درس پنجم: شرایط علمی تفسیر قرآن

 

درس پنجم:

شرایط علمی تفسیر قرآن

 

 

از فراگیر انتظار می‌رود:

ـ انواع شرایط فهم قرآن را بیان كند؛

ـ اصول محاورهٔ عقلایی را نام ببرد؛

ـ نقش واژه‌شناسی در فهم آیات را تبیین كند؛

ـ انواع قراین و قیود كلام را بشناسد؛

ـ نقش روایات در فهم قرآن را به تفصیل بیان كند؛

ـ تأثیر دانش‌های تجربی و شرایط استفاده از آن را در فهم قرآن بیان كند.

 

 

 

«قال الله جل جلاله: ما آمن بی من فسّر برأیه كلامی؛ هركس سخن مرا به دلخواه خود تفسیر كند به من ایمان نیاورده است». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 291.

شرایط فهم قرآن

در درس‌های گذشته ضمن اثبات امكان و جواز فهم قرآن برای غیر معصوم اشاره شد كه تفسیر، دارای شرایطی است. در یك تقسیم‌بندی كلی می‌توان شرایط فهم قرآن را به دو دسته شرایط علمی و شرایط روحی (و روانی) تقسیم كرد. در این درس به بیان شرایط علمی فهم قرآن می‌پردازیم.

شرایط علمی

چنان‌كه پیش‌تر گفتیم، مرتبه‌ای از فهم قرآن با رعایت اصول و قواعد فهمِ زبان عربی برای همه میسر است. برخی از این اصول، مشتركِ میان همه متن‌هاست و برخی دیگر ویژه قرآن است؛ بنابراین اصول و قواعد فهم قرآن دو گونه است: 1. قواعد مشترك یا اصول محاورهٔ عقلایی؛ 2. قواعد ویژه فهم قرآن.

اصول محاورهٔ عقلایی

انسان‌ها هر زبانی كه داشته باشند، در محاورات خود اصولی را رعایت می‌كنند كه توجه به آن در فهم سخنِ آنان ضرورت دارد. یكی از اساسی‌ترین اصول یاد

شده، قواعد دستور زبان است. از آنجا كه زبان قرآن عربی است، برای فهم آن باید به قواعد زبان عربی آگاهی یابیم. راه دستیابی به این قواعد، فراگیری علوم ادبی؛ اعم از لغت، صرف، نحو، معانی و بیان است. در این درس قواعد یاد شده را به اختصار بررسی خواهیم كرد.

‌‌‌‌أ) واژه‌شناسی

نخستین قدم در فهم هر سخن، تلاش برای شناخت واژگان به كار رفتهٔ در آن است. این تلاش ویژه بیگانگان با زبان متن نیست؛ زیرا معنای همه واژه‌های موجود در یك زبان برای همه افراد ـ حتی دانشمندان آن زبان ـ آشكار نیست و فقط جمع خاصی بر معانی بشتر معنای آن واژه‌ها اشراف دارند. برخی پرسش‌های مخاطبان عرب زبان قرآن ‌از معانی برخی واژه‌های قرآنی، شاهد این مدعاست؛ مثلاً ابن عباس كه از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، می‌گوید: من معنای واژه «فطر» در «فاطر السماوات»(1) را نمی‌دانستم تا آن‌گاه كه دو اعرابی را دیدم كه در باب مالكیت چاهی منازعه می‌كردند و یكی به دیگری می‌گفت: «

» یعنی من ابتدا آن را حفر كردم.(2) اكنون كه قرن‌ها از نزول قرآن می‌گذرد، ضرورت بازشناسی معانی واژگان قرآن در عصر ما ـ به دلیل فاصله زمانی با عصر نزول ـ بسی بیشتر و دشوارتر است؛ زیرا برخی از واژگانی كه در زمان نزول در معانی خاصّی به كار می‌رفته، تحول معنایی یافته و معنای رایج آن با معنا یا معانی عصر نزول، متفاوت است. افزون بر اینكه در هر زبانی واژگانی نه‌چندان رایج وجود دارد كه به دلیل رساتر و مناسب‌تر بودن آنها از دیگر واژگان رایج، گاه مورد


1. انعام، 14.

2. عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 354.

استفاده متون دقیق قرار می‌گیرد و در قرآن كریم نیز در مواردی از این گروه واژگان استفاده شده است. برای شناخت واژگان قرآن ـ همانند دیگر متون ـ باید هم ریشه و هم ساختار واژه‌ها باید مورد توجه قرار گیرد. در این قسمت به بررسی واژه‌شناسی قرآن و نكاتی می پردازیم كه در مورد ریشه‌شناسی و ساختارشناسی آن باید مورد توجه قرار گیرد.

برای شناخت واژگان قرآن، راه‌های مختلفی پیش روست. نخستین و نزدیك‌ترین راه ریشه‌شناسی واژه‌ها، مراجعه به فرهنگ‌های واژگان عربی است كه متخصصان واژه‌شناسی بر اساس مدارك موجود در زبان عربی، معانی واژه را بررسی و بیان كرده‌اند. باید دانست كه برخی واژه‌ها دارای اشتراك لفظی است، یعنی یك واژه چند معنای متفاوت دارد(1) و گاه دارای معانی متضاد با یكدیگر است؛ مانند واژه «قُرء» كه به صورت جمع در آیه شریفه «وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَء؛(2)زنان طلاق داده شده سه قرء (پاك شدن) از ازدواج خویشتن‌داری كنند». این واژه در لغت به دو معنای متضاد «طهر» و «حیض» آمده است؛ ولی در تلاش برای فهم واژگان قرآن، نباید به فرهنگ‌های واژه‌شناسی بسنده كرد؛ زیرا كتاب‌های واژه‌شناسی فقط به ابعاد اندكی از كاوش‌های واژه‌شناسی می‌پردازند و تلاش اصلی آنان،در باب بیان ریشهٔواژه‌ها و كاربردهای مختلف آن اعم از حقیقی و مجازی است، در حالی كه ساختار مختلف و متنوع واژه‌ها، تمایز معانی مجازی


1. مانند واژه عین كه معانی متعددی دارد و در هر جایی در یكی از آن معانی به كار می‌رود. در قرآن نیز در برخی از آن معانی به كار رفته است؛ مانند: «وَابْیَضَّتْ عَیْنَاه مِنَ الْحُزْنِ فَهوَ كَظِیمٌ؛ (یوسف، 84) و چشمان او از غم (فراق) یوسف سفید (و نابینا) شد». و: «عَیْنًا فِیها تُسَمَّى سَلْسَبِیلاً؛ (انسان، 18) چشمه‌ای در آن (بهشت) كه (آن را) سلسبیل ـ روان و گوارا ـ نامند».

2 . بقره، 228.

و كنایی از معانی حقیقی، تشخیص معانی عصر نزول از معانی جدید و موارد كاربرد واژه‌ها در قرآن، كمتر به دقت و تفصیل مورد توجه واژه‌شناسان قرار گرفته است.

ساختارشناسی

بعضی از واژه‌ها در ریشه با برخی دیگر مشتركند؛ ولی تفاوت ساختاری هر یك از واژه‌ها، معنای خاصی به آن می‌دهد.(1) دانش «صرف» در زبان عربی، عهده‌دار بیان ساختار واژگان است و آگاهی از آن در فهم ساختارهای متفاوت از یك ریشهٔ لغوی ضرورت دارد.

در لزوم توجه به نقش تفاوت ساختارها در معانی واژه‌های قرآنی، باید دانست كه گاهی برخی از ریشه‌ها كه دارای دو معنای متضادند، فقط در ساختار خاصی یكی از آن دو معنای متضاد را دارد؛ مانند ریشهٔ قسط در آیه «وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛(2) و اگر داوری كنی، در میان آنان به عدالت حكم كن كه خداوند دادگران را دوست دارد». این ریشه در ساختار باب افعال، فقط به معنای دادگری به كار می‌رود؛ در حالی كه در ساختار ثلاثی مجرد، به معنای ستمگری نیز آمده است(3)؛ مانند آیه «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛(4) اما ستمگران هیزم دوزخند».


1. مانند واژه‌های عِلم، عَلِمَ، یعلم، تعلم، اِعلم، عالم، اَعلم، معلوم و ... كه ریشهٔ واحدی دارند؛ ولی ساختار (هیئت) متفاوت آنها معانی متفاوتی پدید آورده است.

2. مائده،42.

3. «ففى العدل لغتان، قسط واقسط وفى الجور لغهٔ واحدهٔ قسط بغیر الالف». ر.ك: محمد ابن منظور، لسان العرب. «قسط قسطاً من باب ضرب وقسوطاً جار وعدل ایضاً فهو من الاضداد قاله ابن القطاع واقسط بالالف عدل والاسم القسط». احمد فیومى، المصباح المنیر.

4. جن، 15.

همچنین ساخت برخی از باب‌های مزید فیه، معانی متعددی دارد؛ از جمله باب تفعیل كه به معانی زیر آمده است: تكثیر (مانند موّتت الآبال؛ شتران زیادی مردند)، مبالغه (مانند صرّح؛ به خوبی آشكار شد)، تعدیه (مانند فرّحته؛ او را خوشحال كردم)، نسبت (مانند كفرّته؛ نسبت كفر به او دادم) و سلب (مانند جلّدت البعیر؛ پوست شتر را كندم).(1) بنابراین دانستن معانی مختلف این باب‌ها در فهم معنای مقصود از واژه‌ها در آیات قرآن، ضروری است. افزون بر این، قیود وادوات نیز، معنای واژه را تغییر می‌دهند؛ مانند حروف جاره كه هریك معنای خاصی به یك ریشه می‌دهند.(2)

مصداق‌های سه‌گانه

هر واژه به طور طبیعی در ابتدا برای معانی و مصداق‌های مادی و محسوس وضع شده است؛ زیرا بشر نخست با امور محسوس سر و كار داشته و با توجه به آنها


1 . ر.ك: مسعود تفتازانی، شرح التصریف، چاپ شده در جامع المقدمات، ص 209.

2. مثلا واژه ضرب با توجه به حروفی كه با آن به كار می‌رود ، معانی مختلفی می‌یابد. «ضربه بیده او بالسوط؛ او را با دست یا شلاق زد»؛ «ضرب الشیء بالشیء؛ چیزی را با چیز دیگر مخلوط كرد»؛ «ضرب بیده الی الشیء؛ با دست به چیزی اشاره كرد»؛ «ضرب اللیل علیهم؛ شب بر آنان دراز شد»؛ «ضرب بذقنه؛ ترسید»؛ «ضرب الیه وقتا؛ زمانی برای او معین كرد»؛ «ضرب له مثلا؛ برای او مثال آورد» ؛ «ضرب الیه؛ به او مایل شد»؛ «ضرب علیه ضریبه؛ مالیات بر او بست»؛ «ضرب علی یده؛ او را بازداشت»؛ «ضرب علی المكتوب؛ نوشته را مهر كرد»؛ «ضرب فی الماء؛ شنا كرد»؛ «ضرب علی كفه؛ با او معامله كرد»؛ «ضرب اللبن فی السقاء؛ شیر را در مشك نگه داشت»؛ «ضرب عن كذا ؛ از چیزی روگردان شد»؛ «ضرب بنفسه الارض ؛اقامت كرد»؛ «ضرب فی الارض؛ به سفر تجارتی و یا جنگ رفت» و ... ر. ك: موسی بن محمد بن الملیانی الاحمدی، معجم الافعال المتعدیهٔ بحرف، ص 205 و 206.

واژگان را برای این معانی وضع كرده، و پس از آن در معنای اعتباری نیز به كار گرفته شده است. گاهی نیز همان واژه را در معنای فرا طبیعی كه فراتر از ظرف حسّ و اعتبار است، به كار می‌برند. بدین ترتیب، هر لفظی ممكن است سه مصداق داشته باشد: حسی، اعتباری و حقیقی؛(1) مانند واژه «نزول»(2) كه نخست درباره فرود اشیای مادی وضع شده و سپس در معنای اعتباری و در نهایت در معنای حقیقی (مانند فرود قرآن كریم كه نه مادی و نه اعتباری است) به كار رفته است؛(3) بنابراین كسی كه در پی فهم قرآن است، باید به خوبی مصداق‌های یاد شده را از هم بازشناسد و با توجه به قراین موجود برای هر آیه، معنای مناسب را برگزیند.(4)

راه باز‌شناسی معانی مجازی و كنایی

مجازگویی در همه زبان‌ها وجود دارد و بر اساس ذوق و قریحهٔ انسانی واژه‌ا‌ی را در غیر معنای حقیقی به كار می‌برند؛ مثلاً واژه شیر (حیوان درنده) در مورد فرد شجاع نیز به كار رفته است؛ ولی این كاربرد مجازی است، و چنان‌كه درباره مشترك لفظی گفتیم، در اینجا نیز برای پی بردن به اینكه معنای حقیقی یا مجازی


1 . آیا معانی اعتباری و حقیقی واژه‌ها مجازی است یا آنكه ابتدا مجاز بوده و سپس حقیقت شده است؟ این پرسشی است كه در اینجا بدان نمی‌پردازیم.

2 . یا مانند «ید» كه نخست برای دست جسمانی وضع شده و سپس آن را در معنای اعتباری مالكیّت به كار برده‌اند. معنای حقیقی آن نیز، تصرف حقیقی و قدرت مطلقه در ظاهر و باطن جهان است. در آیه «تَبَارَكَ الَّذِی بِیَدِه الْمُلْك؛ (ملك، 1) خجسته باد كسی كه فرمانروایی به دست اوست.» همین معنای سوم اراده شده است.

3 . ر.ك: همین كتاب، ج1، ص31.

4. برای آگاهی بیشتر در بارهٔ لزوم توجه به مصداق‌های غیر حسی واژگان قرآن، ر.ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، ج1، ص9 به بعد.

اراده شده، ‌دقت ویژه‌ای لازم است تا در صورت وجود قرینه‌ای بر معنای مجازی، آیه را طبق معنای مجازی تفسیر كنیم وگرنه واژه، به همان معنای حقیقی خواهد بود؛ بنابراین برای فهم سخنی كه كاربردهای مجازی در آن محتمل است، پیش از هر چیز باید به دنبال قراین احتمالی بود و بدون جست و جوی كافی نمی‌توان واژه‌ را به معنای حقیقی‌اش حمل كرد. قرینه، گاهی لفظی و گاهی مقامی است. قرینهٔ لفظی، متن آیات یا روایاتی است كه به نوعی بیانگر مقصود از واژه مورد نظر است.(1) قرینهٔ مقامی نیز، شرایطی است كه هنگام نزول قرآن وجود


1. مانند واژه «دین» كه در لغت به معانی طاعت ، حكم، كیش، جزا و ... آمده است. در آیات قرآن نیز، در برخی از آن معانی به كار رفته و با توجه به قرینه، معنای آن (در هر مورد) به دست می‌آید. در آیه: «لَكُمْ دِینُكُمْ وَلِیَ دِین؛ (كافرون، 6) دین شما برای خودتان و دین من برای خودم». دین به معنای كیش و آیین است و قرینهٔ آن، آیاتی است كه پیش از آن آمده: «قُلْ یَا أَیُّها الْكَافِرُون * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ». همچنین روایاتی كه سبب نزول سوره كافرون را فراخوان كافران از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به آیین خود می‌داند، قرینه بر این معناست. ر.ك: علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 445 و عبدالرحمن سیوطی، لباب النقول، ص 218 . بنابراین معانی دیگر دین در اینجا اراده نشده است. همچنین دین در آیاتی چون: «مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ؛ (حمد، 4) فرمانروای روز حساب (و جزای قیامت)» و : «وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ؛ (ذاریات، 6) به راستی كه (روز) جزا محقق خواهد شد». به معنای جزاست؛ زیرا هم مقام (مناسبت حكم و موضوع) مناسب معانی دیگر نیست و هم آیاتی كه در موارد دیگر آمده، قرینهٔ بر آن است؛ مثلاً در آیات 17ـ 19 انفطار آمده است: «وَمَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * یَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَیْئًا وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّه». یوم الدین در این آیات، روز حساب قیامت معرفی شده است یا در سوره طور آمده است: «إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ» و در آیه 7 مرسلات می‌فرماید: «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ». این دو آیه نیز وقتی در كنار آیه 6 ذاریات قرار گیرند، دلالت دارد كه مقصود از دین در آن ، جزای آخرتی است.

داشته و مخاطبان قرآن با توجه به آن شرایط، معنای مورد نظر از واژه‌های مشترك را می‌فهمیده‌اند.

بنابراین اگر در جایی قرینه لفظی نداشتیم، باید از بود یا نبود قرینهٔ مقامی آگاه شد. نمونهٔ توجه به این قرینه در سخنان آدمی، تفسیرهایی است كه مفسران سیاسی از سخنان سیاستمداران ارائه می‌كنند. در ظاهر سخن سیاستمداران ، قرینهٔ لفظی بر این‌گونه تفسیرها نداریم؛ ولی مفسران با توجه به اوضاع بین‌المللی یا مكان زمان سخنرانی و مانند آن، تفسیر ویژه‌ای از آن بیان می‌كنند.(1)

واژگان منقول

برخی از واژگان هر زبان در طول زمان تحول معنایی می‌یابد و از معنای نخستین به معنا یا معانی دیگری منتقل می‌شود. واژگان زبان عربی نیز، از این دگرگونی برخوردار بوده و برخی واژه‌ها از معانی پیشین جدا شده و معانی تازه‌ای به خود گرفته‌اند. بر این اساس، هنگام فهم قرآن احتمال منقول بودن واژه را نباید از نظر دور داشت و چنانچه دلیلی بر منقول بودن واژه در زمان نزول داشتیم، باید معنای منقول را ملاك فهم آیه قرار داد؛ ولی اگر دلیلی بر آن نبود، بر اساس «اصل عدم نقل» همان معنای اولی ملاك خواهد بود. امارات و ادله كه در تشخیص معانی واژه‌ها به كار می‌آیند، بدین قرار است:

أ. كاربرد قرآنی

یكی از قراینی كه می‌توان به كمك آن به معانی واژه‌ها ـ از جمله معانی واژگان منقول ـ دست یافت، كاربرد قرآنی آنهاست. این كاربرد گاه در حدی است كه


1. در ادامه همین درس نكاتی در باره قرینه مقام بیان خواهیم كرد.

نوعی حقیقت شرعیه قرآنی را به دنبال می آورد. علامه طباطبایی(رحمه الله) از این موارد به عرف قرآن یاد می‌كند.؛(1) مثلاً واژه «زكات» كه در لغت به معنای «طهارت»، «نماء» «بركت» و «مدح» آمده(2) و همین معانی برای برخی مشتقات آن در قرآن به كار رفته است،(3) در عرف قرآن به دو معنای «مطلق انفاق در راه خدا» و «زكات واجب» آمده است و هر جا در آیات مختلف با واژه «زکات» رو به رو شویم، به معنای انفاق در راه خدا و یا زكات واجب است؛ مگر آنكه قرینه‌ای بر ارادهٔ معنای لغوی از آن بیابیم.(4)

2. كاربرد در سخنان معاصران نزول

پی‌جویی از معانی واژه‌ها در سخنان معاصران نزول قرآن (پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اصحاب،


1. ر.ك: طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص47.

2. «واصل الزكاهٔ فی اللغهٔ الطهارهٔ والنماء والبركهٔ والمدح وكله قد استعمل فى القرآن والحدیث». ر.ك: محمد ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده‌ «زكا» .

3. در27 آیه قرآن مشتقات زكات (زكی، زكّی، تزكّوا، یزكّیهم، یزّكّی، ازكی، زكىّ و...) آمده و در همه موارد به معنای لغوی به كار رفته است. جز در آیه «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّی؛ (اعلی، 14) به راستی رستگار شد هركه (زكات مال) داد»، كه به قرینهٔ روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) در معنای منقول، زكات واجب (زكات فطره) به كار رفته است. از 32 آیه‌ای كه واژه زكات در آن آمده، جز دو مورد (كهف، 81 و مریم، 13) كه به معنای لغوی است، بقیهٔ به معنای منقول است. از سی آیه دیگر، نه آیه به معنای زكات اصطلاحی (زكات واجب) نیست؛ زیرا در سوره‌های مكی است و زكات در مدینه واجب شده است؛ بلكه به معنای مطلق انفاق مال در راه خداست و بقیه به معنای زكات اصطلاحی است.

4. ر.ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص73 و ج17، ص361 و ج14، ص47 و ج6، ص10

امت اسلامی و دیگر معاصران حضرت) راه دیگری است كه می‌توان با آن به معنا یا معانی واژه‌ای قرآنی در زمان نزول دست یافت؛ بنابراین روایات نبوی ـ از این منظر كه واژگان عربی را در معنای خاصی به كار گرفته ـ و شعر و نثر شاعران و سخنوران آن دوران نیز، در كشف معانی واژه‌ها در زمان نزول سودمند است و اگر واژه‌ای دچار تحول معنایی شده باشد، از گفتار آنان به خوبی به دست خواهد آمد.(1) واژه‌هایی مانند كفر، نفاق، شرك، صلاهٔ، زكاهٔ و ده‌ها واژه دیگر كه از معانی اولیهٔ خود جدا شده و در معنای جدیدی به كار رفته، در سخنان معاصران نزول نیز تجلّی یافته است و در محاورات آنان مشاهده می‌شود؛ از این رو قرینهٔ مناسبی برای بود یا نبود معنای منقول برای آن واژگان در آن زمان به شمار می‌آید.

ب) قرینه‌شناسی

سخن گفتن با تكیه بر قیود و قراین، امری رایج در محاورات عقلایی است؛ مانند سخنی كه به شكل عام یا مطلق بیان شده، سپس مقید یا مخصصی برای آن می‌آورند.(2) این شیوه در قرآن كریم نیز به كار رفته و گاهی مخصص یا مقید،


1. روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دیگر معصومان(علیهم السلام) از نگاهی دیگر نیز ـ به عنوان مفسران قرآن كریم ـ در كشف معانی واژگان قرآن برای ما سودمند است و در آینده در بحث از روایات مطرح خواهد شد.

2. راز عام یا مطلق‌گویی و تخصیص و تقیید آن، متفاوت است. گاهی برای آن است كه گوینده‌، نخست موارد استثنای مطلبِ مورد نظر را نمی‌داند و پس از آگاهی، تبصره‌ای بر آن می‌زند؛ مانند برخی قانون‌های مجلس‌های قانون‌گذاری كه پس از چندی ـ پس از آگاهی از نواقص آن ـ تبصره‌ای بدان می‌افزایند و دامنهٔ آن را محدود كرده و یا توسعه می‌دهند. گاهی نیز گوینده به همه ابعاد و ویژگی‌های مطلب مورد نظر تسلط دارد؛ ولی برای رعایت مصلحت، نخست آن را به صورت عام یا مطلق می‌گوید و پس از تأمین مصلحت مورد نظر، خاص یا قید مربوط به آن را بیان می‌كند.‌سخنان قرآنی به دلیل علم بی‌نهایت الاهی از نوع نخست نیست و نمی‌تواند باشد.

جدای از عام و مطلق بیان شده است. خدای متعال برای رعایت مصلحت مخاطبان، برخی از قیود كلام را همراه آن بیان نكرده و پس از مدتی با فراهم آمدن شرایط لازم بدان پرداخته است. اكنون كه وجود این شیوه در قرآن قطعی است، باید برای یافتن قیود كلام كاوش كرد. شایان ذكر است كه این نكته به آیات‌الاحكام اختصاص ندارد تا گمان شود كه در دیگر آیات رعایت آن لازم نیست؛ بلكه توجه به آن در آیات معارف، از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ مثلاً در برخی آیات، شفاعت در قیامت به كلی نفی شده است ؛مانند : «یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ؛(1) روزی كه در آن داد و ستد و دوستی و شفاعت (سودمند) نیست». و: «وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ؛(2) و هیچ شفاعتی او را سودی نبخشد». اگر مراجعه‌کننده به این آیات، به آیات دیگری كه در باب شفاعت وارد شده (كه در آنها این مطلب كلی تخصیص خورده است) مراجعه نكند، از درك دیدگاه قرآن در بارهٔ شفاعت باز خواهد ماند. برخی از آن آیات بدین شرح است: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه؛(3) كیست كه در پیشگاه او جز به اجازه او شفاعت كند؟» و «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ؛(4) هیچ شفاعت كننده‌ای جز پس از اجازه او نیست». و «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ؛(5) و شفاعت در پیشگاه او نفعی نبخشد، مگر برای آنكه او اجازه دهد». با توجه به مجموع این آیات، قرآن كریم، وجود شفاعت در قیامت را مفروغ عنه و یكی از شرایط شفاعت شافعان را اجازهٔ خداوند می‌داند. البته قراین منحصر در


1 . بقره، 254.

2 . همان، 123.

3 . بقره، 255.

4 . یونس، 3.

5 . سبأ، 23.

قراین لفظی نیست و امور دیگری مانند ویژگی گوینده و شنونده، شرایط صدور كلام، وقایع خارجی مربوط به آن، مطالب عقلی یقینی و برهان‌های بدیهی و قطعی نیز، در مواردی قرینه فهم كلام می‌شوند؛ از این رو درك درست مقصود گوینده، جز با تكیه بر آنها فراهم نمی‌آید و به این لحاظ شناخت آنها در فهم و تفسیر قرآن كریم ضروری است. در اینجا به اجمال به بررسی برخی از قراین می‌پردازیم:

قراین پیوسته

قراین لفظی

قراین پیوسته خود دو گونه‌اند: برخی لفظی و برخی غیر لفظی‌اند. یگانه قرینهٔ لفظی پیوستهٔ به سخن، كلمه‌ها یا جمله‌هایی است كه پیش یا پس از كلامِ مورد تفسیر قرار گرفته و به گونه‌ای در مفهوم آن تأثیر دارند. ممكن است جمله‌ای صرف نظر از جمله قبل و بعد، مفهومی داشته باشد؛ ولی همین جمله با جمله قبل و بعد در نظر گرفته شود، مفهومی فی الجمله متفاوت از قبل افاده كند. این قرینه در اصطلاح ادیبان، اصولیان و قرآن‌پژوهان «سیاق» نام دارد و توجه به آن در فهم قرآن كریم ضروری است؛ مثلاً مفاد آیه 39 سوره نجم «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ آدمی (دارایی‌ای) جز آنچه تلاش كرده ندارد»، بدون توجه به آیات پیشین و پسین، روشن نمی‌شود و ممكن است برخی بدون مراعات سیاق، مقصود از «سعی» در این آیه را كوشش اقتصادی بدانند و در نتیجه بگویند كه كسی جز از راه كار (اقتصادی) مالكیتی نخواهد داشت؛ در حالی كه با توجه به سیاق، این معنا به كلی نادرست است؛ زیرا سیاق آیات، درباره جهان آخرت است. در آیه پیشین (38 نجم) آمده است: «هیچ كس بار (گناه) دیگری را به دوش نمی‌كشد» و در آیات پسین (40 و 41 نجم) آمده است: «و تلاش و كوشش او به زودی دیده خواهد

شد. آن‌گاه به او پاداش كامل می‌دهند.» با توجه به این سیاق، مقصود از تلاش در آیه 39 نجم، هر نوع كاری است كه در جهت تقرّب به خدا انجام می‌شود.

شرایط استفاده از سیاق

ا) ارتباط موضوعی

یكی از شرایط بهره‌گیری از قرینه سیاق در فهم قرآن، وحدت موضوع جمله‌های قبل و بعد آیه مورد تفسیر است؛ بنابراین پیش از هر چیز باید به دنبال احراز ارتباط موضوعی آیاتِ در كنار هم قرار گرفته برآییم. در سخنان متعارف، بر اساس قواعد فهم، ارتباط جمله‌ها به سه صورت زیر تصور می‌شود.

1. ارتباط برای اهل فن روشن است؛

2. عدم ارتباط آنها برای اهل فن روشن باشد؛

3. ارتباط و عدم ارتباط آنها مشكوك باشد.

در صورت نخست باید بر اساس سیاق، جمله را معنا كرد و در صورت دوم نیز، باید از دخالت دادن سیاق در معنای آن دوری جست؛ ولی نمود. اما در صورت سوم كه ارتباط مشكوك است، نمی‌توان به ارتباط قایل شد؛ زیرا جمله خود به تنهایی مفهومی دارد و ما می‌خواهیم با سیاق ثابت نشده در آن تصرف كنیم. آری، در صورتی كه اماره عقلایی وجود داشته باشد، می‌توان در مفهوم جمله تصرف كرد؛ ولی در اینجا كه اماره‌ای نداریم، دلیلی بر ارتباط جمله‌ها با یكدیگر نیست.

ب) پیوستگی در صدور

ممكن است گوینده‌ای در زمان‌های مختلف و شرایط متفاوت، سخنان متعددی بیان كرده باشد و در زمان‌های بعد سخنان او را گرد‌آورده باشند، به گونه‌ای كه

ترتیب سخن و ویژگی‌های مقامی آن مراعات نشده باشد. در این موارد احتمال دارد كه بین برخی از جمله‌هایی كه با هم مرتبط بوده‌اند، در نقل و گردآوری جدایی افتاده باشد. از طرف دیگر ممكن است هم‌اكنون ارتباطی بین آنها برقرار باشد، در حالی كه در واقع ارتباطی نداشته‌اند و گوینده چنین پیوندی میان آنها قرار نداده باشد. این مشكل تا حدی سبب اجمال در سخنان منقول می‌شود و نمی‌توان بر اساس ارتباط موجود، جمله‌ها را فهمید.

قرآن كریم، بیان دقیق و رسایی دارد و در آیات آن، فصاحت و بلاغت اعجاز آمیزی به چشم می خورد. همچنین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان به قرآن حساسیت ویژه ای داشتند و برای آن اهمیت خاصی قایل بودند. علاوه بر این، خداوند حفظ قرآن را ضمانت كرده است. این امر سبب شده كه حتی اگر جمع‌آوری قرآن پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بدون دستور مشخص حضرت صورت گرفته باشد، چنین تصرفاتی در آن رخ ندهد؛ از این رو این‌گونه تصرفات و تقدیم و تأخیرها كه باعث از بین رفتن نظم اصلی و پیدایش نظم تخیلی غیر قابل تشخیص از نظم اصلی می‌شود، در باره آیات قرآن متصور نیست؛ زیرا لازمه‌اش آن است كه مفهوم اصلی آیات از دست رفته باشد و این با محفوظ ماندن قرآن ناسازگار است. خداوند كه می‌فرماید ما حافظ قرآنیم، فقط به معنای حفظ مفردات الفاظ آن نیست؛ بلكه مقصود آن است كه مفاهیم و معانی آن نیز از تغییر و تبدل مصون است؛ بنابراین اگر در بین آیات، ربط روشنی وجود داشت به گونه‌ای كه هر انسان عاقل آشنا به ادبیات عرب بتواند آن را دریابد، می‌توان به این ارتباط اعتماد كرد و با این سیاق در مفهوم جمله‌ها تصرف نمود، و بر عكس، اگر آیاتی باشند كه ربط روشنی بین آنها نباشد، نمی‌توان برای آنها سیاق واحدی درست كرد. نتیجه آنكه به احتمال از بین رفتن نظم واقعی آیات قرآن، اعتنایی نمی‌شود.

گاهی ممكن است اشتباه از جهت احتمال تقدیم و تأخیر نباشد؛ بلكه از این جهت باشد كه اگر این آیات با هم نازل شده باشند،‌ با هم ارتباط دارند و اگر متفرق نازل شده باشند، ارتباطی با هم ندارند. پس از سویی نحوه نزول آنها روشن نیست و از دیگر سو، تقریباّ همه مسلمانان بر این باورند كه ترتیب نزول قرآن، غیر از ترتیب فعلی آن است و ـ صرف نظر از ادله و شواهد تاریخی و روایی ـ مضمون آیات نیز بر این مطلب گواه است؛ بنابراین با توجه به نزول متفرق آیات آن و تفاوت ترتیب نزول و ترتیب كنونی آن، اگر بین دو قسمت از قرآن نظم و ترتیب مشكوكی به نظر آید، دلیلی بر وجود سیاق در آن مورد نداریم؛ زیرا صرف كنار هم قرار گرفتن آیات، دلیل ارتباط آنها با یكدیگر نیست. در ادامه بحث به نمونه‌هایی از این نوع آیات خواهیم پرداخت.

افراط و تفریط در بهره‌گیری از سیاق

دربهره‌گیری ازسیاق،افراط وتفریط‌های زیادی­شده­است.برخی­تابدانجاپیش رفته‌اند كه برای سوره‌ها نیز، سیاق قایل شده و آنها را به هم مرتبط دانسته‌ و تكلفاتی مرتكب شده‌اند كه ذوق سلیم نمی‌پسندد.(1) از سوی دیگر، برخی به كلی از سیاق غافلند و جمله‌ای راازآیه­جداكرده­ودیدگاه­قرآن را از آن برداشت می‌كنند، در حالی كه باید در آیات پیشین و پسین آن­ نیز دقت كرد و چنانچه پیوستگی میان آنها قطعی بود، با توجه به آنها آیه را معنا كرد. همان‌گونه كه گذشت، چه بسا در برخی


1. در تفسیر مجمع البیان ، مؤلف در بسیاری از موارد برای پایان سوره با آغاز سوره بعدی تناسبی قایل شده و آنها را به هم مرتبط دانسته است. در علوم قرآن بحثی با نام تناسب سور یا نظم سور مطرح است كه از ارتباط سوره‌ها با یكدیگر ـ طبق چینش كنونی ـ بحث می‌كند. برای نمونه‌ ر.ك: عبدالرحمن سیوطی، تناسق الدرر فی نظم السور.

موارد، آیه‌ها ارتباط روشنی با یكدیگر نداشته و سیاقی قابل تصویر نباشد. نمونه روشن این گسستگی، آیه تطهیر است كه ارتباطی با جمله‌ها و آیه‌های پیشین و پسین خود ندارد: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا؛ ای اهل‌بیت پیامبر خدا می‌خواهد پلیدی را از شما دور كند و شما را چنان كه باید پاك دارد.» این قسمت كه بخش پایانی آیه 33 احزاب(1) بوده و به آیه تطهیر شهرت یافته است، در میان آیه‌هایی قرار دارد كه درباره زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بحث می‌كند؛ ولی وجود آن آیات در اطراف این آیه، به هیچ روی قرینه سیاقی به شما نمی رود و در نتیجه، تأثیر معنایی در آن ندارد؛ بنابراین نباید سیاق آیات را در معنای آن دخالت داد.

دقت در ظاهر آیه تطهیر، گسستگی آن را از دیگر آیات (قبل و بعد آن) نشان می‌دهد؛ زیرا آیات قبلی و صدر همین آیه، درباره زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و به همین جهت تمام ضمیرهادر آیات قبل و بعد، به صورت جمع مؤنث است؛ ولی در این قسمت آیه،ضمیرها به صورت جمع مذكر آمده و پیداست كه این ذیل ارتباطی با آن صدر ندارد. گاهی در زبان عربی مؤنثی كه بین مذكر واقع شده، مذكر به شمار می‌آید و ضمیر را مذكر می‌آورند؛ ولی چرا در صدر آیه از این قاعده استفاده نشده است؟ و چرا در آیه بعدی دوباره ضمیرها به صورت جمع مؤنث آمده است؟ معلوم می‌شود كه این بخش از آیه، ربطی به قبل و بعد خود ندارد. به ویژه با توجه به روایات زیادی كه از شیعه و سنی نقل شده و آیه را درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله)، علی(علیه السلام)، زهرا(علیها السلام) و حسنین(علیهما السلام) می‌دانند،(2) هیچ سیاقی در این قسمت نخواهد بود.


1وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّه وَرَسُولَه إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّه لِیُذْهبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهلَ الْبَیْتِ وَیُطَهرَكُمْ تَطْهیراً».

2. محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص287؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص208ـ209 و 216ـ222؛ عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص198 و 199 و اسماعیل بن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص492ـ495.

نمونه دیگر، آیه سوم سوره مائده است.(1) در صدر آیه حرمت میته، گوشت، خون و اقسام قربانی‌های غیر مشروع را بیان می‌كند و سپس می‌فرماید: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً؛ امروز كسانی كه كافر شدند، از دین شما نومید شدند؛ بنابراین از آنها نترسید و فقط از من بترسید. امروز دین شما را به كمال آوردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم». علاوه بر این، باز در ذیل آیه می‌فرماید: «هركس در حال گرسنگی (به خوردن گوشت‌های حرام) ناچار شد، بی‌آنكه گرایش به گناه داشته باشد، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است». روشن است كه این جمله پایانی، مربوط به همان حكم بیان شده در آغاز آیه است و جمله‌های وسط آیه، ارتباطی با آن ندارد. آیا می‌توان گفت كه با بیان حرمت مردار و گوشت خوك، كافران از پیروزی بر مسلمانان نومید شدند و با بیان این حكم دین به كمال آمد؟ با آنكه در آیه دیگری همین حكم پیش از این بیان شده بوده است و با توجه به روایاتی كه نزول این قسمت را در زمان حجهٔالوداع(2) و درباره ولایت امیرالمؤمنین می‌داند، گسستگی آن از قسمت قبل و بعد آشكار است؛ بنابراین نمی‌توان به صِرف كنار هم قرار گرفتن بخشی از آیات، سیاق­آنهارایكی­دانست وتمام آیات آن بخش رابراساس سیاقِ وهمی تفسیر كرد.


1. حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهلَّ لِغَیْرِ اللّه بِه وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّه غَفُورٌ رَّحِیمٌ».

2. عبدعلی حویزی، نور الثقلین، ج1، ص587ـ590 و عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج2، 258ـ259.

قراین غیر لفظی

أ) قرینهٔ عقلی

عقلا در برخی موارد به جای ذكر قراین لفظی در كلام خویش، مقصود خود را با اتكا به قراین غیر لفظی ارائه می‌‌كنند و مخاطبان نیز، بر اساس آن به فهم مراد گوینده دست می‌یابند. برخی از این قراین، بدیهیات عقلی و برخی برهان‌های قطعی مبتنی بر بدیهیات است؛ مثلاً در فهم آیه 22 فجر: «وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا؛ و (فرمان) پروردگارت بیاید و فرشتگان صف به صف بیایند.»، با توجه به قرینه‌ عقلی به مقصود خدا دست می‌یابیم؛(1) زیرا عقل درمی‌یابد كه چون خدای تعالی فرامادی است، آمدن متعارف در نزد ما برای او متصور نیست. بر این اساس، در اینجا واژه‌ای مانند امر (فرمان) در تقدیر می‌گیرند تا معنای آیه با توجه به آن قرینهٔ عقلی روشن شود. همچنین در فهم درست مسئله قضا و قدر و آیات مربوط به آن، به این قرینه نیازمندیم؛ زیرا خداوند در قرآن كریم تمام كارها ـ حتی افعال اختیاری انسان ـ را به خود نسبت می‌دهد، با آنكه می‌دانیم افعال اختیاری انسان بدون تصمیم‌گیری و تلاش انسان پدید نمی‌آید. اگر برهان عقلی بر وابستگی معلول به علت ـ و اینكه انسان در افعالی كه از او سر می‌زند، استقلال مطلق ندارد ـ نبود، آیه‌هایی كه درباره پیوند این افعال به اراده، مشیت اذن، قضا و قدر الاهی است یا افعال اختیاری انسان را به خدا نسبت می‌دهد، قابل فهم نمی‌بود و در تفسیر صحیح آن فرو می‌ماندیم؛ مثلاً حضرت ابراهیم(علیه السلام)


1. ناگفته نماند كه در بارهٔ این آیه، قراین دیگری از آیات و روایات نیز وجود دارد كه به طور ناپیوسته آمده است؛ ولی صرف نظر از این قراین، با تكیه بر قرینهٔ عقلی نیز می‌توان به مقصود خداوند دست یافت. البته برخی از این قراین لفظی، ارشاد به قرینهٔ عقلی است؛ بدین معنا كه خداوند مقصود خود را بدون قرینهٔ لفظی و با اتكا به قرینهٔ عقلی ارائه كرده باشد.

در آیه 80 شعراء می‌فرماید: «وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ؛ پروردگار من كسی است كه مرا غذا می‌دهد و سیراب می‌سازد و هرگاه بیمار شوم، او مرا شفا می‌دهد.» معنای آب و غذا دادن خداوند به ابراهیم(علیه السلام) چیست؟ ممكن است گفته شود: یعنی به او فرمان غذا خوردن می‌دهد؛ ولی این توجیه و مانند آن، پاسخ این پرسش نیست. همین موضوع از لغزش‌گاه‌های اشاعره بود كه به جبر گراییدند؛ زیرا راه حل مناسبی برای فهم این‌گونه آیات نیافتند و از آن قرینهٔ عقلی غفلت كردند.(1)

ب) قرینهٔ مقامی

برخی آیات قرآن درباره به پدیده‌هایی است كه مخاطبان اولیه از شرایط زمانی، مكانی و دیگر جزئیات آن آگاه بودند؛ ولی به تدریج با گذشت زمان و از میان رفتن آن شرایط، نسل‌های بعدی از آن محروم شده‌اند. بسنده كردن به الفاظ آیه‌ها، ما را به همه ابعاد مطالب مورد بحث آیات نمی‌رساند. نمونهٔ این مطلب در آیه 121 سوره آل‌عمران آمده است: «وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ؛ (یاد آور) هنگامی كه صبحگاهان از خانواده بیرون آمده، مؤمنان را در مواضع معینی برای جنگ مستقر می‌كردی.» ظاهر آیه نشان می‌دهد كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جنگی شركت داشته‌اند كه نزدیك محل سكونتشان (مدینه) بوده است و عبارت «غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِك» نشانگر نزدیكی منطقه‌ جنگی مورد نظر به مدینه است كه نیازی به پیمودن راه طولانی نبوده است، همان صبح كه از منزل بیرون آمدند، به فرماندهی و آماده‌سازی مسلمانان برای جنگ پرداختند و نیروهای مسلمان را در مواضع


1. برای آگاهی از دیدگاه‌های نادرست اشاعره در این باب، ر.ك: ابوالحسن علی اشعری ، اللُمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع، تحقیق حمّودهٔ غرابهٔ ص 69 به بعد.

لازم جای دادند؛ ولی اینكه این آیه به طور مشخص درباره چه جنگی است و در چه زمان و مكانی بوده، روشن نیست. به یقین مخاطبان نخستین، هنگام نزول آیه، جنگ ِمورد بحث را كاملاً می‌شناختند؛ ولی اكنون آن قرینه باید بازسازی شود.

آنچه در این باب مفید است، روایات و نقل‌های معتبر تاریخی است كه سبب نزول آیه را بیان كرده اند. روایات تاریخی، نزول آیه بالا را در بارهٔ جنگ اُحُد می‌دانند كه در سال دوم هجری و در كنار كوه اُحُد، در نزدیكی مدینه اتفاق افتاد؛ ولی این معنا بدون توجه به قرینهٔ یاد شده به تنهایی از آیه برنمی‌آید.(1) البته برای فهم شرایط زمانی و مكانی صدور سخن نمی‌توان به همه مطالب نقل شده در كتاب‌های روایی و تاریخی اعتماد كرد؛ زیرا روایات و گفته‌های مورخان برای ما حجیّتی ندارد، مگر آنكه سند معتبری داشته باشد یا آنكه با قراین عقلاییِ قطعی، مدلّل شود و در این صورت در حد یك روایت معتبر، برای ما مفید است. توجه به این نكته لازم است كه فرقی در ثبت مطالب تاریخی در كتاب‌های تاریخ یا روایی نیست. چه بسا بسیاری از روایات تاریخی در كتاب‌های روایی مانند بحارالانوار آمده باشد. مهم آن است كه دارای سند معتبر و یا محفوف به قراین قطعی باشد. این‌گونه مطالب تاریخی می‌تواند در بازیافتن قرینهٔ مقامی به ما كمك كند و در فهم برخی آیات قرآن سودمند افتد.


1. نمونهٔ دیگر آن، آیات ابتدایی سوره مجادله است: «قَدْ سَمِعَ اللَّه قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُكَ فِی زَوْجِها وَتَشْتَكِی إِلَى اللَّه وَاللَّه یَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّه سَمِیعٌ بَصِیرٌ؛ به تحقیق خدا سخنِ زنی را كه با تو درباره شوهرش مجادله می‌كرد و به خدا شِكوه می‌برد، شنید و خداوند گفت و گوی شما را می‌شنید، خداوند شنوا و بیناست.» جزئیات مربوط به این آیه و آیات بعد از آن نیز، در آن زمان بر مردم مدینه معلوم بوده؛ ولی اكنون باید از راه روایات بدان آگاه شد.

قراین ناپیوسته

این قرینه‌ها به چند دسته تقسیم می شوند:

1. آیات قرآن

از جمله قراین فهم قرآن، دیگر آیات قرآن است. چه بسا سخنی كه در آیه‌ای به طور مجمل و سربسته آمده، در آیه‌ای دیگر تبیین شده یا حكم كلی و عامی كه در آیه‌ای آمده، در آیه دیگر تقیید یا تخصیص یافته و یا آیه‌ای به بیان حكمی پرداخته و جزئیات آن در آیه دیگری آمده باشد؛ بنابراین فهم درست و تفسیر صحیح، زمانی به دست می‌آید كه آیات قرآن در ارتباط با یكدیگر و ناظر به هم مورد توجه قرار گیرند. بسیاری از آیات قرآن یكدیگر را تفسیر می‌كنند و بر صدق و درستی مضمون یكدیگر گواهی می‌دهند. قرآن كریم در این باره در آیه 23 زمر فرموده است: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ؛ خداوند نیكوترین سخن را به صورت كتابی همگون و بخش‌بخش فرو فرستاد.» متشابه نام گرفتن قرآن در این آیه، به دلیل آن است كه آیات قرآن مجموعه هماهنگی را تشكیل می‌دهند و مثانی بودن آن، از این روست كه عبارتهای قرآن در عین پیوستگی مقطع‌های مشخصی دارند كه ـ مانند كاغذ تاشده ـ به یكدیگر باز می‌گردند و بعضی از آنها، بعضی دیگر را توضیح می‌دهند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در این زمینه می‌فرماید: «كتاب الله ... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض؛ كتاب خداوند ... برخی از آن با برخی دیگر سخن می‌گوید و بعضی از آن، گواه و شاهد بعضی دیگر از آن است».(2)


1. همچنین می‌توان به آیه هفتم سوره آل عمران استشهاد كرد كه خدای متعال، بخشی از قرآن را مرجع و مفسّر بخشی دیگر از آن قرار داده است: «مِنْه آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهات» ر.ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص43.

2. نهج البلاغه، خطبهٔ 133.

امامان معصوم(علیهم السلام) در مقام احتجاج و تعلیم به دیگران به این قرینه استناد كرده‌اند. نمونهٔ آن روایتی است كه از امام جواد(علیه السلام) در تفسیر آیه 38 مائده نقل شده است: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا؛ دست مرد و زن دزد را ببرید.» ایشان در تبیین مقصود از حد قطع دست دزد، به آیه 18 جن: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ؛ و به راستی كه مواضع سجده برای خداست.» استناد كرده و فرموده‌اند: «دست سارق باید از بن انگشتان قطع شود و مراد خداوند از «فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا» قطع انگشتان است و كف دست كه از جمله مواضعی است كه در سجده بر زمین گذارده می‌شود، باید باقی بماند».(1)

2. روایات معصومان

روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام)، از جمله قراین فهم قر‌‌آن كریم است و نقش مؤثری در تفسیر آیات دارد. فهم مفاد ظاهری و باطنی آیات، دستیابی به جزئیات احكام بیان شده در آنها و همچنین مصداق‌یابی برای آیات، مهم‌ترین نكاتی است كه از روایات تفسیری به دست می‌آید و در ذیل به آن خواهیم پرداخت.(2)

فهم مفاد ظاهر و باطن آیات

بر اساس روایات رسیده از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام) آیات قرآن معانی متعددی دارند. برخی معانی كه از ظاهر الفاظ و عبارات به دست می‌آید، ظاهر قرآن و معانی دیگر از بطون و معانی درونی قرآن به شمار می‌آیند.(3) ظاهر قرآن با توجه


1. محمد عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص 319.

2. روایات معصومان(علیهم السلام) افزون بر مفاد مستقیمی كه در بیان معارف قرآن دارد، چگونگی فهم قرآن را نیز به ما می‌آموزد. توجه به اموری چون بطن داشتن آیات، امكان و لزوم قرینه قرار دادن آیات دیگر، اعتبار قواعد ادبی و نظایر آن در تفسیر، از روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) قابل استفاده است.

3. در آینده در باب باطن قرآن به تفصیل سخن خواهیم گفت.

به اصول محاورهٔ عقلایی، قابل فهم است؛ ولی معانی باطنی قرآن را باید از آگاهان فرا گرفت؛ زیرا فهم آن در حیطهٔ اصول محاورهٔ رایج در میان مردم نبوده و ملاك‌های كشف آن به صورت قطعی برای ما شناخته شده نیست. بخشی از این معارف درونی در روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام) وارد شده و در اختیار ما قرار دارد.

در روایاتی كه در باب تفسیر و توضیح مفاد ظاهر آیات قرآن است، معنا یا مصداق برخی واژه‌های قرآنی بیان شده و یا در شرح و تفسیر آیه سخنی به میان آمده است. از امام صادق(علیه السلام) درباره «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَكُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر» پرسیده شد، ایشان فرمودند: منظور، تشخیص سپیدی روز از سیاهی شب است. در روایت دیگری فرمودند: مقصود، سپیده‌ای است كه تردیدی در آن نباشد و از امیرالمؤمنین و امام باقر(علیهما السلام) روایت شده كه مراد از رحمت در آیه 105 بقره «یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاء» نبوت است.(1) ظاهر قرآن با توجه به اصول محاورهٔ عقلایی، قابل فهم است؛ ولی توجه به حجیت سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن، هر آنچه در شرح و تفسیر آیات از معصومان رسیده باشد، برای ما سودمند است و در صورت قطعی بودن صدور آن از معصوم، به عنوان قرینهٔ ناپیوسته‌ در فهم آیات، قابل استفاده خواهد بود.

دستیابی به جزئیات احكام قرآن

چنان‌كه پیش‌تر گذشت، قرآن كریم احكام شریعت اسلامی را معمولاً به شكل


1. عبد علی حویزی، نورالثقلین، ص 173. و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده كه مقصود از «رفث» در آیه 187 بقره «أُحِلَّ لَكُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُم» آمیزش جنسی است. همان، ص 172.

مجمل یا مهمل(1) بیان كرده است. بیان جزئیات این احكام و آموزش آن به مردم، از وظایف پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده و پس از ایشان بر عهدهٔ اهل‌بیت(علیهم السلام) قرار گرفته است. به این ترتیب، برای دستیابی به فهم جزئیات و تفاصیل احكام باید به روایات مراجعه كرد. نمونهٔ این مطلب، حكم وجوب نماز در قرآن است كه حداكثر به زمان‌های برگزاری آن به طور كلی اشاره شده است؛ اما مسائل فراوانی كه درباره ابعاد مختلف آن وجود دارد، در روایات آمده است؛ بنابراین فهم كامل آیات نماز و پاسخ مجموع مسائل نماز كه در حدود دو هزار مسئله است، در گرو دستیابی به روایاتی است كه در باب كیفیت، تعداد ركعت‌ها، جزئیات مربوط به زمان و مكان برگزاری نماز و دیگر مسائل آن از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دیگر معصومان(علیهم السلام) رسیده است.(2)

مصداق‌یابی برای آیات

از آنجا قرآن جهانی و جاودانه است و ویژه گروه یا دورهٔ خاصی نیست، بسیاری ازآیات آن مصداق‌های تازه می‌یابد.(3) اهل‌بیت(علیهم السلام) در بیان‌های خود به برخی از این مصداق‌ها اشاره كرده یا اگر آیه‌ای مصداق‌های فراوانی داشته، مصداق تام و برتر آن رابیان كرده‌اند.درمواردی­نیزآیات­به­صورت قضیه خارجیه در صدد بیان مصداق


1. قضیه مهمله آن است كه گوینده، اصل طبیعت چیزی را بیان كند و به مطلق یا مقید بودن آن كاری نداشته باشد. بیان اصل وجوب نماز، قضیه‌ای مهمله است و در مقام بیان هم نیست تا مقدمات حكمت برای رفع ابهام آن مفید افتد.

2. روایاتی كه در آنها گفتار یا سیره آنان نقل شده است.

3. مانند آیاتی كه در وصف نیكان و بدان، پیامبران الاهی و اقوام آنان است. حمران بن اعین گوید: از امام باقر(علیه السلام) از ظاهر و باطن قرآن پرسیدم، ایشان فرمود: ظاهر قرآن، آنانند كه قرآن در بارهٔ آنان نازل شده است و باطن آن، كسانی هستند كه همانند آنان عمل می‌كنند كه آیات شامل آنان نیز می‌گردد. ر.ك: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص83.

معینی است كه با اوصافی كلی به آن اشاره دارد و تعیین دقیق آن مصداق در روایات آمده است.(1) روایات یاد شده در مواردی بیانگر تمام مقصود خداوند از آیات نیست؛ اما بیانگر مصداق یا مصداق‌های تام و برتر یا تطبیق آیه بر مصداق‌های جدید و زنده، كمك زیادی به چگونگی فهم مراد خداوند از آیات می‌كند و زنده بودن قرآن را به روشنی تبیین می‌نماید. نمونه‌ای از این روایات به این شرح است:

در تفسیر آیه 77 نساء: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَیْدِیَكُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً؛ آیا ندیدی كسانی را كه (بر پیكار با دشمن اصرار داشتند) به آنان گفته شد (از جنگ) دست بدارید و نماز برپا دارید و زكات بدهید؛ ولی زمانی كه كارزار بر آنان واجب شد، گروهی از آنان از مردم می‌ترسیدند، همانند ترسیدن از خدا یا بیشتر و گفتند: خداوندگارا، چرا پیكار را بر ما واجب كردی؟ چرا ما را تا سرآمد نزدیكی فرصت ندادی؟ بگو: كالای (بهره‌مندی از زندگی) دنیا اندك و (زندگی) آخرت برای پرهیزگاران بهتر است و به اندازة رشتة شكاف هستة خرمایی ستم نمی‌شوید.» از امام صادق(علیه السلام) روایت شده كه بخش اول آیه در بارهٔ كسانی است كه با امام حسن(علیه السلام) بودند و بخش‌ بعدی آن «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَال» درباره كسانی است كه در زمان امام حسین(علیه السلام) بوده و آرزو داشتند فرمانِ جنگ تا زمان خروج امام قائم(علیه السلام) به تأخیر افتد.(2)


1. مانند آیات ولایت، تطهیر و اكمال.

2عن ادریس مولی لعبدالله بن جعفر عن ابی‌عبدالله(علیه السلام) فى تفسیر هذه الآیه «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهمْ كُفُّواْ أَیْدِیَكُمْ مع الحسن وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ ... فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهمُ الْقِتَال» مع الحسین قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیب الی خروج القائم(علیه السلام)فان معه النصر و الظفر، قال الله «قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَن اتَّقَى»؛ امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه 77 سوره

چنان‌كه از ظاهر آیات پیداست، مقصود از «الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ ...» كسانی بودند كه در مكه ـ پیش از هجرت ـ تقاضای اعلام جنگ با دشمنان داشتند و چون در مدینه ـ پس از هجرت ـ بدان مأمور شدند، چنین گفتند: «لِمَ كَتَبْت ...»؛ ولی همین مفاد بر مسلمانان دورهٔ بعد در زمان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) تطبیق داده شده است.

همچنین امامان باقر و صادق(علیهما السلام) در دو روایت جداگانه فرموده‌اند: مقصود از مستضعفان در آیه 75 نساء، ما (اهل‌بیت) هستیم(1) كه می‌فرماید: «وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَان...؛ شما را چه شده كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف ... پیكار نمی‌كنید»؟

مصداق اولیه مستضعفان در این ‌‌‌‌آیه، مسلمانانی هستند كه در مكه زیر ستم مشركان بوده و از خداوند یاری می‌طلبیدند؛ ولی به طور طبیعی با گذشت زمان مصداق‌های دیگری یافته است. از آن جمله برخی از اهل‌بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) هستند كه در میان دشمنان خود مورد ستم قرار گرفته و از خدا یاری می‌طلبیدند و كسی از مسلمانان به یاری آنان برنمی‌خاست.

محمد بن سنان گوید: نزد امام رضا(علیه السلام) سخن از علی بن ابی‌حمزه ـ از سران واقفیه ـ به میان آمد. حضرت او را لعن كرده و فرمود: علی بن ابی‌حمزه خواست كه خدا در آسمان و زمینش پرستش نشود؛ ولی خداوند ابا داشت جز آنكه نور


 نساء فرمود: آیا ندیدی آنان كه به ایشان گفته شد به همراه حسن دست از جنگ بدارید و نماز بگزارید و چون پیكار به همراه حسین بر آنان واجب شد، گفتند را ما را تا سرآمد نزدیكی مهلت ندادی؛ یعنی تا خروج قائم(علیه السلام)؛ زیرا نصر و ظفر با اوست. خداوند فرمود: بگو بهره دنیا اندك و آخرت برای تقواپیشگان بهتر است. عبد علی حویزی، نورالثقلین، ج 1، ص519.

1. «عن حمران عن ابى‌جعفر(علیه السلام) فى قوله تعالی «وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ» قال: نحن اولئك. عن سماعة عن ابی‌عبدالله(علیه السلام) فاما قوله «وَالْمُسْتَضْعَفِینَ ...» فاولئك نحن». محمد عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص284.

خود را كامل كند؛ هر چند مشركان را ناخوش آید، هرچند لعین مشرك را ناخوش آید. (به ایشان) عرض كردم: مشرك؟ فرمود: آری، به خدا قسم، به رغم خواست او، در كتاب خدا (وصف) او همین‌گونه است: «یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ؛(1) می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هاشان خاموش كنند». (این آیه) در بارهٔ او و امثال اوست. او خواست كه نور خدا را خاموش كند.(2)

در این روایت امام رضا(علیه السلام) علی بن ابی‌حمزه را مصداقی از مشركان یاد شدهٔ در آیه 8 سوره صف دانسته‌اند، گرچه پیش از آن زمان، مصداق‌های فراوان دیگری داشته است و پس از این نیز مصداق‌های جدیدتری خواهد یافت.

چگونگی بهره‌گیری از روایات تفسیری

مطالب قرآن كریم دو دسته است: یكی آنچه قرآن در مقام بیان آن برآمده و با الفاظ، مطرح شده است. قرآن در فهماندن این‌‌گونه مطالب، نیازمند دیگری نیست و معنای نور بودن قرآن نیز، همین است؛ دوم آنچه در مقام بیانش نبوده و تبیین و شرح آن را به دیگری وانهاده است. چنان كه در آیه 44 سوره نحل آمده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ و ذكر (قرآن) را بر تو فروفرستادیم تا برای مردم آنچه را به سویشان فرود آمده، روشن سازی.» در این‌گونه موارد كه منحصراً باید از پیامبر و امام آموخت، از روایات بهره می‌بریم؛(3) ولی روشی كه در فقه


1. صف، 8.

2. عبد علی حویزی، نورالثقلین، ج2، ص210.

3. بنابراین همان‌گونه كه پیش‌تر گذشت، فقط در باب تفاصیل احكام (تعبدیات)، بیان معانی باطنی و تعیین برخی از مصداق‌ها، راه فهم منحصر به روایات است؛ گرچه روایات تفسیری معصومان(علیهم السلام) در صورت اثبات صدور از آنان، همواره حجت است.

برای استفاده از روایات وجود دارد، قابل پیاده شدن در تفسیر نیست؛ زیرا ویژگی‌های تفسیر با فقه متفاوت است. در فقه روایات ظنی‌السند یا ظنی‌الدلاله برای ما حجت است و وظیفه داریم به آنها متعبد شویم؛ زیرا در مقام عمل به ناچار به حجت نیاز داریم و به همین دلیل اگر دو خبر واحد از نظر اعتبار مساوی بودند، نوبت تخییر است و یكی از آن دو ملاك عمل قرار می‌گیرد؛ ولی در تفسیر وظیفه نداریم كه یكی از دو روایت متساوی‌الاعتبار را انتخاب كرده و بگوییم مقصود خداوند این است؛ زیرا می‌توان توقف كرد و هیچ‌یك را نپذیرفت یا بر اساس قراین دیگری كه چه‌بسا قوی‌تر از روایت باشد، ظنی قوی‌تر یا علم پیدا كنیم. آنچه مفسر در ذیل آیات می‌گوید، تفسیر قطعی نیست؛ اما وجه راجحی است كه می‌تواند قرینه مقبولی داشته باشد. اظهار رأی مفسر، به معنای لزوم تعبد به آن نخواهد بود؛ بلكه دیدگاه ظنی كارشناسی است كه در ظاهر اظهار آن منعی ندارد؛ به‌ویژه اگر بگوید كه این معنا ظاهر یا اظهر است و مطلب قطعی نفس‌الامری نیست؛ بلكه فوایدی نیز دارد.

پس می‌توان با در نظر گرفتن روایات و قراین و شواهد دیگر در كنار آن كه سبب تراكم ظنون خواهد شد، به یقین نزدیك ‌شویم؛ ولی اگر این مبنا را نپذیریم كمتر در مسائل علمی به یقین دست می‌یابیم. با پذیرش این مبن، مفسر می‌تواند با عنوان نظر راجح، دیدگاهی روشمند ارائه كند؛ حتی می‌توان در این مسیر از روایات ضعیف نیز بهره برد. آنان كه با روایات تفسیری آشنایند، می‌دانند كه اكثر آنها به تنهایی، نصاب لازم حجیت را ندارند؛ ولی می‌توانند مراتبی از ظن برای ما بیافرینند كه با انباشته شدن آن، دیدگاه قابل قبولی ارائه كنیم؛ بنابراین نمی‌توان همان ملاك‌های پذیرش و عمل به روایات را كه در فقه به كار می‌رود، به تفسیر و عقاید و تاریخ تعمیم داد؛ مثلاً نمی‌توان روایاتی را كه درباره ذوالقرنین آمده،

با ملاك‌هایی كه در فقه داریم بررسی كرد و پذیرفت؛ به این ترتیب كه كدام یك سند بهتری دارد و اگر در سند مساوی بود، گفته مشهور مفسران را ملاك رجحان قرار دهیم و اگر همه مشهور بود، نوبت به تخییر برسد؛ زیرا نتیجه این روش آن است كه معنای آیه همچنان مبهم خواهد ماند و توفیقی در شناخت آن به دست نمی‌آید.

نمونهٔ دیگر اینكه اگر روایتی در استدلال بر توحید وارد شده بود، نباید با ملاكی مانند اصل عدم زیاده، حذف یا اشتباه راوی، روایت را نفی كرد یا پذیرفت؛ زیرا در برهان عقلی، تعبد راه ندارد؛ بلكه باید در درستی و نادرستی استدلال عقلی دقت كرد؛ بنابراین ملاك ارزش‌گذاری روایات در مسایل فقهی، با تفسیر و مسائل عقلی متفاوت است و نباید ملاك‌ها را از یك علم به دیگری سرایت داد.

3. دانش‌های بشری

قرآن كریم در مقام راهنمایی انسان از همه راه‌های ارزشمند و مؤثر بهره جسته است و در برخی موارد در طرح مباحث عقیدتی یا اخلاقی به استدلال‌های عقلی و یا به بیان مسائل طبیعی (آیات آفاقی) پرداخته است. ماننداستدلال عقلی بر توحید باری تعالی و اثبات معاد، احتجاج با مشركان و ملحدان و اهل كتاب، بیان سیر پیدایش آسمان و زمین و پدیده‌های آسمانی و زمینی چون ستارگان، ماه و خورشید، رعد و برق، كوه، دریا، چارپایان، پرندگان، حشرات، آبزیان و ... . چنان‌كه در برخی موارد نیز، بخش‌هایی از تاریخ گذشتهٔ بشر را بیان كرده است؛ بنابراین قلمرو موضوعات مطرح شدهٔ در قرآن، علوم مختلفی را در بر می‌گیرد و آگاهی از دستاوردهای قطعی علوم مربوط، زمینه فهم بهتر مقصود خدا از آیات را

فراهم می‌سازد. اكنون با توجه به پیشرفت دانش بشر در زمینه‌های گوناگون، می‌توان با بهره‌گیری از آن به فهم كامل‌تری از آیات مربوط به موضوعات پیش‌گفته دست یافت.(1)

شرایط بهره‌گیری از علوم در فهم قرآن

استفاده از علوم در فهم قرآن شرایطی دارد كه عبارتند از:

أ) تناسب موضوع آیه با دانش مورد استفاده

چنان‌كه گفتیم، موضوعات مطرح شده در قرآن، بسیار متنوع است؛ بنابراین در پژوهش و تفسیر هر موضوعی از آن، باید از دانش مرتبط با آن بهره برد؛ مثلاً در آیات مربوط به اثبات توحید، معاد، نفی شرك و نظایر آن، از علوم عقلی و در آیات ناظر به پدیده‌های طبیعی، از دانش‌های تجربی باید بهره گرفت.

ب) یقینی بودن

دانشمندان علوم طبیعی یا انسانی در بسیاری از موارد در پی پژوهش‌های خود، فرضیه‌هایی را مطرح كرده و به دنبال اثبات آن هستند. گاهی شاهدی بر درستی


1. بهره‌گیری از این علوم، دو گونه است: 1. گاهی استفادهٔ از این علوم زیر عنوان تفسیر قرآن نمی‌گنجد؛ مانند كسانی كه هنگام بحث از آیات مربوط به موضوعات مختلف، به بیان جزئیات آن می‌پردازند، با آنكه نقشی در فهم مقصود خدا از آن آیه ندارد؛ مثل اینكه در ذیل آیه مربوط به توحید، به بیان انواع برهان‌های فلسفی بر توحید پرداخته شود یا ذیل آیات مربوط به زنبور عسل، جزئیات مربوط به این حشره بیان شود؛ 2. یكی از منابع تفسیر تلقّی شده و از آن در فهم آیه بهره می‌برند. این كار شرایطی دارد كه در متن بدان می‌پردازیم

فرضیهٔ خود می‌یابند و در همان زمان شواهد دیگری بر نادرستی آن به دست می‌آید و سرانجام به صورت قانونی علمی مورد پذیرش متخصصان ـ رشتهٔ مورد نظر ـ قرار نمی‌گیرد و یا برعكس، پس از مشاهدات و آزمایش‌های مكرر و اثبات درستی و فراگیری آن، مقبول واقع می‌شود. مفسری كه در پی كشف مراد خدا از آیات قرآن است، نباید به فرضیه‌هایی اعتماد كند كه با محك تجربه به قطعیت نرسیده‌اند و دانشمندان متخصص آن رشته نیز به قطعی نبودن آن معترفند.

ج) سازگاری با مسلمات دینی و عقلی

چنانچه برخی از داده‌های علمی كه در ظاهر در نزد عالمان و متخصصان مربوطه قطعی تلقی می‌شود با مسلمات دینی و عقلی ناسازگار باشد، به دلیل ابطال پذیری آنها نمی‌توان در تفسیر قرآن دخالت داد، هرچند تاكنون شواهد تجربی بر نادرستی آن یافت نشده باشد. در استفاده از داده‌های علوم انسانی، دقت و وسواس بیشتری لازم است؛ زیرا اعتبار آن، از علوم طبیعی كمتر است و مطالب اثبات شده و یقینی كمتری دارد.

د) سازگاری با قواعد فهم قرآن

برخی مفسران در بهره‌گیری از علوم تجربی و انسانی به افراط گراییده و با داشتن انگیزه‌های خوب، به دلیل بی‌دقتی در سازگار كردن رهاوردهای علمی با مفاد آیه بر اساس قواعد فهم قرآن، دچار تفسیر به رای و انحراف در فهم آیات شده و ناخود آگاه در برابر فرهنگ بیگانگان دچار نوعی خودباختگی شده‌اند. برای پرهیز از این‌گونه لغزش‌ها، باید به قواعد مسلم محاوره و ظواهر یا نصوص آیات توجه كامل داشت و از شواهد قرآنی، روایی و ادبی بهره برد.

مقدار ارتباط و تأثیر دانش‌ها در فهم قرآن

دانش‌های تجربی از جزمیت و ثبات بیشتتری ـ در مقایسه با علوم انسانی ـ برخوردار است و با دگرگونی‌های بنیادین كمتری روبه رو می شود و نتایج آن نسبتاً قوی‌تر از نتایج علوم انسانی است؛ ولی ارتباط علوم انسانی با قرآن، بیش از علوم تجربی است؛ زیرا موضوع و هدف قرآن، هدایت انسان‌ها در بعد فردی و اجتماعی در زندگی دنیوی و اخروی است و قلمرو آن امور فردی و اجتماعی انسان را در بر می‌گیرد؛ از این رو آیات ناظر به موضوعات و مسائل علوم انسانی، فراوانی بیشتتری دارد؛ حتی در آیات بیانگر پدیده‌های طبیعی نیز، جهت گیری هدایت انسان مد نظر است و بر این اساس، علوم انسانی ارتباط بیشتر و متنوع‌تری با آیات قرآنی دارد.

خلاصه درس

1. فهم قرآن كریم شرایطی دارد. این شرایط به دو دسته علمی و روانی تقسیم می‌شود. شرایط علمی نیز، شامل دو بخش اصول محاورهٔ عقلایی و قواعد ویژه فهم قرآن است؛

2. اصول محاورهٔ عقلایی، شرایط عامی است كه در فهم هر زبانی باید رعایت شود؛

3. یادگیری قواعد دستوری و ادبی زبان عربی، مقدمهٔ فهم قرآن است كه در آن از ساختار كلمات، جمله‌ها، تقدیم و تأخیر، حذف و ایجاز و ... در قالب دانش‌های صرف و نحو و معانی و بیان بحث می‌شود؛

4. واژه‌شناسی از قدم‌های نخستین فهم قرآن است كه با آن از ریشه، ساختار و مصداق‌های مختلف معانی واژه‌ها، معانی مجازی و كنایی و واژگان منقول آگاه می‌شویم؛

5. شناخت قیود و قراین كلام در فهم متن، ضروری است و نقش مهمی در فهم مقصود گوینده دارد؛ زیرا گاهی گوینده مطلب عام یا مطلقی را در جای دیگری از سخن خود تخصیص یا تقیید كرده است؛

6. قراین كلام، انواع متعددی دارد و به دو دستهٔ پیوسته و ناپیوسته تقسیم می‌شود؛

7. یگانه قرینه پیوسته لفظی، جمله‌های قبل و بعد سخن مورد تفسیر است كه سیاق نام دارد؛

8. قراین پیوسته غیر لفظی، شامل بدیهیات عقلی و برهان‌های مبتنی بر آن، فضا و شرایط زمانی و مكانی صدور كلام است؛

9. قراین ناپیوسته، شامل آیات دیگر قرآن، روایات معصومان(علیهم السلام) و دانش‌های بشری است؛

10. برخی از آیه‌های قرآن، ناظر بر برخی دیگر بوده و آن را تفسیر می‌كند؛ بنابراین مفسر باید به آیات دیگری كه به نحوی با آیه مورد بحث او مرتبط است، توجه كامل داشته باشد؛

11. روایات معصومان در موارد متعددی، مانند بیان تفاصیل احكام قرآن، بیان مفاد ظاهری و باطنی و مصادیق جدید آیات وارد شده و در فهم مراد خداوند سودمند است؛

12. دانش‌های ـ تجربی و انسانی ـ در صورت قطعی بودن، می‌تواند در فهم كامل‌تر قرآن مورد استفاده قرار گیرد.

پرسش

1. چگونه می‌توان از اصول محاورهٔ عقلایی در فهم قرآن بهره برد؟

2. دستیابی به معانی واژه‌های‌ قرآن از چه راه‌هایی ممكن است؟

3. تأثیر بی‌توجهی به تحول معنایی واژگان در فهم قرآن را توضیح دهید.

4. ارزش سیاق را در فهم آیات قرآن تبیین نمایید.

5. آیا بیان مصداق‌های جدید، در حیطهٔ تفسیر قرآن قرار دارد؟

6. برهان‌های عقلی و دانش‌های تجربی طبیعی و انسانی تا چه اندازه در فهم قرآن مؤثر است؟

7. شرایط استفاده از دانش‌های بشری در تفسیر قرآن را بیان كنید.

برای مطالعه بیشتر

1. تسنیم، عبدالله جوادی آملی، ج1، ص235ـ238، قم، مركز نشر اسراء، 1378 .

2. روش‌شناسی تفسیر قرآن، علی‌اكبر بابایی و همكاران، ص 61ـ259، تهران، سمت، 1379.

3. قرآن در اسلام، محمدحسین طباطبایی، ص59ـ70، قم،‌ دفتر انتشارات اسلامی،‌1361.

4. قرآن در قرآن، عبدالله جوادی آملی، ص353ـ402، قم، مركز نشر اسراء، 1378.

5. مبانی و روش‌های تفسیر قرآن، عباسعلی عمید زنجانی، ص203ـ218، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366.

6. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج1، ص 10ـ14،‌ قم، ‌جامعه مدرسین حوزة‌ علمیة‌ قم،‌ [بی تا]