بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/30، مطابق با شب بیست و چهارم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
یَا أَحْمَدُ! إِنَ أَهْلَ الْخَیْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ رَقِیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، كَثِیرٌ حَیَاؤُهُمْ، قَلِیلٌ حُمْقُهُمْ، كَثِیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلِیلٌ مَكْرُهُمْ. النَّاسُ مِنْهُمْ فِی رَاحَةٍ وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی تَعَبٍ؛ كَلَامُهُمْ مَوْزُونٌ؛ مُحَاسِبِینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتْعِبِینَ لَهَا[1]
در جلسات گذشته به بحث در باره فرازهایی از حدیث معراج پرداختیم كه در آنها خداوند متعال به پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: با اهل دنیا دشمن باش، و اهل آخرت را دوست بدار. ایشان سوال کردند: اهل دنیا، و اهل آخرت چه کسانی هستند؟ خداوند متعال نیز ویژگیهایی را برای هر یك از ایشان بیان فرمود كه در چند جلسه اخیر در باره آنها گفتوگو كردیم.
خدواند در ادامه بیان اوصاف اهل آخرت میفرماید: كَثِیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلِیلٌ مَكْرُهُمْ. در این قسمت همانند بقیه اوصافی كه در این حدیث برای اهل آخرت، در نقطه مقابل صفات اهل دنیا ذکر گردیده، پس از آنكه در فراز قبل دنیاپرستان را افرادی خودخواه معرفی كرد كه فقط به فکر خودشان هستند، از رفتار ناپسندشان عذرخواهی نمیکنند و معذرت دیگران را هم نمیپذیرند؛ در مقابل، آخرتجویان به عنوان كسانی معرفی شدهاند كه نفعشان برای مردم زیاد است و در تعامل با دیگران از در دو رویی و نیرنگ وارد نمیشوند.
در جلسات قبل ضمن دستهبندی ویژگیهای دنیاجویان بر اساس ادبیات رایج دنیا در سه مکتب اصالت لذت، اصالت فرد و لیبرالیسم اخلاقی، گفتیم روحیه خودخواهی و منفعتطلبی، ریشه در اصالت دادن به فرد دارد. با توجه به اینكه ویژگی منفعت رساندن به دیگران در نقطه مقابل منفعتطلبی شخصی است، مناسب است مقداری به بررسی مكتب فردگرایی بپردازیم.
یكی از مكاتب رایج اخلاقی، ملاك ارزشگذاری رفتارهای آدمی را در میزان لذتی معرفی میكند كه از آن رفتار نصیب آدمی میشود. پیش از این نیز گفتیم: برخی صاحبنظران فلسفه اخلاق، معتقدند اصالت لذت ریشه در اصالت نفع دارد. بر اساس این دیدگاه، اگر انسان با رنج و زحمت کاری را انجام دهد که لذتی ندارد، ولی منفعتی که از آن كار عایدش میشود، بیش از زحمتی باشد كه متحمل شده، این كار ارزشمند است. از سوی دیگر بنا بر گرایشهای مادیگرایانه –که دنیاگرایی یكی از شعبههای آن است— دلیلی وجود ندارد که آدمی به دنبال منفعت دیگران باشد. این تفكر ریشه در این اعتقاد دارد که گویا عالم هستی كاملاً اتفاقی و بدون هیچ هدف و مقصدی از وقوع یك انفجار در ماده به وجود آمده و روند تكاملی همه موجودات آن، تا پیدایش انسان، به همین صورت، سلسلهای از اتفاقات بیهدف است و هر فرد نیز پس از گذران مدتی در این دنیا و دست و پنجه نرم كردن با مجموعهای از وقایع تصادفی، به صورت اتفاقی میمیرد و بدنش مجدداً به خاک تبدیل میشود. بر اساس چنین تفكری، آدمیزاد در این دنیا چه كاری غیر از لذت بردن میتواند داشته باشد؟ آدمی كه وجودش در این عالم ثمره سلسلهای از اتفاقات بیهدف است و سرانجامی جز تبدیل شدن به خاك ندارد، برای چه باید در اندیشه منفعت رساندن به دیگران باشد؟ چنین بینشی طبیعتاً نتیجهای جز فردگرایی ندارد و هر کس باید به فکر راحتی خودش باشد.
اما برخی فیلسوفان پس از تأمل در این بینش، آن را با اموری مثل فداكاری و جانفشانی در راه دیگران كه به عنوان ارزشهای انسانی پذیرفته شده، در تضاد یافتند. در نتیجه، مكتب دیگری در مقابل فردگرایی با عنوان جامعهگرایی پدیدار شد كه در آن ریشه همه ارزشها به دیگرخواهی باز میگردد. در این مكتب، آدمی به هیچوجه نباید در فكر منفعت شخصی باشد؛ بلكه باید به این بیاندیشد كه چگونه به دیگران منفعت بیشتری برساند. برای توجیه این مكتب نیز دلایل فلسفی تراشیده شد. از جمله اینکه هر یك از افراد انسانی وجود مستقل و اصیلی غیر از جامعه ندارد و آنچه اصیل است، جامعه انسانی است. بر اساس این تفكر، هر فرد در واقع یك سلول در پیكره جامعه است. سلولهای بدن آدمی ممكن است از بدن انسان جدا شوند و در صورت فراهم بودن شرایط طبیعی به زندگی خود ادامه دهند؛ اما هر یك از این سلولها یا اندامها به تنهایی، یك انسان نیستند. میلیاردها سلول در كنار هم و با تعامل با یكدیگر بدن آدمی را ساختهاند؛ اما هیچ یك از آنها به تنهایی، انسان نیست.
بر اساس این بینش، كه یك تئوری فلسفی مطرح در علوم اجتماعی است، اصالت و وجود حقیقی از آنِ جامعه است؛ پیكرهای كه از گرد هم آمدن افراد انسانی و ارتباط میان آنها به وجود آمده، و هر فرد از این مجموعه تا زمانی كه با این پیكره ارتباط دارد، از زندگی واقعی برخوردار است و در صورت قطع ارتباط از این پیكره، مانند اندامی است كه از بدن جدا شده است. بر اساس این گرایش فلسفی، بحثهایی اخلاقی و ارزشی از قبیل توجیه مسأله دیگرخواهی نیز مطرح شده است. مطابق این نظریه، تمایل آدمی به منفعت رساندن به دیگران از آن رو است كه حیات واقعی وی وابسته به دیگران است و بدون تعامل و همكاری سلولهای انسانی جامعه با یكدیگر، هستی آنها به مخاطره میافتد. برخی این شعر معروف سعدی را نیز شاهدی برای این نظریه دانستهاندكه: بنیآدم اعضای یکدیگرند * که در آفرینش ز یک گوهرند؛ چو عضوی به درد آورد روزگار * دگر عضوها را نماند قرار.
بنابراین، ارزشمندی به فكر دیگران بودن در اخلاق ریشهای فلسفی دارد كه نتایج مختلف حقوقی و اجتماعی نیز از آن حاصل میشود. از جمله اینكه از تفکر اصالت جامعه، مکتب کمونیسم و سوسیالیسم به وجود آمد؛ مكتبهایی كه در آنها همه باید برای جامعه کار کنند و عضوی که منفعتی برای جامعه نداشته باشد، یا بهخودی خود از این پیكره جدا میشود (همانگونه كه سلولهای مرده پوست از بدن کنده میشوند)، یا باید آنها را به عنوان عضوی زاید و مضر از پیكر جامعه حذف كرد (همانگونه كه جراح عضو بیمار را از بدن جدا میكند). این کاری است كه در کشورهای کمونیستی انجام شده است، و سالمندان و افراد ناتوانی که امیدی به منفعتشان نبود، به بهانههای مختلف سربهنیست میشدند، تا سرمایه جامعه برای آنها تلف نشود!
این گرایشها کمابیش در مکاتب مختلف، حتی در بین برخی مذاهب طرفدارانی پیدا کرد. در کشور ما نیز در مقطعی این افکار مارکسیستی رواج داشت، و حتی برخی روحانیون رسماً عضو حزب توده بودند و برای ترویج ماركسیسم از آیات و روایات، به خصوص نهجالبلاغه استفاده میکردند. آنها اندیشه ماركسیسم را به عنوان توجیه علمی و فلسفی دستورات اجتماعی اسلام پنداشته، اسلام را طرفدار اصالت جامعه معرفی میكردند، و در نیتجه، احکام فردی اسلام مثل نماز را كه منفعتی برای دیگران ندارد، در حد آداب و رسوم محلی و بیاهمیت میدانستند! آنچه از نظر ایشان اهمیت داشت، خدمت به جامعه و مفید بودن برای مردم بود.
البته ما میدانیم که نظر اسلام غیر از این است. اسلام برای هر فرد موجودیتی خاص، تکلیفی مشخص، سرنوشتی معین و عاقبتی جداگانه قایل است؛ خداوند در قرآن میفرماید: وَكُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا[2]؛ روز قیامت هر یك از افراد آدمی جداگانه محشور خواهد شد؛ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ[3]؛ در آن روز روابط دنیایی بین افراد از میان میرود و از كسی در باره پدر و مادرش سؤال نمیكنند؛ بلکه یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ[4]؛ هر كسی فقط در اندیشه كردار خویش است و همه انسانها به قدری گرفتار هستند كه از یكدیگر فرار میکنند. بنا براین، از یک سو هر یك از افراد بشر استقلال و وجودی شخصی دارد و حساب و کتابش از دیگران جداست، و از سوی دیگر در اسلام احکام و ارزشهای اجتماعی نیز در نظر گرفته شده است. اسلام آن چنان برای خدمت به دیگران اهمیت قایل است، که گاهی برای یک خدمت كوچك به دیگری ثوابی عظیم در نظر گرفته است. بر اساس برخی روایات، ثواب رفع نیاز دیگران، حل مشكلاتشان، رفع غم و غصه از اطرافیان و كمك كردن به مردم از صدها حج و عمره مقبوله بیشتر است[5]. بنا براین میتوان گفت اسلام در عرصه فلسفی اصالت فرد را پذیرفته، اما در عرصه اخلاق اجتماعی قایل به اصالت جامعه است و نفع جمع را بر منفعت فرد مقدم میداند. در اسلام حساب شخصیت مستقل هر فرد و وظایف و تكالیف فردیاش، از حساب روابط و تعاملات اجتماعی افراد جدا شده و نباید با خلط كردن آنها در دام مكاتب الحادی بیافتیم.
اما توصیف اهل آخرت به كَثِیرٌ نَفْعُهُمْ، یا اهل دنیا به نَفْعُهُمْ قَلِیلٌ بر چه اساسی است؟ پیش از این گفتیم، كسانی آخرت را قبول نداشته، معتقدند إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا[6] و میگویند انسان زمانی متولد میشود، چند روزی در این دنیا زندگی میکند، و سرانجام میمیرد و با تبدیل شدن جسمش به خاک چرخه وجود او تمام میشود. بر اساس دیدگاه چنین كسانی كه نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ[7]، خدمت کردن به دیگران و دلسوزی نسبت به مشكلات و مسایل مردم توجیه عقلانی ندارد؛ چون هر كس باید تا جایی كه میتواند از فرصت محدود زندگیش در این عالم برای لذت بردن استفاده كند. اگر آدمی، خودش باشد و لذتهایش، و کسی هم از او حساب نكشد، برای رها كردن لذت، و تحمل زحمت برای كمك به دیگران چه دلیل و انگیزهای دارد؟ در مقابل، كسی كه معتقد است عالم دیگری وجود دارد كه در آن انسانها پاداش و کیفر اعمال خود را میبینند، چنین كسی مراقب است در حق دیگران ظلم نکند؛ چون میداند به خاطر ظلمش، در آخرت گرفتار عذاب میشود؛ و میداند هر خدمتی كه در این دنیا به دیگران بكند، در عالم دیگر پاداش آن را چند برابر میبیند. چه معاملهای پر سودتر از این؟
عاقبت تفكر الحادی فردگرایی، و لذتجویی دنیاطلبان همان است كه امروز در اغلب نقاط دنیا شاهدیم؛ از همپاشیدگی خانوادهها، بیاعتنایی فرزندان نسبت به والدین، خودمحوری و... . در مقابل، اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب موجب میشود آدمی مراقب رفتار و گفتارش باشد و از برخی لذتهای زودگذر صرف نظر کند، تا به پاداشی چندین برابر آن در آخرت برسد. البته ممكن است كسانی به زبان، معاد را هم جزء اصول دینشان بشمارند؛ ولی زندگیشان در عمل تفاوتی با یک کافر نداشته باشد! چه بسا برخی کفار رفتاری سالمتر و اخلاقیتر از بعضی مدعیان اعتقاد به خدا و پیغمبر داشته باشند. این مدعیان دروغین دغدغهشان برای امور دنیاست؛ هر چند به زبان مدعی چیز دیگری هستند. اینان حتی از نگرانی دیگران برای آخرت تعجب میکنند. این طبیعت اصالت دادن به زندگی دنیا است كه لازمهاش فردگرایی، لذتجویی و خودمحوری است. چنین كسانی اگر خدمتی هم به دیگران بکنند، در واقع برای كسب منفعت دنیوی از آنها است، در حالیكه یك فرد معتقد به آخرت كه در انجام کارهایش فقط به فکر كسب ثواب بیشتر در آخرت است، خدمت به دیگران را به خاطر پاداشهای اخروی فراوان آن، بر لذت و منفعت شخصیاش در این دنیا ترجیح میدهد.
بالاتر از این کسانی هستند که طعم شیرین محبت خدا را چشیدهاند و میدانند كه خداوند بهقدری فیاض و مهربان است که همه عالم را به خاطر افاضه رحمتش خلق کرده و هر یك از موجودات این عالم نمودی از رحمت الهی هستند. خداوند همه این موجودات را دوست دارد و میخواهد همه آنها تکامل یافته و لیاقت رحمتهای بالاتر را پیدا کنند. از همینرو، كسی كه خدا را دوست دارد، باید بندگان خدا را هم دوست بدارد و همانگونه که میخواهد خودش به کمال برسد، باید به دنبال تكامل بندگان دیگر هم باشد. این نگاه در سطحی بالاتر و لطیفتر از چشمداشتن به ثواب و عقاب اخروی است. بر اساس این دیدگاه، محبت خدا تنها انگیزه برای خدمت به خلق خداست. مؤمنی که خدا را دوست دارد، حتی نمیتواند حیوانی را گرسنه ببیند؛ چون او هم مخلوق خداست.
البته در این زمینه هم مثل بسیاری از زمینههای دیگر افراط و تفریطهایی صورت گرفته است. مثلا برخی بر اساس این تفكر معتقدند: هیچ موجود زندهای را نباید از بین برد؛ چون خدا به او حیات داده است، لذا ما حق نداریم هیچ حیوانی را بکشیم. در این اندیشه به حدی افراط شده كه در برخی از مكاتب هندی گاو محترم است و مورد پرستش قرار میگیرد. برخی از ایشان نیز از گوشت هیچ حیوانی استفاده نمیكنند. اینان فراموش كردهاند كه خداوند نظام این عالم را بهگونهای برقرار کرده كه بر ای ایجاد هر پدیده جدیدی باید پدیدههای قبلی در آن ادغام شوند، یا حذف گردند. به عبارت دیگر یک موجود زنده برای زنده ماندن نیازمند غذاست. خدایی كه این موجودات را آفریده، نظام عالم را به گونهای قرار داده كه برخی از این موجودات باید فدای تكامل موجودات دیگر شوند. گوسفند هر چه زنده بماند، گوسفند است. در حالیکه آدمیزاد میتواند ترقی كند و ابنسینا یا سلمان شود. این قانون خداست. خداوند خودش دستور داده که انسان برای زنده ماندن از گوشت حیوانات استفاده كند؛ اما باید توجه داشته باشیم كه بدون اجازه خدا مجاز به اینكار نیستیم.
با توجه به آنچه گفته شد، میفهیم كه ما باید ابتدا بینشمان را اصلاح کنیم و بدانیم که چه هستیم. آیا همین بدن مادی هستیم که روزی میمیرد و خاک میشود، یا جزء دیگری هم به نام روح داریم كه خداوند آن را در جسم ما دمیده است؟ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی[8]؛ روزی نیز ملکالموت آن را میگیرد؛ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[9]، قُلْ یَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ[10]. «توفی» یعنی یک جا گرفتن. فرشته مرگ هستی شما را یک جا میگیرد. این بدن لباسی است كه شما آن را از تن در میآورید و به خاک تبدیل میشود. هویت اصلی شما چیز دیگری است كه پس از مرگ، همچنان محفوظ است و تا روز قیامت باقی میماند، تا مجدداً زنده شوید و ثمره كار خود را ببینید. ما باید بدانیم زندگی این دنیا یک دوره جنینی است و حیات اصلی بعد از مرگ شروع میشود. علاوه بر اینكه بین این زندگی و زندگی آخرت رابطهای برقرار است. در این عالم باید کاشت، تا در آن عالم برداشت. آنجا محل كاشتن نیست. پس، باید از عمر خود حداکثر استفاده را بکنیم و هر چه میتوانیم بکاریم و كاشتههای خود را حفظ کنیم، تا سالم به روز قیامت برسد و بتوانیم در آن روز از آن استفاده كنیم. اما اگر كسی آخرت را فراموش کند، به فردگرایی، لذتطلبی و خودمحوری خواهد رسید. برای چنین كسی هر چه هست، در همین دنیا است و در آخرت برداشتی نخواهد داشت.
هر چه این اعتقاد قویتر شود، ارزشهایی كه گفته شد، خود را بیشتر نشان میدهد. بین این باورها و آن ارزشها رابطهای منطقی برقرار است. مثال كسانی كه چنین ایمانی ندارند مانند كسانی است كه أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا[11]؛ اینان اعمالی را انجام میدهند كه به تصور خودشان خیلی ارزشمند است، اما زمانی كه در آخرت چشم باز کنند، میبیند چیزی جز غبار نبوده است؛ وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا[12]؛ چنین كسانی همه اعمالشان غباری است كه به باد رفته است و هیچ ارزش ندارد. عملی ارزش دارد كه از ایمان سرچشمه بگیرد؛ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُم مَّشْكُورًا[13]؛ اگر سعی و تلاش آدمی ناشی از ایمان بود، ارزشمند است. بنا براین ما باید مبانی فکریمان را هر چه بیشتر محکم کنیم؛ هر چه ایمانمان قویتر، روشنتر، واضحتر، بنیادیتر و ریشهایتر باشد، اعمالمان ارزشمندتر است و در سعادت ابدیمان تأثیر بیشتری خواهد داشت.
و صلی الله علی محمد و آله
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. مریم(19) / 95.
[3]. مومنون(23) / 101.
[4]. عبس(80) / 34-36.
[5]. به عنوان نمونه رك: الأمالی للصدوق، ص: 237؛ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا وَ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ حُمْلَانِ أَلْفِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِسُرُجِهَا وَ لُجُمِهَا.
[6]. مؤمنون(23) / 37.
[7]. ص(38) / 26.
[8]. حجر(15) / 29.
[9]. همان / 61.
[10]. سجده(32) / 11.
[11]. نور(24) / 39.
[12]. فرقان(25) / 23.
[13]. اسراء(17) / 19.