یک شبهه به این صورت مطرح میشود که اصولا مطالب دینی را نمیتوان با دلیل علمی اثبات کرد؛ ... روش علمی را نیز روشی دانستهاند که به تجربیات حسی منتهی شود. ... دین مقولهای علمی نیست که یا صحیح باشد یا باطل؛ بلکه مسئلهای ذوقی است.... میتوانید در بین گزینههای مختلف، دینی را که با سلیقهتان بیشتر میسازد، آن را دوستتر دارید و بیشتر خوشتان میآید،انتخاب کنید! در پاسخ میگوییم: ادراک حسی در مقابل ادراکات یقینی و بدیهی عقلی از ضعیفترین ادراکات است. در روانشناسی احساس و ادراک نیز ثابت شده است که حاسه اشخاص تفاوت میکند و درکهایشان متفاوت است، و حتی دلیل تجربی ما به استناد یک دلیل عقلی اعتبار پیدا کرده است. اکنون میپرسیم که کدام مسئله دینی را نمیتوان با برهان عقلی اثبات کرد؟
پاسخ به شبهات درباره دین، جلسه دوم؛ شبههی سلیقهای بودن و حقانیت همه ادیان
او کمال ما را میخواهد. اینکه میگوید شکر کنید، عبادت کنید، و من را دوست بدارید برای این است که میخواهد ما تکامل پیدا کنیم، نه اینکه چیزی بر کمالات او افزوده شود. هر چه امکان وجود داشته باشد، ملک خداست و چیزی نیز بر او افزوده نمیشود و هر چه او بیافریند، وجود پیدا میکند. بنابراین دلیل اینکه خداوند از پیغمبرش میخواهد که مرا محبوب مردم قرار بده! این است که کمال بندگان در این است که من را دوست بدارند و چون دوست دارم که آنها به کمال برسند، توصیه میکنم که کاری کن که آنها بیشتر مرا دوست بدارند..
اصل مسأله این است که ما باید نگاهمان را به هستی عوض کنیم و بفهمیم خواستنی کس و چیز دیگری است. مبادا زرق و برق و زرد و سرخ این دنیا ما را فریب دهد. تا اینها هست آن محبت کذایی پیدا نمیشود. بله اینکه انسان باور کند خداست که این نعمتها را داده، در همان حدی که باور کند، محبتی نیز به خدا پیدا میکند، اما اگر بخواهد منحصرا فقط خدا را دوست بدارد، کار آسانی نیست. این محبت، کسی را میخواهد که دل خود را از همه چیز دیگر پاک کرده باشد. راهش اینهاست که خداوند در شب معراج به پیغمبرش یاد میدهد...
درس اخلاق، جلسه بیستودوم، حدیث معراج؛ دریایی از معارف برای سیر و سلوک
اثر محبت آتشین بنده نسبت به خدا این است كه همانند هر عاشق دیگر، در هر فرصتی به دنبال بهانهای برای ذكر محبوبش میگردد. با پیدا شدن محبت خدا در درون انسان، دلش از آنِ خدا میشود و دائماً میخواهد از خدا و نعمتهای خدا بگوید. بیکار باشد، یا مشغول انجام کار، توجهاش به خداست. در حال بیكاری خدا را شکر میکند که فراغتی برای مناجات با خدا یافته است. همانگونه كه حضرت موسی بن جعفر سلاماللهعلیه در آن زندان تاریك كه روز و شب تشخیص داده نمیشد، سر به سجده میگذاشت و خدا را شکر میکرد و عرض میكرد: خدایا! از تو جای خلوتی خواستم که در آن تمام توجهام معطوف به تو باشد، و بتوانم با تو مناجات کنم. تو را سپاس كه چنین جایی را برایم فراهم كردی.
کسانی هستند که طعم شیرین محبت خدا را چشیدهاند و میدانند كه خداوند همه این موجودات را دوست دارد و میخواهد همه آنها تکامل یافته و لیاقت رحمتهای بالاتر را پیدا کنند. از همینرو، كسی كه خدا را دوست دارد، باید بندگان خدا را هم دوست بدارد و همانگونه که میخواهد خودش به کمال برسد، باید به دنبال تكامل بندگان دیگر هم باشد. این نگاه در سطحی بالاتر و لطیفتر از چشمداشتن به ثواب و عقاب اخروی است. بر اساس این دیدگاه، محبت خدا تنها انگیزه برای خدمت به خلق خداست.
محبت واقعیتی است که هر جا تحقق پیدا کند، شعاعش بر آثار، توابع و لواحق آن هم میتابد. کسی که به شخصی علاقه دارد، متعلقات او را هم دوست دارد؛ عكسش را میبوسد، لباسش را میبوید، گرد خانهاش میگردد، و به شهر و کشورش افتخار میكند. معنای چنین رفتاری وجود چند محبت جداگانه در دل این عاشق نیست؛ بلكه همه اظهار علاقهها شعاع محبت صاحب عكس و لباس و خانه است كه در دل عاشق زبانه میكشد.
بندهای كه معشوق خدا شده باشد، نشست و برخاست با دیگران را فراموش میکند و دائماً توجهش به خداست؛ کاری را انجام میدهد كه خدا میخواهد، و چیزی را آرزو میكند كه خدا میخواهد. چنین كسی همنشینی لازم ندارد؛ چون خدا همنشین اوست. این آخرین امتیازی است که خدا به چنین بندگانی اعطا میكند؛ بندگانی که صادقانه در مقام بندگی خدا برآمدهاند و از ابتدا کارشان را برای کسب رضایت خدا آغاز كردهاند.
درس اخلاق، جلسه سیوهفتم، رسد آدمی بهجایی که بهجز خدا نبیند
مذمت برای دلبستگی انسان به لذتهایی است که او را از هدف اصلیش غافل میکند. دلیل مذمت دنیا هم، همین است كه انسان را از رسیدن به مقصد نهائیش باز میدارد. اگر مزاحمتی بین امور دنیا و آخرت وجود نداشت، جایی برای نكوهش دنیا نبود. کسانی بوده و هستند كه با وجود بهرهمندی از لذتهای دنیا، به سعادت ابدی هم رسیدهاند. مانند حضرت سلیمان كه فرمود: رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْكًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی؟
مهمترین توجه، توجه به علت فاعلی و علت غایی است. باید توجه داشته باشیم که کجا میخواهیم برویم و این جایی که میخواهیم برویم، چگونه جایی است. باید بدانیم که مهمترین ویژگی آنجا حساب است؛ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلَا حِسَابَ وَإِنَّ غَداً حِسَابٌ وَلَا عَمَل. هر قدر بهتر این دو مسأله را بدانیم زندگی سعادتمندانه ما بهتر طراحی میشود و پایههای آن محکمتر میشود، و هر چه از این ویژگی غفلت کنیم، باعث دور شدن از سعادت میشود. البته وقتی انسان توجه پیدا کرد که عالم دیگری هست و حساب، کتاب، و بهشت و جهنمی وجود دارد این سؤال برایش مطرح میشود که چه کنم که به آن جا برسم و از چه راهی متوجه خود انبیا شوم؟
اهل دنیا اگر دنیایی از نعمتهای الهی بر سرشان ببارد، باز فریادشان بلند است كه فلان چیز كم است! اگر كسی دهها كار خوب برایشان انجام دهد، در برابر یك اشتباه او را به باد ناسزا میگیرند؛ و در مصیبتها صبور نیستند و جزع و فزع میکنند.اهل دنیا همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند. اما اهل آخرت به محض رسیدن به نعمتی، ابتدا خدا را سپاس میگویند و در پایان هم خدا را شاكرند و اعتراف میكنند كه توانایی شكرگزاری همه نعمتهای خدا را ندارند. اینان همیشه خوبیها را میبینند، از همه چیز زندگیشان راضیاند و خدا را هم به خاطر همه آنها شكر میكنند. به نظر شما كدام یك از این حالات خوب است؟
در دعای بعد از زیارت امام رضا صلواتاللهعلیه آمده است: رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ حَیَاء؛ یعنی خدایا من از این که در حضور تو گناه کردم، خجالت میکشم. این خجالت در بعضی از اشخاص آن قدر تقویت میشود كه به خدا عرض میكنند: خدایا! مرا در آتش جهنم بسوزان، تا از خجالت تو در آیم. «حیا» عاملی است که تا این حد میتواند در جلوگیری از گناه مؤثر باشد. اما شیاطین برای آلوده كردن ما به گناه به دنبال آن هستند كه این عامل را از ما بدزدند. از همینرو، مغلطه كرده و میگویند آدم با حیا و خجالتی انسان ضعیفی است كه قدرت دفاع از خودش را ندارد!