صوت و فیلم

صوت:
3

فهرست مطالب

جلسه هجدهم؛ واکاوی حقیقت توکل

تاریخ: 
چهارشنبه, 9 اسفند, 1391

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/12/09 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

واکاوی حقیقت توکل

1. نگاهی به مباحث گذشته

در جلسه‌های اخیر به توفیق الهی بحث‌هایی را درباره توکل مطرح کردیم. همان طور که قبلا اشاره کردیم توکل در واقع امری قلبی است و انسان باید با دل خویش باور کند که کارها به دست خداست و اگر کار خویش را به خدا واگذار کند خداوند او را کفایت می‌کند (وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ).1 اگر انسان واقعا باور داشته باشد که قدرت اصلی در دست خداست و سایر امور، اسباب و ابزارهایی هستند که تحت سیطره قدرت و اراده الهی قرار دارند بسیاری از نگرانی‌ها، فشارهای روحی و اضطراب‌های او رفع خواهد شد و زندگی‌ آرام‌تری خواهد داشت و نیز در رفتار و اخلاق وی، متانت، سنگینی و عزت بیشتری نمایان خواهد گشت، و بالاخره پیش خدا عزیز می‌شود. در فرازی از حدیث معراج آمده است که «وَجَبَتْ‏ مَحَبَّتِی‏ لِلْمُتَوَكِّلِینَ عَلَیَّ؛2 محبت من بر متوکلان بر من واجب است»؛ یعنی من قطعا آن‌ها را دوست می‌دارم.

2. طرح مسأله

در باره این آموزه دینی برداشت‌های غلطی وجود داشته و دارد که لازم است در این باره نیز بحث کنیم. در این زمینه سؤالی مطرح می‌شود که اگر پاسخ درستی بدان داده نشود ممکن است کج‌فهمی‌هایی پیش آید و آن این‌ است که فرق انسان متوکل با کسی که بر خدا توکل ندارد و اعتمادش بر اسباب می‌باشد در چیست؟ اگر کسی که بر خدا توکل می‌کند باید مانند دیگران فعالیت کند پس با افراد غیرمتوکل چه تفاوتی خواهد داشت؛ و اگر انسان بعد از توکلِ بر خدا لازم نیست فعالیتی داشته باشد، پس دستورات و تأکیدات فراوانی که در آیات و روایات برای تکالیف گوناگون آمده است ــ از کسب روزی، کسب علم، جهاد و فداکاری در راه خدا، انفاق مال و ... ــ برای چیست؟

1-2. تفاوت متوکّل با متأکّل

در روایتی آمده است که روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام وارد مسجد شدند و عده‌ای را مشاهده کردند که با وجود برخورداری از صحت و سلامت، در گوشه‌ای از مسجد بی‌کار نشسته‌اند. حضرت پیش آن‌ها رفتند و گفتند: «مَنْ أنْتُم؟ شما کیستید؟» گفتند: «نَحْنُ الْمُتَوَکِّلُون؛ ما کسانی هستیم که بر خدا توکل کرده‌ایم!» حضرت ابتدا نهیبی به آن‌ها زدند و فرمودند: «لَا بَلْ أَنْتُمُ الْمُتَأَكِّلَةُ؛ نه، بلکه شما متأکّل هستید.» یعنی شما کسانی هستید که می‌خواهید از دست‌رنج دیگران بهره ببرید. بعد فرمودند: اگر شما متوکل هستید توکلتان شما را به کجا رسانده است؟ گفتند: ما اگر چیزی بیابیم می‌خوریم و اگر نیابیم صبر می‌کنیم. حضرت با تندی در پاسخ آن‌ها فرمود: «هَکَذَا تَفْعَلُ الْکِلَابُ عِنْدَنَا؛ سگ‌های محله ما هم همین‌گونه رفتار می‌کنند.» سگ‌های ولگرد هم در کوچه‌ها می‌گردند و اگر چیزی به دست آوردند می‌خورند وگرنه صبر می‌کنند. آن‌ها بسیار تعجب کردند و گفتند: پس ما چه کنیم؟ حضرت فرمود: مانند ما عمل کنید. پرسیدند مگر شما چگونه هستید؟ حضرت فرمود: «إذا وَجَدْنَا بَذَلْنَا وَإذا فَقَدْنَا شَکَرْنَا؛3 ما اگر چیزی بیابیم آن را به خود اختصاص نمی‌دهیم و بخشش می‌کنیم و اگر چیزی نیافتیم شکر به جای می‌آوریم.» یعنی اگر بیش از نیازمان داشته باشیم آن را برای آینده ذخیره نمی‌کنیم، بلکه به اندازه نیازمان استفاده می‌کنیم و بقیه را به انسان‌هایی می‌بخشیم که اکنون محتاج‌اند و خدا دوست دارد ما به آن‌ها کمک کنیم. زیرا نسبت به خدا سوءظن نداریم که مبادا فردا گرسنه بمانیم، بلکه معتقدیم همان خدایی که امروز روزی ما را رسانده است روزی فردای ما، فرزندان ما و فرزندانِ فرزندان ما را نیز می‌رساند و ما نباید نگران آن‌ها باشیم. اگر چیزی هم نیابیم این‌گونه نیست که فقط صبر کنیم. زیرا کسی که کاری از او ساخته نیست چاره‌ای جز صبر ندارد. ما اگر وظیفه خود را انجام دادیم و خواسته‌مان تأمین نشد می‌فهمیم مصلحتی در کار است. از این رو خدا را شکر می‌کنیم که او آن‌چه صلاح می‌دانسته نصیب ما کرده است.

این حدیث از چند جهت قابل مطالعه، فکر و بررسی است. یکی از آن جهات، جهت تربیتی داستان است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام با کسانی برخوردی تند کردند که لباسی دینی بر تنبلی خویش پوشانده و خود را دارای معرفتی عرفانی معرفی کرده بودند. امروزه هم گوشه و کنار چنین افرادی پیدا می‌شوند و خود را پیرو حضرت علی علیه‌السلام می‌خوانند. اما حضرت از همان زمان بسیار محکم در مقابل چنین کسانی ایستاد. باید دانست که اگر با برخی از کج‌فکری‌ها و کج‌فهمی‌ها با قاطعیت برخورد نشود ممکن است به جامعه سرایت کند و افراد فراوانی بدان‌ها مبتلا شوند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام دیدند مبدأ انحرافی در حال شکل‌گیری است که ممکن است کسانی را مبتلا کند و فرقه‌هایی پدید آید که در اثر کج‌فهمی از کسب و کار دست بردارند. از این رو قاطعانه‌ کار آن‌ها را اشتباه شمردند و با مقایسه کار آن‌ها با سگان آن‌ها به شدت تحقیر نمودند. بنابراین اجمالا روشن است که معنای توکل این نیست که انسان بیکار و تنبل در خانه بنشیند و بار خود را بر دوش دیگران بیندازد.

2-2. تفاوت معرفتی متوکلان با دیگران

نکته مهم دیگر، ضرورت تعریف جدّی‌تر مفاهیم دینی و ارزشی و تبیین ارتباط آن‌ها با یکدیگر است. در باره توکل باید گفت: توکل حالتی قلبی است و عمل خارجی خود به خود، نه نشانه توکل است نه نشانه بی‌توکلی. بنابراین در پاسخ به این پرسش که انسان متوکل با دیگرانی که بر خدا توکل ندارند چه تفاوتی دارد باید گفت: تفاوت این دو دسته در مبادی شناختی و باورهای آن‌هاست. باور انسان غیر متوکل این است که تلاش خودش به او روزی می‌دهد، مطالعه به او علم می‌دهد، رفتار خاصی به او عزت می‌دهد و ... اما انسان متوکل این گونه اعمال را تنها ابزار می‌داند. هنگامی که نویسنده‌ای با قلم روی کاغذ چیزی می‌نویسد گرچه می‌توان گفت: قلم است که می‌نویسد، اما نباید فراموش کرد که این قلم ابزاری است در دست نویسنده‌ای‌ که قلم با اراده او حرکت می‌کند. همه آنچه که در عالم با اسباب خاصی پدید می‌آیند در حقیقت به دست کسی واقع می‌شوند که این اسباب، ابزارهایی در دست قدرت او هستند.

بنابراین فرق بین انسان متوکل با غیرمتوکل این است که متوکل قلباً خدای متعال را فاعل اصلی می‌داند و به او اعتماد دارد نه  به اسباب و وسایط و نه به پول و پارتی. پس فرق این دو در رفتار نیست. چه بسا متوکل بسیار جدی‌تر از دیگران هم کار کند، اما عمل خودش را مؤثر اصلی و حقیقی نمی‌داند. ادعای چنین حقیقتی کار آسانی است. اما هنگامه عمل که فرامی‌رسد مدعیان در انجام وظیفه ملاحظه افراد را می‌کنند و نگران این هستند که دیگران ناراحت نشوند. گاه از ترس دیگران امر به معروف و نهی از منکر را ترک می‌کنند. گاه در مقابل قدرت‌های استکباری جهانی اقدام نمی‌کنند، چون از عصبانی شدن آن‌ها می‌ترسند. این گونه ملاحظه‌کاری‌ها با توکل سازگار نیست. پس چه باید کرد؟ باید وظیفه را در قالب و چارچوبی که خدای متعال امر فرموده با جدیت انجام داد و از غیر خدا هراسی به دل راه نداد. زیرا خدا چنین خواسته است و قطعا صلاح بندگان و مصالح کلی نظام هستی در این بوده است که این اسباب در این عالم وجود داشته باشند.

3. رابطه توکل بر خدا با اختیار انسان

البته درک این حقیقت که اسباب طبیعی ابزاری در دست خدا هستند چندان مشکل نیست. اما آن‌جا که انسانی برای انسانی دیگر کاری انجام می‌دهد تصور این‌که چگونه او ابزاری در دست خداست مشکل‌تر می‌نُماید. چراکه می‌بینیم انسان‌های دیگر خود دارای فکر و اراده هستند و اگر بخواهند، کاری را انجام می‌دهند و اگر نخواهند انجام نمی‌دهند. مشکل از این‌جا ناشی می‌شود که تصور ما از ابزار، چیزی است که از خود اختیاری ندارد و فاقد هرگونه درک و شعور است. البته کسانی که ذهنشان درگیر مسائل شک‌برانگیز نشده است و آموزه‌های دینی را باور کرده‌اند به راحتی اذعان می‌کنند که خداوند شخصی را وسیله برای حل مشکلشان قرار داده است. اما دیگرانی که ذهن‌شان درگیر شکوک و شبهات شده است این مسأله به راحتی برایشان قابل حل نیست. همچنین کشاورزی که دانه را در زمین می‌کارد و برای باروری آن به خدا توکل می‌کند برای فهمِ توکل چندان کار مشکلی ندارد. اما دانشجویی که درس می‌خواند، کاسبی که در بازار، تجارت می‌کند، تا برسد به کسانی که با مسائل پیچیده سیاسی و بین‌المللی و ... درگیر هستند به این سادگی نمی‌توانند کار خود را به خدا واگذار کنند. مسأله این است که اولا ما خدا را تا چه اندازه در کارها مؤثر می‌بینیم و ثانیا اگر همه قدرت‌ها به دست خداست و همه چیز تحت اراده او و با اذن او کار می‌کند پس ما چه کاره‌ایم؟ این دو مسأله گاه با هم خلط می‌شوند و منشأ اشتباهاتی می‌شوند و باید هم از نظر علمی و هم با بهره‌گیری از انوار الهی و توسلات، آن‌ها را حل کرد.

پاسخ ساده‌ای که می‌توان در این فرصت بیان کرد این است که ما وظیفه‌ای داریم و باید آن را انجام دهیم و در مقابل آن در پیشگاه الهی مسئول‌ایم. ما وظیفه داریم از اسبابی که خدای متعال در این عالم قرار داده است استفاده کنیم و این مسأله، هم از ضروریات همه ادیان است و هم از ضروریات عقل. قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛4 بگو: چه كسى زینت‌هاى الهى را كه براى بندگان خود آفریده و روزی‌هاى پاكیزه را حرام كرده است؟!» مسأله این است که آیا ما کار خویش یا کارفرمایی که برای ما کاری فراهم می‌کند را روزی‌دهنده خود می‌دانیم، یا کار را در دست کارفرمایی بالاتر می‌دانیم؟ برای تقریب به ذهن مثالی می‌زنیم. کسی که در وزراتخانه‌ای کاری دارد و مشکل او تنها به دست وزیر حل می‌شود اگر گمان کند که کارها به دست دفترداری است که ساعت دیدارها را تنظیم می‌کند، در مقابل او تملق می‌گوید و سعی می‌کند دلش را به‌دست آورد تا مشکلش را حل کند. اما اگر فهمید که دفتردار تنها واسطه‌ای است و کار به دست شخصی دیگر است و تا آن شخص پرونده او را امضا نکند از کسی کاری ساخته نیست، امید و اعتمادش متوجه کارفرمای اصلی می‌گردد. برخورد افراد تابع شناخت آن‌هاست.

در امور تکوینی مسأله بسیار بالاتر از این حرف‌هاست و درک آن مشکل‌تر است. وقتی کسی کتابی را مطالعه می‌کند یا پای درس استادی می‌نشیند، گاه گمانش این است که تنها مطالعه این کتاب یا درس این استاد است که به او علم می‌آموزد و دیگر کسی کاره‌ای نیست. گاهی هم واقعا اعتقاد دارد که خدای متعال مطالعه و نشستن پای درس استاد را وسیله‌ای برای علم‌آموزی قرار داده است و از ما خواسته است که مطالعه کنیم و پای درس استاد برویم، اما در حقیقت اوست که از این طریق به ما علم می‌بخشد و اگر او نخواهد هیچ کدام از این اسباب اثری نمی‌بخشد. حقیقت توکل این است که قلب انسان به خدا اعتماد داشته باشد و بر او تکیه کند و باور داشته باشد که کارها به دست او انجام می‌گیرد: «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى؛5 و این‌كه اوست كه خنداند و گریاند». متأسفانه ما از این معارف بسیار دور هستیم و گاه به جایی می‌رسیم که گمان می‌کنیم لازمه چنین اعتقاداتی جبر است. اما با استفاده از بیانات اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین می‌توان دریافت که نه جبر است و نه تفویض؛ نه تکلیف ما منتفی است و نه خدشه‌ای به مؤثر بودن حقیقی خدا وارد است. وقتی انسان بیمار می‌شود باید نزد طبیب برود و به نسخه او عمل کند، اما نباید فراموش کند که شفا به دست خداست. اوست که اگر بخواهد به دارو اثر می‌بخشد و اگر نخواهد نمی‌بخشد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ؛6 هیچ كس نمى‏تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا.» این حقیقت به معنای جبر نیست. هر یک از ما با اراده خویش کار خود را انجام می‌دهد و در عین حال خود ما و اراده ما تحت قدرت و اراده خدا قرار دارد. اگر او نخواهد ما یک لحظه هم زنده نخواهیم بود تا بتوانیم چیزی را اراده کنیم. اصلا بی‌اراده او چیزی چیز نیست.

4. اعتماد به خدا یا اعتماد به نفس؟

مسأله دیگری که اخیرا در پیشرفت‌های روان‌شناسی جدید عمومیت پیدا کرده است و امروزه در ارزش‌های عمومی دنیا مطرح می‌شود تأکید بر اعتماد به نفس است. سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که اگر ما باید در تمامی امور بر خدا توکل کنیم و به غیر او اعتماد نداشته باشیم، پس معنای اعتماد به نفس چه خواهد بود؟ اولا به طور کلی باید بدانیم که این ارزش‌های اجتماعی که امروزه در سطح فرهنگ دنیا مطرح می‌شوند غالبا بدون در نظر گرفتن دین طرح می‌شوند و به فرموده مقام معظم رهبری، غالب مبانی علوم انسانی ما نه تنها غیردینی است بلکه ضددینی است.7 اصل مسأله اعتماد به نفس را هم اگر در سطحی بدون در نظر گرفتن آموزه‌های دینی در نظر بگیریم به این صورت مطرح می‌شود که آیا انسان باید به توانایی‌های خودش تکیه کند یا دست گدایی به سوی دیگران دراز کند؟! در اخلاق عمومی یعنی اخلاق با صرف‌نظر از ارزش‌‌های الهی، همه می‌دانند که گدایی و دریوزگی کار خوبی نیست و انسان باید عزت نفس داشته باشد و تلاش کند که توانایی‌های خودش را بشناسد. روان‌شناسان تأکید می‌‌کنند که انسان باید بداند که توانایی‌های فراوانی دارد و می‌تواند کارهای بزرگی انجام دهد و نباید در اجتماع ذلیل دیگران شود. به عبارتی دیگر اعتماد به نفس دو جنبه دارد؛ یکی جنبه ایجابی و دیگری جنبه سلبی. آنچه که قطعا مطلوب است جنبه سلبی آن یعنی عدم اعتماد به غیر است. توکل هم چنین اقتضایی دارد و این جنبه با توکل هم سازگار است. اما جنبه ایجابی اعتماد به خود از آن جهت که خداوند دوست دارد انسان استعدادهای خدادادی‌ خود را چه در امور مادی و چه در امور معنوی بشناسد و از این اسباب استفاده کند امری صحیح می‌باشد. انسان توانایی‌های عجیبی دارد که غفلت و بهره نبردن از آن‌ها کفران نعمت است. ولی اعتماد به نفس در جایی با توکل اختلاف پیدا می‌کند که انسان از حد امور مادی بالاتر نرود و اصلا خدا را به حساب نیاورد. چنین اعتمادی با ایمان به خدا هم سازگار نیست. اگر انسان توانایی‌های فراوانی دارد و می‌تواند کارهای بزرگی انجام دهد همه به برکت نعمتی است که خدای متعال به او داده است و هر زمان که اراده کند می‌تواند آن را بگیرد. اگر در هر کاری توجه داشته باشیم که فعال اصلی خداست و همه قدرت‌ها تحت اراده او هستند و به او اعتماد داشته باشیم به توکل دست یافته‌ایم.


1 . طلاق(65)، 3.

2 . ارشاد القلوب، ج1، ص199.

3 . مستدرک الوسائل، ج11، ص220.

4 . اعراف(7)، 32.

5 . نجم(53)، 43.

6 . یونس(10)، 100.

7 . ر.ک: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزة علمیة قم‏، 1389/07/29.