بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/11/25 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسههای اخیر گفتیم: برای تقویت ایمان باید از رفتارهای اختیاری کمک گرفت و چنانکه گفتیم به حسب روایات و آیات شریف، رفتارهای اختیاری دو بخش است؛ یکی رفتارهای درونی و دیگری رفتارهای بیرونی. طبعا رفتارهای درونی با پدیدههای قلبی از جمله ایمان، ارتباط بیشتری دارند. در برخی روایات آمده است که بهترین اعمال نزد خدای متعال توکل است. در حدیثِ معروف به حدیث معراج، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به خدای متعال عرض کردند: «یَا رَبِّ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَل؛ کدام اعمال فضلیت بیشتری دارند؟» خدای متعال وحی فرمود: «لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ؛[1] هیچ عملی در نزد من با فضلیتتر نیست از توکل بر من و رضا به آنچه که تقسیم کردم.» از این عبارت کوتاه دو مطلب مهم استفاده میشود؛ یکی اینکه با توجه به سؤال، توکل از سنخ اعمال است و دوم اینکه در میان همه اعمال قلبی چیزی به اندازه توکل پیش خدا ارزش ندارد و طبعا بندهای که توکل بالاتری داشته باشد نزد خدا محبوبتر است.
برای تحصیل توکل یا تقویت آن باید از مسیر مقدمات آن وارد شد، یعنی باید از مبادی شناختی توکل کمک گرفت. برای فراهم شدن زمینه توکل باید معارفی را کسب و باور کرد و بدانها توجه داشت. نخستین نکته در این زمینه این است که بدانیم خدای متعال در این عالم تأثیرگذار است و این عالم را به حال خود رها نکرده است. معمولا انسانهای متوسط تأثیر خدا را در این عالم نظیر تأثیر کسی میدانند که حلقه اول زنجیر به دست اوست، بدین معنا که سلسله اسبابی که در این عالم وجود دارد به حلقهای میرسد که در دست خداست و اگر خداوند آن حلقه را حرکت دهد این سلسله، کار خود را انجام میدهد وگرنه راکد میماند. ممکن است قدری این معرفت را تقویت کرده، بگویند: خدای متعال در ابتدا نوعی قدرت حرکت و فعالیت را در اولین موجود این عالم ایجاد کرده است و در اثر انتقال این قدرت و انرژی از شیءای به شیءای دیگر و تبدل یک نوع انرژی به نوعی دیگر، پدیدههای بیشمار و کرانناپیدا پدید آمده و پدید میآیند. اما این اعتقاد در حقیقت شبیه دیدگاه کسانی است که عالم را به ساعتی تشبیه کردند که ساعتساز آن را کوک کرده و رها نموده است و آن ساعت خود به کار خویش ادامه میدهد.
ممکن است برای تکمیل سخن خود بگویند: برای انتقال این انرژی از یکی به دیگری و تبدیلش به نوع دیگر خدای متعال شبکهای را در عالم مقرر فرموده که از طریق آن انرژی را به همه نقاط عالم میرساند. اما این شبکه ابزاری است که نهایتا به خدای متعال ختم میشود و تا او نخواهد این انرژیها به وجود نخواهند آمد. همچنین نظیر مراقبی که با دستگاههای کنترل از راه دور همه شبکه را زیر نظر دارد بر همه عالم تسلط داشته و اگر نقطهای نیاز به اصلاح داشته باشد آن را اصلاح مینماید. با این مثال تا حدی فعالیت خدای متعال روشن میشود، اما به هر حال با این تصور به اینجا میرسیم که گرچه بیاراده خدا هیچ امری انجام نمیگیرد، اما این اراده تابع سنتهایی خاص و شبکهای ویژه است که این اراده در آن تجلی پیدا میکند و آن سنتها همین قوانینی است که بر طبیعت حاکم است. برخی از مفسران علمزده، سنت الهی را که تبدیل نمیپذیرد (سُنَّةَ اللَّهِ... وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا)[2] به قوانینی تفسیر کردهاند که در طبیعت حاکم است. با وجود چنین عقیدهای آیا جایی برای توکل باقی میماند؟ بر اساس این اعتقاد اگر ما خواستهای داشته باشیم باید از همین اسباب استفاده کرده، آنها را به گونهای تنظیم کنیم که به خواسته خود برسیم. بدین معنا که عالم بر اساس سنتهای الهی تنظیم شدهاند و خداوند این بستر را فراهم نموده است، اما ما باید با کارهای خود از این سنتها استفاده کنیم. پس بالاخره کار دست خود ماست!
درست است که خدای متعال از راه سنتهایی که خودش قرار داده در همه پدیدهها مؤثر است، اما تنها این معرفت برای توکل کافی نیست. علاوه بر این باید بدانیم که در این عالم، گاه برخی اسباب با یکدیگر تزاحم پیدا میکنند و یکی بر دیگری غالب میگردد. اگر آتش به خرمنی بیافتد آن را میسوزاند. این پدیده بر طبق یک سنت است. اما اگر آب یا مواد ضداحتراق روی آن آتش ریخته شود آتش خاموش میشود. این هم سنت خداست. بنابراین باید این حقیقت را بپذیریم که در عالم با اینکه هر چیزی اسبابی دارد، اما برخی اسباب اثر اسباب دیگر را خنثی یا تکمیل میکنند یا مسیر آنها را تغییر میدهند، نظیر سوزنبانی که مسیر قطار را عوض میکند. خدای متعال عالم هستی را ریلگذاری کرده و قطارها و اسباب حرکت قطارها را هم فراهم نموده است. اما در کنار اینها، عاملی هم قرار داده که قطار را از ریلی به ریلی دیگر منتقل مینماید. این امر هم برای خود قانونی و اسبابی دارد. پس ما علاوه براینکه معتقدیم خدای متعال این اسباب را در عالم قرار داده است، معتقدیم که فیالجمله این اسباب قابل تغییرند. خلاصه اینکه در اثر ارتباط با خدای متعال راهی برای انسان باز میشود که اسباب دیگر تحت تأثیر آن واقع میشوند و میتواند بر آنها حاکم شود. البته این حقیقت هم برای خود نظامی دارد و امری گزافی نیست. در این مرحله دریچهای از قلب انسان به عالم انوار الهی گشوده میشود و از آنجا انرژیها، هدایتها و تواناییهای خاصی را دریافت مینماید. نمونههای واضح این حقیقت، معجزات انبیا صلواتاللهعلیهماجمعین هستند که اصولا از قبیل تأثیر و تأثرات عالم مادی و مشابه آنها نیستند. این حقیقت تنها یک مسیر دارد و آن هم ارتباط با خود خداست و اگر وسایطی هم در کار باشند در همین مسیر مستقیم طولی هستند و دیگر تعارضی به وجود نخواهد آمد. آنچه را که خدای متعال از راه نظام اعلی که فوق همه نظامهاست ایجاد میکند مقهور هیچ چیز واقع نمیشود و هیچ سبب دیگری نمیتواند آن را مغلوب کند (وَمَا كَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ؛[3] نه چیزى در آسمانها و نه چیزى در زمین خدای متعال را مقهور و عاجز نمیسازد). او قهار مطلق است و همه چیز تحت سیطره اوست. ولی به هر حال آن هم نظامی معنوی است که فیلسوفان نام آن را عالم مجردات گذاشتهاند. اگر ما معتقد شدیم که نظامهایی غیر از نظامهای سببی و مسببیِ عالم طبیعت وجود دارند آنگاه میتوانیم این طمع را داشته باشیم که به اوج توکل برسیم.
نمونه اوج توکل را میتوان در داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام مشاهده کرد، آن هنگام که وی را در منجنیق گذاشتند تا در آتش بیندازند. هنگامی که او را پرتاب کردند جبرئیل آمد و گفت: «أ لک حاجة؟ آیا حاجت و نیازی داری؟» ابراهیم علیهالسلام گفت: «امّا الیک فلا؛ اما به تو نیازی ندارم.»[4] تصور این معنا کار سختی است. ابراهیم علیهالسلام را با منجنیق به درون آتشی پرتاب کردهاند. در بین زمین و آسمان، جبرئیل که خود جزئی از نظام غیرمادی است برای یاری او اعلان آمادگی میکند. ابراهیم علیهالسلام میتوانست بگوید: این وسیلهای است که خدا برای نجات من قرار داده است. اما حتی این کار را هم نکرد. توکل او آن قدر بالا بود که حتی به این واسطه هم اعتماد نکرد. در این هنگام بود که خدای متعال فرمود: « یَا نَارُ كُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ؛[5] اى آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!» این نتیجه آن توکل ابراهیم علیهالسلام است. البته فیض خدای متعال منحصر به یک فرد یا چند فرد نیست، بلکه خدا جواد است و حد و حصری برای فیض او وجود ندارد و اگر کسی دیگر هم توکلی شبیه به توکل حضرت ابراهیم علیهالسلام پیدا کند برای او هم چنین چیزی ممکن خواهد بود.
برای تحصیل توکل باید باور کنیم که خدای متعال در عالم تأثیرگذار بوده، و کارهای خویش را بر اساس نظامهایی انجام میدهد که بعضی بر بعضی دیگر حاکماند. از جمله این نظامها نظامی ویژه است که کانال ویژهای دارد و مخصوص اولیای الهی است و برای دستیابی به آن باید معرفت لازم را کسب نمود. پس گام نخست برای تحصیل توکل تحصیل چنین معارفی است. البته فهم عقلی آنها کافی نیست. انسان ممکن است بسیاری از معارف را با عقل خود درک کند، اما دل او آنها را نپذیرد یا اینکه موقع عمل آنها را فراموش کند. همه ما معتقدیم که خدای متعال در همه عالم حضور دارد و همه ما را میبیند و صدای ما را میشنود، بلکه خطورات قلبی ما را هم میداند، اما به راستی هر یک از ما در شبانهروز چند دقیقه به این علم خویش توجه داریم؟ تا زمانی که به این معرفت توجه پیدا نکنیم منشأ اثر نخواهد شد. توجه، خود عملی اختیاری است و با فراهم کردن مقدمات آن میتوان به آن استمرار بخشید به گونهای که برای انسان ملکه شود. گرچه دستیابی به چنین حقیقتی برای انسان امری ممکن است اما تحصیل آن نیازمند تلاش است و اگر قرآن کریم میفرماید: «لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛[6] براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نیست.» برای رسیدن به چنین مقاماتی است نه برای رسیدن به امور مادی. به هر حال باید تصمیم بگیریم که در موقع عمل به مبادی شناختی توکل توجه داشته باشیم و به کسی که سررشته همه امور به دست اوست اعتماد کنیم. البته اگر تعبیر سررشته را به کار میبریم بدین خاطر است که این تعبیر به ذهنها نزدیکتر است، وگرنه برخی بندگان خدا تأثیر خدا را بسیار قویتر از تأثیر سررشته میدانند و از این روست که میگویند: « یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ؛[7] او به من خوراک میخوراند و آب مینوشاند.» این بندگان خوب خدا به هر چه نگاه میکنند اول خدا را میبینند. هنگامی که هوا گرم میشود میبینند این خداست که از راه تابش خورشید گرما را ایجاد میکند. شاید مقاماتی بالاتر از اینها هم باشد که ما به درستی نمیتوانیم آنها را تصور کنیم. بنابراین ما باید تمرین کنیم که در کارهای خود به خدای متعال توجه داشته باشیم. پیشوایان معصوم ما علیهمالسلام به ما توصیه میفرمایند که «پیش از گفتن بسمالله دست به سوی غذا دراز مکن!» یعنی در هنگام غذا خوردن ابتدا باید به خدا توجه پیدا کرد و بعد به غذا. اذکار و اوراد و دعاهای کوچک و بزرگی که به خواندن آنها تأکید شده است همه بدین خاطر است که انسان به خدای خویش توجه داشته باشد. یاد خدای متعال برای کسانی که بهرهای از ایمان ندارند معنایی ندارد و اگر به آنان گفته شود خدا چنین و چنان کرد لبخندی تمسخرآمیز بر لب جاری میکنند! اما کسانی که مرتبه اول ایمان را دارا میباشند اگر نمیگویند همه کارها با خداست در جایی که از اسباب ظاهری کاری ساخته نیست ناامید نمیشوند و میگویند: خدا میتواند نیاز ما را رفع نماید. بیشترین جایی که مناسب است انسان به خدای متعال توجه پیدا کند و بر او توکل نماید آن وقتی است که از اسباب عادی کاری ساخته نیست. هنگامی که طبیب از درمان بیماری اظهار عجز میکند اگر بیمار ایمان نداشته باشد به شدت ناامید گشته، تن به مرگ میدهد. اما انسان مؤمن هیچ نگران نمیشود و امید دارد که خدای متعال راه دیگری پیشروی او قرار دهد. میداند که خدای متعال میتواند یکی از ملائکه خود را بفرستد و مسیر حرکت سلسله را تغییر دهد، نظیر سوزنبانی که با عوض کردن ریل، مسیر حرکت قطار را عوض میکند. قرآن کریم میفرماید: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا؛[8] آنها كه امور را تدبیر مىكنند.» بنابراین برخی ملائکه واسطه در تدبیرند. البته انسان مؤمنی که توکل بیشتری داشته باشد همچون ابراهیم علیهالسلام میگوید: امّا الیک فلا. اما به هر حال ما از تعالیم عمومی قرآن کریم این اندازه را استفاده میکنیم که خدای متعال فرشتگانی را میفرستد تا مسیر اسباب را تغییر دهند یا اصلاح کنند. از اینرو میبینیم که عموم مؤمنین در هنگام ناامیدی از اسباب عادی، به درگاه خدا نذر و نیاز میکنند و متوجه خدا میشوند. این عمل از ایمان آنان سرچشمه میگیرد. مؤمن هیچگاه ناامید نمیشود، حتی اگر از گرسنگی مشرف به مرگ باشد باز ناامید نمیشود و معتقد است که خداوند میتواند سبب ادامه حیات او را در دنیا فراهم نماید. این یکی از نتایج توکل است. مؤمن در نیازهای علمی خویش هم به خدای متعال توکل دارد و هیچگاه ناامید نمیگردد. کسانی که ایمانی ضعیف دارند هنگامی که مطلبی را با چندبار مطالعه و سؤال از استاد نفهمند کتاب را بسته، و از فهم آن ناامید میشوند. اما از ابنسینا نقل شده که گفته است: هر گاه مسألهای بر من مشکل میشد به مسجد میرفتم و دو رکعت نماز میخواندم و از خدا حل آن مسأله را درخواست میکردم.
پس معنای توکل این نیست که ما هیچ کاری انجام ندهیم، بلکه آنجایی هم که ما از اسباب عادی استفاده میکنیم باید بدانیم این خداست که این اسباب و این آثار را قرار میدهد، مثلا هنگامیکه نان میخوریم تا سیر شویم باید بدانیم این خداست که با این نان ما را سیر میکند. اوست که نان را آفریده و معده، دهان، دندان، قدرت جویدن و ... را به ما عنایت فرموده است. باید ابتدا به او توجه کرد که همه این امور در دست قدرت اوست.
کسانی که به خدای متعال توکل نمودهاند اگر برای انجام کاری اسبابی در اختیار داشته باشند که بدانند استفاده از آنها مرضی خدا نیست بدین جهت که یا استفاده از آنها حرام است یا باعث ذلت در برابر غیر خدا میشود مثل دنبال پارتی رفتن، از آن اسباب صرفنظر میکنند و میگویند: اگر به خدا اعتماد کنیم مسیر را تغییر میدهد و راهی حلال و مناسب پیش روی ما میگذارد. البته گاه این امر امتحان الهی است تا مشخص شود که انسان تا چه اندازه به خدای متعال اعتماد دارد. گاهی انسان چیزهایی را میخواهد که طبق مصالح کلی عالم و حتی مصلحت خودش نیست، مثلا اگر بنا بود هر کسی که مریض شود با توکل و توسل بهبود یابد مرگ کسی فرانمیرسید. اما سرانجام باید از این دنیا رفت (كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ)[9]. این سنت قطعی الهی است. بنابراین اگر اجل حتمی مؤمنی فرارسد و مصلحتی در نظام اسباب الهی اقتضا کند که حیاتش خاتمه یابد هرگز از خدا گلهمند نمیشود. از اینرو خدای متعال در ادامه حدیث معراج میفرماید: «وَالرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ؛ و راضی بودن به آنچه تقسیم کردم.» بنابراین اگر انسان برخدای متعال توکل کند و به خواستهاش نرسد باید به تقدیرات الهی راضی باشد. زیرا او بهتر از ما میداند که چه چیز مصلحت دارد.
وفّقناالله وایّاکم انشاءالله
[1] . بحارالانوار، ج74 ص21.
[2] . احزاب(33)، 62 و فتح(48)، 23.
[3] . فاطر(35)، 44.
[4] . بحارالانوار، ج11 ص62.
[5] . انبیاء(21)، 69.
[6] . نجم(53)، 39.
[7] . شعراء(26)، 79.
[8] . نازعات(79)، 5.
[9] . آلعمران(3)، 185 و انبیاء(21)، 35 و عنکبوت(29)، 57.