بحث خود را درباره نماز از بررسى محتواى بندهاى اذان و اقامه شروع كردیم و به این مناسبت، درباره «الله أكبر» و «أشهد أن لا إله إلاّ الله» و «أشهد أنّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» سخن گفتیم و مبحث توحید و شهادت به توحید و رسالت را به اختصار از نظر گذراندیم. اكنون درباره سه بند دیگر از بندهاى اذان و اقامه، یعنى «حیّ على الصّلاة» ، «حیّ على الفلاح» و «حیّ على خیر العمل» سخن مىگوییم و ارتباط بین آنها را ذكر مىكنیم.
چنان كه ملاحظه مىشود، جملات مزبور در قالب شعار و براى اعلان عمومى بیان شدهاند: «حیّ على الصّلاة»؛ یعنى بشتاب به سوى نماز، و «حیّ على الفلاح»؛ یعنى بشتاب به سوى رستگارى و منظورْ تحصیل رستگارى به وسیله نماز است. جمله «حیّ على خیر العمل» نیز، به معناى «بشتاب به سوى بهترین عمل» است و باز منظور از بهترین عمل، نماز مىباشد.
با توجه به اینكه اذان براى اعلان عمومى و توجه دادن نمازگزاران براى شركت در نماز جماعت است، چرا مستحب است كسى كه نمازش را به تنهایى و در خلوت مىخواند نیز اذان و اقامه بگوید؟ با توجه به اینكه در «حیّ على الصّلاة» ، «حیّ على الفلاح» و «حیّ على خیر العمل» اعلان عمومى به اداى نماز آمده، كسى كه به تنهایى نماز مىخواند با گفتن آن جملات، چه كسى را به انجام نماز دعوت مىكند؟ پاسخ این است كه گفتن آن جملات در نماز انفرادى، براى تلقین و توجه دادن نفس به درك موقعیت نمازى است كه
باعث فلاح و رستگارى مىشود؛ چه اینكه كسى كه براى اعلان عمومى اذان مىگوید، خود نیز مشمول پیام اذان مىباشد و تلقین و توجه براى او نیز حاصل مىگردد. روشن شد كه حتماً لازم نیست در اذان و اقامه انسان شخص دیگرى را مخاطب خود سازد و گفتن اذان، از یك حیث براى اعلان عمومى و توجه دادن دیگران به نماز است و از حیث دیگر براى تلقین و توجه دادن نفس به موقعیت نماز و توجه به خداوندى است كه انسان در برابر او ایستاده است.
درباره «حیّ على الفلاح» كه یكى از بندهاى اذان و اقامه است، این پرسش مطرح مىشود كه آیا نماز خودْ فلاح و رستگارى است؟ یا باعث رسیدن به فلاح مىشود؟ آیا منحصراً نماز باعث فلاح مىگردد؟ یا اعمال دیگرى نیز هستند كه انسان را به رستگارى رهنمون مىشوند؟ در این صورت، چرا فقط درباره نماز تعبیر «حیّ على الفلاح» به كار رفته و درباره اعمال دیگر چنین تعبیرى نداریم؟ با توضیحاتى كه ارائه مىدهیم پاسخ پرسش هاى فوق روشن مىشود.
«فلاح» قبل از اسلام در ادبیات عرب به كار مىرفته است؛ اما پس از ظهور اسلام و با توجه به كاربرد وسیع آن در قرآن، به یك اصطلاح كلیدى در معارف اسلامى تبدیل شد و مسلمانان نیز با تبعیت از قرآن، در ادبیات خود فراوان از آن استفاده مىكنند. واژه «رستگارى» ترجمه فارسى «فلاح» است؛ ولى با توجه به اختلاف ویژگى هاى زبان عربى با زبان فارسى، واژه رستگارى نمىتواند بار معنایى فلاح را به طور كامل، منعكس كند. علاوه بر این صرف نظر از ادبیات دینى، در سخنان روزمره خود كمتر واژه «رستگارى» را به كار مىبریم.
چنان كه اشاره كردیم در قرآن واژه «فلاح» و مشتقات آن فراوان به كار رفتهاند. به عنوان نمونه، سوره مؤمنون با آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ به راستى كه مؤمنان رستگار شدند». آغاز شده و در سوره بقره نیز پس از آنكه خداوند پرهیزگاران را معرفى مىكند، مىفرماید: «أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛1 آنان برخوردار از هدایتى از سوى پروردگار خویشند، و آنان همان رستگارانند».
جا دارد كه به این نكته ادبى اشاره كنیم كه باب «افعال» معمولاً متعدى است؛ اما در برخى موارد در قالب «فعل لازم» به كار مىرود. در دو آیه مذكور «افلح» و «المفلحون» لازم هستند و «افلح» به معناى «صار ذا فلاح؛ برخوردار از فلاح شد» و «مفلح» به معناى برخوردار از فلاح و رستگارى است.
فلاح به معناى فوز، سعادت و پیروزى نیز به كار مىرود؛ چنان كه در آیه «... قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى؛2 در حقیقت، امروز هر كه فایق آید خوشبخت است». «افلح» به معناى «فاز»، یعنى غلبه یافتن و كامیاب شدن است. همچنین در آیه «...وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتى؛3 و جادوگر هر جا كه رود پیروز نگردد». «فلاح» به معناى پیروزى است.
پس مفهوم فلاح، ارتباط نزدیكى با مفهوم فوز و سعادت دارد و با دقت در موارد كاربرد آنها مىتوان ارتباط آنها را شناخت. توضیح اینكه هر كس فطرتاً گمشدهاى به نام «سعادت» و «خوشبختى» دارد و نمىتوان كسى را یافت كه در جستوجوى آن نباشد. كسى كه به دنبال سعادت است، باید موانعى را كه در
1. بقره (2)، 5.
2. طه (20)، 64.
3. همان، 69.
مسیر رسیدن به سعادت قرار دارد، كنار زند تا بتواند به سعادت دست یابد. وقتى او به سعادت رسید، از آن جهت كه موفق شده موانع راه را كنار زند و از دست عوامل باز دارنده نجات یابد، درباره او واژه فلاح به كار مىرود و گفته مىشود كه به فلاح رسیده. پس واژه فلاح در موردى به كار مىرود كه شخص موانع دستیابى به رشد، كمال و هدف را كنار مىزند و به تعبیر دیگر، از آن موانع نجات مىیابد؛ اما از آن نظر كه شخص سعادتمند به مطلوب و سعادت رسیده، كلمه «فاز» درباره او به كار مىرود و منظور این است كه او موفق شده به مطلوب خود دست یابد.
نماز عامل فلاح و رستگارى است و در اذان و اقامه، نمازگزاران به نماز كه عامل رسیدن به فلاح است، دعوت مىشوند و ذكر «حیّ على الفلاح» نمازگزار را به این نكته متوجه مىسازد كه او با بجا آوردن نماز، به فلاح مىرسد. در اینجا این سؤال مطرح مىشود كه چرا نماز باعث فلاح و رستگارى مىشود؟ پاسخ این است كه دلبستگى هاى مادى، خود به خود نه فقط انسان را در رسیدن به سعادت یارى نمىرسانند، بلكه ممكن است سدّ راه وى شوند. البته اگر نیازمندى هاى مادى با انگیزه متعالى و الهى همراه گردند، باعث رسیدن به سعادت مىشوند. نیازمندى ها و تعلقات مادى از اوان طفولیت در انسان ظاهر مىشود و كودك پس از تولد با احساس گرسنگى میل خود به غذا را نشان مىدهد و از همین مرحله، دلبستگى به خوردنى ها در او پدید مىآید. البته رفته رفته این تعلقات فزونى مىگیرند و انسان به مرحلهاى مىرسد كه دل بستگى به مقام، ریاست و شهرت دنیوى نیز در او پدید مىآید.
یكى از محرّك هاى اصلى انسان براى تأمین خواسته ها و نیازهاى مادى، لذتى است كه براى انسان حاصل مىشود. چنین لذتى علاوه بر آنكه موقتى
است، رنج و زحمت فراوانى را به انسان تحمیل مىكند؛ مثلاً انسان با احساس گرسنگى به دنبال غذا مىرود؛ ولى با زحمت و تلاش غذا را به دست مىآورد و در هنگام خوردن غذا نیز، باید متحمل زحمت و رنج شود؛ او پس از سیر شدن نیز، احساس رخوت و سنگینى مىكند. لذّت وى منحصر به زمانى است كه اعصاب ویژه زبانْ مزه و طعم غذا را درك مىكنند. بنگرید كه انسان براى رفع این نیاز ضرورى بدن كه حیات وى در گرو آن است و اگر غذا نخورد مىمیرد، چقدر تلاش مىكند، و در پرتو تلاش ها و زحمت هاى فراوانى كه متحمل مىشود، تنها لذتى موقتى برایش حاصل مىگردد. تأمین سایر تعلقات و نیازهاى مادى نیز، با رنج و تلاش فراوان همراه است و از لذت هاى محدود و زودگذرى برخوردارند.
اكنون با توجه به اینكه هدف نهایى انسان قرب خداوند است و راه رسیدن به آن، توجه به خداوند و اطاعت از اوست، آیا صَرف عمر و انرژى براى رسیدن به خواسته هاى مادى و پرداختن به رقابت هاى سالم و غیر سالم دنیوى و مشكلات فراوان، باعث غفلت از خداوند و مانع دستیابى به قرب الهى نمىشود؟ در هر صورت ضرورت هاى زندگى مادى كه گریزى از آنها نیست، دست و پاى انسان را بستهاند و مانع حركت او به سوى كمال و قرب خداوند مىشوند.
پس از ازدواج، یكى از بزرگان براى عرض تبریك به منزلمان آمدند و ما براى ایشان شیرینى آوردیم. وقتى ایشان اندكى از آنها را تناول كردند، فرمودند: «شیرینىاى كه من خوردم، مثل سنگى است كه به پاى پرنده مىبندند و مانع پرواز او مىشود» آن شیرینى حلال بود و از مال حرام تهیه نشده بود؛ اما براى كسى كه همواره روحش به ملكوت توجه دارد و حتى
نمى خواهد براى لحظهاى آن توجه گسسته شود، خوردن آن دشوار است؛ چون براى لحظاتى موجب كندى پرواز او مىشود.
اكنون این سؤال مطرح مىشود كه وقتى تعلقات مادى و استفاده حلال از امكانات مادى ـ چه رسد به استفاده نامشروع از آنها ـ غل و زنجیرى بر پاى انسان است و مانع حركت وى به سوى مقصد مىشود، وظیفه او چیست؟ همچنین با توجه به اینكه خداوند انسان را آفرید و هدف او را رسیدن به كمال نهایى، یعنى جوار و قرب الهى قرار داد ـ همان مقام متعالىاى كه در وصف آن فرمود:«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَهَر * فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر؛1 در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغ ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانایند» ـ چرا وى را به تعلقات و دلبستگى هاى مادى گرفتار كرد تا مانع سیر او به سوى خداوند شوند؟
پاسخ این است كه خداوند انسان را از عقل و نیروى اختیار برخوردار ساخت و حركت انسانى باید با انتخاب و اختیار انجام گیرد. او براى رسیدن به كمال، باید موانع را كنار بزند و با عواملى كه مخالف سعادت و كمال انسان هستند، مبارزه كند. او باید با مشكلات و سختى ها دست و پنجه نرم كند و در بین راه ها و بیراهه هایى كه فرا روى اوست، با اختیار خود راه كمال و سعادت را برگزیند تا با پیمودن آن به تكامل انسانى و مقام خلافت الهى دست یابد. در این نگرش است كه وجود شیطان و عوامل شیطانى تبیین و تفسیر مىشوند. اگر انسان از نیروى اختیار برخوردار نبود و همانند ملائكه، راهى جز اطاعت و
1. قمر (54)، 54 ـ 55.
بندگى خداوند فرا روى او نبود و قوه شهوت و غضب را نیز نداشت، ممكن نبود به مقام خلیفة اللهى نایل شود؛ مقامى كه برتر از مقام فرشتگان است و در نهایتِ حركت تكاملى انسان حاصل مىگردد.
اكنون با توجه به این واقعیت كه خداوند ما را براى رسیدن به كمال نهایى و قرب الهى آفریده و در عین حال انسان، در دنیا گرفتار مشكلات و گرفتارى ها و تعلقات مادى است و بدون آنها زندگى مادى تداوم نمىیابد، چه عاملى او را از منجلاب تعلقات مادى نجات مىدهد؟ او چگونه مىتواند قید و بندها را از روح خود بردارد تا روحش آزادانه و فارغ از مزاحمت تعلقات مادى راه كمال و رستگارى را طى كند؟ پاسخ این است كه بهترین عاملى كه مىتواند انسان را از دام تعلقات مادى برهاند، یاد خداست، و بهترین جلوه یاد خدا در نماز تحقق مىیابد. بنابراین اگر گفته مىشود كه «نماز عامل فلاح و رستگارى است»؛ یعنى نماز مىتواند انسان را از آلودگى ها و تعلقات مادى و از اسارت شیطان و خواسته هاى حیوانى برهاند و او را به مسیر اصلى حیات انسانى كه همان مسیر تكامل معنوى انسانى است، هدایت كند.
به واقع، انسان مانند موجودى است كه در فضا معلق مانده و دو جاذبه متضاد هر كدام وى را به طرف خود مىكشاند. یكى از آن دو، تعلقات مادى است كه همواره انسان را به سوى خود مىكشاند. این عوامل اگر مهار نشوند، انسان را به منجلابى گرفتار مىكنند كه رهایى از آن بسیار دشوار است. جاذبه دیگر، جاذبه الهى و معنوى است كه در پرتو یاد خدا و نماز با خشوع و حضور قلب حاصل مىشود. این همان جاذبهاى است كه مىتواند انسان را از دام تعلقات مادى و منجلاب آلودگى ها، تیرگى ها و انحطاط برهاند. پس نماز همراه با خشوع و خضوع در مقابل خداوند، عاملى اساسى براى رستگارى
انسان و تقویت توجه به خداوند و ثبات بخشیدن به آن است؛ چنان كه خداوند فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛1 به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند».
همچنین بدان جهت كه نماز بهترین عامل و قالبى است كه ذكر خداوند در آن تجلى مىیابد و باعث رشد، ثبات و دوام ذكر مىشود و انسان را از پلیدى ها و پلشتى ها بازمى دارد، خداوند فرمود: «...إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ...؛2 نماز [انسان را] از زشتى ها بازمى دارد و قطعاً یاد خدا بالاتر است». در جاى دیگر خطاب به حضرت موسى(علیه السلام)فرمود: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛3 و نماز را براى یاد من برپا دار».
پس در اذان و اقامه، نماز عامل فلاح و رستگارى معرفى شده است و مردم به اداى آن دعوت مىشوند؛ چون نماز انسان را از آلودگى ها و حجاب هاى نفسانى و بندهاى شیطانى مىرهاند و باعث مىشود كه جاذبه هاى مادى و حیوانى بى اثر گردند و انسان مجذوب جاذبه هاى معنوى و الهى شود و به ملكوت خداوند توجه یابد.
اكنون این سؤال مطرح مىشود كه آیا فقط نماز است كه موجب رستگارى مىشود؟ پاسخ این است كه با ملاحظه و بررسى عوامل رستگارى، درمى یابیم كه نماز شرط لازم رسیدن به فلاح است و بدون آن، هیچ عامل و برنامهاى نمىتواند انسان را به فلاح و رستگارى برساند؛ به همین دلیل در آیاتى كه درباره صفات رستگاران و مفلحان نازل شده، یا صراحتاً اسم نماز برده شده ـ
1. مؤمنون (23)، 1 ـ 2.
2. عنكبوت (29)، 45.
3. طه (20)، 14.
چنان كه در ابتداى سوره بقره و آیه اول سوره مؤمنون نماز صراحتاً عامل فلاح و رستگارى شمرده شده ـ یا تعبیرات عامى در آن آیات به كار رفته كه شامل نماز نیز مىشود؛ نظیر: «...وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛1 و از خدا پروا كنید باشد كه رستگار شوید»، و مسلماً تارك نماز اهل تقوا نخواهد بود.
چنان كه گفتیم، نماز شرط لازم فلاح است ولى شرط كافى نیست و جایگزین سایر تكالیف انسان نمىشود. پس اگر كسى شبانه روز مشغول خواندن نماز شود و از اداى وظایفى چون روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و تحصیل علم واجب خوددارى كند، رستگار نمىگردد؛ چون این وظایف نیز عوامل رستگارى و فلاح هستند، البته در بین مجموعه عواملى كه موجب رستگارى مىشوند، نماز شرط لازم و مهم ترین و مؤثرترین عامل براى رسیدن به فلاح است.
در جمله «حی على خیر العمل» نماز بهترین عمل معرفى شده است؛ اما با توجه به اینكه در بعضى از روایات كارهاى دیگرى، چون شهادت در راه خدا، بهترین عمل معرفى شدهاند این سؤال مطرح مىشود كه چگونه در اذان و اقامه گفته مىشود كه «بشتابید به سوى نماز كه بهترین عمل است» و چرا نماز بهترین عمل معرفى شده؟ در روایتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «فَوْقَ كُلِّ ذی بِرٍّ بِرٌّ حَتّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فى سَبیلِ اللهِ فَإِذا قُتِلَ فى سَبِیلِ اللهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛2 بالاتر از هر كار نیكى كار نیك دیگرى است تا اینكه مرد در راه خدا
1. آل عمران (3)، 200.
2. محمد بن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 2، ص 348.
شهید مىشود كه وقتى در راه خداوند شهید گردید، بالاتر از شهادت كار نیك دیگرى وجود ندارد».
توضیح سؤال اینكه: نماز به عنوان «خیر العمل» معرفى شده و در معناى «خیر» تفضیل و برترى نهفته است. به علاوه مىتوان گفت كه «خیر» در اصل «أَخْیَر» بوده كه همزه آن حذف شده و در این صورت اسم تفضیل است و براى برترى بر دیگرى وضع گردیده؛ آن گاه وقتى خیر به كلمه دیگرى اضافه مىشود، به صفت عالى تبدیل مىگردد و معناى «بهترین» را مىرساند و دلالت بر حصر نیز دارد. پس جمله «نماز بهترین عمل است» حصر را مىرساند؛ یعنى بهترین كارها، منحصر در نماز است. پاسخ این است كه این حصر اضافى است1 و با توجه به امتیازاتى كه نماز نسبت به سایر اعمال دارد، چنین حصرى موجّه است، بلكه مىتوان گفت: به دلیل امتیازات و ویژگى هاى خاصى، نماز بر سایر اعمال و حتى بر جهاد در راه خدا برترى دارد. امتیازات و ویژگى هاى نماز را مىتوان به چهار دسته كلى تقسیم كرد:
1. نماز تنها عمل واجبى است كه هر روز و در هر شرایطى براى انسان واجب است و در هر حال انجام دادن آن میسّر مىباشد. در مقابل، «جهاد» همواره واجب نیست و همیشه براى انسان امكان شركت در جهاد وجود ندارد؛ چرا كه یا جنگ و جهادى در كار نیست و یا شرایط لازم و كافى براى شركت در
1. «حصر» در لغت به معناى «حبس» است و در اصطلاح منحصر كردن چیزى است به چیز دیگر به شیوه مخصوص. این تخصیص و منحصر كردن دو گونه است: 1. حقیقى؛ 2. غیر حقیقى (اضافى) زیرا اختصاص دادن چیزى به چیزى دیگر یا بر اساس حقیقت و واقع است، بدین شكل كه امر اختصاص یافته از چیزى كه بدان اختصاص پیدا كرده تجاوز نمىكند. یا تخصیص و منحصر كردن بر مبناى نسبت به چیز دیگرى است. بدین معنا كه «محصور» از «محصور علیه» به برخى چیزها تجاوز نمىكند؛ گرچه ممكن است فى الجمله به چیزهاى دیگر تجاوز كند (علامه تفتازانى، شرح مختصر المعانى؛ ص 78).
جهاد فراهم نیامده. ممكن است انسان در طول عمر خویش به همه وظایف واجب خود عمل كرده باشد اما جنگى رخ نداده باشد تا در آن شركت كند. در صورتى كه براى او واجب است در اوقات پنج گانه نماز بخواند و در غیر آن نیز مىتواند نماز مستحبى بخواند. حتى او مىتواند در هنگام كار كردن و حركت و هنگام سوارى یا مسافرت با ماشین و قطار و هواپیما، نماز مستحبى بخواند و حتى نمازهاى نافله را قضا كند و در این صورت به طرف قبله بودن و برخى از شرایطى كه در نماز واجبْ باید رعایت كند، لازم نیست.
خلاصه آنكه در هر روز و تحت هر شرایطى واجب است كه انسان نماز بخواند، در حالى كه سایر عبادت هاى واجب چنین ویژگىاى ندارند؛ به همین دلیل نماز از اعمال دیگر برتر است؛ مثلاً روزه فقط در ماه رمضان واجب است. علاوه بر آن اگر كسى در ماه رمضان بیمار شد یا عذر دیگرى داشت، روزه از او ساقط مىشود و واجب است كه پس از ماه رمضان و پس از برطرف شدن عذر شرعى، روزهاش را قضا كند؛ اما در هر شرایطى ـ حتى هنگام بیمارى كه انسان توان ایستادن یا نشستن ندارد ـ نماز واجب است؛ حتى اینكه گفتهاند در حال غرق شدن هم باید به هر صورتى كه مىتواند، نمازش را بخواند.
2. امتیاز دیگر نماز بر سایر عبادات این است كه نماز فقط به قصد عبادت و تقرب به خداوند به جا آورده مىشود و حقیقت، روح و ماهیت آن، ارتباط با خداوند است و توجه به خدا و عبودیت او در اقوال و اعمال نماز تبلور مىیابد. توضیح اینكه عبادت به معناى ارتباط با خداوند است و كارى عبادت محسوب مىشود كه با قصد قربت و عبادت به جا آورده شود و متضمن ارتباط با خدا باشد. پس اگر انسان بدون قصد قربت و عبادت كارى شایسته و ارزشمند انجام داد، عبادت به حساب نمىآید و به او ثواب نمىدهند؛ چون با انگیزه
شهرت طلبى یا انگیزهاى دیگرْ آن را انجام داده و قصد عبادت و قربت نداشته است؛ در عین حال ممكن است بر چنین عملى (عمل بدون قصد و قربت) فوایدى مترتب شود؛ مثلاً «جهاد» را هم مىتوان با قصد قربت و به عنوان عبادت و هم با انگیزه غیر الهى انجام داد. روزه عبادت محسوب مىشود؛ اما اگر بدون قصد قربت و بدون انگیزه عبادى و مثلاً براى سلامت بدن انجام پذیرد، باز فوایدى بر آن مترتب است. همچنین اگر انسان بدون قصد قربت و نیت الهى انفاق كند، عبادت به حساب نمىآید؛ اما بدان جهت كه در حد خود كار مثبتى، است فوایدى بر آن مترتب مىشود.
این دسته از اعمال كه امكان تحقق آنها بدون قصد قربت نیز ممكن است «عبادات عرضى» هستند؛ چون مىتوان آنها را با انگیزه غیر الهى نیز انجام داد و در آن صورت نیز، از حقیقت و هویتى برخوردارند كه مىتواند فوایدى داشته باشد؛ اما نماز ذاتاً عبادت محسوب مىشود و بدون انگیزه الهى تحقق نمىیابد. نماز چون روزه نیست كه اگر بدون قصد قربت نیز انجام گیرد، فایده داشته باشد، بلكه اگر نماز بدون قصد قربت به جا آورده شود، لغو و بیهوده است و هیچ فایدهاى بر آن مترتب نمىگردد. تمام اعمال، حركات و گفتار در نماز ذاتاً به عنوان عبادت و اظهار بندگى به پیشگاه خداوند ادا مىشود و ذاتاً نمایانگر ارتباط با خداست؛ از این رو نماز از سایر عبادات برتر است.
3. امتیاز دیگرى كه نماز بر سایر عبادات دارد، این است كه در نماز این امكان براى انسان وجود دارد كه تمام توجه خود را بر عبادت و ذكر خداوند متمركز كند و دلش كاملا متوجه خداوند شود و هیچ توجهى به غیر او نداشته باشد. این مرتبه عالى از حضور قلب و تمركز و توجه به معبود در افراد معمولى وجود ندارد؛ اما نماز داراى این قابلیت هست كه همه توجه انسان را به خداوند
معطوف كند؛ چنان كه تمام توجه اولیاى خاص خدا هنگام نماز معطوف به خداوند مىشود و هیچ توجهى به غیر خدا ندارند؛ ولى در سایر عبادات این امكان براى انسان وجود ندارد كه توجهاش فقط بر یاد خدا متمركز گردد، بلكه آن عبادات به گونهاى هستند كه انسان علاوه بر حضور قلب و توجه به خداوند، باید بخشى از توجه خود را به جنبه هاى دیگر نیز معطوف دارد؛ مثلاً جهاد با دشمنان خدا یكى از عبادات است؛ اما انسان نمىتواند هنگام جهاد توجه خود را تنها به خداوند معطوف كند، بلكه او علاوه بر اینكه قصد تقرب و عبادت دارد، باید به دشمن و موقعیت پیرامون خود نیز توجه داشته باشد و هشیارانه در صدد دفع دشمن برآید. پس مىنگرید كه به ناچار بخشى از توجه انسان در هنگام جهاد متوجه غیر خدا مىشود و عدم تمركز به نقطه خاصى و توجه یافتن به جهت هاى متعدد، ضرورتى اجتناب ناپذیر است؛ اما در نماز چنین ضرورتى وجود ندارد و مؤمن رهیافته به حقیقت عبودیت خدا مىتواند توجه خویش را بر بندگى و عبودیت خدا متمركز كند. پس از این حیث نیز، نماز از سایر عبادات برتر است.
با توجه به امتیازاتى كه برشمردیم، نماز بر سایر عبادات برترى دارد. البته عبادات دیگر نیز امتیازات و ویژگى هاى خاص خود را دارند و از این جهت نمىتوان از آنها صرف نظر كرد و هیچگاه نماز جایگزین آنها نمىشود. بنابراین نباید این توهّم براى انسان پدید آید كه با اداى نماز و صرف وقت در نمازهاى مستحبى، نیازى به انجام دادن واجبات دیگر نیست. همچنین تأكید بر روى نماز، نباید ما را از سایر وظایف غافل كند؛ چنان كه این توهّم در صدر اسلام براى خلیفه دوم پیش آمد. او در صدد گسترش قلمرو سرزمین هاى اسلامى برآمد و مردم را به شركت در جنگ تشویق مىكرد و مىپنداشت كه وقتى هر
روز چندین بار ـ در اذان و اقامه ـ نماز بهترین عمل معرفى مىشود، دیگر كسى به جنگ با كفار اهمیت نمىدهد و توجه به نماز به عنوان برترین عمل، آنان را از جنگ بازمى دارد؛ از این رو دستور داد كه جمله «حیّ على خیر العمل» را از اذان و اقامه حذف كنند، غافل از اینكه نماز با وجود اینكه عبادت برتر است به هیچ وجه جایگزین سایر وظایف و عبادات نمىشود و سایر عبادات نیز در جاى خود واجب هستند و باید ادا شوند. نه نماز جاى روزه را مىگیرد و نه روزه جایگزین نماز مىشود. همچنین نماز ما را از جهاد با دشمنان خدا بى نیاز نمىكند.