درس سوم:
از فراگیر انتظار میرود:
ـ مقصود از جواز فهم قرآن را بیان و دیدگاههای عمده در این مسئله را به اختصار معرفی كند؛
ـ ادلهٔ مخالفان جواز فهم قرآن را بیان و نقادی كند؛
ـ ادلهٔ جواز فهم قرآن را تبیین كند؛
ـ ارزش فهم ما از قرآن را توضیح دهد.
أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؛ آیا در قرآن نمیاندیشند؟نساء، 82.
پس از اثبات امكان فهم غیر معصومان از قرآن، این پرسش مطرح میشود كه آیا این فهم و تفسیر، جایز است یا آنكه به رغم ممكن بودن، جایز نیست و فقط برای معصومان رواست كه به تفسیر قرآن بپردازند و فقط بیان آنان در فهم مقصود خدا از آیات، معتبر است؟
دراین باره، نیز، دو دیدگاه عمده وجود دارد: یكی دیدگاه عدم جواز كه فقط فهم و تفسیر معصومان را روا و دخالت غیر معصوم را در شرح و تفسیر مفاهیم قرآنی ناروا میداند(1)، و دوم دیدگاه كسانی است كه فهم و تفسیر را برای غیر معصوم نیز جایز دانستهاند، مشروط به اینكه اصول و قواعد فهم قرآن مورد توجه و عمل مفسر قرار گیرد.
پیش ازبیان ادلـه طرفین،لازم است به این نكته اشاره كنیم كه جواز فهم و تفسیر
1. قائلان به عدم جواز فهم قرآن، خود دو دستهاند: نخست آنان كه فهم هیچ آیهای را جز با دریافت از معصومان روا نمیدانند، و دیگر آنان كه فهم و استنباط احكام نظری از قرآن را منوط به تفسیر اهلبیت(علیهم السلام) كردهاند. محمد بن حسن حر العاملی در الفوائد الطوسیه، ص 325 به هر دو دیدگاه و در وسائل الشیعه به دیدگاه دوم تصریح كرده است. ر.ك: وسائل الشیعه، ج 27، باب 13 از ابواب صفات قاضی، ص 176. یوسف بن احمد بحرانی نیز به دیدگاه اول اشارتی كرده است. ر.ك: الدرر النجفیه، ص 169.
قرآن از دو منظر قابل بحث است: یكی جواز تكلیفی، و دیگری جواز وضعی. مقصود از جواز تكلیفی بیان این نكته است كه اقدام به تفسیر قرآن از نظر شرعی جایز است و منعی ندارد و مقصود از جواز وضعی آن است كه در هر صورت، حاصل تلاشهای علمی مفسر در فهم مفاد آیات و كشف مقصود خدا از آن، حجّیت دارد یا آنكه به كلی بی اعتبار است؟ برخی از ادله قائلان به عدم جواز، عام بوده و هر دو نوع جواز را نفی میكند؛ اما برخی دیگر فقط یكی از آن دو را از میان برمیدارد؛ مثلاً استدلال به آیات و روایات بازدارنده از پیروی گمان، هر دو نوع جواز تكلیفی و وضعی را مد نظر دارد؛ ولی استدلال به روایات بازدارنده از تفسیر به رأی بر عدم جواز تكلیفی و استناد به روایات بیانگر تحریف، جواز وضعی تفسیر را هدف قرار میدهد.
كسانی كه به جایز نبودن فهم قرآن متعتقدند، به ادله ذیل استناد كرده اند:
قرآن قابل فهم است؛ ولی این فهم یقینآور نیست و حاصلی جز گمان به مقصود خداوند در پی ندارد؛ بنابراین فهم و تفسیر ما (غیر معصومان) از قرآن مستلزم نسبت دادن اموری به خدای تعالی است كه علم بدان نداریم.این استنادباتوجه به آیات وروایاتِبازدارندهٔازپیروی گمان،ناپسند و نكوهیده است. قرآن كریم در مقام نكوهش ازمشركان ومنكران قیامت،پیروی ازگمان را نكوهش كرده و آن را بیانگر حقیقت نمیداند؛ مانند: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ؛(نجم، 23)؛ جز از گمان و خواهشهای نفسانی خود پیروی نمیكنند» و «إِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛(1)
1. نجم، 28
راستی كه گمان برای رسیدن به حق كفایت نمیكند». همچنین در روایتی آمده است: «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار...؛(1) هركس درباره (مراد از آیات) قرآن سخنی بدون علم بگوید (در قیامت) جایگاه خود را از آتش فراهم آورد».
اولا،ً فهم همه گفتارها و نوشتارها ـ جز موارد صریح كه اندك است ـ ظنی است و اختصاصی به آیات قرآن ندارد. اگر فهم عقلایی از محاورات ـ كه بیشتر ظنی است ـ بیاعتبار است، باید در همه موارد بدان پایبند بود؛ از جمله در فهم روایاتی كه از معصومان(علیهم السلام) رسیده است؛ زیرا زبان قرآن و روایات، همان زبانِ متكی بر اصول محاورهٔ عقلایی است. بر این اساس، ظنی بودن فهم، اختصاصی به آیات قرآن ندارد و سخن معروفی كه گاهی گفته میشود: قرآن ظنی الدلاله و روایات قطعی الدلاله است، بیپشتوانه و عاری از حقیقت و برخلاف آیات و روایات است. آیا از عبارت قرآنی «اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُو»(2) چیز دیگری جز یگانگی خدا و نفی شرك فهمیده میشود؟
ثانیاً، آیات مورد استدلال، در باب نكوهشِ پیروی از گمان در امور اساسی اعتقادی است؛ مانند توحید و نبوت و معاد؛ بنابراین نمیتوان برای اثبات ناروایی پیروی از گمان در فهم متون به آنها استدلال كرد؛(3)
1. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص111.
2. بقره، 255.
3. درآیه 23 نجم آمده است: «إِنْ هیَ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوها أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّه بِها مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهم مِّن رَّبِّهمُ الْهدَى؛ آن خدایان چیزی نیستند جز نامهایی که شما و پدرانتان نهادهاید. خداوند هیچ دلیلی بر آن فرودنفرستاده است. (آنان) جز از گمان و خواهشهای نفسانی خود پیروی نمیکنند، درحالی که به راستی رهنمودی از سوی پروردگارشان برایشان آمده است». اینآیه وآیاتدیگریمانند 27 و 28 نجم، 66 یونس، 20
ثالثاً، گمان بر دو نوع است : یكی گمان معتبر و دیگری گمان بیاعتبار. آیات و روایاتی كه ما را از تكیه بر گمان بازمیدارد به حدس و تخمینهای بیاعتبار برخاسته از خواهشهای نفسانی اشاره دارد كه اطمینانآور نیست و عقلا بدان تكیه نمیكنند؛ بنابراین گمانهای اطمینانآور و از جمله ظواهر كتاب و سنت كه پس از بررسی قراین مختلف كلام به دست میآید، برای ما حجت است و از مصادیق قول به غیر علم نخواهد بود؛ زیرا گمان معتبر از منظر قرآن و روایات، علم تلقی شده وآثار علم بر آن مترتب میشود؛ چنانكه در عرف عقلا نیز چنین است.(1)
در روایات متعددی تفسیر به رأی نكوهش شده است؛ مانند: «من فسّر القرآن برأیه فقد افتری علی الله الكذب؛(2) هركس قرآن را با رأی خویش تفسیر كند، بر خداوند دروغ بسته است». و «ما آمن بى من فسّر برأیه كلامی؛(3) آنكه سخن مرا به رأی خود تفسیر كند، به من ایمان نیاورده است».
زخرف، 10 ذاریات و 116 و 148 انعام، بر بیپایگی گمان یاد شده در باب خداشناسی تصریح میكنند. در آیه 116 انعام چنین آمده است: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ همْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ؛ آنان جز از گمان پیروی نمیكنند و جز گمانهزنی و تخمین چیزی نمیگویند».
1. برای آگاهی بیشتر در باب حجیت ظواهر قرآن و گمانهای معتبر ر.ك: روح الله موسوی خمینی، ، انوار الهدآیه فی التعلیقهٔ علی الكفایه، ج 1، ص 239ـ247 و محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج 1، ص 229ـ 308.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 36، ص 227.
3. همان، ج2، ص297. در میان روایات تفسیر به رأی، این روایت از نظر سند معتبر است: «صدوق، عن محمد بن موسی بن المتوكل عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن الریان عن الرضا(علیه السلام) عن آبائه(علیهم السلام) عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) قال: قال رسول الله: قال الله تعالی... ».
مقصود از تفسیر به رأی، فهم آیات قرآن با تكیه بر اندیشههای خود و بهره نگرفتن از سخنان معصومان است؛ بنابراین تفسیر بدون مبنا قرار دادن روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله) واهلبیت(علیهم السلام) ، تفسیر به رأی و غیر معتبر است.
مقصود از تفسیر به رأی(1) آن است كه مفسّر بیتوجه به قواعد محاوره و ادبیّات عرب و قراین كلام و صرفاً بر اساس دیدگاه شخصی و غیر مستند خود قرآن را تفسیر كند یا آنكه پیش از مراجعه به قرآن، دیدگاهی را برگزیند؛ سپس آن را بر آیه تحمیل كند و همان را مراد خداوند از آیه مورد بحث خود قرار دهد. به همین دلیل در روایات تفسیر به رأی، واژه «رأی» به ضمیر اضافه شده تا «رأی شخص» را افاده كند. اصول محاورهٔ عقلایی و بدیهیات و ادله متقن عقلی «رأی شخص» به شمار نمیآیند. اگر كسی بر اساس مطالب بدیهی یا نزدیك به بدیهی عقلی و قراین پیوسته و ناپیوستهٔ سخن ـ كه اعتبار آن روشن است ـ قرآن را تفسیر كند، تفسیر به رأی نكوهش شدهٔ در آن روایات نخواهد بود.
بر اساس روایات بیانگر تحریف قرآن، بخشی از آیات قرآن از بین رفته یا از جای اصلی خود جدا شده است و با این تغییراتی كه پدید آمده، فهم هیچ بخشی از قرآن برای ما جایز نیست. چهبسا در آن بخشی كه تحریف شده است، آیهای بوده كه در فهم مقصود خداوند از آیه یا آیات مورد تفسیر تأثیر داشته و اكنون با
1. برای آگاهی بیشتر در بارهٔ معنای روایات نكوهشکننده از تفسیر به رأی ر.ك: محمد فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ج 1 (مقدمه پنجم)، ص 33 و 34.
نبود آن به هیچ وجه به مراد خداوند راهی نخواهیم داشت و اقدام به تفسیر، كاری نارواست.
پیشتر در بحث مصونیت قرآن از تحریف(1) به نقد و بررسی روایات تحریف پرداختیم و تحریفناپذیری قرآن را اثبات كردیم؛ بنابراین نه چیزی از قرآن كم شده و نه مطلبی به آن افزوده شده است و اگر احتمال جابجایی برخی آیات میرود، به گونهای نیست كه فهم ما را دچار اختلال كند و مقصود خداوند بر ما مشتبه شود. بدین ترتیب، تفسیر قرآن در صورتی كه با رعایت اصول و قواعد فهم قرآن همراه باشد، نتیجه آن به عنوان مقصود خداوند تعالی برای ما معتبر خواهد بود.
برای اثبات وجود فهم قرآن می توان به ادله ذیل استدلال كرد:
چنانكه پیشتر گذشت، قرآن بر اساس اصول محاورهٔ عقلایی با مردم سخن گفته و دلیلی بر بهكارگیری شیوه دیگری در بیان قرآن وجود ندارد. مخاطبان قرآن نیز، از آغاز تاكنون بر همین اساس (اصول محاوره) به فهم قرآن روی آوردهاند. اگر این شیوه فهم ناروا بود، باید به صراحت به همه اعلام میگردید تا با پرهیز از آن گرفتار كژفهمی نشوند؛ زیرا سكوت در این زمینه، مردم را به
1. ر.ك: همان، ج 1، ص 212.
گمراهی كشانده و با هدف از نزول قرآن كه هدایت مردم است ، ناسازگار و از ساحت حكیمانهٔ خدای متعال و پیامبر(صلى الله علیه وآله) دور است.
چنانكه در بحث امكان فهم گفتیم، قرآن كریم مردم را به تدبر در آیات قرآن فراخوانده و فرمان داده است. بیگمان خدای حكیم و اولیای او به چیزی كه نارواست، فرمان نمیدهند؛ بنابراین وجود این فرمانها یا سفارشها، دلیل روا بودن فهم ما از قرآن است. نمیتوان گفت كه مقصود از اینگونه آیات آن است كه مردم با مراجعه به پیامبر و اهلبیت از مفاد آیات باخبر شده و در آن تدبر كنند؛ زیرا ظاهر این آیات و روایات، بر تدبر و فهم مستقیم و بیواسطهٔ مخاطبان قرآن دلالت دارد. همچنین قرآن كریم در چند مورد برای اثباتِ از سوی خدا بودنِ خود، مخاطبان را به همانندآوری فراخوانده است. تا هماهنگی كامل و عدم اختلاف آیات قرآن با یكدیگر و ناتوانی خود از ارائهٔ چنین مطالبی را به عیان بنگرند. به طور طبیعی پیشفرض چنین فراخوانی، جایز بودن فهم و تفسیر مخاطبان است.
دستههای مختلفی ازروایات اهلبیت(علیهم السلام)كه پیشتر در بحث امكان فهم مطرح شد، دلالت روشنی برجوازفهم قرآن دارد؛زیرا دستور و تاكید بر تدبر در قرآن، آموزش شیوه فهم و تفسیر قرآن، دستور به تمسك به قرآن در فتنهها و معیار بودن قرآن برای ارزیابی روایات كه در روایات اهلبیت(علیهم السلام) مطرح شده است، همه، بر این اصل مسلم مبتنی است كه فهم درست و معتبر آیات، امكانپذیر است.
1. در باب جواز و اعتبار فهم قرآن دو دیدگاه عمده وجود دارد: یكی به عدم جواز و دیگری به جواز فهم، مشروط به رعایت معیارهای لازم قائل است؛
2. مخالفان جواز فهم قرآن مدعیاند كه فهم غیر معصومان از قرآن، یقینآور نیست و مستلزم نسبت دادن اموری به خدای تعالی است كه علم به آن نداریم؛ از این رو فهم قرآن با توجه به آیات و روایات بازدارندهٔ از پیروی گمان، كاری نارواست؛
3. آنان بر این باورند كه روایات نكوهشگر تفسیر به رأی، به صراحت غیر معصومان را از تكیه بر آرای خود در تفسیر بازداشته است؛
4. دلیل دیگر مخالفان، روایات بیانگر تحریف است كه به زعم آنان استنادِ مفاد آیات را به خدای تعالی برنمیتابد؛
5. ظنی بودن فهم متون و محاورات، اختصاصی به قرآن ندارد. گمان نیز بر دو نوع است: معتبر و نامعتبر. فهم و تفسیر قرآن، بر اساس معیارهای فهم معتبر است و مصداق قول به غیر علم نیست؛
6.مقصودِ آیات و روایاتِ مورد اشاره، بسنده كردن به گمان در امور اعتقادی است و از دایرهٔ بحث خارج است؛
7. مقصود از روایات بازدارندهٔ از تفسیر به رأی، دخالت دادن آرای شخصی بدون استناد به دلیل و معیارهای صحیح در فهم قرآن است؛
8. روایات بیانگر تحریف قرآن، قابل استناد نیست . این روایات را در بحث از مصونیت قرآن نقد كردهایم؛
9. فهم متون بر اساس اصول محاوره، روشی عقلایی و مورد تایید اسلام است و مردم این روش را در فهم قرآن نیز به كار گرفتهاند. اگر این شیوه جایز نمیبود، میبایست بدان هشدار داده شود تا هدف نزول قرآن كه هدایت مردم است، از میان نرود؛
10. آیات بیانگر تدبر در قرآن، آیاتی كه مخالفان قرآن را به همانندآوری فراخوانده است و نیز روایات بیانگر لزوم تدبر در قرآن، روش فهم، معیار بودن قرآن در ارزیابی روایات و سفارشكننده مردم به پناهجویی و تمسك به قرآن، بر اعتبار وجواز فهم قرآن دلالت دارد.
1. مقصود از جواز فهم قرآن چیست؟
2. آیا استدلال به قرآن بر جواز فهم آن، استدلالی دوری نیست؟
3. آیا فهم ما از همه آیات قرآن ظنی است؟ چرا؟
4. دو دلیل از ادله مدعیان جایز نبودن جواز فهم همگان از قرآن را بیان و نقادی كنید.
1. البیان فی تفسیر القرآن، سیدابوالقاسم موسوی خویی، ص261ـ271، قم، دار الثقلین، 1418 ق.
2. تسنیم، عبدالله جوادی آملی، ج1، ص52 به بعد، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.
3. روششناسی تفسیر قرآن، علیاكبر بابایی و همكاران، ص55ـ58، تهران، سمت، 1379 ش.
4. قرآن در قرآن، عبدالله جوادی آملی، ص353ـ384، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.
5. مدخل التفسیر، محمد فاضل لنكرانی، ص161ـ172، تهران، [بینا]، 1400 ق.