مفهوم اصلاح
تأثیر نظام ارزشى در تعریف اصلاح
اصلاح از دیدگاه منافقان
اصلاح مطلوب
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام على سیّد الانبیاء والمرسلین، أبى القاسم محمّد وعلى آله الطیبین الطاهرین المعصومین. اللّهم كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتك علیه وعلى آبائه فى هذه الساعة وفى كل ساعة ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلا وعیناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فیهاً طویلا. السلام علیك یا ابا عبد اللّه وعلى الارواح التى حلّت بفنائك.
شهادت مظلومانه آقا ابى عبدالله را به پیشگاه ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ و مقام معظم رهبرى، مراجع معظم تقلید و همه شیفتگان مكتب حسینى تسلیت عرض مىكنم. و از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه در دنیا و آخرت دست ما را از دامن امام حسین(علیه السلام) كوتاه نفرماید.
طى جلسات گذشته سؤال هایى را پیرامون موضوع عاشورا و قیام ابى عبدالله(علیه السلام) مطرح كردم و در حدى كه بضاعت گوینده و ظرفیت مجلس اقتضا داشت عرایضى را تقدیم نمودم. یكى از سؤال هاى مهمى كه در باره این قیام عظیم و بى نظیر تاریخى مطرح مىشود و پیش از این نیز بارها مطرح شده و به آن پاسخ داده شده است، سؤال در مورد هدف سیدالشهداء(علیه السلام) از این حركت است. در این باره به صورت كلى جواب هایى داده شده است كه همه مىدانند؛ مانند این كه قیام آن حضرت براى احیاى دین و اصلاح امت بوده است. اما در ذهن بسیارى از جوانان و نوجوانان ما در سایه این سؤال كلى، چند سؤال فرعى مطرح مىشود و آن این كه، با این حركت سیدالشهداء(علیه السلام) چه اصلاحى صورت گرفت؟ قیام امام حسین(علیه السلام) چگونه امر به معروفى بود كه باید به این صورت انجام مىگرفت؟ و با این روش چگونه دین احیا مىشود؟ آیا سیدالشهداء(علیه السلام) در هدف خود موفق شدند و توانستند با قیام خود، حكومت و امت اسلامى را اصلاح كنند و جلوى مفاسد را بگیرند؟ این سؤال ها در ذهن بسیارى از جوانان ما وجود دارد و گاهى آن ها را مطرح مىكنند.
براى این كه علت قیام سیدالشهداء(علیه السلام) را از زبان خود آن حضرت بشنویم، ابتدا چند جمله از بیانات ایشان را براى تبرّك و تیمّن تلاوت مىكنم و پس از آن درباره بخش هایى از آن، توضیحاتى عرض خواهم كرد.
در وصیتى كه آن حضرت براى برادرشان محمد حنفیّه مرقوم فرمودند، جمله معروفى است كه مىفرمایند: «اِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً»1 یعنى من نه براى گردش و تفریح از مدینه بیرون مىروم و نه براى این كه فسادى در زمین راه بیندازم و ظلمى بكنم «وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى(صلى الله علیه وآله)» فقط براى اصلاح در امت جدم خروج مىكنم. اگر دقت كنیم، در تعبیر «لِطَلَبِ الاِْصْلاح» نكته اى وجود دارد. امام(علیه السلام) نفرمود: «انما خرجت للاصلاح»؛ بلكه فرمود: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاح» یعنى من در جستجو و در پى اصلاح هستم. نظیر این تعبیر در سخنرانى امام(علیه السلام) براى نخبگان و علما هم هست كه فرموده بودند: «وَ لكِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِكَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِك»2 این خطبه زمانى ایراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید مطرح نبود. امام(علیه السلام) در آخر این خطبه دعا مىكنند و خطاب به خداى متعال مىگویند: پروردگارا! تو مىدانى كه هدف ما از این فعالیت هاى سیاسى جز این نیست كه مَعالم دین تو و معیارهاى اسلامى را به مردم نشان دهیم؛ یعنى نشان دهیم دین چیست و نشانه هاى آن كدام است و چگونه و با چه معیارى مىتوان افراد دیندار و افراد بى دین را شناخت؟ و نیز هدف ما این است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنیم. كلمه «نُظْهِر» دو معنى مىتواند داشته باشد؛ اول این كه یعنى روشن كنیم اصلاح چیست، و دیگر آن كه یعنى اصلاح را تحقق بخشیم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانیم.
از آن جا كه امروزه واژه «اصلاح» یكى از واژه هایى است كه در ادبیات سیاسى ما خیلى كاربرد دارد و مقام معظم رهبرى هم در خطبه اخیرشان به این واژه اشاره كردند، روى این كلمه تكیه مىكنم و براى این كه در مسیر رهنمودهاى ایشان حركت كرده باشم و توضیح بیش ترى بدهم،
1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
2. همان.
ابتدا معناى این واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روایات بیان مىكنم و آن گاه مطالبى كه بیش تر جنبه كاربردى دارد، عرض خواهم كرد. اصلاح كه كلمه اى عربى و از ریشه «صلح» است دو معنى دارد كه یكى از ماده صُلح و دیگرى از ماده صَلاح است. اصلاح از ماده صُلح، به معنى آشتى دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بین دو فرد یا دو گروه است. واژه اصلاح به این معنى در قرآن كریم در مورد اصلاح بین دو همسر به كار رفته است؛ مىفرماید: «...فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها اِنْ یُریدا اِصْلاحاً یُوَفِّق اللّهُ بَیْنَهُما...»1یعنى براى زن و شوهرى كه با یكدیگر اختلاف پیدا كرده اند، داورى از طرف خانواده زن، و داورى از طرف خانواده مرد انتخاب كنید؛ اگر زن و شوهر واقعاً بخواهند آشتى و سازش كنند، خدا بین آن ها سازش برقرار خواهد كرد. و در جاى دیگر مىفرماید: «وَ اِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَو اِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»2 در این آیه در مورد آشتى زن و شوهر مىفرماید آشتى بهتر است. نظیر این مورد تعبیر دیگرى است كه زیاد شنیده اید و در قرآن نیز هست و آن اصلاح ذات البین است كه به معنى آشتى دادن دو نفر یا دو گروه مىباشد كه با یكدیگر اختلاف دارند. در قرآن مىفرماید: «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِكُم»3 در روایات هم براى اصلاح ذات البین ثواب بسیارى ذكر شده است، كه اگر دو مؤمن یا دو گروه یا دو خانواده با یكدیگر قهر هستند و با هم اختلافى دارند، سعى كنید آن ها را آشتى دهید؛ و ثواب این كار از ثواب نماز و روزه سال بیش تر است.4 دامنه «اصلاح ذات البین» تا آن جا گسترش پیدا مىكند كه اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسلامى با هم بجنگند، «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا...»5 در این جا هم قرآن دستور مىدهد كه سعى كنید ابتدا آن ها را آشتى بدهید: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما...،» دنباله آیه، مربوط به جهاد است كه فعلا مورد بحث ما نیست. بنابراین كلمه اصلاح در جایى كه دو گروه با هم مىجنگند، به معنى صلح دادن و آشتى دادن به كار رفته است. در این موارد، اصلاح بین دو فرد یا دو گروه انسانى به معنى آشتى دادن آنان با یكدیگر است.
1 نساء، 35.
2. نساء، 128.
3. انفال، 1.
4. ر.ك: بحارالانوار، ج 42، باب 127، روایت 51 و 58؛ ج 75، باب 34، روایت 3؛ ج 76، باب 101، روایت 2؛ ج 78، باب 18، روایت 2.
5. حجرات، 9.
استعمال دیگر اصلاح، از ماده صَلاح است. صلاح در مقابل فساد مىباشد و معمولاً آن را در زبان فارسى «شایستگى» ترجمه مىكنند. كار صالح یعنى كار شایسته و فرد صالح یعنى فرد شایسته. اصلاح به این معنا نیز در مقابل اِفساد است و به معنى انجام كار شایسته یا برطرف كردن فساد مىباشد. به كسى كه در صدد است كار شایسته انجام بدهد و فسادها، نقص ها و عیب ها را برطرف كند، «مُصلح» مىگویند و كسى را كه در صدد برهم زدن كارها و ایجاد فساد در جامعه است، «مفسد» مىنامند. تعبیر «مفسد فى الارض» هم از همینجا است. این معناى اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البین و آشتى دادن دو فرد یا دو گروه نیست. كسى كه مىخواهد فسادى را برطرف كند یا كار فردىِ شایسته اى را انجام دهد، با فرد خاصى روبه رو نیست. پس این اصلاح كه از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، یكى به معنى كار شایسته انجام دادن و دیگرى به معنى برطرف كردن فساد و تبهكارى یا جلوگیرى از بزهكارى است. این هر دو نوع مصداق، در قرآن نیز استعمال شده است؛ مثلاً «اِلاّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا»1 یعنى كسانى كه توبه كردند و اصلاح كردند یعنى عَمِلُوا عملا صالِحاً، به جاى كارهاى غلط و به جاى گناهانى كه انجام داده بودند، اصلاح كردند یعنى كار خوب انجام دادند. ولى آنچه بیش تر مفهوم اجتماعى دارد و در كلمات حضرت ابى عبد الله مطرح شده است و در ادبیات سیاسى و اجتماعى امروز هم به كار رفته است، اصلاح مفاسد است كه در مقابل افساد به كار مىرود. تا این جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربى و از نظر كاربرد قرآنى و دینى آن روشن شد.
اما مفهوم اصلاح كه امروزه به كار مىبریم، ویژگى خاصى در اصطلاحات سیاسى پیدا كرده و معادل «رِفُرم»2 و در مقابل انقلاب به كار مىرود. مىگویند تغییراتى كه در جامعه ایجاد مىشود، گاه تدریجى است و آرام آرام و با آهنگ كند انجام مىگیرد كه در این صورت به آن «رفرم» مىگویند؛ و كسانى را كه در صدد چنین تغییراتى در جامعه برمىآیند، «اصلاح طلب» مىنامند و معادل خارجى آن «رِفُرمیست»3 است. در مقابل، كسانى كه مىخواهند دفعتاً اوضاع را عوض كنند، انقلابیون هستند. انقلاب به معنى تغییر اجتماعى ناگهانى، تند و با سرعت كه گاهى احیاناً همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامى ایران. این اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سیاسى و در مقابل انقلاب، معناى اخصى براى اصلاح است. این اصطلاح،
1. بقره، 160؛ نساء، 146.
2. Reform.
3. Reformist.
ریشه لغوى ندارد و اصطلاح دینى و مذهبى نیست؛ بلكه اصطلاح سیاسى جدیدى است كه اصلاح را در مقابل انقلاب به كار مىبرند. مسلماً این اصطلاح، جدید است و در قرآن و روایات به این معناى خاص به كار نرفته است. در جایى كه سیدالشهداء(علیه السلام) مىفرماید: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى» این معناى خاص را منظور نكرده اند. حركتى كه ایشان انجام دادند، یك حركت تدریجى، آرام و بى خشونت نبود؛ جنگ بود و كشته شدن و فدا كردن ده ها انسان شریف در راه آن هدف.
مقام معظم رهبرى در فرمایشاتشان به این نكته اشاره كردند كه وقتى ما مىگوییم اصلاح، معناى خاص آن را كه امروزه در اصطلاح سیاسى به كار مىرود نمىگوییم؛ بلكه منظور ما هر گونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدریجى باشد، و خواه به صورت دفعى و انقلابى. و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامى ایران بزرگ ترین اصلاح بود؛ با این كه در اصطلاح سیاسى امروز به آن اصلاح نمىگویند. منظور ایشان این بود كه ما وقتى به اصطلاحِ قرآن و روایات، از اصلاح سخن مىگوییم، معناى اعم آن را اراده مىكنیم؛ چه آن اصلاح به صورت تدریجى باشد یا به صورت دفعى و انقلابى و تند و با آهنگ سریع. و به همین جهت انقلاب اسلامى هم بزرگ ترین اصلاح بود؛ زیرا موجب از بین رفتن مفاسد زیادى گردید؛ گرچه این كار نسبتاً به صورت دفعى، انجام شد. البته دوران نهضت پانزده سال طول كشید تا این كه سرانجام به پیروزى رسید؛ ولى زمانى كه انقلاب پیروز شد، نظام سابق به صورت دفعى تغییر كرد و دستگاه هاى كشور و سیاست هاى سابق ناگهان تغییر كرد، قانون اساسى جدید وضع شد و تحولى بنیادین و همه جانبه اتفاق افتاد.
گفتیم واژه اصلاح در قرآن یا از ماده صُلح و یا از ماده صَلاح است؛ و تكیه بحث ما بر اصلاح از ماده «صلاح» در مقابل «فساد» است. صلاح و فساد در قرآن از عام ترین مفاهیم ارزشى هستند. از آن جا كه بعضى از نوجوانان ما با این اصطلاحات آشنا نیستند، در باره مفاهیم ارزشى توضیح مختصرى مىدهیم. مفاهیمى را كه ما به كار مىگیریم، گاه درباره چیزهایى است كه هست و موجود است و گاه درباره چیزهایى است كه مىگوییم باید چنین شود یا نباید چنان شود. مفاهیمى را كه در بطن معناى آن ها «باید» و «نباید» است، مفاهیم ارزشى مىگویند. كار خوب كدام است؟ كارى است كه باید انجام داد. كار بد كدام است؟ كارى كه نباید انجام
داد. صلاح چیست؟ چیز شایسته اى است كه باید در پى آن بود. فساد چیست؟ چیزى كه باید جلوى آن را گرفت یا نباید آن را انجام داد. صلاح و فساد دو مفهوم ارزشى هستند؛ یعنى وقتى آن ها را تحلیل كنیم، در آن ها باید و نباید وجود دارد. این مفاهیم ارزشى گاه محدود است و در مورد خاصى به كار مىرود و گاه بسیار وسیع است و همه كارهاى خوب یا همه كارهاى بد را در بر مىگیرد. به مفاهیمى كه همه كارهاى خوب یا همه كارهاى بد را در بر مىگیرند، مفاهیم ارزشى عام گویند. در قرآن چند مفهوم ارزشى عام وجود دارد كه از جمله آن ها «صلاح» و «فساد» است. از دیگر مفاهیم ارزشى عام كه در قرآن به كار رفته است، مفهوم «معروف» و «منكر» است. معروف یعنى هر كار خوب، و منكر یعنى هر كار بد. «خیر» و «شر» نیز از مفاهیم عام ارزشى هستند كه در قرآن كریم به كار رفته اند.
یكى از خواص مفاهیم ارزشى این است كه معیارهاى تجربى عینى ندارند. وقتى شما مىگویید «هوا گرم است» یا «این جا روشن است»، مىتوانید آن را با تجربه عینى نشان دهید. مثلاً اگر هوا به گونه اى است كه شما عرق مىكنید و ناراحت مىشوید، هوا گرم است؛ اما اگر مىلرزید، هوا سرد است. به همین ترتیب مىتوانید این چراغ را نشان دهید كه روشن است و اگر كلید آن را بزنیم خاموش مىشود. صحیح بودن یا غلط بودن این موارد را مىتوان با تجربه حسى و عینى نشان داد و معلوم نمود كه جمله هاى «این جا روشن است» و «هوا گرم است» یا «هوا گرم نیست» صحیح است یا غلط. اما مفاهیم ارزشى این گونه نیستند. با كدام حس مىتوان خوبى یا بدى كارى را تجربه كرد؟ مىگویند «خوب و بد»، «صلاح و فساد» و «معروف و منكر»، تابع دستگاه و نظام ارزشى هستند. افراد، گروه ها و جوامع براى خود، یك نظام ارزشى دارند، یعنى مجموعه اى از كارها را خوب و با ارزش مىدانند و مجموعه اى را بد و ناروا مىدانند. ممكن است كارى در یك نظام ارزشى، خوب و همان كار در نظام ارزشى دیگر، بد باشد. مثلاً در یك جامعه احترام نمودن به دیگران به شكل خاصى انجام مىشود و آن را خوب مىدانند؛ در حالى كه همان كار را در جامعه دیگر بد و زشت مىدانند. بنابراین «صلاح» و «فساد» متناسب با نظام هاى ارزشى تفاوت دارند و این گونه نیست كه همه مردم یك چیز را خوب و یك چیز را بد بدانند.
با توجه به این كه «صلاح و فساد» و «اصلاح و افساد» از مفاهیم ارزشى هستند، اگر در موردى به كار بروند، جاى این سؤال باقى است كه بپرسیم «اصلاح» طبق كدام نظام ارزشى؟ آیا منظور اصلاح آمریكایى است یا اصلاح اسلامى؟ چرا مقام معظم رهبرى فرمودند در
جامعه ما اصلاح اسلامى، ایمانى و انقلابى مورد قبول همه است، اما اصلاح آمریكایى مورد قبول هیچ كس نیست؟ مگر اصلاح آمریكایى با اصلاح اسلامى چه فرقى دارد؟ جواب این است، كه این كه چه چیزى اصلاح به حساب آید، تابع نظام ارزشى و فرهنگى است كه این واژه را به كار مىبرد. باید دید آن ها چه كارى را خوب و شایسته و چه كارى را بد و ناشایست مىدانند؟ و چه معیارى براى سنجش خوب و بد و شایسته و ناشایست دارند؟ بنابراین، براى این كه بدانیم چه كارى خوب و چه كارى بد است، ابتدا باید معیارهایمان را تعیین كنیم؛ یعنى ببینیم كدام نظام ارزشى را پذیرفته ایم؟ آیا نظام ارزشى اسلامى را پذیرفته ایم و مىخواهیم «اصلاح» را بر اساس این نظام ارزشى انجام دهیم؛ یعنى مىخواهیم هر چه اسلام مىگوید خوب است، انجام دهیم و مىخواهیم هرچه اسلام مىگوید بد است، با آن مبارزه كنیم؟ یا آن كه مىخواهیم آنچه آمریكایى ها مىگویند خوب است انجام دهیم، هرچند ضد اسلام باشد و كارى را كه آن ها مىگویند بد است، با آن مبارزه كنیم، هرچند كارى باشد كه اسلام مىگوید انجام بدهید؟ آیا چنین چیزى ممكن است؟ آرى، ممكن است.
توضیح آن كه همه مردم، در همه شرایط و با همه اختلاف هاى فرهنگى، بد بودن برخى از چیزها را مىفهمند و قبول مىكنند. مثلاً اگر كسى بى جهت دیگرى را بزند یا به او ناسزا بگوید، یا كسى را بى جهت ترور كند، بر خلاف قانون و بدون آن كه به كسى ظلم كرده باشد، او را بكشد، مال كسى را بى جهت تصرف كند یا با عُنف به ناموس كسى تجاوز كند، در این صورت همه مردم مىگویند كار بدى كرده است. در واقع، همه، این قبیل مصادیق ظلم را مىشناسند و این موارد در تمام فرهنگ ها بد است. از طرف دیگر كارهایى هم هست كه همه مردم خوب بودن آن ها را مىدانند، مانند خدمت كردن براى سلامتى مردم. اگر كسى دارویى را كشف كرده و در اختیار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم مىگویند كار خوبى كرده است. در این موارد اختلاف پیش نمىآید. اما همه موارد خوب و بد این گونه نیستند. برخى موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونه هاى متفاوت با آن ها برخورد مىشود. حتماً شنیده اید كه مىگویند باید فرهنگ جهانى بشود، یا آمریكا مىخواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحمیل كند، دعوت به وحدت فرهنگ، جهانى كردن فرهنگ و عالمگیر كردن فرهنگ غربى؛ این بدان جهت است كه آن ها مسائلى را خوب و مسایل دیگر را بد مىدانند و به دیگران مىگویند كه شما هم باید همین گونه فكر كنید. بعضى از مثالهاى آن زشت
است و من در این جا ذكر نمىكنم، ولى مواردى از مصادیق این مطلب بیّن است. آن ها معتقدند مجازات هاى سخت، مثل بریدن دست، كتك زدن، اعدام كردن و احكامى از این قبیل، زشت و بد است. لذا در اعلامیه حقوق بشر آمده كه همه كشورها باید مجازات هاى خشونت آمیز را لغو كنند. این یكى از مواد اعلامیه حقوق بشر است، مجازات هاى خشونت آمیز باید مُلغى شود؛ یعنى تمام احكام جزایى اسلام كه از دید آن ها مجازات هاى خشونت آمیز است، مثل دست كسى را بریدن، تازیانه زدن، اعدام كردن، به خصوص به صورت هایى كه در بعضى از حدود هست، به زعم ایشان مجازات هاى خشونت آمیز است. اعلامیه حقوق بشر مىگوید همه كشورهاى دنیا باید سعى كنند این گونه مجازات ها را مُلغى كنند. یعنى وجود این مجازات ها فساد است و باید اصلاح شود. به چه معنى باید اصلاح شود؟ باید این قانون ها لغو شود.
اما ما چه مىگوییم؟ ما بر اساس فرهنگ اسلامى مىگوییم آنچه قرآن فرموده است باید عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معنى ترك و تعطیل حدود الهى است، نه اجراى حدود الهى. آن ها مىگویند اجراى حدود اسلامى فساد، زشت و بد است. باید با آن مبارزه كرد، قوانین آن را لغو كرد و از عمل به آن ها جلوگیرى نمود. در این صورت اصلاح خواهد بود. این اصلاح بر اساس فرهنگ غربى است. در اعلامیه حقوق بشر هم آمده است. این كه مىگویند با خشونت مبارزه مىكنند، منظور آن ها این است. وگرنه خشونت هاى عادى را كه همه بد بودن آن ها را قبول دارند؛ بى جهت فحش دادن، بد اخلاقى كردن و امثال آن را چه كسى مىگوید خوب است؟ همه مىگویند این ها بد است. كلام این است كه دست دزد را بریدن، قاتل را اعدام كردن و آشوب گران را محارب حساب كردن و مجازات كردن چگونه است؟ ایشان مىگویند این ها فساد و زشت است و امروزه دنیاى مدرن این گونه اعمال را نمىپذیرد. باید آن ها را ترك نمود و با آن مبارزه كرد تا اصلاح شود. اگر در مجموعه قوانینى چنین احكامى وجود دارد، آن مجموعه قوانین شایسته زندگى متمدن غربى نیست، پس باید اصلاح شود. اما اصلاحى كه ما مىگوییم كاملا بر عكس این نظریه است. اگر در موردى حدود الهى تعطیل شده باشد، باید آن را اجرا كرد تا اصلاح شود. اگر قانونى برخلاف قانون اسلام است، باید آن را تغییر داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» مىشود.
از قدیم الایام سوء استفاده از این قبیل واژه ها، به كار بردن ناصحیح و مغالطه كردن در مورد آن ها یكى از شیوه هاى منافقان بوده است. منافقان افرادى دو چهره هستند و همیشه به گونه اى حرف مىزنند كه براى هر دو طرف قابل توجیه باشد. نفاق یعنى همین دو چهرگى، آنان همیشه بین حق و باطل و از روى مرز حركت مىكنند، نه حق صِرف و نه باطل صِرف، براى این كه اگر نتیجه به نفع این طرف تمام شد خود را جزء جبهه حق قلمداد كنند، «أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُم؟» مىگویند مگر با شما نبودیم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستیم. اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، مىگویند ما هم از اول به این ها گفتیم این كارها را نكنند اما گوش ندادند. گفتیم حالا كه خرمشهر را گرفتید دیگر بس است، جنگ را رها كنید! اما گوش ندادند. همیشه از ویژگى هاى منافقان این است كه روى خط مرزى بین حق و باطل حركت مىكنند: «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِكَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ لا اِلى هؤُلاء»،1 این گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه این طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلكه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از این طرف بیاید، انقلابى هستند. اگر فردا گروه دیگرى رأس كار آمد خود را اصلاح طلب مىنامند و آن طرفى مىشوند. هر روز رنگ عوض مىكنند و به تناسب و مطابق شرایط، تغییر چهره مىدهند. این از خواص نفاق است.
یكى دیگر از ویژگى هاى نفاق این است كه همیشه خود را اهل اصلاح مىدانند «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَومِ الاْخَرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ. یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ اِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون»2؛ دسته اى از انسان ها یعنى از این حیوان هاى دو پا هستند كه مىگویند ما به خدا و قیامت ایمان داریم، ما هم دین داریم، ما هم مذهبى هستیم ولى دروغ مىگویند و از جمله ادعاهاى آن ها این است كه «وَ اِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فى الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون»3 اگر به ایشان گفته شود افساد نكنید، مرتكب جرم و جنایت نشوید، كارهاى خلاف قانون نكنید، به مردم تهمت بى جا نزنید، ترورهاى پنهانى انجام ندهید، «قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون» مىگویند ما اهل اصلاح هستیم، ما اصلاح طلبیم. منظور این افراد از «اصلاح» مطلب دیگرى است. خدا وقتى به ایشان مىگوید: «لاتفسدوا» یعنى فساد طبق نظام ارزشى
1. نساء، 143.
2. بقره، 9 ـ 8.
3. بقره، 11.
الهى. كار آن ها را بر اساس نظام ارزشى الهى و قرآنى فساد دیده و مىگوید: «لا تفسدوا»؛ اما آن ها نظام ارزشى دیگرى را پذیرفته اند. امروز مىتوان نظام مورد نظر آن ها را در نظام ارزشى آمریكایى یا غربى مجسم كرد. زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)هم یك نظام ارزشى الحادى در مقابل نظام اسلامى پیامبر(صلى الله علیه وآله)وجود داشت. تفاوتى نمىكند، هرچه غیر اسلام است، الحادى و كفر است، چه آمریكایى، چه انگلیسى، چه منسوب به قوم دیگرى باشد. چه فرقى مىكند، اسلام كه نبود «الْكُفْرُ مِلَّةٌ واحِدَة».
اگر قرآن مىگوید «لاتُفْسِدُوا فى الاَْرْض»، یعنى كارهایى كه طبق نظام اسلامى فساد است انجام ندهید. آن ها مىگویند نه، كارهایى كه ما مىكنیم اصلاح است نه افساد. سرّ این مسأله در این است كه این دو دیدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چیزى را و آن ها چیز دیگرى را اصلاح مىدانند. خدا چیزى را و آن ها چیز دیگرى را افساد معرفى مىكنند. این است كه قرآن در پاسخ ایشان مىگوید: «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون» با ضمیر فصل و «الف و لام» كه دلالت بر حصر مىكند، «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون» مفسدان واقعى همین منافقان هستند، همین كسانى كه ادعا مىكنند ما اصلاح مىكنیم؛ و در واقع دروغ مىگویند.
همین كسانى كه مىگویند ایمان داریم و دروغ مىگویند، مىگویند ما روشنفكر مذهبى هستیم، اما نمىدانند مذهب چیست. وقتى صحبت از وحى مىشود مىگویند وحى یك تجربه شخصى است! شخص حالى پیدا مىكند و فكر مىكند خدا با او حرف مىزند! و این تصور براى او مىشود وحى! صحبت از دین كه مىشود مىگوید اصلا دین مربوط به امور شخصى است نه امور اجتماعى! دین نه اقتصاد دارد، نه امور سیاسى، نه مسائل اجتماعى و نه اصلا ارزش هاى اخلاقى! ارزش ها هم كه جزو دین نیست! چون ارزش ها متغیر است و باید هر روز طبق سلیقه هاى اشخاص تغییر كند! پس دین چیست؟ یك سرى مناسك و آداب و رسوم قراردادى، به عنوان پرستش چیزى كه شخص فكر مىكند خداى اوست! ممكن است این مفهوم در قالب بت پرستى یا خدا پرستى باشد! ممكن است كسى هم دوگانه پرست یا سه گانه پرست باشد، دین همین است! هیچ كدام از این ها با هم تفاوت نمىكند! این یك صراط مستقیم و آن یكى هم صراط مستقیم دیگرى است! پرستیدن بتى كه از سنگ تراشیده شده یك صراط مستقیم است، عبادت آن خدایى هم كه اسلام مىگوید كه از جسم و جسمانیات منزه و كمال مطلق است، دین و صراط مستقیم دیگرى است! هیچ تفاوتى هم ندارند! چگونه تفاوتى ندارند؟ چون به نظر آن ها هیچ كدام واقعیت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتى مىكند كه این
دروغ باشد یا آن دروغ! چنین كسانى ادعاى دیندارى مىكنند، نه دیندارى تنها، ادعاى این كه ما راهبر و راهنما هستیم! دیگران را راهنمایى مىكنیم و به آن ها دین یاد مىدهیم!
چنین كسانى ادعاى اصلاح طلبى هم مىكنند! اصلاح طلبى طبق كدام نظام ارزشى؟ خودشان گفتند كه هیچ نظام ارزشى ثابتى در عالم وجود ندارد و نمىتواند باشد. البته زمانى كه درباره احكام اسلام صحبت مىشود نهایتاً براى این كه دیگران را فریب بدهند مىگویند بله، این حكم از اسلام است، ولى براى 1400 سال پیش از این بوده است! امروز شرایط تغییر كرده، اسلام هم كه پویاست و هر روز تغییر شكل مىدهد! اگر اسلامى هست و ما طرفدار اسلام هستیم و مىخواهیم نظام اسلامى برپا شود، انقلاب اسلامى كردیم، كدام اسلام را مىگوییم؟ اسلام 1400 سال پیش را مىگوییم یا اسلامى كه شما از آمریكا آوردید؟ كسانى كه صدها هزار شهید دادند براى این كه نظام اسلامى برپا شود این اسلامى را مىخواستند كه شما مىگویید؟ این كفرى را كه شما اسم آن را اسلام گذاشتید؟ این افسادى كه شما اسم آن را اصلاح گذاشتید؟ این كه حجاب را بردارید و زن لخت و عور در جلسات شما بیاید؟ این كه مشروب خوارى را آزاد كنید؟ این كه دختر و پسر در خیابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا این مطالب را مىگویى؟ اگر نگویم پس چه زمانى و در كجا این حرف ها گفته شود؟ همه مردم كه روزنامه خوان نیستند. آقایان اصلاح را در این موارد مىدانند. احیاى سنتهاى كفار 2500 سال پیش! این مىشود اصلاح! تعطیل احكام الهى! تغییر قانون هاى قرآن! به این كارها اصلاح مىگویند! «وَ اِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فى الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون. اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون.»1
حال ببینیم سیدالشهداء(علیه السلام) براى چه قیام كرد؟ براى این كه یك نظام «خود ساخته» «متغیر» را بر مردم حاكم كند؟ آیا این اصلاح بود؟ یا گفت باید به همان احكامى كه جدم آورده است عمل كنید؟ زمانى كه مىدید مدعى خلافت، مشروب خوار است و در حال مستى نماز مىخواند، آیا او مىگفت، اهلا و سهلا؟ اصلاح این است؟ یا مىگفت باید بر مشروب خوار حد جارى كرد؟ آن گاه كه كسانى به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضى موارد بعضى از مؤسسات رسمى كشور به مهمان هاى خارجى بگویند اگر آبجو احتیاج دارید برایتان تهیه
1. بقره، 11.
كنیم! اسم این كارها را اصلاح مىگذارند! چرا؟ مىگویند مردم در اوایل انقلاب سختگیرى كردند، نگذاشتند مهمان هاى خارجى بیایند، ما این موارد را باید اصلاح كنیم، تا مهمان هاى خارجى بیایند و ما از كنار آن ها استفاده كنیم! مهمانان خارجى بیایند در حالى كه در چمدان هایشان مشروبات الكلى و چیزهاى دیگر باشد! بگذرم.
اصلاح یعنى چه؟ این كه سیدالشهداء(علیه السلام) فرمود:«اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى» باید دید منظور حضرت(علیه السلام) چه بود؟ اجازه بدهید قسمت هاى دیگرى از بیانات ایشان را بخوانم، شاید مسأله روشن بشود. در بین راه كربلا، در یكى از سخنرانى هایش فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) قَدْ قالَ فى حَیاتِهِ مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ اللّهِ ناكِثاً لِعَهْدِ اللّهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمُلُ فى عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وُ الْعُدْوانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِفِعْل وَ لا قَوْل كانَ حَقیقاً عَلَى اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُم أَنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانَ وَ تَوَلَّوا عَنْ طاعَةِ اللّهِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفِىءِ وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ و حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اِنّى أَحَقُّ بِهذَا الاَْمْر»1 اگر كسى ببیند كه زورمدارى و سلطانى كه با زور بر دیگران مسلط باشد و قدرتى در اختیار دارد، در سایه قدرت خود پیمان خدا را كه عهد عبودیت است، شكسته «أَلَمْ أَعْهَدْ اِلَیْكُمْ یا بَنى آدَمَ أَنْ لاتِعْبُدُوا الشَّیْطانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُّوٌ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونى هذا صِراطٌ مُسْتَقیم»2این پیمان خدا است، اگر كسى دید كه این شخص در پناه قدرت خود، سر از بندگى خدا پیچیده «مخالفا لسنة رسول الله»، با دستورات پیامبر(صلى الله علیه وآله)مخالفت كرده و به آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرموده عمل نمىكند، «یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان»، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدّى است، اگر كسى چنین قدرتمندى را دید و با گفتار و رفتار خود روش او را تغییر نداد، یعنى با سخن یا با عمل كارى نكرد كه این شخص به مسیر صحیح برگردد، اگر مسلمانى چنین چیزى را دید و كارى انجام نداد كه او را از این رفتار غلط باز دارد، «كان حقیقاً على الله ان یدخله مدخله» حق خدا است كه او را نیز با همان ستمكار وارد جهنم كند تا با ستمكاران همنشین شود؛ آن حاكم كار خلافى انجام داد، این شخص هم سكوت كرد. سكوت كردن در مقابل كار خلاف، مهر امضا بر عمل كسى است كه مرتكب خلاف گردیده است و باعث مىشود كه شخص، همنشین خلافكار بشود.
بعد مىفرماید «و قد علمتم انّ هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان» كسانى كه من با آن ها
1. بحارالانوار، ج 44، ص 382، باب 37، روایت 2.
2. یس، 61 ـ 60.
مواجه هستم، یعنى بنى امیه، ملازم اطاعت شیطان شدند «و تولوا عن طاعة الله» عهد خدا این بود كه «أن لا تعبدوا الشیطان انه لكم عدو مبین» این عهد را بر عكس كردند، اطاعت شیطان مىكنند، اما خدا را اطاعت نمىكنند. «و اظهروا الفساد» مورد شاهد من این عبارت است. این ها فساد را ظاهر كردند، فساد را در جامعه پدید آوردند، چه كار كردند؟ در عطف تفسیر عبارت قبل مىفرماید: «و عطّلوا الحدود» حدود الهى را تعطیل كردند، در موردى كه باید دست دزد را ببرند، نمىبرند، جایى كه باید زانى و زانیه را تازیانه بزنند، نمىزنند و آن جا كه باید سایر احكام الهى را اجرا كنند، نمىكنند. این ها فساد است، در فرهنگ حسین(علیه السلام) این ها فساد است. «و استأثروا بالفىء» بیت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بیت المالى كه باید صرف همه مسلمانان بشود، امكاناتى كه باید به طور یكسان در اختیار همه قرار بگیرد، در اختیار دار و دسته خود قرار مىدهند، «و أحلوا حرام الله» آن چه را خدا حرام كرده مىگویند نه، مقدار كم آن عیب ندارد! یا الآن اشكال ندارد! اسلام سیّال است! فقه پویا مىخواهیم! دیروز حرام بود، امروز حلال است! كارى كرده اند كه حتى بچه هاى متدین مىپرسند چه وقت رقصیدن حلال مىشود؟ آیا هنوز حلال نشده است؟ چه زمانى دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جایز مىشود، هنوز آقایان اجازه نداده اند؟ مىگویم این مسایل حلال شدنى نیست، چیزى كه خدا حرام كرده حرام است. مىگویند نه، خیلى چیزها هست كه حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت این ها حلال مىشود؟ صادقانه سؤال مىكنند! فقه پویا را به این شكل تعریف مىكنند، یعنى احكام خدا روزى تغییر مىكند، چه كسى تغییر بدهد؟ قدرت حاكم! بعد امام(علیه السلام) مىفرماید حال كه این گونه شده است.
مگر رسول الله(صلى الله علیه وآله) نفرمود كسى كه این رفتارها را تغییر ندهد با آن ها در جهنم همنشین خواهد بود در چنین زمانى چه كسى از من سزاوارتر است كه علیه این ها قیام كند، تا این مطالب را تغییر دهد؟ «و انى أحق بهذا الامر» من سزاوارترین كسى هستم كه باید این ها را تغییر بدهد. پس، حركت من براى اصلاح این موارد است.
آن جا كه گفتم «خرجت لطلب الاصلاح فى أمة جدى»1 یعنى این مطالب. مصداق «اصلاح» این موارد است؛ باید حدود الهى برگردد، باید بیت المال مسلمین به طور یكسان در اختیار همه قرار بگیرد، باید مردم به طور یكسان از تسهیلات اقتصادى، ادارى، قانونى استفاده كنند،
1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
نه این كه فقط خویش و قوم ها، دار و دسته، هم حزبى ها و هم جبهه اى ها از امكانات و تسهیلات استفاده ببرند. این ها فساد است و باید در مقابل این فسادها قیام كرد. حسین(علیه السلام) قیام كرد تا این فسادها را بر اندازد. اگر كسانى اصلاح طلبى را این مىدانند، همان طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند، همه طالب چنین اصلاحى هستند، چه كسى با این اصلاح مخالف است؟ مگر كسى كه مسلمان نباشد. البته هستند كسانى كه با چنین اصلاحى مخالف اند، ولى آن ها همان كسانى هستند كه به خدا و احكام خدا ایمان ندارند، دروغ مىگویند كه مسلمان اند، براى فریفتن من و شما ادعاى اسلام مىكنند.
اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سیستم اسلامى، بر اساس نظام ارزشى اسلامى، نه آنچه را كه آمریكا یا سایر كفار اصلاح مىدانند. براى ما آمریكا یا هر كس دیگر چه تفاوتى مىكند. چون او بیش تر اصرار مىكند ما او را سمبُل قرار داده ایم، و الاّ براى ما آمریكا با كسان دیگر فرقى نمىكند، هر كافرى همین گونه است. هر كه با ارزش هاى اسلامى مخالف است ما دشمن او هستیم؛ ما خواستار تحقق ارزش هاى اسلامى هستیم، مىخواهیم احكام خدا اجرا شود. دنیا مىگوید این كارها خلاف اعلامیه حقوق بشر است، مىگوییم آن اعلامیه براى خودتان. ما تا جایى با این اعلامیه موافقیم كه در فرهنگ اسلامى جایگاه خودش را داشته باشد. «خوب» در نظر ما آن است كه اسلام مىگوید خوب است، «بد» هم آن است كه اسلام مىگوید بد است؛ نه آنچه شما یا پارلمان اروپا یا كنگره آمریكا بگوید، گفته هاى آن ها براى ما حجیت ندارد، مراجع تقلید ما باید بفرمایند، قرآن باید بفرماید، سنت رسول الله(صلى الله علیه وآله) باید بفرماید.
امام حسین(علیه السلام) در بیان دیگرى، مشابه همین مىفرماید: «اِنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانَ وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ فى الاَْرْضِ وَ أَبْطَلُوا الْحُدُودَ وَ شَرِبُوا الْخُمُور»؛ این ها حدود الهى را باطل كردند، تعطیل حدود، یك مطلب است؛ باطل كردن، از آن بالاتر است. گاهى مىگویند امروزه شرایط به گونه اى نیست كه ما حدّ الهى را اجرا كنیم. ولى زمانى هم مىگویند این حكم بى مورد است، این قانون خلاف ارزش هاى انسانى و انسانیّت است، آن گونه كه جبهه ملى درباره لایحه قصاص گفتند،1 و امروز اتباع آن ها به صورت صریح تر مىگویند و مىروند در كنفرانس برلین و در آن جا رسماً احكام اسلامى را محكوم كرده و
1. ر.ك: میزان، زمستان 1359 و بهار 1360.
مىگویند باید تغییر كند!1 و متأسفانه بعضى از روحانى نماها نیز چنین افتضاحاتى به بار مىآورند! آن كسانى كه خودشان را مدافع قانون اساسى مىدانند اقلا این بى دین ها را به محاكمه بكشانند؛ شما ضروریات اسلام را انكار كرده اید! شما آبروى اسلام را در كشورهاى خارجى برده اید! دفاع از قانون اساسى این ها را اقتضا نمىكند؟ آیا فقط اقتضا مىكند كه جلوى روزنامه ها را باز بگذاریم تا هر غلطى مىخواهند بكنند؟ هر جسارتى مىخواهند به مقدسات بكنند؟ فقط در این صورت دفاع از قانون اساسى مىشود؟ انصاف كجاست؟ شرف كجاست؟
امام حسین(علیه السلام) مىفرماید: «أَنَا أَولى بِنُصْرَةِ دینِ اللّهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِه» من به این كه دین خدا را یارى كنم و شریعت خدا را عزیز گردانم اولى هستم. این ها شریعت خدا را منزوى و ذلیل كردند، از جامعه كنار زدند، من كه پسر پیامبرم(صلى الله علیه وآله)اولى هستم به این كه در مقام عزیز كردن شریعت خدا بر آیم. «وَ الْجِهادِ فى سَبیلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِى الْعُلْیا» من باید در راه خدا جهاد كنم، ابى عبد الله حركت خود را جهاد در راه خدا مىداند، با این هدف كه «لتكون كلمة الله هى العلیا» تا سخن خدا برترین باشد، كسى بالاتر از سخن خدا حرفى نگوید، آن جا كه گفتند «خدا گفته است»، همه خضوع كنند. نه این كه بگوید خدا گفته، ولى این حرف براى 1400 سال پیش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا مىفهمیم!
هدفى كه امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه خود براى برادرش فرمود این بود، «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» شاید كلمه «طلب» اشاره به این مطلب باشد كه، من نمىگویم مىتوانم چنین كارى را انجام دهم، همه مشكلات را حل و فسادها را برطرف كنم، اما در این راه تكاپو مىكنم و قدم برمىدارم؛ نهایت سعى خود را مىكنم، اگر مردم هم كمك كرده و به وظیفه شان عمل كردند، این كار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم كمك نكردند، من به وظیفه خود عمل كرده ام. پس هدف «طلب الاصلاح» بود، و این هدف به بهترین وجه تحقق پیدا كرد.
آیا از دست یك انسان یا مجموعه كوچكى از انسان ها بیش از این بر مىآمد كه چنین تحولى ایجاد كند؟ تحولى كه بعد از هزار و سیصد و چند سال این چنین هیجان در مردم پیدا شود، از شرق و غرب عالم براى حسین(علیه السلام) گریه كنند، به یاد حسین(علیه السلام) و براى احیاى دین خدا قیام كنند. یكى از ثمرات آن، انقلاب اسلامى ایران بود و نظیر چنین ثمراتى در تاریخ
1. ر.ك: كیهان، 23، 24 و 25 فروردین 1379، گزارش هاى مربوط به كنفرانس برلین.
اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شاید هیچ كدام به شكوهمندى انقلاب اسلامى ایران نبوده است. باید هم چنین باشد، چون تجربه ها تكرار مىشود، مردم از گذشته ها بیش تر عبرت مىگیرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامى بیش تر پند مىگیرند. چرا امسال عزادارى ها بیش تر و بهتر از سال هاى دیگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان مىبینید، اگر دو برابر سال هاى قبل نباشد، چیزى در همین حدود است. بحمد اللّه، شهرستان هاى دیگر هم به همین صورت است، چرا؟ براى این كه دشمنان حسین(علیه السلام) و این احمق ها دست خود را رو كردند؛ مردم تا به حال باور نمىكردند كه این ها دشمن امام حسین(علیه السلام) هستند. اگر هم مطالبى در زمینه هدف واقعى این افراد گفته مىشد، كسى باور نمىكرد، مىگفتند این مسائل نادر است؛ یا این مطالب بد بینانه است. اما حالا دیدید چگونه دست ها رو شد؟ در چند شهر ایران در همین شب هاى تاسوعا و عاشورا آمدند به دسته هاى عزادارى حمله كردند،1 مانند رشت و خرم آباد. كسانى كه نمىدانند، روزنامه نمىخوانند یا رادیو گوش نمىكنند، بدانند. البته چند نفر بیش تر نبودند، اما براى این كه به دیگران جرأت بدهند و دیگران را گستاخ كنند، حركتى هر چند كوچك انجام مىدهند، تا قداست سیدالشهداء(علیه السلام) و امنیت عزادارى از بین برود، ولو با یك ترقه باشد. این اقدامات رفتارهایى حساب شده است. بى جهت آن شخص نگفت كه امسال در ایران ناامنى هایى خواهد شد. آن ها از سال پیش نقشه آن را كشیدند. زمانى كه دیدند نقشه هیجدهم تیرماه سال گذشته به ثمر نرسید، سعى كردند اشتباهات خود را تصحیح كنند و كودتاى دیگرى راه بیندازند. فهمیدند كه تا زد و خورد و كشت و كشتار نشود، آن ها نمىتوانند از آب گل آلود ماهى بگیرند. نقشه كشیدند كه در این سال این كارها را بكنند. در اصفهان اعلامیه مىدهند كه ما شلوغ خواهیم كرد، در رشت و خرم آباد به دسته هاى سینه زنى جسارت مىكنند، در بعضى جاهاى دیگر بعضى از اوباش به حضرات معصومین(علیهم السلام) جسارت مىكنند. براى این كه حریم ها را بشكنند. این ها كارهایى است كه دارند مىكنند؛ آیا اسم این كارها اصلاح طلبى است؟ كسانى كه زمینه را براى این كارها فراهم كردند، آن ها اصلاح طلبند یا افساد طلب؟ آیا در منطق قرآن، آن ها مصلح اند یا مفسد؟ آنان مؤمنند یا منافق؟ «أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لایَشْعُرُون».2
1. ر.ک: همان، 1379/01/28، ص 2؛ جمهوری اسلامی، 1379/01/22، ص 2.
2. بقره، 12.