بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/22، مطابق با شب شانزدهم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته ضمن توضیح فرازهایی از حدیث قدسی معراج گفتیم پس از آنكه بنده خالص خدا دستوراتی را كه خدا داده انجام دهد، لیاقت مییابد که خدای متعال محبتش را در دل او قرار دهد و به دنبال آن آثار و برکاتی در او ظاهر میشود که در جلسه گذشته بخشهایی از آن مطرح شد و در این جلسه به ادامه آن میپردازیم.
یكی دیگر از عطایایی كه در این مرحله خداوند به بنده سالك مرحمت میكند این است كه از همه چیز دل میكند و به جز مواردی كه رضایت خدا در آن باشد، میل به گفتوگو و مجالست با دیگران ندارد؛ حَتَّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ[1]. در ادامه نیز به بركاتی كه هنگام مرگ و پس از آن نصیب او میشود، اشاره شده است. أُنَوِّمُهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْكَراً وَ نَكِیراً حَتَّى یَسْأَلَاهُ وَ لَا یَرَى غَمْرَةَ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ؛ سختی جان کندن را درک نمیکند و او را به آرامی در قبر میگذارند، در حالیكه هیچ ناراحتی و وحشتی ندارد. ثُمَّ أَضَعُ كِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ؛ در روز قیامت هم نامه اعمالش را به دست راستش میدهند. این اوصاف مربوط به عالم آخرت است. بعد از ذكر این ویژگیها میفرماید: فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ؛ این اوصاف اهل محبت خداست. خداوند در این بخش از حدیث معراج نتایجی که در دنیا و آخرت بر محبت خدا مترتب میشود، را بیان فرموده است.
در فراز بعد خداوند متعال فصل دیگری را اضافه كرده و در آن علائم محبین را بیان فرموده است. چون هر کس كه ادعا كرد من خدا را دوست دارم، واقعاً دوستدار خدا نیست. بنده عاشق خدا علاماتی دارد كه به واسطه آنها میتوان محبت او را نسبت به خدا تشخیص درد. البته محبت خدا لازمه ایمان است؛ چون هر کس که به خدا ایمان داشته باشد، میداند همه نعمتها از اوست و طبعاً خدا را دوست خواهد داشت. ولی در اثر ضعف معرفت، و گاهی در اثر دلبستگیهای دیگر این محبت رشد نمیکند و گاهی نیز تحت تأثیر محبتهای دیگر مغلوب و منفعل میشود. آدمی میداند كه همه نعمتها از جانب خداست؛ و از همینرو ولی نعمتش را دوست دارد و در مقام شکر و سپاس بر میآید. اما گاهی ممكن است ضعف نفس، كمبود معرفت، نقص در ایمان، یا تعلقات و دلبستگیها موجب شود كه از دست دادن یك نعمت، یا مبتلا شدن به یك مصیبت آنچنان شخص را تحت تأثیر خود قرار دهد كه فراموش كند خدا چه نعمتهایی به او داده و چه حقی بر او دارد. حتی گاهی ممكن است علاوه بر فراموش كردن محبت خدا، ـالعیاذ باللهـ از در دشمنی با خداوند متعال نیز در آید. هر یك از ما كمابیش تجربه كردهایم كه اگر كسی را خیلی دوست بداریم، دیگران را فراموش میکنیم و در مقام تضاد و تزاحم، حتی حاضریم محبتهای دیگر را فدای علاقه شدیدتر کنیم. از همینرو هر کسی لیاقت ندارد که خدا گوهر محبتش را در دل او قرار دهد و ظرف دلش را از عشق خود لبریز سازد. رسیدن به این مرتبه شرایط خاصی را لازم دارد كه در فقرات قبل بیان شد. اما ممكن است كسانی بخواهند با تظاهر به ایمان و عشق به خدا، خودنمایی کنند. از همینرو در آخرین قسمت از این حدیث قدسی خدای متعال خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ كُلُ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ، أَحَبَّنِی؛ چنین نیست كه هر کس به زبان بگوید خدا را دوست دارم، واقعاً عاشق خدا باشد؛ مگر آنكه آثار عشق و دلدادگی از او ظاهر شود. حَتَّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبَسَ دُوناً وَ یَنَامَ سُجُوداً وَ یُطِیلَ قِیَاماً؛ كسی عاشق است كه به غذایی در حد رفع نیاز ضروری اکتفا کند، لباس سادهای بپوشد، به واسطه خستگی ناشی از كثرت سجده بیتاب شود و در حال سجده به خواب رود، و نمازش طولانی باشد.
حضرت آیتالله بهجت رحمةالله علیه نقل كردند كه در یكی از روزهای گرم تابستان در نجف، مرحوم شیخ انصاری رضوانالله علیه پس از برگشتن از درس برای رفع تشنگی کمی آب طلب كردند. در فاصلهای كه از سرداب برایشان آب خنك بیاورند، ایشان به نماز ایستاد و چنان غرق نماز شدند كه تشنگی را فراموش كردند و به قدری نمازشان طول كشید كه ظرف آب خنكی كه برایشان آورده بودند، گرم شد. دوستان خدا اینچنیناند كه حتی این فرصت اندك را از دست نداده و آن را صرف اقامه نماز در پیشگاه محبوب میكنند.
وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَكَّلَ عَلَیَّ وَ یَبْكِیَ كَثِیراً وَ یُقِلَّ ضَحِكاً وَ یُخَالِفَ هَوَاهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاء وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یَطْلُبَ رِضَایَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یَشْتَغِلَ بِذِكْرِی اشْتِغَالًا وَ یُكْثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً؛ نشانههای دیگر دلداده خدا آن است كه اهل سکوت است و کم سخن میگوید، توکلش بر من است، زیاد میگرید و خندهاش کم است، هر چه دلش به او فرمان دهد، با آن مخالفت میکند، خانهاش مسجد است و هر گاه از کارهای روزانهاش خسته شود، برای رفع خستگی به مسجد رفته، و در آنجا به عبادت میپردازد، همصحبت او علم است، پارسایی همنشین اوست، دوستانش را از میان علما انتخاب میکند، و رفیقانش را از بین فقرا بر میگزیند، و از گناهکاران به شدت میگریزد، و دائما به ذكر خدا مشغول است و تسبیح خدا را میگوید. در آیاتی از قرآن نیز به تسبیح خداوند امر شده است: وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِ وَ الْإِبْكار[2]؛ وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا[3].
از خصوصیات دیگر چنین بندهای این است كه یَكُونَ بِالْوَعْدِ صَادِقاً وَ بِالْعَهْدِ وَافِیاً، وَ یَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاةِ ذَاكِیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً، وَ فِیما عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیناً وَ جَلِیساً؛ اگر با کسی عهد ببندد، صادقانه با او برخورد میکند و اگر وعدهای به کسی بدهد، به وعدهاش وفا میکند، دلش پاک است و کینهای از کسی در دل راه نمیدهد، سعی میکند نمازش را صحیح بخواند و در انجام فرائضش جدی و كوشاست، و نسبت به پاداشهای خداوند مشتاق و از عذابش گریزان است. عاشق خداوند چنین نشانههایی دارد؛ اما این علائم چه ارتباطی با محبت خدا دارد؟
این نشانهها را به سه دسته میتوان تقسیم كرد: دسته اول اموری است كه ربط آنها با علاقه و محبت نسبت به دیگری روشن است. كسی كه دیگری را دوست دارد، به ذكر اوصاف محبوبش، انس با او، و حضور در پیشگاهش نیز علاقمند است. اشتیاق به عبادت خدا، سجدههای طولانی، و كثرت نماز نشانههای روشنی از محبت شخص نسبت به خدا و رغبت به انس با او و حضور در محضرش است. كسی كه به خدا علاقه نداشته باشد، نماز واجبش را هم به سختی و با عجله به جا میآورد.
دسته دوم از اوصاف مذكور مربوط به نحوه تعامل با مردم، رفتار صادقانه با دیگران و پایبندی به عهد و پیمان است؛ دسته سوم رفتارهای شخصی از قبیل کم خوردن، و لباس ساده پوشیدن است. ارتباط این اوصاف با محبت به خدا به روشنی اوصاف دسته اول نیست. در ابتدای این جلسه گفتیم كه در این حدیث شریف از علاقه و محبت مردم عادی بحث نمیشود. اغلب ما خدا را به خاطر نعمتهایی که به ما عنایت میكند، دوست داریم. گاهی نیز از نعمتهای خدا غافل شده و محبتش را فراموش میكنیم؛ حتی گاهی از او گلهمند میشویم. اما خداوند در این حدیث صحبت از محبتی میكند كه به عنوان پاداش به بندگانی كه با سعی و تلاش مراحل سلوك را گذراندهاند، عنایت میكند و قلبشان را از آن لبریز میسازد. چنین عشقی نشانهاش كم خوردن و ساده پوشیدن است.
برای روشن شدن ارتباط اوصاف مورد نظر با علاقه و محبت نسبت به خدا، باید به این نكته توجه كنیم كه ظرفیت آدمی محدود است و هر چیزی كه توجه او را از خدا منحرف كند، گوشهای از دلش را اشغال كرده و موجب میشود بخشی از محبتش نسبت به خدا كاسته شود. ظرفی كه گنجایش آن یک لیتر آب است، هر چیز دیگری كه در آن قرار داده شود، به همان مقدار از آب ظرف كم میشود. از همینرو هر عاملی كه توجه بنده سالك را به خود جلب كند، به همان میزان از توجهاش نسبت به محبوبش میكاهد؛ در حالی كه او راضی نیست سر سوزنی از علاقهاش به خدا كم شود؛ مگر آن چه خود محبوب خواسته باشد. لباس زیبا و غذای لذیذ مباح است؛ اما اگر بنده عاشق را از توجه به معشوقش باز بدارد، او به سراغ آنها نخواهد رفت؛ چه رسد به اموری كه با محبت خدا در تضاد است. چگونه ممكن است كسی عاشق و دلدادهء خدا باشد، در عینحال گوشه دلش متمایل به چیزی باشد كه محبوبش نمیپسندد؟ آیا این شرک در محبت نیست؟ اگر بنده به مرحلهای رسیده كه قلب او متعلق به خداست، ذرهای علاقه نسبت به چیزهایی که مبغوض خداست، در آن راه ندارد؛ بلكه این بنده از آنها فرار میکند؛ از معصیت فرار میکند؛ از آنچه موجب انانیت شود، میگریزد؛ از هر چه برایش دلبستگی به غیر خدا ایجاد كند، پرهیز میکند. اكتفا به غذای مختصر، و لباس ساده، دوری از اهل معصیت، و انس با اولیای خدا به خاطر این است که توجه بنده عاشق از خدا منحرف نشود و دلش دربست در اختیار محبوب باشد. از همینرو است كه هر چه دلش بخواهد، با آن مخالفت میكند. چون عمل به خواسته دل، بدون در نظر گرفتن خواست خدا نوعی شرک است: دوست داشتن خدا، در كنار تمایل به هوای نفس، یا توجه به خوشآمد دیگران! اگر چنین شد، هوای نفس و تعریف و تمجید مردم بتی است كه بنده در كنار خدا آنها را میپرستد! این با توحید در محبت نمیسازد. اگر دل آدمی متعلق به یک نفر است، آدمی باید فقط او را ببیند و به دنبال جلب نظر او باشد؛ فقط او باید معبود دل باشد. راه یافتن هر تمایل دیگری به دل بنده نوعی شرک است.
در قسمت دیگری از این حدیث قدسی، پیامبر اكرم صلواتالله علیه و آله به ترك كردن اموری سفارش شده است. یَا أَحْمَدُ لَا تَتَزَیَّنْ بِلِینِ اللِّبَاسِ وَ طِیبِ الطَّعَامِ وَ لِینِ الْوَطَاءِ؛ خود را با لباس نرم و زیبا زینت نکن، به دنبال غذای خوشمزه و لذیذ نباش و به مقداری كه برای سلامتی لازم است، بسنده كن، و از بستر نرم بپرهیز. چون این امور خواستههای نفس توست. فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى كُلِّ شَرٍّ وَ رَفِیقُ كُلِّ سُوءٍ؛ نفس که چنین خواستههایی دارد، جایگاه هر شری است. امام راحل رحمةالله علیه هم بارها در فرمایشاتشان میفرمودند همه گرفتاریها از نفس است؛ اگر تهذیب نفس کنید، همه این مشکلات حل میشود. فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى كُلِّ شَرٍّ وَ رَفِیقُ كُلِّ سُوءٍ تَجُرُّهَا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ تَجُرُّكَ إِلَى مَعْصِیَتِهِ؛ تو سعی میكنی كه نفست را به سوی اطاعت از خدا بكشانی، اما او تو را به سمت معصیت میکشاند. آدمی با یک چنین دشمنی مواجه است. أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْك[4]؛ بزرگترین دشمن هر كسی نفس اوست.
تَطْغَى إِذَا شَبِعَتْ وَ تَشْكُو إِذَا جَاعَتْ وَ تَغْضَبُ إِذَا افْتَقَرَتْ وَ تَتَكَبَّرُ إِذَا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسَى إِذَا كَبِرَتْ وَ تَغْفُلُ إِذَا أَمِنَتْ؛ نفس آدمی زمانی كه سیر شود، طغیان میکند، و هرگاه گرسنه شود، شکایت میکند؛ در زمان نیازمندی غضبناك میشود، و هنگام بینیازی متکبر میشود، در پیری فراموشكار میشود و هنگامی كه در امان باشد، به غفلت گرفتار میشود. خدای متعال پیامبران را برای انذار مردم فرستاد، تا احساس امنیت كاذب نکنند و همیشه توجه داشته باشند كه خطری در پیش رو دارند؛ مبادا دچار غفلت شوند.
هِیَ قَرِینَةُ الشَّیْطَانِ وَ مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ النَّعَامَةِ تَأْكُلُ الْكَثِیرَ وَ إِذَا حُمِلَ عَلَیْهَا لَا تَطِیرُ؛ نفس آدمی همزاد شیطان است. مَثل نفس، مثل شترمرغ است؛ زیاد میخورد؛ اما بار نمیبرد. شبیه ضربالمثل فارسی كه به شترمرغ گفتند پرواز کن، گفت شترم؛ گفتند بار بکش، گفت مرغم! وَ كَمَثَلِ الدِّفْلَى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ؛ مَثل نفس، مانند گلهای زیبایی است كه خوشرنگ و لعابند، اما طعم آنها تلخ است. از همینرو آدمی باید مراقب باشد فریفته ظاهر زیبایش نشود و فقط به اندازه ضرورت به خواستههایش پاسخ بدهد.
كسی كه بخواهد افسار نفسش را داشته باشد، باید کم غذا بخورد، به دنبال زیور و زینت نباشد، و راحتی دنیا را طلب نكند. نفس آدمی مرکبی است كه باید به اندازه ضرورت به آن رسیدگی كرد و در حد امكان از آن كار کشید. اگر كسی ناز نفسش را بكشد، نمیتواند از او سواری بگیرد. افسار نفس باید در دست آدمی باشد، نه اختیار آدمی در دست نفس.
كسی كه تماما فكر و ذكرش غذای لذیذ و لباس زیباست، ادعای محبت خدا از او پذیرفته نیست. چنین كسی معشوقش لباس و شکم اوست. عاشق اسم معشوق از زبانش نمیافتد؛ مگر آنكه ملاحظاتی در كار باشد. كسی كه قلبش مالامال از محبت خداست، دائماً نام خدا را بر زبان دارد و از او تعریف میکند و همیشه به دنبال آن است كه آنچه را خدا میپسندد، انجام دهد. اگر كسی اینگونه شد، معلوم میشود واقعاً خدا را دوست دارد.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. آلعمران(3) / 41.
[3]. احزاب(33) / 42.
[4]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 315.