درس ششم:
از فراگیر انتظار میرود:
مقصود از روش تفسیر را بیان كند؛
ـ گرایشهای عمدهٔ تفسیری را معرفی كند؛
ـ روش صحیح تفسیر را شناخته و تبیین كند؛
ـ گرایشهای مختلف روایی، ادبی، علمی، عرفانی و فلسفی را نقادی كند؛
ـ دو شیوه ترتیبی و موضوعی در ارائهٔ معارف قرآن را معرفی كند؛
ـ امتیازات تفسیر موضوعی را در مقایسه با تفسیر ترتیبی بیان كند.
با تأمل در روشهای مختلف تفسیری درمییابی كه همه آنها در یك نقص كه نقص بسیار بدی است شریكاند و آن تحمیل نتیجه بحثهای علمی یا فلسفی از خارج (قرآن) بر مدلول آیات است. بدین ترتیب تفسیر به تطبیق تبدیل شده و(لی) نام تفسیر گرفته است و حقیقتهایی از قرآن مجاز گردیده و ظاهر برخی از آیات، تأویل (شمرده) شده است. محمدحسین طباطبایی(رحمه الله)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 8.
چنانكه در مباحث گذشته نیز اشارتی رفت، قرآن از زمان نزول، مورد شرح و تفسیر قرار گرفته و نخستین مفسر و معلم قرآن در میان بشر، اولین قاری و مبلّغ آن، یعنی پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده است. این نكته در آیات قرآن به صراحت بیان شده كه به بیان دو مورد بسنده میكنیم: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُون؛(1) و این ذكر (قرآن) را به تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را به سویشان فرو فرستاده شده است ، روشن سازی و تا شاید بیندیشند». در آیه دوم سوره جمعه نیز می خوانیم: «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة؛ آیات او را بر آنان میخواند و پاكشان میسازد و كتاب و حكمت به آنان میآموزد». اهلبیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز، پس از ایشان مقام تبیین و توضیح آیات الاهی را بر عهده داشتند. از آیه تطهیر(2)،
1. نحل، 44.
2. احزاب، 33.
آیه «لاَ یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُون؛(1) جز پاكشدگان پاكیزگان به آن دست نمیرسانند.» و آیات دیگری كه در بارهٔ اهلبیت(علیهم السلام) وارد شده، میتوان به دانش تفسیری آنان پی برد. همچنین روایات فراوانی آنان را جانشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) معرفی می كند و مردم را به آنان ارجاع میدهد؛ مانند روایت نبوی «اِنّى تارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِى اَبَداً: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى اَهْلَ بَیْتِى وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْض؛(2) به راستی كه من در میان شما دو شیء ارزشمند و نفیس باقی میگذارم، مادام كه به آن دو چنگ زده باشید، هرگز گمراه نخواهید شد، كتاب خدا و عترتم ـ خاندانم ـ و به راستی كه آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا (در قیامت) در كنار حوض بر من وارد شوند.» بر اساس این گونه روایات، اهلبیت(علیهم السلام) نیز عهده دار تفسیر قرآن بوده و سخنان تفسیری آنان، همانند سخنان تفسیری پیامبر(صلى الله علیه وآله) حجت است.
علاوه بر تلاش معصومان(علیهم السلام) در تفسیر و تبیین آیات قرآن كریم، مفسران دیگر نیز در طول تاریخ همواره به این موضوع پرداخته و صدها تفسیر مدون پدید آوردهاند. پرسشی كه در اینجا مطرح میشود، آن است كه آیا تفسیرهای موجود ـ از دورانهای گذشته تاكنون ـ سبك و سیاق واحدی دارد یا آنكه با روشها و شیوههای متفاوتی نگاشته شده است؟ و به طور كلی مقصود از روش تفسیر چیست؟ در این درس نكاتی در پاسخ به این پرسش مطرح خواهیم كرد.
روش تفسیری در دو معنا به كار میرود: 1. گرایش تفسیری؛ 2. قواعد و ضوابط تفسیری. گاهی منظور از روشهای تفسیری؛ گرایشها، دیدگاهها و سلیقههای خاصی است كه مفسران در كار تفسیری خود داشتهاند؛ مانند گرایشهای تفسیری علمی، فلسفی، عرفانی و حدیثی. مقصود آن است كه در
1. واقعه،79. پیشتر درباره این آیات بحث كردیم.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج23، ص140.
برخی از تفسیرها، نكات كلامی و در برخی دیگر، نكات عرفانی و در تعدادی، جنبههای روایی و مانند آن، بیشتر از دیگر تفسیرها وجود دارد. به عبارت دیگر، نویسندگان این تفسیرها با رویكرد خاصی (ادبی، روایی وغیر آن) به تفسیر پرداختهاند.
گاهی منظور از روش تفسیر، قواعد و ضوابطی است كه مفسر در روش مقبول خود به كار گرفته است؛ مانند روشی كه بحرانی و حویزی در البرهان و نورالثقلین در مراجعهٔ به روایات داشتهاند یا روشی كه افرادی مانند فخر رازی در مسائل كلامی داشتند و در تطبیق آیات بر مبانی كلامی خود در برابر معتزلیان به كار میبردند و عكس آن روشی است كه معتزلیان در مقابل آنان به كار بردهاند. این معنا همان است كه مصریان به آن «المذهب فی التفسیر» میگویند و كتابهایی نیز در این باب نگاشتهاند.(1) علامه طباطبایی(رحمه الله) در المیزان به این دو نوع روش اشاره كرده و به حق آن دو را نپذیرفتهاند.
در این گرایش، مفسر فقط روایات مربوط به آیه را گرد می آورد؛ مانند تفسیر
1. مانند مذاهب التفسیر الاسلامی، نوشتهٔ مستشرق آلمانی «گلدزیهر»، ترجمه عبدالحلیم نجار و التفسیر و المفسرون، نوشتهٔ محمد حسین ذهبی. اخیراً اصطلاحات دیگری مثل «منهج» و «اتجاه» نیز در این باب در میان نویسندگان عرب پدید آمده و كتابهایی به این عنوانها نگاشته شده است؛ مانند المنهج الاثری فی تفسیر القرآن الكریم، نوشتهٔ هدی جاسم محمد ابوطبره، و اصول التفسیر و مناهجه، نوشتهٔ فهد بن عبدالرحمن رومی. در زبان فارسی نیز «روش تفسیری» و «مكتب تفسیری» معادل آنها تلقی میشود.
نورالثقلین، البرهان و الدرالمنثور؛(1) ولی این كار در واقع یك فعالیت تفسیری نیست و نامگذاری گرایش تفسیری حدیثی محض بر آن ، نوعی مسامحه است و حقیقت آن، نوعی گردآوری و گزینش روایات است كه به بررسی سند یا دلالت روایات نمیپردازند، به صحت و سقم روایات نظری ندارند و گاه صرفاً به دلیل وجود كلمهای قرآنی در روایت، آن را در ذیل آیه مربوط به آن نقل میكنند.
برخی مؤلفان تفسیرهای روایی، همراه با نقل حدیث به بررسی آن میپردازند. شبیه كاری كه فقیهان در باب روایات فقهی انجام میدهند؛ یعنی بررسی اسناد از نظر ثقه بودن رجال سند ـ كه پایینترین مراتب اعتبار است ـ و بررسی دلالت متن ـ از نظر عام یا خاص، محكم یا متشابه، نص یا ظاهر بودن و مانند آن ـ در این گرایش وجود دارد.
این روش با روش پیشین تفاوت دارد؛ ولی باز هم پژوهشی روایتی است، نه تفسیر قرآن؛ زیرا فقط از روایاتِ مربوط به آیه بحث میشود و از دیگر مباحث تفسیری در آن خبری نیست. افزون بر اینكه بسیار محدود و ناقص است؛ زیرا در ذیل بسیاری از آیات، حدیثی از معصومان(علیهم السلام) نقل نشده است؛ بنابراین معنای آیاتی كه روایتی در ذیل آنها نرسیده، همچنان مبهم خواهد ماند. این روش در واقع، شبیه كار اخباریان معتدل همانند صاحب حدائق(رحمه الله)(2) است كه به نقل روایات
1. اینكتابهابه ترتیب، اثر مؤلفان زیر است:عبدعلی حویزی، سیدهاشم بحرانی، عبدالرحمن سیوطی.
2. یوسف بن احمد بحرانی مشهور به صاحب حدائق (1107ـ1186ق) از فقیهان برجسته شیعه و دارای تألیفات متعددی از قبیل الدررالنجفیه، لؤلؤهٔ البحرین فی اجازات و تراجم رجال الحدیث، الكشكول، الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب و از همه مشهورتر، الحدائق الناضرهٔ فی احكام العترهٔ الطاهره است.
بسنده نكرده و به بحث و نظریهپردازی نیز روی آوردهاند؛ ولی ـ چنانكه گفتیم ـ حاصل این روش، بحثی روایتشناختی (فقهالحدیث) خواهد بود.(1)
بعضی مفسران مانند زمخشری در تفسیر الكشّاف به جنبههای ادبی آیات توجه زیادی كرده و در باب لغت، اعراب و فصاحت و بلاغتِ قرآن، فراوان سخن گفتهاند. در این روش بحثهای ادبیِ مربوط به آیات قرآن مطرح میشود و اگر در ذیل آیات به همین مباحث بسنده شود، تفسیر قرآن به شمار نمیآید؛ زیرا پرداختن به مباحث ادبی مربوط به آیه، از مقدمات تفسیر است و بسنده كردن به آن، مفسّر را از مقصر اصلی كه كشف مقصود خداوند از آیات است، بازمیدارد.
گرایش عرفانی در تفسیر قرآن، سابقه زیادی دارد. در قرن ششم و هفتم هجری رواج بیشتری پیدا كرد و كم و بیش ادامه داشت تا زمان محیالدین بن عربی(2) كه
1 . فیض كاشانی به بررسی اسناد روایات تفسیری نمیپردازد؛ ولی در بخشهایی از تفسیر صافی توضیحاتی در باب روایات تفسیری ارائه كرده و میتوان او را در زمره مفسران حدیثپژوه به شمار آورد.
2. وی متوفای 637 ق است كه افزون بر طرح برداشتهای عرفانی از آیات قرآن در كتابهای عرفانی خود، تفسیری نیز به همین شیوه نوشته است. حاجی خلیفهگفته است: وی تفسیر بزرگی بر اساس طریقهٔ متصوفه تألیف كرده است كه گفتهاند شصت جلد و تا سوره كهف را در بر داشته است و تفسیر كوچكی نیز در هشت جلد بر اساس شیوه مفسران داشته است. ر.ك: مصطفی حاجی خلیفه، كشف الظنون، ج1، ص438. اخیراً آثار تفسیری ابن عربی از جمله ایجاز البیان فی الترجمه عن القرآن، را محمود محمود غراب، در مجموعه ای به نام رحمهٔ الرحمن فی تفسیر و اشارات القرآن گرد آورده و انتشارات دارالایمان در دمشق منتشر كرده است.
اوج آن به شمار میآید. پس از آن نیز كسانی مثل ملاعبدالرزاق كاشانی(1) در تأویلات القرآن توجه زیادی به آن داشتهاند. این نوع تفسیر، تأویلاتی به حسب ذوق نویسنده است. اگرچه در لابلای آن مطالب جالب توجه و سودمندی نیز یافت میشود، بیشتر آنها تأویلاتی بدون دلیل و از روی ذوق است كه بدآموزی داشته و بهانه به دست منحرفان میدهد تا به دلخواه خود، تأویلاتی برای آیات بیان كنند. وقتی برخی عارفان، موسی(علیه السلام) را به عقل و فرعون را به نفس تأویل میبرند و جنگ میان موسی(علیه السلام) و فرعون را جنگ عقل و نفس مینامند، افراد دیگری نیز جریان هابیل و قابیل را به جنگ طبقات كارگر و سرمایهدار تأویل میبرند؛ زیرا معیار و دلیل مشخصی ندارد. این كار بسیار خطرناك بوده و از مصادیق «قول بغیر علم»(2) درباره كلام خداست.
شایان ذكر است كه كشف عرفانی، از راههای شناخت بوده و فیالجمله قابل پذیرش است؛ ولی عارفان خود نیز معترفند كه مكاشفه بر دو نوع است: 1. مكاشفهٔ رحمانی؛ 2. مكاشفه شیطانی. اولی سودمند و دومی گمراهكننده است. تشخیص مكاشفه رحمانی از شیطانی، كار دشواری است و افزون بر آن اگر مكاشفه رحمانی باشد، فقط برای شخص عارف حجت است و برای كسانی كه آن را
1. وی از عارفان قرن هشتم (م730) و دارای تألیفاتی از جمله اصطلاحات الصوفیهٔ و شرح فصوص الحكم و تأویلات القرآن است كه كتاب اخیر در نسخههای چاپی به خطا با نام تفسیر القرآن الكریم به ابن عربی نسبت داده شده است. نسخهٔ خطی تأویلات القرآن در برخی از كتابخانههای مشهور از جمله كتابخانهٔ آیهالله نجفی قم موجود است. در این باره ر.ك: محمد محسن رازی، (معروف به آقا بزرگ تهرانی)، الذریعهٔ الی تصانیف الشیعه، ج3، ص303 و 308.
2. در حدیثی از امام حسین(علیه السلام) به نقل از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است: «مَن قَالَ فِی القُرآنِ بِغَیرِ عِلمٍ فَلیَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّار؛ هركه درباره (معانی) قرآن سخنی بدون آگاهی گوید، (در آخرت برای خویش) نشیمنگاهی از آتش فراهم آورده است.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج3، ص223.
شهود نكردهاند، قابل اثبات نیست و قول به غیر علم و تفسیر بدون دلیل است و حداكثر میتوان آن را به عنوان احتمال بیان كرد؛ بنابراین حاصل گرایش عرفانی را هم نمیتوان تفسیر قرآن به شمار آورد و به خداوند نسبت داد.
این گرایش دارای شاخههای مختلفی به ترتیب ذیل است.
در گرایش علمیِ تجربی، گاه برای فهم آیات، به مطالب علمی مربوط به آنها استناد میشود؛ مثلاً در باب آیهای كه از وجود كوههای یخی در آسمان خبر میدهد(1) یا آیهای كه به بادهای تلقیح كننده(2) اشاره میكند، از مطالب علمی كه بادها را برای بعضی از اشیا «لواقح» میداند یا مؤیّد وجود تودههای بلورین یخی برفراز ابرهاست(كه باخود ابرتفاوت دارد) بهره میبرند؛ولی گاهی فراترازاین رفته و صرف نظر از فهم مفاد آیات، به بیان جزئیاتی از موضوع مطرح شده در قرآن میپردازند؛ مانند اینكه هنگام بحث از آیه «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَت؛(3) آیا به شتر نمینگرند كه چگونه آفریده شده؟ به بیان ویژگیهای شتر میپردازند و جزئیات فراوانی از مبحث شترشناسی را بیان میكنند كه هیچ نقشی در فهم مفاد
1. «وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ ...؛ (نور، 43)؛ و از آسمان از كوههایی ـ انبوه ابرهای منجمد شده ـ كه در آن است تگرگ میفرستد ... ».
2. «وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَیْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ؛ (حجر، 22)؛ و ما بادها را باردار (یا بارداركننده) فرستادیم و از آسمان آبی فرو فرستادیم و شما را بدان سیراب ساختیم و شما خزانهدار و نگاهدار آن نیستید».
3. غاشیه، 17.
آیه ندارد و چنین كاری تفسیر قرآن به شمار نمیآید.(1) فهم آیات بر اساس مطالب علمی نیز كه در فرض اول مطرح شد، باید این شرایط زرا داشته باشد: 1. مطالب مورد استناد از نظر علمی قطعی باشد؛ 2. منافاتی با آیه نداشته باشد.(2)
شرایطی كه در باب استفاده از علوم تجربی گفته شد، در باره علوم انسانی نیز وجود دارد؛ با این تفاوت كه اعتبار علوم انسانی از علوم تجربی كمتر است و مطالب اثبات شدهٔ یقینی كمتری دارد.
در خصوص مسائل تاریخی كه در قلمرو علم تاریخ قرار دارد و بخشی از علوم انسانی به معنای عام آن است، ذكر این نكته ضرورت دارد كه شواهد یقینی تاریخی در فهم كامل برخی از موضوعات مطرح در آیات تاریخی، قرآن مؤثر است؛ ولی این شواهد در صورتی یقینی است كه به طور متواتر نقل شده باشد یا دستكم به اندازه خبری موثق اعتبار داشته باشد؛ بنابراین نمیتوان به هر نقلی اعتماد كرد و بر اساس آن به تفسیر پرداخت. بعضی از مفسران بیتوجه به معیارهای لازم، به طور انبوه از روایات سبب نزول و دیگر روایات تاریخی در فهم قرآن بهره برده و در این مسیر دچار خطاهای زیادی شدهاند.(3) محمد بن
1. برای دیدن نمونهای از این گرایش ر.ك: طنطاوی بن جوهری (1287ـ 1358ق)، الجواهر فی تفسیر القرآن الكریم، قاهره، المكتبهٔ الاسلامیه، 1394.
2. در درس سوم به تفصیل در این باره بحث كردیم.
3. نمونه آن، خطاهایی است كه محمد بن جریر طبری در جامع البیان عن تأویل آی القرآن مرتكب شده و مطالب نادرستی را در ذیل آیات آورده است كه دشمنان اسلام با استناد به آن به زشتنمایی چهره قرآن و اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) میپردازند؛ از جمله ر.ك: محمد طبری، جامع البیان، ج9، ص174ـ 178، ذیل آیه 52 حج.
جریر طبری را میتوان از مفسران دارای گرایش تاریخی به شمار آورد. و این شیوه نادرستی است كه خطر تفسیر به رأی را به دنبال دارد.
پیش از بیان گرایش فلسفی در تفسیر لازم است نكتهای را در باب چیستی مطالب فلسفی بیان كنیم. مطالب فلسفی ناب، مطالبی است كه بر اساس دادههای عقلی شكل میگیرد و رد پایی از تجربه در آن وجود ندارد؛ بنابراین مطالبی كه از فلسفه قدیم و فلسفه اولی در طبیعیاتِ فلسفه آمده است، فلسفه واقعی نیست و در واقع، دانشی تجربی است كه به صورت فرضیههایی بیان شده و بسیاری از آنها نیز، ابطال شده است. در تفسیر قرآن، فقط از مطالب فلسفی ناب كه بدیهی یا نزدیك به بدیهی است، میتوان بهره برد و ارزش آن از معلومات تجربیِ ثابت شده نیز، بیشتر است؛ زیرا معتبرترین داده تجربی هم به پایه استدلالات عقلی قریب به بدیهی نمیرسد.(1)
برخی فیلسوفان در مقام شرح و تفسیر آیات، افزون بر معلومات فلسفی بدیهی و نزدیك به بدیهی، مطالب فراوانی از مباحث فلسفی نظری و حتی مباحث فلسفی به معنای اعم (طبیعیات) را در ذیل آیات قرآن مطرح كرده و به جای تلاش برای فهم مفاد آیات، به تحمیل نتایج مباحث یاد شده بر آیات پرداختهاند و آیاتِ به ظاهر مخالفِ با اصول علمیِ خود (در باب برزخ، معاد، حدوث آسمانها و زمین و ...) را تأویل كردهاند.(2) و این شیوه نادرستی است كه خطر تفسیر به رأی را به دنبال دارد.
1. در درس سوم به هنگام بحث از قرینه عقلی فهم قرآن، نمونههایی از كاربرد مطالب فلسفی در فهم آیات را بیان كردیم.
2. علامه طباطبایی(رحمه الله) در مقدمه تفسیر المیزان در نقد گرایش فلسفی به این نكته پرداختهاند. ر.ك: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص6.
در این گرایش، از همه منابع و ابزارهای لازم در فهم قرآن استفاده میشود. این منابع و ابزارها شامل آیات قرآن، روایات معصومان و دیگر قراین عقلی و غیر عقلی (روش محاوره عقلایی) است و به طور كلی افزون بر كاربرد قواعد و منابع عام در تفسیر هر آیه، به تناسب موضوع، از منبع معتبر خاصی نیز استفاده میشود.(1)
چنانكه گذشت، برای فهم سخن هر شخص حكیمی، اصول و ضوابطی لازم است و قرآن نیز، از این قاعده مستثنا نیست. گاهی این اصول و ضوابط در قالب دانش خاصی مطرح میشود؛ مثل اینكه برای فهم و استخراج احكام بیان شدهٔ در روایات، قواعدی لازم است كه میتوان بر اساس آن به استنباط از آنها پرداخت. این قواعد در دانش «اصولِ فقه» مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. در تفسیر نیز میتوان قواعدی را جمع و تدوین كرد و بر اساس آن به تفسیر قرآن پرداخت. البته بخش زیادی از قواعد تفسیر، چیزی بیش از مباحث الفاظ اصولِ فقه نیست؛ زیرا مربوط به استفاده از لفظ است؛ بنابراین باید بر اساس آن قواعد و با طرح مثال و در عمل، آنها را در تفسیر قرآن پیاده كرد. در درس سوم بخشی از قواعد مورد نظر را زیر عنوان «شرایط فهم قرآن» مورد بحث قرار دادیم.
1. مثلاً یكی از بهترین مواردی كه میتوان در فهم آیات از فلسفه استفاده كرد، آیات معارف است. همان طور كه از تاریخ در فهم آیات تاریخی و از علوم تجربی در فهم آیات مرتبط با آنها استفاده میشود. در درس سوم به تفصیل در باره این مطلب سخن گفتیم.
مفسران در ارائهٔ مباحث تفسیری، دو شیوه متفاوت به شرح ذیل دارند.
در این شیوه آیات قرآن به ترتیب از ابتدای هر سوره تفسیر میشود. این شیوه امتیازاتی دارد كه به برخی از آنها اشاره میكنیم.
1. توجه به سیاق آیات
تفسیر ترتیبی به دلیل حفظ پیوند میان آیات، مبتنی بر اصول محاوره عقلایی است؛ زیرا آیه در مجموعه خود مورد بحث قرار میگیرد و اجزای مختلف سخن در فهم یكدیگر دخالت داده میشوند. در حالی كه در مباحث موضوعی، ممكن است بر اثر تقطیع آیات، از قراین موجود در آیات پیشین و پسینِ آیه مورد بحث غفلت شده و فهم ناصوابی پدید آید.
2. حفظ تأثیر معنوی آیات
در تفسیر ترتیبی محتوای آیات هر یك جایگاه مناسب خود را حفظ میكند و آن هدفی كه قرآن در نظر داشته، محفوظ میماند و تفسیر مانند خود قرآن، مطالب را در جایگاه مناسبِ خود مطرح میسازد. راز مطلب در این است كه ترتیب آیات قرآن، برخلاف تدوین بشری، دارای نكاتی است كه در تربیت و تزکیه انسان تأثیر فراوانی دارد. در قرآن سوره خاصی مربوط به توحید یا نبوت و دیگر معارف وجود ندارد كه مجموعه مباحث مربوط به آن موضوع را یكجا گرد آورده باشد؛ بلكه احكام، معارف، اخلاق، وعد و وعید، تمثیل و تاریخ در آن به هم آمیخته
است. این آمیختگی نكتهٔ مهمی دارد؛ زیرا انسان معجونی از جهات مختلف است و همه ابعاد وجودی او به یكدیگر پیوند خورده. آفریننده انسان میداند كه تربیت چنین انسانی، دارای جهات مختلفِ توأم با هم است و در صورت تفكیك، نتیجه صحیح نخواهد داشت.
نمونهٔ كوچك این مطلب، بیان احكام طلاق در قرآن است كه از ضروریات اسلام و قطعیات قرآن به شمار میآید و در ضمن آن، دستورهای اخلاقی و نصایحی مطرح شده است؛ زیرا در صورتی كه مسائل شرعی به صورت قانون خشك مطرح شود، در معرض سوء استفاده خواهد بود؛ چنان كه برخی بر اساس بیان همین مسئله كه در كتابهای احكام آمده، به سوء استفاده پرداخته و چهره زشتی از این حكم الاهی نمایاندهاند و در برخی از جوامع این حق را از مرد گرفتهاند؛ ولی قرآن در كنار طرح این حكم، نكاتی در باب رعایت حق زن و عدم اضرار به او بیان كرده و در پایان نیز، مردان را به رعایت تقوا سفارش نموده است.(1) این كار باعث میشود كه خواننده فقط به حكم توجه نكند و با توجه به تأثیر قلبی كه از این موعظه در او پدید میآید، از سوء استفاده بپرهیزد و دستكم
1. «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آیَاتِ اللّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَیْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ یَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ (بقره، 231) و چون زنان را طلاق دادید و به (نزدیك) پایان عده خود رسیدند، یا به (شیوه) معروف (پسند شرع و عرف) نگاهشان دارید یا به معروف رهاشان كنید، و برای زیان رساندن نگاهشان ندارید تا ستمی (بر آنان) كرده باشید. و هركه چنین كند، به راستی بر خود ستم كرده است، و آیات خدا را به تمسخر نگیرید و نعمتی را كه خدا به شما ارزانی داشته و آنچه از كتاب و حكمت را بر شما فرو فرستاده كه شما را بدان پند میدهد، به یاد آرید و از خدا پروا كنید و بدانید كه خدا به همه چیز داناست».
افراد كمتری از این حكم سوء استفاده كنند. همچنین اگر آیهای در باب معاد بحث میكند، در كنار آن بحثی اخلاقی نیز مطرح میشود كه اثر تربیتی مهمی دارد؛(1) در حالی كه در تفسیر موضوعی به طور معمول مباحث به صورت خشك علمی مطرح میشود و ممكن است اینگونه فواید از دست برود.
در این شیوه با جمعآوری آیات همموضوع از سورههای مختلف و جمعبندی و تبیین مفاد آنها، تفسیر آیات شكل میگیرد. این شیوه، خود دارای شیوههای فرعیتری است؛(2) مثلاً میتوان همه معارف قرآن را در قالب نظامی هماهنگ و پیوستهٔ به هم بر اساس محوری واحد ملاحظه كرد و در آن قالب به شرح، تفسیر و بیان دیدگاههای قرآن پرداخت؛ همانگونه كه در مجموعه معارف حاضر چنین شده است؛ دیگر آنكه موضوعات قرآن را در قالب سه محور عقاید، احكام و
1. مثلاً در سوره نازعات (آیات 34ـ41) پس از بیان سختی روز رستاخیز، به نقش دوری جستن از هوای نفس در رهایی از عذاب و ورود به بهشت الاهی تصریح شده است: «فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى * یَوْمَ یَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یَرَى * فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى؛ پس چون آن بلای سخت بزرگ ـ روز رستاخیز ـ بیاید، روزی كه آدمی آنچه كوشیده است به یاد آرد؛ و دوزخ برای هركه ببیند ـ او را بینایی باشد ـ آشكار میشود. و اما هر كه سركشی كرده از حد در گذشت، و زندگی این جهان را برگزید، پس جایگاه او همان دوزخ است. و اما هركس كه از ایستادن در پیشگاه پروردگار خود بیم داشته باشد و خویشتن را از آرزو و كام دل بازدارد، جایگاه او همان بهشت است».
2. در مقدمهٔ معارف قرآن، ج 1 به طور فشرده به نقد و بررسی شیوههای فرعی مورد بحث پرداختهایم.
اخلاق دستهبندی كرد و زیر محورهای مختلف آنها را بر اساس آیات قرآن تبیین كرد(1) و سوم آنكه موضوعات مطرح شده در قرآن را بدون طرح كلی و گسسته از هم بررسی كرد؛ مانند جهاد در قرآن، یا امر به معروف و نهی از منكر در قرآن و مانند آن.
بررسی جامع یك موضوع، از جمله امتیازات تفسیر موضوعی است؛ زیرا مفسر در این روش، فقط به یك موضوع نظر دارد و تمام آیات مربوط به آن را جمعآوری كرده و در نتیجه ابعاد مختلف آن بررسی میشود.
تفسیر موضوعی، نظم و ترتیب خاصی دارد كه امكان عرضه و بیان بهتر آن را فراهم میآورد و در نتیجه قدرت یادگیری فراگیران زیادتر خواهد بود؛ مثلاً وقتی از تقوا یا ایمان بحث میشود، به ترتیب از معنا، آثار، مراتب یا درجات، و ویژگیهای هر یك بحث خواهد شد؛ در حالی كه در تفسیر ترتیبی همه این موارد یكجا وجود ندارد و هر بخشی از آن در ذیل آیه مربوط به خود بحث میشود.
هر دو شیوه پیشگفته، در جای خود ضروری است؛ ولی بسنده كردن به یكی و غفلت از دیگری ما را از فهم جامع معارف قرآن باز خواهد داشت؛ بنابراین
1. تفسیر پیام قرآن اثر آیتالله ناصر مكارم شیرازی و همكاران ایشان، بر این اساس نگاشته شده است.
برای بهره بردن از مزایا و دور ماندن از آسیبهای هر یك از این دو شیوه، راههایی پیشنهاد و عمل شده است كه به دو نمونه از آن اشاره میكنیم:
در این شیوه كه تركیبی از دو شیوه قبلی است، هنگام تفسیر ترتیبیِ آیات، به تناسب موضوع آیه، به آیات همموضوع نیز توجه شده و در عین ترتیبی بودن، مباحث موضوعی نیز تا اندازهای مطرح میگردد. تفسیر ترتیبی ـ موضوعی، در واقع به هدف بهرهگیری از مزایا و دور ماندن از آسیبهای هریك از دو تفسیر ترتیبی و موضوعی است؛ البته چنین تركیبی به طور كامل میسور نیست؛ زیرا مقتضای طبع هر یك از این دو روش آن است كه قابل ادغام و جمع شدن با دیگری نیست.(1)
در این شیوه، مفسر نخست باید آیه را در جای خود ملاحظه كرده و به مفاد آن دست یابد؛ زیرا بدون توجه به قرینههای مؤثّر در فهم آیه (از جمله قرینة سیاق) و دلالتهای گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آنها، امكان فهم صحیح و كامل مقصود خداوند از آیه فراهم نمیشود و تلاش برای درك مراد آیه عقیم خواهد ماند؛ بنابراین تفسیر ترتیبی در فهم مفاد و مراد آیه، یگانه راه است؛ اما برای استخراج نظریههای قرآنی درباره موضوعهای متعدد مورد نیاز بشر، كافی نیست و نیاز به مكمّل دارد و مكمّل آن چیزی جز دسته بندی آیههای مربوط به یك موضوع و نگاه جمعی به آیهها و مرتبط كردن آنها به یكدیگر نخواهد بود.
1. تفسیر شریف المیزان اثر گرانسنگ علامه طباطبایی(رحمه الله) به این شیوه عرضه شده است.
یادكرد این نكته ضروری است كه در این فرض، لازم نیست همه آیههای قرآن را به ترتیب تفسیر كنیم تا مقدمهای برای تفسیر موضوعی مورد نظرمان باشد؛ زیرا این كار زمان درازی میطلبد و كمتر برای صاحب نظران فراهم میآید؛ بلكه میتوان آیههای مربوط به موضوع مورد نظر را در متن قرآن ملاحظه كرد و با شیوه صحیح تفسیر، نخست مفاد آنها را به دست آورد. آن گاه آیههای تفسیر شده را برای استخراج نظریهٔ قرآنی، مورد بحث قرار داد. به دیگر سخن، در تفسیر موضوعی كار دو مرحلهای است و هر مرحله ویژگی خاصی دارد كه هیچ گریزی از آن نیست و رعایت ترتیب نیز ضروری است. نمیتوان بحث موضوعی را در ابتدا قرار داد؛ زیرا بحث تفسیری یاد شده، زمینه بحث موضوعی است و بدون آن جایگاه آیه و مفاد آن، نامعلوم است. پیداست كه جمع آوری موضوعی آیههایی كه مفادشان روشن نیست، مشكلی را حل نمیكند و مرتبط كردن آنها به یكدیگر، به پویایی و نوآوری نمیانجامد. بدینسان، وجود هر دو مرحله در فهم دیدگاههای قرآن ضروری است: مرحله اول در فهم هر آیه در جایگاه خود با توجه به قراین كلام و اصول محاوره عقلایی و مرحله دوم در پیوند آیههای مربوط به یك موضوع برای استنباط و استخراج نظریههای قرآنی. وجود مرحله اول به تنهایی، پاسخگوی پرسشهای فراوانِ قرآن پژوهی نیست و به طور طبیعی، كمال لازم را ندارد. مرحله دوم نیز، بدون پشتوانه تفسیر صحیح و جامع آیههای مورد بحث، به كلی ناكارآمد است و حاصلی جز نظریههای التقاطی و تفسیر به رأی نخواهد داشت.(1)
1. ر .ك: محمد باقر صدر، المدرسهٔ القرآنیّه، ص 9 به بعد.
1. بر اساس آیاتی كه تبیین قرآن به وسیله پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را از اهداف نزول برشمرده است، پیشینه تفسیر به دوران پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز میگردد؛
2. بر اساس ادله قرآنی، سخنان تفسیری مفسران معصوم(علیهم السلام) برای ما حجت است؛
3. روش تفسیر به دو معنای «گرایش تفسیری» و «قواعد و ضوابط تفسیر» به كار میرود؛
4. تفسیر قرآن، از دیرباز با گرایشهای مختلفی توأم بوده كه شامل گرایشهای حدیثی محض، حدیثپژوهی، ادبی، علمی، فلسفی، عرفانی و اجتهادی است؛
5. در گرایش حدیثی محض، مفسر فقط به گردآوری روایات تفسیری میپردازد و در گرایش حدیثپژوهی به بررسی سند و دلالت آنها نیز توجه میشود؛ ولی هیچیك از این دو گرایش، تفسیر قرآن نیست؛
6. در گرایش ادبی، مفسر به جنبههای ادبی آیات (مانند لغت، صرف، نحو و بلاغت) توجه دارد و از بیان مفاد آیات كه مقصود اصلی تفسیر است، دور میشود؛
7. عارفان در تفسیر آیات قرآن، تأویلاتی را بیان میكنند كه بیشتر آنها بدون دلیل و ذوقی است و از مصادیق «قول به غیر علم» به شمار میرود؛
8. گرایش علمی به سه زیرگرایش علوم طبیعی، انسانی و فلسفی تقسیم میگردد. به دلیل آنكه در این گرایشها بر بیان دادههای علمی تكیه شده و از مفاد آیات غفلت میشود، تفسیر قرآن نخواهد بود؛
9. گرایش اجتهادی كه با رعایت اصول محاورهٔ عقلایی و استفادهٔ از همه منابع و ابزارهای فهم صورت میگیرد، روش درست تفسیر قرآن است؛
10. تفسیر ترتیبی كه بر اساس ترتیب آیات هر سوره انجام میگیرد، امتیازاتی از قبیل توجه به سیاق و حفظ تأثیر معنوی آیات را در بر دارد؛
11. در تفسیر موضوعی همه آیات یك موضوع همزمان مورد مطالعه قرار میگیرد و از جامعیت و عرضهٔ منسجم و منظم برخوردار است؛
12. بسنده كردن به شیوه ترتیبی یا موضوعی، كاستیهایی دارد و برای رفع آنها، دو شیوه «ترتیبی ـ موضوعی» و «دو مرحلهای كردن تفسیر» مطرح شده است.
1. روش تفسیری را تعریف كنید.
2. پیشینهٔ تفسیر قرآن را بر اساس ادلهٔ قرآنی توضیح دهید.
3. دیدگاه كدام دسته از مفسران در تفسیر قرآن كریم حجت است؟
4. كاستیهای گرایش علمی در تفسیر قرآن را بیان كنید.
5. دو شیوه كلی ارائهٔ مباحث تفسیری را معرفی كنید.
6. كدام گرایش تفسیری بدآموز است و راه برداشتهای انحرافی از آیات را هموار میسازد؟
7. امتیازات و كاستیهای هریك از دو شیوه ترتیبی و موضوعی را بیان كنید.
8. چه راه حلی برای رفع كاستیهای تفسیر ترتیبی و موضوعی وجود دارد؟
1. قرآن در اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص51ـ59، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361 ش.
2. المدرسهٔ القرآنیهٔ، محمد باقر صدر، ص7ـ38، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1400 ق.
3. مبانی و روشهای تفسیر قرآن، عباسعلی عمید زنجانی، ص113ـ191، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366 ق.
4. قرآن در قرآن، عبدالله جوادی آملی، ص144، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.
5. تسنیم، عبدالله جوادی آملی، ص61ـ184، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.
6. علوم قرآنی، محمد باقر حكیم، ص 343 به بعد، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1417ق.
7. مكاتب تفسیری، علیاكبر بابایی، ج1و2، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه،1381 ش.
8. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج1، ص4ـ14، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیهٔ قم.