فهرست مطالب

جلسه دوازدهم: ربوبیت الهى و تدبیر جهان

جلسه دوازدهم
ربوبیت الهى و تدبیر جهان
 

صفت ربوبیت خدا و دلیل ذكر آن در سوره حمد

درباره آیه «الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِینَ» مطالبى را درباره ستایش خداوند بیان كردیم. اكنون در ادامه بحث، به صفت «رَبِّ الْعالَمِینَ» كه براى «الله» ذكر شده مى‌پردازیم. توجه به این نكته لازم است كه در مقام عبادت، توجه دادن بنده به صفت هاى الهى باعث شناخت بیشتر او از معبود و بجا آوردن عبادت شایسته مى‌شود؛ و در انتخاب ویژگى هاى خاص ـ از جمله صفاتى كه در سوره حمد براى خداوند ذكر شده ـ حكمت هایى نهفته است كه بعضى از آنها براى ما قابل فهم مى‌باشد. اكنون این سؤال مطرح مى‌شود كه چرا خداوند در این سوره خود را با صفتى چون «رب» كه از صفات افعالى است توصیف مى‌كند؟ اگر فیلسوف یا متكلمى مى‌خواست خداوند را توصیف كند، شاید صفات ذاتى خداوند را بر صفات افعالى و اضافى او مقدم مى‌داشت و او را با علم، قدرت و حیات كه محور صفات ذاتى خداوند هستند، مى‌ستود و مى‌گفت: «الحمد لله الحىّ العلیم القدیر». یا اگر عارفى مى‌خواست خداوند را با صفات جمال و جلال توصیف كند، ترتیبى كه از نظر او بین آنها وجود دارد رعایت مى‌كرد. اما صفت هایى كه در سوره حمد براى خداوند ذكر شده، به دلیل ویژگى هاى خاصى كه دارند انتخاب شده‌اند و بى شك این انتخاب، با توصیف خداوند از سوى یك فیلسوف و یا متكلم متمایز است.

در آیه مورد بحث، نخست اسم «الله» آمده است و البته در مقام معرفى خداوند باید این اسم خاص ذكر شود ـ چنان كه در جاى جاى قرآن و كلام انبیاى الهى نیز این اسم آمده ـ چون ما راهى به سوى شناخت ذات خداوند نداریم؛ اما

با لفظ «الله» كه اسم براى ذاتى است كه همه صفت هاى كمالى را دارد، مى‌توانیم به خداوندى اشاره كنیم كه عقلا براى ما ثابت شده كه همه ویژگى هاى كمالى را دارد، و لفظ «الله» معرِف همین ویژگى خداوند است؛ آن گاه «الله» با صفت رب كه از صفات افعالى خداوند است، توصیف شده است. شاید اگر ما مى‌خواستیم یكى از صفات فعل خداوند را براى این موقعیت انتخاب كنیم، قبل از هر صفتى «خالقیت» را ذكر مى‌كردیم؛ چون صفت خالقیت، بر سایر صفات فعل خداوند مقدم است. اكنون این سؤال مطرح مى‌شود كه چرا خداوند قبل از هر صفتى، صفت رب را ذكر كرده است؟ قبل از پاسخ به سؤال مذكور اشاره‌اى به معناى رب خواهیم داشت:

توضیح لغوى كلمه «رب»

ما در فارسى كلمه‌اى نداریم كه معادل كلمه «رب» باشد و بتواند به خوبى معناى آن را برساند؛ از این رو براى بیان معناى رب چند صفت را ذكر مى‌كنند و به وسیله آنها معناى رب را آشكار مى‌سازند. بر این اساس در تفسیر رب گفته مى‌شود كه او صاحب اختیار موجودات است و اداره موجودات را بر عهده دارد. همچنین تصرف مطلق در موجودات از آنِ اوست و كسى نمى‌تواند مانع و مزاحم تصرفات وى شود. برخى كوشیده‌اند كه واژه «پروردگار» را معادل فارسى كلمه رب قرار دهند، با این توجیه كه رب به حسب اشتقاق كبیر1 با ماده


1. اشتقاق، بنا بر مشهور سه گونه است: 1. اشتقاق صغیر: اشتقاقى كه مشتق و مشتق منه، هم در تمام حروف اصلى مشترك باشند و هم در ترتیب بین حروف؛ 2. اشتقاق كبیر: اشتقاقى كه مشتق و مشتق منه، در تمام حروف اصلى مانند هم بوده؛ ولى در ترتیب مغایرت داشته باشند؛ مانند جذب و جبذ؛ 3. اشتقاق اكبر: اشتقاقى كه در آن، مشتق و مشتق منه در بیشتر حروف اصلى مشترك و در بعضى از حروف اصلى متفاوت باشند؛ مانند قصم و خصم. (ر.ك: روش‌شناسى تفسیر قرآن، زیر نظر محمود رجبى، انتشارات سمت، چ 1، 1379.) بر اساس این تقسیم، اشتقاق در بیان حضرت استاد، اشتقاق اكبر است.

«ربو» هم ریشه است و معناى «تربیت و پروردن» در آن لحاظ شده است؛ ولى اگر بپذیریم كه رب با «ربو» مناسبت دارد و معناى تربیت در آن اشراب شده، عین معناى «مربّى» نیست و ترجمه «پروردگار» براى آن ترجمه‌اى دقیق و كامل نمى‌باشد.

گونه هاى اعتقاد به ربوبیت غیر خدا

همه كسانى كه به وجود «الله» قائل بودند، توحید در خالقیت را قبول داشتند و كسى یافت نمى‌شود كه به وجود الله معتقد باشد؛ اما خدا را خالق جهان نداند یا شریكى براى خدا در خالقیّت قرار دهد؛ اما بسیارى از كسانى كه به وجود الله معتقد بودند و توحید در خالقیت را باور داشتند، توحید در ربوبیت را انكار مى‌كردند و ربوبیت خدا براى عالم را قبول نداشتند و معتقد بودند كه خدا عالم ماده را آفریده؛ ولى تدبیر امور عالم و دگرگونى هایى كه در ماده و طبیعت پدید مى‌آید، از عهده او خارج است. به طور كلى كسانى را كه ربوبیتى براى غیر خدا قائل بودند، مى‌توان به چهار دسته تقسیم كرد:

دسته اول: معتقد بودند كه هر نوع و گروهى از مخلوقات، ربّى دارند كه آن رب صاحب اختیار آن نوع و گروه است و با استقلال تمام و بدون ارتباط با الله، به تدبیر و اداره نوعى خاص مى‌پردازد.

دسته دوم: براى هر شأنى از شئون موجودات ربى قائل بودند؛ مثلاً براى هر یك از رزق و روزى، مرگ، تداوم حیات، عشق و محبت ربّ خاصى معرفى

مى كردند كه مستقلا به تدبیر همان شأنى مى‌پردازد كه بر عهده او است. بر اساس این عقیده چون انسان داراى شئون فراوانى است، ارباب فراوانى نیز دارد كه هر یك از ایشان شأنى از شئون او را تدبیر مى‌كنند.

دسته سوم: كسانى كه عقیده آنان از دو دسته قبل به توحید نزدیك‌تر بود، و معتقد بودند خداوند همچنان كه عالم را آفرید، اربابانى نیز قرار داد و اداره هر یك از بخش هاى عالم را به یكى از آنان سپرد و به وى اجازه تصرف و تدبیر در آن بخش را واگذار كرد؛ نظیر مدیر كل یك اداره كه براى هر یك ازبخش هاى اداره خود مسؤولى مى‌گمارد و اداره آن بخش را به او وامى گذارد. مبتنى بر همین اعتقاد، برخى از اعراب معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند و خداوند به سبب علاقه‌اى كه به آنان دارد و ارزشى كه برایشان قائل است، تدبیر مجموعه‌اى از عالم را به هر یك از دختران خود سپرده. قرآن در این باره مى‌گوید: «إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآْخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِیَةَ الأُْنْثى؛1كسانى كه به جهان آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر مى‌نامند».

با توجه به چنین اعتقادى، آنها به ملائك تقرّب مى‌جستند و آنان را مى‌پرستیدند و مجسمه ها و بت هایى را به عنوان نُمادى از فرشتگان عبادت مى‌كردند و براى آنها هدیه و قربانى مى‌فرستادند و عبادت آنان بدین منظور بود كه از این طریق نظر فرشتگان را به سوى خود جلب كنند و آنان كه مورد محبت خدا هستند نزد خدا برایشان وساطت كنند تا آنچه مى‌خواهند، برآورده شود. خداوند از زبان آنان مى‌فرماید: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى...؛2 و كسانى كه به جاى او دوستانى براى


1. نجم (53)، 27.

2. زمر (39)، 3.

خود گرفته‌اند [به این بهانه كه]ما آنها را جز براى اینكه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیك گردانند، نمى‌پرستیم».

این گروه نیز مشرك بودند؛ چون ملائك را شریك خدا در ربوبیت قرار مى‌دادند و به پندار باطل خود مى‌كوشیدند كه رضایت آنها را جلب كنند تا آنان واسطه تقرب و پذیرش آنها از سوى خداوند شوند. برخى همین اعتقاد را درباره جنیان نیز داشتند و به جز فرشتگان، براى جنیان نیز ربوبیت قائل بودند؛ چنان كه برخى درباره ارواح نیز چنین اعتقادى داشتند. در كل، همه این افراد در این عقیده مشترك بودند كه جز خدا نیز، كسانى هستند كه مستقلا ربوبیت دارند و به تدبیر شئون موجودات و اداره آنها مى‌پردازند و به واسطه جایگاه و اعتبارى كه نزد خدا دارند، مى‌توانند كسانى را به سعادت برسانند یا به عذاب گرفتار كنند.

دسته چهارم: افلاطون و طرفداران او به مُثُل (جمع مثال) و عقول عرْضى معتقد بودند كه بین آنها رابطه علیت و معلولیت نیست؛ اما هر یك از عقول عرضى، در ازاى یك نوع مادى قرار دارد كه آن نوع را مى‌پروراند و به تدبیر امور آن مى‌پردازد. در واقع، عقول عرضى، انواع موجودات در عالم طبیعت را اداره و تدبیر مى‌كنند؛ از این رو به آنها «ارباب انواع» گفته مى‌شود. هر یك ازاین عقول، فرد مجردى از یك نوع مادى است و هر نوع مادى داراى یك فرد غیر مادى است كه همه كمالات آن نوع را بالفعل دارد. این موجود مجرّد با اهتمام و عنایتى كه به افراد مادّى نوع خود دارد، به تدبیر آنها مى‌پردازد.

معتقدان به این نظریه هم به نوعى براى غیر خدا ربوبیت قائل هستند؛ اما روشن نیست كه این عقیده از قبیل عقاید شرك آمیز كسانى باشد كه براى غیر خدا ربوبیت استقلالى قائل هستند. پس نمى‌توان آنان را منكر توحید در ربوبیت

دانست، بلكه بر اساس برخى از تقریرهایى كه از نظریه آنها شده، به دست مى‌آید كه عقیده آنان در باب ارباب انواع، نظیر عقیده ما درباره فرشتگان است.

ما معتقدیم كه خداوند براى اداره عالم، واسطه هایى دارد كه به اذن خدا به تدبیر امور عالم مى‌پردازند؛ مثلاً خداوند حضرت میكائیل را مسؤول زنده كردن و دمیدن روح در موجودات زنده قرار داده، یا حضرت جبرئیل، امین وحى خدا و مسؤول رساندن وحى به پیامبران بوده است. به سایر فرشتگان نیز در تدبیر عالم وظایفى سپرده شده. خداوند در سوره نازعات به فرشتگانى كه تدبیر برخى از امور و حوادث را بر عهده دارند، قسم مى‌خورد؛ از جمله در آیه 5 به فرشتگانى اشاره مى‌كند كه تدبیر امور انسان ها را بر عهده دارند و مى‌فرماید: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً».

حال اگر افلاطونیان همان مقام تدبیرى را كه ما براى فرشتگان قائل هستیم براى ارباب انواع و عقول عرضى قائل بوده‌اند، نه فقط نظر آنها با توحید منافاتى ندارد، بلكه به یك معنا از لوازم توحید نیز به حساب مى‌آید؛ اما اگر آنان معتقد بوده‌اند كه عقول عرضى خودسرانه و با استقلال تمام و بدون اذن و اراده الهى به تدبیر انواع مى‌پردازند، عقیده آنها شرك آمیز است و آنان نیز در شمار كسانى به شمار مى‌روند كه گرفتار شرك شده و اندیشه هاى شرك آمیز را تبلیغ مى‌كرده‌اند.

تجلى توحید خالص در سوره حمد

با توجه به آنچه گفته شد، لازم است در مقام پرستش خداوند، بر اعتقاد خالص و صحیح به توحید تأكید گردد، و چون ذكر همه صفات و اسماى الهى در نماز دشوار است، خداوند سوره حمد را براى نماز برگزید كه به جهت كوتاه بودن،

خواندن آن در هر نماز آسان است و زمان اندكى مى‌طلبد. در این سوره چند صفت جامع و بارز خداوند ذكر شده كه توحید كامل به خداوند را بیان مى‌كند و توجه به آنها بنده را از عقاید شرك آمیز بازمى دارد. در سوره حمد پس از توجه به اصل وجود الله، صفت ربوبیت خدا آمده؛ اما صفت خالقیت خدا ذكر نشده؛ چون اولا كسانى كه به وجود الله معتقدند، توحید در خالقیت را قبول دارند و قائلان به شرك در خالقیت بسیار اندك مى‌باشند؛ از این رو فرعون گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الأَْعْلى؛1 منم خداوندگار برتر شما». و نگفت: «انا خالقكم الاعلى»؛ چون او خالقیت خدا را قبول داشت و خود را خالق نمى‌دانست؛ بلكه خود را صاحب اختیار مردم مى‌دانست. علاوه بر آن توجه به صفت ربوبیت، بر صفت خالقیت خدا نیز دلالت التزامى دارد.

عمده انحراف، در مسأله ربوبیت خداست و كسانى براى غیر خدا ربوبیت قائل بودند و به اربابى اعتقاد داشتند كه به تدبیر و اداره شئون عالم مى‌پردازند؛ به همین دلیل در مقام عبادت بیش از هر چیز باید به ربوبیت خدا توجه داشته باشیم و باور كنیم كه تنها خداوند است كه به تدبیر و اداره جهان خلقت و از جمله امور انسان مى‌پردازد و او صاحب اختیار ما و همه جهانیان است. پس ذكر صفت ربوبیت خدا، براى نفى اعتقاد به اربابى جز خدا و شرك در ربوبیت است؛ از این رو در جاى جاى كلمات خداوند و سخنان پیامبران الهى بر ربوبیت خدا و نفى ربوبیت غیر خدا تأكید شده است؛ چنان كه حضرت یوسف(علیه السلام) به زندانیان مشرك گفت:«یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ؛2‌اى دو رفیق زندانیم، آیا ربّهاى پراكنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر»؟


1. نازعات (79)، 24.

2. یوسف (12)، 39.

بررسى ادبى واژه «عالمین»

واژه «عالمین» جمع «عالم» است. البته عالم اسم جمع است و از جنس خود مفردى ندارد و به گروهى از خردمندان گفته مى‌شود؛ امّا در زبان عامه مردم، عالم بر همه پدیده ها و موجودات ـ از جاندار گرفته تا بى جان، انسان و پدیده هاى دیگر ـ اطلاق مى‌شود. در آیه شریفه «الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِینَ» نیز، عالم به همین معناست.1

برخى گفته‌اند «عالمین» جمع حقیقى نیست و اسم جمع است و برخلاف قاعده، وزن جمع سالم را دارد؛ چون مفردى ندارد و نمى‌تواند جمع «عالَم» باشد؛ چون عالَم بر ماسوى الله اطلاق مى‌شود؛ چرا كه از «علامت» مشتق گردیده كه به معناى دلالت كننده بر صانع است، و عالمون به صیغه جمع، فقط بر عقلا باید اطلاق شود، و محال است كه جمع عالَم باشد؛ زیرا جمع نمى‌تواند اخص از مفرد باشد.2

راغب اصفهانى مى‌گوید: عالم در اصل اسم چیزى است كه به وسیله آن نشان مى‌كنند؛ مثل: مُهر و خاتَم... و چون آلت و نشانه است، بر وزن اسم آلت آمده؛ پس عالَم و جهان ابزار و آلتى است كه بر ایجاد كننده و صانعش دلالت دارد. از آن رو عالم جمع بسته مى‌شود كه هر نوعى براى خود عالمى به حساب مى‌آید و گفته مى‌شود: عالم انسان، عالم آب و عالم آتش. در روایت آمده است: «إِنَّ للهِ بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عالَم؛ خدا را چندین ده هزار عالم است»؛ اما جمع سالم عالم با «ون» و «ین» است [و گفته مى‌شود عالمون و عالمین] چرا كه مردم نیز در ضمن آن جمع قرار دارند و انسان وقتى غیر انسان را در لفظ با خود شركت دهد، حكم خود را بر آن غالب مى‌گرداند.3


1. طبرسى، مجمع البیان، ج 1، ص 94.

2. السمین الحلبى، الدُر المصون فى علوم الكتاب المكنون، ج 1، ص 46.

3. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «علم»، صص 581 ـ 582.

در هر صورت عالمین به مجموعه موجودات باشعور اختصاص ندارد، و چون «عوالم» همه مجموعه ها و موجودات ممكن را شامل مى‌شود در مقام بیان ربوبیت الهى، مناسب است كه عالمین بر همه موجودات و ممكنات اطلاق گردد تا ربوبیت مطلق خداوند بر گستره عوالم هستى استفاده شود، نه اینكه تنها بر انسان، جن و ملك اطلاق شود تا تنها محدوده‌اى از تدبیر و ربوبیت الهى بیان گردد.

عظمت جهان آفرینش

روشن شد كه به هر مجموعه‌اى از موجوداتْ، عالَم مى‌گویند؛ اما ملاكى كه باعث مى‌شود افراد هر مجموعه گرد هم آیند و از مجموعه دیگر متمایز شوند، براى ما روشن نیست؛ چنان كه درباره «امّت» نیز ملاك مشخصى براى اطلاق امّت براى هر گروهى از انسان ها نمى‌شناسیم و ممكن است كه چنین اطلاقى ـ چه در مورد «امّت» و چه در مورد «عالم» ـ اعتبارى و قراردادى باشد و در جایى كه كسى گروهى از انسان ها را یك امّت مى‌نامد، دیگرى آنها را چند امّت بشمارد و بالعكس، و هر یكْ تفاوت نگرش خود را به قرارداد و اعتبار خاصى مستند كند. در هر صورت براى هر مجموعه و نظامى از موجودات، عنوان عالم اطلاق شده است.

آنچه در اینجا براى ما مهم است و توجه به آن ارزش و كیفیت نماز را بالا مى‌برد، درك این معنا مى‌باشد كه خداوند، پروردگار عالمیان است و تدبیر همه موجودات را به عهده دارد. هریك از ما ـ هر چند اندك ـ درباره منظومه شمسى و سیاراتى كه در این منظومه بر گرد خورشید در حركتند و اقمار سیارگان و جاذبه و ارتباطات و نظم دقیق حاكم بر این منظومه، اطلاعاتى

دارد؛ اما از تدبیر دقیق و حساب شده خداوند بر این منظومه آگاهى كافى نداریم؛ تدبیرى كه به مقتضاى آن هر یك از سیارات در فاصله‌اى مشخص از یكدیگر در حركتند و هیچ‌گاه از مسیر خود منحرف نمى‌شوند؛ چون در آن صورت تصادمى رخ مى‌داد كه نظام منظومه شمسى را به هم مى‌ریخت. علاوه بر منظومه ما، هزاران منظومه دیگر نیز وجود دارند كه خورشید برخى از آنها صدها برابر از خورشید منظومه ما بزرگ‌تر است. حتى دانشمندان از میلیون ها كهكشان خبر مى‌دهند كه عظمت هر یك از آنها براى ما قابل تصور نیست.

وقتى گوشه‌اى از عظمت و گستردگى تدبیر الهى براى ما هویدا مى‌شود، كه بدانیم طبق محاسبات دقیق علمى، فاصله زمین با بعضى از ستارگان سیصد میلیارد سال نورى است! حال با توجه به اینكه نور در هر ثانیه سیصد هزار كیلومتر مسافت را مى‌پیماید، حساب كنید این فاصله در یك دقیقه، یك ساعت و یك سال چقدر خواهد بود؟ چه رسد كه این محاسبه بر اساس سال نورى انجام گیرد و بخواهیم مسافتى كه طى هزار سال نورى یا یك میلیارد سال نورى طى مى‌شود، به دست آوریم! آرى، انسان وقتى عظمت دستگاه آفرینش را كه تاكنون دانش بشرى پرده از بخشى از آن برداشته مى‌نگرد و به تدبیر و ربوبیت الهى كه حاكى از قدرت و علم بى نهایت است واقف مى‌گردد، مات و متحیر مى‌ماند و بى اختیار و با همه وجود در برابر خداوند احساس ذلّت و حقارت مى‌كند و سر تعظیم فرود مى‌آورد. قرآن مى‌فرماید: «الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات طِباقاً ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُور * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ

هُوَ حَسِیرٌ؛1 همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بیافرید. در آفرینش آن [خداى]بخشایش گر هیچ گونه تفاوت [و كاستى]نمى بینى. باز بنگر، آیا خلل [و نقصانى]مى بینى؟ باز دو باره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سویت بازگردد».

به راستى آیا تدبیر و اداره زمین با گستردگى، عظمت و زیبایى هایى كه دارد، انسان را به تعجب وانمى دارد؟ در همین كره زمین دیدنى هایى وجود دارد كه انسان از دیدن آنها مات و مبهوت مى‌شود. به عنوان نمونه، یكى از دیدنى هاى شگفت آور كره زمین، آبشار «نیاگارا»ست كه در بستر رود عظیم «سن لوران» در كانادا و آمریكا ایجاد شده است. این آبشار 47 متر ارتفاع و سه هزار متر پهنا دارد.

عظمت و شگفتى هایى در كوه ها و مخصوصاً دریاها وجود دارد كه وقتى صحنه هایى از حیات و زندگى در اعماق دریاها و اقیانوس ها به نمایش در مى‌آید، انسان از عظمت، ظرافت، زیبایى و گوناگونى موجودات دریایى شگفت زده مى‌شود. موجوداتى كه برخى از آنها به اندازه‌اى كوچك هستند كه تنها از یك سلول تشكیل یافته‌اند؛ اما در عین حال داراى حیات و كنش و واكنش هستند. برخى از آنها نیز چون نهنگ، عظیم ترین موجود زنده مى‌باشد. بجاست كه ما فرزندانمان را به مشاهده فیلم هایى كه جاذبه ها و جلوه هاى شگفت آور حیات حیوانات زمینى و دریایى را به نمایش درمى آورند، تشویق كنیم و از این طریق آنان را به عظمت خالق هستى توجه دهیم تا بدانند كه زمین با كوه هاى سر به فلك كشیده، دریاها و اقیانوس هاى عظیمش، در برابر كل نظام خلقت، قطره‌اى بیش به حساب نمى‌آید.


1. ملك (67)، 3ـ4.

تدبیر خداوند در گستره هستى

خداوند شئون همه موجودات، از جمله انسان را اداره مى‌كند. هر كس هر كجا و در هر شرایطى قرار دارد، اگر خدا را صدا بزند، خداوند حاضر است و به او پاسخ مى‌گوید و به تفصیل درخواست همه را مى‌داند. چنان نیست كه او از خواست عده‌اى آگاه شود و از خواست دیگران بى خبر بماند. اگر هم زمان همه افراد بشر از او درخواست كنند، او حاجت تك تك آنان را مى‌داند. و نیز بر آنچه در ذهن و دل هر یك از انسان ها مى‌گذرد، آگاه است؛ چون هیچ گونه محدودیتى در علم، آگاهى و حضور خداوند نیست؛ چنان كه در دعا مى‌خوانیم: «یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع، یا مَنْ لا یُغْلِطُهُ السَّائِلُونَ، یا مَنْ لا یُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ؛1‌اى كسى كه هر صدایى او را از شنیدن صداى دیگر باز ندارد،‌اى آنكه حاجت مندان او را به اشتباه نیفكنند (حاجت آنان بر او اشتباه نشود.)‌اى آنكه اصرار نیازمندان او را ملول نسازد». در هنگام عبادت وقتى در مقابل چنین خدایى مى‌ایستیم كه بر همه هستى احاطه دارد و هیچ چیز از دایره تدبیر و اداره او خارج نیست و او همه هستى را با یك اراده آفریده، آیا جمله‌اى مناسب‌تر از «الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِینَ» هست كه بر زبان آوریم؟ یعنى خدایى كه همه عالم در اختیار اوست و حتى شیطان هایى كه در دنیا باعث انحراف دیگران مى‌شوند، مقهور قدرت و اراده خدا هستند و اوست كه به آنها مهلت مى‌دهد و سرانجام روزى آنها را به آتش خشم و غضب خود گرفتار مى‌كند. اوست كه مى‌داند دعاى چه كسى باید به اجابت برسد و چه كسانى بر اثر فسادى كه به دست خویش


1. شیخ مفید، الامالى، ص 91.

گسترده‌اند، مستحق بلا و مجازات هستند. اگر همه به ربوبیت مطلق الهى توجه داشتند و تسلیم امر پروردگار بودند و تنها در آستان او سر تعظیم فرود مى‌آوردند، ممكن نبود كه طغیان و فساد در زمین بر پا شود و رحمت، محبت و بركت از مردم گرفته شود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَ الأَْرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ؛1 و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمین برایشان مى‌گشودیم، ولى تكذیب كردند؛ پس به [كیفر]دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم».

وقتى انسان ها آیات الهى را تكذیب كردند و پرچم فساد و تباهى برافراشتند و قدرت مندان حقوق ضعیفان را پایمال كردند، فساد عالم گیر مى‌شود و نادانى ها و پیروى از هوى و هوس، رشد و كمال را از انسان ها مى‌گیرد و جهل و ناآگاهى را به جاى آن مى‌نشاند: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛2 تباهى در خشكى و دریا به سبب آنچه دست هاى مردم كرده پدید آمد تا [خداى جزاى] برخى از آنچه را كرده‌اند به آنها بچشاند؛ باشد كه بازگردند».


1. اعراف (7)، 96.

2. روم (30)، 41.