صوت و فیلم

صوت:
5

فهرست مطالب

جلسه پنجم؛ معرفت قلبی به خداوند

تاریخ: 
چهارشنبه, 26 مهر, 1391

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/07/26 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

معرفت قلبی به خداوند

نگاهی به گذشته

در چند جلسه گذشته عرض شد: بر حسب آن چه از آیات کریمه قرآن و روایات استفاده می‌شود ملاک کمال و سعادت انسان ایمان، و ملاک شقاوت و سقوط او کفر است و هر قدر بر ایمان انسان افزوده شود در واقع در مسیر کمال پیش رفته و هر قدر از حقیقت ایمان دور شود تنزل کرده است. پس برای رسیدن به کمال حقیقی (قرب الهی) باید ایمان خود را تقویت کنیم. مطلب بعدی این بود که ایمان دو رکن اساسی دارد؛ یکی شناخت و دیگری میل و اراده. اگر تنها شناخت باشد اما اراده تسلیم و التزام به لوازم ایمان نباشد حاصل آن جحود خواهد شد که از هر کفری بدتر است (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ)1. در باره رکن اول، از بررسی برخی روایات به این نتیجه رسیدیم که گویا شناخت خدای متعال بر دو نوع است؛ یکی علمی است که آثار معرفت به خدای متعال در آن دیده نمی‌شود مانند علمی که فرعون داشت (قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛2 حضرت موسى گفت: تو مى‏دانى این آیات را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نفرستاده است‏)، و دیگری علمی است که آثار معرفت به خدای متعال را داراست.

شناخت خدا به وسیله خدا

اکنون این سوال مطرح می‌شود که این دو نوع علم چه تفاوتی با همدیگر دارند؟ چه می‌شود که گاهی انسان با این‌که می‌داند معجزاتی که به دست حضرت موسی علیه‌السلام ظاهر می‌گردد کارهای خداست، می‌گوید: مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی؛3 من جز خودم خدای دیگری برای شما نمی‌شناسم!» اما گاهی معرفت خدای متعال به دنبال خود خشیت می‌آورد؟ به راستی اگر عمری با زحمت و تلاش تحصیل علم کنیم اما تأثیری در ایمان ما نداشته باشد آن زحمات چه فایده‌ای خواهد داشت؟! گاهی ممکن است اثر معکوس هم داشته باشد! این سوال آن گاه جای خود را بیشتر باز می‌کند که ما در روایات فراوانی با آثاری برای علم مواجه می‌شویم که آن آثار را در علوم خویش نمی‌بینیم. برخی از این آثار را در جلسه قبل مورد اشاره قرار دادیم.
در این جلسه به دسته‌ای دیگر از روایات اشاره خواهیم کرد که بر این معنا دلالت دارند که باید خدای متعال را با خودش شناخت و نمی‌توان او را با چیزی دیگر شناخت. روایاتی فراوان در کتبی چون اصول کافی و بحارالانوار دال بر این معنا نقل شده است. به عنوان مثال، در ابتدای دعای ابوحمزه ثمالی می‌خوانیم: «بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْكَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْكَ؛4 من تو را با تو شناختم و تو مرا بر خودت راهنمایی کردی و مرا به سوی خودت خواندی.» تعبیر «أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْكَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْكَ» آسان‌تر قابل فهم است و می‌توان گفت: به این حقیقت اشاره دارد که خداوند به وسیله پیامبران ما را به سوی خویش راهنمایی و دعوت نموده است. اما معنای «بک عرفتک؛ من تو را با خودت شناختم» چیست؟ ممکن است بگوییم: این حقیقت معرفتی خاص برای امام زین‌العابدین علیه‌السلام است و ما توان درک آن را نداریم.
اما دسته‌ای دیگر از روایات به این حقیقت اشاره دارد که اصلا خدای متعال جز با خودش شناخته نمی‌شود، که به چند نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم: از حضرت صادق علیه‌السلام‌ نقل شده است: «...فَكَیْفَ یُوَحِّدُهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَیْرِهِ وَ إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ بِهِ فَلَیْسَ یَعْرِفُهُ؛5 چگونه خدا را یگانه می‌داند کسی که گمان می‌کند به وسیله غیر او، او را شناخته است، در حالی که تنها کسی خداوند را شناخته است که با خدا، خدا را شناخته باشد. پس کسی که او را با خودش نشناخته باشد او را نشناخته است.» در ادامه همین حدیث آمده است: «لَایُدْرِكُ مَخْلُوقٌ شَیْئاً إِلَّا بِاللَّه؛ هیچ مخلوقی چیزی را جز به وسیله خدای متعال درک نمی‌کند.» در روایتی دیگر آمده است که منصور بن حازم می‌گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: «إِنِّی نَاظَرْتُ قَوْماً فَقُلْتُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ یُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبَادُ یُعْرَفُونَ بِاللَّهِ؛ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ؛6 من با گروهی بحث کردم و به ایشان گفتم: خدای متعال بسیار بالاتر و گرامی‌تر از آن است که به وسیله خلق شناخته شود، بلکه مردم به وسیله خدا شناخته می‌شوند. حضرت در تایید این سخن فرمودند: خدا تو را رحمت کند!»
اما به راستی چگونه خدا به وسیله خودش شناخته می‌شود و چگونه ما به وسیله خداوند شناخته می‌شویم؟ با تمثیلی ساده می‌توان به این سوال پاسخ داد. گاه تمثیل‌ها مؤثر واقع شده، بسیار به دل انسان نشسته، او را قانع می‌کند. از این رو در قرآن از تمثیل‌های فراوانی استفاده شده است. تمثیلی که می‌توان در پاسخ به این سؤال از آن بهره برد این است که آنچه را که ما در رؤیت‌های حسی‌ می‌بینیم به وسیله نور می‌بینیم و اگر نور نباشد نمی‌توانیم چیزی را ببینیم و این مطلبی روشن است. اما اگر سؤال شود: اکنون که دیدن همه چیز به نور وابسته است، خود نور را با کمک چه چیز می‌بینیم، پاسخ این است که نور را با خودش می‌بینیم؛ بدین معنا که دیدن نور نیازمند واسطه نیست. برای دیدن آفتاب نیاز نیست نوری دیگر بتابد تا در پرتوی آن، آفتاب را ببینیم. می‌گویند: عین این حقیقت در باب معرفت هم وجود دارد. بدین صورت که ما همه چیز را با واسطه‌ای درک می‌کنیم مثلا هنگامی‌که برهان اقامه می‌گردد به کمک حد وسط نتیجه را درک می‌کنیم، اما سرانجام باید به چیزی رسید که خود به خود معلوم باشد و گرنه تسلسل لازم می‌آید و تسلسل محال است.

شناخت ذهنی و شناخت قلبی

تمثیل پیش‌گفته تمثیلی خوب و دلنشین است، اما بالاخره با این تمثیل روشن نمی‌شود که چگونه خدا با خدا شناخته می‌شود. این پاسخ که سرانجام باید به چیزی رسید که خود به خود معلوم باشد و گرنه تسلسل لازم می‌آید، پاسخی ذهنی، منطقی و عقلانی است، اما قلب هنوز این حقیقت را درک نمی‌کند که چگونه خدا با خدا شناخته می‌شود. باید این مساله هم روشن شود که تفاوت درک ذهنی با درک قلبی چیست؟ مضامین برخی از روایات به گونه‌ای است که تنها با تمثیل پیش گفته روشن نمی‌شود. در روایت منصور بن حازم آمده بود که «خدای متعال بسیار بالاتر و گرامی‌تر از آن است که به وسیله خلق شناخته شود، بلکه مردم به وسیله خدا شناخته می‌شوند.» در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که مگر ما برای وجود خدا از انواع استدلالِ إنّی و لمّی استفاده نمی‌کنیم؟ معمولا براهینی که برای اثبات خدا اقامه می‌شود براهینی است که از راه معلول به علت می‌رسیم. به عبارت دیگر خدا را با آیات و نشانه‌هایش می‌شناسیم. برخی بزرگان تلاش کرده‌اند که برهانی لمّی بر وجود خدا اقامه کنند تا برای اثبات وجود خدا نیاز به شناخت هیچ مخلوقی نباشد، و نام آن را برهان صدیقین گذاشته‌اند. در این‌جا چند مساله مطرح است که با استعانت از خدای متعال و توسل به ذیل عنایت ولی عصر ارواحنا فداه سعی می‌کنیم در حد توان برای آن‌ها توضیحی ارائه دهیم.
برخی محدثان بزرگ و عالی مقام که ما آرزو می کنیم خاک پای آن‌ها باشیم مثل مرحوم کلینی و مرحوم صدوق رضوان‌الله‌علیهما که ما آن چه از معارف -به خصوص معارف اهل بیت علیهم‌السلام- داریم با زحمات طاقت‌فرسای ایشان به دست ما رسیده است، با این که معمولا به شرح احادیث نپرداخته، بیشتر به جمع‌آوری احادیث اهتمام داشته‌اند، هنگامی که به این احادیث رسیده‌اند، اندکی درنگ کرده، در صدد توضیح آن‌ها برآمده‌اند. مضمون توضیح مرحوم کلینی رضوان‌الله‌علیه این است که می‌فرمایند: اشیایی که ما در عالم می‌شناسیم به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند؛ یکی اشیایی که از قبیل اجسام‌اند و دیگری اشیایی که از قبیل ارواح و غیر جسمانی هستند. همه این‌ها مخلوق خدایند، اما وجود خدا به گونه‌ای دیگر است و نه از قبیل اجسام است نه از قبیل ارواح. پس ما نه خدا را به وسیله اجسام شناخته‌ایم به این معنا که بگوییم مانند فلان جسم است و نه به وسیله ارواح به او معرفت یافته‌ایم به این معنا که بگوییم مانند فلان موجود روحانی است، بلکه گفتیم خدای متعال وجودی فوق همه این‌هاست. و این‌که خدا را با خودش شناختیم به این معناست.
مرحوم صدوق رضوان‌الله‌علیه بیانی دیگر داشته، می‌فرمایند: ما خدای متعال را یا با عقل خویش می‌شناسیم، یا از طریق سخنان انبیا و ائمه علیهم‌السلام، یا از طریق معرفت به نفس (من عرف نفسه فقد عرف ربه). اما عقل نعمتی است که خدای متعال به ما عنایت فرموده و هم اوست که انبیا و ائمه علیهم‌السلام را به سوی ما فرستاده، و همچنین اوست که نفس را خلق نموده و از این راه‌ها خود را به ما شناسانده است. معنای این سخن که باید خدا را با خودش شناخت این است که در رأس همه اسبابِ معرفت، خود خدای متعال قرار دارد و همه چیز به دست اوست. گرچه برای شناخت خدای متعال واسطه‌هایی وجود دارد، اما همه این وسایط را او آفریده و در اختیار ما گذاشته است. پس او خودش را به ما شناسانده است.
شاید برخی از روایات با این‌گونه تفسیرها سازگار باشد، اما همه تعبیراتی که در روایات آمده است با این‌گونه بیانات سازگار نیست. به عنوان نمونه در دعای عرفه آمده است: «كَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْكَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْكَ أَیَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَكَ حَتَّى یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؛7 چگونه بر وجود تو به چیزی استدلال شود که خود محتاج به توست؟! مگر چیزی هست که بیش از تو ظهور داشته باشد تا این‌که او تو را آشکار کند؟!» در اتاقی که با نور چراغ روشن شده است نور چراغ ظهوری بیشتر از اجسام دیگر دارد و به وسیله ظهور آن، اشیای دیگر دیده می‌شوند. اگر ما بخواهیم خدا را به وسیله چیزی دیگر بشناسیم باید ظهوری بیش از ظهور خدا داشته باشد تا ظهور آن، وسیله‌ای برای ظاهر کردن خدا شود. اما مگر چنین چیزی ممکن است؟! آیا عقل یا سایر مخلوقات ظهوری بیش از ظهور خدا دارند؟! با این وجود می‌بینیم که در دسته‌ای دیگر از روایات و حتی برخی آیات قرآن آمده است که خداوند از راه مخلوقاتش خود را به بندگانش شناسانده است: (إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ)8. ما نیز وجداناً می‌بینیم که خدا را با همین اسباب و آیات الهی شناخته‌ایم. اکنون چگونه باید بین این دو دسته روایات و آیات جمع کرد؟
به نظر می‌رسد باید بپذیریم که شناخت خدا بر دو گونه است؛ یکی شناختی که با اسباب و برهان، چه برهان إنّی و چه برهان لمّی و حتی برهان صدیقین، حاصل می‌گردد که از راه مفاهیم حاصل شده، و به تعبیر برخی روایات، معرفتی غایبانه است، و  نوع دیگر معرفت، معرفتی است که با مشاهده دل حاصل می‌شود و این معرفتی است که از طریق آن می‌توان خدا را با خودش شناخت. این نوع معرفت از سنخ مفهوم نیست و حقیقتی است که در رفتار و حالات انسان اثرگذار است.
در جلسه گذشته به آثاری اشاره کردیم که در روایات برای معرفت خدا آمده است. آن آثار برای این نوع از معرفت است و بزرگان نام آن را معرفت قلبی نهاده‌اند. از امیرالمؤمنین علیه‌السلام سؤال شد: آیا خدای خویش را دیده‌ای؟ حضرت فرمودند: من این‌گونه نیستم که خدایی را بپرستم که ندیده‌ام. سؤال کننده به خیال این‌که خدا جسمانی است گفت: چگونه او را دیدی؟ او را برای ما توصیف کن!‌ حضرت فرمود: «ویلك لم تره العیون بمشاهدة الأبصار و لكن رأته القلوب بحقائق الإیمان؛9 وای بر تو! دیده‌ها نمی‌توانند با مشاهده ظاهری او را ببینند، بلکه قلب‌ها با حقایق ایمان او را می‌بینند.» اما حقیقت ایمان چیست که به وسیله آن می‌توان خدا را دید؟‌ این دیدن چگونه دیدنی است؟ این دیدن چگونه به قلب نسبت داده می‌شود؟ حتی اگر این حقایق برای ما ابهام داشته باشد باز هم وظیفه داریم که اذعان کنیم هر آن چه پیشوایان معصوم ما علیهم‌السلام فرموده‌اند کاملا صحیح بوده، هیچ خطا و اشتباهی در آن راه ندارد و مشکل از ناحیه ماست. اما آن بزرگواران دوست داشتند که ما در مسیری که آن‌ها به ما نشان داده‌اند قدم گذاشته، رایحه‌ای از این حقایق به مشام ما هم رسیده، مرتبه‌ای از آن را درک کنیم.

مفاهیم ذومراتب

هنگامی‌که گفته می‌شود: معرفت دو گونه است نباید تعجب کرد. چراکه معانی فراوانی وجود دارند که ما در ابتدا گمان می‌کنیم تنها دارای یک مصداق هستند، اما وقتی دقت می‌کنیم درمی‌یابیم که مصادیق فراوان و متفاوتی دارند. به عنوان نمونه ما واژه «بزرگ» را ابتدا برای اجسام به کار می‌بریم، اما وقتی می‌گوییم: خداوند بزرگ و عظیم است بدین معنا نیست که خداوند طول، عرض و عمق بسیار زیادی دارد. بنابراین درمی‌یابیم بزرگ دو معنا دارد؛ یکی به معنا بزرگی حسی و دیگری به معنای بزرگی معنوی. واژه «بالا» نیز همین‌گونه است. وقتی می‌گوییم: «اللهُ العَلِی الْعَظِیْمُ؛ خدای بالا و بزرگ» بالا در این‌جا به معنای مقام بالاست. بنابراین بالا دو معنا دارد؛ یکی بالای حسی و دیگری بالای معنوی. این حقیقت بدین معناست که سلسله‌ای از مفاهیم وجود دارند که ابتدا از محسوسات و مخلوقات گرفته شده‌اند و بعد از حذف نقایص و توسعه در معنای آن‌ها، معنای کامل‌تر و عام‌تری یافته، به خدای متعال نسبت داده شده‌اند.
واژه «علم» نیز همین‌گونه است. این واژه در ابتدا برای آگاهی‌ها و دانسته‌های خود انسان‌ها به کار رفته و مقصود از آگاهی و دانسته‌ها هم مفاهیمی بوده که در ذهن ماست. اما این مفهوم را با این معنا نمی‌توان به خداوند نسبت داد. با این حال برخی از فیلسوفان بزرگ و نابغه همچون ابن سینا معتقدند که علم خدا هم از طریق مفاهیم و صور وجود دارد، اما مفاهیم و صوری که لازمه ذات خدا و ازلی هستند و به یک معنا مخلوق و ممکن الوجودند، اما قائم به ذات خدا هستند.
آن که علم خدا را به واسطه صور و مفاهیم می‌داند برای علم معنایی جز این تصور نمی‌کند. اما اگر ما بتوانیم نوعی دیگر از علم را، که در قالب اصطلاحات فلسفی امروز به آن علم حضوری گفته می‌شود، درک کنیم که از قبیل علم ذهنی نیست، همان معرفتی خواهد بود که آثار عظیمی داشته، ایمان ما را هم بالا می‌برد. چنین علمی است که معرفت قلبی نامیده می‌شود  و انسان را به سوی مراحل عالی کمال و قرب الهی سوق می‌دهد؛ مقامی که حتی فرشتگان هم از رسیدن به آن ناتوان‌اند. شما الحمدالله جوان‌های بااستعدادی هستید و می‌توانید برای رسیدن به همه این مراحل تلاش کنید. سعی بنده این است که اندکی صورت مسأله را به صورت جدی مطرح کنم تا انگیزه‌ای برای تحقیق و تلاش بیشتر شما شود. امیدواریم خدای متعال به برکت اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین شمه‌ای از این علوم را به ما هم مرحمت فرماید!

وصلی ‌الله علی محمد و آله الطاهرین


1 . نمل(27)، 14.

2 . اسراء(17)، 102.

3 . قصص(28)، 38.

4 . بحارالانوار، ج95 ص82.

5 . همان، ج4 ص160.

6 . همان، ج3 ص270.

7 . همان، ج95 ص226.

8 . رعد(13)، 3.

9 . ارشاد القلوب، انتشارات شریف رضی، ج2 ص374.