بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام على سیّد الانبیاء والمرسلین، أبى القاسم محمّد وعلى آله الطیبین الطاهرین المعصومین. اللّهم كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتك علیه وعلى آبائه فى هذه الساعة وفى كل ساعة ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلا وعیناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فیهاً طویلا. السلام علیك یا ابا عبد اللّه وعلى الارواح التى حلّت بفنائك.
فرارسیدن ایام سوگوارى سالار شهیدان ابى عبد الله الحسین(علیه السلام) را به پیشگاه ولى عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبرى، مراجع تقلید و همه شیفتگان مكتب اهل بیت(علیهم السلام) تسلیت عرض مىكنم و از خداى متعال درخواست مىكنم كه در دنیا و آخرت دست ما را از دامان آن حضرت كوتاه نفرماید.
شب گذشته این سؤال را كه براى نوجوان ها و جوان ها به طور طبیعى مطرح مىشود، طرح كردم كه: چرا باید در ایام محرم و همین طور در سایر ایام براى سیدالشهداء(علیه السلام) عزادارى كنیم؟ عرض كردم كه خود این سؤال، به چهار سؤال تحلیل مىشود و جواب آن ها را به صورت تفصیلى عرض كردم. حاصل جواب ها این بود كه اگر ماجراى كربلا نقش تعیین كننده اى در تاریخ اسلام داشته است، زنده نگه داشتن خاطره آن هم مىتواند براى آینده ما مؤثر باشد. یعنى همه این جواب ها یك پیش فرض داشت و آن این كه، داستان كربلا براى اسلام و مسلمانان نقش تعیین كننده داشته است.
حال اگر كسى سؤال كند كه از كجا بدانیم داستان كربلا چنین نقش تعیین كننده اى در پیشرفت اسلام، در بقاى اسلام و نهایتاً در سعادت انسان ها داشته و مىتواند داشته باشد؟ در این باره نیز باید تا حدى كه توان داریم و وقت اجازه مىدهد صحبت كنیم.
آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند این است كه داستان كربلا، اگر در عالم انسانیت داستان منحصر به فردى نباشد، از وقایع بسیار كم نظیر است. البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار(علیهم السلام)دریافت داشته ایم، این داستان را منحصر به فرد مىدانیم و معتقدیم كه نظیر این داستان در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود. ولى از جهت احتیاط در سخن و براى این كه با كسانى مواجه هستیم كه طبعاً از ما دلیل و سند مىخواهند و براى این كه وارد آن بحث ها نشویم، مىگوییم اتفاق نظر همه مورخین و همه آشنایان به تاریخ بشر این است كه اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از كم نظیرترین داستان هاى عالم است؛ داستانى كه هم از نظر كیفیت وقوع، هم از نظر عظمت مصیبت، و هم از نظر بقاى خاطره آن در میان مردم و آثار اجتماعى كه بر آن مترتب مىشود، با هیچ ماجراى دیگرى قابل مقایسه نیست. خود همین تكرار عزادارى هایى كه در كشور خودمان مىبینیم، مىتواند براى ما عامل هشدار دهنده و بیداركننده اى باشد كه هیچ حادثه دیگرى با این حادثه قابل مقایسه نیست. حادثه اى كه براى آن این همه وقت صرف مىشود، این همه هزینه مىشود و این همه اشك ها ریخته مىشود، با چه حادثه و پیشامدى قابل تشبیه است؟
این عزادارى ها مخصوص شهر و كشور ما نیست. شاید بسیارى از مردم گمان كنند كه این گونه عزادارى ها مخصوص شهرهایى همچون قم و مشهد یا سایر شهرهاى ایران است؛ اما من به شما عرض كنم كه در دورترین نقطه هاى جهان در ایام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا شبیه همین مراسمى كه شما در شهر خودتان دارید برنامه هایى برگزار مىشود. در نیویورك كه یكى از بزرگ ترین شهرهاى دنیا است، در روز عاشورا از طرف شیعیان پاكستانى، ایرانى، عراقى، لبنانى و بعضى از كشورهاى دیگر، دسته سینه زنى راه مىافتد به طورى كه توجه همه مردم را به خود جلب مىكند. بزرگ ترین خیابان این شهر، پر از جمعیت مىشود به گونه اى كه رفت و آمد را مشكل مىسازد.
علاوه بر شیعیان، در بسیارى از كشورهاى سنى نشین هم در ایام عاشورا چنین مراسمى از سوى اهل سنت برگزار مىشود؛ یا اگر شیعیان جلساتى تشكیل مىدهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف مىدانند كه در این مراسم شركت كنند. بسیارى از برادران اهل تسنن ما در شبه
قاره هند، هم در هندوستان كه تعداد مسلمانان آن، دو برابر جمعیت كل ایران است و هم در بنگلادش و پاكستان، به عنوان اداى اجر رسالت، بر خود واجب مىدانند كه در مراسم عزادارى سیدالشهداء(علیه السلام) شركت كنند. چون در قرآن آمده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً اِلاّ الْمَوَّدَةَ فى الْقُرْبى».1 بر همین اساس، ایشان نیز اظهار مودت به اهل بیت(علیهم السلام) را اجر رسالت مىدانند و اداى آن را بر خود واجب مىشمارند. به این دلیل وقتى عزادارى سیدالشهداء(علیه السلام) برپا مىشود، آن ها هم براى اظهار محبت و علاقه به اهل بیت(علیهم السلام) و اداى این دِینى كه به عهده خود مىدانند شركت مىكنند؛ بلكه حتى بت پرستانى كه به شریعت اسلام معتقد نیستند، به لحاظ بركاتى كه از عزادارى سیدالشهداء(علیه السلام) دیده اند مراسم عزادارى برپا مىكنند و نذورات فراوانى براى برگزارى مراسم سیدالشهداء(علیه السلام) دارند. این ها مواردى است كه در تمام دنیا دیده مىشود و كفار هم مىدانند كه چنین مسائلى وجود دارد. شما هیچ حادثه اى را در عالم نمىتوانید نشان دهید كه چنین تأثیرى داشته باشد و ملت هاى مختلف را تحت تأثیر قرار داده باشد.
از نظر طول اثر، بیش از سیزده قرن است كه طراوت و تازگى خود را حفظ كرده و گویى این جریان دیروز واقع شده است و مردم همچنان با سوز و گداز مىگریند و بر سر و سینه مىزنند. شاید بعضى از مراسم عزادارى وجود داشته باشد كه از جهت قدمت سابقه بیش ترى داشته باشد. نمونه اى كه مىتوان به آن اشاره كرد، عزادارى اى است كه مسیحیان براى به دارزدن حضرت عیسى(علیه السلام) انجام مىدهند. سالگرد به دار كشیده شدن حضرت عیسى ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ در همین ایام بهار است. البته ما معتقدیم كه چنین اتفاقى واقع نشده است. قرآن مىفرماید: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُم».2 اما آن ها معتقدند كه حضرت عیسى(علیه السلام) را به دار كشیدند و ایشان را دفن كردند و بعد از سه روز، ایشان از قبر بیرون آمد و به آسمان رفت. لذا براى سالگرد به دار كشیده شدن حضرت عیسى(علیه السلام) مراسم عزادارى برپا مىكنند. بنده یك سال در واتیكان بودم كه مصادف بود با شب هایى كه شب عزادارى حضرت مسیح(علیه السلام) بود. این مراسم در كلیساى بزرگ رُم، در كلیساى سن پیتر با حضور خود پاپ برگزار مىشد و برنامه به گونه اى پیش آمد كه ما هم در آن شركت كردیم. بدیهى است مراسمى كه در
1. شورى، 23.
2. نساء، 157.
آن، پاپ كه شخصیت جهانى عظیمى دارد شركت مىكند و از اطراف دنیا براى دیدن آن جمع مىشوند و در كلیسایى كه بزرگ ترین كلیساى عالم است برپا مىگردد، مراسمى با شكوه خواهد بود. در این مراسم لباس مشكى مىپوشند، شمع روشن مىكنند و سرودهاى مذهبى شبیه نوحه اى كه ما مىخوانیم، به صورت آرام مىخوانند. چنین مراسمى را برگزار مىكنند، اما تمام این مراسم به اندازه مجلس ترحیم یكى از علماى ما شور ندارد. از آن جا كه از میلاد حضرت مسیح(علیه السلام) دو هزار سال مىگذرد، مىتوانیم بگوییم سابقه برگزارى این مراسم عزادارى به حدود دو هزار سال مىرسد و این مراسم همچنان برگزار مىشود و مورد احترام است. اما به همین صورت كم رنگ و خیلى عادى برگزار مىگردد. اگر شما این مراسم را با یكى از مجالس عزادارى كه در قم یا تهران برگزار مىشود مقایسه كنید، آن وقت خواهید دید كه چه قدر تفاوت راه است میان آن ارادتى كه مسلمانان ـ به خصوص شیعیان ـ از عمق جان اظهار مىكنند، با آنچه در بزرگ ترین ادیان جهان و با آن تشكیلات، براى حضرت مسیح(علیه السلام) برگزار مىشود. به هر حال شما بهتر مىدانید و خودتان لمس مىكنید كه كیفیت آن با هیچ مراسمى قابل مقایسه نیست.
به این مطالب، فداكارى هایى را كه شیعیان در طول تاریخ كرده اند اضافه كنید. این فداكارى ها براى این بوده است كه بتوانند این مراسم را برگزار كنند و بتوانند به زیارت قبر سیدالشهداء(علیه السلام) نایل شوند. همیشه برگزارى این گونه مراسم و زیارت قبر آن حضرت(علیه السلام) به این راحتى نبوده است. البته الآن هم خیلى راحت نیست؛ ولى زمانى بود كه اگر كسى مىخواست براى زیارت قبر سیدالشهداء(علیه السلام) برود، باید جان خود را كف دست بگیرد. مأموران دولت عباسى، به خصوص در زمان متوكل، آنچنان سخت گیرى مىكردند كه كسى جرأت نكند به نزدیك حرم حسینى برسد. و بالاخره قبر سیدالشهداء(علیه السلام) را خراب كردند، بر آن آب بستند و زمینش را شخم زدند، براى این كه به كلى آثار این قبر محو شود. ولى شیعیان براى آن كه بتوانند حتى قبر سیدالشهداء را زیارت كنند(علیه السلام) ، حاضر شدند دست بدهند، پا بدهند، جان بدهند، اما بروند و از نزدیك سلام بدهند. چنین چیزى قطعاً در تاریخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت دیگر بگوییم شباهتى با سایر حوادث دارد، از این جهت شباهتى با هیچ حادثه اى ندارد. هیچ واقعه اى را نمىشود با این واقعه مقایسه كرد.
البته این حادثه اتفاقى نیست؛ درست است كه خداى متعال در قلب مؤمنان عشقى براى
سیدالشهداء(علیه السلام) قرار داده است و در این مورد یك عامل غیبى وجود دارد، اما كارهاى الهى معمولاً بدون اسباب ظاهرى نیست؛ این كه گاهى بدون اسباب ظاهرى كارى انجام مىگیرد، استثناء است. تصادفى نبوده كه شیعیان این طور علاقه مند شدند. حتى اهل تسنن و حتى بت پرستان هم بركات و آثارى از این كار دیده اند. ولى شاید مهم تر از همه، توصیه هایى بوده است كه پیشاپیش از طرف خود پیغمبر اكرم و از طرف ائمه و اهل بیت(علیهم السلام)،بر زیارت، بزرگداشت و عزادارى، گریستن و برپا كردن مراسم ماتم صادر و بر آنها تأكید شده است. تأكیدهاى عجیب، كه یك سلام دادن براى سیدالشهداء(علیه السلام) ثواب حج و عمره دارد. سلامى كه از حضور قلب و از صدق دل انجام بگیرد مىتواند ثواب حج مستحب داشته باشد. آن قدر ثواب در فضیلت زیارت سیدالشهداء(علیه السلام) وارد شده است كه كتاب ها از این قبیل مطالب پر شده است. رفتارى را كه خود ائمه اطهار(علیهم السلام)در بزرگداشت این مراسم داشته اند مورد توجه قرار دهید. مثلاً به كسانى كه مرثیه مىگفتند و شعر مىسرودند، صله هاى فراوان مىدادند و از آن ها بسیار تمجید مىكردند و به آنان احترام مىگذاشتند. در ایام عزادارى در بیوت خود مراسم عزادارى تشكیل مىدادند، شاعرى را دعوت مىكردند، مىآمد مرثیه مىخواند. هم سفارش هاى زبانى و هم سیره عملى و هم ذكر آن همه ثواب ها براى زیارت و بزرگداشت عزادارى و بالأخره آن عشقى كه خدا در دل هاى پاك مؤمنان قرار داده، این حادثه را به صورت حادثه منحصر به فردى در تاریخ بشر درآورده است.
خوب، این ها چه اثرى در زندگى انسان ها داشته است؟ ما معتقدیم كه مقام پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از ائمه اطهار(علیه السلام) بالاتر است. چرا براى وفات پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) این گونه عزادارى نمىكنیم؟ چرا با این كه مقام پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از همه ائمه اطهار(علیه السلام) بالاتر است، این همه سفارش براى زیارت و برپا كردن مراسم عزادارى آن حضرت نشده است؟ ما دوازده امام معصوم داریم، اگر بنا بر تفضیل مقام ائمه باشد، بر اساس آنچه خود ایشان فرموده اند مقام امیرالمؤمنین(علیه السلام) از همه بالاتر است. درست است كه ما براى شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم خیلى عزادارى مىكنیم، اما نسبت به سیدالشهداء(علیه السلام) قابل مقایسه نیست. مصیبت حسین(علیه السلام) چه خصوصیتى دارد كه این چنین براى او اهمیت قائل شده اند و این همه سفارش كرده اند؟ بگذریم از روایاتى كه مىفرماید از زمان حضرت آدم(علیه السلام) ، ذكر حسین(علیه السلام) و گریه كردن بر مصیبت حسین(علیه السلام) بوده است. روایاتى هست كه همه انبیا و اولیا و فرشتگان آسمان براى
سیدالشهداء(علیه السلام) گریه كرده اند. این ویژگى كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در مورد آن بزرگوار فرمود: «حُسَیْنُ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن»1 براى چیست؟ خوب، معناى «حسین منى» روشن است؛ اما «انا من حسین» خیلى مهم است. یا عبارت معروفى كه معمولاً در حسینیه ها مىنویسند كه از این روایت گرفته شده است: «اِنَّ الْحُسَیْنَ ابنِ عَلى فى السَّماءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فى الاَْرْضِ فَاِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ یَمینِ عَرْشِ اللّهِ مِصْباحُ هُدىً وَ سَفینَةُ نَجاة»2 حسین چراغ هدایت و كشتى نجات است. خوب، همه امامان ما(علیهم السلام) چراغ هدایت بوده اند، همه آنان كشتى نجات هستند. در زیارت جامعه مىخوانیم كه همه شما كشتى نجات هستید، هر كس به شما تمسك بجوید، نجات مىیابد، و هر كس از شما دور و عقب بماند، هلاك مىشود. همه اهل بیت(علیهم السلام)همین گونه اند. پس حسین(علیه السلام) چه خصوصیتى دارد؟
بدون شك شخصیت سیدالشهداء(علیه السلام) و شرایطى كه به تقدیر الهى براى زندگى ایشان پیش آمد، یك ویژگى به زندگى آن حضرت(علیه السلام) و به خصوص شهادت او بخشید كه این بركات مىتواند از آن ناشى شود. همین طور ما معتقدیم همه ائمه اطهار(علیهم السلام)نور واحد هستند؛ هر امام دیگرى هم به جاى امام حسین(علیه السلام) بود، باید همین برنامه را اجرا مىكرد. اگر اختلافى در رفتار ائمه(علیهم السلام)دیده مىشود، به لحاظ شرایط اجتماعى زمان ایشان بوده است. مثلاً امام حسن(علیه السلام) اول جنگید و بعد صلح كرد. این كه معروف است كه امام حسن(علیه السلام) در مقایسه با سیدالشهداء(علیه السلام) سمبل صلح بود، بدان معنا نیست كه دو نوع سلیقه و دو قرائت از اسلام داشته اند، قرائتى صلح طلبانه و قرائت دیگرى خشونت آمیز؛ خیر، ما معتقدیم اگر امام حسین(علیه السلام) هم در موقعیت امام حسن(علیه السلام) بود، مىبایست همانند امام حسن(علیه السلام) رفتار كند و اگر امام حسن(علیه السلام) در شرایط امام حسین(علیه السلام) بود، باید همان رفتار امام حسین(علیه السلام) را انجام مىداد، و سایر ائمه(علیهم السلام)نیز به همین شكل. اختلاف در روش ها و رفتارها به خاطر شرایط اجتماعى خاصى بوده كه این وظایف را ایجاب مىكرده است. پس این شرایط خاص است كه براى ابى عبد الله پیش آمد و زمینه اى را فراهم كرد كه نقشى را در تاریخ بشر و راهنمایى انسان ها ایفا كند كه براى هیچ فرد دیگرى میسّر نشد. این شرایط بود كه چنین رفتارى را تعیین كرد؛ یا به زبان دینى این تقدیر الهى بود، خواست خدا بود. چون شرایط اجتماعى هم به دست
1. بحارالانوار، ج 43، ص 261، باب 12، روایت 1.
2. همان، ج 36، ص 204، باب 40، روایت 8.
خداست، همه چیز به اراده لا یزال الهى منتهى مىشود. این دو مطلب، دو روى یك سكه است؛ خواه بگوییم خدا این ویژگى را به امام حسین(علیه السلام) بخشید، و یا بگوییم شرایط زندگى ابى عبد الله این خصوصیت ها را اقتضا كرد. چون این شرایط نیز تابع اراده خدا است و طبق تقدیر او انجام مىگیرد.
حال باید بررسى كنیم كه چگونه سیدالشهداء(علیه السلام) این ویژگى را پیدا كرد كه بتواند این بركات را داشته باشد و مردم در سایه عزادارى در مصیبت او بتوانند مصالح دنیا و به خصوص مصالح آخرتشان را تأمین كنند؛ چون براى مؤمن، دنیا مقدمه اى براى تكامل اخروى است و حیات اصلى در آن جا است. این جا یك دوران جنینى است كه ما مىگذرانیم. حیات حقیقى، پس از مرگ شروع مىشود. «وَ اِنَّ الدّارَ الْآخِرَةِ لَهِىَ الْحَیَوان»،1 حیات واقعى، پس از این عالم است. به هر حال، هم مصالح دنیوى و هم مصالح اخروى ما در سایه توسل به سیدالشهداء(علیه السلام) ، توجه به آن حضرت، عزادارى براى او، گریستن براى او و عرض ارادت به ایشان است. همه شما آن قدر از معجزات و كراماتى كه از این عزادارى ها حاصل شده است شنیده اید كه من هر چه بگویم زیره به كرمان بردن است؛ لذا به این قسمت نمىپردازم. حتى خاك گِلى كه عزاداران سیدالشهداء(علیه السلام) به پیشانى مىمالیدند موجب شفاى چشم حضرت آیت الله العظمى بروجردىرحمة الله علیه شد. این داستان را همه شنیده اید كه ایشان به چشم دردى مبتلا بودند كه معالجه نمىشد. تا این كه در ایام عاشورا در بروجرد دسته اى سینه زن به منزل ایشان آمدند. مرحوم آیت الله بروجردى مقدارى از گِل هایى را كه عزاداران حسینى به سر و صورت مالیده بودند، برداشته و به چشم مالید و آن چشم درد ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هیچ ناراحتى از ناحیه چشم نداشتند و بدون عینك ریزترین خط ها را مىخواندند و این به بركت گِلى بود كه از سر و پیشانى سینه زنان سیدالشهداء(علیه السلام) ریخته بود. از این گونه كرامات و معجزات الى ماشاءالله وجود دارد. همه شما با یك قطره اشكى كه در این مراسم مىریزید، اول نورانیت آن را در خود احساس مىكنید. حاجت هایى كه از شما برآورده مىشود و نیز بسیارى از آفت ها و مصیبت هایى كه از شما دفع مىشود و نمىدانید، در مرحله بعد است. نكته اى است كه داخل پرانتز عرض مىكنم كه در دعاها به آن اشاره شده است، و آن این كه ما غالباً فقط حاجت هایى را كه از خدا مىخواهیم و برآورده مىشود، به حساب مىآوریم؛ اما نمىدانیم چه مصیبت هایى
1. عنكبوت، 64.
متوجه ما بوده است و خدا آن مصیبت ها را از ما برداشته است و از آن ها خبر نداریم؛ در حالى كه به بركت نام سیدالشهداء(علیه السلام) ده ها برابر بركاتى كه بر مردم نازل مىشود، آفات و مصیبت هایى از آن ها برداشته مىشود و ما خبر نداریم و آن ها را به حساب نمىآوریم. اگر چنین چیزى باشد، آیا جا ندارد كه مردم این همه اهتمام به گریه و عزادارى داشته باشند؟
تا این جا درباره اهمیت و بزرگى این حادثه و آثارى كه بیش از سیزده قرن در جامعه داشته است توجه دادیم و یادآورى كردیم. مطلب دیگرى كه شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثیه خوانان و وعاظ شنیده اید، این است كه شما اگر هر زمان درباره شخصیت انبیا و اولیاى خدا مطالعه بفرمایید، مىبینید حتى در زمان خودشان ابهام هایى درباره شخصیت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندین برابر بر این ابهام ها افزوده شده است. خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) مثل سایر انبیا، به زشت ترین تهمت ها متهم شدند؛ گفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهید! گفتند او سحر مىكند و جادوگر است! به جوان ها سفارش مىكردند كه وقتى مىبینید آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هایتان بگذارید یا در گوش خود پنبه فرو كنید تا صداى او را نشنوید، چون ساحر است و سخن او شما را سحر مىكند. همه این تهمت ها را به پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مىزدند و خود پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) پیش بینى فرمودند كه بعد از وفات من دروغ هاى زیادى به من خواهند بست، نه دشمنانى كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پیروان خود حضرت و از میان كسانى كه مىگفتند ما به او ایمان داریم؛ و چنین هم شد. فرمود: « قَدْ كَثُرتْ عَلَىَّ الْكذابَةُ و سَتَكْثُرُ»،1 دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودى بعد از من كسان زیادى به دروغ احادیثى را از قول من نقل مىكنند. بعد معیارى تعیین فرمود براى این كه با آن تشخیص دهید كدام حدیث راست و كدام دروغ است، و آن این كه روایت را بر قرآن كریم عرضه كنید، اگر مخالف قرآن بود بدانید من نگفته ام. به علاوه، ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان كارشناسان علوم الهى بارها حدیث هاى دروغین نقل شده را پالایش كردند. یك مرتبه در زمان امام رضا(علیه السلام) بود كه روایات نقل شده تصحیح شد و بعداً براساس كتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) نوشته شد؛ در زمان
1. بحارالانوار، ج 2، ص 225، باب 29، روایت 2.
امام صادق(علیه السلام) نیز چنین شرایطى پیش آمد. ابوالخطاب و دیگران دروغ هایى جعل كرده بودند و امام(علیه السلام) آن ها را تصفیه نموده و احادیث صحیح را معرفى كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهید احادیثى را كه قطعاً پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)فرموده اند و همه مسلمانان به عنوان كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبول دارند شناسایى كنید، تعداد این احادیث خیلى زیاد نیست. بعضى در صدد برآمده اند كه آن ها را بشمارند، ولى به هر حال تعداد روایاتى كه قطعاً از خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت شده باشد خیلى زیاد نیست؛ اما روایات جعلى الى ماشاءالله است. درباره روایاتى كه به دروغ به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت داده شده است كتاب هاى بسیارى از شیعه و سنى نوشته شده است.
مسأله اى كه در زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مثل آفتاب روشن بود ـ گرچه ممكن است بعضى آنرا نیز حمل بر تعصب كنند ـ این حقیقت بود كه از روزى كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) دعوت خود را علنى كرد، على(علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفى فرمود. روزى كه گوسفندى ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود: «أَنْذِرْ عَشیرَتَكَ الاَْقْرَبین»1 همه عموها، عموزاده ها و اقوام و خویشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ایمان بیاورد، او جانشین من خواهد بود. هیچ كس ایمان نیاورد به جز نوجوانى ده یا سیزده ساله، یعنى همان امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(علیه السلام) . بعضى از بزرگان قریش كه حضور داشتند به ابى طالب نگاه كردند و خندیدند، و گفتند طولى نمىكشد كه تو باید تابع فرزندت شوى. یعنى با تمسخر گفتند چون او جانشین پیغمبر(صلى الله علیه وآله)شد، او رئیس مىشود و تو هم باید تابع او بشوى.
این مطلب بارها در طول حیات پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به صورت هاى مختلف مورد تأكید قرار گرفت. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «أَنْتَ مِنّى بِمَنْزَلَةِهارُونَ مِنْ مُوسى الاّ أَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى»؛2 و روایات دیگرى كه مسلمانان شیعه و سنى نقل كرده اند، تا بالأخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدیر و در آن جریانى كه همه مىدانید، مسلمان ها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، على(علیه السلام) را بلند كردند و فرمودند این است جانشین من: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلىٌ مَولاه».3 بیست سال به صورت هاى مختلف و در آخرین روزهاى زندگیشان هم به این صورت كه جنبه تاریخى
1. شعراء، 214.
2. بحارالانوار، ج 5، باب 2، روایت 1.
3. همان، ج 28، ص 181، باب 4، روایت 1.
داشت على(علیه السلام) را معرفى كردند. مردم تعجب مىكردند كه در گرماى ظهر، پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) براى چه آن ها را این جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدیر خم گذشت. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفتند و همین مسلمان هاى اصحاب بدر و حنین جمع شدند تا براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) جانشین تعیین كنند. بعضى گفتند باید جانشین حضرت(صلى الله علیه وآله) از مهاجرین باشد؛ بعضى گفتند باید از انصار باشد؛ بعضى گفتند دو تا امیر برگزینیم: «مِنّا أَمیرٌ وَ مِنْكُمْ أَمیرٌ»1. آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند این بود كه هفتاد روز قبل، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) خودشان چه فرمودند؟ براى چه ما را در غدیر جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بیست سال بارها على(علیه السلام) را معرفى كرده بودند؟ هم سخنان پیغمبر(صلى الله علیه وآله)و هم رفتار آن حضرت تحریف شد؛ حتى بعضى از همسرانش به او تهمت ها زدند. سوره تحریم را بخوانید و بینید كه قرآن درباره بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) با چه لحنى سخن مىگوید.
شب گذشته درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشاره كردم و شما بارها شنیده اید كه على(علیه السلام) در تمام عالم با دو چیز شناخته مىشود. هر جا از على(علیه السلام) سخنى گفته مىشود، عدالت و عبادت او به ذهن مىآید. على(علیه السلام) از عابدترین و نیز از عادل ترین انسان ها شناخته شده بود. على(علیه السلام) در حال بیل زدن در مزرعه هم نماز نافله مىخواند. در هر شبانه روز پانصد یا هزار ركعت نماز مىخواند و همه او را مىشناختند. اما وقتى خبر رسید كه على(علیه السلام) در كوفه، در مسجد به شهادت رسیده است مردم شام گفتند مگر على(علیه السلام) هم نماز مىخواند؟ و همین طور سایر ائمه اطهار(علیهم السلام)و بزرگان دین، هر كدام به صورتى مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترین حجت بر تمام انسان ها قرآن كریم است. از روزى كه حضرت آدم(علیه السلام) خلق شده است تا پایان زندگى انسان بر روى كره زمین حجتى رساتر، روشن تر و هدایتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همین قرآن را مورد تفسیرهاى غلط قرار داده بودند و حالا هم چنین مىكنند. همه طوایف مسلمین با همه اختلافاتى كه در مذاهبشان دارند به نحوى به آیات قرآن تمسك مىجویند. در مورد یك مسأله، هم آن كسى كه آن را اثبات مىكند و هم آن كه آن را نفى مىكند، به آیه قرآن تمسك مىكنند. چه آن ها كه قائل به جبرند و چه آن ها كه قائل به تفویض، هر دو گروه به آیات قرآن تمسك مىكنند. یعنى قرآن مورد ابهام قرار مىگیرد. این كه چرا قرآن به گونه اى است كه مىتوان براى آن تفسیرهاى مختلفى كرد، مسأله اى است و به بحث مفصلى احتیاج دارد. ولى
1. همان.
قطعاً عامل عمدى هم در این جریانات وجود دارد. یعنى كسانى عمداً مىخواهند قرآن را طبق رأى خودشان تفسیر كنند. همه این كارها از جهل و اشتباه نیست.
این تحریف هاى معنوى، مسخ شخصیت ها، تهمت و افتراها درباره هر گونه حجت الهى وجود دارد. روشن ترین حجت ها قرآن است و این ابهام ها در آن هم وجود دارد. بالاترین انبیا و راهنمایان انسان ها، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و پس از ایشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود. این ابهام ها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. مىدانید بعد از آن كه بیست و پنج سال از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله)گذشته بود، اولین كسانى كه با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت كردند، همان اصحاب نزدیك و بعضى از اقوام و خویشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند، مثل زبیر كه پسر عمه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام) بود. این ها از اولین كسانى بودند كه با على(علیه السلام) بیعت كردند و بعد از چند روز گفتند على(علیه السلام) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهى عثمان، با على(علیه السلام) جنگ كردند. بسیارى از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست على(علیه السلام) كشته شده است، پس باید با او جنگید. همان كسانى كه با او بیعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم سایر جنگ ها را به راه انداختند.
امروز وقتى مىخواهیم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، یا درباره شخصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و رفتار و گفتار ایشان صحبت كنیم، ابهام وجود دارد. مثال ساده اى بزنم تا ببینید چه قدر ابهام مىتواند وجود داشته باشد. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در طول بیست و سه سال رسالت الهى خود، با مردم محشور بود، مردمىترین پیغمبر و مردمىترین رهبر بود. همیشه در میان اصحاب خود به گونه اى بود كه وقتى كسى وارد مسجد مىشد معلوم نمىشد كدام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) است. تا به این اندازه مردمى و به قول معروف خاكى بود. همیشه رفتار و كردارش جلوى چشم مردم بود. آیا مردم در طول بیست و سه سال نمىدیدند پیامبر(صلى الله علیه وآله) چگونه وضو مىگیرد؟ آیا این مسأله اى بود كه براى مردم مخفى بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدینه دیده بودند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) چگونه وضو مىگیرد، بسیارى از اوقات آب وضوى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را براى تبرك مىبردند. اما بعد از چندى این مسأله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه باید بریزیم؟ مگر مردم وضو گرفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ندیده بودند؟ این كه یك امر سرّى نبود، ساده تر از این امر دیگر چیست؟ كسانى مىخواستند به رفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) اقتدا كنند و به ایشان تأسى داشته باشند، اما عواملى در كار بود كه مىخواست ابهام ایجاد كند و در رأس این عوامل، شیطان بود. شیاطین انس هم كمك مىكردند.
در میان همه این حوادث و در میان همه گفتارها و رفتارهایى كه از انبیا و اولیا سر زده است، چیزى كه قابل تحریف و مسخ نیست و ممكن نیست كه آن را به غلط تفسیر كنند این است كه امام حسین(علیه السلام) براى ترویج دین كشته شد، و در این راه تمام یاران او نیز شهید شدند، و حتى طفل شیرخواره او هم به شهادت رسید. این تاریخ را كسى نتوانسته است تحریف كند. البته در بعضى از جزئیات اختلاف بوده است. مثل این كه جمعیتى كه از كوفه آمدند سى هزار نفر بودند یا صد و بیست هزار نفر؟ كم تر بودند یا بیش تر؟ طبیعى است كه به آسانى نمىتوان آمار گرفت. در سایر قضایا هم این گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل این حادثه و این كه امام حسین(علیه السلام) براى دین خود قیام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهید شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسیر كردند، این قابل تحریف نیست. نه مىتوان گفت این كار انجام نپذیرفته است و نه مىتوان گفت كه این كار براى دنیاپرستى بوده است. مگر براى رسیدن به مقام راهى بهتر از این نبود؟ كسى كه اهل مقام است، وقتى ببیند جانش در خطر است راهى براى صلح پیدا مىكند. شب عاشورا هم به او پیشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پیشنهاد كردند بیا با یزید بیعت كن تا سالم بمانى. قبول نكرد و فرمود: «هَیْهات مِنّى الذِّلَة»1؛ جریان حرّ و سایر حوادث پیش آمد. به این مطالب اضافه كنید آنچه را ما معتقدیم و با سندهاى متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانى وجود دارد كه امام حسین(علیه السلام) مىدانست كشته مىشود. اگر كسى بگوید علم امامت نداشت و الهام خدایى نبود، بنابر حدیث هایى كه از خود پیغمبر(صلى الله علیه وآله)رسیده بود مىدانست كه كشته مىشود. در آن بیانى كه خودش فرمود: «كَأَنّى بِأَوْصالى یَتَقَطَّعُها عسْلانُ الْفَلَواتَ بَیْنَ النَواویسَ وَ كَرْبَلا»2، گویا مىبینم كه درندگان بیابان، گرگ هاى بیابان بند از بند من جدا مىكنند. و نیز آن خواب هایى كه دیده شد. مانند آنچه در داستان على اكبر(علیه السلام) شنیده اید. اگر این ها را ضمیمه كنیم، به این معناست كه امام حسین(علیه السلام) مىداند پایان این جریان كشته شدن است، اما با این حال، زن و فرزندانش را با خود برد. آیا براى این بود كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنیا برسد؟ در بیابان كربلا كدام شهوات انسان تأمین مىشود؟ به هیچ وجه نمىتوان این حادثه را به گونه اى تفسیر كرد كه این قیام براى دنیا خواهى، براى ریاست طلبى و براى قدرت طلبى بود. هیچ چیز جز این نبود كه براى احیاى دین جدّش كشته شد.
1. بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 37، روایت 10.
2. همان، ج 44، ص 366، باب 37، روایت 2.
البته ممكن است كسانى بگویند حسین(علیه السلام) اشتباه كرد. بعضى از متعصبین و ناصبى هاى منسوب به اسلام هستند كه مىگویند حق نبود كه حسین(علیه السلام) این كار را بكند. اما قبول دارند كه او این كار را براى احیاى دین انجام داد. این حادثه با همه ویژگى هایش یعنى ویژگى هایى كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكارى مؤثر است، قابل خطا نیست؛ و در این كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرایطى مثل شرایط زمان امام حسین(علیه السلام) پیش آمد، باید همان حركت را انجام دهند، قابل تفسیر غلط نیست. البته كسى این گونه القاء شبهه نكند كه فلانى گفته است باید مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. مىگویم اگر آن شرایط پیش آمد، باید همان كار امام حسین(علیه السلام) را انجام دهیم. به هر حال، ویژگى امام حسین(علیه السلام) در این است كه این حركت او به هیچ وجه قابل تفسیر غلط نبود و چنین ابهامى در اطراف آن به وجود نمىآمد كه براى دنیا پرستى و ریاست طلبى این كار را كرده باشد . این است كه هر كس به این حادثه توجه كند، نور هدایت در دلش مىتابد و وجدانش بیدار مىشود، عواطف مذهبى او شكوفا مىشود و احساس مسؤولت در دلش پدید مىآید. آیا دینى كه سزاوار است شخصیتى مانند حسین(علیه السلام) با تمام بستگان و حتى با طفل شیرخواره اش براى آن شهید شود، من و شما در برابر آن مسؤولت نداریم؟ آیا چنین چیزى ممكن است؟ این است كه «اِنَّ الْحُسَیْنَ... مِصْباحُ الهُدىً» این چراغى است برافروخته فراروى انسانیت تا روز قیامت، كه هر كس از هر جا به این چراغ نگاه كند راه را پیدا مىكند و كسى نمىتواند در آن ابهامى ایجاد كند.
این یك طرف قضیه است كه دیدیم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولین روزهاى شهادت امام حسین(علیه السلام) كه حركت توّابین شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت این قیام اهتمام داشته اند، در گریه كردن، در فداكارى كردن، در عشق بازى كردن با نام حسین(علیه السلام) . یك ذره خاك كربلا را مىآورند و با چه قداستى احترام مىكنند. اگر روزى به بیمارى صعب العلاجى مبتلا شوند به اندازه دانه عدسى از آن تناول مىكنند تا شفا پیدا كنند. این یك سوى قضیه است.
طرف دیگر قضیه را هم توجه كنید. چقدر تلاش شد تا نام حسین(علیه السلام) از بین برود. آن ها چه دشمنى با حسین(علیه السلام) داشتند؟ نام حسین(علیه السلام) با زندگى آن ها چه مىكرد كه حاضر شدند انسان هایى را بكشند براى این كه دیگر مردم به زیارت امام حسین(علیه السلام) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسین(علیه السلام) ببندند تا آثارى از قبر حسین(علیه السلام) باقى نماند. روى قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود این جا كجا بوده است. چرا این گونه بوده است؟
از این دشمنى ها چه بهره اى نصیبشان مىشد؟ راه دور نرویم؛ هنوز در بین ما پیرمردها و پیرزن هایى هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به یاد دارند كه عزادارى را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانیت بپوشند. اجازه نمىدادند از جایى صداى مرثیه خوانى بلند شود و مجلسى به نام امام حسین(علیه السلام) تشكیل شود. بنده چهار ـ پنج ساله بودم و یادم هست كه شب از روضه خوان دعوت مىكردند، كت و شلوار مىپوشید، مىآمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض مىكرد، عمامه مىگذاشت و مىآمد در زیرزمین خانه و آرام روضه مىخواند كه مبادا صداى روضه اش به كوچه برسد و مأموران دولتى او را تعقیب كنند. این چیزى است كه خودم به خاطر دارم.
مگر نام سیدالشهداء(علیه السلام) چه مشكلى براى حكومت پهلوى داشت؟ چرا این قدر دشمنى مىكنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سیدالشهداء(علیه السلام) دشمنى مىكنند؟ این ها كه به اصطلاحِ خودشان، خود را روشنفكر دینى مىدانند و بهتر است بگوییم بى دینان تاریك فكر! چون نه از دین بهره اى دارند و نه از فكر روشن اثرى، این دشمنى كه این ها با نام حسین(علیه السلام) مىكنند چه دشمنى است؟ چه اصرارى دارند بر این كه شهادت امام حسین(علیه السلام) قضیه اى عادى و یا عكس العملى در برابر خشونت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)بوده است؟! مىگویند پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در جنگ بدر با بنى امیه خشونت كرد، در این جا هم بنى امیه آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یارانش را كشتند. این هم نتیجه آن خشونت بود!1 بالأخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمىكنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان ها و هم از كفار كشته شدند؛ ولى از كفار بیش تر كشته شدند و خدا مسلمان ها را پیروز كرد. مىگویند چون در جنگ بدر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) با بنى امیه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنى امیه هم با اولاد او همان كار را كردند. این یك امر طبیعى و عكس العمل زندگى بوده است. پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مىبایست آن ها را نمىكشت تا بچه هایشان هم بچه هاى او را نكشند! این چیز مهمى نیست! به اصطلاح این روشنفكران كسانى كه مىخواهند از عاشورا درس بگیرند باید این گونه درس بگیرند كه در برابر هیچ كس خشونت در پیش نگیرند تا با بچه هایشان خشونت نشود. آن ها مىگویند باید از عاشورا این گونه درس گرفت. در نظر این افراد باید جهاد، دفاع و امر به معروف و نهى از منكر تعطیل شود تا كسى به دیگرى كار نداشته باشد. یعنى خدا كه دستور داد «قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُم اللّهُ بِاَیْدیكُم وَ یُخْزِهِم وَ یَنْصُرْكُم
1. ر.ك: گنجى، اكبر، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 1378/02/23، ص 6.
عَلَیْهِم وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوم مؤمِنین»1 العیاذ بالله خدا بیجا كرد كه فرمود با مشركین بجنگید تا خدا آن ها را به دست شما عذاب كند! «یعذبهم الله بایدیكم و یخزهم» رسوایشان كند، و «ینصركم علیهم» و شما را بر آن ها پیروز كند «و یشف صدور قوم مؤمنین» تا دل هاى مومنان شاد شود. این ها آیه قرآن است. باز نگویند خشونت طلب هستى، تئوریسین خشونت هستى.
آنچه خواندم آیه قرآن است. اما این روشنفكران مىگویند قرآن بى خود گفته است. نباید خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پیغمبر(صلى الله علیه وآله) كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتیجه اشتباه پیامبر(صلى الله علیه وآله) این بود كه فرزندش را كشتند! اما یزیدیان تبرئه شدند. آن ها گناهى نداشتند؛ كارشان عكس العملى طبیعى بیش نبود. وقتى پدرى را مىكشند، پسر مقتول هم مىآید پسر قاتل را مىكشد. این مىشود اسلام مدرن و قرائت جدید از اسلام! این مطالب در «روزنامه هاى كثیرالانتشار جمهورى اسلامى ایران» چاپ مىشود و به خورد جوان هاى معصوم ما داده مىشود، تا این جوان ها بعد از این، حسین(علیه السلام) را این گونه بشناسند. چرا این ها با حسین(علیه السلام) دشمنى مىكنند؟ جوابش روشن است: حسین(علیه السلام) چراغ هدایت است. او نمىگذارد فضا تاریك شود تا مردم به گمراهى بیفتند. او راه را روشن مىكند، وظیفه مردم را روشن مىكند كه چه باید بكنند، چگونه از دین خود حمایت كنند، نمى گذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بى غیرت شوند. او مىگوید «هیهات منا الذلة» با این مكتب چه كنند؟ او را تطمیع كنند؟ بگویند به تو پول مىدهیم؟ مگر حسین(علیه السلام) پول قبول كرد؟ مگر حسین(علیه السلام) ریاست پذیرفت؟ اگر بگویند تو را مىكشیم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سیاهى كه رنگى نیست.اگر كسى پیرو حسین(علیه السلام) شد، نه از آن تطمیع ها اثر مىپذیرد، نه از این تهدیدها مىهراسد. حتماً به خاطر دارید كه در جریان نهضت، جوان ها سینه شان را باز مىكردند و به ارتشى هاى پهلوى مىگفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و این رمز پیروزى بود. اگر كسى از مرگ نترسید پیروز است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمرى ستانم جاودان *** او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
یاران حسین(علیه السلام) شب عاشورا با مرگ عشق بازى مىكردند. پیرمردها تنویر و خضاب كردند. این مكتب قابل شكست نیست، مگر این كه آن را مخدوش و تحریف كنند.
1. توبه، 14.
بنابراین از یك طرف چرا مسلمان ها، آن ها كه شیر پاك خورده اند و آنان كه حلال زاده هستند، تا این اندازه به حسین(علیه السلام) علاقه دارند؟ و آن ها كه با نام حسین(علیه السلام) دشمنى مىكنند، چرا چنین مىكنند؟ علت این دشمنى روشن است، چون حسین(علیه السلام) چراغ هدایت است و نمىگذارد مردم گمراه شوند.