بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَ اسْتَدْلِلْ عَلَى مَا لَمْ یَكُنْ بِمَا كَانَ فَإِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاهٌ وَ لاَ تَكْفُرَنَّ ذَانِعْمَة فَاِنَّ كُفْرَ الِنّعْمَةِ مِنْ اَلاَْمِ الكُفْرِ وَاقْبَلِ الْعُذْرَ؛
از آنچه بوده بر آنچه نبوده استدلال كن؛ چه كارها همانند هم و نظیر یكدیگرند. ناسپاس ولىنعمت مباش كه ناسپاسى نعمت، پستترین كفر است و عذرپذیر باش.
همان گونه كه در بحث قبل بیان شد امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى عبرت و موعظه فرزند گرامیش امام حسن(علیه السلام) چنین فرمودند كه قضایاى گذشته را چراغ راه آینده كن و از رهگذر گذشتهها به آیندهها استدلال كن؛ چه، حوادث عالم شبیه یكدیگرند و وقتى در گذشته حادثهاى اتفاق افتاده باشد شبیه آن در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد. اگر در گذشته دقت كنى مىتوانى از آن عبرت بگیرى.
به منظور تبیین بهتر این قسمت از وصیت، در جلسه قبل سؤالى مطرح كردیم كه گاهى در گذشته حوادثى اتفاق افتاده است كه صحیح نیست انسان آنها را دلیل راه و عملكرد آینده خود قرار دهد. مثالهایى نیز در اینباره ذكر كردیم؛ همانند نهضت روحانیت و حركت امام خمینى(رحمه الله) كه عدهاى مىگفتند در گذشته روحانیت قیامها و نهضتهایى را رهبرى كرده؛ ولى به جایى نرسیده و شكست خورده است؛ پس باید طبق فرمایش امام على(علیه السلام) روحانیت از شكستهاى قبلى عبرت بگیرد و اندیشه قیام را از ذهن خود بشوید؛ چون در آینده نیز شكست خواهد خورد.
در جلسه گذشته جوابى اجمالى به این سؤال داده شد كه اینك باید آن را كامل كنیم و به پرسشهاى دیگرى در این باره پاسخ دهیم.
امام على(علیه السلام) در ضمن وصایا و سفارشهاى خود فرمودند: حوادث گذشته را دلیل راه آینده قرار دهید كه همانا امور و پدیدهها شبیه یكدیگرند. اینك سؤال این است كه آیا قضیه «إِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاهٌ» كلیّت دارد یا نه؟ آیا واقعاً امور و حوادث اینگونه شبیه هم هستند كه اگر حادثهاى در گذشته اتفاق افتاد عیناً مشابه آن در آینده اتفاق افتد؟ پرواضح است كه حوادث دقیقاً شبیه هم نیستند و این كلام كلیت ندارد. گاهى حوادث و پدیدهها با هم شباهت دارند و گاهى ممكن است شباهت نداشته باشند. اما اگر كلیت ندارد چگونه امام على(علیه السلام)مىفرمایند «اِنّمَا الاُْمُوْرُ اَشبَاهٌ»؟ حضرت با به كارگیرى واژه «إِنَّمَا» و افاده مفهوم حصر، با تأكید، مىفرمایند: به گذشته توجه داشته باشید و بر پایه آن آینده را بشناسید؛ چه حوادث شبیه یكدیگرند. اما هنگامى این استدلال تمام است كه این قاعده كلیت داشته باشد؛ در صورتى كه مىدانیم حوداث گذشته با حال و آینده در بسیارى از موارد متفاوتند. لذا این سؤال پیش مىآید كه اگر این قاعده كلیت ندارد پس كلام حضرت به چه معناست و چرا فرمایش ایشان بهگونهاى است كه ظاهرش كلیت است؟ به این سؤال و اشكال به دو گونه مىتوان پاسخ داد:
1. پاسخ اول این است كه كلام حضرت(علیه السلام) در اینجا یك بیان خطابى است. همانطور كه مىدانید، در مقام بحث مىتوان چندین نوع استدلال ارائه نمود كه عبارتند از: برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه كه در منطق تحت عنوان «صناعات پنجگانه» مطرح مىشود. این صناعات راههاى گوناگون استدلال را مىرساند. خصوصیت استدلالهاى خطابى این است كه در آنها از ادله ظنّى استفاده مىشود و هدف بیان خطابى، آن است كه مخاطب به انجام عمل یا هر هدف دیگرى كه به خیر و صلاح او است تحریك شود. معمولاً مواعظ از این قبیلند؛ چه، كسى كه وعظ مىكند و پند مىدهد هرگز در مقام استدلال و برهان نیست و بیان فلسفى ارائه نمىكند. او به شیوهاى سخن مىگوید كه مخاطبان در میدان عمل از آن استفاده كنند. لذا ممكن است این بیان كلیت نداشته باشد ولى در بیشتر موارد به كار آید. تنها كافى است گوینده، چنین بیانى را به شنونده القا كند تا مخاطب در موارد نیاز و در جاى مناسب آن را به كار گیرد. مخاطب این بیان را به خاطر مىسپارد و در موقعیت مناسب و قابل تطبیق، از آن استفاده
مىكند. پس در خطابه، بیان كلیت ندارد و مقدمات آن یك سرى مقدمات ظنّى است و سخن بر ظنّیات تكیه دارد و هدف، آن است كه مخاطب را وادار به انجام كار و رسیدن به هدف سازد. هدف امام على(علیه السلام) نیز در اینجا آن است كه شنونده از جریان حوادث گذشته به ناپایدارى حوادث آینده پى ببرد و بداند این عالم پایدار نیست و اگر در گذشته حوادث مقرون به رنج و مشقت بودهاند، در آینده نیز چنین خواهد بود. همه ما به تجربه دیدهایم كه همیشه موفقیت با سختى همراه است و خوشىها با ناگوارىها قرین؛ لذا باید بدانیم كه آینده هم، چنین است و نباید انتظار داشت كه همه امور همیشه بروفق مراد باشد یا آنچه به دست مىآید همیشه باقى بماند و هیچ وقت فانى نشود. هدف حضرت این است كه مخاطب را به عبرت گرفتن از حوادث دنیا دعوت مىكند تا دل به دنیا نبندد؛ لذا مىگویند: به گذشته نگاه كن. درست است كه گذشته و آینده همیشه مثل هم نیستند و این كلام كلیت ندارد؛ ولى منظور حضرت تنها در همان مواردى خلاصه مىشود كه گذشته و آینده با هم شباهت دارند.
پس حاصل جواب اول چنین است كه این بیان حضرت(علیه السلام) یك بیان خطابى است و در مقام موعظه ایراد گردیده است و طبق قاعده، بیانهاى خطابى، مدلولى بیش از ظن را افاده نمىكنند. یعنى بیانهاى خطابى تنها مفید یك محتواى ظنّى هستند كه در بیشتر موارد، صادق و قابل تطبیق است و در برخى موارد استثنا مىپذیرد و صدق نمىكند؛ یعنى یك بیان یقینى نیست كه استثنابردار نباشد.
2. جواب دیگرى كه مىتوان ارائه نمود این است كه وقتى حضرت على(علیه السلام)مىفرمایند «اِنَّمَا الاُمُورُ اَشْبَاهٌ»، منظور این است كه تا اندازهاى شباهت بین حوادث وجود دارد. به بیان دیگر، حوادث یك جهت شباهتى با هم دارند و هرگز مقصود آن نیست كه هر چه در گذشته واقع شده است به صورت تمام و كمال در آینده نیز رخ مىدهد. همه مىدانند افرادى كه هزار سال پیش مىزیستهاند هرگز دوباره به این عالم باز نمىگردند تا بگوییم حوادث گذشته مثل آینده است و با همان خصوصیات تكرار مىشود. منظور آن است كه بفهمیم جریانهاى تاریخى جهت شباهتى با هم دارند كه اگر آن شباهت را كشف كنیم مىتوانیم بگوییم گذشته از این جهت مانند آینده است.
پس حوادث و جریانهاى روزگار شبیه هم هستند؛ اما نه در تمام جهات بلكه فقط در جهتى خاص كه باید آن جهت خاص مشابهت را كشف كنیم تا بتوانیم از رهگذر آن وجه مشترك و جهت شباهت، براى آینده و رخدادهاى آن بهرهبردارى كنیم. البته باید توجه داشت كه مشابهت غیر از مطابقت است. در مطابقت، مشابهت و هماهنگى كامل لازم است؛ در حالى كه در مشابهت، كافى است دو پدیده از یك جهت خاص بر هم منطبق باشند؛ لذا بر اساس همان نقطه شباهت، وحدت حكم پیدا مىكنند؛ مثلا تمام حوادثى كه در گذشته رخ داده، پایدار نبوده است و خوشى و ناخوشى روزگار، هردو، گذشتهاند و زوال یافتهاند. حال مىتوانیم از همین وجه اشتراكِ عدم دوام و پایدارى بفهیم كه پدیدهها و حوادث آینده عالم نیز موقتى است و دوام ندارد. هر چه در این عالم اتفاق مىافتد در این جهت با هم شباهت دارند و همه فانى هستند: مَا عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاق.(1) آنچه در این عالم نزد شماست همه فانى مىشود و این جهت شباهت در همه امور وجود دارد. یا اگر بعضى از سنتهاى الهى به طور مشترك در تمام حوادث و پدیدهها كشف گردد، رمز و جهت اصلى حوادث آینده هم به دست خواهد آمد و راه تدبیر صحیح را فرا روى آدمى مىگشاید.
در قرآن كریم بسیارى از سنتهاى الهى درباره حوادث و پدیدهها و تدبیرهاى الهى بیان شده است كه در همه جوامع و اعصار به طور یكسان اتفاق مىافتد. از همین روى است كه وقتى به گذشته نگاه مىكنیم، مىتوانیم كشف كنیم كه چنین پدیدهاى در آینده نیز رخ خواهد داد؛ مثلاً از سرگذشت مردمِ ناسپاسى كه با حق ستیزه كردند و بىمهابا ظلم و ستم نمودند و عاقبت خوبى نداشتند، پى مىبریم كه ظلم و ناسپاسى عاقبت خوبى ندارد و آیندهاى ناخوشایند در انتظار افراد حقناشناس است و مردمى كه كفران نعمت مىكنند، مردم بدفرجامى هستند؛ چه كشف كردهایم كه سنت الهى بر این است كه خداى متعال اراده فرموده كه هر كس ناسپاسى كند نعمت از او سلب شود: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِید(2). این سخن حقیقتى مسلّم است و كلیت دارد.
1. نحل (16)، 96.
2. ابراهیم (14)، 7.
بنابراین هر حادثهاى را، به شرط كشف جهت شباهت آن، مىتوانیم با گذشته مقایسه كنیم و از رهگذر گذشته راه آینده را ترسیم نماییم.
در اینجا لازم است به بررسى آن مواردى كه به عنوان اشكال مطرح شده است بپردازیم. در مطالب گذشته به این موضوع پرداختیم كه برخى، نهضت روحانیت را یكى از مصادیق همین سخن مىدانند و آن را با توجه به سابقه قبلى مردود مىشمارند؛ به این بیان كه در نهضت روحانیت و قیام آنها علیه طاغوت كه به شكست طاغوت منتهى شد، عدهاى معتقد بودند كه چون قیامهاى قبلى ناكام ماندهاند این نهضت نیز محكوم به شكست است و با این توجیه در مبارزه شركت نمىكردند؛ چه، مىگفتند آینده هم مانند گذشته است و همانگونه كه روحانیت در گذشته شكست خورد، در آینده نیز شكست خواهد خورد. این گروه همین استدلال را بهانه قرار داده، به وظایف اجتماعى و شرعى خود عمل نمىكردند.
اما باید بگوییم كه آنها حوادث گذشته و آینده را در جهت مشابهتشان با هم مقایسه نكردهاند و متوجه نشدهاند كه بین این حوادث حتى جهت افتراق نیز وجود دارد؛ مثلاً در آن زمان مردم آگاهى كافى نداشتند و امكان ارائه آموزش صحیح به مردم و روشن ساختن اذهان وجود نداشت یا بسیار ضعیف بود؛ اما در نهضت اخیر، خودِ مردم از جریانات گذشته عبرت گرفتند و نیز امكان آموزش و روشنكردن اذهان و تبلیغات، خیلى بیشتر فراهم بود. از اینروى نمىتوان این دو دوره را با هم مقایسه كرد و نتیجه گرفت كه چون آن روز شكست خوردند پس امروز نیز این نهضت محكوم به شكست است.
در آن زمان عدهاى توانستند با تبلیغات سوء مردم را فریب دهند و از صحنه دور سازند؛ حال در این زمان هم اگر همانگونه عمل كنند و همان شرایط ظهور پیدا كند، یقیناً همان نتایج به بار مىآید؛ ولى وضعیت امروز با گذشته بسیار متفاوت است. امروزه مردم به سرعت متوجه حقایق مىشوند و مىتوان آنها را از تبلیغات سوء دشمن آگاه و مصون كرد. در شرایط حاضر، ناامیدى و انفعال به بهانه شكستهاى گذشته، كارى بسیار نادرست است. گذشته و حال، هرگز
در این جهت با هم شباهت ندارند. ابتدا باید جهت شباهت بین حوادث حال و گذشته را پیدا كرد و آنگاه با توجه به جهت مشترك در تمام آن مقاطع، در مورد آینده به قضاوت و پیشبینى نشست. از این روى است كه حضرت على(علیه السلام) فرمودند: اِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه. در مورد نهضت روحانیت هم مىتوان به موقعیتهاى مشابهِ قبل استناد كرد كه عدهاى از روحانیان با آگاهى و اطلاعاتى كه در اختیار مردم قرار دادند، توانستند مردم را روشن كنند و حقایق را براى آنها تبیین نمایند و در محیطهایى هرچند كوچك و محدود، در نهضتها و حركتهاى اسلامى خود به موفقیتهایى نسبى دست یابند. حال مىتوانیم همان روشها را در مقیاس وسیعتر به كار گیریم تا به موفقیتهاى بیشترى نایل شویم. پس باز هم مىتوانیم بگوییم اِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه؛ كارها شبیه هم هستند؛ چون وقتى كارى به صورت صحیح و با در نظر گرفتن امكانات و با بهكارگیرى نیروها، انجام گیرد، در همان حد، موفقیت خواهد داشت. امروز كه امكانات بیشترى در دست است و بهتر مىشود نیروها را سازمان داد و به كار گرفت، موفقیت بیشترى به دست خواهد آمد.
به زبان دیگر مىتوان گفت این كلام امام(علیه السلام) به عنوان یك قاعده كلیت دارد؛ اما در صورتى كه شرطِ درج شده در این قاعده، كه از واژه «اَشباه» استفاده مىشود، احراز گردد و به وجود آن شرط یعنى شباهت بین پدیدههاى گذشته و حال پى ببریم. از طریق كشف همین شباهت است كه رویدادهاى آینده را پیشبینى مىكنیم و وظیفه خود را مىشناسیم. حضرت(علیه السلام) هرگز نمىفرمایند كه همه امور همانند هم هستند و از هر پدیدهاى كه در گذشته رخ داده است مىتوان به آینده پى برد. واضح است كه وقتى درختى متعلق به محیط گرمسیر است، هرگز در محیط سردسیر رشد نمىكند و میوه مطلوبى نمىدهد و نمىشود گفت خاك، خاك است و درخت هم درخت و اِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه، بلكه باید هر درختى را در محیط خاص خود با درختى از همان نوع و با همان خصوصیت در نظر گرفت و مقایسه كرد. در این مقایسه، هر دو درخت مىباید از نظر شرایط آبیارى و رسیدگى و سایر امور مثل هم باشند تا ببینیم كه آیا همان نتیجه را خواهد داد یا نه؟
اگر مشاهده مىكنیم كه برخى حوادث گذشته با آینده فرق دارند از این روى است كه جهت امتیاز و اشتراك را لحاظ نكردهایم. باید جهت افتراق و تمایز بین حوادث را كاملاً در نظر
گرفت. چون جهت افتراق و امتیاز آنها را ملاحظه نمىكنیم، مىپنداریم به صِرف وجود یك وجه اشتراك، در تمام امور با هم مشاركت دارند و همانند یكدیگرند. چه بسا همه شرایط در جاى دیگر و زمان دیگر اتفاق بیفتد ولى همان نتیجه را در پى نداشته باشد. باید دقت كنیم كه آیا آنچه علت وقوع آن حادثه بوده است، همان در آینده نیز محقق خواهد شد تا همان نتیجه را داشته باشد یا نه؟ باید توجه داشت كه گاهى اسباب و علل و شرایط تغییر مىكنند. بنابراین سخن حضرت(علیه السلام)در قضیه مذكور صحیح است و كلیت دارد؛ اما به یك شرط، و به تعبیر منطقى، در چنین مواردى قضیه با یك «شرط خفى» كلیت دارد؛ یعنى قضیهاى كه به ظاهر مظنون مىنماید با احراز یك شرط، یقینى خواهد بود. در مبحث قضایا مىگویند برخى قضایاى مظنون،صادق هستند به این معنا كه اگرچه از یك جهت مظنون هستند ولى از جهت دیگر صادقند و در برهان مىتوان از آنها استفاده كرد و آن در زمانى است كه جهت صدق قضیه لحاظ گردد.
بنابراین در توضیح این كلام حضرت(علیه السلام)، مىتوان یكى از این دو تفسیر را بیان كرد: یكى این كه آن را یك قضیه ظنّى تلقى كنیم و بگوییم حضرت در مقام موعظه است و در مقام موعظه بیش از این مطلوب نیست تا در پى یقینات باشیم و با مشاهده چند مورد استثنا مَتّه به خشخاش بگذاریم؛ بلكه صدق آن در بیشتر موارد كافى است تا آن را به مخاطب القا كنیم و شنونده هم آن را در همان موارد مد نظر قرار دهد. حضرت(علیه السلام) در مقام موعظه این سخنان را ایراد فرمودهاند و موعظه بیش از این را اقتضا نمىكند؛ تفسیر دوم این است كه بگوییم این بیان اگرچه بیانى خطابى است و در بیان خطابى از مقدمات ظنّى استفاده مىشود؛ اما مقدمات ظنّى صادقى كه با احراز آن، شرط خفى كلیت پیدا مىكند. آن شرط این است كه جهت مشابهت دقیقاً در امور آینده هم موجود باشد. اگر آن شرایط به طور كامل در حوادث آینده موجود باشد آن گاه همان نتایج گذشته را در پى خواهد داشت.
حال كه سخن به اینجا رسید، پسندیده است به این بحث بپردازیم كه آیا حوادث اجتماعى مانند حوادث طبیعى تكرارپذیرند یا اینكه حوادث اجتماعى با حوادث طبیعى از این جهت
با هم تفاوت دارند؟ مثلاً در قوانین طبیعى به این قانون برمىخوریم كه شىء قابل اشتعال در مجاورت آتش و عدم مانع، مشتعل مىگردد. حال براساس این قانون در آینده هم بروز چنین پدیدهاى قابل پیشبینى است. یا مثلا اینكه در بهار باران مىبارد و درختان سرسبز مىشوند، براى هر فصل بهارى قابل پیشبینى است. حال آیا در امور اجتماعى نیز چنین قانونمندیى وجود دارد یا خیر؟ این سؤال آنگاه اهمیت مضاعف پیدا مىكند كه از زاویه یك بحث جامعهشناختى به آن نگاه كنیم. توضیح این كه: رویكردى در جامعهشناسى مطرح است كه مىگوید: حوادث اجتماعى حوادثى منفرد و غیر قابل تكرار هستند و به همین دلیل، قاعده و اصل اجتماعى در این امور وجود ندارد و نمىتوان براى آنها قانون ثابتى ارائه كرد. امور اجتماعى محصول افعال اختیارى انسانهاست و شرایط اجتماعى هر روز تغییر مىكند؛ پس نمىتوان براى امور اجتماعى قانونى ثابت و یكنواخت در نظر گرفت و بر اساس آن وقوع امور اجتماعى را پیشبینى كرد. حال با توجه به این دیدگاه جامعهشناختى، این كلام امیرالمؤمنین على(علیه السلام) كه مىفرمایند: «گذشته را دلیل آینده قرار دهید، چون رخدادها شبیه یكدیگرند» چگونه تبیین مىشود؟
پاسخ این است كه به نظر ما بین قوانین مربوط به پدیدههاى اجتماعى و قوانین مربوط به حوادث طبیعى، در مجموع، تفاوتهایى وجود دارد. برخلاف پدیدههاى طبیعى، در میان پدیدههاى اجتماعى نمىتوان پدیدههاى كاملا شبیه و یكسانى سراغ گرفت؛ اما با این حال، رویكرد جامعهشناختى فوق نیز صحیح نیست و نمىتوان گفت هیچ جهت اشتراكى میان پدیدههاى اجتماعى وجود ندارد و هر رخداد اجتماعى به كلى از سایر رخدادهاى اجتماعى متفاوت است. علاوه بر اینكه شواهد تاریخى، چنین رویكردى را نقض مىكند، مستندات نقلى و ادله شرعى و تعبدى و معتقدات قرآنى نیز این ادعا را تأیید نمىكند. در قرآن كریم مىخوانیم: اَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ والضَّرَّاء(1)؛ آیا گمان مىكنید بدون آزمایش وارد بهشت مىشوید در حالى كه هنوز مانند گذشتگان امتحان نشدهاید؟ مگر شما تافته جدا بافتهاید؟ گذشتگان آزموده شدند، سختىها برایشان پیش آمد و گرفتارىها و بلاها نازل شد و امتحان شدند؛ آنها كه از امتحان سربلند و
1. بقره (2)، 214.
روسفید بیرون آمدند وارد بهشت شدند و كسانى كه در امتحان مردود شدند روانه جهنم گردیدند. گذشتگان امتحان شدند، حال شما مىپندارید امتحان نمىشوید؟! شما هم امتحان خواهید شد.
پس این كه مىفرماید: وَ لَمَّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِنْ قَبْلِكُم(1)؛ منظور این است كه مپندارید در حالى كه هنوز مثل گذشتگان امتحان نشدهاید و آنچه در گذشته اتفاق افتاده براى شما پیش نیامده است، به بهشت مىروید. مگر براى گذشتگان چه امتحانى رخ داده است؟ مىفرماید: مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ والضَّرَّاء(2)؛ گذشتگان به سختىها و گرفتارىها مبتلا شدند و در مقابل سختىها صبر كردند و با موفقیت از عهده آن برآمدند. آن وقت وارد بهشت شدند؛ اما آنها كه از آزمایش روسفید خارج نشدند، به بهشت نرفتند. حال همین سنت در مورد شما هم جارى است. در ذیل همین آیه شریفه احادیث فراوانى در كتب تفسیر(3) و مجامع روایى ذكر شده است كه همین مطلب را تأیید مىكند. در یكى از این احادیث پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به مسلمانان فرمودهاند: آنچه براى بنىاسرائیل در تاریخ اتفاق افتاده است براى شما هم اتفاق خواهد افتاد. بعد اضافه مىفرمایند: وَ حَتَّى لَوْ دَخَلَ اَحَدُهُمْ فِى حِجرِ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه(4)؛ حتى اگر بنىاسرائیل داخل لانه سوسمارى شدهاند، شما هم وارد چنین جایى خواهید شد. معناى این كلام آن است كه حتى جزئیات حوادث تاریخى قابل تكرار هستند؛ یعنى با رعایت جهت اشتراك، تكرار مىشوند نه اینكه از هر جهت عین یكدیگر و شبیه هم باشند. جهات اشتراكى بین آنها وجود دارد كه اگر آن جهات اشتراك را بدانیم، مىتوانیم آینده را با گذشته مقایسه كنیم و از راه گذشته آینده را پیشبینى نماییم.
پس اگر جهت اشتراك رخدادهاى اجتماعى به دست آید و كاملاً تحلیل شود، با وجود آن جهت مشترك مىتوان تكرار آنها را پیشبینى نمود. اینگونه نیست كه حوادث اجتماعى عامل منحصر به فرد داشته باشند و هرگز تكرار نشوند و از داشتن هر قاعده كلى خارج باشند. این
1. همان.
2. همان.
3. المیزان، ج 2، ص 162.
4. بحارالانوار، ج 53، ص 127.
پدیدهها نیز قواعدى دارند؛ ولى كشف و فرموله كردن آنها مشكل است؛ مثلاً دانستن علت دقیق این حادثه خاص اجتماعى و اینكه در چه شرایطى واقع مىشود و موانع تحقق آن چیست، مشكل است. درست است كه آزمون و تكرار حوادث طبیعى آسانتر است و بهتر مىتوان شرایط وقوع آنها را كشف كرد و عوامل آن را شناخت؛ ولى نمىتوان گفت هرگز جهت مشابهتى بین حوادث اجتماعى وجود ندارد و نمىتوان براى آینده از حوادث گذشته قانونى به دست آورد. اگر جهت اشتراك پدیدههایى را كه در گذشته واقع شدهاند، كشف و شناسایى كنیم، مىتوانیم با استفاده از آنها، آینده را پیشبینى نماییم.
البته معناى تكرار حوادث آن نیست كه از تمام جهات مثل هم باشند؛ مثلا در مورد این فرمایش پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) درباره تشابه امت آن حضرت با بنىاسرائیل، روشن است كه ما مسلمان هستیم و از امت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)؛ نه از بنى اسرائیل؛ ولى به دلیل وجود جهت اشتراك، هر آنچه براى بنىاسرائیل اتفاق افتاده است براى ما هم رخ خواهد داد؛ وگرنه ما خصوصیاتى داریم و آنها نیز ویژگىهایى مخصوص خود: ما مسلمان و آنها از بنىاسرائیلند؛ پیامبر آنها موسى(علیه السلام) بود و پیغمبر ما حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) و... اما جهات اشتراكى در این میان وجود دارد كه باعث مىشود آنچه براى آنها رخ داده است براى ما نیز اتفاق بیفتد. بنىاسرائیل بعد از چهل روز غیبت حضرت موسى(علیه السلام) گوسالهپرست شدند و خلیفه و نایب حضرت موسى(علیه السلام) هر چه مردم را به توحید و خدا پرستى دعوت كرد، به سخن وى گوش ندادند. در عالم اسلام نیز چنین پدیدهاى رخ داد: هنوز چهل یا هفتاد روز از وفات پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نگذشته بود كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را رها كردند و به فرمانش گوش نسپردند؛ یعنى آن كسى را كه نسبت به پیامبر به منزله هارون نسبت به موسى بود رها كردند و به سخن حق او گوش ندادند و آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرموده بود پشت گوش انداختند. هارون براى جلوگیرى از اختلاف و اینكه مردم به جان یكدیگر آسیب نرسانند و انسجام ملى آنها محفوظ بماند و فساد در بنىاسرائیل شایع نشود و به اصطلاح وحدت ظاهرى را حفظ كنند، سكوت كرد. قرآن هم مىفرماید وقتى حضرت موسى به هارون فرمودند: مگر من نگفتم كه مراقب بنىاسرائیل باش و اجازه نده كه آنها منحرف شوند؛ هارون جواب داد: ترسیدم كه بگویى تو بین بنىاسرائیل اختلاف ایجاد
كردى. براى اینكه اختلاف ایجاد نشود و مردم متعرّض جان و مال یكدیگر نشوند من پس از دعوت ایشان به حق و اتمام حجت آنها را رها ساختم: إِنِّى خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِى إِسرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِى ... .(1) نظیر همین حادثه در اسلام هم اتفاق افتاد. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) براى اینكه بین مسلمانان ایجاد اختلاف نشود، حجت را بر آنها تمام كردند و راه سكوت پیش گرفتند و تا 25 سال بعد كه خود مردم متوجه اشتباه خویش شدند صبر پیشه كردند.
به هر حال در روایات متعددى به این حقیقت پرداخته شده است كه همان حادثه بنىاسرائیل براى شما مسلمانان نیز رخ خواهد داد. شاید علت تكرار داستان بنىاسرائیل در قرآن همین وجه شباهت باشد. نكتههاى عبرتآموز زیادى در سرگذشت این قوم وجود دارد كه براى مسلمانان آموزنده است؛ نظیر آنچه در داستان سامرى و گوسالهپرستى بنىاسرائیل پیش آمد. مسلمانان باید بیندیشند و از آنچه براى بنىاسرائیل اتفاق افتاده پند بگیرند تا در آینده به این حوادث تلخ مبتلا نشوند.
خلاصه آنچه در توضیح این قسمت از فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفتیم این شد كه اگر كسى بگوید گذشته و آینده هیچ جهت اشتراكى باهم ندارند و هر كدام یك حادثه منفرد و منحصر به فرد مىباشند، دیگر نمىتوان هیچ حادثهاى را با حادثه دیگر مقایسه كرد و حكم یكى را به دیگرى سرایت داد؛ اما اگر جهت اشتراك و وجه مشاركت در كار باشد، آن وجه اشتراك باعث اثبات حكم در مورد هر دو پدیده مىشود. اگر جهت اشتراك را به دست آوریم این حكم یك حكم كلى است و در مورد هر پدیده مشابهى جارى است؛ لذا اگر این جهت را در هر پدیده مشابه دیگرى بیابیم، مىتوانیم در آن مورد هم این حكم را جارى كنیم. بر همین اساس است كه حضرت على(علیه السلام) مىفرمایند: به كمك امورى كه واقع شده است براى آینده خود عبرت بگیرید: فَاِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه؛ پدیدهها شبیه همند و حوادث با هم مشابهت دارند و به كمك جهت شباهت آنها مىتوانید حوادث آینده را حدس بزنید. سپس فرمودند: وَ لاَ تَكْفُرَنَّ ذَا
1. طه (20)، 94.
نِعْمَة فَإِنَّ كُفْرَ النِّعمَةِ مِنَ أَلاَْمِ الْكُفْر. همانگونه كه اشاره كردیم كفران نعمت و عواقب آن یكى از مصادیق وجود وجه اشتراك بین حوادث گذشته و پدیدههاى آینده مىباشد. چگونه اگر در گذشته قومى ناسپاسى و كفران نعمت مىكرد به بدبختى مبتلا مىشد؛ براى آیندگان نیز با رعایت جهت اشتراك، چنین آیندهاى پیشبینى مىشود. اگر ما هم كفران نعمت كنیم به این بلاها دچار خواهیم شد. منظور از نعمت نیز فقط نعمتهاى مادّى نظیر خوراك و پوشاك و رفاه و... نیست؛ بلكه مهمتر از آنها نعمتهاى معنوى هستند كه نباید مورد غفلت و ناسپاسى قرار گیرند؛ مثلاً همانگونه كه گذشت نباید از پاسدارى نعمت نظام اسلامى و در رأس آن ولایت فقیه كه از بزرگترین نعمتهاى معنوى است غفلت كنیم؛ چه این نعمت با دیگر نعمتها قابل مقایسه نیست. این عطیّه الهى حاصل خونهاى پاك مجاهدان و علمایى مىباشد كه در طول تاریخ به پاى درخت طیّبه اسلام ریخته شده است. باید از دل و جان پاسدار ولایت فقیه باشیم و بهویژه وظیفه روحانیان و عالمان دینى است كه آن را به طور علمى و دقیق تبیین نمایند تا در اذهان مردم جایگاه لازم و شایسته خود را به دست آورد. همین طور از جمله نعمتها و بركات این انقلاب، توجه به دین و قرآن و شرع مقدس است. این نعمتى است كه باید قدر آن را دانست و آن را ارج نهاد. البته كمبودهایى وجود دارد و ما انتظار نداریم كه در انقلاب اسلامى هرگز اثرى از عصیان و گناه نباشد. چنین خواستهاى قابل تحقق نیست؛ چه انسانها معصوم نیستند. ما باید در جهت اصلاح هرچه بیشتر جامعه تلاش كنیم و در كنار آن شكر نعمتهایى كه به بركت اسلام و انقلاب به ما داده شده است به جاى آوریم تا ادامه پیدا كند و رونق روزافزون یابد. اگر خداى ناكرده نعمتهاى الهى را فراموش كردیم و از نعمت رهبرىِ دینى و ولایت فقیه غفلت ورزیدیم، به رهبرى كسى مبتلا مىشویم كه هیچ راهى براى پاىبندى به قرآن و شرع و ائمه اطهار(علیهم السلام) باقى نخواهد گذاشت. اگر این پدیده رخ دهد همه ارزشهاى اسلامى و انسانى و اعتقادات دینى و حقایق و احكام اسلام از جامعه رخت برمىبندد و در این میان، كسى جز خود ما مسؤول نخواهد بود: مَا أَصَبَكُمْ مِنْ مُصِیبَة فَبَِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُم؛(1) و هر[گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.
1. شورى (42)، 30.