درس یازدهم

 

درس یازدهم

عصمت فرشتـه وحی و پیامبران

 

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

1. بتواند عصمت را در یك جمله تعریف كند؛

2. بر سلامت وحی در تمام مراحل استدلال كند؛

3. عصمت پیامبران را در ترك گناه، خطا و نسیان ثابت كند؛

4. به راز عصمت فرشتة وحی و پیامبران پی ببرد.

 

 

 

 

 

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلاّ مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی كُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا(جن:26ـ28)؛ [خداوند] دانای نهان است و كسی را بر غیب خود آگاه نمی‏كند، جز پیامبری كه از او خشنود باشد. كه [در این صورت] برای او از پیش رو و از پشت‏سرش نگاهبانانی می‌گمارد، تا بداند كه پیام‌های پروردگار خود را رسانیده‏اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است، احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره كرده است.

 

عصمت انبیا از مسائل اساسی در ادیان الهی است؛ زیرا قوام نبوت پیامبران به عصمت آنان در مقام دریافت و ابلاغ وحی است.(1) عصمت در لغت به‌معنای نگه داشتن، منع و بازداشتن است(2) و در اصطلاح، ملكه‌ای نفسانی است كه خداوند انسان‌های برخوردار از


1. ازاین‌رو در ادیان وحی‌محور، مانند یهودیت، عصمت پیامبر در امر وحی مطرح است (جلال‌الدین آشتیانی، تحقیقی در دین یهود، ص329). مسیحیان افزون بر پیامبر، نویسندگان كتاب مقدس را نیز معصوم می‌دانند. (ر.ك: هنری تیسن، الهیات مسیحی، ترجمة طاطه‌وس میكائیلیان، ص205).

2. اسماعیل‌بن‌حماد جوهری، الصحاح، ج5، ص1989. ابن‌فارس گوید: عصم اصل واحد صحیح یدل علی امساك ومنع وملازمه، والمعنی فی ذلك كلّه معنیً واحد ومن ذلك العصمة، ان یعصم الله تعالی عبده من سوء یقع فیه. اعتصم العبد بالله تعالی، اذا امتنع. واستعصم: التجأ. وتقول العرب: أعصمتُ فلاناً، ای هیّأت له شیئاً یعتصم بما نالته یده ای یلتجیء ویتمسك به (احمدبن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج4، ص331). بازداشتن دیگری به دو صورت ممكن است: یكی تهیه و آماده‌سازی لوازم و شرایط لازم، و دیگری مجبور به ترك كردن. زجاج معتقد است كه معنای اولیة عصمت ریسمان است و از آنجا برای هر بازدارنده و حفظ‌كننده به كار رفته است. در قرآن كریم نیز مادة عصمت، سیزده بار تكرار شده و همواره به‌معنای لغوی آن استعمال شده است؛ مانند: یَا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس (مائده:67).

آن را از گناه و خطا باز‌می‌دارد.(1) ازآنجاكه خداوند با همین ملكة نفسانی بندة خویش را از خطا و لغزش بازمی‌دارد، هم می‌توان این ملكة نفسانی را مانع از ارتكاب گناه و خطا دانست، و هم خداوند را حفظ‌كنندة آن شخص از گناه و خطا شمرد.(2)

اكنون باید ببینیم كه چرا بحث از عصمت ضرورت دارد. ما پیش‌ازاین دربارة نیاز انسان به وحی الهی سخن گفتیم؛ اما پرسش بسیار مهمی در اینجا مطرح است و آن اینكه چگونه می‌توان مطمئن شد كه تمام آنچه خدا وحی می‌كند، بی‌كم‌وكاست به بندگان می‌رسد. تنها در صورتی این اطمینان حاصل می‌شود كه وحی در تمام مراحل، از مبدأ تا زمان وصول به مردم، سالم بماند و فرشتگان وحی و پیامبران در گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی، هیچ‌گونه خطای عمدی و سهوی نداشته باشند و همچنین وحی از دستبرد دیگران در امان باشد.

دلیل عقلی بر سلامت وحی، همان برهانی است كه در درس چهارم برای ضرورت وحی بیان كردیم.(3) در آن برهان گفتیم كه انسان به دلیل ناتوانی از شناخت هدف و راه رسیدن بدان، نیازمند وحی است؛ پس مقتضای حكمت الهی این است كه وحی از هرگونه خطا و دستبردی در امان باشد، وگرنه غرض الهی دچار خلل می‌شود؛ زیرا اگر وحی سالم


1. در این تعریف، سخنی از عصمت در اعتقاد مطرح نمی‌شود؛ چنان‌كه در مباحث این كتاب هم سخنی از آن در میان نیست؛ مگر اینكه بگوییم عصمت از خطا، شامل خطا در اعتقاد نیز می‌شود.

2. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، ص133.

3. وقوع اعجاز به ‌دست پیامبران نیز، دلالت عقلی بر عصمت آنها در گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی دارد؛ زیرا، چنان‌كه در مبحث اعجاز گذشت، انسان‌ها هر سخنی را كه آورندة معجزه به خداوند نسبت دهد، می‌پذیرند؛ پس اگر آورندة معجزه سخن نادرستی به خداوند نسبت ‌دهد، مردم گمراه خواهند شد. حكمت خداوند اقتضا دارد كه چنین فردی را واسطة وحی قرار ندهد (ر.ك: سیدمرتضی علم‌الهدی، تنزیه الانبیاء و الأئمة، ص35ـ36؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص136).

به مردم نرسد، هدف وحی، یعنی هدایت، محقق نخواهد شد. با عنایت به آگاهی مطلق خداوند و توانمندی او بر تمام امور، محال است كه او فردی را مأمور وحی قرار ‌دهد كه از گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی به‌طور بی‌كم‌وكاست ناتوان باشد.(1)

1. عصمت فرشتة وحی

فرشته یكی از عوامل دخیل در امر هدایت الهی انسان به‌وسیلة وحی است؛ از‌این‌رو باید اثبات شود كه آن فرشته در ابلاغ وحی معصوم است. در اینجا می‌توان گفت كه همان دلایل عقلیِ بیان‌شده برای ضرورت وحی، عصمت فرشتة وحی را نیز اثبات می‌كند؛ زیرا اگر فرشته در دریافت و حفظ و ابلاغ وحی خطا كند، هدف وحی، كه همان هدایت است‌، حاصل نمی‌شود و این خلاف حكمت الهی است. آیات قرآن كریم نیز گویای آن است(2) كه فرشتگان از خطا معصوم‌اند و در انجام مأموریت‌های الهی مرتكب خطا و اشتباه نمی‌شوند؛(3) ازجمله دربارة همة فرشتگان می‌خوانیم:

وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ(انبیاء:26ـ27)؛ «و گفتند: "[خدای] رحمان فرزندی اختیار كرده است". منزه است او؛ بلكه [فرشتگان] بندگانی گرامی‌اند كه در سخن بر او پیشی نمی‏گیرند و خود به فرمان او كار می‏كنند».

حضرت علی علیه السلام پس از ذكر این آیه فرمود:


1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید 1ـ2، ص57ـ59.

2. استدلال به آیات قرآن كریم برای اثبات عصمت فرشتگان و پیامبران، بعد از این فرض است كه با دلیل یا دلایل دیگری ثابت شده كه خداوند حتماً برای هدایت بشر پیامبرانی را می‌فرستد و حضرت محمدصلی الله علیه و آله پیامبر خداست و قرآن معجزه‌‌ای است كه خدا به او داده است؛ در نتیجه محتوای آن برای ما حجت است.

3. دراین‌باره، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص239 و ج14، ص281 و ج20، ص226 و ج43، ص243، 250.

جَعَلَهُمُ اللَّهُ فِیمَا هُنَالِكَ أَهْلَ الأَمَانَةِ عَلَی وَحْیِهِ، وَحَمَّلَهُمْ إِلَی الْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَنَهْیِهِ، وَعَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ، فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِیلِ مَرْضَاتِهِ؛ خدا فرشتگان را امین وحی خود قرار داد، و برای رساندن پیمان امرونهی خود به پیامبران، از آنها استفاده كرد، و روانة زمین كرده، آنها را از تردید شبهات مصونیت بخشید؛ پس هیچ‌كدام از فرشتگان از راه رضای حق منحرف نمی‌گردند.(1)

آیه‌ای دیگر در وصف دسته‌ای از فرشتگان می‌فرماید: لا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ(تحریم:6)؛ «آنان (فرشتگان) از آنچه خدا فرمانشان داده سرپیچی نمی‌كنند و همان می‌كنند كه به آن فرمان داده می‌شوند».

قرآن كریم به سبب حساسیت یهودیان به جبرئیل، فرشتة وحی قرآنی، بر عصمت او در گرفتن، حفظ و رساندن وحی تأكید ویژه دارد. یهودیان جبرئیل را دشمن خود می‌پنداشتند؛ زیرا بر این باور بودند كه او بعضی از عذاب‌ها را بر آنها فرود آورده است. ازاین‌رو وقتی در پرس‌وجو از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله دریافتند كه جبرئیل قرآن را برای آن حضرت می‌آورد گفتند: «سخنانت را نمی‌پذیریم؛ چون او با ما دشمنی دارد».(2) خداوند این آیه را وحی فرمود: قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ(بقره:97)؛ «به كسی كه دشمن جبرئیل است، بگو: او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل كرده است». از این آیه استفاده می‌شود كه جبرئیل پیام‌های خداوند را بی‌كم‌وكاست به پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله می‌رسانده و در رساندن آن كوتاهی یا دخل و تصرفی نكرده است.


1. نهج البلاغه، خطبة 91، ترجمة محمد دشتی، ص163. امام حسن عسكری علیه السلام با استناد به این آیه فرموده است: «فرشتگان الهی با الطاف خداوند از كفر و زشتی‌ها معصوم و در امان‌اند» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج56، ص321).

2. علی ‌واحدی نیسابوری، اسباب النزول، ص19؛ جلال‌الدین عبدالرحمان سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص17ـ18.

آیه‌ای دیگر دربارة جبرئیل می‌فرماید:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِیمٍ * ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَكِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ (تكویر:19ـ21)؛ «این [قرآن] سخن فرشتة بزرگواری است نیرومند [كه] پیش خداوندِ عرش، بلندپایگاه است. در آنجا فرمانروا [و نزد خداوند] امین است».

مراد از رسول در این آیات جبرئیل است؛ چنان‌كه در آیات دیگری هم، فرشتگان رسول خوانده شده‌اند.(1) اوصاف ذكرشده در آیات بالا برای جبرئیل، به ‌مردم اطمینان می‌دهد كه دربارة امانت‌داری و شایستگی فرشتة وحی نگرانی و دغدغه‌ای نداشته باشند. عبارت «رَسُولٍ كَرِیمٍ ذِی قُوَّةٍ» حاكی از توانایی جبرئیل است و از آن برمی‌آید كه هیچ نیرویی، ازجمله شیاطین، نمی‌توانند وحی را از او بگیرند و در آن تصرف كنند؛ همچنین عبارتِ «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِین» اشاره دارد كه جبرئیل فرمانروای فرشتگان و امانت‌دار الهی است. بنابراین احتمال اینكه خود جبرئیل در وحی تصرف كند نیز باطل است.

خداوند در آیة دیگری از قول فرشتگان می‌فرماید:

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِیًّا (مریم:64)؛ «و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم. آنچه پیش روی ما و آنچه پشت‏سر ما و آنچه میان این دو است [همه] از آنِ اوست؛ و پروردگارت هرگز فراموش‌كار نبوده است».

این آیه نیز دلالت دارد كه فرشتگان از خطا و تصرف شیاطین و عصیان معصوم‌اند و جز آنچه را خدا می‌خواهد اراده نمی‌كنند، و جز آنچه خدا اجازه دهد، انجام نمی‌دهند.(2)

از بررسی مجموع این آیات درمی‌یابیم كه همة فرشتگان از خطا، عصیان و تصرف


1. برای مثال: اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاس (حج:75)؛ «خدا از فرشتگان و از مردمان فرستادگانی برمی‌گزیند».

2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص87.

شیاطین مصون‌اند.(1) بنابراین جبرئیل نیز معصوم است و با توجه به قدرتی كه خدا به او داده است، به‌هیچ‌‌وجه احتمال خطا، خیانت و یا دستبرد دیگران در گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی توسط فرشته، وجود ندارد.(2)

2. عصمت پیامبران

1ـ2. عصمت پیامبران در گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی

افزون بر دلایل عقلی بیان‌شده در آغاز درس، آیات قرآن كریم نیز گواهی می‌دهند كه پیامبران در گرفتن و ابلاغ وحی به مردم از هر نسیان و خطایی مصون‌اند؛(3) ازجمله:

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا (نساء:165)؛ «پیامبرانی كه بشارتگر و هشداردهنده بودند [فرستادیم] تا برای مردم پس از [فرستادن] پیامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد و خدا توانا و حكیم است».

چنان‌كه در درس چهارم به‌تفصیل گفتیم، مفاد این آیه، كه بعثت پیامبران را مایة اتمام حجت بر مردم می‌خواند، از همان دلیل عقلی ضرورت نبوت نیز برمی‌آید و به همان بیان، این آیه بر عصمت پیامبران در امر وحی نیز دلالت دارد.


1. روایات نیز بر این مطلب دلالت دارند؛ امام علی علیه السلام فرموده است: ولا عندهم غفلةٌُ ولا فیهم معصیة (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ص175). بنابراین قول به توقف دربارة عصمت فرشتگان (ر.ك: عضدالدین عبدالرحمان‌بن‌احمد ایجی، المواقف فی علم الكلام، ص367؛ علی‌بن‌محمد جرجانی، شرح المواقف، ج8، ص283) درست نیست.

2. بنابراین دلیلی ندارد كه بگوییم برای یقین به وحی بودن آنچه فرشته از خدا می‌گیرد، فرشته هم باید معجزه داشته باشد (ر.ك: فخرالدین محمدبن‌عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج27، ص189). اقوال دیگری نیز دربارة عصمت فرشتگان گفته شده است (ر.ك: عبدالحمیدبن‌هبةالله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص433).

3. مرحوم علامه طباطبایی برای عصمت پیامبران در امر وحی، به آیة 213 سورة بقره (كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وأنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیه) با ضمیمة آیات 52 طه و 3 طلاق نیز استدلال كرده است (ر.ك: المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص134).

در این زمینه آیة دیگری نیز درخور توجه است:

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلاّ مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی كُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا (جن:26ـ28)؛ [خداوند] دانای نهان است و كسی را بر غیب خود آگاه نمی‏كند، جز پیامبری كه از او خشنود باشد؛ كه [در این صورت] برای او از پیش رو و از پشت‌‏سرش نگاهبانانی می‌گمارد، تا بداند كه پیام‌های پروردگار خود را رسانیده‏اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره كرده است.

مراد از رسول در عبارت «اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِن رَّسُول» پیامبر بشری است(1)‌ و بنابر روایات پیامبر اسلام هم یكی از مصادیق آن است. حضرت امام باقر علیه السلام در تفسیر این بخش از آیه فرموده است: كَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ لِلْغَیْب؛(2) «سوگند به خدا محمدصلی الله علیه و آله از كسانی بود كه خداوند وی را پسندید تا به غیب آگاهش كند».

عبارت فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ دلالت دارد كه وقتی خداوند كسی را برای پیامبری می‌پسندد و برای رساندن وحی برمی‌گزیند، از پیش و پس حراستش می‌كند تا هیچ موجودی نتواند متعرض او شود و در رسالتش خللی ایجاد كند. خداوند به ‌گونه‌ای پیامبران را در حلقة نگهبانان الهی قرار


1. ر.ك: ‌ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص374؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص56؛ ابوالفضل میبدی، كشف الاسرار، ج10، ص258؛ ابوجعفر محمدبن‌جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج12، ص276. برخی مفسران هم گفته‌اند منظور از رسول در این آیه، هم پیامبر انسانی و هم فرشتة وحی است (ر.ك: اسماعیل‌بن‌كثیر قرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص129) و برخی دیگر نیز بر این باورند كه در این آیه مراد از رسول، تنها فرشتة وحی است (ر.ك: ابوجعفر محمدبن‌حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص158).

2. محمدبن‌یعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج1، باب نادر فیه ذكر الغیب، ص256، ح2.

می‌دهد كه به‌هیچ‌وجه پیامش دستخوش خطا نشود، و چنین می‌كند(1) تا بداند(2) كه آنان پیام‌های پروردگار را به‌درستی به مردم رسانده‌اند.

این آیه نیز به ما اطمینان می‌دهد كه پیامبران الهی در گرفتن، حفظ و رساندن وحی به مردم خطا نمی‌كنند؛ زیرا اگر احتمال خطا در كار آنها باشد، «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ» تحقق نمی‌یابد؛ پس چون خداوند خود مراقب است كه پیامبران وحی را دقیقاً به مردم برسانند، احتمال هیچ خطایی در كار آنان راه ندارد. این آیه بهترین شاهد بر عصمت پیامبران در گرفتن، حفظ و رساندن وحی است. مفاد این آیه در دلالت بر سلامت وحی، درست مفاد همان برهان عقلی است كه اگر وحی سالم به مردم نرسد، نقض غرض و مخالف حكمت الهی است.

عمومیت تعلیل در آیات پیشین و دلایل عقلی‌ای كه بیان شد، علاوه بر نفی خطای پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی، احتمال خیانت پیامبر در وحی را نیز نفی می‌كند؛ زیرا اگر پیامبر معصوم نباشد و احتمال آن باشد كه از پیش خود چیزی به مردم بگوید و یا بخشی از وحی را كتمان كند، مردم كه نمی‌توانند وحی را از غیروحی تشخیص دهند، به اشتباه می‌افتند؛ در نتیجه، غرض خداوند از وحی نقض خواهد شد. قرآن كریم در برخی آیات به این مسئله نیز دلالت دارد؛ این آیات چند دسته‌اند:

الف) آیاتی كه مردم را به اطاعت مطلق از پیامبران فرامی‌خوانند؛ برای مثال، این آیه كه می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ (نساء:64)؛ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنكه به فرمان خدا از او اطاعت شود».

این آیه تصریح می‌كند كه مردم موظف‌اند از پیامبران در هرآنچه از جانب خدا می‌آورند،


1. به روایت ابن‌ابی‌الحدید، امام باقر در پاسخ به پرسش دراین‌باره فرموده‌ است: یوكل الله تعالی بانبیائه ملائكة یحصون اعمالهم ویؤدون الیهم تبلیغهم الرسالة (عبدالحمیدبن‌هبةالله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج13، ص307).

2. مراد از علم فعلی خداوند، مفهومی است كه از نسبت‌سنجی تحقق ابلاغ در خارج با خدا انتزاع می‌شود (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص54).

اطاعت كنند؛ چنان‌كه در آیات متعدد دیگری نیز خداوند مردم را به اطاعت از پیامبران امر كرده است؛ مانند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وأَطِیعُوا الرَّسُول(1) (نساء:59)؛ «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت كنید».

مجموع این نوع آیات، كه مردم را به پیروی از پیامبران فرامی‌خواند و یا به پیروی مطلق از آنها امر می‌كند، به‌ویژه آیة 64 سورة نساء كه مطاع مطلق بودن پیامبران به اذن خدا را غایت ارسال آنها می‌شمارد،(2) به‌روشنی بر عصمت پیامبران دلالت دارد و احتمال هر نوع خیانت را در وحی نفی می‌كند؛ زیرا اگر پیامبری از خود چیزی بر وحی بیفزاید، مردم مكلف نیستند به آن عمل كنند؛ حال‌آنكه خداوند هدف از ارسال پیامبران را پیروی مطلق مردم از آنان دانسته و به آن فرمان د‌اده است. نتیجه اینكه خدای متعال پیامبری را مبعوث نمی‌كند كه چیزی از خودش بر محتوای رسالتش بیفزاید. بنابراین خداوند همة آنچه را پیامبران به مردم می‌گویند تأیید كرده است و این بدان معناست كه پیامبران معصوم‌اند؛

ب) آیاتی كه می‌گویند پیامبران نباید چیزی را كه خداوند نفرموده است، به او نسبت دهند:

مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ (آل‌عمران:79)؛ «هیچ بشری را نسزد كه خدا به او كتاب و نبوت دهد، آن‌گاه به مردم بگوید كه بندگان من باشید، نه بندگان خدا».

این آیه نشان می‌دهد كه خداوند هیچ‌گاه كسی را به پیامبری برنمی‌گزیند كه به‌جای دعوت مردم به توحید، آنها را به شرك فراخواند. این آیه ناظر به مسیحیان است كه معتقد بودند عیسی‌بن‌مریم علیه السلام خود را فرزند خدا معرفی كرده و مردم را به پرستش خود


1. عبارت «أَطِیعُواْ اللّهَ وأَطِیعُواْ الرَّسُول» در آیات 92 سورة مائده، 52 سورة نور، 33 سورة محمد، و 12 سورة تغابن نیز آمده است.

2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص137.

خوانده است. قرآن كریم بر این ادعا مهر بطلان می‌زند و در آیه‌ای دیگر حقیقت را از قول خود عیسی علیه السلام نقل می‌كند:

وَإِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ (مائده:116)؛ و آن‌گاه كه خدا گفت: ای عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا به‌جای خداوند بپرستید؟ گفت: منزهی تو؛ مرا نزیبد كه [دربارة خویشتن] چیزی را كه حق من نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را می‏دانستی. آنچه در نفس من است، تو می‏دانی و آنچه در ذات توست، من نمی‏دانم؛ چراكه تو خود دانای رازهای نهانی.

از این آیه نیز استفاده می‌شود كه خداوند هیچ‌گاه كسی را به رسالت برنمی‌گزیند كه برخلاف هدف الهی گام بردارد و چیزی غیر از پیام خدا و دعوت به پرستش انحصاری وی به مردم بگوید.

خداوند در آیات متعدد خبر می‌دهد كه مشركان، كه نمی‌خواستند اسلام را بپذیرند‌، پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله را متهم می‌كردند كه ـ العیاذبالله‌ـ به خدا افترا می‌بندد؛(1) خداوند در پاسخ به آنها می‌فرماید: اگر پیامبرصلی الله علیه و آله یك كلمه خلاف آنچه ما به او وحی كرده‌ایم به مردم بگوید، لحظه‌ای مهلتش نمی‌دهیم:

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیل * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا


1. برخی شرق‌شناسان غربی (See: W. Montgomery Watt, Bell's Inrodoction to the Quran, p.17) و مسلمان‌‌نمایان متأثر از آنان (ر.ك: علی دشتی، بیست‌وسه سال، ص37، به نقل از: مصطفی حسینی طباطبایی، خیانت در گزارش تاریخ؛ نقد كتاب بیست‌وسه سال، ص219ـ220) نیز مدعی شده‌‌اند كه قرآن و تعالیم اسلامی ساخته‌وپرداختة شخص پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله است؛ ولی برای آنكه مردم آن را بپذیرند، حضرت آن را به خدا نسبت داده است.

مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ (حاقه:44ـ47)؛ «اگر ]او[ برخی از گفته‌ها را به ما به افترا می‌بست، دست راست او را می‌گرفتیم؛ سپس رگ قلبش را پاره می‌كردیم و هیچ‌یك از شما را توان آن نیست كه مانع شود».

منظور از لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِین(1) * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین این است كه اگر او به ما افترا بزند، با قدرت او را می‌گیریم و نه‌تنها از افترا بستنش جلوگیری می‌كنیم، بلكه رگ حیاتش را هم قطع می‌كنیم و هیچ‌كس نمی‌تواند از این كار ما جلوگیری كند.

مجموع این آیات دلالت دارد كه پیامبران در گرفتن، حفظ و رساندن وحی به مردم هیچ خطایی نداشته‌اند(2) و از خودشان نیز چیزی بر آن نمی‌افزوده‌اند.(3) بنابراین هر نقلی كه به پیامبران شك، نسیان و خطا در گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی نسبت دهد، واقعیت ندارد.(4)


1. «یمین» در عربی، نشانة قدرت است؛ چون معمولاً دست راست انسان قوی‌تر از دست چپ اوست. تفاسیر، علاوه بر این نظر، احتمال‌های دیگری نیز داده‌اند؛ مانند: 1. گرفتن با حالت خوار كردن؛ 2. قطع كردن دست راست (ر.ك: ابوجعفر محمدبن‌حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص110؛ ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9ـ10، ص349)؛ 3. مراد «قتل صبر» است كه در آن، دست راست انسان را می‌گیرند و گردنش را می‌زنند (ر.ك: محمود‌بن‌عمر زمخشری، الكشاف، ج4، ص607؛ ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج4، ص349).

2. پیامبران حقیقت وحی را دریافت می‌كنند و دریافت وحی برخلاف درك عقلی و حسی، كه از راه مفاهیم و صور است‌، از سنخ علم حضوری است. ازاین‌رو اولاً وحی خطاناپذیر است، و ثانیاً پیامبری كه به او وحی می‌شود، هیچ‌گاه در اینكه به او وحی شده است، دچار شك و تردید نمی‌شود؛ پس امكان ندارد كه به كسی وحی شود و او متوجه وحی بودن آن نشود. بر این اساس پیامبران وحی را بدون هیچ خطایی، و با یقین به وحی بودن آن دریافت می‌كنند.

3. علمای اسلام اتفاق‌نظر دارند كه پیامبران در امر وحی، از هرگونه خطای عمدی و سهوی مصون‌اند (فخرالدین محمدبن‌عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج3، ص7).

4. مانند داستانی جعلی كه در یك روایت ضعیف آمده است و خلاصه‌اش این است كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله در نخستین‌‌باری كه بر او وحی شد، شك كرد كه آن وحی الهی است یا نه. وقتی با حالت پریشانی به خانه برگشت، خدیجه از جریان مطلع شد و نزد ورقة‌بن‌نوفل رفت و ماجرا را نقل كرد. ورقه گفت: این وحی الهی است. به‌این‌ترتیب پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله اطمینان یافت كه آن شخصی كه دیده جبرئیل بوده، و به وی وحی شده است (ابوجعفر محمدبن‌جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج12، ص644ـ645؛ همو، تاریخ الطبری، ج2، ص218؛ مسلم‌بن‌حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص188ـ189). این داستان مخالف آیات قرآن و روایات معتبر و دلیل عقلی عصمت انبیاست و سندش نیز ضعیف است (ر.ك: عبدالحمیدبن‌هبةالله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج4، ص102).

2ـ2. عصمت پیامبران در مقام عمل

چنین نیست كه پیامبران تنها در امر وحی معصوم باشند، بلكه عصمت آنان مراتب دیگری نیز دارد؛ ازجمله: عصمت در عمل به محتوای وحی خود؛(1) عصمت از گناه(2) پیش از نبوت و رسالتشان؛ و عصمت از خطا، اشتباه، سهو و نسیان، حتی وقتی سخنی به جز معارف وحیانی بیان می‌كنند.

طوایف مسلمانان دربارة عصمت پیامبران در همة این مراتب هم نظر نیستند. عصمت پیامبران بعد از نبوت، تنها مسئله‌ای است كه تقریباً همة مسلمانان بر آن اتفاق‌نظر دارند؛ برخی معتقدند كه ممكن است پیامبر پیش از نبوت گناه كند، و برخی دیگر برآن‌اند كه ممكن است پیامبر كاری را انجام دهد كه بعدها در دین خودش حرام می‌شود. دستة دیگری نیز بر این باورند كه پیامبران تنها از گناهان كبیره معصوم‌اند.(3) شیعه همة پیامبران را، از ابتدای تولد تا پایان عمر، از همة گناهان معصوم می‌داند.(4)

نبودِ دلیل عقلی بر عصمت پیامبران در مقام عمل

برای اثبات عصمت انبیا در مقام عمل، برهان عقلی ضرورت وحی و نبوت كافی نیست و نمی‌تواند به‌تنهایی آن را اثبات كند؛ زیرا این برهان تنها دلالت دارد كه برای رسیدن


1. زیرا ممكن است كاری در یك دین حلال باشد، ولی حلیت آن در دین دیگر نسخ شود؛ مانند حرمت برخی طیبات برای یهودیان براثر ستمكاری‌شان (ر.ك: نساء:160). وقتی می‌گوییم پیامبر معصوم است، منظورمان این است كه او محرمات شریعت خود را انجام نمی‌دهد و واجبات آن را ترك نمی‌كند (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص134).

2. مراد از گناه، حرامِ فقهی است؛ یعنی ترك امر مولوی و انجام نهی مولوی (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص134؛ محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص134).

3. ر.ك: عبدالحمیدبن‌هبةالله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج7، ص11ـ12.

4. سیدمرتضی علم‌الهدی، تنزیه الانبیاء و الأئمة، ص34؛ حسن‌بن‌یوسف حلی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص349.

انسان‌ها به سعادت ابدی‌شان، پیام الهی باید به‌صورت كامل و دقیق به مردم برسد و این فقط عصمت انبیا را در دریافت و ابلاغ وحی ثابت می‌كند. بعضی متكلمان دلیل‌های عقلی دیگری نیز بر عصمت عملی پیامبران آورده‌اند؛(1) ازجمله:

الف) عمل نیز، همانند گفتار، دلالت بر جواز فعل دارد. اگر پیامبر ـ العیاذباللّه‌ـ مرتكب گناهی شود، مردم عمل او را دلیل بر جواز آن كار می‌گیرند و غرض الهی نقض می‌شود؛ زیرا خداوند پیامبران را برای هدایت مردم فرستاده است، ولی اگر پیامبری گناه كند، مردم با پیروی از او به گمراهی می‌افتند.(2)

این دلیل برهانی و یقین‌آور نیست؛(3) زیرا ازلحاظ عقلی ممكن است كسی پیام الهی را دقیقاً به مردم برساند و بگوید: «باید چنین و چنان كرد؛ ولی من هم مثل شما گاهی مرتكب نافرمانی می‌شوم و فلان كارم از روی نافرمانی بود؛ شما این نافرمانی را نكنید». عقل نمی‌‌تواند اثبات كند كه در این صورت هدف رسالت تأمین نمی‌شود. البته شواهد كافی از كتاب و سنت داریم كه نشان می‌دهند پیامبران حتی قبل از رسالت نیز در مقام عمل معصوم‌ بوده‌اند؛ این فضلی ازطرف خدای متعال است تا رفتار آنان برای مردم اسوه باشد و مردم بیشتر به آنها اعتماد كنند و بتوانند به تمام اعمال آنها تمسك كنند؛ ولی نمی‌توان ضرورت این مطلب را از راه برهان عقلی اثبات كرد؛


1. مثلاً سیدمرتضی علم‌الهدی معتقد است كه صدور معجزه دال بر عصمت آورندة معجزه از گناه است (سیدمرتضی علم‌الهدی، تنزیه الانبیاء و الأئمة، ص35). مرحوم علامه طباطبایی نیز بر این باور است كه بین وقوع معجزه به ‌دست پیامبر و عصمت عملی وی رابطة عقلی وجود دارد؛ زیرا داشتن معجزه، نشان لیاقت فرد برای رسالت است؛ پس دارندة معجزه نباید عملی مخالف با اهداف رسالت انجام دهد (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص136).

2. ر.ك: حسن‌بن‌یوسف حلی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص349؛ عبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص54.

3. مراد، حصول یقین منطقی است؛ اما ممكن است از این دلیل و دلیل بعدی، یقین روان‌شناختی و اطمینان عقلایی حاصل بشود؛ ازاین‌روست كه این دو دلیل در كتاب آموزش عقاید، ج3، ص67ـ68، بدون نقد، ذیل عنوان دلایل عقلی آمده‌اند.

ب) پیامبران، علاوه بر رساندن وحی به مردم، وظیفة تربیت آنان را نیز به‌ عهده دارند؛ اگر آنان خود برخلاف آنچه برای هدایت مردم آورده‌اند عمل كنند، مردم به گفته‌های آنان بی‌اعتماد می‌شوند. گرچه تناقض در گفتار و كردار ممكن است در مقام تعلیم ضرری نرساند، در مقام تربیت اثر منفی دارد. بنابر‌این باید پیامبران در مقام عمل نیز معصوم باشند تا بتوانند در تربیت مردم موفق شوند.(1)

گرچه این دلیل كه در آن تأكید روی تربیت است، قوی‌تر از دلیل پیشین است كه تنها بر تعلیم تأكید می‌كرد، باز هم دلیلی كاملاً یقین‌آور نیست؛ زیرا اگر كسی كتابی ازطرف خدا برای هدایت مردم بیاورد و آن را به مردم ابلاغ كند، حجت بر مردم تمام می‌شود و مخالفت پیامبر با كتاب خود لطمه‌ای بر آن حجت تمام‌شده نمی‌زند. البته واضح است كه اگر مربی موافق گفته‌های خود عمل نكند، اثر تربیتی او كمتر خواهد بود.

ادلة نقلی عصمت پیامبران در مقام عمل

عصمت پیامبران در مقام عمل، با شواهدی از آیات و روایات اثبات می‌شود. از برخی آیات قرآن برمی‌آید كه در میان انسان‌ها، دسته‌ای موسوم به «بندگان مُخلَص» هستند كه شیطان از روزی كه درصدد گمراه كردن فرزندان آدم علیه السلام برآمد، طمعی در گمراه كردن این افراد نداشت. شیطان پس از رانده شدن از درگاه الهی، قسم خورد و گفت: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لأغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِین * إِلاّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (ص:82‌ـ83)؛ «[شیطان] گفت: پس به عزت تو سوگند كه همگی ایشان را گمراه خواهم كرد؛ مگر آن بندگان خالص‌شدة تو را».(2)


1. ر.ك: جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الكتاب و السنة و العقل، ج2، ص160ـ161.

2. در آیات دیگر نیز آمده است: قَالَ رَبِّ بِمَآ أغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِین * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین (حجر:39ـ40).

مراد از «الْمُخْلَصِین»(1) كسانی است كه خداوند متعال ایشان را برای خود خالص كرده است؛ به ‌گونه‌ای كه سراسر وجودشان برای خدا خالص شده است. به همین دلیل ابلیس می‌دانست كه وسوسه‌هایش در آنها اثری ندارد و نمی‌تواند آنان را گمراه كند. در قرآن كلمة «معصوم» نیامده است، ولی تعبیر «مخلَص» بر همان معنای اصطلاحی معصوم منطبق می‌شود؛ زیرا معصوم یعنی بنده‌ای كه خدا او را از گناهان حفظ كرده است.(2) پیامبران الهی نیز از مصادیق «مخلَصین» بوده‌اند و ازاین‌رو قرآن در معرفی برخی پیامبران آنان را «مخلَص» می‌خواند. برای نمونه، دربارة حضرت موسی علیه السلام می‌فرماید: وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولاً نَبِیًّا(مریم:51)؛ «و در این كتاب از موسی یاد كن كه او پاك‌دل و فرستاده‏ای پیامبر بود».

قرآن تصریح می‌‌كند كه خداوند با عنایتی كه به برخی از بندگان «مخلَص» دارد، آنها را از كارهای زشت دور می‌كند و وجودشان را از انحرافات و پلیدی‌ها مصون می‌دارد. یكی از مخلَصان حضرت یوسف علیه السلام است. طبق بیان قرآن، همسر عزیز مصر، كه به وی علاقه‌مند شده بود، همة اسباب تحریك‌آمیز(3) را در اتاقی كه از هر جهت محفوظ بود، مهیا كرد و با حیله یوسف را به آنجا كشید و در را بست. طبیعی است كه اگر عنایت خاص الهی نباشد، یك انسان عادی در چنین موقعیتی نمی‌تواند بر نفس خود غلبه كند. همسر عزیز مصر با فراهم آوردن این تمهیدات یوسف را به خود خواند و نزدیك بود


1. گفتنی است كه مخلَص (به فتح لام و اسم مفعول) با مخلِص (به كسر لام و اسم فاعل) فرق دارد؛ مخلِص كسی است كه خودش كار را خالص انجام می‌دهد، ولی مخلَص (به فتح لام) كسی است كه خدا او را خالص كرده است و نه‌تنها عملش، بلكه خودش، برای خدا خالص شده‌ است.

2. خواهیم گفت كه این امر با اختیار منافاتی ندارد و خدا تضمین كرده است كه اینها مرتكب گناه نشوند.

3. حتی نقل شده است كه در اطراف آن اتاق آینه‌هایی قرار داده بود تا یوسف از هر طرف بنگرد، عكس زلیخا را ببیند (ر.ك: ابوالفتوح حسین‌بن‌علی رازی، روض‌ الجنان و روح ‌الجنان، ج11، ص44).

كه یوسف هم به او تمایل پیدا كند كه خدا برهانش(1) را، كه یك امر غیبی و علم‌آور بود‌، به یوسف نشان داد تا غفلت او را بزداید و از پلیدی حفظش كند:

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (یوسف:24)؛ «آن زن آهنگ او كرد و اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، او نیز آهنگ آن زن می‌كرد. ما چنین كردیم تا بدی و زشت‌كاری را از وی بازگردانیم؛ زیرا او از بندگان مخلَص ما بود».

خداوند در این آیه، دلیل دور كردن عمل ناشایست را از حضرت یوسف علیه السلام ، مخلَص بودن او می‌شمارد.(2) این نشان می‌دهد كه خداوند این‌چنین از بندگان مخلَص خود مراقبت می‌كند و هرگاه عوامل بیرونی انحراف برای آنها فراهم شود، آنها را خنثی می‌فرماید.

قرآن به نمونه‌هایی از عنایت الهی به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله در حفظ او از خطا اشاره دارد؛ ازجمله می‌فرماید: وَإِنْ كَادُوا لَیَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاتَّخَذُوكَ خَلِیلاً * وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً * إِذًا لأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنَا نَصِیرًا (اسراء:7375)؛ و چیزی نمانده بود كه تو را از آنچه به‌سوی تو وحی كرده‏ایم، گمراه كنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت


1. «برهان» به‌معنای دلیل و حجت است و معمولاً بر چیزی اطلاق می‌شود كه برای انسان علم می‌آورد. حضرت یوسف علیه السلام نشانه‌ای دید كه او را از غفلت درآورد. به تعبیر عرفانی، آن برهان، نشانة تجلیات الهی بود. قرآن دربارة اینكه آن برهان چه و چگونه بود، ساكت است؛ ازاین‌رو ما نیز نمی‌دانیم كه حضرت یوسف چه دید؛ اما آن برهان هرچه بوده، او را به خود آورده و از غفلت خارج كرده است. قرآن می‌فرماید:‌ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء (یوسف:24). خداوند برهان را به یوسف نشان داد تا بدی و زشت‌كاری را از وی دور گرداند. در روایات اموری ذكر شده است كه اطمینان‌آور نیست؛ ازجمله اینكه: الف) یوسف چهرة پدرش حضرت یعقوب علیه السلام را دید كه با اشاره صدا زد: «یوسف»؛ ب) دید كه زلیخا با پارچه‌ای بتِ موجود در اطاق را پوشانده است؛ یوسف علیه السلام به خود آمد كه چرا من از خدا پروا نداشته باشم؛ ج) مقام نبوت مانع از انجام آن عمل شد (ر.ك: عبدعلی‌بن‌جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج2، ص419).

2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص130.

تو را به دوستی خود بگیرند؛ و اگر تو را استوار نمی‏داشتیم، قطعاً نزدیك بود كمی به‌سوی آنان متمایل شوی. در آن صورت حتماً تو را دوچندان [در] زندگی، و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] می‏چشانیدیم؛ آن‌گاه در برابر ما برای خود یاوری نمی‏یافتی.

سبب نزول آیة بالا این است كه عده‌ای می‌خواستند پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله را در جهتی از انجام وظیفه سست كنند.(1) در طول نبوت ایشان بارها برخی (حتی از علاقه‌مندان) كوشیدند كه آن حضرت را از انجام برخی دستورهای الهی منصرف كنند.(2) آنان آن‌قدر زمینه‌چینی می‌كردند كه اگر هركس دیگری بود، حرف آنان را می‌پذیرفت. پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله هم در جایگاه یك انسان، وقتی در چنین شرایطی قرار می‌گرفت، می‌بایست تأثیر می‌پذیرفت؛ ولی خداوند با تأیید فرشتگان و یا فرستادن وحی یا الهام، آن حضرت را در مسیر الهی استوار می‌ساخت و حفظش می‌كرد. آیة بالا به نمونه‌ای از این ماجراها اشاره می‌كند. خداوند می‌فرماید: وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ (اگر ما تو را پایدار و ثابت‌قدم نگه نمی‌داشتیم)، لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً (نزدیك بود كه اندكی به آنان اعتماد كنی و متمایل شوی)؛ ولی ما تو را حفظ می‌كنیم. در واقع


1. ابوجهل و تعدادی از مردان قریش نزد پیامبر رفتند و از او خواستند كه خدایان (بتان) آنان را بپذیرد تا آنان نیز دین او را بپذیرند. (جلال‌الدین عبدالرحمان سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص183)؛ همچنین ر.ك: علی واحدی نیسابوری، اسباب النزول، ص165. در سبب نزول سوره احزاب، شبیه این بیان آمده است (ر.ك: ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7ـ8، ص525؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص283).

2. گاهی افراد برای شفاعت‌های بیجا نزد پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله می‌رفتند و برخواسته‌شان اصرار می‌كردند؛ برای مثال، وقتی كسی دزدی می‌كرد و پیامبر می‌خواست دستش را قطع ‌كند، اهل قبیله‌اش برای آنكه این ننگ و عار بر قبیله‌شان ننشیند، با لطایف‌الحیل می‌كوشیدند تا پیغمبر را از اجرای حد باز دارند؛ مثل طایفة بنی‌ابیرق كه برای تبرئة یكی از افراد قبیله‌شان از دزدی، جمعی را همراه فردی سخنور خدمت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرستادند. در آنجا بود كه آیة 105 سورة نساء نازل شد (جلال‌الدین عبدالرحمان سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص101ـ102؛ ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3ـ4، ص161).

فضیلت پیامبر همین است كه خدا او را حفظ می‌كند. البته هیچ انسانی، حتی پیامبر خدا، هیچ‌گاه از كمك الهی بی‌‌نیاز نخواهد بود.

از این آیات برمی‌آید كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، همانند دیگر پیامبران الهی، هرگاه براثر عوامل خارجی مشرف به اشتباهی می‌شد، خدای متعال با كمك‌های غیبی‌اش او را از لغزش بازمی‌داشت. این همان معنای عصمت است.(1) آیة تطهیر(2) نیز بر عصمت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله از هرگونه گناهی دلالت دارد كه از آن در بحث از عصمت امامان به‌تفصیل سخن خواهیم گفت.

3ـ2. عصمت پیامبران و مسئلة اختیار(3)

گفتیم كه عصمت، ملكه‌ای نفسانی است كه مانع از گناه و خطا می‌شود. ازآنجاكه این ملكة نفسانی با عنایت خدا به دست می‌آید، این تعبیر نیز صحیح است كه بگوییم: در واقع خداوند معصوم را در مقابل گناه و پلیدی حفظ می‌كند. حال این پرسش مطرح می‌شود كه آیا لازمة عصمت جبر نیست. پاسخ این پرسش منفی است؛ زیرا ادلة بسیاری داریم كه نشان می‌دهد پیامبر نیز مانند دیگران مكلف است(4) و برای كارهای خوبش ثواب می‌گیرد. روشن است كه تكلیف تنها هنگامی معنا می‌یابد كه مكلف اختیار و قدرت ترك و انجام كار را داشته باشد. به بیان دیگر ترك اجباریِ گناه هنر نیست؛ زیرا اگر خدا بخواهد كسی را به‌زور


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج12، ص348.

2. إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا (احزاب:33).

3. برای تفصیل بیشتر در این ‌باب، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، ص163ـ169.

4. قرآن كریم از قول حضرت عیسی علیه السلام می‌فرماید: وأوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا (مریم:31). پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نیز علاوه بر اینكه مشمول خطابات تكلیف‌آور قرآنی بود، در برخی آیات به‌طور خاص مخاطب قرار گرفته و تكالیفی یافته است: إِنَّنِی أنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وأقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِی (طه:14)؛ اتْلُ مَا أوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتَابِ وأقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أكْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُون (عنكبوت:45)؛ إِنَّا أنزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّین (زمر:2).

از كار زشت بازدارد، او نمی‌تواند برخلاف خواست خدا عمل كند. كمال پیامبر نیز در این است كه با اختیار خودش از گناه خودداری كند. خداوند به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله می‌فرماید:

وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَإِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ (زمر:65)؛ «و قطعاً به تو و به كسانی كه پیش از تو بودند، وحی شده است كه اگر شرك ورزی، حتماً كردارت تباه می‌شود و مسلماً از زیان‌كاران خواهی بود».

این آیه دلالت دارد كه اگر پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله یا هر پیامبر دیگری به خدا شرك ورزد، گناه بزرگی مرتكب شده، و همة اعمالش تباه خواهد شد. این نشان می‌دهد كه پیامبران نیز مكلف‌اند و در ترك گناه و مصونیت از تغییر در پیام خدا مجبور نیستند؛ وگرنه اصلاً بحث نافرمانی برایشان مطرح نبود.(1)

بنابراین معصومیت پیامبران الهی از گناهان بدان معنا نیست كه قدرت انجام گناه از آنان سلب شده است و اختیاری ندارند، بلكه آنان ازنظر شناخت به مرتبه‌ای رسیده‌اند كه زشتی هر گناه و كار بدی را به‌روشنی می‌بینند و هیچ‌گاه درصدد انجام آن برنمی‌آیند؛ همان‌گونه كه ما انسان‌های غیرمعصوم نیز زشتی برخی كارها را به ‌گونه‌ای درك می‌كنیم كه از انجام آن كارها نفرت داریم و هیچ‌گاه حتی فكر انجام دادن آنها به ذهن ما خطور نمی‌كند‌؛ چه‌رسد به آنكه مرتكب آن گناهان شویم. افزون بر این، پیامبران اراده‌ای چنان قوی‌ دارند كه هیچ‌گاه در برابر جاذبه‌های شیطانی و خلاف حق تسلیم نمی‌شوند.(2)

4ـ2. عصمت؛ موهبتی الهی در سایة شایستگی اختیاری

اكنون این پرسش پیش می‌آید كه شرایط عصمت، اكتسابی است یا باید آن را موهبتی


1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص290.

2. این دو استعداد (شناخت و اراده) در همة انسان‌ها هست، ولی میزان برخورداری از این دو استعداد، مانند سایر استعدادها، در افراد مختلف متفاوت است؛ چنان‌كه هركسی می‌تواند این استعدادها را نیز در وجود خود تقویت كند.

الهی به ‌شمار آورد. پاسخ این است كه این شرایط موهبت الهی است؛ یعنی خدا در میان انسان‌ها برخی را ‌چنان مستعد قرار داده و به آنان چنان آگاهی و ارادة محكمی داده است كه هرگز به اختیار خود مرتكب گناه نمی‌شوند و در هر حال اوامر خدا را اطاعت می‌كنند.

حال باید به این پرسش نیز پاسخ داد كه چرا از میان تمام انسان‌ها تنها برخی افراد خاص از این علم و ارادة قوی برخوردارند. پاسخ این است كه خداوند به غیب(1) و سرنوشت همة انسان‌ها آگاه است و كسانی را برای رسالت برمی‌گزیند كه می‌داند به اختیار خود گناهی انجام نمی‌دهند: اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ (انعام:124)؛ «خدا بهتر می‏داند رسالتش را كجا قرار دهد».

امام صادق علیه السلام نیز در روایتی به این مطلب اشاره كرده است:

إن اللهَعزوجل اختارَ مِنْ وُلْدِ آدمَ أُناساً طهَّر میلادَهم وطیَّب أبدانهم وحَفِظَهم فی أصلاب الرجال وأرحام النساء، أخرج منهم الأنبیاء والرسلَ فهم أزكی فروع آدمْ. فَعَل ذلك لا لأمرٍ استحقّوه من اللهعزوجل، ولكن عَلم اللهُ منهم حینَ ذَرأهم أنهم یُطیعونه ویعبدونه ولا یشركون به شیئا، فهؤلاء بالطاعة نالوا من الله الكرامةَ والمنزلَة الرفیعةَ عنده.(2)

البته كمك‌های خداوند ضابطه‌مند است؛ به این بیان كه:

اولاً خدا به همة مؤمنان و به همة كسانی كه در راه خیر قدم برمی‌دارند كمك می‌كند؛ اما این كمك برای هركس متناسب با تلاش خودش است. چون پیامبران از تمام توانشان در راه بندگی خدا مایه می‌گذارند و تن به هیچ‌گونه كوتاهی نمی‌دهند، وقتی كه خودشان به كمك‌های فوقالعاده نیاز دارند، خدای متعال یاری‌اش را از ایشان دریغ نمی‌كند. ازاین‌رو خداوند در آن موقعیت حساس، برهان خود را به حضرت یوسف علیه السلام نشان داد؛


1. عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِیمُ الْخَبِیر (انعام:73)؛ «اوست دانندة غیب و شهود، و اوست ‏حكیم آگاه».

2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج10، باب 13 «احتجاجات الصادق†»، ص170.

چون یوسف لایق آن كمك بود و با بهره‌گیری از آن برهان خود را از گناه دور كرد و دیگر قصد گناه نیز در دل او پدید نیامد؛

ثانیاً خداوند از هركسی متناسب با نعمتی كه به او داده است، مسئولیت می‌خواهد. كسی كه از استعداد و توانایی و تربیت بهتری برخوردار است، جرم گناهش بیش از كسی است كه این نعمت‌ها را ندارد.(1) بر این اساس مسئولیت و تكلیف پیامبران، متناسب با نعمت‌هایی كه از آن بهره‌مندند، بسیار سنگین است.(2)


1. قرآن كریم به زنان پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله هشدار می‌دهد كه عقاب كارهای ناپسندشان مضاعف است: یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْن (احزاب:30)؛ چون آنان نسبت به زنان دیگر نعمت‌های بیشتری دارند؛ ازجمله همسری با پیامبر خدا: یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُن (احزاب:32). ازسوی دیگر كسانی كه از كتاب الهی برخوردارند، ثواب مضاعف دریافت می‌كنند: أوْلَئِكَ یُؤْتَوْنَ أجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا (قصص:54).

2. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، ص167ـ168. در دعای ندبه، پیش از اشاره به آگاهی خداوند از وفای اولیای الهی به عهدشان، تكلیف سنگین آنان مطرح می‌شود: اللهم لك الحمد علی ما جری به قضاؤك فی أولیائك الذین استخلصتهم لنفسك ودینك إذ اخترت لهم جزیل ما عندك من النعیم المقیم... بعد أن شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة وزخرفها وزبرجها فشرطوا لك ذلك وعلمت منهم الوفاء (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج99، ص105).

چكیده

1. عصمت از مهم‌ترین مسائل مطرح در بحث نبوت است. مراد از عصمت، ملكه‌ای نفسانی و قوه‌ای روحانی است كه خدا به برخی افراد می‌دهد و همین مانع از لغزش آنان به سمت گناه و خطا می‌شود.

2. بنابر برهان ضرورت وحی، حكمت الهی اقتضا می‌كند كه وحی، از لحظة صدور تا هنگامی كه به مردم می‌رسد، از هر نوع خطا و دستبردی سالم باشد؛ وگرنه غرض خداوند، یعنی هدایت مردم، حاصل نخواهد شد. خدا بر حفظ پیام خود، عالم و تواناست.

3. معجزه نیز بر عصمت آورنده‌اش دلالت عقلی دارد؛ زیرا انسان‌ها هرآنچه كه آورندة معجزه به خداوند نسبت دهد، می‌پذیرند؛ پس اگر آن شخص سخن نادرستی را به خدا نسبت دهد، مردم گمراه خواهند شد.

4. قرآن همة فرشتگان، ازجمله فرشتة وحی را از هرگونه خطا و نافرمانی معصوم می‌داند.

5. افزون بر ادلة عقلی، آیات قرآن نیز بر عصمت پیامبران در امر وحی دلالت دارند؛ مانند آیاتی كه مردم را به پیروی مطلق از پیامبر فرامی‌خوانند و آیاتی كه پیامبران را از عمل به اوامر غیرالهی نهی می‌كنند.

6. شیعه همة پیامبران را، از ابتدای تولد تا پایان عمر، از همة گناهان معصوم می‌داند.

7. با برهان عقلی تنها می‌توان ضرورت عصمت پیامبران را در امور وحیانی ثابت كرد؛ ولی آیات و روایات گواهی می‌دهند كه پیامبران در عمل به اوامر الهی نیز معصوم‌اند؛ مانند آیاتی كه پیامبران را «مُخلَص» معرفی می‌كنند.

8. پیامبر در ترك گناه مجبور و بی‌اختیار نیست؛ زیرا او نیز مكلف است و از شرایط تكلیف، داشتن اختیار و قدرت انجام و ترك عمل است.

9. پیامبران در گرفتن وحی دچار خطا نمی‌شوند؛ چون دریافت وحی حضوری است.

10. پیامبران در مرتبة بالایی از آگاهی قرار دارند؛ در نتیجه، زشتی گناهان را به‌وضوح درك می‌كنند و چنان ارادة محكمی دارند كه هیچ‌گاه مغلوب شیطان و هوای نفس نمی‌شوند.

11. عصمت موهبتی الهی به بندگانی است كه خدا می‌داند هرگز به‌اختیار گناه نمی‌كنند. البته معصوم، متناسب با بهره‌مندی‌اش از نعمت‌های ویژه، مسئولیت بیشتری هم دارد.

 

پرسش‌ها

1. عصمت را تعریف كنید.

2. با استناد به آیه‌ای از قرآن بر عصمت فرشتگان استدلال كنید.

3. برای اثبات عصمت پیامبران در امر وحی آیه‌ای بیان كنید.

4. عصمت پیامبران را از گناه ثابت كنید.

5. دربارة عصمت پیامبران از خطا و نسیان یك دلیل قرآنی بیان كنید.

6. تنافی نداشتن عصمت با اختیار را تبیین كنید.

 

منابعی برای مطالعة بیشتر

1. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج43، ص243، 250.

2. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص249ـ251 و ج3، ص193ـ202.

3. علم‌الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص20ـ100.

4. احسانی‌فر، محمد، «پژوهشی در روایات و فطرس ملك»، مجلة علوم حدیث، ش34، زمستان 1383، ص68ـ80.

 

پژوهش

دربارة درستی یا نادرستی نسبت نافرمانی به فرشته‌ای با نام «فطرس» تحقیق كنید.