فهرست مطالب

جلسه چهارم: جستارى در بحث نبوت

جلسه چهارم
جستارى در بحث نبوت
 

بازشناسى شهادت به توحید

گفتیم كه با كالبد شكافى كلمه اخلاص (لا إلهَ إلاَّ الله)، به سه ركن اساسى توحید رهنمون مى‌شویم كه اعتقاد به آنها، براى عینیت یافتن و تحقق اعتقاد به توحید لازم است و اگر كسى یكى از آن سه را نپذیرد، مشرك است. ركن اول، توحید در خالقیت است؛ یعنى اعتقاد به اینكه خداوند خالق آسمان و زمین و همه موجودات است. ركن دومِ توحید حقیقى كه در شعار توحید تجلى یافته، اعتقاد به توحید در ربوبیت تكوینى است؛ یعنى اعتقاد به اینكه تدبیر و اداره عالم فقط به دست خداوند است و همان كسى كه جهان را آفریده، خود به تدبیر و اداره آن مى‌پردازد. ركن سوم توحید، اعتقاد به توحید در ربوبیت تشریعى است. این ركن به حوزه رفتار انسان، كه خداوند او را از عقل و نیروى اختیار برخوردار ساخته، اختصاص دارد و عبارت است از اختصاص حق قانون‌گذارى مطلق به خداوند. بر این اساس، چون خداوند خالق و مالك هستى و از جمله مالك انسان است و انسان مملوك خداوند به شمار مى‌آید، باید از تكالیف الهى اطاعت كند و تسلیم اراده تشریعى خداوند باشد و معتقد شود كه تنها خداوند شایستگى جعل مقررات و قوانین و هدایت تشریعى انسان را دارد و بدون اذن او كسى نمى‌تواند عهده دار این مهم گردد.

پس از اعتقاد به توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت تكوینى و تشریعى، انسان باید معتقد شود كه تنها خداوند شایستگى پرستش و عبادت را دارد و كسى كه غیر خدا را بپرستد، مشرك است. در واقع، توحید در الوهیت و عبادت،

جزء اخیر علت تامه توحید است و بر اعتقاد به خالق بودن خداوند و ربوبیت تكوینى و تشریعى او توقف دارد؛ چون تا انسان به وجود خدا، خالقیت او و ربوبیت تكوینى و تشریعى وى اعتقاد نداشته باشد، باور نمى‌كند كه تنها خداوند معبود است و پرستش غیر او جایز نیست.

بازشناسى شهادت به رسالت

چنان كه گفتیم اعتقاد به توحید و لا إلهَ إلاَّ الله، متضمن ربوبیت تشریعى و وجوب اطاعت از امر و نهى خداوند و اطاعت نكردن از غیر خداست؛ اما اعتقاد به توحید، مشخصاً بیان نمى‌كند كه پذیرش رسالت رسول خدا و دینى كه او آورده لازم است؛ گرچه اجمالا محتواى لا إلهَ إلاَّ الله دربرگیرنده اعتقاد به رسالت نیز هست. بر این اساس در كنار اعتقاد به توحید، انسان باید به رسالت پیامبر خدا نیز معتقد باشد و دینى را كه او از سوى خداوند آورده بپذیرد و تسلیم شریعت او شود. البته شهادت به رسالت، متوقف بر آن است كه خداوند شخصى را به عنوان رسول فرستاده باشد تا دین خدا را كه دربرگیرنده قوانین و مقررات الهى است، به ما معرفى كند؛ آن گاه پس از آنكه فرستاده خداوند را به عنوان رسول و خاتم النبیین(صلى الله علیه وآله) شناختیم و به دین او نیز آگاهى یافتیم، ملزم هستیم كه هم به آنچه به عنوان وحى از سوى خداوند به ما ابلاغ شده عمل كنیم و هم آنچه را پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان فرمانرواى الهى براى ما بیان مى‌كند بپذیریم و تسلیم اوامر و دستورات او نیز باشیم. پس اطاعت از پیامبر(صلى الله علیه وآله)در پرتو اطاعت از خداوند واجب است؛ چه اینكه شهادت به رسالت او نیز، مقوم پذیرش اسلام و ایمان به خداست، و این شهادت در ادامه و در طول شهادت به توحید مى‌باشد.

با توجه به اینكه رسول خدا فرستاده خداوند و صاحب شریعت است و

حاكم و فرمانرواى مردم معرفى شده و اذن او اذن خداست، اطاعت از كسى كه جانشین و مأذون از سوى رسول خداست، واجب مى‌باشد؛ از این رو اطاعت از امام معصوم(علیه السلام) كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) وى را معرفى مى‌كند واجب است و اعتقاد به ولایت او در طول اعتقاد به رسالت و تكمیل كننده آن مى‌باشد. همچنین با توجه به اینكه امام معصوم(علیه السلام) جانشین رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مأذون از سوى اوست و اطاعت از او در پرتو اطاعت از رسول خدا واجب است، اطاعت از كسى كه با نصب عام یا نصب خاص به وسیله امام معصوم(علیه السلام) تعیین شده، واجب مى‌باشد. از این رو، در پرتو اطاعت از امام معصوم(علیه السلام)، اطاعت از ولىّ فقیه نیز واجب مى‌باشد. پس اطاعت از ولىّ فقیه، شعاعى از اطاعت امام معصوم(علیه السلام)است و اطاعت از امام معصوم(علیه السلام) نیز شعاعى از اطاعت از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و اطاعت از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز، شعاعى از اطاعت خداوند متعال به شمار مى‌آید.

با توجه به آنچه گفتیم، اهمیت رسالت و شهادت به آن روشن شد، و با توجه به اهمیت شهادت به رسالت است كه در اذان و اقامه، در كنار شهادت به توحید، شهادت به رسالت نیز قرار گرفته است. همچنین در تشهد نماز به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) شهادت مى‌دهیم.

نكته جالب توجه اینكه در احكام اسلامى آمده: اگر از روى سهو در نماز نقصى پدید آید و چیزى فراموش شود، در مواردى پس از نماز باید سجده سهو به جا آورد. در این سجده كه انسان سر را بر خاك مى‌گذارد و در مقابل عظمت الهى به خاك مى‌افتد، باید صلوات بفرستد یا ذكر «السلام علیك ایّها النبیّ و رحمة الله و بركاته» را بر زبان آورد. سجده عبادتى است كه فقط باید براى خداوند متعال انجام پذیرد؛ اما براى جبران نماز، باید در آن به وجود مقدس رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) توجه كنیم و به ایشان سلام بفرستیم.

ایمان مطلق به رسالت خاتم الانبیا و سایر پیامبران الهى

توجه به این نكته لازم است كه اعتقاد به ربوبیت تشریعى خداوند به این معنا نیست كه ما مى‌توانیم از هر شریعتى پیروى كنیم، بلكه باید بر این اصل اعتقادى تأكید داشت كه پس از بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تنها باید از ایشان اطاعت كرد و شریعت ایشان را پذیرفت، و التزام عملى و رفتار بر اساس سایر شرایع پذیرفته نیست. البته از نظر ما شرایع سایر پیامبران در همان قالبى كه نازل شده بودند، صحیح و براى محدوده زمانى خودشان معتبر و حجت بوده‌اند و احترام به آنها لازم است. چه اینكه احترام به سایر پیامبران نیز، واجب است و هیچ كس حق ندارد به پیامبرى از پیامبران خدا اهانت كند و اهانت به هر پیامبرى، اهانت به همه انبیاست، و انكار یكى از شرایعى كه از طرف خداوند نازل شده، به منزله انكار همه شرایع است. در قرآن كریم از حضرت ابراهیم، حضرت موسى و حضرت عیسى(علیهم السلام) ستایش شده و شرایع آنان مورد تصدیق قرار گرفته و براى دوران خودشان معتبر و حجت شناخته شده است. قرآن در این باره مى‌فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ؛1 پیامبر بدان چه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند [و گفتند] میان هیچ یك از فرستادگانش فرق نمى‌گذاریم».

پس لازمه ایمان به خدا این است كه انسان بین پیامبران الهى فرقى نگذارد و همه را بپذیرد و به آنان ایمان آورد و اطاعت كسى را كه پیام آور الهى است، واجب بشمارد. البته كسانى به همه آنچه كه خداوند نازل كرده بود، اعتقاد


1. بقره (2)، 285.

 نداشتند و به همین جهت قرآن مى‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِكَ سَبِیلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً؛1 كسانى كه به خدا و پیامبرانش كفر مى‌ورزند، و مى‌خواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند، و مى‌گویند: ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انكار مى‌كنیم و مى‌خواهند میان این [دو] راهى برگزینند؛ آنان در حقیقت كافرند و ما براى كافران عذابى خفّت آور آماده كرده ایم».

نمى توان بین 124 هزار پیامبر تفكیك قائل شد و اگر كسى حتى یكى از آن پیامبران را نپذیرد، كافر و مستحق جهنم است؛ چون ایمان، مطلق است و تجزیه نمى‌پذیرد و تا كسى به همه پیامبران الهى معتقد نشود، مؤمن نخواهد بود و نمى‌توان گفت او به نسبت اعتقادى كه به تعدادى از پیامبران دارد، از درجات بهشت و ایمان برخوردار مى‌شود.

در بحث اعتقاد به توحید گفتیم كه این اعتقاد وقتى محقق مى‌شود كه انسان به همه مراتب و اركان توحید معتقد گردد؛ یعنى به خالقیت خداوند، ربوبیت تكوینى و تشریعى خداوند اعتقاد داشته باشد. در غیر این صورت به جهت نقصى كه در ایمان او وجود دارد، كافر است؛ از این رو، شیطان با اینكه به خداوند اعتقاد داشت و توحید در خالقیت و ربوبیت تكوینى را پذیرفته بود و همچنین به قیامت معتقد بود؛ اما چون ربوبیت تشریعى خدا را نپذیرفت و زیر بار فرمان خدا مبنى بر سجده به آدم نرفت و تسلیم مطلق خداوند نشد، از


1. نساء (4)، 150 ـ 151.

درگاه خداوند رانده شد و در زمره كافران و صدرنشین جهنم شد و دیگران با گمراهى هاى او وارد جهنم مى‌شوند. او با اینكه به خالقیت و ربوبیت تكوینى خداوند اعتقاد داشت؛ اما به جهت طغیان در برابر خداوند، پست ترین و طغیان پیشه ترین گنه كاران است. همچنان كه باید به خدا ایمان مطلق داشت، باید به رسالت همه رسولان الهى به طور مطلق ایمان آورد. اگر كسى یكى از 124 هزار پیامبر را انكار كند، به مثابه آن است كه همه پیامبران را انكار كرده است؛ زیرا اگر عده‌اى از پیامبران را نه از روى خواست دل، بلكه بدان جهت كه پیامبران خدا هستند قبول دارد، باید بقیه را نیز قبول داشته باشد و فرقى بین آنان نگذارد.

ضرورت پذیرش مطلق شریعت پیامبر

چنان كه گفتیم، قرآن به صراحت مى‌گوید كسى كه یكى از پیامبران خدا را قبول نداشته باشد و منكر شود، كافر واقعى است و از بهشت محروم مى‌گردد؛ چون انكار او به منزله انكار همه پیامبران است. همچنین كسى كه شریعتى را پذیرفته، باید به همه قوانین، مقررات و آموزه هاى آن ملتزم شود و اگر كسى برخى از احكامى را كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده نپذیرد، مجموعه شریعت ایشان را نپذیرفته و انكار كرده است. او اگر سایر احكام شریعت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را بدان جهت كه احكام خداست پذیرفته، باید بقیه را نیز قبول كند؛ چون آنها نیز از سوى خداوند فرستاده شده‌اند و نمى‌توان بین احكام الهى تفكیك قائل شد. در روایات از برخى بدگویى و نكوهش شده است و آنان بدتر از كفار قلمداد شده‌اند، بدان سبب كه از حكم خدا آگاهى داشتند؛ به دلیل ناسازگارى با خواسته دلشان، در باطن آن را نپذیرفتند و انكار كردند.

البته كسى كه حكم خدا را نمى‌داند و در آن تردید دارد و امر بر او مشتبه

شده و شرایط اجتماعى به گونه‌اى است كه نمى‌تواند واقعیت را درك كند ـ در حدى كه كوتاهى نكرده ـ معذور است و جزء مستضعفان به شمار مى‌آید. البته استضعاف داراى مراتب است و دامنه آن وسیع مى‌باشد: ممكن است كسى در اثر استضعاف فكرى، خدا یا پیامبر را نشناسد، و ممكن است خدا و پیامبر را باور داشته باشد؛ اما به حكمى از احكام خدا جاهل باشد. آگاه نبودن او از حكم خدا یا به سبب ناتوانى عقلى و یا به دلیل در اختیار نداشتن ابزار ارتباطى است و یا بدان جهت است كه در شرایطى قرار گرفته كه نمى‌تواند آن حكم را باور كند. در هر صورت او اگر در كسب معارف الهى كوتاهى نكرده باشد، معذور است؛ اما اگر كسى از حكم خداوند آگاهى دارد، و به دلیل ناسازگارى با منافع مادى‌اش آن را انكار مى‌كند و یا عملا به آن ملتزم نمى‌شود ـ در صورتى كه انكار آن حكم یا انكار یكى از معارفى كه خداوند فرستاده، انكار و ردّ یكى از ضروریات اسلام و دین محسوب نگردد تا حكم كافر بر او مترتب شود ـ او در ظاهر مسلمان محسوب مى‌گردد؛ ولى در باطن كافر است. كسى كه شهادتین را بگوید، در ظاهر مسلمان است و ما او را مسلمان به حساب مى‌آوریم و اجازه نداریم در عقاید و رفتارش تجسس كنیم؛ اما اسلام ظاهرى و برخوردارى شخص از منافع و حقوق اسلامى، با كفر باطنى او در تضاد نیست. اصولا نفاق به این معناست كه انسان چیزى را اظهار كند كه در دل به آن اعتقاد ندارد: از یك سو اظهار مى‌كند كه گفته هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را قبول دارد؛ اما چیزى را كه مى‌داند پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرموده انكار مى‌كند؛ این همان كفر باطنى است. پس نباید از این نكته كه بسیارى از آن غفلت دارند غافل ماند و باید توجه داشت كه اسلام ظاهرى با كفر باطنى منافاتى ندارد.

در صدر اسلام برخى از كسانى كه در زمره پیروان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودند و

 نماز مى‌خواندند و قسم مى‌خوردند كه ما مسلمان و مؤمن هستیم، در باطن منافق بودند؛ از این رو قرآن تصریح مى‌كند كه آنان دروغ مى‌گویند و هرگز ایمان نیاورده‌اند و نباید مسلمانان فریب قسم و اعتراف آنان را بخورند و به آنان اعتماد كنند: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللهِ وَ اللهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَكاذِبُونَ؛1 چون منافقان نزد تو آیند گویند: گواهى مى‌دهیم كه تو واقعا پیامبر خدایى. و خدا [هم] مى‌داند كه تو واقعا پیامبر او هستى، و خدا گواهى مى‌دهد كه مردم دو چهره سخت دروغگویند».

فرجام عدم شناخت كافى نسبت به معارف اسلامى

روشن شد كه رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مصداق ربوبیت تشریعى الهى است و به آن عینیت مى‌بخشد؛ چرا كه ربوبیت تشریعى خداوند، به معناى اختصاص حق قانون‌گذارى به خداوند است؛ اما ربوبیت تشریعى خداوند، آشكارا بیانگر این نیست كه خداوند قانونى را نازل كرده ـ گرچه در توحید و ربوبیت تشریعى اجمالا نزول قوانین الهى و برانگیختن پیامبر از سوى خدا نهفته است ـ از این رو خداوند باید شخصى را به عنوان رسول خود برانگیزد و او را حامل وحى خود قرار دهد؛ آن گاه پس از نزول قوانین الهى و بعثت رسول خدا، پذیرش و شهادت به رسالت لازم و متمم شهادت به توحید است.

ما معتقدیم كه خداوند حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) را به سوى مردم مبعوث كرده و دین او را خاتم و ناسخ ادیان الهى پیشین قرار داده است. البته در هنگام اذان و


1. منافقون (63)، 1.

اقامه و نماز، ما به آنچه مى‌گوییم توجه تفصیلى نداریم؛ اما شناخت آنها باعث مى‌شود كه بتوانیم در مواجهه با شبهاتْ ایمانمان را حفظ كنیم.

كسانى را مى‌شناسیم كه مسلمان و مؤمن بودند و نماز مى‌خواندند و در زمان رژیمِ طاغوت به زندان رفتند و شكنجه شدند. حتى در دفاع مقدس نیز شركت داشتند و جانباز شدند؛ اما به دلیل سست بودن پایه هاى ایمانشان و نداشتن عقایدى روشن و شفاف و عدم تحلیل درستِ مبانى دینى، تحت تأثیر شبهات دیگران قرار گرفتند و ایمان خود را از دست دادند. اكنون ضرر آنان، از ضرر هر كافرى براى اسلام و جامعه اسلامى بیشتر است. آنان ادعا مى‌كنند كه ما پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن را قبول داریم و مى‌پذیریم كه قرآن را رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از سوى خداوند آورده است؛ اما نمى‌پذیریم كه هر چه پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفته صحیح است و یا هر چه در قرآن است درست مى‌باشد! باعث تعجب است كه مسلمانى چنین سخنانى مى‌گوید و در كتاب خود مى‌نویسد كه قرآن نیز نقدپذیر است و از طریق تجربه علمى مى‌توان تشخیص داد چه بخشى از قرآن درست و چه بخشى نادرست است! همچنین آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان وحى آورده، محصول تجربه درونى و حالات عرفانى اوست، و چنان نیست كه هر چه او مى‌فهمد و درك مى‌كند درست باشد؛ چون او نیز بشر است و فهم بشر خطا و اشتباه بردار. پس پیامبرى او به این معنا نیست كه هر چه او مى‌گوید درست است. همچنین به این معنا نیست كه قرآن كلام خداست، بلكه قرآن بیان دریافت ها و تجربه درونى پیامبر است و از آن جهت كه او بشر مى‌باشد، در قرآن نیز خطا راه دارد! امروزه كسانى به عنوان نظریه پرداز به بهانه حفظ اسلام، درباره اسلامى كه باید از كیان آن در برابر كفر دفاع كرد، چنین سخنان یاوه و باطل را مى‌گویند. آنان مدعى‌اند كه اسلام را به گونه اى

مطرح مى‌كنند كه دنیا بپذیرد و جوانان و نسل آینده آن را بپذیرند و مسلمان باقى بمانند، در غیر این صورت كسى آن را نمى‌پذیرد؛ اما آنچه آنان مى‌گویند و درباره آن مى‌نویسند، چیزى جز اسلام منهاى اسلام نیست!!

ذكر آنچه گذشت براى آن است كه ما احساس خطر كنیم و درباره عقاید خود حساسیت بیشترى نشان دهیم و تصور نكنیم كه وقتى بدون تحقیق كافى و سربسته عقاید اسلامى را پذیرفتیم، ایمان ما بیمه شده و در آن انحرافى رخ نخواهد داد. در برخى روایات آمده كه در آخرالزمان، انسان هنگام صبح مؤمن است و شامگاه كافر مى‌شود؛ در این باره امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُؤْمِناً وَیُمْسی كَافِراً وَ یُصْبِحُ كَافِراً وَ یُمْسی مُؤْمِناً»1.

در سخن حضرت استبعادى نیست؛ چون وقتى كسى حكم ضرورى اسلام را رد كرد، كافر شده است. چنان كه گفتیم، كسانى نماز مى‌خواندند و در راه اسلام مبارزه مى‌كردند و حتى وجوهات مى‌دادند؛ ولى در نهایت كافر شدند و موجبات گمراهى جامعه اسلامى را فراهم آوردند؛ آن سان كه ضرر آنان براى جامعه اسلامى، از ضرر هر كافرى بیشتر است. حتى اگر دشمن بخواهد نفوذ كند و در صدد براندازى نظام اسلامى برآید، از طریق آنان اهداف خود را پیش مى‌برد؛ زیرا دشمن نمى‌تواند مستقیماً دخالت كند. پس ضرر آنان از ضرر آمریكا بیشتر است؛ زیرا بدون آنان آمریكا نمى‌تواند كارى كند.

بنابراین باید كاملا هوشیار باشیم و باورهاى خود را محكم و نفوذناپذیر سازیم و این معنا را دریابیم كه اگر محتواى «اشهد ان محمداً رسول الله» را درست بشناسیم، ایمانمان قوى مى‌شود و مى‌توانیم در برابر شبهات و وسوسه هاى شیطانى مقاومت كنیم.


1. محمد بن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 2، ص 418.