اهداف درس
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس
1. اشارات دقیق قرآنی را درباره حرکت و نظام گردش ماه و خورشید بیان کند؛
2. حکمت آفرینش ماه و خورشید را از آیات مربوط دریابد و برشمارد؛
3. مفهوم دقیق مسخّر بودن خورشید و ماه و ستارگان را توضیح دهد؛
4. ویژگیهایی را که قرآن برای زمین ذکر کرده، برشمارد و توضیح دهد؛
5. رام بودن و راهوار بودن زمین را برحسب مضمون آیات مرتبط، بیان کند؛
6. بتواند احتمالات مختلف را درباره کفات بودن زمین بیان کند و احتمال قویتر را تشخیص دهد؛
7. با معنای اختلاف شب و روز در قرآن آشنا شود و بتواند آن را توضیح دهد؛
8. فواید مترتب بر آفرینش شب و روز را برشمارد؛
9. احتمالات مختلف را درباره معنای ایلاج شب و روز بیان و بررسی کند.
پس از بررسی آیات مربوط به خلقت آسمانها و زمین، مناسب است درباره پدیدههای جهان و حكمت آفرینش آنها ازنظر قرآن، بحث كوتاهی داشته باشیم. ابتدا به پدیدههای کیهانی، سپس به پدیدههای جوّی و در انتها به پدیدههای زمینی خواهیم پرداخت.
تعدادی از آیات قرآن درباره آفرینش خورشید، ماه، ستارگان، و حكمتهای آفرینش آنهاست. برخی از آنها اشاراتی به حركت ماه و خورشید و كیفیت و نظم آن دو، و یا شكلهایی كه ماه پیدا میكند، دارند؛ ازجمله:
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم * وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِیم * لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَكُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُون (یس:38ـ40)؛ خورشید تا قرارگاهی که برای آن معین شده است، جریان پیدا میکند؛ این [جریان خورشید] تقدیری است از خدای عزتمند
شکستناپذیر و دانا؛ و برای ماه منازلی مقدر کردیم تا آنگاه که بهصورت شاخسار خشك خرما [به شكل هلال] بازگردد. خورشید را نسزد که ماه را دریابد و نه شب را كه بر روز پیشی جوید و هریك در مداری شناورند.
در بحث تقدیر، به معنای دو آیه نخست بهاجمال اشاره كردیم.(1) آیه اخیر (آیه40) در بیان نظام حكیمانة آفرینش ماه و خورشید است كه هیچگاه این دو بههم نمیرسند و یكدیگر را جذب نمیكنند و مزاحم حركت همدیگر نمیشوند. قسمت آخر همین آیه یعنی عبارت كُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُون را که مربوط به حرکت خورشید و ماه است، اینجا توضیح میدهیم.
ممكن است برخی گمان كنند كه ذكر فلك در این آیه، بهگونهای تأیید هیئت قدیم است كه برای هریك از سیارهها یك فلك قائل بودند. (2) اما باید توجه داشت كه هیئت قدیم مبتنی بر فرضیهای بود كه امروزه بطلان آن ثابت شده است. قدما فلك را جسم شفافی میدانستند كه «خرق و التیام»(3) در آن راه ندارد و چیزی نمیتواند از آن عبور كند؛ كون و فساد در آن محال است و كرات در آن میخكوب شدهاند؛ آنان ماه و خورشید و كرات را بیحرکت میپنداشتند و بر این باور بودند که تنها فلک حرکت میکند.(4)
قرآن برخلاف هیئت قدیم، فلك را چون دریایی میداند كه اجرام در آن
1. معنای تقدیر و تقدیر جریان خورشید و منازل ماه در خداشناسی بیان شد. برای یادآوری ر.ک: یادداشت شمارة 1.
2. برخی مفسران گمان کردهاند که فلک مذکور در آیه، اشاره به همان افلاک مطرح در هیئت قدیم دارد (ر.ک: فخرالدین الرازی، التفسیر الکبیر، ج20، ص140ـ142).
3. خرق و التیام به معنای پاره كردن و پیوستن است و مقصود از این اصطلاح، نفوذ در افلاك و خروج از آنهاست (ر.ک: محمد معین، فرهنگ فارسی، مدخل خرق).
4. ر.ک: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج12، مدخل بطلمیوس.
شناورند. پیداست كه منظور از فلک در این آیه، فضایی است كه این اجرام در آن حركت میكنند و مدار حركتشان را در آن فضا، تعیین میكنند؛ نه چنانكه قدما میگفتند که فلك حركت میكند و اجرام در فلك ثابتاند. بنابراین قرآن از ابتدا، فرضیة فلكیات قدیم را مردود دانسته است.
افزون بر این قرآن میفرماید: كُلٌّ فِی فَلَك؛ یعنی هرکدام در یك فلك شناورند؛ درحالیكه قدما به چند فلك محدود، بیشتر باور نداشتند.
علاوه بر این کلمه «یَسْبَحُونَ» نشان میدهد که هریك از اجرام آسمانی، هم حركت وضعی دارد و هم انتقالی. پس از این آیه برمیآید كه اجرام آسمانی، همه در حركتاند و این مطلبی است كه نجوم جدید، آن را اثبات میكند. آیات دیگری نیز در این زمینه هست(1) كه در اینجا مجال بررسی آنها نیست.
در بعضی آیات حکمت آفرینش ماه و خورشید بیان شده است؛ ازجمله اینكه از حركت ماه و خورشید میتوان حساب را بهدست آورد: وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبانا (انعام، 96)؛ «و [خداوند] خورشید و ماه را وسیله شمارشگری و محاسبه قرار داد».(2)
آیاتی هم اشاره دارند که حرکت و آثار ماه و خورشید و اجرام آسمانی در تحت فرمان الهی است و آنها در همان جهت خاصی که از آفرینششان منظور بوده ازسوی خداوند مسخّر و گمارده شدهاند: وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِه (اعراف:54)؛ «خورشید و ماه و اختران در تسخیر امر اویند».
1. همین تعبیر در آیه 33 سوره انبیاء نیز آمده است: وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُون آیات دوم رعد، سیزدهم فاطر، پنجم زمر، 29 لقمان و 33 ابراهیم نیز به جریان داشتن ماه و خورشید اشاره دارند.
2. آیه دیگری که بر نقش حرکت ماه در تعیین تقویم زمانی و آگاهی از عدد سالها و محاسبات دلالت دارد، آیه پنجم سوره یونس است. همچنین آیه شانزدهم سوره نوح به روشناییبخشی و فروزندگی آن دو اشاره دارد.
کلمه تسخیر، در قرآن بسیار بهكار رفته است؛ چه درباره كرات آسمانی مثل خورشید و ماه، و چه برای پدیدههای زمینی، و حتی درباره نهرها، دریا، كشتی و جز اینها.(1) این كلمه در لغت به معنای رام ساختن و بهكار گماردن است؛(2) یعنی آدمی، وسیله یا ابزاری را دراختیار بگیرد و آن را برای منظور خویش بهكار بگمارد. برخی گمان كردهاند كه آیات تسخیر از پیشگوییهای قرآن است که از تسخیر كرات آسمانی به دست بشر خبر میدهد.(3) درحالیكه در قرآن تسخیر فعلِ خداست، نه بشر، و منظور این است كه حركت این اجرام با آثاری كه از آنها ظاهر میشود، همه زیر فرمان الهی است و اوست كه برای هدفی كلی كه از آفرینش آنها داشته است، هریک را در جای خود و با ویژگیهایش آفریده و زیر فرمان خود درآورده است.
یکی دیگر از پدیدههای کیهانی، کره زمین است. قرآن برای زمین، ویژگیهایی ذكر میکند كه بیشتر ناظر به منافعی است که زمین برای انسان دارد. به همین دلیل بحث درباره این آیات دو جنبه دارد:
1. جنبه تدبیر جهان که به ربوبیت الهی مربوط میشود؛
2. جنبه تدبیر انسان و بیان منافع این پدیدهها برای او.
1. تسخیر خورشید و ماه و سایر پدیدهها در آیات بسیاری مطرح شده است. برای اطلاع بیشتر ر.ک: یادداشت شمارة 2 همین درس.
2. «سخَرته بمعنی سخَّرته ای قهّرته وذللته. قال الله: وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَر، ای ذللهما... وسخّره تسخیرا: کلّفه عملا بلا اجرة» (محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، مادة سخر)؛ «التسخیر: سیاقة الی الغرض المختص قهرا» (حسینبنمحمد راغب اصفهانی، المفردات، مادة سخر)؛ «سخّره: کلّفه ما لا یرید وقهّره» (ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، مادة سخر). البته باید به تفاوت معنای کلمه تسخیر در فارسی و عربی توجه داشت و از خلط معنای آنها پرهیز کرد. تسخیر در عربی به معنای رام کردن و بهکار گماردن، و در فارسی بیشتر به معنای دراختیار گرفتن است.
3. ر.ک: مصطفی زمانی، پیشگوییهای علمی قرآن؛ جعفر سبحانی، مربی نمونه، ص159ـ160.
یعنی این مباحث ازیکسو مربوط به شرایط و ویژگیهایی میشوند که خداوند در زمین بهعنوان یک پدیدة کیهانی قرار داده است، و ازسویدیگر این امور به انسان و حیات او در روی زمین پیوند میخورند و در واقع بیانگر گوشهای از تدبیر امور انسان ازسوی خداست که اینك بهطور فشرده و فهرستوار، این آیات را طرح و بررسی میکنیم.
ازجمله ویژگیهای ذکرشده در این آیات، «فِراش» بودن زمین است: الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشا (بقره:22)؛ «آنكه زمین را برای شما بسترِ (آرامش) قرار داد». فراش یعنی بستر، جای راحتی و استراحت انسان.(1) این تعبیر اشاره دارد به اینكه خداوند زمین را چنان آفریده است كه انسان بتواند بهراحتی در آن زندگی كند؛ نه اینکه پیوسته در آن حوادث غیرمنتظره رخ دهد و موجب اختلال و سلب آسایش زندگی انسان شود.
قرآن در برخی آیات دیگر، زمین را «مهد» و «مهاد» توصیف کرده است: الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ مَهْدا (طه:53)؛ «آنكه زمین را برای شما جای آرامش و راحتی قرار داد»؛ ألَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ مِهادا (نبأ:6)؛ «آیا ما زمین را برای شما جای آسایش قرار ندادیم؟»
مهد و مهاد نیز معنایی همانند فراش دارند.(2) برخی گفتهاند میتوان از این دو كلمه دریافت كه زمین همچون گاهواره، دارای حركت است؛(3) اما این ادعا چندان پذیرفتنی
1. «فرشت البساط وغیره فرشا...: بسطته، وافترشته فافترش هو، وهو الفراش» (احمدبنمحمد فیومی، المصباح المنیر، مادة فرش)؛ «فرش: أصل صحیح یدلّ علی تمهید الشیء وبسطه» (احمدبنفارس، معجم مقاییس اللغة)؛ «الفراش واحد الفرش» (اسماعیلبنحماد جوهری، الصحاح، مادة فرش).
2. «المهد: الموضع یهیأ لینام فیه الصبی، والمهاد اسم أجمع من المهد، كالأرض جعلها الله مهادا للعباد، وجمع المهاد: مهد» (خلیلبناحمد فراهیدی، العین، مادة مهد).
3. ر.ک: سیدمحمدحسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج17، ص298؛ محمد صادقی طهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج30، ص15؛ محمدجواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج18، ص21؛ نیز بانوی اصفهانی در تفسیر مخزن العرفان، ج14، ص287 این قول را به برخی مفسران نسبت داده است.
نیست؛ زیرا در این صورت خواهند گفت پس نوع حركت زمین هم باید گاهوارهای، یعنی بهصورت رفت و برگشت، باشد؛ درحالیكه چنین نیست. بنابراین آیه به جای استراحت و آرامش بودن زمین اشاره دارد، همچنانكه نوزاد در گاهواره آرامش مییابد.
در بعضی آیات هم از تعابیری چون «قرار» و «بساط» و «ذلول» برای بیان ویژگیهای زمین استفاده شده است: الله الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ قَرارا (مؤمن:64)؛ «خداست آنكه زمین را جای استقرار شما كرد»؛ وَاللهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِساطا (نوح:19)؛ «و خداست كه زمین را [زیر پای شما] گسترد». بساط یعنی فرش؛ چیزی که زیر پا گسترده میشود.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناكِبِها (ملك:15)؛ «اوست آن كه زمین را برای شما رام کرد؛ پس به نواحی آن(1) روان شوید». نكتهای كه در این آیه، بر آن تكیه شده است، رام بودن زمین زیر پای آدمی، همچون مركبی راهوار است. بعید نیست از این آیه بتوان دریافت كه زمین دارای حركت انتقالی است؛ زیرا «ذلول» به معنای شتر راهوار است. پس معنای آیه میتواند این باشد كه زمین با آنكه حركت میكند، شما را نمیآزارد و شما روی آن راحت هستید و آن چون مركبی راهوار، به حركت خود ادامه میدهد.
در آیه دیگری زمین با صفت «کِفات» وصف شده است: ألَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ كِِفاتا (مرسلات:25)؛ «آیا زمین را جایگاه گرفتن و جذب قرار ندادیم؟» «كِفات» موضعی است كه اشیا در آن جمعآوری میشود و معنای آن در اصل گرفتن و ضمیمه كردن (قبض و ضم) است.(2) از این معنای لغوی میتوان استفاده کرد كه زمین، اشیا را به خود جذب میكند و میگیرد و بعید نیست كه این اشاره به نیروی جاذبة زمین
1. منكب یعنی قسمت برآمدة بدن انسان؛ جایی كه بازو و كتف به هم میرسند. بنابراین مناكب ارض یعنی نواحی زمین، یا بلندیهای آن. (م)
2. «والکفات: الموضع الذی یضم فیه الشیء ویقبض؛ وفی التزیل: أَلَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ كِِفاتاً» (محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، مادة کفت).
باشد. یعنی با توجه به سرعت حركت زمین، اگر این نیروی جاذبه نبود، همه اشیای روی زمین، در فضا پراكنده میشدند.
«كِفات» معنای دیگری نیز دارد. عربها میگویند: «كَفَتَ الطّائرُ، أی أسْرَعَ فِی الطَّیَرانِ؛(1) پرنده بهسرعت پرید». با توجه به همین معنا، برخی گفتهاند این آیه اشارهای است به حركت انتقالی زمین؛(2) اما ظاهراً این احتمال از احتمال نخست هم ضعیفتر است؛ زیرا كِفات معنای مصدری دارد؛ پس طبق این معنا، ترجمة آیه چنین میشود: «آیا زمین را سرعت قرار ندادیم!» نه اینكه زمین سرعت دارد؛ مگر آنكه مصدر را به معنای صفت بگیریم كه این نیز خلاف ظاهر آیه است.
آنچه برشمردیم، اوصاف زمین در قرآن معظم بود و از هریك میتوان نكتههایی دریافت كه شاید با مطالب علمی نیز مطابقت داشته باشد.
یكی دیگر از پدیدههای کیهانی که قرآن بر آن تأكید کرده و تعابیر مختلفی را درباره آن بهکار برده است، شب و روز است. در اینگونه آیات، آفرینش شب و روز، پیدرپی آمدن آن دو، نعمت و حکمت وجود شب و روز و مطالبی ازایندست مطرح شده است.
خداوند گاهی به پدید آوردن شب و روز اشاره میکند: وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهار (انبیاء:33)؛ «اوست آن كه شب و روز را آفرید». تأکید این قسم آیات بر این است که ایجاد این پدیدة بسیار مهم، کار خداست و خداوند آن را تدبیر میکند.
1. «كَفَتَ الطائرُ وغیرُه یَكْفِتُ كَفْتاً وكِفَاتاً ككِتَابٍ وكَفِیتاً كأَمِیرٍ وَكَفَتَاناً محركة: أسْرَعَ فی الطَّیَران» (محمدبنیعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، مادة کفت).
2. برای نمونه ر.ک: یدالله نیازمند شیرازی، اعجاز قرآن ازنظر علوم امروزی، ص80 به بعد.
در بعضی آیات از اختلاف شب و روز سخن بهمیان آمده است: وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهار أفَلاَ تَعْقِلُون (مؤمنون:80)؛ «از پی هم آمدن و جانشینی شب و روز فقط(1) از ناحیة اوست». در این آیه مفسران بر سر معنای کلمه «اختلاف»، اختلاف دارند.
برخی میگویند: منظور، اختلاف ساعات شب و روز است كه گاهی طولانی و گاه كوتاه میشود و اشاره دارد به اینكه خداوند زمین را چنان آفریده كه با حركت آن، ساعات شب و روز تغییر مییابد و این تغییر ساعات، دارای حكمتهایی است.
بعضی دیگر میگویند: «اختلاف» در این آیه، به معنای جانشین شدن و پیاپی آمدن است. ظاهراً این معنا با مفهوم ماده «خلف»(2) و نیز با بعضی آیات دیگر مناسبتر است.
آنچه احتمال نخست را تضعیف میكند، این است كه ساعات شب و روز در همه جای زمین مختلف نیست؛ در برخی جاها مانند مناطق استوایی، ساعات شب و روز مساوی است؛ ولی پیاپی آمدن شب و روز همه جا هست. افزون بر این، آیات دیگر نیز معنای دوم را تأیید میكنند؛ ازجمله: وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ خِلْفَة (فرقان:62)؛ «و اوست آن كه شب و روز را جانشین یكدیگر قرار داد». واژه خلفة، معنای جانشینی را میرساند. پس اختلاف شب و روز به معنای جانشین شدن و از پی هم آمدن آن دو است. خداوند در ادامه همین آیه میفرماید: لِّمَنْ أرَادَ أن یَذَّكَّرَ أوْ أرَادَ شُكُورًا؛ «[این تدبیر را بهكار برد] برای كسانی كه میخواهند پند گیرند یا شكرگزاری كنند». یعنی توجه به این پدیده و نعمت، موجب تذكر و آشنایی با حكمتهای الهی و باعث شكرگزاری میشود.
خداوند در توضیح اینكه شب و روز چه نعمتی است، میفرماید: قُلْ أرأیْتُمْ إِن
1. تقدیم جار و مجرور (له) نشانة حصر است. (م)
2. «خلف: اصول ثلاثة، أحدها أن یجیء شیء بعد شیء یقوم مقامه، والثانی خلاف قدّام، والثالث التغیّر. فالأوّل، الخلف: هو ما جاء بعد، ویقولون هو خلف صدق من أبیه، وخلف سوء من أبیه یخلف خلفا» (احمدبنفارس، معجم مقاییس اللغة، مادة خلف).
جَعَلَ اللهُ عَلَیْكُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَأْتِیكُمْ بِضِیاء (قصص:71)؛ «بگو اگر خدا شب را تا قیامت بر شما جاودانه کند، كدام خدا جز الله برایتان روشنایی میآورد؟» و در آیه بعدی میفرماید: قُلْ أریْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَأْتِیكُمْ بِلَیْل (قصص:72)؛ «اگر خدا روز را تا قیامت بر شما جاودانه کند، كدام خدا جز الله برایتان شب را میآورد؟» و در ادامه میفأرماید: وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون (قصص:73)؛ «و از رحمت خویش شب و روز را برای شما قرار داد تا در آن [شب] بیارامید و [در این] از فضل خدا [روزی] بجویید، باشد که شکرگزارید».
شب و روز برای انسانها منافع عظیمی دربردارد. روز هنگام کار و فعالیت، و شب زمان استراحت و آرامش و تجدید قوا و تمدد اعصاب و رفع خستگی است. اگر شب ادامه پیدا میكرد، یعنی زمین حركت وضعی نمیداشت، و چنین بود كه یك سوی زمین همواره بهطرف خورشید و سمت دیگرش پشت به خورشید میبود، همیشه یك طرف زمین یخبندان و غیرمسکونی و سوی دیگرش گرم و سوزان، و غیر قابل سکونت میشد.
در برخی از آیات تعبیر «ایلاج» درباره شب و روز بهکار رفته است: تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْل (آلعمران:27)؛ «فرومیپوشانی شب را در روز، و فرومیپوشانی روز را در شب».
منظور از ایلاج چیست؟ برخی گفتهاند: منظور اختلاف شب و روز است؛ با این توضیح كه بهطور طبیعی این دو باید مساوی باشند؛ ولی خدا از ساعات یكی، در دیگری داخل میكند.
عدهای دیگر گفتهاند: این تعبیر اشاره به درآمیختن نور و تاریكی به هنگام دمیدن سپیدة سحری و لحظههای غروب است. شاید این معنا، با مفهوم لفظ ایلاج مناسبتر باشد؛ زیرا اگر بخواهیم احتمال نخست را بپذیریم، باید گونهای لیل و نهار نوعی فرض كنیم و برای آنها یك وقت طبیعی درنظر بگیریم تا بعد بتوان پذیرفت كه آنها در هم داخل شدهاند؛ درحالیكه احتمال دوم معنای محسوسی دارد. بااینحال باز هم نمیتوان نظر قطعی دراینباره داد.
تعبیرهای دیگری که در آیات قرآن برای توصیف شب و روز بهکار رفته است، عبارتاند از: تقلیب، تکویر و اغشا.
یُقَلِّبُ اللهُ اللَّیْلَ وَالنَّهار (نور:44)؛ «خداوند شب و روز را دگرگونه میكند». ظاهراً در این آیه «تقلیب» به معنای جانشین کردن است و مفادش نزدیک به مفاد آیه 80 سوره مؤمنون است.
یُكَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهَارِ وَیُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّیْل (زمر:5)؛ «شب را بر روز و روز را بر شب درمیپیچد [و روز و شب را روی هم میپیچاند]». برخی خواستهاند از این آیه، حركت زمین و نیز كیفیت روز و شب را نسبت به هم، استفاده كنند(1) و ازاینرو گفتهاند: «تكویر» بدین معناست كه چیزی روی چیزی را بپوشاند؛ مانند لآیه عمامه که روی لآیه دیگر را میپوشاند. پس از تکویر شب بر روز یا بالعکس برمیآید که زمین دارای حرکت وضعی است.(2)
1. ر.ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج5، ص3038.
2. ر.ک: محمد صادقی طهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج25، ص290؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج19، ص376.
بعضی دیگر آن را نشانة کروی بودن زمین دانستهاند؛ چون عربزبانان «تكویر» را معمولاً برای شیء مدور بهکار میبرند؛ مثل «تكویر العمامة»؛ پس تکویر شب و روز دلیل بر این است که زمین کروی است.(1)
اما بعید بهنظر میرسد که بتوان چنین نکاتی را از آیه دریافت. برای درستی این نکته باید به متخصصان فصاحت و بلاغت زبان عربی مراجعه کرد.
یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثا (اعراف:54)؛ «فرومیپوشد شب را با روز كه شتابان در پی آن است». ظاهر معنا این است كه خداوند روز را پوشش شب میكند؛ هرچند عكس آن را نیز میتوان تصور کرد؛ اما چون «اغشا» دومفعولی است، ظاهراً همان احتمال نخست درستتر است. پس معنای آیه چنین است كه نور پدیدهای است كه بر زمین میتابد و ظلمت امری عدمی است؛ یعنی اگر نور نبود، زمین تاریك میبود؛ پس نور پوششی است كه زمین را فرامیگیرد.(2)
1. ر.ک: همان.
2. البته از باب استعاره میشود گفت که ظلمت هم زمین را فرامیگیرد؛ اما با توجه به مفهوم اغشا و مفعول دوم بودن النهار، این معنا در اینجا چندان مناسب نیست. (م)
1. در مبحث خداشناسی ذیل بحث تقدیر گذشت که این واژه میتواند به دو معنا باشد:
الف) ایجاد اندازه؛ یعنی چیزی را بهاندازه ایجاد کردن یا اندازه برای چیزی قرار دادن که همان تقدیر عینی است و در واقع مشخص کردن محدوده وجودی یک پدیده است و شرایط و خصوصیات و مجرای تحقق آن را معین میکند. تقدیر در این معنا به علل ناقصه و مقدماتی بازمیگردد که پیدایش یک پدیده بر آنها متوقف است؛
ب) سنجیدن و اندازه گرفتن که همان تقدیر علمی است؛ یعنی خداوند میداند که هر چیزی در هر زمان و مکان به چه صورتی تحقق مییابد. تقدیر بهکاررفته درباره خورشید و ماه و دیگر پدیدههای عالم، به هر دو معنا صحیح است (ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، خداشناسی، مبحث تقدیر).
2. دیگر آیاتی که در آنها از تسخیر پدیدههای کیهانی، جوّی و زمینی سخن بهمیان آمده است، عبارتاند از:
تسخیر خورشید و ماه در آیات: رعد:2، ابراهیم:33، نحل:12، عنکبوت:61، لقمان:29، فاطر:13، زمر:5، اعراف:54؛
تسخیر نجوم در آیات: اعراف:54 و نحل:12؛
تسخیر هر آنچه در زمین است در آیات: حج:56؛ لقمان:20؛ جاثیه:13؛
تسخیر پدیدههای آسمانی (ما فی السموات) در آیات: لقمان:20 و جاثیه:13؛
تسخیر شب و روز در آیات: ابراهیم:33 و نحل:12؛
تسخیر پدیدههای جوّی و پدیدههای زمینی از قبیل باد و طوفان در: ص:36، حاقه:7؛ ابرها در: بقره:164؛ کوهها در: انبیاء:179، ص:18؛ نهرها در: ابراهیم:32؛ دریا در: نحل:14، جاثیه:12؛ کشتی در: ابراهیم:32، زخرف:13؛ چهارپایان در: زخرف:13؛ و حیوانات حلالگوشت در: حج:36.
1. خورشید و ماه و زمین و اختران و شب و روز ازجمله پدیدههای کیهانیاند که قرآن به آفرینش آنها، کیفیت نظم و نظامشان و حکمتهای خلقت آنها اشاراتی کرده است.
2. نرسیدن ماه و خورشید به یکدیگر و عدم جذب یکی توسط دیگری و عدم مزاحمت هریک برای حرکت دیگری و نیز شناور بودن هریک از آنها در فلک و مداری مخصوص، از نکات مهمی است که درباره ماه و خورشید در قرآن آمده است.
3. اشاره به شناور بودن ماه و خورشید در فلک مخصوصشان در آیه وَكُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُون (یس:40) به معنای برخورداری آنها از فلک، چنانکه قدما میپنداشتند، نیست. قدما فلک را جسمی شفاف و مصون از خرق و التیام و کون و فساد میدانستند که کرات در آن میخکوب شدهاند و معتقد بودند سیارات و ستارگان حرکت ندارند؛ بلکه فلک آنها حرکت دارد. اما فلک در نگاه قرآن فضایی است که اجرام آسمانی در آن شناورند و مدار حرکتشان در آن فضا تعیین میشود، پس قرآن فرضیة فلکیات قدیم را از ابتدا مردود اعلام كرده است. بهعلاوه ازنظر قرآن هریك از اجرام آسمانی یك فلك دارند؛ اما ازنظر قدما تعداد افلاک محدود بود. تعبیر «یسبحون» دلالت بر حرکت وضعی و انتقالی ماه و خورشید و اجرام آسمانی دارد و بهنحوی میتوان از آن حرکت همه اجرام آسمانی را استفاده کرد.
4. در برخی آیات به حکمت آفرینش ماه و خورشید، ازجمله حساب و شمارش و محاسبات اشاره شده است (انعام:96) و در برخی از مسخّر بودن خورشید و ماه و ستارگان سخن بهمیان آمده و منظور این است که حرکت و آثار این اجرام زیر فرمان الهی است و این اجرام برای هدفهای خاصی که از خلقت آنها منظور است بهکار گرفته میشوند؛ نه اینکه منظور از تسخیر آنها پیشگویی این نکته باشد که بشر کرات دیگر را تسخیر خواهد کرد.
5. زمین نیز یک پدیدة کیهانی است که از دو جهت کانون توجه قرآن است؛ الف) از جنبه تدبیر جهان که به شرایط و ویژگیهای زمین برمیگردد؛ ب) از جنبه تدبیر انسان که ناظر به انسان و حیات او در روی زمین و تدبیر امورش ازسوی خداوند است. در قرآن به «فِراش» بودن زمین که راحتی زندگی را درپی دارد (بقره:22) و نیز «مهد» و «مهاد» بودن زمین كه معنایی شبیه فراش دارد (طه:53 و نبأ:6) اشاره شده است. البته از مهد بودن زمین برنمیآید که زمین حرکت گهوارهای دارد؛ بلکه مقصود این است که زمین جای راحتی و استراحت است؛ چنانکه گهواره برای نوزاد چنین است.
6. از دیگر پدیدههای کیهانی شب و روز است که ایجاد و تدبیرش به دست خداست. مفسران در معنای «اختلاف شب و روز» که در آیات قرآن آمده است، اختلاف دارند. برخی آن را به اختلاف ساعات شب و روز تفسیر کردهاند و این اختلاف را با حرکت زمین مرتبط دانسته و برای آن حکمتهایی برشمردهاند.
بعضی دیگر اختلاف را به معنای جانشین شدن و پیاپی آمدن آن دو میدانند که این احتمال با معنای خلف و مضمون آیات دیگر، تناسب بیشتری دارد. نکتهای که احتمال نخست را تضعیف میکند این است که ساعات شب و روز در همه جای زمین مختلف نیست. در نقاط استوایی ساعات شب و روز تقریباً مساوی است؛ اما پیاپی آمدن شب و روز همه جا هست.
7. شب و روز برای انسان منافع بسیاری دارد؛ بهگونهایکه اگر شب در بخشی از زمین دایمی میشد، یک طرف زمین یخبندان و طرف دیگرش گرم و سوزان میشد و دیگر زندگی در زمین ناممکن بود. روز مناسب کار و فعالیت و شب ویژه استراحت و تجدید قوا و تمدد اعصاب است.
8. درباره معنای ایلاج شب و روز در یکدیگر، برخی آن را همان اختلاف ساعات
آنها تفسیر کردهاند و عدهای دیگر این پدیده را مربوط به درآمیختن نور و تاریکی به هنگام سپیدهدم و لحظة غروب دانستهاند که این معنا با مفهوم ایلاج مناسبتر است؛ گرچه نمیتوان بهطور قطع چنین ادعا کرد. مشکل احتمال نخست این است که باید یک شب و روز نوعی فرض كرد و بعد برای هریک وقتی طبیعی درنظر گرفت و بعد از داخل شدن ساعات یکی در دیگری سخن بهمیان آورد.
9. منظور از تقلیب شب و روز (نور:44) همان جانشین کردن آنها با یکدیگر است و منظور از تکویر شب و روز بر یکدیگر، این است که آنها یکدیگر را میپوشانند. بعضی این تعبیر را نشانة حرکت زمین و کیفیت شب و روز نسبت بههم دانستهاند و بعضی دیگر آن را دال بر کرویت زمین قلمداد کردهاند.
10. مقصود از اغشای شب با روز این است که خداوند روز را پوشش شب میکند؛ یعنی نور پدیدهای است که اگر نبود زمین تاریک بود و نور پوششی است که زمین را فرامیگیرد.
1. در آیات 38ـ40 سوره یس چه نکات مهمی درباره ماه و خورشید آمده است؟ توضیح دهید.
2. با توجه به تعبیر وَكُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُون تفاوت نگاه قرآن را درباره اجرام آسمانی با دیدگاه قدما بیان کنید.
3. معنای صحیح تسخیر پدیدههای کیهانی همانند خورشید و ماه و ستارگان چیست؟ توضیح دهید.
4. زمین بهمنزلة یک پدیدة کیهانی از چه جنبههایی در کانون توجه قرآن قرار گرفته است؟
5. ویژگیهایی را که قرآن برای زمین ذکر میکند، بیان کنید.
6. از آیه 15 سوره ملک چه نکاتی را درباره زمین میتوان استفاده کرد؟
7. مقصود از «کِفات» بودن زمین چیست؟ چه برداشتی را نمیتوان دراینباره پذیرفت؟
8. مفهوم «اختلاف» در لغت چیست و اختلاف شب و روز در آیات قرآن به چه معناست؟ احتمالات مختلف و مناسبترین آنها را بیان کنید.
9. فواید آفرینش شب و روز را از نگاه قرآن بیان کنید.
10. مقصود از ایلاج شب و روز در یکدیگر چیست؟ کدام احتمال در این زمینه مرجوح است؟ چرا؟
1. حسنزاده آملی، حسن، ده رسالة فارسی، ص53ـ104 (درباره آیه كُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُون).
2. امین، سیدمهدی، معارف قرآن در المیزان، ج2، بخش اول، فصل سوم تا پنجم.
3. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم در تفسیر قرآن کریم، ج2، ص605، 611 و 624.