درس‌چهل‌ویكم:از انسانیّت تا...

 

درس چهل و یكم

 

 

از انسانیت تا...

 

 

 

نقش میل و گرایش در رفتار‌

عوامل مؤثر در پیدایش و تقویت گرایش‌ه‌

تعارض گرایش‌ه‌

مرز انسانیت و حیوانیت‌

 

 

 

 

از انسانیّت تا...

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وَ لاَ تَكُونَنَّ مِمَّنْ لاَ یَنْتَفِعُ مِنَ الْعِظَةِ اِلاَّ بِمَا لَزِمَهُ(1) فَاِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظَ بِالاَْدَبِ، وَالبَهَایِمُ لا تَتَّعِظُ اِلاَّ بِالضَّرْبِ؛

از كسانى مباش كه جز در مواردى كه به آن الزام شوند، از پند و موعظه بهره‌اى نمى‌برند كه همانا عاقل به ادب پند مى‌پذیرد وچهارپا پند نمى‌پذیرد مگر با تازیانه.

 

نقش میل و گرایش در رفتار‌

شاید این جمله براى افراد زیادى یك پرسش بى‌جواب باشد كه، چرا آدمى على‌رغم شنیدن نصایح و گرفتن رهنمود از روایات و آیات و برخوردارى از شناخت صحیح، كمتر به آنها عمل مى‌كند؟ چه باید كرد تا آدمى بدون پند دیگران و موعظه مجدد و نصیحت ناصحان، خود راه درست و صحیح را برگزیند و بدان ره پوید؟ به‌راستى این سؤال حقیقت مسلّم و ملموس زندگى ماست و پاسخ آن از اهمیت خاصى برخوردار مى‌باشد.

بى‌تردید اعمال و رفتارى كه انسان انجام مى‌دهد مانند هر حیوانى از یك نوع درك و میل سرچشمه مى‌گیرد و اگر در پى انجام كارى برمى‌آید براى رسیدن به نتیجه و هدفى است. حیوان، اگر علف مى‌خورد، به دنبال سیر شدن است و انسان هم اگر غذا مى‌خورد از روى گرسنگى است. پس انسان با حیوان در این جهت اشتراك دارند كه براى تحصیل نتیجه و مطلوب عمل مى‌كنند و به تعبیرى اعمال او از یك علت غایى برخوردار است و اگر این علت غایى مطرح نباشد هرگز به انجام كارى اقدام نمى‌كند و هر عملى كه انجام مى‌دهد ناشى از میلى است كه نسبت به نتیجه آن دارد و در پى رسیدن به آن نتیجه است.


1. در برخى نسخ چنین آمده: و لاتكونن ممّن لا ینتفع من العظه الاّ اذا بالغت فى ایلامه؛ از آنان مباش كه جز با بسیار آزردن، از پند سود نمى‌برند.

این هدف غایى مشترك از اشكال متنوعى برخوردار است و داراى سطوح مختلف مى‌باشد. گاهى فقط ارضاى یك غریزه آن هم براى مدتى كوتاه وى را به سمت انجام عمل مى‌كشاند و گاه اهداف عالى‌تر؛ ولى به هر حال هرگز عملى را بدون هدف انجام نمى‌دهد؛ حتى آن گاه كه در صحرا و خیابان قدم مى‌زند، این قدم زدن بى‌هدف نیست. شاید خودش بگوید هدفى ندارم؛ ولى تحصیل آرامش و رفع خستگى روحى و كاهش سطح افسردگى و اضطراب و... علت غایى قدم زدن او است. بنابراین اگر میل و گرایش نسبت به كارى نداشته باشیم هرگز آن كار را انجام نمى‌دهیم. خداوند این میل و گرایش را در نهاد هر انسان و حیوانى به ودیعه نهاده است؛ مثلا خداوند انسان و حیوان را به‌گونه‌اى آفریده است كه از خوردن غذا لذت مى‌برند. البته نوع غذا فرق مى‌كند؛ ولى این گرایش و لذت، غایتى است كه هر جاندارى از آن برخوردار است. پس میل و گرایشى در وجود انسان وجود دارد كه او را به انجام كارها وا مى‌دارد و او هرگز در انجام آنچه مقتضاى میل و گرایش فطرى او است تردید نمى‌كند و لحظه‌اى هم انجام آن را به تأخیر نمى‌اندازد؛ مگر این‌كه خواسته‌هاى او با هم تزاحم پیدا كند و چند میل و گرایش، هم‌زمان بروز نماید و در مقدّم داشتن یكى، گرایش دیگر فعلا بى‌پاسخ بماند؛ مانند این‌كه هم تمایل به انجام عملى لذت‌بخش دارد و هم خواهان آسایش و استراحت است؛ ولى چون آن عملِ لذت‌آفرین خستگى مى‌آورد و انژرى مى‌طلبد، لذا به تن‌آسایى روى مى‌آورد و میل به آسایش را ترجیح مى‌دهد. بسیارى از افرادى كه در پى آسایش و رفاه هستند در واقع این گرایش را دنبال مى‌كنند؛ اما افراد ماجراجو و پرتلاش در پى تأمین خواسته‌هاى لذت‌آفرین خود به استراحت پشت كرده، این میل خود را دنبال مى‌كنند.

 

عوامل مؤثر در پیدایش و تقویت گرایش‌ها‌

میل‌ها و گرایش‌هاى كم و بیش مشتركى بین انسان و حیوان وجود دارد و در به وجود آمدن آنها نیز عوامل متعددى دخالت دارند. گاه ترشح یك هورمون خاص، تمایل به رفتار جنسى را در انسان به دنبال مى‌آورد و وى را به سوى این نوع اعمال مى‌كشاند. همان‌گونه كه مشاهده مى‌شود و تجربه به اثبات رسانده، این میل محصول یك عامل عضوى است و منشأ

فیزیولوژیك دارد؛ اما برخى از امیال عامل و منشأ عضوى ندارند یا اگر عاملى عضوى و ارگانیك در آنها دخیل است، نقش برجسته ندارد؛ بلكه حرف اصلى را نیروى روانى مى‌زند؛ مانند میل و گرایش محترم شمرده شدن. این گرایش، محصول یك عضو خاص در بدن انسان نیست و چشم و گوش یا غده خاصى منشأ مستقیم آن نیست؛ بلكه حالتى روانى است كه در آن انسان از مورد احترام قرارگرفتن احساس خشنودى مى‌كند و عضوى خاص انسان را به این گرایش وا نمى‌دارد. در این‌جا عامل اصلى روح انسانى است و ارتباط این گرایش با بدن و عضو خاص، كم و گاه بسیار ناچیز است.

میل انس با خدا و مناجات با رب‌الارباب نیز از جمله دیگر گرایش‌هاى غیرعضوى است كه نمى‌توان براى آن یك منشأ عضوى معرفى كرد. میل انس با خداوند، گرایشى قوى و برتر است كه آدمى حاضر است براى اجابت آن هر سختى و مشقتى را به جان بخرد و سرما، گرما، بى‌غذایى و بى‌خوابى را تحمل كند تا حلاوت مناجات با خدا و انس با حضرت دوست را بچشد.(1) بنابراین همان‌گونه كه منشأ این گرایش‌ها و استعدادها مى‌تواند یك عامل عضوى یا روحى باشد، موانع شكوفایى و بروز این میل‌ها و گرایش‌ها نیز گاه یك عامل بدنى و عضوى است و گاه یك حالت روحى و روانى خاص.

 

تعارض گرایش‌ها‌

این‌كه انسان تا چه اندازه از این میل‌هاى طبیعى و غریزى تبعیت مى‌كند بحثى فراتر از حوصله این مقال است و ما اینك درصدد بررسى آن نیستیم؛ اما این نكته پذیرفته شده است كه انسان خود در فراهم آوردن مقدمات ارضاى این گرایش‌ها و رفع موانع آن نقشى اساسى و عمده دارد و از این طریق مى‌تواند آنها را تحت كنترل درآورد و روش‌هاى تهیه مقدمات و راه‌هاى برخورد با موانع آنها را فراهم سازد؛ مثلا شنیدن موعظه و تعلیم و تربیت یافتن در مكتب


1. خوب است در این‌جا این نكته را یاد آور شویم كه محرومیت از لذت مناجات با خداوند و انس با او گاه یك عقوبت الهى است؛ یعنى افرادى كه به گناه و آلودگى‌هاى اخلاقى و اعتقادى و رفتارى مبتلا هستند، گاه با وجود علم و تحصیلات، از این لذت محروم مى‌شوند و این موانع از بروز آن استعداد و میل فطرى جلوگیرى مى‌كند و مانع شكوفایى آن مى‌گردد.

صاحبان نفوس قدسى و خواندن دعا و... از جمله امورى هستند كه میل‌هاى نهفته عالى را برمى‌انگیزند. در كنار تمام این راه‌ها، عمل به دستورات اخلاقى معلمان اخلاق و پاى‌بندى به فرامین و نواهى شارع مقدس تأثیر به‌سرایى در شكوفایى این گرایش‌ها و رفع موانع دارد.

در مناجات شعبانیه تعبیر بسیار آموزنده‌اى در این باره وجود دارد كه حضرت چنین مى‌فرمایند: اِلَهى لَمُ یَكُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ اِلاَّ فِى وَقْت اَیْقَظْتَنِى لَِمحَبَّتِك؛ خداى من! نیرویى در من نبوده است تا بتوانم به وسیله آن از نافرمانى تو دست بردارم مگر در آن هنگام كه تو مرا براى دوستى و محبت خود بیدار كردى. در این تعبیر، دو نیروى متعارض در وجود انسان به تصویر كشیده شده كه یكى در جهت معصیت و حركت به سمت پایین و دیگرى رو به كمال و پاكى است. حال حضرت امیر(علیه السلام) در این مناجات در مورد این تعارض مى‌فرمایند: خدایا من توان فرار از معصیت تو را ندارم و گرفتار گناه هستم و نمى‌توانم از آن دست بشویم؛ مگر این‌كه به نیروى محبت خود مرا از این هلاكت نجات بخشى.

در قرآن كریم نیز چنین كشمكشى به تصویر كشیده شده است كه گویا دو جاذبه نیرومند از دو جهت مخالف، انسان را به دو سوى مقابل هم مى‌كشانند؛ یكى به سمت خدا و دیگرى به سویى مخالف آن. یك گرایش آن است كه آدمى را به طرف خدا و افرادى كه وجودشان از محبت خداوند لبریز است سوق مى‌دهد و از سوى دیگر، جاذبه‌هاى شیطانى آدمى را به سوى هواى نفس و محبوبیت‌هاى كاذب اجتماعى و رسیدن به پُست و مقام و دنیاطلبى و زرق و برق دنیا مى‌كشاند. این گزیده مناجات شعبانیه، محبت خداوند را بزرگ‌ترین نیرویى مى‌داند كه انسان را از شیطان و هواى نفس دور مى‌سازد و به سوى خداوند سوق مى‌دهد. اگر این عامل در انسان تقویت گردد به راحتى او را از چنگ نیروهاى غیر الهى نجات مى‌بخشد.

براساس پژوهش‌هاى علمى نیز آدمى در كشاكش نیروى‌هاى متعدد قرار دارد و هر یك از این جاذبه‌ها او را به سویى مى‌كشاند و هر یك فعالیت خاصى را مى‌طلبند. در این بین، افرادى كه مجذوب محبت الهى هستند هرگز مقهور شیطان و عوامل او نمى‌شوند و شیاطین نمى‌توانند در آنها نفوذ كنند. هدف ارسال رسل و انزال كتب، تربیت انسان‌ها و تعدیل این امیال است؛ تا امیال الهى در آنها زنده شود و جاذبه‌هاى معنوى تقویت گردد و انسان از تیررس عوامل غیرالهى مصون بماند.

از جمله عواملى كه انسان را در كشمكش این نیروهاى متعارض یارى مى‌كند توجه به مبدأ هستى است. اگر انسان باور داشته باشد كه خداوند، هستى‌بخش عالم است و او مدیر تمام امور ریز و درشت عالم وجود مى‌باشد و به او توكل نماید، مى‌تواند راه هدایت را به سوى خود بگشاید. البته گاه با وجود این باور، در مقام عمل دچار غفلت مى‌گردد و باورهاى خود را فراموش مى‌كند؛ این‌جاست كه موعظه و شنیدن سخن معلمان اخلاق او را در جهت رهایى از گرایش‌هاى معارض یارى مى‌رساند. بنابراین نقش موعظه آن است كه باورهاى ثابت شده را در ذهن و دل آدمى زنده مى‌سازد و همیشه وجود آدمى را از یاد آنها سیراب مى‌كند و به وى اجازه نمى‌دهد كه به سهو، نسیان و فراموشى مبتلا گردد.

 

مرز انسانیت و حیوانیت‌

تفاوت اساسى حیوان و انسان در برخورد با این گرایش‌ها و امیال الهى در همین نكته نهفته است كه امیال اساسى و روحى در انسان قابل تقویت و تضعیف و تعدیل است و آدمى به دست خود مقدمات این تغییرات را فراهم مى‌سازد، ولى حیوانات به هیچ وجه از این قابلیت‌ها برخوردار نیستند. در واقع انسانیت انسان در همین تفاوت به دست مى‌آید كه او افزون بر خواسته‌هاى مشترك حیوانى، برخى خواسته‌هاى اختصاصى نیز دارد.

او مى‌تواند خواسته‌هاى الهى و معنوى را بر خواسته‌هاى مادّى و دنیایى ترجیح دهد و در تعارض بین آنها، خواسته‌هاى مؤثرتر و مهم‌تر؛ یعنى امیال الهى و معنوى را مقدّم بدارد. از سوى دیگر مى‌تواند با بهره‌گیرى از شیوه‌هایى هم‌چون موعظه، تحصیل، تعلیم و تربیت و... به تعدیل یا تقویت یا تضعیف خواسته‌ها و امیال خود بپردازد؛ در حالى كه حیوانات از تمام این مواهب محرومند. حیوان محكوم این امیال است و از خود هیچ اراده‌اى جز تن سپردن به گرایش‌هاى غریزى و فطرى ندارد؛ مثلاً به هنگام احساس گرسنگى سر خود را پایین انداخته، بدون این‌كه بداند غذایش از كجا و چگونه آمده، تا آن‌جا كه احساس گرسنگى مى‌كند مى‌خورد. اگر انسان نیز این‌گونه باشد دیگر تفاوتى با حیوان نخواهد داشت. جاى تعجب نیست كه قرآن مى‌فرماید: وَ الَّذِینَ كَفَرُواْ یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الاَْنْعَمُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُم؛(1) كسانى


1. محمد (47)، 12.

كه كافر شده‌اند، بهره مى‌برند و همان‌گونه كه چارپایان مى‌خورند، مى‌خورند و جایگاه آنها آتش است. انسان‌هاى عارى از عقیده و فكر، كه مصداق كامل آن، كفار هستند، همانند چهارپایان مى‌خورند و مى‌آشامند و... . البته مؤمنان نیز غذا مى‌خورند و از لذایذ دنیا بهره مى‌برند؛ ولى بهره‌مندى كفار از دنیا به‌گونه‌اى است كه خواسته‌هاى الهى را زیر پا مى‌گذارند و به لذت‌هاى عالى انسانى خود ضرر مى‌رسانند و سعادت ابدى و هدایت الهى را از كف مى‌دهند. در واقع با وجود برخوردارى از نعمتى منحصر به فرد كه هرگز در اختیار حیوانات نیست؛ همانند حیوانات، بدون برخوردارى از لذات معنوى و الهى زندگى مى‌كنند. روشن است كه چنین موجوداتى با این درجه از حرمان، از چهارپایان نیز گم‌راه‌تر و فرومایه‌ترند: بَلْ هُمْ اَضَل.(1)

براى این‌كه به میزان انسانیت خود پى ببریم باید بررسى كنیم كه در تعارض بین خواسته‌هاى حیوانى و انسانى كدام‌یك را انتخاب مى‌كنیم و آن‌جا كه خواسته‌هاى حیوانى با امیال الهى و معنوى تعارض دارد، پیرو عقل و ایمان و اعتقادات خود هستیم یا دنباله‌رو خواسته‌هاى گذراى مادّى و حیوانى!؟ آیا مى‌توانیم خود را از چنگال قدرتمند خواسته‌هاى غریزى و حیوانى نجات دهیم؟ مرز حیوانیت و انسانیت از همین مسیر مى‌گذرد و این‌جاست كه حیوانیت و انسانیت رقم مى‌خورد. صدافسوس كه گاه ممكن است برخى حیوانات از خواسته‌هاى حیوانى و دنیایى خود دست بشویند ولى انسان نه. برخى حیوانات وقتى وارد مزرعه دیگران مى‌شوند به محض این‌كه مشاهده مى‌كنند صاحب مزرعه مى‌خواهد با چوب بر سرشان بزند، فرار مى‌كنند و دیگر وارد آن مزرعه نمى‌شوند و همان یك تجربه براى همیشه آنها را تربیت مى‌كند؛ ولى برخى انسان‌ها على‌رغم هزاران بار تجربه تلخ درس نمى‌گیرند و تربیت نمى‌پذیرند و هم‌چنان مرتكب خلاف مى‌شوند. برخى حیوانات با كمك شیوه‌هایى تربیت مى‌پذیرند؛ ولى برخى انسان‌ها حتى طى سال‌ها تماس مستقیم با انبیاى الهى نیز تربیت نمى‌شوند؛ در واقع حیوان تربیت‌پذیرتر از این انسان‌هاست. آیا چنین حیوانى برتر از انسان نیست و آن انسان بدتر و فرومایه‌تر از این حیوان نیست؟ به یقین بَلْ هُمْ اَضَل.(2)

باید توجه داشت كه اگر انسان بعد از تجربه‌كردن تربیت شود و به سمت گرایش‌هاى الهى


1. فرقان (25)، 44.

2. همان.

حركت كند باز هم برتر از حیوان نیست. اگر آدمیزاده به‌گونه‌اى باشد كه بعد از ابتلا به درد و بلا، دست از گناه و خلاف بكشد از حیوان برتر نیست؛ چه، حیوان باركش هم اگر روزى در جایى پاهایش در گل فرو رود دیگر از آن منطقه عبور نخواهد كرد و براى مرتبه دوم به سراغ آن مكان نمى‌رود. انسان كسى است كه رفتار خود را بر اساس محبت و انس با خدا شكل دهد نه بر پایه تجربه‌هاى تلخ و گرفتارى‌هایى كه دامن‌گیر او شده است.

امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز در این قسمت وصیّتشان به فرزند خود امام حسن(علیه السلام) مى‌فرمایند: اگر مى‌خواهید پاى از مرز حیوانیت فراتر بگذارید و به جایگاه انسان‌هاى متعالى نزدیك شوید، باید سعى كنید تا بر هواى نفس و خواسته‌هاى حیوانى خویش غالب شوید و از طریق موعظه و پند ناصحان و انس با حضرت دوست و اولیاى خداوند و محبت به ائمه هدى(علیهم السلام) كه از شئون محبت به خداست(1) به كوى سعادت و هدایت قدم بگذارید. مبادا همانند حیوانات باشید كه فقط با تازیانه ره مى‌یابند؛ كه انسان عاقل به كمك نیروى عقل و تربیت‌پذیرى به سرمنزل مقصود مى‌رسد.


1. این مطلب در آیات و روایات بسیارى بیان شده است؛ از جمله در زیارت جامعه كبیره مى‌خوانیم: مَنْ اَحَبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللَّه؛ هركس شما را دوست بدارد، همانا خدا را دوست داشته است.