بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/09/08 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
بحث را از اینجا شروع کردیم که انسانها در این عالم دو مسیر مختلف را در پیش رو دارند که به دو نتیجه کاملا متضاد منتهی میشود؛ یکی به سعادت ابدی و دیگری به شقاوت ابدی. عنوان کلی مسیر حق، ایمان و عنوان کلی مسیر باطل کفر است. مسیر ایمان در واقع مسیر تقویت رابطه با خدا و مسیر کفر مسیر دور شدن از خداست. مسیر حق را میتوان به درختی تشبیه کرد که ریشهای ثابت در دل انسان پیدا کرده، رشد میکند. گو اینکه شاخههای متعددی پیدا میکند اما همه شاخهها رو به بالا و جهتگیریاش به سوی خداست. با استفاده از مفاهیم دینی از این درخت با نام «شجره طوبى» یاد میکنیم. در مقابل، شجرهای است که آن هم ریشه در دل انسان دارد، اما با سیری نزولی در منجلابها فرو میرود و نهایتا به اسفلسافلین میرسد که در آنجا «شجره زقوم» است با «طعام اثیم». بنابراین انسان باید در اندیشه تقویت ایمان خویش باشد و با شناخت آسیبها از آنها پرهیز کند تا به آن سرنوشت شوم مبتلا نشود. از این جهت ایمان را مورد تحلیل قرار داده، تأکید کردیم که ایمان دو رکن مهم دارد؛ یکی از مقوله شناخت، و دیگری از مقوله اراده. بنابراین برای تقویت ایمان باید این دو رکن را تقویت کنیم. رکن اصلی ایمان شناخت خدا و شناخت رابطه انسان با خدا است. حاصل بحث ما در باره شناخت خدا این بود که شناخت خدا دستکم دو قسم است؛ یکی شناخت ذهنی و دیگری شناخت قلبی، و از روایات شریفه استفاده کردیم که شناخت شهودی قلبی، نوری است که تنها با افاضه الهی حاصل میگردد و ما تنها میتوانیم زمینه آن را فراهم کنیم. مسألهای که در این باره باقی ماند این است که آیا بین این دو شناخت رابطهای وجود دارد یا نه؟
طبیعتا انسان با شنیدن خصوصیات معرفتِ نورانی و حضوری خداوند، به دریافت چنین علمی شوق پیدا کرده، توجه خویش را به این علم معطوف میکند. اما گاه مقایسه علم ی حصولی با علم قلبی حضوری تصورات نادرستی را در اذهان به همراه میآورد که گاه به افراط و تفریطهایی هم کشیده میشود. فراوان اتفاق میافتد که عدهای گمان میکنند: چون کمال حقیقی در سایه معرفت شهودی به خدا حاصل میگردد پس علوم حصولی لغو و بیفایده و سربهسر قیل و قال است و حجاب اکبر! این آسیبی است که علاقهمندان به معرفت نورانی و شهودی را تهدید میکند. شیطان هم که همیشه منتظر یافتن روزنهای برای نفوذ در جان آدمی است ممکن است از این آسیب سوء استفاده کند. از این رو بررسی رابطه بین علوم حصولی و معرفت حضوری یا شهودی مسألهای لازم مینُماید. با تبیین ارتباط این دو نوع علم و معرفت میتوان راه نفوذ شیطان در اندیشه جوانهایی را بست که علاقهمند به کمالات معنوی هستند.
برای روشن شدن مسأله، بحث را از دقت در علوم حضوری و حصولی عادی شروع میکنیم. علوم شهودی منحصر به علم حضوری به خدای متعال یا به انواری خاص نیست، بلکه علم ما به خود و حالات نفس خودمان نیز علمی حضوری است. اگر در گذشته حادثه ترسناکی برای ما اتفاق افتاده باشد حالت ترس را با علم حضوری درک کردهایم. اکنون نیز که آن حالت را به یاد میآوریم درکی از ترس گذشته خود داریم. اما اکنون که حالت ترس در ما از بین رفته است دیگر با علم حضوری آن را درک نمیکنیم، بلکه به اصطلاح اهل معقول، صورتی خیالی یا وهمی از آن ترس را تصور میکنیم و این صورت از آن حالت حکایت میکند. وقتی برای درک معلوم، واسطه و حاکی وجود داشته باشد علم ما علم حصولی خواهد شد. اگر ما اصلا ابزاری برای درک مفهوم ترس نداشتیم و تنها با علم حضوری میتوانستیم آن را درک کنیم، هر گاه حالت ترس در ما ایجاد میشد آن حالت را درک میکردیم و با زوال آن حالت دیگر هیچ درکی از آن ترس نمیداشتیم و بالتبع هیچ گاه نمیتوانستیم مقوله ترس را توصیف کنیم.
یکی از بزرگترین نعمتهای خدای متعال به انسان، قدرت درک مفاهیم حصولی است. انسان ابتدا این مفاهیم را در ذهن تصور میکند، بعد درک خویش را برای دیگران بیان میکند یا مینویسد. خدای متعال در سوره الرحمن میفرماید: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛1 خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود.» مسلما تعلیم قرآن به ما با علم حضوری نبوده است، بلکه ابتدا آیاتی بر پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نازل شد و ایشان آن آیات را برای مردم قرائت فرمودند. سپس از نسلی به نسل دیگر منتقل شد تا سرانجام به ما رسید. اگر بنا بود انسان تنها علم حضوری داشته باشد قرآن تنها در وجود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میماند و کسی از وحی آگاهی نمییافت. نباید فراموش کنیم که آگاهیهای ما در باره دنیا و آخرت همه در سایه علوم حصولی به دست آمده و به وسیله مفاهیم آنها را درک میکنیم و بعد برای دیگران بیان میکنیم. بعد از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و گاه تا هزاران سال از این مفهوم و از این علم استفاده میشود. از این رو انکار نقش علوم حصولی در زندگی انسان انکار یکی از بزرگترین نعمتهای خداست.
بی ارزش دانستن علم حصولی نشانه عدم درک ارزش قلم و بیان است «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ2»؛ «عَلَّمَهُ الْبَیَانَ3». بیان با علم حصولی امکان پذیر میگردد وگرنه علم حضوری که بیان ندارد و اگر بخواهد بیان گردد باید تبدیل به علم حصولی شود. بنابراین نقش مهم علوم حصولی در زندگی انسان به هیچ وجه قابل انکار نیست، به گونهای که اگر این نوع علم از انسان گرفته شود زندگی انسان تعطیل میگردد، و حتی شناخت حقیقت، شناخت دین، معرفت به اهلبیت و کلمات اهلبیت همه از بین خواهد رفت، زیرا ما راهی به علم حضوری آن بزرگواران نداریم. پس باید راه فریب شیطان را بست و به این بهانه که معرفت حقیقی و حضوری به خدای متعال عالیترین معرفت و کمال است، علوم حصولی را بیارزش ندانیم. به یاد داشته باشیم که کسب معرفت شهودی خدای متعال که بالاترین کمال است بدون علوم حصولی امکان ندارد. باید مسیری طولانی را با کمک علوم حصولی طی کرد تا لیاقت تابش آن نور را به قلب خویش بیابیم.
مسأله دیگر این است که آیا بین علم حصولی و علم حضوری رابطهای وجود دارد؟ نکتهای که پیش از این گفتیم آن بود که ما میتوانیم با تعالیم انبیای الهی حقایقی را درک کنیم که راه سعادت را به ما نشان میدهد و با عمل به آن تعالیم میتوانیم به درک شهودی خدای متعال که بالاترین کمال است دست یابیم. اما مسألهای که اکنون میخواهیم به آن بپردازیم این است که آیا رابطهای بین علوم حصولی با شناخت نورانی وجود دارد یا اینکه تنها خدای متعال قراردادی با بندگان خود نموده که اگر چنین اعمالی انجام دهند آن پاداش را به آنها عنایت میفرماید؟ اگر ما گمان کنیم که این ارتباط تنها قراردادی است و بر اساس آن اعمالی شایسته انجام دهیم اشکالی پیش نخواهد آمد و خدای متعال پاداش محسنین را خواهد داد. اما اگر ما ارتباط بین علم حصولی و علم حضوری را درک کنیم با اطمینان، آرامش وجدان و قاطعیت بیشتری میتوانیم آن تعالیم را باور کنیم.
با مثالی که پیشتر برای حالات نفسانی گفتیم پاسخ این مسأله را دنبال میکنیم. گفتیم گاه ما با خود واقعیت ترس در وجودمان مواجه گشته، با علم حضوری آن را درک میکنیم و گاه خاطره آن را به یاد آورده، با الفاظی آن را توضیح میدهیم. هنگامی که در باره آن مفاهیم تأمل میکنیم گویا بر همان حالت نفسانی گذشته اشراف پیدا میکنیم. گاهی انسان میتواند با الفاظ، خواندن نوشته، تماشای تصویر و ... آن چنان حالت گذشته خویش را مجسم نماید که الآن حالتی شبیه حالت گذشته در نفس او به وجود آید به گونهای که گویا آن حادثه دوباره تحقق پیدا کرده است. پس بین علوم حصولی (صورتهای ذهنی) با حقایق نفسانی و خارجی رابطهای وجود دارد. اگر بخواهیم با بیانی ساده این رابطه را بیان کنیم میتوانیم بگوییم بین این دو، رابطه نمادسازی یا به اصطلاح غربیها سمبلیسم وجود دارد. خدای متعال قدرتی به انسان عنایت فرموده که میتواند حوادث پیچیده و مطالب مفصل را یک جا و مجموعا در ذهن خود حاضر کند، بدین صورت که برای آنها سمبل و نمادی میسازد تا از آنها حکایت کند. این عملی قراردادی است که نمونه آن را در علامتهای راهنمایی و رانندگی میتوان دید. ما خودِ نمادها را با علم حضوری در نفس خویش مییابیم و در همان جاست که یک سمبل، واقعیتی را تداعی میکند که برای آن وضع شده است. ولی چون این سمبل حاکی از واقعیتی است، نسبت به آن واقعیت به این علم حصولی میگوییم. به هرحال علوم حصولی ما سمبلهایی از حقایقی هستند که میتوانند ما را به آن حقایق منتقل کنند. البته یکی از شرایط این انتقال تمایل خود انسان است. اگر ما بخواهیم دل خویش را متوجه حقیقتی کنیم این الفاظ و این مفاهیم کمک فراوانی به ما خواهند کرد. ممکن است کسی با شنیدن لفظی اصلا تمایلی به محکی آن نشان ندهد یا حتی اشمئزاز هم پیدا کند. اما لفظ میتواند نمادی از حقیقتی باشد که در صورت آمادگی روحی ما میتوانیم از آن برای انتقال به آن حقیقت بهره ببریم و این کاری بسیار مهم است. اگر انسان توانایی چنین انتقالی را نداشت هیچ تعلیم و تعلمی امکانپذیر نبود.
با توجه به آنچه گفتیم روشن میشود که دستورات شرعی ما بسیار حکیمانه تشریع شده است تا انسان را در رسیدن به حقایق یاری نمایند. با دقت در دستورات و آداب شرعی روشن میگردد که برای تمام حالاتی که ما در شبانهروز با آنها روبرو هستیم اذکاری وارد شده است؛ هنگام خواب، هنگام بیدار شدن، هنگام وضو گرفتن، هنگام غذا خوردن و ... . همه اینها علم حصولی است. اما بدین جهت توصیه شدهاند که انسان در سراسر زندگی خویش خود را با خدا رو به رو دیده، بداند به آن سو در حال حرکت است. خدای متعال میخواهد انسان در هر قدمی بلکه در هر نفسی به سوی او پیش رود و یک لحظه هم از او دور نگردد. ذکر موجب توجه قلبی انسان شده، و توجه قلبی، علم حضوری را زنده میکند. این تأثیر علم حصولی در علم حضوری است. نباید این نقش الفاظ و اذکار را فراموش کرد. این الفاظ هستند که در پیدایش توجه قلبی انسان را یاری میکنند. ثابت نگه داشتن توجهات قلبی، امری بسیار مشکل است. خدای متعال انسان را در این عالم طوری آفریده که نمیتواند دائما توجه خود را بر یک چیز متمرکز کرده، سایر چیزها را فراموش کند. اگر اینگونه بود امکان امتحان و بالتبع امکان تکامل برای او فراهم نمیگشت. توجه انسان دائما به اشیای مختلف جلب میشود، اما برای اینکه در کنار همه توجهات خویش مسیری را به خاطر داشته باشد نیازمند به تمرینی خاص است. از این رو قرآن میفرماید: «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا؛4 خدا را فراوان یاد كنید.» آدابی که در شرع بیان شده، عمدتا این منظور را دنبال میکنند که توجهات قلبی انسان حفظ شود. یعنی رابطه بین علم حصولی و علم حضوری برقرار شود. انسان با عادت کردن به این اذکار میتواند توجهات قلبی خویش را حفظ کند. عادت کردن به الفاظ و افعال بدنی بسیار آسانتر از عادت کردن به حفظ توجهات قلبی است. این نکته اهمیت علوم حصولی را روشن میسازد.
برخی از جوانان مؤمن که از روی صفای قلبی میخواهند مراتب کمال به سوی خدای متعال را طی کنند از تحصیل علم باز میمانند و گمان میکنند صرفا با عمل به برنامهای عبادی به آخرین مرحله کمال دست مییابند و علوم حصولی دیگر هیچ فایدهای برای آنها ندارد. این اندیشه از دامهای بزرگ شیطان است. اگر بنا بود که ما اصلا از علوم حصولی در باره امور دینی، رفتار و اخلاق خود استفاده نکنیم چگونه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میتوانست مردم را به دین خدا دعوت کند یا کسانی را که دچار شکهای اعتقادی بودند به اسلام هدایت نماید؟ اگر تنها راه این بود که انسان به گوشهای برود و تنها تهذیب اخلاق کند تا هدایت یافته، با خدا أنس گیرد پس این همه آیات، روایات، احتجاجها، مناظرات، کلاسهای درسی که ائمه بزرگوار صلواتاللهعلیهماجمعین داشتند برای چه بود؟ ما میبینیم که ائمه علیهمالسلام برای اینکه خاصترین اصحاب آنها یک قدم بالاتر برود از علوم خویش به آنها افاضه میفرمودند و از همین طریق آنها را هدایت میکردند. ایشان اصحاب خویش را تشویق میکردند که کلام ما را برای دیگران نقل کنید! سفارش میفرمودند که به دیدن همدیگر بروید و مطالب ما را برای هم بازگو کنید! اگر مذاکره تأثیری نداشت پس چرا چنین سفارشاتی میفرمودند؟ آیا هدایت یک نفر تنها به این است که ذکری به او یاد داده تا تکرار کند یا باید شبهات او را با استدلال پاسخ داد؟ بنابراین اهتمام به علوم حصولی نباید به هیچ وجه ترک شود.
اما هنر این است که ما این علوم را ابزار رسیدن به دنیا قرار ندهیم. اینگونه نباشیم که سالها درس بخوانیم تا بر دیگران فخر بفروشیم. اگر اینگونه باشیم این علوم هیچ فایدهای برای ما نخواهد داشت. اگر بخواهم از راه این علوم برای خویش منافع مادی کسب کنیم یقینا زمین میخوریم. آنچه سر به سر قیل است و قال، علومی است که چنین اهدافی را دنبال میکنند، یا علوم کسانی است که به علم خویش عمل نمینمایند. اما اگر این علم وسیلهای برای کسب نورانیت الهی شود بسیار ارزشمند خواهد بود. اگر تلاوت قرآن مورد تأکید قرار گرفته و خواندن پنجاه آیه از قرآن در روز از علامات مؤمن شمرده شده است حکمت اصلی آن این است که به وسیله این الفاظ به مفاهیم، و از مفاهیم به حقایق توجه پیدا کنیم و این رابطه بین علم حصولی و علم حضوری است. از این روست که تأکید شده هنگام تلاوت قرآن تصور کنید که خداوند با شما در حال سخن گفتن است، و وعده و وعیدهای آن همین هدف را دنبال میکنند. قرآن در وصف برخی مؤمنان خاص میفرماید: « إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِیًّا؛5» این بدین خاطر است که صورتی از آن حقایق در ذهن آنها تجسم پیدا میکند به گونهای که گویا خود آن حقیقت را میبینند. این همان رابطهای است که میتواند زمینه را برای قلب انسان فراهم کند که خدای متعال نور معرفت را به قلب او بتاباند. از برخی بزرگان سؤال شده است که چگونه میبینید اگر از درس به خاطر عبادت کم گذاشته شود؟ ایشان فرموده بودند درس را مزاحَم قرار ندهید؛ عبادتتان نباید مزاحِم درستان باشد. ما هرچه داریم از این دروس است.» سخن در این است که نباید در مرحله الفاظ و مفاهیم توقف کرد. امیدواریم خدای متعال به برکت اهلبیت و به خصوص به برکت سیدالشهدا صلواتاللهعلیه همه ما را از آفات مادی و معنوی حفظ فرماید و به آن علمی که مرضی اوست هدایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمهالله
1 . الرحمن(55)، 1و2.
2 . قلم(8)، 1.
3 . الرحمن(55)، 4.
4 . انفال(8)، 45.
5 . مریم(19)، 58.