بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/09/15 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
گفتیم: در فرهنگ اسلامی عامل اصلی سعادت انسان در دنیا و آخرت، ایمان و در برابر، عامل سقوط او کفر است. از این رو باید در پی تقویت ایمان بود. با تحلیل عقلی مشخص میشود که ایمان دو رکن دارد، یکی علم و دیگری اراده. درباره علم چند جلسه صحبت کردیم. گرچه هنوز بحثهایی درباره علم میتوان مطرح کرد، اما به نظر میرسد مناسبتتر این است که قدری درباره امیال و بعد درباره تعامل این دو و تأثیرشان در تقویت ایمان بحث کنیم.
برخی از شناختها و همچنین برخی از تمایلات انسان فطری است. بدین معنا که خلقت انسان به گونهای است که برخی از معارف و همچنین برخی تمایلات را داراست. اما به نظر میرسد باید مفهوم فطرت، هم در ارتباط با علم و هم در ارتباط با میل توضیح داده شود تا هم فطری بودن آنها روشن گردد و هم نقشی که ما میتوانیم در مقابل این خواستها و میلها ایفا کنیم. برای بحث درباره تمایلات و خواستها میتوان از مباحثی درباره شناختهای انسان کمک گرفت. شناختهای حصولی ما، به خصوص شناختهای آگاهانه ما، معمولا از حس شروع میشود؛ چشم ما چیزی را میبیند، بدن ما چیزی را لمس میکند، گوش ما چیزی را میشنود و ... و این امر مبدأ شناختی برای ما میگردد. اما ما چه چیزهایی را میتوانیم حس کنیم؟ شاید برخی گمان کنند ما میتوانیم هر چه را که در عالم هست - دستکم همه اشیاء مادی- را با یکی از حواس خود درک کنیم! اما با استفاده از تجارت علمی روشن میشود که واقعیت این گونه نیست. وجود اشیای فراوانی در همین عالم ماده ثابت میشود که هیچ یک از حواس ما قابلیت درک آنها را ندارند. به علاوه در میان اشیایی که قابلیت دیده شدن، شنیده شدن و ... را دارند حواس ما در محدوده خاصی میتواند آنها را درک کند؛ چشم ما همه نورها را نمیبیند و گوش ما همه صداها را نمیشنود. بنابراین هم تعداد حواس ما که کانالهایی برای درک حسی هستند محدود است ، هم به وسیله هر یک از آنها در شرایطی محدود میتوانیم چیزهایی را درک کنیم. اما این محدودیت ناشی از چیست؟ در پاسخ باید گفت: خدای متعال آفرینش ما را این گونه قرار داده است، و فطرت هم به معنای کیفیت و نوع آفرینش است. خدای متعال حواس ما را فطرتاً محدود آفریده است.
انسان پس گذراندن دوران نوزادی و بهرهگیری از ادراکات حسی، زمینه دستیابی به ادراکات دیگری را هم پیدا میکند، اما انسانها معمولا به این حقیقت توجه ندارند که امر جدیدی در وجود آنها در حال شکلگیری است. پس از مدتی انسان این توانایی را پیدا میکند که وقتی شیءای را میبیند که دارای اجزایی است، در ذهن خویش اجزای آن را جدا تصور کند، یا اجزای مختلفی را با هم ترکیب کند. این نوعی درک جدید است. پس از مدتی تدریجا انسان توانایی دیگری مییابد و آن این است که از صورتهای ذهنی خود، مفاهیمی کلی درک میکند و به دنبال آن این مفاهیم را با هم ترکیب کرده، قیاس تشکیل میدهد و نتیجه میگیرد و بسیاری از مشکلات را با ذهن خود حل مینماید. مباحث ریاضی عمدتا اینگونه هستند. بدین معنا که برای حل آنها از ابزار تجربی استفاده نمیشود، بلکه ذهن، مفاهیمی را تصور کرده، سعی میکند روابط آنها را کشف کند. بدین ترتیب ذهن انسان به تدریج تقویت شده، توانایی درک معانی مجرد و انتزاعی را پیدا میکند. اما پیش از رسیدن به این دسته از ادراکاتی که دستیابی به آنها نیازمند تفکر و تأمل است ادراکات دیگری وجود دارد که آنها را ادراکات فطری میگویند؛ بدین معنا که تحصیل آنها نیازمند تلاش ما نیست. اما ادراکاتی که نیازمند تأمل و تفکر است را ادراکات اکتسابی گویند.
اما مطلب درباره اراده به روشنی مطالبی نیست که در باره علم مطرح است، گرچه دستگاه اراده از جهتی که ذکر کردیم بسیار شبیه دستگاه شناخت است. همانگونه که خدای متعال قوای بینایی، شنوایی و ... را در جنین میآفریند اما استفاده از آنها نیازمند گذشت زمان، استعداد و شرایط خارجی است، در روح او نیز چنین کانالهایی برای اراده خلق میکند، بدین معنا که خدای متعال انسان را به گونهای خلق کرده است (فطرت) که برخی امور برای او خوشایند و دوستداشتنی، و برخی امور ناخوشایند هستند. ممکن است در بدو تولد، درکی از این خوشایندیها و ناخوشایندیها نداشته باشد اما کانالهای آنها در وجود او هست که با فراهم شدن شرایط خاص هر یک از آنها ظهور یافته، احساسی خاص در انسان پدید میآید. احساسهایی مانند ترس، امید، دوستی، دشمنی، لذت و ... هر یک کانالی خاص در روح آدمی دارند که به تدریج تکامل مییابند.
خواستها و تمایلات انسان نیز همچون شناخت، به فطری و اکتسابی تقسیم میشوند، بدین گونه که اگر انسان در پدید آمدن آنها نقشی نداشته باشد، فطری و در غیر این صورت اکتسابی خواهند بود. نوزاد از نوازش مادر لذت میبرد و از سوختن دستش ناراحت میشود. وجودِ او به گونهای خلق شده است که در برابر نوازش مادر احساس خوبی به او دست میدهد و در برابر سوختن دستش احساس ناخوشی پیدا مینماید. این گونه تمایلات را تمایلات فطری میگوییم. اما خواستها و تمایلات ما هم به تدریج به جایی میرسند که خود ما در شکلگیری آنها نقش داریم. مسلما خواستهای فطری که انسان نقشی در پدید آمدن آنها ندارد هیچ گاه ملاک تکلیف قرار نمیگیرد و قطعا در روز قیامت از انسان سؤال نمیشود که چرا به خوردن فلان غذای لذیذ میل داشتی؟ تکلیف از آن جایی شروع میشود که اراده انسان مؤثر باشد. گرچه انسان فطرتا به برخی امور تمایل دارد، اما او در تبدیل این میل به دوست داشتن و رساندن این دوستی تا سر حد عشق، یا خودداری از این امر، تأثیر داشته و این امر در اختیار اوست. اگر کسی مرتکب گناهی شد و نسبت به متعلق گناه علاقهای پیدا کرد و در اثر تکرار آن گناه به تدریج علاقه او به حد عشق رسید به گونهای که گویا دیگر اختیاری از خود ندارد، نمیتواند از خود سلب مسئولیت کند؛ چراکه با اختیار خویش به این مرتبه رسیده است و میتوانست پیش از این مانع چنین وضعیتی شود. از این رو این مرحله متعلق تکلیف قرار میگیرد. البته همین موارد اختیاری پس از سن بلوغ متعلق تکلیف قرار میگیرند و پیش از آن، گرچه کارهای خوب انسان ثواب خواهد داشت اما گناهان او مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد و این تفضلی از سوی خدای رئوف است. بنابراین ما باید نقش خود را در شکلگیری تمایلاتمان بشناسیم تا پس از سن تکلیف بتوانیم آنها را کنترل کنیم.
امیال فطری در روح انسان فراواناند که برای نمونه میتوان از میل به خوردن، میل به استراحت، میل به احترام و ... نام برد. اما تعداد آنها به صورت دقیق مشخص نیست. از دیر باز حواس ظاهری انسان را پنج حس دانستهاند، اما ظاهرا درباره امیال تاکنون کسی نتوانسته است آنها را احصا کند. معروفترین تقسیمی که برای دستهبندی امیال وجود دارد تقسیمبندی مازلو است. ولی مسلما این تقسیمبندی ناقص است و برای تکمیل این نظریه باید کار فراوانی انجام گیرد. کسانی میتوانند تقسیمبندی درستی برای امیال تنظیم کنند که خود آگاهانه از همه امیال بهرهمند باشند. برخی از امیال برای رسیدن به مرحله آگاهانه نیازمند تلاش فراوانی هستند. کسانی که اصلا وارد آن معرکه نشدهاند اساسا از وجود چنین امیالی بیخبرند. میلی که اولیای خدا به راز و نیاز با معبود خویش در دل شب و اشک ریختن در درگاه او دارند مسلما برای هر کسی به صورت آگاهانه وجود ندارد، و طبعا چنین کسانی نمیتوانند تمام امیال را احصا کنند.
اما بحث مهمی که در این باره وجود دارد این است که انسان چگونه میتواند امیال خویش را مدیریت کند. پس از شناختی اجمالی درباره امیال فطری – البته گفتیم لیست کاملی از آنها در دست نیست – مسأله مهمتر، چگونگی مدیریت آنهاست. باید بفهمیم ما چه نقشی در ظهور، رشد و کنترل این امیال داریم.
امیال مادی مانند میل به خوراک در یک حد خاص اشباع شده، از بین میروند. مثلا هنگامیکه انسان میل به خوراک پیدا میکند پس از آنکه مقداری غذا خورد سیر شده، دیگر رغبتی به غذا ندارد و گاه تنفر هم پیدا میکند. در برابر، امیال روحی مانند میل به ریاست اینگونه نبوده، هیچگاه اشباع نمیشوند. میل به ریاست از اوایل سنین کودکی در انسان ظهور پیدا میکند که تجلی آن را میتوان در بازی کودکان مشاهده کرد. معمولا کودکان و نوجوانان هنگام بازی علاقه دارند که سرتیم باشند. این میل در برخی کودکان به صورت شدیدتری دیده میشود به طوری که اگر رئیس دیگر کودکان نباشند اصلا بازی نمیکنند. این میل نوعی میل به ریاست است که از اینجا شروع شده، به تدریج رشد میکند. گاه به جایی میرسد که اگر اختیار کره زمین را هم به دست او بدهند باز قانع نمیشود و در اندیشه تسخیر سایر کرات آسمانی است. میل به زیبایی و میل به حیات جاودانه نیز از امیال روحی است. در باره اینگونه امیال و خصوصیات آنها باید بیشتر اندیشید.
سؤالی که در این مرحله از بحث مطرح میشود این است که چرا خدای متعال از ابتدا که نوزاد انسان متولد میشود همه ادراکات و امیال وی را به طور کامل به وی عطا نکرده و تکامل آنها را تدریجی قرار داده است؟ فرهنگ و فلسفه اسلامی باید این سؤال و سؤالاتی از این قبیل را که به فلسفه خلقت و آفرینش بازمیگردند پاسخ دهد.
دیدگاهی کلی درباره آفرینش که دین به ما تعلیم میدهد و میتواند در پاسخ به اینگونه پرسشها راهگشا باشد این است که آفرینش انسان هدفدار است، نه پدیدهای تصادفی و اتفاقی. برخی از دانشمندان علوم تجربی معتقدند که آفرینش انسان حاصل یک اتفاق است بدین گونه که به صورت اتفاقی سلولی تکیاختهای به وجود آمده و به تدریج رشد کرده است و پس از میلیونها سال در اثنای تولید مثل آن، حیوانی دریایی متولد شده است. این حیوان نیز تولید مثل داشته و پس از میلیونها سال حیوانی دیگر در نسل او پدید آمده است و ... . البته این دانشمندان دلایلی قطعی برای نظریه خود ندارند و میتوان گفت سخن آنان در حد یک حدس است. معمولا در کتابهای درسی ما هم از این نظریهها به عنوان بیان علمی آفرینش یاد میشود! ولی ما معتقدیم که آفرینش اتفاقی نبوده، و خداوند جهان آفرینش را با علم و اراده کامل و با طرح و نقشه قبلی آفریده است. اگر در آموزههای دینی ما بر علم خدا قبل از خلقت، مشیت خدا، قضا و قدر، اجل و ... تأکید شده است به خاطر این است که همواره ما را به عبث و لهو و لعب نبودن آفرینش توجه دهند. بنابراین باید با استفاده از منابع دینی با حکمت آفرینش آشنا شویم و پاسخ این مسأله را به دست آوریم که چرا خدای متعال ما را این گونه آفریده است. چرا خداوند از ابتدا هر کسی را که میدانست اهل بهشت است در بهشت، و هر کسی را که میدانست اهل جهنم است در جهنم نیافرید؟ چرا باید این مراحل طولانی و این فراز و نشیبها طی شود؟ چرا امیال ما باید سیری تدریجی داشته باشند؟
پاسخی کلی که میتوان به این پرسش داد این است که خدای متعال موجوداتی را هم خلق کرده است که هر چه میتوانند داشته باشند از ابتدا به آنها داده است. اما بعد از خلق چنین موجوداتی جای موجودی خالی بود که خود سرنوشت خویش را بسازد. خدای متعال پیش از خلق این موجود، به قدری ملک آفریده است که هیچ رایانهای نمیتواند شماره آنها را تعیین کند. در برخی روایات آمده است که در آسمانها به قدر جای قدمی نیست مگر اینکه ملکی در حال تسبیح و تقدیس خدای متعال است و در زمین درخت و کلوخی نیست مگر اینکه ملکی در آنجاست که مأمور گزارش حال آن به خدای متعال است.1 بنابر این خدای متعال از این سنخ موجودات هر چه امکان داشته آفریده است که هر کدام مظهر صفتی از صفات خدای متعال هستند. در این میان جای موجودی خالی بود که مظهر اراده خدا باشد. یکی از صفات خدای متعال اختیار است و هیچ از یک از آنها مظهر این صفت نبودند. مخلوقی میتواند مظهر این صفت باشد که افعال او با اراده خودش تحقق یابد. چنین موجودی باید در عالمی آفریده شود که عالم تدریج باشد. اگر مخلوقی همه آنچه که میتواند داشته باشد یک جا به او داده شود، دیگر جایی برای اختیار باقی نمیماند (وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ؛2 و هیچ یك از ما نیست جز آنكه مقامی معلوم دارد). از این رو برای خلق چنین موجودی باید عالمی زماندار وجود داشته باشد که امکان تغییر و پیشرفت و پسرفت در آن باشد تا مظهر اختیار خدا بتواند خود سرنوشت خویش را رقم زند. این بیان روشن میکند که با استفاده از آموزههای دینی میتوان پرسش بالا را پاسخ داد. اما فیلسوفان مادی هرگز نمیتوانند به این پرسش پاسخ دهند که چرا ما اینگونه آفریده شدهایم جز اینکه بگویند: عالم به صورت اتفاقی اینگونه بهوجود آمده است.
زمینه دیگری که برای مظهر اختیار خدا باید فراهم باشد تا قدرت انتخاب داشته باشد، وجود دو بالِ شناخت و انگیزه است. موجود مختار اولا باید بداند که کدام راه رفتنی و کدام راه نرفتنی است، و ثانیا باید به رفتن در آن راه میل داشته باشد. اگر هیچگونه میلی در او وجود نداشته باشد حرکتی نخواهد کرد. از این رو خدای متعال دو دستگاه، یکی برای شناخت و دیگری برای میل در وجود ما قرار داده است. این دو دستگاه باید با هم همکاری کنند تا اراده در انسان شکل گیرد و سرنوشت انسان را تعیین کند.
پس از روشن شدن این پاسخ کلی و اجمالی باید در اندیشه یافتن پاسخ مسائلی جزئیتر بود. باید در این باره فکر کنیم که اراده ما چگونه شکل میگیرد و ما چه نقشی در شکلگیری آن داریم؟ آیا ما نسبت به همه کارهایی که انجام میدهیم مسئول هستیم یا نه؟ اگر مسئول هستیم چگونه میتوانیم این مسئولیت را به درستی انجام دهیم؟ امیال ما چرا و چگونه به تدریج رشد میکنند؟ پاسخ این پرسشها را با تأمل در آیات، روایات و ادلهای عقلی میتوان یافت که مؤید به فرمایشات معصومان صلواتالله علیهماجمعین است. با استفاده از این منابع میتوان بینشی یافت که در شأن انسان است. شأن انسان این است که هر گامی که برمیدارد آگاهانه و با اراده و تشخیص خود بردارد. تقلید کورکورانه در شأن انسان نیست. آیا شایسته است انسان صرفا به خاطر اینکه ورزشکاری لباسی پوشیده که چند جای آن پارگی وجود دارد، لباسی به آن شکل به تن کند بدون اینکه علت آن را جویا شود؟! آیا صرف اینکه چیزی مد شد باید از آن پیروی کرد؟! شأن انسان این است که در راهی که قدم میگذارد آگاهانه قدم گذارد و برای انتخابهای خود معیاری در شأن انسان داشته باشد. اگر خدای متعال توفیق دهد در جلسات آینده سعی خواهیم کرد پاسخهای روشنی برای مسائلی که طرح شد بیابیم.
وصلی الله علی محمد وآلهالطاهرین
1 . بحار الانوار، انتشارات اسلامیه، ج 24 ص 210.
2 . صافات (37)، 164.