در برابر، كسانى هم او را امین خود شمرده‌اند. بى‌تردید چنین شخصى در این مرحله وظایف سنگین‌ترى بر عهده دارد.

در مرحله اول و آغاز ورود به اجتماع اگر آدمى در صدد انتخاب دوست خوب و شایسته و مناسب نباشد، بى‌تردید مورد نكوهش قرار مى‌گیرد و از جانب دیگر چه بسا متحمل ضررهاى جبران‌ناپذیر مى‌گردد. اما اگر بعد از انتخاب دوست مناسب و شایسته، وى را رها سازد، مستحق نكوهش بیشتر خواهد بود. گاه انسان به دلیل آن‌كه كار مثبتى انجام نمى‌دهد سرزنش مى‌شود و گاه براى این‌كه حاصل تلاش‌هاى خود را بر باد مى‌دهد نكوهش مى‌گردد؛ بدیهى است كه عمل دوم نكوهش بیشترى برمى‌تابد.

فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این قسمت ناظر به چنین موقعیتى است كه آدمى دوستانى خوب و مناسب برگزیند ولى به دلیل قدرناشناسى، آنها را از دست بدهد و ارتباطش را با آنها قطع كند، یا نسبت به كسانى كه او را امین شمرده‌اند خیانت كند و حق آنها را ادا ننماید. بى‌تردید چنین اعمالى در حق یك دوست خیلى زشت‌تر از آن است كه انسان از ابتدا دوستى انتخاب نكند؛ مَا اَقْبَحَ الْقَطِیعَةَ بَعْدَ الصِّلَة. زندگى بدون دوست و پشتوانه اجتماعى كارى غلط و خسارت‌بار است ولى ناپسندتر و بدتر، آن است كه بعد از انتخاب دوست و برقرارى رابطه دوستانه، پیمان دوستى را بشكند و بعد از پیوند و وصل، بگسلد و ببرد.

وَالْجَفَاءَ بَعْدَ الإِخَاء: آدمى اگر بعد از انتخاب دوست و برقرارى رابطه اخوت و برادرى، با وى جفا كند و حقوق اخوت را به جاى نیاورد، بسیار نكوهیده‌تر از آن است كه از ابتدا كسى را به دوستى نگیرد. سرمایه دوست را مى‌باید همانند سرمایه‌هاى دیگر نیكو داشت و آن را حرمت نهاد كه به دست نیاوردن چنین سرمایه‌اى، نكوهیده و از كف‌دادن آن نكوهیده‌تر است؛ همان‌گونه كه دشمنى بعد از مودّت و دوستى، زشت‌تر از عداوتِ بى‌مقدمه است.

وَالْخَیانَةَ لِمَنِ ائَتَمَنَك؛ به یقین خیانت در حق هر كسى بد است؛ اما در حق كسى كه شما را امین شمرده است زشت‌تر و ناپسندتر مى‌باشد. البته خیانت اَشكال متنوعى دارد؛ گاه تضییع

حق دیگران و گاه غصب اموال مردم. وقتى آدمى در اجتماع موقعیتى كسب مى‌كند، مردم به او اعتماد مى‌كنند و در برخى امور خود به وى مراجعه مى‌نمایند و مال و عِرض خود را به وى مى‌سپارند. حال اگر چنین فردى خیانت كند خیلى بدتر از خیانت آن فردى است كه هنوز موقعیتى پیدا نكرده است و مردم او را امین نشمرده و به او اعتماد نكرده‌اند.

هم‌چنان كه در ابتداى بحث اشاره شد، مى‌بینیم كه این سخنان حضرت(علیه السلام)، نصایحى كلى و عام است كه براى هر كسى در زندگى مفید و راه‌گشاست، البته با این تفاوت كه اگر شخص مؤمن با قصد قرب الهى فرمایشات امام معصوم را به كار بندد افزون بر تأثیر دنیوى ثواب اخروى نیز خواهد داشت و افزون بر پیشرفت و ترقى در زندگى دنیایى، سعادت اخروى و معنوى را نیز به دنبال دارد. اما كسى كه به خدا و روز قیامت ایمان ندارد و به این نصایح صرفاً به عنوان دستورالعملى براى زندگى عمل مى‌كند، تنها مصالح زندگى اجتماعى و دنیایى وى تأمین خواهد شد.

 

مرز رفاقت و میزان صمیمیت‌

یكى از انگیزه‌ها و علل بیان این نصایح و مواعظ، آن است كه ما را از خواب غفلت بیدار كند؛ چراكه گاه این امور مورد غفلت قرار مى‌گیرند وگرنه بیشتر افراد با این مطالب آشنا هستند. غالب این نصایح و حكمت‌ها به‌گونه‌اى است كه اگر موضوع و محمول آن به درستى تصور شود، هركسى پى مى‌برد كه مطلب همان‌گونه است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرموده است لذا دیگر نیازمند دلیل تعبدى و بیان نقلى نیست. آدمى به خوبى مى‌فهمد كه اگر كسى شیئى را به امانت به او سپرد، نباید در آن خیانت كند. خیانت در امانت كارى است زشت و این واقعیت را همه مى‌فهمند. بنابر چنین نصایحى از آن روى است كه بسیارى از اوقات مورد غفلت قرار مى‌گیرند، یا به افراط و تفریط در آنها مبتلا مى‌شویم؛ مثلا حضرت سفارش مى‌فرمایند كه وجود دوست براى انسان یك ضرورت است و آدمى مى‌باید در زندگى براى خود دوستانى برگزیند و از آنها در امور دینى و دنیاییش استفاده كند و باید با آنها صمیمى باشد. در این زمینه برخى انسان‌ها دچار افراط مى‌شوند و بعضى دیگر به راه تفریط مى‌روند و در دوستى‌ها و

رفاقت‌هاى خود هیچ حد و مرزى نمى‌شناسند و همه چیز را برملا مى‌كنند و هیچ رازى را ناگفته باقى نمى‌گذارند؛ لذا به محض این‌كه دوستى آنها كم‌رنگ و رقیق مى‌شود احساس ترس و عدم امنیت مى‌كنند.

چه بسا حوادثى در زندگى اتفاق مى‌افتد و این دوستى از بین مى‌رود و گاه به دشمنى بدل مى‌شود. در این هنگام است كه اسرارِ به امانت سپرده شده نزد دوست، مورد سوء استفاده قرار مى‌گیرد، چون از ابتدا به خطا پنداشته مى‌شد كه این دوستى با این سطح از صمیمیت و گرمى همیشه باقى خواهد ماند، غافل از آن‌كه روزى ـ خداى ناكرده ـ این دوستى از بین مى‌رود و به دشمنى تبدیل مى‌شود. در این هنگام آن شخص از اسرارى كه فاش كرده‌اید سوء استفاده مى‌كند. لذا در حالى كه سفارش مى‌شود دوست خوب انتخاب كنید و با وى صمیمى و یكرنگ باشید، همین طور نیز توصیه مى‌فرمایند: بعضى از اسرار زندگى خود را به هیچ كس حتى به دوست خود نگویید. آدمى باید احتیاط كند و صندوق اسرار و گنجینه دل را نزد هر كس و ناكس نگشاید. بعد از سال‌هاى متمادى رفاقت و آزمودن دوست در شرایط مختلف زندگى و اطمینان به وفادارى و رازدارى او، تنها مى‌توان برخى از اسرار را با وى در میان نهاد وگرنه در ابتداى دوستى كه هنوز به اطمینان لازم دست نیافته‌ایم و از میزان صمیمیت او آگاه نیستیم نباید اسرارمان را فاش سازیم. این سخن یك نكته دقیق و یك ظرافت عقلایى در زندگى است؛ اما افسوس كه برخى مواقع مورد غفلت واقع مى‌شود و بعد از مواجهه با پیامدهاى منفى آن تازه از غفلت خود آگاه و پشیمان مى‌شویم. انسان هنگامى كه با كسى دوست مى‌شود، به خاطر شیرینى رفاقت و صمیمیت نباید تمام حجاب‌ها و موانع عقلایى یك زندگى را زیر پا بگذارد و این‌گونه تصور نماید كه لازمه دوستى و رفاقت آن است كه باید از اسرار یكدیگر اطلاع كامل داشته باشند. این تصور، خلاف عقل سلیم و دوراندیشى است. هم‌چنین انسان باید در ابراز دوستى و بیان عواطف و احساسات ملاك و معیار صحیحى داشته باشد و براساس آن معیار، محبت و دوستى خود را ارزانى نماید. بنابراین حتى ابراز محبت كه خود مقوله‌اى جداى از افشاى اسرار است حد و مرزى دارد؛ تا چه رسد به بیان اسرار زندگى كه در برخى موارد به فروریختن بنیان زندگى منجر مى‌شود.

روشن است كه رعایت این قاعده در مورد دشمنى هم لازم است. به صرف اعلام دشمنى و خصومت از طرف شخصى، نباید تمام موجودى سینه پرآتش را بیرون ریخت به‌گونه‌اى كه اگر عداوت طرف مقابل شدت یافت دیگر تیر خصومت در تركش نمانده باشد، یا اگر ورق برگشت و بازار دوستى رونق یافت، جبران گذشته ممكن نشود.

در یك كلام هرگز نباید تمام مراتب دوستى و عواطف را به دوست ارزانى و تمام موجودى خصومت و دشمنى خود را به دشمن اظهار نمود؛ بلكه باید همیشه مقدارى محبت و خشم در نهان‌خانه دل ذخیره داشت تا در فرصت‌هاى غیر منتظره با كسادى سرمایه عاطفى مواجه نشوید؛ لذا اگر با كسى به هر دلیلى ـ چه حق و چه باطل ـ سوء تفاهم و اختلافى پیدا كردید، نباید در مقام دشمنى آن‌قدر افراط كنید كه دیگر هیچ راهى براى آشتى باقى نماند. در هر حال مى‌باید بااحتیاط عمل كنید. با دوستان خود به‌گونه‌اى رفتار نكنید كه اگر خداى ناكرده روزى این دوستى فرو پاشید و از بین رفت ضررى از ناحیه وى متوجه شما شود و همین طور با دشمنان خود به‌گونه‌اى رفتار نكنید كه اگر روزى در صدد بنانهادن دوستى برآمدید بنیانى براى برپاكردن دوستى بیابید. به تعبیرى، تمام ظرفیت‌ها را با خصومت پر نسازید كه اگر روزى خواستید از دوستى صحبت كنید، بتوانید در صورت یكدیگر نگاه كنید. اگر تمام نگاه خصومت‌آلود باشد دیگر جایى براى نگاه محبت‌آمیز باقى نمى‌ماند و لذا چشم‌ها توان در هم نگریستن را ندارند. پس در این مقام نیز باید احتیاط كرد و مرزها را رعایت نمود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرمایند: إِنْ اَرَدْتَ قَطِیعَةَ اَخِیكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ اِلَیْهَا؛ اگر خواستى از برادرت بگسلى جایى براى دوستى و بازگشت نزد او باقى بگذار.

فرض كنید مدت‌هاست با كسى رفیق هستید ولى حال مشاهده مى‌كنید كه وى از مسیر تقوا و پاكى خارج شده و راه مخالف پیش گرفته است و چون دیگر نمى‌خواهید با چنین شخصى ارتباط داشته باشید، دوستى خود را با وى قطع مى‌كنید و دست از رفاقت دیرین خود مى‌شویید. یا گاهى رفاقت دو نفر تنها محدود به امور دنیایى است و لذا با تهدید منافع دنیایى و عدم رعایت حقوق مالى از یك طرف، این دوستى رقیق مى‌شود و روى به افول مى‌گذارد. به هرحال حضرت على(علیه السلام) مى‌فرمایند: اگر خواستید از رفیق خود جدا شوید آن‌چنان قطع

رابطه نكنید كه تجدید پیوند ممكن نباشد؛ بلكه راهى هم براى تجدید رفاقت و آشتى باز گذارید و همه راه‌هاى دوستى و پل‌هاى رفاقت را پشت سر ویران نسازید. شاید دوباره درصدد دوستى با او برآمدید و موانع رفاقت قبلى مرتفع شد. پس راهى هرچند باریك براى آشتى مجدد باقى گذارید: فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ إِلَیْهَا؛ مقدارى جا براى دوستى مجدد و تجدید مودت باقى بگذارید؛ چه‌بسا روزى درصدد تجدید مودت دیرین برآیید. لذا به‌گونه‌اى رفتار نكنید كه اگر دوباره به رفاقت سابق متمایل شدید راه بازگشت وجود نداشته باشد و مبادا تمام راه‌هاى تجدید دوستى و محبت را به طور كامل مسدود كنید.

 

اجتناب از موضع اتهام‌

از جمله مباحث مهم در زندگى اجتماعى و آداب معاشرت و اخلاق جمعى پرهیز از موضع تهمت است. انسان در زندگى اجتماعى و روابط خود با دیگران باید به‌گونه‌اى رفتار كند كه موجب سوء ظن نشود و به تعبیر بهتر نباید با اعمال نسنجیده و رفتارهاى بى‌مورد خودش را در موضع اتهام قرار دهد و اسباب سوء ظن دیگران را فراهم سازد؛ یعنى در حالى كه آدمى نباید بیش از حد به نظر دیگران و قضاوت مردم اهمیت بدهد و در اعمال و رفتارش باید ملاك اصلى را رضایت خداوند قرار دهد، در عین حال نباید رفتارش به‌گونه‌اى باشد كه زمینه سوء ظن دیگران را فراهم سازد.

باید توجه داشت كه بین قضاوت مردم، كه سوء ظن نوعى از آن است، و بین تحصیل خواست مردم تفاوت فاحش و روشنى وجود دارد. آدمى نباید موجبات قضاوت نابه‌جاى مردم را فراهم كند و خود را در موضع سوء ظن قرار دهد و از سوى دیگر نیز نباید درصدد تحصیل رضایت مردم باشد؛ بلكه مى‌باید تنها در جلب رضایت خداوند بكوشد. به عبارت دیگر گاهى مردم چیزى از ما مى‌خواهند كه خداوند متعال نمى‌خواهد و نمى‌پسندد و گاه نیز مردم دست به قضاوت‌هاى نسنجیده مى‌زنند و بى‌جهت كسى را مدح یا ذمّ مى‌كنند. اكنون با توجه به این دو مسأله، سخن این است كه آدمى نباید ضابطه اعمال و رفتار خود را جلب نظر مردم قرار دهد، ولى مى‌باید مراقب باشد كارى نكند كه مردم نسبت به او بدبین شوند. به

عبارت دیگر در حالى كه نباید در كارهاى خود صرفاً درصدد تحصیل رضایت مردم باشد، اجتناب از ایجاد سوء ظن نیز لازم است. در یك كلام تحصیل رضایت خداوند متعال در هر حال ضرورى است و انسان باید ببیند كه خداوند از او راضى است یا نه؟ روایات بسیار مفصل، عمیق و نابى در این مورد وجود دارد كه در جلد نخست این نوشتار به آن پرداختیم. شاید از همه این روایات جالب‌تر آن سخن امام باقر(علیه السلام) به جابربن یزید جعفى است كه شرح و بیان آن گذشت.(1) ملاك ارزشیابى، كلام خداوند متعال و قضاوت حضرت حق است نه حرف مردم، و انسان نباید حرف مردم را میزان ارزش خود و اعمالش قرار دهد؛ بلكه باید به معیار واقعى ارزشیابى، یعنى خواست خداوند و بعد كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)مراجعه نماید و براساس آن عملكرد خویش را محك بزند.

نه‌تنها تحصیل رضایت دل مردم و خشنودى آنها لازم نیست بلكه اصولا نباید در پى رسیدن به خوش‌بینى دیگران برآمد؛ چه این عمل یك نوع شرك است. آنچه توصیه شده و مطلوب است اجتناب از ایجاد سوءظن در اذهان مردم است. آدمى نباید با این اندیشه و انگیزه رفتار كند كه مردم از او تعریف و تمجید كنند. مؤمن موحّد باید همیشه و در هر كارى خداوند متعال را مد نظر داشته باشد و البته اگر كسى با خدا باشد، خداوند متعال نیز دل‌هاى مردم را نسبت به او مهربان خواهد كرد: إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحمَنُ وُدًّا.(2) شخص مؤمن نباید به‌گونه‌اى عمل كند كه تمام همّ و غمّ وى تحصیل رضایت مردم و خشنودى آنها باشد و همیشه تلاش كند تا مردم وى را دوست بدارند؛ بلكه مى‌باید پیوسته در پى كسب رضایت خداوند متعال باشد و خداوند منان نیز هروقت صلاح بداند دل‌هاى مردم را نسبت به او مهربان مى‌كند. از آن طرف نیز مؤمن نباید كارى كند كه مردم نسبت به او بدبین شوند و نباید خود را در معرض اتهام و سوء ظن و تهمت قرار دهد.

غفلت از ظرافت این كلام روشنگر و بیان الهى باعث شده است كه برخى افراد و بعضى از طوایف اهل تصوف دچار لغزش و انحراف شوند. آنها مى‌پندارند كشتن نفس و مبارزه با آن، انجام اعمال و رفتارى است كه باعث بدبینى و سرزنش مردم شود. از آن‌جا كه این گروه مبارزه


1. پند جاوید، ج 1، ص 105.

2. مریم (19)، 96.

با نفس را در تحمل ملامت دیگران مى‌دانند، به آنها «ملامتیّه» مى‌گویند. این گروه كه طوایفى از اهل تسنن هستند، مى‌پندارند راه مبارزه با نفس آن است كه آدمى خود را نزد مردم بد و ناپسند جلوه دهد تا به او بدبین شوند و این نوع قضاوت و بینشِ مردم را موجب تقرب به خداوند مى‌دانند. به‌یقین این راه اصلاح نفس، روشى ابداعى است نه الهى و هرگز خداوند سبحان دوست ندارد كه مؤمن در جامعه مورد اتهام واقع شود. مصالح زندگى اجتماعى و شؤون مسلمانى اقتضا مى‌كند كه مردم نسبت به یكدیگر خوش‌بین باشند و تعالیم الهى و آموزه‌هاى آسمانى به شخص مؤمن اجازه نمى‌دهد تا به دست خویش آبروى خود را ببرد و موجبات بدبینى دیگران را فراهم سازد.

 

وجوب حفظ حرمت خود‌

خداوند متعال، نه اجازه مى‌دهد كه مؤمن آبروى خود را ببرد و نه اجازه مى‌دهد نسبت به دیگران حرمت‌شكنى كند. آبروى شخص مؤمن محترم است؛ لذا همان‌گونه كه دیگران اجازه ندارند این حرمت الهى را بشكنند، خودش نیز نباید به‌گونه‌اى رفتار كند كه مردم درباره او یا مؤمن دیگرى سوء ظن و قضاوت ناپسند داشته باشند یا وى را متهم سازند. شخص مؤمن مجاز نیست خود را در معرض اتهام و بدبینى قرار دهد، همان گونه كه نمى‌تواند دیگران را نیز متهم سازد. البته در مقام عمل، پاى‌بندى به هر دو نوع رفتار بسیار دشوار است؛ چه از یك طرف همان‌گونه كه گفتیم نباید توجه انسان به قضاوت و خواست مردم باشد و از جانب دیگر نیز باید مواظب باشد كه زمینه سوء ظن را فراهم نسازد و مورد بدبینى واقع نشود. از این روى رعایت این مرزهاى دقیق بسیار مشكل است انسان باید عیوب و گناهان خود را پوشیده نگهدارد. اگر نقصى در اعمال و عیبى در رفتار او وجود دارد و بر مردم مخفى مانده است، نباید آن را افشا كند. حال اگر این اصل را رعایت كرد و رفتار او در زندگى اجتماعى باعث جلب حسن ظن مردم شد، این خود نعمتى الهى است كه باید قدر آن را بداند و مى‌تواند از این سرمایه اجتماعى و پشتوانه اعتماد مردمى، در زمینه‌هاى مادّى و معنوى استفاده كند و از نعمت وجود دوستان و مردم خوش‌بین در جهت اهداف عالى و نیل به مراتب كمال بهره‌مند شود.

چه بسا این پشتوانه اجتماعى و آن حسن نگرش و اعتقاد مردم باعث شود كه شما سعى كنید كه آن را به یك حسن ظن واقعى و محقّق تبدیل كنید؛ یعنى اگر واقعاً آن جهات حسن و كمال و آن اوصاف زیبا و نیك در شما نیست، تلاش كنید تا خود را به آن اوصاف نیك بیارایید. حال كه مردم به حسن ظن خود مى‌پندارند شما اهل نماز شب و پارسایى و... هستید، پس واقعاً چنین باشید. اگر آنها با نیكى پندار خود، شما را شخصى پاك‌سرشت و صادق و خوش‌خلق مى‌شمارند پس هیچ گاه دروغ نگویید و مراقب گفتار خود باشید كه هرگز سخن ناخوشایند و تلخ بر زبانتان جارى نشود. در یك كلام سرمایه بى‌حساب خوش‌بینى مردم را از دست ندهید. به‌خصوص براى كسانى كه از موقعیت اجتماعى و مسؤولیت خاصى برخوردار هستند این سرمایه، بسیار مهم و حیاتى است؛ لذا باید سعى كنند این حسن ظن مردمى را حفظ نمایند و به همان شكلى كه مردم حسن ظن دارند و مورد رضایت خداست، رفتار كنند.

البته بى‌تردید براى شخص مؤمن و موحد و برخوردار از ایمان كامل ـ كه امام حسن(علیه السلام)مصداق بارز آن هستند ـ چنین سفارش‌هایى اصولا جاى ندارد، و معنا ندارد كه به چنین فردى بگوییم حال كه مردم به تو حسن ظن دارند، پس تو هم مطابق حسن ظن مردم رفتار كن؛ چه او خود را به خاطر خدا از آلودگى‌ها پاك كرده است و به تعبیر دیگر، پیشاپیش، حسن ظن مردم را محقق ساخته است. هم‌چنان كه قبلا نیز گفته‌ایم ذكر چنین سفارش‌هایى در این وصیت‌نامه بدان سبب است كه مخاطب آن در واقع عموم مردم هستند و مردم عادى معمولا لغزش‌ها و خطاهایى دارند كه بر دیگران مستور مى‌باشد و از همین روى مردم نسبت به آنها حسن ظن دارند و هریك به دیگرى به دیده‌اى نیك مى‌نگرد.

 

آفت دوستى‌

یكى از نكات دقیق و ظرایف عالم رفاقت، رعایت حقوق دوستى در تمام دوره‌ها و همه فراز و نشیب‌هاى زندگى است. انسان وقتى با كسى رفیق مى‌شود و باب صمیمیت مى‌گشاید گاه این رفاقت و صمیمیت، وى را از اداى حقوق دوست غافل مى‌كند و باعث آن مى‌شود كه حقوق رفیقش را درست ادا نكند. از جمله حقوق دوست مؤمن آن است كه در محضر دیگران به او

احترام گذارد و به هنگام احسان نمودن، دوست خود را مقدّم بدارد و اگر به چیزى احتیاج دارد، احتیاج وى را زودتر برآورده سازد. ولى افسوس كه گاهى صمیمیت و یگانگى به حدى مى‌رسد كه آدمى نه تنها حقوق دوست خود را فراموش مى‌كند و وظایف دوستى را نادیده مى‌گیرد، بلكه حتى خودِ رفیقش را نیز فراموش مى‌كند!

البته این حالت از آن‌جا ناشى مى‌شود كه آنها شدیداً با هم احساس خودمانى‌بودن مى‌كنند و نوعاً این‌گونه است كه وقتى انسان‌ها خیلى با یكدیگر صمیمى شدند دیگر كمتر به هم احترام مى‌گذارند و چه بسا برخى از حقوق طرفینى را نیز فراموش مى‌كنند؛ مثلا از آن‌جا كه رفاقت و صمیمیت عمیقى بین خود احساس مى‌كنند، در زندگى خصوصى با ضمیر خطاب «تو» یكدیگر را صدا مى‌زنند و از همین روى و در اثر عادت، در زندگى اجتماعى و در انظار مردم نیز به همان شكل و در قالب همان كلمات و الفاظ یكدیگر را خطاب مى‌كنند. باید توجه داشت كه این شكل رفتار و برخورد به تدریج باعث كمرنگى رفاقت مى‌شود. روشن است كه خودمانى‌شدن و یكرنگى و صمیمیت نباید سبب شود كه در انظار دیگران حقوق دوست خود را رعایت نكنیم و احترامش را نگه نداریم؛ بلكه باید نسبت به او ارزش قایل شویم و مرزها را رعایت كنیم. صمیمیت نباید به بى‌احترامى و فروگذاردن حقوق اجتماعى منتهى گردد؛ چراكه هر كسى در زندگى اجتماعى از موقعیت و حقوق خاصى برخوردار است و باید این حقوق و آن جایگاه اجتماعى را رعایت كرد.

این قاعده و نكته مهم اخلاقى حتى در زندگى خانوادگى نیز باید رعایت شود. درست است كه دو همسر باید صمیمى و خصوصى باشند و به یكدیگر بدون هیچ گونه حجاب و مانعى محبت ارزانى دارند؛ ولى این صمیمیت و خصوصى‌شدن هرگز به این معنا نیست كه در انظار دیگران و در ملأ عام نیز به همین شكل رفتار نمایند. احترام اجتماعى اقتضا مى‌كند كه انسان در منظر دیگران به همسرش احترام بگذارد و محترمانه با او صحبت كند؛ لذا اگر در خانه و اتاق خصوصى با الفاظ خاصى همدیگر را خطاب مى‌كنید، یا با كلمات عارى از احترام و به صورت غیر عادى با هم صحبت مى‌كنید، این شكل رفتار در خلوت هرگز به این معنا نیست كه در اجتماع هم به همان شكل رفتار كنید؛ مثلا در برابر دیدگان خواهر و برادر و دیگر اقوام

نیز همان گونه رفتار كنید؛ بلكه باید در برابر دیگران احترام یكدیگر را نگه دارید و محترمانه صحبت كنید.

به هر حال در هر موقعیتى مرزهایى وجود دارد كه باید آنها را حفظ كرد و نباید به بهانه این كه ما با یكدیگر خودمانى هستیم این حدود را بشكنیم. این مرزشكنى‌ها باعث مى‌شود كه اصل رفاقت به خطر بیفتد. اگر بنا باشد به بهانه رفاقت حق دوست خود را ادا نكنیم، دیگر رفاقتى باقى نخواهد ماند: لاَتُضِیعَنَّ حَقَّ أَخِیكَ إِتِّكَالاً عَلَى مَا بَیْنَكَ وَبَیْنَه؛ با تكیه بر روابط صمیمانه‌اى كه بین تو و رفیقت وجود دارد، حق رفیق خود را ضایع نكن. به یقین او در جامعه بر تو حقوقى دارد و باید آنها را رعایت كنى. صمیمیت شما با هم در جاى خود محفوظ؛ اما حقوق دیگران و رعایت‌كردن آنها هم محترم و به جاى خود محفوظ است. اگر حقوق رفیق خود را ادا نكردى دیگر رفاقتى باقى نخواهد ماند، تا بتوان گفت چون ما دوست صمیمى هستیم، دیگر رعایت حقوق لزومى ندارد. اگر مى‌خواهى با او رفیق باشى باید حقوقش را رعایت كنى: فَإِنَّهُ لَیْسَ لَكَ بِأَخ مَنْ اَضَعْتَ حَقَّه؛ اگر حق رفاقت و برادرى را ضایع كنى، دیگر او رفیق تو نیست.

 

اعتدال در مسؤولیت‌ها‌

مطلب دقیق حایز اهمیتى كه در این مقام باید به آن پرداخت، رعایت توازن و اعتدال در انجام وظایف و حقوق افراد نسبت به یكدیگر است. عدم رعایت این نكته خطیر، براى كسانى كه بعد از انقلاب مسؤولیت‌هاى سنگینى را عهده‌دار شده‌اند، مشكل آفریده است. بسیارى از افراد به واسطه مسؤولیت سنگینى كه در اجتماع برعهده دارند گاهى از انجام مسؤولیت خود نسبت به نزدیكان و همسر و فرزندان باز مى‌مانند و از رعایت اعتدال و توازن در اجراى حقوق غافل یا عاجز مى‌شوند؛ مانند بسیارى از شاغلانى كه به دلیل مشغله زیاد، صبح زود در حالى كه بچه‌ها خواب هستند از منزل بیرون مى‌روند و شب‌هنگام نیز زمانى به منزل باز مى‌گردند كه بچه‌هایشان به خواب رفته‌اند. به یاد مى‌آورم زمانى یكى از شهداى فداكار و بزرگوار مى‌فرمودند به خاطر نظارت و بررسى كارها، شب‌ها دیر به منزل برمى‌گردم و معمولا وقتى به

منزل مى‌رسم كه بچه‌ها خوابند و صبح زود نیز قبل از این‌كه بچه‌ها از خواب بیدار شوند منزل را ترك مى‌كنم و گاه در طول یك ماه بچه‌ها را بیدار نمى‌بینم. به هرحال این كثرت مشاغل و فعالیت‌ها باعث مى‌شود كه آدمى از مسؤولیتى كه نسبت به زن و فرزند خود دارد، غافل بماند و آنها را رعایت نكند یا رعایت آنها بسیار مشكل مى‌شود. بى‌تردید از یك سوى تكالیف و مشاغل طاقت‌فرساى اجتماعى متوجه انسان است و از جانب دیگر، مسؤولیت‌ها و وظایفى كه نسبت به همسر و فرزندان و والدین خود دارد او را به انجام كارهاى دیگرى دعوت مى‌كند و او مى‌باید بین این دو ساحت اعتدال برقرار كند. البته انسان معمولا از انجام وظیفه دوم خود غافل است یا اگر غافل هم نباشد آن‌قدر آن مسایل اجتماعى وى را احاطه كرده‌اند كه نمى‌تواند به وظایف خانوادگى خود رسیدگى نماید. این مشكل اساسى و عام، سخت نیازمند هشدار است؛ لذا امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرمایند: وَ لاَ یَكُنْ اَهْلُكَ اَشْقَى النَّاسِ بِك؛ شما نسبت به خانواده خود مسؤولیت دارید و حقوقى بر عهده شماست. مبادا با عدم رعایت حقوق همسر و فرزندان، موجب هلاكت آنها شوید. آنها هم حقوقى دارند و باید حق آنها را رعایت كنید. حداقل براى بچه‌هاى خود به اندازه دیگران اهمیت قایل شوید. آنها هم انسان هستند و در برابر آنها مسؤولیت دارید. مبادا پرداختن به كارهاى دیگر، ما را از مسؤولیت‌هایى كه نسبت به همسر و فرزندان خود داریم غافل سازد. این مسأله براى برخى از طبقات اجتماع مانند طلاب و دانشجویان و محصلان و دانش‌پژوهان شكل مهم‌ترى به خود مى‌گیرد؛ چه احساس مسؤولیت در برابر اجتماع در وجود این طبقات بیشتر تبلور مى‌یابد و در سطح بالاترى قرار مى‌گیرد. آنها با خود مى‌گویند درس خواندن همانند دفاع نظامى و هر مسؤولیت اجتماعى دیگر واجب است و اگر تمام ساعات شبانه روز را درس بخوانیم، كم است؛ كارهاى بر زمین مانده و تحقیقات عقب افتاده فرصتى فراتر از 24 ساعت مى‌طلبد. براساس همین برآورد به درس و بحث و تحقیق مى‌پردازند و به اندازه ضرورت وقت خود را به خواب و خوراك اختصاص مى‌دهند و تمام وقت خود را به درس و پژوهش و مطالعه مى‌پردازند. این اشتغال فشرده و تراكم فعالیت‌ها باعث فراموشى یا در واقع تضییع حقوق والدین، همسر و فرزندان مى‌شود. به‌خصوص این تضییع در حق والدین و همسر كاملا مشهود است.

افرادى كه براى تحصیل به شهرهاى دور مى‌روند بیشتر با این پدیده مواجهند؛ چون معمولا از والدین خود دورند و همسران آنها نیز در غربت زندگى مى‌كنند. همسران آنها با كسى انس ندارند و به تنهایى در منزل چشم انتظار مى‌مانند تا چه وقت همسر یا فرزند آنها باز گردد و زجر تنهایى پایان یابد. در زندگى این افراد، درس و بحث دیگر زمانى براى انجام وظایف خانوادگى باقى نمى‌گذارد. آنان هرگز احوالى از همسر و والدین خود نمى‌پرسند. گویا جز دفتر و كتاب و قلم، آشنایى ندارند؛ لذا بعد از بازگشت به منزل جویاى احوال كتاب‌ها و یادداشت‌هاى خود هستند و چه بسا از احوال والدین پیر خود یا تنها فرزند بیمار خود غفلت مىورزند. چنین كسانى نسبت به تمام وظایف خود در حق همسر و فرزندان و والدین و دیگر نزدیكان و امور خانواده غافلند و حتى اگر غافل نیز نباشند فرصت پرداختن به آنها را ندارند.

واضح است كه تحصیل در این زمان همانند دفاع و فعالیت‌هاى اجتماعى دیگر، براى ما واجب است؛ اما باید بدانیم كه اگر به همسر و فرزندان و والدین خود رسیدگى نكنیم تحصیل نیز نمى‌تواند ادامه یابد و مؤثر و مفید واقع نمى‌شود. عدم رسیدگى به امور همسر و فرزندان و والدین ممكن است آنها را دچار مشكلات و بیمارى‌هاى عصبى و جسمى و روحى نماید و درمان آنها وقت بیشترى بگیرد. نتیجه خطرناك دیگر این‌كه فرزندانى بیگانه با اسلام تربیت كرده، تحویل اجتماع خواهید داد كه بلاى جان شما و آفت اجتماع خواهند بود. وَلاَیَكُنْ أَهْلُكَ اَشْقَى النَّاسِ بِك؛ مبادا خانواده شما به دلیل عملكرد نادرستتان بدبخت‌ترین مردم باشند. ممكن است رفتار نادرست شما موجب شود كه آنها به نهایت بدبختى و گرفتارى مبتلا گردند. پس خود به دست خویش موجبات هلاكت و انحراف همسر و فرزندان و نزدیكان خود را فراهم نكنید و این‌گونه رفتاركردن به یقین برخلاف توصیه امام متقین على(علیه السلام) است.