بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/05/01، مطابق با شب بیستوششم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ؛ تَفْرَحُ الْمَلَائِكَةُ بِهِمْ؛ یَدُورُ دُعَاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ؛ یُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ یَسْمَعَ كَلَامَهُمْ كَمَا تُحِبُّ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا؛ وَ لَا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ.[1]
در جلسات گذشته موضوع بحث، ویژگیهای اهل دنیا و اهل آخرت در حدیث قدسی معراج بود. خداوند یكی از اوصاف اهل آخرت را اینگونه میفرماید: دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ؛ دعایشان بالا میرود و سخنشان شنیده میشود. پیش از این نیز گفتیم كه هر یك از اوصاف اهل دنیا و اهل آخرت نقطه مقابل یكدیگر است؛ از همینرو، ظاهراً مفهوم توصیفی كه در این فراز برای اهل آخرت بیان شده، این است که كلام اهل دنیا نزد خدا شنیده نمیشود. از سوی دیگر میدانیم كه یكی از صفات خدای متعال این است که از همه امور آگاه است، هر شنیدنی را میشنود و هر دیدنی را میبیند. حال چگونه ممکن است او صوتی را نشنود؟ نظیر این سوال درباره نظر کردن خدا به بندگان مطیع و نظر نکردنش به کفار و اهل عصیان نیز مطرح است.
به فرموده قرآن كریم شاید یکی از سختترین عذابهایی که كفار در روز قیامت به آن مبتلا میشوند، این است كه لاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ ولاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ[2]، خداوند در روز قیامت با ایشان سخن نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند. سوالی كه در ارتباط با این آیه مطرح میشود این است که خداوندی كه علمش ذاتی است و همه چیز پیش روی اوست و هیچ چیز از او غایب نیست، چگونه ممكن است كافران از نگاهش دور بمانند؟ برخی چنین سؤالاتی را اینگونه جواب دادهاند که منظور نگاه کردن یا شنیدنی است که اثر مطلوب از آن حاصل شود؛ چون هر شنیدن و هر دیدنی منتهی به فایده نمیشود. كسی را فرض كنید كه برای اهانت و سبك شمردن دیگری نسبت به سخنانش بیاعتنا است، گویا كلام او را نمیشنود. چنین نیست كه صدایش به گوش او نرسد؛ بلكه به آن توجه نمیکند. در اینجا گفته میشود حرفش را نشنید. در مقابل، اگر نسبت به كسی عنایت خاصی باشد، به كلامش توجه و دقت ویژه میشود. این شنیدن غیر از به گوش رسیدن صدا است. شنیدنی است كه نتیجهای از آن حاصل شود. بنا براین مقصود از تعبیری كه در این فراز از حدیث معراج به كار رفته این است كه خداوند به كلامشان ترتیب اثر بدهد؛ دعایشان را مستجاب كند، و به سخن نیکشان پاداش عنایت كند. در مقابل، بر اساس برخی روایات دعای بعضی از گنهکاران در اثر معصیت و کفران نعمتها برمیگردد و بر سرشان كوبیده میشود؛ یعنی به مقامی نمیرسد که شنیده شود و اثر مطلوب از آن حاصل شود.
در ادامه این فراز مطلب دیگری ذكر شده كه تعجبآور، و درك واقعیت آن برای ما دشوار است. خداوند میفرماید اهل آخرت زمانی كه دعا میکنند، ملائکه از شنیدن صدایشان شاد میشوند و فراتر از آن، اینكه هنگامی كه دعایشان به عرش و کرسی میرسد، زیر حجابهایی که در آنجا وجود دارد، به گردش در میآید و خدای متعال از شنیدن صدای این بندگان خود خشنود میشود. در برخی روایات گفته شده كسانی كه خدا دوستشان دارد، زمانی كه دعا میکنند و از او درخواستی دارند، خداوند حاجتشان را زود نمیدهد، تا آنها باز دعا کنند و خدا صدایشان را بشنود[3]. در ادمه این فراز از حدیث معراج تشبیهی به كار رفته كه تعجب آدمی از آن بیش از قبل برانگیخته میشود؛ زیرا میفرماید: خداوند مانند مادری است كه فرزندش را دوست دارد و از شنیدن صدای او خوشحال میشود.
درك مفهوم چنین اوصافی نسبت به خداوند متعال از حد فهم آدمی فراتر است؛ مگر آنكه به مقامی برسد که خود این صفات و تجلیاتش را مشاهده کند. البته خداوند برای اینكه سطح فهم بندگانش افزایش یابد و بیشتر او را بشناسند، به زبانی سخن میگوید که آنها بفهمند؛ در جایی میفرماید: لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ[4]؛ یعنی هرچند اوصافی كه برای خداوند به كار میرود، میتوان شبیه آن را در میان آدمیان یافت، اما هیچ موجودی شبیه خدا نیست. ولی از آنجا كه الفاظ و مفاهیم بیش از ظرفیت فهم آدمی گنجایش ندارد، جز استفاده از همین الفاظ برای بیان صفات خدا چارهای نیست؛ اما سعی میكنیم این ضعف را با تنزیه خداوند از جهات نقص جبران كنیم. خداوند عالم است، ولی علم او مانند علم ما نیست؛ خداوند قدرت دارد، ولی قدرتش در بازوهای ستبرش نهفته نشده است. یکی از صفات سلبیه خدا که همه باید به آن معتقد باشیم، این است که صفات خداوند زائد بر ذات او نیست؛ بلكه عین ذاتش است؛ چه رسد به این که افعالش زائد بر ذات باشد.
شاید كسانی تصور كنند كه غضب خدا، كه در تعبیرات قرآنی مثل وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ[5] به آنها اشاره شده، مانند عصبانیت آدمی در برافروخته شدن چهره، ورم كردن رگهای گردن و بالارفتن صدایش نمودار میشود! البته همه ما میدانیم که این حالات در شأن مقام الوهیت نیست؛ ولی تفاوت برخورد خداوند نسبت به کارهای خوب و بد بندگان باید به گونهای بیان شود. تعبیر دیگری كه توضیح بیشتری را میطلبد، عبارت فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ[6] است. معادل فارسی «آسَفَ» تأسف خوردن است و این واژه در زمانی به كار میرود كه کسی از رفتار ناشایست و خطای دیگری شدیداً متأثر شود. توجیه کلی تفاوت این اوصاف بین خداوند و بشر همان است كه در قرآن ذكر شده است؛ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ. شاید زیباترین تعبیری که در میان روایات و ادعیه برای تنزیه خدای متعال از جهات نقص اوصافی كه به صورت مشترك میان خدا و مخلوقات به كار میرود، این تعبیر است که در دعای عرفه آمده است: إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی. گاهی ما تصور میكنیم با انجام كاری خدا را از خود خشنود و راضی کردیم. تحلیل این تصور آن است كه خداوند تحت تأثیر كار ما قرار گرفت و از آن منفعل شد. اما این بیان با توحید سازگار نیست. در این فراز از دعای عرفه، سیدالشهدا صلواتاللهعلیه عرض میکند: خدایا! رضای تو بالاتر از آن است که خودت علتی برای آن ایجاد کنی؛ چون حتی اگر خود خدا هم علتی برای رضایتش ایجاد کند، رضایت حاصل از آن، معلول آن علت و حالتی انفعالی است. در حالیكه رضایت امری خارج از ذات خدا نیست كه علتی بتواند آن را ایجاد كند؛ حتی اگر آن علت را خود خدا ایجاد كرده باشد. تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؛ با این وجود، چگونه ممكن است كار من علت رضایت تو باشد؟!
در زمینه چنین توصیفاتی اجمالاً میتوان گفت برخی مفاهیم، معانی اضافی هستند كه بین دو موجود در نظر گرفته میشوند؛ حال، اگر یكی از دو طرفِ نسبت، خدا باشد كه حالات متعدد ندارد، تغییرات نسبت در طرف مقابل لحاظ میشود كه مخلوق و تغییرپذیر است. مثلاً زمانی كه گفته میشود: ولَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ[7]، آزمودن بندگان از جانب خدا برای دانستن اینكه چهكسی اهل جهاد است و چه كسی سستی میکند، به معنای حدوث و پیدایش علم برای خداوند نیست؛ چون علم خدا ذاتی و قدیم است. معنای این كلام این است که علم خدا از آن جهت كه نسبت به این موجود است، حادث است. اوصاف «رضا» و «غضب» هم از این قبیل است. رضایت خدا از كسی به معنی پیدایش یك حالت جدید در ذات باریتعالی نیست؛ بلكه نسبتی که خدا با این شخص دارد، به اعتبار تغییر این شخص، تفاوت كرده است.
علیرغم همه این توجیهات، باید گفت تعبیراتی از قبیل فراتر بودن محبت خدا نسبت به بنده، از محبت مادر به فرزند، یا اشتیاق شدیدش به شنیدن صدای مؤمن نارساست و حد و مرز دوست داشتن خدا را نشان نمیدهد. نظیر چنین كلامی در یكی از روایات در باب توبه نقل شده است كه امام باقر علیهالسلام فرمود: خوشحالی خداوند از بازگشت بنده خطاركار به آغوش محبتش، بیش از شادی و شعف مسافر در راه ماندهای است كه زاد و توشهاش را گم كرده و از فرط گرسنگی و تشنگی مشرف به مرگ است؛ اما ناگهان چشم باز میكند و آب و آذوقهاش را در كنارش مییابد[8]. آیا خدا نیازمند توبه بنده گنهكار است؟
تحلیلی که در اینجا میتوان ارایه كرد این است كه به عنوان یک اصل باید به این نكته توجه داشته باشیم كه همه کمالات خدا بینهایت است و هیچ حد و مرزی ندارد؛ رحمت خداوند بینهایت است؛ تا آنجا كه به فرموده خودش، اگر تمام نعمتهایی که در بهشت برای همه بندگان آفریده، را به یكایك بندگانش عنایت كند، سر سوزنی از خرانهاش کم نمیشود، چون خزانه رحمتش بینهایت است و هر چه از آن بردارند، کم نمیشود. این کلید اصلی حل این مسائل است. خداوند ذات خودش را بینهایت دوست دارد چون کمالاتش بینهایت است. او آثار خودش را هم دوست دارد زیرا پیش از این گفتیم كه این دو محبت ازهم جدا نیست. همچنان كه اگر ما کسی را دوست بداریم، آثار او را هم دوست داریم. آثار، با وجود اینكه خودشان محدودند، اما ارتباطشان با خدا نامحدود است و در توجه، لطف و رحمت او نسبت به آنها از سوی خداوند قصوری نیست؛ البته آثار و مخلوقات ظرفیتشان محدود است. از همینرو، او میتواند نعمتهای بینهایت بهشتی را به هر یك از انسانها عنایت كند و از ملكش چیزی كم نشود؛ گرچه آدمی ظرفیت پذیرش چنین نعمت نامحدودی را ندارد. به همین صورت، اگر گفته شود اشتیاق خداوند به توبه گناهکار بینهایت است، سخن گزافی نیست؛ چون از جانب خدا محدودیتی وجود ندارد. هر چه کمبود است، از جانب بنده است.
ما چنین خدایی داریم؛ خدایی که گناهکاران را تا این حد دوست دارد و از توبه و بازگشتشان بیش از شادی آن مسافر زاد و توشه از دستدادهای كه آب و آذوقهاش را بیابد، خوشحال میشود. استفاده از این مثالها و مفاهیم برای آن است كه گوشهای از عظمت لطف و رحمت خدا برای ما روشن شود؛ هر چند هیچیك از آنها حق مطلب را آنگونه كه هست، ادا نمیكند؛ چون این عظمت در بیان نمیگنجد. اگر كسی تصور ناقصی هم از این عظمت پیدا كند، بهویژه با توجه به این که خداوند هیچ نیازی به بنده ندارد، جایی برای محبت دیگری در دلش باقی میماند؟
خداوند برای نشان دادن لطف و رحمتش نسبت به مخلوقات این تعبیرات را به کار میگیرد، تا ما اندکی با این مفاهیم آشنا شویم، خدا را بهتر بشناسیم و بیشتر در مقام اطاعت از او برآییم. در میان بندگان خدا كسانی هستند كه به چنین مقامی رسیدهاند؛ كسانی كه هر گاه دعا میکنند، خداوند به فرشتگانش میفرماید: پاسخش را زود ندهید، تا من بیشتر صدایش را بشنوم و از شنیدن صدایش مسرور شوم؛ ملائکه هم از شنیدن صدای چنین بندگانی شاد و فرحناک میشوند و به آن افتخار میکنند؛ تَفْرَحُ الْمَلَائِكَةُ بِهِمْ. این بندگان چه کسانی هستند؟ آنان كه لَا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ.
برخی از آدمیان فسادانگیزی می كنند، و ملائکه هم قبل از خلقتشان از فسادشان به خداوند شكایت كرده و گفتند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا[9]، موجوداتی که صبرا و شتیلا را به آتش میکشند، و خون كودكان و زنان بیگناه را میریزند. خداوند در میان چنین موجوداتی، كسانی را سراغ دارد كه فرشتگان از آنها بیخبرند؛ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ در میان میلیاردها آدم پست و بیارزشی كه دل به زرق و برق این دنیا میبندند، کسانی پیدا میشوند که چشم بر هم زدنی از خدا غافل نمیشوند؛ لَا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ؛ مردانی كه لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ[10]. مگر چنین چیزی ممكن است؟!
تجارب علمی و روانشناختی ثابت كرده كه انسان در یك لحظه میتواند هفت درک متفاوت داشته باشد؛ برخی تا هشت درک هم گفتهاند؛ در حالیكه میشنود، ببیند؛ در همان حال شیئی را لمس كند؛ ضمن اینكه بویی را استشمام میكند و غذایی را میچشد. اما این به معنی تقسیم شدن توجه او به هشت موضوع مختلف است. در صورت تمركز شخص بر یك امر، چه بسا او متوجه سایر امور پیرامونش نشود، مثل كسی كه در حال مطالعه متوجه سر و صدای اطراف نمیشود. آدمی در یك لحظه میتواند فقط بر یك موضوع کاملاً متمرکز شود و هر مقدار از توجهش به امر دیگری جلب شود، از تمركز بر موضوع اول كاسته میشود. در روایتی نقل شده كه گاهی خداوند در بهشت برای بندگان صالحش تجلی كرده و چنان توجه آنها را به خود جلب میكند كه آنها همه چیز را از یاد برده و مدهوش میشوند. این نوع توجه و تمركز نسبت به خدا در این عالم امكانپذیر نیست. زمانیکه حضرت موسی به خداوند عرض کرد: رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْكَ، خداوند در پاسخ فرمود: قَالَ لَن تَرَانِی[11]؛ چون این عالم ظرفیت رؤیت خدا را ندارد. خداوند برای اثبات این امر به موسی فرمود: لَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی؛ اگر كوه تحمل تجلی مختصری را داشت، تو نیز مرا خواهی دید؛ اما زمانی كه خدا بر كوه متجلی شد، كوه از هم پاشید، و به دنبال آن حضرت موسی نیز مدهوش شد؛ وَخَرَّ موسَى صَعِقًا.
خداوند که ما را خلق کرده و با ظرفیتهای ما آشناست، از ما خواسته كه تلاش کنیم تا هر چه میتوانیم، خدا را در همه حالات فراموش نکنیم. روشن است كه توجه و تمركز کامل در همه حال برای ما در این عالم امكان ندارد؛ از همینرو خداوند چنین تمركزی را از ما نخواسته است؛ بلكه فقط انتظار دارد ضمن کارهایمان بخشی از توجهمان به خدا باشد. خداوند خطاب به مردم عادی میفرماید: اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا[12]؛ زیاد یاد خدا کنید. در جای دیگری نیز میفرماید: فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرا[13]. در روایات نیز بیش از ظرفیتمان از ما خواسته نشده است. مقصود این است که تمرین کنیم، تا به اندازه کسی كه علاقمند به دیگری است و ضمن همه کارهایش در دل توجهی هم به محبوبش دارد، خدا را دوست بداریم و به یاد او باشیم. در نتیجه چنین تمرینی تدریجاً رابطهای هر چند ضعیف و كمرنگ در سراسر زندگی با خدا خواهیم داشت و خدا را فراموش نمیکنیم، و با هر اتفاق سادهای از یاد او غافل نمیشویم. بندگانی كه تلاش كنند تا به این مرتبه برسند، جزء کسانی هستند که خدا دوستشان دارد، و مشتاق شنیدن صدایشان است؛ و فرشتگان هم از شنیدن صدای آنها خوشحال میشوند.
امیدواریم خداوند به برکت دوستانش شمهای از معرفت آنها را به همه ما عنایت بفرماید.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. آلعمران(3) / 77.
[3]. رك: وسائل الشیعة، ج7، ص 64؛ إِنَّ الْعَبْدَ لَیَدْعُو اللَّهَ وَ هُوَ یُحِبُّهُ فَیَقُولُ لِجَبْرَئِیلَ- اقْضِ لِعَبْدِی هَذَا حَاجَتَهُ وَ أَخِّرْهَا فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ لَا أَزَالَ أَسْمَعُ صَوْتَه.
[4]. شوری(42) / 11.
[5]. نساء(4) / 93.
[6]. زخرف(43) / 55.
[7]. آلعمران(3) / 142.
[8]. رك: كافی، ج4، ص 231؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ، فَوَجَدَهَا؛ فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِینَ وَجَدَهَا.
[9]. بقره(2) / 30.)
[10]. نور(24) / 37.
[11]. اعراف(7) / 143.
[12]. احزاب(33) / 41.
[13]. بقره(2) / 200.