به دلیل اهمیت و نقشى كه هدایت در سعادت انسان دارد، لازم است درباره آن تأمل لازم صورت گیرد و به خوبى جوانب بحث بررسى شود. در این جهت مفهوم هدایت و برخى از كاربردهاى آن در قرآن و ماهیت هدایت در سوره حمد را بررسى كردیم. گفتیم كه هدایت به كمال و سعادت درباره انسان، گاهى به معناى راهنمایى و ارائه طریق است كه این هدایت همه انسان ها را در بر مىگیرد و به وسیله عقل، فطرت و وحى انجام مىپذیرد. البته هدایت آگاهانه عقل، تنها كلیاتى را به دست مىدهد كه تطبیق آن بر موارد جزئى، كار عقل نیست و براى این منظور باید از وحى بهره جست؛ از این رو هدایت آگاهانه عقل براى رسیدن انسان به هدف نهایى، كافى نیست و خداوند براى تكمیل هدایت انسان ـ علاوه بر عقل و فطرت ـ وحى را به وسیله انبیا در اختیار انسان قرارداد. وحى مستقیماً در اختیار انبیاى الهى قرار مىگیرد و به وسیله آنان به دیگران ارائه مىشود. البته سنّت الهى، در عمومیت داشتن این هدایت است؛ اما به دلیل محدودیت اسباب، وسایل و قابلیت هاى افراد، برخوردارى كیفى و كمى آنان از وحى متفاوت است.
گاهى هدایت به معناى ایصال به مطلوب و راهبرى به كار مىرود. براى رسیدن به سعادت، این هدایت مهمتر از هدایت به معناى راهنمایى است؛ چون این هدایت به هدف منتهى مىشود و امكان ندارد كه تخلفى در آن صورت پذیرد؛ زیرا پس از برخوردارى عموم مردم از هدایت به معناى عام،
حتى اگر آنان به مقتضاى آن هدایت هم عمل كنند و شناخت و شرایط روانى، انگیزشى و رفتارى مناسب را فراهم آورند، باز هم ضمانتى براى رسیدن به هدف نخواهند داشت؛ بلكه براى رسیدن به هدف نهایى، باید خداوند آنان را راهبرى كند و از هدایت به معناى ایصال به مطلوب برخوردارشان سازد و سرنوشت محتوم نیك بختى و سعادتمندى را براى آنان رقم زند.
چنان كه ملاحظه مىشود، زمینه و قابلیت برخوردارى از این هدایت و موهبت الهى، به وسیله هدایت هاى عام الهى و عملى ساختن آنها فراهم مىشود ولى این هدایت خاص، همه انسان ها را شامل نمىشود و به رهیافتگان به رضوان الهى اختصاص دارد. این هدایت نصیب كسى مىشود كه مسیر بندگى خدا را برگزیند و در پرتو عنایات و توفیقات الهى تا آخر كار، از مسیر حق منحرف نشود. پس برخوردارى از این هدایت، مشروط به تلاش انسان و به كار بستن هدایت ها و راهنمایى هاى خداست. این نوع از هدایت، پاداش شكرگزارى نعمت هدایت عام الهى است؛ چه اینكه اگر كسانى از نعمت عقل، فطرت و به خصوص از نعمت وحى و سخنان انبیا و اولیاى خدا استفاده كنند، خداوند بر اساس سنّت خود عالى ترین نعمت خویش را كه هدایت به مطلوب نهایى است، در اختیار آنان قرار مىدهد.
به عبارت دیگر، هدایت به مقصود و دستیابى به كمال نهایى، مشروط به سه شرط است: 1. شناخت آموزه هاى عقل، فطرت و وحى؛ 2. باور، پذیرش و تسلیم در برابر وحى و عقل؛ 3. عمل به مقتضاى باور و معرفت. برآیند این سه شرط و سه مرحله در اصطلاح قرآن و شرع، ایمان نامیده مىشود. پس وقتى كسى به مقتضاى هدایت عام الهى ایمان آورد و هدایت عام الهى را در رفتار خود محقق ساخت، خداوند او را به مطلوب نهایى هدایت مىكند.
برخى در حركت تكاملى و اختیارى خویش، در مرحله معرفت و شناخت متوقف مىمانند و گرچه شناخت عقلى و ذهنى به آموزه هاى وحى پیدا كردهاند، آنها را باور ندارند و نمىكوشند كه به آنها عمل كنند. این دسته سعى ندارند تمام عناصر اختیارى را كه در تحقق ایمان مؤثرند فراهم سازند و بدین جهت، از موهبت ایمان كه شرط اساسى رسیدن به هدایت الهى است، محروم مىمانند.
باید توجه داشت كه سیر و تلاش اختیارى براى تحصیل ایمان و فراهم آوردن زمینه دریافت هدایت الهى نیز، با توفیق و مدد الهى حاصل مىشود و بر اساس اعتقاد به توحید افعالى، همه كارها و حتّى رفتار اختیارى ما بدون توفیق، مدد الهى و مشیّت خداوند انجام نمىپذیرد. یعنى؛ انسان در انجام دادن آنها استقلال ندارد و به واقع، تمام كارها و رفتارها از سوى خداوند و از مجراى اراده انسان انجام مىپذیرند؛ از این رو تهیه مقدمات ایمان و انجام اعمال اختیارى كه زمینه دریافت هدایت الهى را فراهم مىآورند؛ از لطف، فیض و عنایت خداوند ناشى مىشوند: «وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛1 و هیچ كس را توان آن نیست كه ایمان بیاورد مگر به خواست خدا، و (خداوند) پلیدى ـ شك و تردید ـ را بر كسانى قرار مىدهد كه نمىاندیشند».
به هر حال اگر به مقتضاى هدایت عام الهى عمل كنیم و از این نعمت بزرگ الهى استفاده لازم را ببریم، خداوند بر اساس سنّت قطعىِ استثنا ناپذیر خود بر نعمت ها و توفیقاتمان مىافزاید و ما را لایق دریافت كمالات برتر
1. یونس (10)، 100.
مى سازد؛ به همین سبب خداوند در قرآن مىفرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأََزِیدَنَّكُمْ؛1اگر سپاس گزارى كنید، (نعمت) شما را افزون خواهم كرد». همچنین خداوند درباره افزایش هدایت كسانى كه هدایت الهى را پذیرفتهاند، فرموده است: «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛2 و آنان كه به هدایت گراییدند (خدا) آنان را هرچه بیشتر هدایت بخشید و (توفیق) پرهیزگارى شان داد».
از آیه فوق استفاده مىشود كه هدایت، قابل افزودن و كاستن است و مراتبى دارد. هركس مراتب پیشین هدایت را پذیرفت و در حدى كه هدایت فطرى، عقلى و وحیانى را به كاربست، خداوند او را از مراتب عالىتر برخوردار مىسازد. پس صِرف دانستن كافى نیست و انسان اگر به مقتضاى معرفت خود ایمان آورد و عمل كرد، خداوند هم بر دانش او مىافزاید و هم قلب و دل او را به سوى كمال مطلوب هدایت مىكند؛ یعنى هدایتى را در اختیار او مىنهد كه با معلومات و اندوخته هاى ذهن حاصل نمىشود، بلكه تنها از طریق افاضه الهى به قلب و دل انسان به دست مىآید. خداوند در این باره مىفرماید: «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللهِ یَهْدِ قَلْبَهُ؛3 و كسى كه به خدا ایمان آورد، دلش را هدایت مىكند».
مضمون روایات زیادى این است كه اگر انسان به علم خود عمل كند، خداوند علوم دیگرى را نیز به او افاضه مىكند. در روایتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مى فرمایند: «مَنْ عَمِلَ بِما یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛4 كسى كه به علمش عمل كند، خداوند علم به آنچه را نمىدانسته به او افاضه مىكند». همچنین امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ
1. ابراهیم (14)، 72.
2. محمد (47)، 17.
3. تغابن (64)، 1.
4. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 4، باب 93، حدیث 2، ص 128.
وَ الْعِلْمُ یهتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أجابَهُ وَ إِلاّ ارْتَحَلَ عَنْهُ؛1 علم همراه عمل است. هر كه بداند باید عمل كند و هر كه عمل كند باید بداند. علم عمل را صدا زند كه اگر پاسخش گوید بماند وگرنه كوچ كند».
در برخى آیات علاوه بر ایمان، اعتصام و چنگ زدن به حبل الهى نیز شرط هدایت به صراط مستقیم ذكر شده است: «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَة مِنْهُ وَ فَضْل وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً؛2 و اما كسانى كه به خدا ایمان آوردند و به او تمسك جستند، به زودى (خدا) آنان را به رحمت و فضلى از جانب خویش وارد كند و ایشان را به راهى راست به سوى خود، هدایت كند».
در آیه فوق ایمان، شرط دریافت رحمت خاص خداوند و هدایت به صراط مستقیم الهى كه انسان را به سر منزل مقصود مىرساند معرفى شده و افزون بر آن، اعتصام به خدا كه از لوازم ایمان است نیز، از شرایط نیل به هدایت الهى شمرده شده است. وقتى واژه «اعتصام» به كار مىرود كه كسى در وضعیت بحرانى و خطرناكى قرار گرفته و دستش از همه جا كوتاه باشد؛ مثلاً در دریا غرق شود و خود را در آستانه مرگ بیابد یا از درّهاى سقوط كند و ناگهان دست آویزى براى نجات خود بیابد و محكم آن را بگیرد تا جانش را از خطر برهاند. اعتصام به خداوند، به این معناست كه بنده مؤمن كاملا از غیر خدا ناامید شود و براى رهانیدن خود از خطر سقوط در اعماق جهنم و گرفتار شدن به عذاب
1. محمد بن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 1، ص 44.
2. نساء (4)، 175.
ابدى، به ریسمان محكم رحمت الهى چنگ زند. بى شك چنین رویكردى به رحمت الهى، توجه به خداوند را در انسان عمق و افزایش مىبخشد و باعث مىشود كه انسان براى رسیدن به خداوند، از همه ابزارهایى كه در اختیار دارد استفاده كند.
در جاى دیگر نیز خداوند مىفرماید: اگر كسى به خدوند اعتصام جوید و خود را به خدا بسپارد و توجه خویش را فقط به او معطوف سازد، قطعاً خداوند او را به صراط مستقیم هدایت مىكند: «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلى صِراط مُسْتَقِیم».1 در این آیه فعل ماضى (هدى) با «قد» كه نشانگر تحقق و وقوع مىباشد، به كار رفته. چنین تعبیرى بیانگر وقوع قطعى، حتمى و برگشت ناپذیر است. همچنین خداوند مىفرماید: «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِینٌ * یَهْدِى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراط مُسْتَقِیم؛2 قطعاً براى شما از جانب خدا روشنایى و كتابى روشنگر آمده است. كه خداوند به وسیله آن هر كه را پیرو خشنودى او باشد به راه هاى سلامت راه مىنمایاند و آنان را به خواست خود از تاریكى ها به روشنایى بیرون مىآورد و به راه راست راه مىنماید.
در آغاز خداوند مىفرماید: ما قرآن را كه نور و روشنگر حقایق و معارف الهى است، در اختیار همگان قرار دادیم. این كتاب براى راهنمایى همه انسان ها نازل شده و همه مىتوانند از آن استفاده كنند؛ اما همگان از توفیق هدایت به آن برخوردار نمىشوند. شرط هدایت به این كتاب و نیل به صراط مستقیم، این است كه انسان در صدد جلب رضایت و خشنودى الهى باشد؛
1. آل عمران (3)، 101.
2. مائده (5)، 15 ـ 16.
یعنى انسانى به سعادت مىرسد كه رضایت الهى را برخواست دل خود مقدم بدارد و تسلیم هواهاى نفسانى نشود. در این صورت اگر خواست وى با خواست خداوند موافق بود، هم خواست او تأمین شده و هم رضایت خدا حاصل مىگردد؛ اما اگر میل او با رضاى الهى مخالف بود، رضایت الهى را بر خواست خویش مقدم بدارد. در این صورت خداوند راه هاى امن را به رویش مىگشاید و او در كمال سلامت و آرامش به منزل مقصود مىرسد.
با تحصیل رضایت الهى ظلمت ها و تعلقات نفسانى كه انسان را در كمند خویش گرفتهاند، كنار مىروند و انسانى كه از تبعیت دل و خواست نفسانى خویش رهیده، به روشنایى رهنمود مىگردد و حقایق هستى براى او آشكار مىشود؛ و در نهایت به صراط مستقیم كه فرجامش سعادت و رضوان الهى است، هدایت مىگردد؛ اما اگر رضاى الهى را بر خواست خود ترجیح ندهد و خواسته هاى نفسانى و شیطانى را بر رضاى الهى ترجیح دهد، از رضوان و هدایت الهى محروم مىشود و فرجامش كفر و شقاوت ابدى خواهد بود: «أَفَرَأَیْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْم وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛1 آیا دیدى كسى را كه هواى نفس خویش را خداى خود گرفته است و خدا از روى دانش گمراهش كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افكند؟ پس كیست كه او را پس از (فرو گذاشتن) خدا راه نماید؟ آیا پند نمىگیرید»؟
چنان كه گفته شد، انسان با تلاش خود و استفاده از هدایت هاى عمومى
1. جاثیه (45)، 23.
خداوند مىتواند به هدایت خاص الهى نایل شود. و در این راه هرچه تلاش وى بیشتر باشد و از هدایت هاى الهى بیشتر قدردانى كند، خداوند بر هدایت وى مىافزاید و او را به سعادت حتمى و رضوان خویش نزدیكتر مىكند. در مقابل، هرچه از پیام هاى عام هدایت الهى فاصله بگیرد، به ضلالت نزدیكتر مىشود. اگر خداوند در جایى مىفرماید كه ایمان به خدا باعث هدایت قلب و دل انسان به خدا مىشود،1 در جاى دیگر نیز بیان مىكند كه انحراف از خدا و بى اعتنایى به هدایت هاى الهى و منطق فطرت، عقل و وحى، باعث انحراف دل انسان و عدم تشخیص حق از باطل مىگردد: «فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللهُ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ؛2 پس چون (از حق) برگشتند، خدا دل هایشان را برگردانید و خدا مردم نافرمان را هدایت نمىكند».
بر اساس سنّت الهى كسانى كه به هدایت هاى الهى بى توجهى مىكنند و زمینه نیل به هدایت تكوینى و محتوم الهى را كه قرین سعادت و رضوان الهى است، از بین مىبرند و چراغ هاى هدایت را فراروى خود خاموش مىگردانند، فرجامى جز گمراهى نخواهند داشت، و خداوند این گروه برتافته از حق را به ضلالت و شقاوت ابدى گرفتار مىكند و هیچ كس نمىتواند آنان را به ساحل امن هدایت بازگرداند؛ چنان كه مىفرماید: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هاد؛3 و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نیست».
گمراهى، در مقابل هدایت خاصى است كه خداوند به بندگان خاص خود عنایت مىكند؛ اما این ضلالت در مقابل هدایت هاى عام خدا قرار نمىگیرد؛
1. محمد (47)، 17.
2. صف (61)، 5.
3. غافر (40)، 33.
بدین معنا كه خداوند به همه بندگان خود عقل مىدهد كه با آن خوبى ها و بدى ها را درك كنند و از همان آغاز، عقل كسى را منحرف نمىكند تا نتواند خوبى ها و بدى ها را بفهمد. همچنین آنان را از فطرتى برخوردار مىسازد كه بسیارى از نیكى ها، فضایل و حقایق را دریابند. وحى و پیام انبیا را نیز در اختیار همه مىگذارد كه با استفاده از آنها بتوانند راه كمال و تعالى را بپیمایند. تا این مرحله كسى گرفتار ضلالت نمىشود، اما وقتى كسانى در عین برخوردارى از عقل، فطرت، وحى و شناخت محتواى آنها، با این حجت ها و راه هاى روشن خداوند مخالفت ورزند، رفته رفته دلشان را منحرف مىكند و كارشان به جایى مىرسد كه دیگر نمىتوانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ یعنى گمراهى، كورى دل و حجابى كه فرا روى قلب آنها افكنده شده، آنان را از تشخیص راه روشن حق بازمى دارد.
ما به چشم خود دیدیم كسانى كه سالیانى در معارف الهى و دین مطالعه و تحقیق داشتند و به عنوان اسلام شناس با كمونیست ها بحث و مناظره مىكردند، به دلیل عناد و لجاجت و طغیان در برابر حق كارشان به جایى رسید كه نه فقط ادعا كردند كه وحى، خدا و ماوراى طبیعت غیر قابل شناخت است و انسان نمىتواند به آنها یقین پیدا كند، بلكه صریحاً آنها را انكار كردند. این فرجام و مجازات كجروى و انتخاب مسیر گمراهى است. براى اینكه ما نیز به چنین فرجام شوم و دردناكى گرفتار نشویم، باید با همه وجود از خداوند بخواهیم كه ما را به راه راست هدایت كند. البته ـ چنان كه گفتیم ـ رسیدن به این مقصود متعالى شرایطى دارد كه باید در پى فراهم ساختن آنها باشیم. ایجاد زمینه و حركت به سوى كمال و صراط مستقیم، اختیارى است و انسان به اختیار خود زمینه رسیدن به هدایت الهى را فراهم مىآورد. آن شرایط
عبارتند از ایمان، اعتصام به خدا و عمل به دستورات الهى. پیامد تحقق این شرایط، هدایت الهى است كه در پرتو آن قلب انسان نورانى مىشود و با بصیرت و فرقانى كه خدا در اختیار انسان مىگذارد، انسان با همه وجود حق را مىبیند و مىیابد و شك ها و وسوسه ها از دلش رخت برمى بندد.
باید توجه داشت كه به موازات مراتب ایمان، هدایت به صراط مستقیم نیز مراتبى دارد. مىتوان ادعا كرد كه مراتب ایمان میل به بى نهایت دارد! اما در برخى روایات ده مرتبه براى آنان شماره شده1 كه مراتب برجسته و شاخص ایمان هستند. در برابر درجه اول ایمان، درجه اول هدایت قرار دارد و با نیل به درجه دوم ایمان، انسان از درجه دوم هدایت برخوردار مىشود و با رشد در سایر درجات ایمان، انسان حایز درجات بالاتر هدایت مىگردد.
همچنین كسى كه خواهان هدایت الهى است، باید به خداوند اعتصام داشته و در هر حالى به یاد خدا باشد و خود را به او بسپارد؛ نه اینكه وقتى از راه هاى دیگر به نتیجه نرسید و كاملا از دیگران ناامید شد سراغ خدا برود. البته لطف خداوند بى كران است و اگر كسى همه درها را زد و به نتیجه نرسید و سراغ هر كه رفت مأیوس برگشت و در آخر كار سراغ خداوند رفت، باز هم خداوند او را ناامید نمىكند و به او نمىگوید تاكنون كجا بودى و چرا پیش از این سراغ ما نیامدى؟ نمىگوید چرا ارتباط تو در طول پنجاه سال عمر كاملا با ما گسسته بود و به دیگران امید داشتى و اكنون در خانه ما آمده اى؟ بلكه با
1. محمد بن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 2، ص 45.
همه كوتاهى ها و بى مهرى هاى بندگان، خداوند آنان را مىپذیرد و چتر رحمت خویش را بر سرشان مىگستراند و هیچگاه كسى را از خویش ناامید نمىكند.
بارى، به هر اندازه انسان به خداوند نزدیك شود و به او ایمان آورد، هدایت نصیبش مىگردد و از لحاظ كمى و كیفى هدایت او افزایش و گسترش پیدا مىكند. مثال افزایش كمى هدایت از این قرار است كه اگر كسى معارف، علوم قرآنى و اخبار و احادیث معصومان(علیهم السلام) را كه فراگرفته به كاربندد، زمینه استفاده بیشتر از آیات الهى و سایر معارف اهل بیت(علیهم السلام) برایش فراهم مىگردد و به موازات گسترش كمى معارف، بر هدایت او نیز افزوده مىشود؛ اما گاهى شخص بهشناختى هدایت مىشود كه قبلا به كلّى از آن بى بهره بوده و به یك باره معرفتى بر دل او القا شده است. به تعبیر دیگر، آنچه را كه مىدانسته و به آن هدایت شده بود داراى عمق، مراتب و بطونى است و چه بسا بطون و لایه هاى آن حدّى نداشته باشد و خداوند با عنایت و لطف خود او را به آن بطون و مراتبْ هدایت مىكند. این نوعى افزایش هدایت است كه بر اساس آن خداوند عمق و كیفیت آنچه را انسان مىدانسته افزایش مىدهد.
مرحوم آیت الله اراكى(قدس سره) كه قبل از انقلاب در مسجد امام حسن عسكرى(علیه السلام)نماز جمعه اقامه مىكردند، در یكى از خطبه هاى نماز جمعه داستان جالبى از مرحوم «ملا فتحعلى سلطان آبادى»1 نقل كردند. ایشان فرمودند: مرحوم ملا فتحعلى در اواخر عمر خویش كه گویا بینایى چشمانش را از دست داده بود
1. مرحوم ملا فتحعلى سلطان آبادى اهل سلطان آباد ـ نام قدیم شهرستان اراك ـ بودند. ایشان در زمان مرحوم میرزاى بزرگ شیرازى از علماى بزرگ و برجسته سامرا به شمار مىرفتند و مرحوم میرزا برخى از امور و كارهاى حوزه، اداره كلاس اخلاق طلاب و اقامه نماز جماعت را به ایشان سپرده بود.
روزى درباره آیهاى از قرآن فكر مىكرد كه ناگهان فریاد كشید و گفت: یك آیه و شش هزار معنا!
آیات قرآن و آموزه هاى دینى در باطن خود معانى دقیقتر و لطیف ترى دارند كه با آنچه از ظاهر آنها استفاده مىشود مخالف نیست، بلكه آن معانى هم سو با ظواهر آیات و آموزه هاى دینى است. البته هر كسى نمىتواند به آنها دسترسى پیدا كند و هر قدر روح انسان لطیفتر و نورانىتر شود، لایه هاى آن بطون و معانى براى او آشكارتر مىگردند.
حاصل سخن آنكه: هدایت معنوى علاوه بر افزایش كمى، افزایش كیفى نیز دارد، و آثار افزایش كیفى در حالات و رفتار انسان به خوبى نمایان مىشود. از نمودهاى بارز گسترش كیفى هدایت معنوى، حالاتى است كه هنگام عبادت از اولیاى الهى سر مىزده؛ چنان كه درباره فاطمه زهرا(علیها السلام) نقل شده كه به هنگام عبادت بند بند وجودش به لرزه مىافتاد.1 یا درباره امیرالمؤمنین و امام مجتبى(علیهما السلام) نقل شده كه به هنگام وضو رنگ رخسارشان دگرگون مىشد.2 البته معصوم(علیه السلام)كه در طول عمرش نه فقط مرتكب گناه نشده، بلكه مكروه و حتى ترك اولى از او سر نزده؛ گریه او از خوف عذاب الهى كه استحقاق آن را داشته باشد نیست، بلكه وى از خوف حرمان لقاى محبوب هم مىگرید. آنان به عالى ترین درجات یقین و معرفت به حق نایل شده بودند و درك حالت خوف، خشیت و حتى شوق ایشان براى ما كه بهره اندكى نیز از یقین آنان نبردهایم میسّر نیست. مىتوان گفت گریه آنان و دگرگونى حالشان به هنگام عبادت، از انس با محبوب و جلوه ها و آثار عشق به خدا سرچشمه مىگیرد؛ چرا
1. شیخ صدوق، الامالى، 112، حدیث 2.
2. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 80، باب 6، حدیث 32، ص 347.
كه اولیا و عاشقان خدا چنانند كه وقتى اسم خدا را مىشنوند ـ به مانند عاشقى كه بعد از سال ها هجران و دورى به معشوق خود مىرسد ـ قرار از كف مىدهد و بى تابانه دل و خاطر خود را به توجه به خدا مىسپرد.
درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام) نقل شده كه آن حضرت نیمه هاى شب گله پرشمار خود را از بیابانى عبور مىداد؛ ناگهان شنید كه جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد زد: «سبوح قدوس». حضرت ابراهیم(علیه السلام) بى هوش شد و پس از به هوش آمدن گفت: اگر یك بار دیگر نام محبوبم را ببرى، نیمى از گوسفندانم را به تو مىبخشم. پس از آنكه مجدداً نام محبوب خود را شنید، گفت: اگر دیگر بار تكرار كنى، همه گوسفندانم را به تو مىبخشم. و بدین ترتیب، همه دارایى خود را در برابر شنیدن نام محبوبش تقدیم كرد!