بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/09/22 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
گفتیم: افعال اختیاری و به تعبیر دیگر افعال انسانی از دو منبع سرچشمه میگیرند؛ یکی منبع شناخت و دانستن و دیگری منبع میل و خواستن. همکاری این دو منبع باعث پدید آمدن اراده فعلی خاص در وجود آدمی میگردد. از این رو در جلسات گذشته برای رسیدن به راهکارهای تقویت ایمان، نگاهی کوتاه به کیفیت تحقق شناختها و همچنین خواستها در انسان داشتیم. حاصل بحث این شد که خلقت ما به گونهای است که هم ادراکهای ما و هم امیال ما اموری تدریجی هستند که از ضعف به قوت و از صفر به سوی کمال سیر میکنند. در هر موسمی خواستی جدید در انسان پدید میآید که خواستهای قبلی را کم یا بیش تحتالشعاع قرار میدهد.
سیر تدریجی امیال انسان بدین گونه است که در دوره شیرخواری خواستهای جز نوشیدن شیر ندارد مگر اینکه دچار درد و رنجی شود که در این صورت خواهان بر طرف شدن آن میشود، و گرنه خواسته اصلی او همان نوشیدن شیر یعنی تغذیه است. اگر انسان در این دوره از توانی برخوردار بود که میتوانستیم از او سؤال کنیم: حاصل زندگی چیست؟ در پاسخ میگفت: نوشیدن شیر! آیا بر فرض که نوزاد توان پاسخگویی داشت و چنین پاسخی به ما میداد، واقعا پاسخ او صحیح بود؟
مدت زمانی میگذرد و خواستهایی جدید از جمله خواست بازی در طفل پدید میآید. در این دوره زبان حال کودک - به خصوص برای کودکانی که ذوق و شوق بازی در وجود آنها شدت دارد- این است که بهترین ثمره زندگی بازی است و چیزی از این لذتبخشتر نیست. با گذشت مدت زمانی دیگر خواستها و غرایزی دیگر از جمله غریزه جنسی در وجود انسان پدید میآیند که هر کدام از خواستها و امیال قبلی قویتر بوده، بابی جدید را بر روی انسان میگشاید.
برخی از روانشناسان و روانکاوان معتقدند خواستی بالاتر از لذت جنسی در عالم هستی وجود ندارد و همه چیز متأثر از این خواست است. پاسخ این روانشناسان عینا مانند پاسخ کودکی است که در دوره شیرخواری بگوید: در عالم غیر از نوشیدن شیر چیزی ارزش اصلی ندارد و همه چیز مقدمه برای نوشیدن شیر است! بنابر این همان گونه که ما حق نداشتیم در دورههای نوزادی و کودکی، نوشیدن شیر و بازی کردن را نهایت حیات انسان و کمال و فضلیت او بدانیم و باید منتظر ظهور خواستهای دیگر هم در انسان باشیم، در این دوره هم حق نداریم لذت جنسی را منتهای سیر انسان بدانیم و بگوییم: همه فعالیتهای انسان تحت تأثیر این غریزه شکل میگیرد و همه چیز فدای این انگیزه است. به راستی اگر انسانی که خواستهایی فراتر از خواستهای مادی در خود نمیبیند، انسانهای وارستهای را نمیدید که با وجود بهرهمندی از کمال لذتهای مادی، هیچگونه دلبستگی به آنها ندارند و به دنبال خواستهای بالاتری هستند، برای او بسیار سخت بود باور کند که حقایق بالاتری هم هست. در این باره داستانهای عجیبی نقل شده است که کسانی در سایه همین غریزه و غرایز دیگری همچون زیبادوستی، به کسی چنان تعلق خاطر پیدا کردهاند که برای یک لحظه دیدن او سختیهای عجیبی را متحمل شدهاند. چنین داستانهایی خالی از واقعیت نیست، گرچه ممکن است در هنگام نقلِ آنها، بر شاخ و برگ آنها افزوده باشند، اما اصل وجود چنین داستانهایی دروغ نیست.
حقیقت این است که گاه خواستهایی فراتر از خواست جنسی در انسان پدید میآید که همه خواستهای او را تحت الشعاع قرار میدهد. بنابر این انسان حق ندارد به غریزه جنسی که رسید آن را پایان خواستهای خویش بداند. حضرت سلیمان علیهالسلام سلطنتی بینظیر داشت که همه مواهب عالم طبیعت اعم از جن، إنس، وحوش، طیور و ... در اختیارش بود (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ * وَ الشَّیاطینَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ * وَ آخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ)1. با این وجود شبها روی حصیری به عبادت میپرداخت و صورت بر زمین میگذاشت و در پیشگاه الهی اشک میریخت. او حقیقتی را درک میکرد که تمام آن مواهب مادی در برابرش رنگ میباخت. نمیتوان چنین کسانی را استثنا و شاذ دانست. چراکه کم نبودند کسانی که از بهرههای مادی فراوانی برخوردار بودند اما به دنبال حقایق دیگری میگشتند. حقیقت این است که روح انسان علاوه بر بلوغ جنسی، بلوغهایی جدید پیدا میکند و همان طور که عدم فعالیت جنسی نشانه کمبود و مرضی در وجود انسان بالغ است، عدم فعالیت آن بلوغهای جدید و پدید نیامدن رشد متناسب با آنها هم نشانه بیماری است (فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ)2.
با توجه به اینکه خواستها و شناختهای انسان رشدی تدریجی دارد، با فرارسیدن موسم خواست یا شناختی در وجود انسان نمیتوان آن را پایان مطلوبها یا شناختهای انسان دانست. ظهور تدریجی نیازها به ما میفهماند که نیازهای ما منحصر به خوردن، خوابیدن، مسکن، لباس، همسر، اولاد و ... نیست. این جاست که خدای متعال به وسیله انبیا و از راه وحی به یاری انسان میآید تا باور حقایقی برتر را برای او آسان سازد به گونهای که به احتمال قناعت نکند. یکی از بزرگترین خدمات کتابهای آسمانی و تربیت انبیا و اولیای خدا به انسان این است که او را با حقیقت انسانیت آشنا کردند. آنها به انسان آموختند که دارایی او تنها همین امور مادی نیست و بُرد کمال او بسیار بیشتر از این امور است و نباید به بازیچهها و اسباببازیها دل ببندد (أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ)3. انبیا به انسان آموختند که دنیا تنها مقدمهای برای رسیدن به مراحلی بالاتر است. اگر انسان تنها در همان حد شیرخواری باقی میماند و خواستی جز نوشیدن شیر نداشت و خداوند هم از طریقی این نوشیدنی را به او میرساند چگونه موجودی بود؟ آیا مقامی عالی داشت؟! انسان پس از بلوغ جنسی هم تنها اندکی از مقام شیرخواری فاصله گرفته است و نسبت به آنچه باید برسد فاصلهای بسیار دارد.
به تدریج انسان احساس میکند که نیازهای او اصلا حد و حصری ندارد و پس از ارضای نیازهای محدود خویش درمییابد که گمشدهای نامحدود دارد. برخی از بزرگان همین حالت بینهایتطلبی انسان را دلیل بر وجود خدای متعال دانستهاند. حضرت امام در تفسیر سوره حمد، و استاد ایشان مرحوم آیتالله شاهآبادی در رساله فطرت، این مسأله را مطرح کردهاند. به هر حال وجود چنین نیازی در روح ما دستکم باید ما را به تحقیق درباره حقیقتی بینهایت تشویق نماید. از طرفی دیگر در باب علم گفتیم: خدای متعال ما را به گونهای آفریده است که به طور ناآگاهانه شناختی نسبت به او در نهاد ما قرار دارد. بنابراین وظیفه ماست که سعی کنیم آن علم را به کمال و به مرتبه علم آگاهانه برسانیم.
از تدبیرهای زیبای الهی این است که در وجود انسان نیازهایی اولیه قرار داده است که انسان هیچ نقشی در شکلدهی و حتی ارضای آنها ندارد. در وجود او نیاز تغذیه را قرار داده و مادری مهربان را مسئول ارضای آن قرار داده است. اگر مادر نبود نوزاد انسان از گرسنگی تلف میشد. اما به تدریج انسان توان فعالیت و حرکت پیدا کرده، خود قدرت برطرف کردن نیازهایش را پیدا میکند. بلکه به وسیله فعالیتهای خودش نیازهای جدیدی برای او پدید میآید. قرآن در آیهای میفرماید: «أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ؛4 آیا ندیدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آوردهایم چهارپایانى براى آنان آفریدیم كه آنان مالك آن هستند؟!» اما در آیهای دیگر میفرماید: «لِیَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْكُرُون؛ تا مردم از میوه آن تناول کنند و از آنچه که به دست خود عمل میآورند. آیا نباید شکر به جای آوردند؟!» تعبیر «مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» اشاره به این حقیقت است که نعمتهای الهی در چیزهایی خلاصه نمیشود که خداوند مستقیما آفریده است، بلکه بسیاری از نعمتها به واسطه فعالیت خود مخلوق حاصل میشود. تلاش انسان موجب میشود که هم نیاز به نعمتی را درک کند و هم بهرهای را که میتواند از آن نعمت ببرد. این فرآیند بر زیباییهای آفرینش میافزاید. به عنوان مثال میتوان به نیازهای هنری اشاره کرد. گاهی شاعری شب تا صبح میاندیشد تا غزلی را بسراید و خستگی، بیخوابی، ملامت دیگران، بازماندن از کارهای دیگر و ... او را از این تلاش باز نمیدارد، و هنگامی که به حاصل تلاش خود نظر میکند چنان لذت میبرد که با لذتهای دیگر قابل مقایسه نیست.
اکنون سخن در این است که حکمت این سیر تدریجی چیست؟ اگر نیازهای انسان و مواهبی که نیازهای او را ارضا میکنند در همین امور مادی خلاصه شود نمیتوان پاسخی قانعکننده برای این پرسش داشت. اما به برکت تعالیم اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین میتوان پاسخی زیبا، دلنشین و قانع کننده بدان داد و آن این است که همه نیازهای مادی و روحی انسان مقدمهای برای هدفی بالاتر است. اولا نیازهای مادی انسان برای این است که حیات او در این عالم حفظ شود و رشد طبیعی خود را بنماید. اگر تغذیه، استراحت، مبارزه با آفات و ... نباشد انسان در زمانی کوتاه تلف شده، به جایی نمیرسد. اما وقتی این نیازهای فیزیولوژیک تأمین شد، نیازهای دیگری جوانه زده، رشد میکنند. این حقایق را میتوان در رفتار کودکان هم تجربه کرد. کودکی که بسیار گرسنه است در این اندیشه نیست که اعضای خانواده به او احترام بگذارند. اما وقتی نیازش تأمین شود به دنبال جلب محبت پدر و مادرش میرود. دائم کاری میکند که توجه پدر و مادر یا دیگران را به خود جلب کند. این نیازی جدید است که او در وجود خود احساس میکند.
نیازهای جدید در سنین مختلف به تدریج رشد میکند؛ ابتدا خواهان نوازش پدر و مادر یا احترام دیگر کودکان است. بعد دوست دارد همه خویشان، همه اهالی محل، همه اهل شهر و ... او را مورد احترام قرار دهند. دوست دارد تصویر یا مجسمه او را در همه میدانهای شهر نصب کنند. در این فرایند هر چه اشخاص مهمتری به او احترام بگذارند بیشتر لذت میبرد. کودکی که درک کرد اصل محبوب بودن و مورد احترام و اکرام بودن لذتبخش است به گونهای که از بازی کردن با اسباببازیهای دیروزی هم لذیذتر است، همراه با رشد تدریجی عقلش به این فکر میافتد که اگر معلم کلاس به او احترام بگذارد برای او لذتبخشتر است از اینکه سایر دانشآموزان به او احترام بگذارند. لذا سعی میکند نظر معلم را جلب کند. این روند در محیطهای بزرگتر هم ادامه دارد.
انسان تا زمانی که لذت محبوبیت را نچشیده باشد نمیتواند درک کند که محبوبیت نزد خدا چقدر لذتبخش است. به راستی اگر انسان به جایی برسد که خدای بینهایت او را دوست بدارد چه احساسی به او دست میدهد؟ حقیقت این است که وقتی قرآن میفرماید: وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛5 خبری غیبی است که از ماورای طبیعت گزارش میدهد و ما در حالی آن را میشنویم که خدا را مشاهده نمیکنیم. اما اگر ما در صحنهای قرار گیریم که خدا را ملاقات کنیم (یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ)6 و در آنجا بی واسطه احساس کنیم که او ما را دوست میدارد و در معرض نوازش او قرار گرفتهایم، لذتی برای انسان پدید میآید که قابل مقایسه با خوردن، خوابیدن، معاشرت با حورالعین و ... نیست. انبیا آمدهاند که به انسان بگویند: تو موجودی در حد حیوانات نیستی، بلکه بسیار فراتر از آنها هستی. تو میتوانی با خدا عشقبازی کنی و میتوانی کاری کنی که خدا عاشق تو شود (رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ)7؛
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یک سر مهربانی درد سر بی
سیر تدریجی خواستهای انسان به تدریج از امور مادی بالاتر رفته، به اموری معنوی و روحی تعلق میگیرد. اما این سیر متوقف نمیگردد و به تدریج از همه عوالم امکانی و خلقی گذشته، با مبدأ آفرینش ارتباط مییابد که دارای کمالات بینهایت است. اگر کسی این نیاز را درک کرده، و این ارتباط را لمس کند آن وقت میفهمد که برای چه هدفی آفریده شده است و میفهمد که باید چه کسی را بشناسد و با چه کسی ارتباط برقرار نماید. از این روست که محور همه سعادتها ایمان به خداست.
با وجود چنین استعدادی در انسان آیا شایسته است که انسان وقت، نیرو، فکر و تلاش خویش را صرف اموری کند که با مرگ پایان مییابد؟! مواهب دنیوی اگرچه حلال و طیب باشند تنها تا لحظه مرگ باقی میمانند و آن هنگام که فرشته مرگ بر سینه انسان بنشیند دیگر نه از خانه و کاخ بهرهای میبرد نه از ثروتی که اندوخته است. باید برای حیات ابدی فکری کرد. در آن مرحله از حیات است که انسان مشاهده میکند که با مبدأ بی نهایت ارتباط دارد. البته از روایات معلوم میشود که خدای متعال بندگانی دارد که در همین دنیا هم آن قدر ارتباط با خدا برای آنان لذتبخش است که حاضر نیستند ساعتی از او غافل شوند. با وجود چنین امکانی برای انسان آیا شایسته است که ذهنش را به موهوماتی مانند بالا و پایین بودن اسمش، کوچک و بزرگ بودن عکسش، نوع لقبی که برای او به کار میبرند و سایر امور اعتباری دل ببندد؟! اگر انسان خواهان کمالاتی باشد که خدای متعال برای او مقرر فرموده است باید مراقب باشد به چنین امور آلودهای دل نبندد. حیف است که انسان از این استعداد خویش استفاده نکند.
حکمت دیگر ظهور تدریجی نیازهای انسان، شناخت بهتر نعمتهای الهی است که این روند نیز از زیباییهای جهان آفرینش است. خدای متعال انسان را به گونهای آفریده است که به تدریج رشد کند و کمکم با تلاش خود نیازهایش را بر طرف نماید. این روند موجب میگردد که ارزش نعمتهای الهی را بهتر درک کند. انسان تا زمانی که تنها گرسنگی را درک میکند نعمت خدا را تنها در غذایی میبیند که او را سیر میکند. اما وقتی نیازهای دیگر در وجود او پدید آمد و انسان آن نیازها را درک کرد با سایر نعمتهای خدا هم آشنا میشود. انسان در این روند تدریجی هر روز بهتر نعمتهای خدای متعال را درک میکند و از این طریق بیشتر اوصاف زیبای خدا را میشناسد، و این شناخت زمینهای میشود که شکر نعمتهای خدا را به جای آورد و شکر نعمت، عاملی بسیار قوی برای رشد انسان است. به تعبیری دیگر، انسان وقتی در صدد شکر برمیآید که از نعمتی استفاده کرده باشد، و وقتی سراغ بهرهبرداری از نعمتی میرود که بدان نیاز داشته باشد. اینجاست که شیرینی نعمت را میچشد. کسی که در گرمای تابستان لیوانی آب خنک مینوشد بسیار برای او خوشایند است، اما در هوایی سرد که چنین نیازی ندارد خوردن آب سرد برای او لذتبخش نیست. این تابلوی زیبای آفرینش است که خدای متعال به تصویر کشیده است.
حاصل سخن اینکه شناختها و خواستهای ما به تدریج رشد میکنند و هر روز چیزهای بیشتری را میشناسیم و چیزهای بهتری را دوست میداریم. این روند تا آنجا ادامه مییابد که میل به بی نهایت در ما شکوفا گردد. در این مرحله خواهان کسی میشویم که بینهایت زیبا باشد (اللهم إنی أسألك من جمالك بأجمله و كل جمالك جمیل)8. انسانی که به این مرحله میرسد دیگر به زیباییهای محدود دل نمیبند.
و صلیاللهعلیمحمدوآلهالطاهرین
1 . ص(38)، 36-38.
2 . آل عمران(3)، 7.
3 . محمد(47)، 36.
4 . یس(36)، 71.
5 . آلعمران(3)، 134.
6 . احزاب(44)، 33.
7 . مائده(5)، 119.
8 . اقبال الأعمال، اسلامیه، ص76.