فهرست مطالب

جلسه دوم: راهكار درك عظمت خداوند

 جلسه دوم
راهكار درك عظمت خداوند

 

مرورى بر مطالب پیشین

گفتیم كه «تكبیر» ذكر محورى نماز است كه چندین بار در طلیعه، قبل، بعد و در اثناى نماز تكرار مى‌شود. همچنین اشاره كردیم كه علت تكرار ذكر تكبیر، آن است كه روح نماز و عبادت، اظهار كوچكى و حقارت در پیشگاه مقدس خداوند است و براى انجام دادن عبادتى شایسته، توجه به كوچكى خود و بزرگى خداوند ضرورى است و هر قدر این توجه بیشتر باشد، عبادت بهتر و كامل‌تر انجام خواهد گرفت.

نكته دیگرى كه بدان اشاره كردیم آن است كه در ذكر شریف تكبیر، «الله» با صفت تفضیلى «اكبر» ـ آن هم به صورت مبهم و بدون مقایسه با كسى و چیزى ـ توصیف شده است. شاید ابهام و عدم مقایسه بزرگى خداوند با كس و چیزى دیگر، از آن روست كه خداوند را نمى‌توان با دیگرى مقایسه كرد و ما به صورت مبهم بزرگى خداوند را درك مى‌كنیم. در هر صورت، با گفتن الله اكبر علاوه بر آنكه كوچكى خود و بزرگى خداوند را درك مى‌كنیم، با مقایسه‌اى ذهنى بین خداوند و هر بزرگ دیگرى، وى را بزرگ‌تر از هر كسى مى‌یابیم.

همچنین اشاره كردیم كه هر صفتى را كه به خداوند متعال نسبت مى‌دهیم، در ابتدا مفهوم آن ویژگىْ از مدركات ما به دست آمده‌اند كه از مصداق هاى محدود در وجود ما و یا موجودات دیگر درك شده‌اند؛ سپس آن مفهوم را با تجرید و تنزیه از نقص ها و محدودیت ها به خداوند نسبت مى‌دهیم. پس هر گاه صفتى را به خداوند نسبت مى‌دهیم، قبلا آن را از طریق

مصادیق محدود درك كرده‌ایم و چون مى‌توانیم مرتبه عالى ترى براى آن صفت فرض كنیم، با در نظر گرفتن مرتبه‌اى نامتناهى و نامحدود براى آن صفت كه بالاتر از آن تصور نشود، آن را به خداوند نسبت مى‌دهیم. به عنوان مثال، وقتى مى‌گوییم خداوند قادر است، در ابتدا مفهوم قدرت محدود را از مصداق محدودى به دست آورده‌ایم و سپس با تنزیه و تجرید قدرت از محدودیت ها، آن را به خداوند نسبت مى‌دهیم و مى‌گوییم خداوند قدرت دارد و قدرت او نامحدود است. مثال دیگر اینكه ما نمونه‌اى از علم را در وجود خود مى‌یابیم؛ اما وقتى خود را با علماى دیگر مقایسه مى‌كنیم، پى مى‌بریم كه علم آنان فراتر و بیشتر از علم ما است. در اینجاست كه علم خود را محدود و ناچیز مى‌یابیم؛ آن گاه وقتى علم علماى بزرگ را با علم معصومان(علیهم السلام)مقایسه مى‌كنیم، پى مى‌بریم كه علوم آنان هر چند زیاد باشد، در برابر علم معصومان(علیهم السلام) قطره‌اى از دریا نیز به شمار نمى‌آید؛ پس علم آنان نیز محدود است؛ آن گاه وقتى علم معصومان(علیهم السلام) را با علم خداوند مى‌سنجیم، در مى‌یابیم كه علم ایشان قابل سنجش با علم خداوند نیست و علم خداوند نامحدود، نامتناهى و فراتر از هر علمى است. اینجاست كه هنگام انتساب علم به خدا پس از ملاحظه مصداق هاى محدود علم، آن را از همه نقص ها و محدودیت ها تنزیه و تجرید مى‌كنیم و مى‌گوییم خداوند علم دارد؛ اما علم او نامحدود است.

نسبت علم معصومان(علیهم السلام) با علم خداوند

از برخى روایات استفاده مى‌شود كه خداوند معصومان(علیهم السلام) را از علم نامحدودى برخوردار ساخته است و آنان به همه ابعاد و زوایاى علوم آگاهى دارند. همچنین مقام نورانیت آنها نامحدود است؛ چنان كه در «زیارت جامعه»

مى خوانیم: «خَلَقَكُمُ اللهُ أَنواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ اللهُ عَلَیْنا فَجَعَلَكُمْ فى بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرفَعَ وَ یُذْكَرَ فیها اسمُهُ؛خداوند [پیش از اجسام و ارواح دیگر]شما را به صورت انوارى آفرید و محیط بر عرش خود گردانید، تا اینكه به نعمت وجود شما بر ما منّت نهاد و شما را در خاندان هایى قرار داد كه خود امر فرمود بلند مرتبه گردند و نام او در آنها برده شود».

در قرآن و روایات آمده است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر «لوح محفوظ» كه همه علوم در آن گرد آمده، احاطه دارند و آیات «فِی كِتاب مَكْنُون، لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛1 در كتابى پوشیده و نهان داشته [لوح محفوظ]كه جز پاك شدگان به آن دست نمى‌رسانند». به همان لوح محفوظى اشاره دارد كه همه چیز در آن ثبت شده و هیچ كس جز پاك شدگان به آن دست رسى ندارد.

شكى نیست كه پاك شدگان، خاندان عصمت و طهارت ـ صلوات الله علیهم ـ هستند؛ چنان كه خداوند در آیه تطهیر فرمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً؛2 خداوند مى‌خواهد از شما خاندان پیامبر، پلیدى را ببرد و شما را پاك و پاكیزه گرداند».

گرچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) بر لوح محفوظ احاطه دارند و علم آنان به یك معنا نامحدود است، علمشان به پایه علم خداوند نمى‌رسد؛ زیرا علم آنان عاریتى است و خداوند آن را به آنها افاضه كرده؛ اما علم خداوند از آن خود اوست و او از پیش خود داراى علمى نامتناهى مى‌باشد. هیچ كس جز خدا، از خود چیزى ندارد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز هر چه دارد از خداست، و عنایت، توجه و


1. واقعه (56)، 79 ـ 80.

2. احزاب (33)، 33.

هدایت خداوند او را به آن مقام رفیع رساند، تا آنجا كه خداوند درباره آن حضرت فرمود: «أَلَمْ یَجِدْكَ یَتِیماً فَآوى. وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى؛1 آیا تو را یتیمى نیافت پس جاى و پناه داد [به وسیله عمویت ابوطالب]؟ و راه گم كرده‌ات یافت پس راه نمود».

پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) همه علوم را مى‌داند؛ اما خداوند آن علوم را به ایشان عنایت كرده است. پس تفاوت علم بى نهایت معصومان(علیهم السلام) با علم بى نهایت خداوند، در عاریتى بودن علم آنان و اصلى و ذاتى بودن علم خداوند است. علم عاریتى هیچ اصالتى ندارد و اصالت، از آن علم خداست؛ از این رو نمى‌توان نسبتى را بین آن دو علم در نظر گرفت. فاصله بین علم عاریتى بى نهایت و علم اصیل خداوند، و نیز فاصله بین خداوند و عالى ترین مخلوقش كه مقام نورانى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)است، از لحاظ شرف و رتبه وجودىْ بى نهایت مى‌باشد.

در دعاى مخصوص ماه رجب كه از ناحیه حضرت ولى عصر ـ عجل الله فرجه الشریف ـ رسیده و بزرگان به خواندن آن اهتمام ویژه دارند، مى‌خوانیم: «لا فَرْقَ بَیْنَكَ و بَینَها إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبادُكَ و خَلْقُكَ؛ میان تو و آنها جدایى نیست، جز آنكه آنان بنده و مخلوق تو هستند». یعنى معصومان(علیهم السلام)مانند خداوند، علم بى نهایت دارند و آنچه را خدا مى‌داند، آنان نیز مى‌دانند؛ اما در هر حال آنان مخلوق و بنده خداوند هستند. خدا مالك و غنى، و آنان فقیر و نیازمند به خدایند؛ از این رو بى نهایت تفاوت و فاصله بین آنان و خداوند وجود دارد.

بنابراین گرچه علوم اهل بیت(علیهم السلام) بى نهایت است، از حیث شدّت، فضیلت و اصالت قابل مقایسه با علم بى نهایت خداوند نیست؛ چنان كه ما معتقدیم «ازلى بودن» و «ابدى بودن» از صفات خداوند است؛ اما در عین حال بر این


1. ضحى (93)، 6 ـ 7.

باوریم كه در قیامت بهشتیان تا ابد در بهشت به سر مى‌برند و جهنمیان تا ابد در جهنم خواهند ماند. پس صفت جاودانگى و ابدى بودن انسان در بهشت یا جهنم، از نظر بُعد زمانى با ابدى و جاودانگى خداوند شباهت دارد؛ اما از لحاظ مرتبه وجودى قابل مقایسه با مقام ابدیت خداوند نیست.

براى روشن شدن بیشتر مطالب، از یك مثال ریاضى بهره مى‌گیریم: خطى را در نظر مى‌گیریم كه بى نهایت امتداد دارد؛ اما فاقد سطح و عرض است. این خط بى نهایت امتداد طولى دارد؛ ولى این ویژگى باعث نمى‌شود كه داراى سطح شود. حال اگر سطح بى نهایتى نیز براى آن در نظر گرفتیم، باز هم داشتن طول و سطحى بى نهایت، مستلزم برخوردارى از ارتفاع بى نهایت نیست. ممكن است سطح برخوردار از طول و عرضى غیر متناهى، داراى یك سانتى متر ارتفاع باشد و یا ارتفاع و قطرى نداشته باشد. حال اگر بر اساس حركت جوهرى و نیز نسبیت انیشتین بُعد چهارمى به نام زمان نیز اثبات شود،1 نامحدود بودن در یك یا چند بُعد، چیزى را با خداوند همسان نمى‌سازد.

اساساً از حیث مرتبه وجودى خداوند در ردیف مخلوقات قرار نمى‌گیرد تا گفته شود خداوند تا چه حد از مخلوقات بزرگ‌تر است. اصولا عظمت خداوند در بُعد دیگرى است كه هیچ موجود ممكنى از آن بهره‌اى ندارد، و آن استقلال در وجود و ذاتى بودن وجود حق تعالى ـ در مقابل نیازمندى و غیرى بودن وجود ـ است كه به خداوند اختصاص دارد و از این جهت خداوند با سایر موجودات


1. حتى برخى ریاضیدانان معتقدند كه مى‌توان براى عالم، ابعاد نامحدود فرض كرد. بنده در دیدارى كه در آكسفورد با یكى از نوابغ ریاضى داشتم، از وى سؤال كردم كه آیا مى‌توان بُعد پنجمى نیز فرض كرد، او در جواب گفت: برخى از نوابغ تا هفت بُعد براى عالم اثبات كرده‌اند. سؤال كردم آیا بیش از آن نیز ممكن است فرض شود. جواب داد: هیچ دلیلى براى نفى آن نداریم.

بى نهایت فاصله دارد. به قول حكما: «الواجب فوقَ ما لا یتناهى بما لا یتناهى»؛ واجب تعالى، از نظر شدت و قوت وجود، بى نهایت فراتر از نامتناهى است.

عظمت خداوند

درباره درك بزرگى معنوى و از جمله عظمت خداوند گفتیم كه ما در ابتدا بزرگى مادى و جسمانى را درك مى‌كنیم؛ آن گاه ذهن پس از تجزیه و تحلیل، عظمت معنوى را نیز درك مى‌كند. بر اساس فعالیت و تحلیل ذهنى و انتقال ذهن از امور مادى به امور معنوى است كه مى‌گوییم فلانى شخصیت بزرگى است، و منظورمان شأن اجتماعى و معنوى اوست. یا مى‌گوییم فلانى حرف بزرگى زد. یا قرآن درباره كسانى كه مى‌گفتند: خداوند فرزند دارد، مى‌فرماید: «كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاّ كَذِباً؛1 بزرگ سخنى است كه از دهانشان بر مى‌آید [آنان] جز دروغ نمى‌گویند». از نظر خداوند، سخن و ادعاى آنها دروغ و اهانت بزرگى است كه به خداوند نسبت مى‌دهند.

خداوند در جاى دیگر كینه‌اى را كه منافقان نسبت به مؤمنان در دلشان پنهان داشته‌اند، بزرگ مى‌شمارد و مى‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا یَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ؛2‌اى كسانى كه ایمان آورده اید، از غیر خودتان دوست همدل و همراز مگیرید، كه در كار شما از هیچ تباهى فروگذار نكنند، دوست دارند كه شما در رنج باشید؛ همانا دشمنى از دهانشان [گفتارشان]پیداست، و آنچه دلهاشان پنهان مى‌دارد بزرگ‌تر [بدتر و زشت تر]


1. كهف (18)، 5.

2. آل عمران (3)، 118.

است». (چنان كه ملاحظه مى‌شود «اكبر» در آیه فوق به معناى بزرگ‌تر بودن حجم سینه نیست، بلكه بیانگر شدت كینه است).بنابراین پس از آنكه ما مفهوم بزرگى را در اجسام درك كردیم، آن را به امور معنوى و معانى منتقل مى‌كنیم و آنها را نیز به صفت بزرگى متصف مى‌كنیم. در این صورت است كه درك مفاهیمى چون ترس بزرگ، محبت بزرگ، احترام بزرگ، علم بزرگ و قدرت بزرگ براى ما هموار مى‌شود. بر این اساس، وقتى مى‌گوییم: «خدا بزرگ است» منظورمان بزرگى جسمانى او نیست؛ چون خداوند جسم ندارد، بلكه منظور، بزرگى معنوى خداوند است. از دیگر سوى ـ چنان كه گفتیم ـ درك مستقیم عظمت خداوند براى عموم افراد ممكن نیست و آنان در پرتو درك عظمت صفات خداوند (نظیر علم، قدرت، حیات، اراده، حكمت، رحمت، مهربانى و سایر صفاتى كه به خداوند نسبت داده مى‌شود) عظمت و بزرگى خداوند را درك مى‌كنند. همچنین ما براى درك بزرگى هر یك از صفات خداوند، باید مصداق محدودى از آن صفت را در خودمان درك كنیم؛ سپس مصداق نامحدودى از آن صفت را كه عقلا تصورش براى ما ممكن نیست، به خداوند نسبت دهیم. در نتیجه وقتى مى‌گوییم: «خداوند بزرگ‌تر است»؛ یعنى خداوند در هر صفت كمالى، مصداق نامحدود و بزرگ ترین مرتبه آن صفت را دارد.

رهیافتى به شناخت قلبى خداوند

تاكنون درباره شناخت ذهنى و عقلى صفات خداوند سخن گفتیم. چنین‌شناختى كه از طریق علوم عقلى حاصل مى‌شود، محدود به ذهن است، و بى تردید دریافت قلبى فراتر از آن است. درك عقلى و ذهنى عظمت خداوند

مطلوب است؛ اما درك قلبى و وارد شدن آن معرفت به فضاى دل، بر رفتار انسان تأثیر شگرفى مى‌گذارد و تا هنگامى كه درك و دریافت قلبى ضمیمه شناخت عقلى نشود، آثار آن بر روى رفتار ظاهر نمى‌گردد: وقتى ما ادعا مى‌كنیم كه خداوند متعال زیبا و جمال مطلق است، این درك در ذهن حاصل شده و هنوز به قلب راه نیافته است؛ زیرا اگر ما اعتقاد واقعى و قلبى به جمال خدا مى‌داشتیم و جمال او را بى نهایت مى‌دانستیم، او را بیش از دیگران دوست مى‌داشتیم. ما به قدرت بى نهایت خداوند آگاهى داریم؛ اما این شناخت به دل ما راه نیافته است؛ چون با تجربه براى ما ثابت شده كه وقتى با شخص بزرگى روبه رو مى‌شویم، در برابر او احساس ضعف و كوچكى مى‌كنیم، تا آنجا كه سخن گفتن را از یاد مى‌بریم؛ اما وقتى براى انجام دادن عبادت و نماز در برابر خداوند مى‌ایستیم، احساس خضوع، كوچكى و خشوع نمى‌كنیم و بى اعتنا به عظمت و قدرت خداوند نماز مى‌خوانیم. این حالت نشانگر آن است كه به عظمت و بزرگى خداوند شناخت ذهنى و عقلى داریم؛ اما هنوز دل ما عظمت پروردگار را باور نكرده است.

سخن در این است كه پس از شناخت صفات بى نهایت خداوند، چه كنیم كه دل، عظمت و صفات بى نهایت خداوند را باور كند تا اثر این باور در رفتار و حالات ما نیز ظاهر شود؟ اتفاقاً فلسفه تشریع عبادت ها ـ به خصوص نماز ـ این است كه دل به تدریج و با تمرین و تلاشْ، از مادیات فراتر رود و با ماوراى مادیات آشنا شود و به مقام انس با خداوند راه یابد. در این صورت، انسان از عبادت لذت مى‌برد و احساس مى‌كند كه به خداوند نزدیك شده است.

بر این اساس، خداوند متعال به ما دستور داده تا نماز خویش را با «الله اكبر» شروع كنیم و به این وسیله به ما روش درك و دریافت قلبى بزرگى و

عظمت خداوند را مى‌آموزد و به ما اعلان مى‌دارد كه اگر مى‌خواهید بزرگى خداوند را درك كنید، باید در دل خود بین خداوند و سایر مخلوقات مقایسه كنید. البته به دلیل ویژگى هاى خاص روانى انسان، چنین مقایسه‌اى به یك باره انجام نمى‌پذیرد، بلكه در طى چندین مقایسه و مرحله ممكن مى‌شود و انسان به تدریج قدرت درك مفاهیم فراتر از حس را پیدا مى‌كند.

توضیح اینكه ما معتقدیم در بین اولیاى خدا، كسانى چون حضرت سلمان و ابوذر مقامات بسیار والایى داشته‌اند. البته معصومان(علیهم السلام) و وجود مقدس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فراتر از آنها بوده‌اند؛ اما فاصله بین مراتب علم آنها فوق درك ما است. ارتقاى سطح شناخت ما تدریجاً حاصل مى‌شود. در این جهت، علم خود را با علم استادمان مقایسه مى‌كنیم و پى مى‌بریم كه دانش ما در برابر دانش او اندك است؛ آن گاه علم استادمان را با كسى مقایسه مى‌كنیم كه از او فراتر است؛ مثلاً او را با ابن سینا مقایسه مى‌كنیم؛ نابغه‌اى كه پس از پنجاه سال تعلیم و تعلّم، اعتراف كرد كه چیزى نمى‌داند؛ سپس ابن سینا را با كسى مى‌سنجیم كه فرمود: أَیُّها النَّاسُ سَلُونِى قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونىِ فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ أَعْلَمُ مِنِّى بِطُرُقِ الأَرْضِ؛1‌اى مردم، پیش از آنكه مرا از دست دهید از دانش من پرسش كنید، كه من راه هاى آسمان را بهتر از راه هاى زمین مى‌شناسم.

ما تا هنگامى كه به ماهیت علم به آسمان ها، علم به آنچه بوده و علم به آنچه تا قیامت به وجود مى‌آید آگاهى نداشته باشیم، نمى‌توانیم فاصله بین علم امیر المؤمنین(علیه السلام) با دیگران را درك كنیم. از این گذشته علم آن حضرت در برابر علم خداوند ناچیز است. اینجاست كه ما به عظمت نامحدود خداوند


1. نهج البلاغه، خطبه 189.

 پى مى‌بریم و این معرفت، طى مراحل تدریجى و در حد ظرفیت ذهن و عقل ما حاصل شده و در انتها، دل ما عظمت نامحدود خداوند را باور مى‌كند؛ باورى كه تحصیل آن به صورت دفعى ممكن نیست.

مثالى دیگر براى درك عظمت خداوند: اگر از ما بپرسند كه حاضر هستید ده سال پیاده روى كنید تا به جایى برسید كه خیمه و بارگاه مقدس حضرت ولى عصر ـ عجل الله فرجه الشریف ـ در آنجا برپاست، مسلماً به جهت معرفتى كه ما به آن حضرت داریم، جوابمان مثبت خواهد بود. حال اگر به ما بگویند كه اگر ده سال راه بپیمایید، موفق مى‌شوید سایه آن حضرت و یا یك لحظه جمال ایشان را مشاهده كنید، مسلماً تحمل رنج سفر براى ما هموار و آسان است؛ چه رسد به اینكه پس از سال ها تلاش و كوشش موفق شویم ساعتى درخدمت ایشان باشیم. و اگر به ما بگویند در ایام حج امسال حضرت در مكه حضور مى‌یابند و اگر شما روانه مكه شوید، توفیق پیدا مى‌كنید كه پشت سر آن حضرت نماز بخوانید، بى تردید ما درنگ نمى‌كنیم و با هر زحمتى خود را به مكه مى‌رسانیم كه از فیض درك نماز ایشان محروم نمانیم.

آنچه گفتیم حاكى از آن است كه وجود مقدس آن بزرگوار از چنان شكوه وعظمتى برخوردار است كه ما حاضریم عمرى را صرف كنیم تا یك لحظه چشممان به جمال نورانى‌اش منور شود. آن شكوه و عظمتْ ناشى از آن است كه آن حضرت نزد خداوند عزیز است. حال خداوند كیست كه بنده عزیز و مقربش آن قدر شرافت و عظمت دارد كه مى‌ارزد جان میلیون ها نفر فداى خاك پاى او گردد؟

بنابراین هر قدر انسان در بزرگى مخلوقات بیندیشد، ذهنش آماده مى‌شود تا عظمت خالق را درك كند و او ناچار است كه براى درك عظمت خداوند، این

راه را طى كند؛ مگر آنكه بر اثر عبادت مخلصانه خداوند و توفیقى كه در پرتو عمل به دستورات اهل بیت(علیهم السلام) به ما عنایت مى‌شود، خداوند نور معرفت خویش را در دل ما بتاباند و جلوه‌اى از جمال خویش را به ما نشان دهد و ما را محو خویش سازد.

جاى تأمل است كه وقتى موجود بى مقدارى چون انسان ـ موجودى كه از آب گندیده‌اى به وجود آمده و درون او آكنده از پلشتى ها و پلیدى هاست ـ در مقابل خداوند بى نهایت عظیم و بى نهایت قادر مى‌ایستد و الله اكبر مى‌گوید و او را مى‌خواند، خداوند به او لبیك مى‌گوید و او را مورد عنایت و توجه خود قرار مى‌دهد. توجه و سخن گفتن او با بنده ضعیف و حقیر خویش، از رأفت و رحمت بى نهایت او سرچشمه مى‌گیرد. بى تردید اگر ما این معنا را درك كنیم و حقارت خویش را با عظمت خداوند مقایسه كنیم، هنگام عبادت و قرار گرفتن در برابر خداوند، چنان لذتى از عبادت و نماز مى‌بریم كه حاضر نمى‌شویم آن را رها كنیم، و فزونى یافتن لذت عبادت موجب تقرب بیشتر ما به خداوند مى‌شود.