بزرگترین موانع در برابر اهداف امام زمان(علیه السلام)
1. روح خودسرى و هواپرستىِ مردم
2. به خطر افتادن مقام قدرتمندان و ثروتمندان
3. ظهور گرایشهاى مادّى در پیروان
4. دینفروشىِ دانشمندان
شیوههاى نو مبارزه با اهداف امام زمان(علیه السلام)
1. روحانىستیزى
2. قرائتهاى گوناگون از دین
در همه زمانها، در برابر شریعتهاى الاهى واكنشهاى نامساعدى از طرف گروههاى گوناگون اظهار شده است. محدودیت در زندگى، با طبع اوّلیه بشر سازگار نیست. آدمى مىخواهد هیچ قید و بندى نداشته باشد تا هر كارى كه دلش مىخواهد، انجام دهد. از نظر اجتماعى مىخواهد آزاد باشد. آدمى نه تنها مایل است در محیط خانواده و اجتماع آزاد باشد، بلكه دلش مىخواهد در تمام كارهایى كه بر مىگزیند، آزاد باشد. وقتى انسان را محدود كنند و به او بگویند فلان كار را نكن، ابتدا در مقابل آن واكنش نشان مىدهد و دلش نمى خواهد آن را بپذیرد. اگر به كودك نیز بگویید: فلان كار را نكن، عكس العمل نشان مىدهد و مىگوید مىخواهم بكنم و اگر شدّت به خرج دهند، لجباز مىشود.
این مطلب از این واقعیت حاكى است كه فطرت انسان، بنابر طبع اوّلیه اش، در برابر محدودیتها و امر و نهىها واكنش نشان مىدهد؛ چرا كه الاِنسانُ حریصٌ إلى ما مُنِعَ؛ آدمى به آن چه از آن منع مىشود، حرص مىورزد؛ بنابراین یكى از عواملى كه سبب مىشود توده مردم در برابر انبیا واكنشِ مخالف نشان دهند، همان روح خودسرى و بى بندوبارى است كه در انسان وجود دارد:بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ امامهُ؛(1) آدمى مىخواهد جلوش باز باشد و هیچ قید و بندى نداشته باشد. به عبارت دیگر، انسان مىخواهد بى بندوبار باشد. وقتى انبیا مىآمدند و مىخواستند قید و بندهایى به پاى بشر بگذارند، هرچند دستورهاى ایشان در واقع آزاد كردن بشر از قید و بند هواهاى نفسانى و غرایز حیوانى بود، مردم نادان این دستورهاى الاهى را براى خود قید و بند تلقّى مىكردند و نمى خواستند زیر بار آن بروند. این عاملى است كه در همه جوامع وجود دارد و تا روح انسان تربیت الاهى نپذیرد، خواه ناخواه در برابر میل به آزادى و بى بندوبارى تسلیم خواهد بود.
1. قیامت(75)، 5.
چه طور مىشود كه مؤمن به طرف كفر كشیده مىشود؟! تحلیل روان شناختى آن این است كه وقتى اجراى برخى از دستورهاى دین با هواى نفس آدمى و راحت طلبى و خودسرى او سازگار نباشد، انسان ضعیف الایمان در صدد برمى آید در فتواى مجتهد تشكیك كند. وقتى مىگویند: این كار را انجام نده، حرام است. مىگوید: به چه دلیل؟ مىگوید: مراجع تقلید در رسالههاى عملى نوشته اند. مىگوید: از كجا معلوم كه اینها درست مىگویند. تشكیك ابتدا از این جا آغاز مىشود كه شاید مرجع تقلید اشتباه كرده است. براى خودشان تأیید مىآورند كه خود مراجع تقلید نیز با هم اختلاف دارند و این دلیلى است بر این كه به فتاواى ایشان اعتمادى نیست. اگر كسى دنبال كرد و گفت: این مجتهد از خودش نمى گوید؛ بلكه همه مجتهدان گفته اند؛ مستندشان هم كلمات امامان معصوم(علیهم السلام) است؛ ایشان از طرف خودشان نمى آیند این حرفها را بزنند و حتّى اگر حدیث آن را هم ارائه دهد كه این حكم در كلام امام صادق(علیه السلام) به صراحت بیان شده است، مىگوید: خوب از كجا معلوم كه امام این حدیث را فرموده باشد. روایات ضعیف هم فراوان داریم. شاید این حدیث ضعیف باشد. اگر كسى پیگیرى كرد و گفت: این روایت، نه تنها ضعیف نیست، بلكه صحیح، معتبر و متواتر است؛ به گونهاى كه هرگز قابل تشكیك نیست. وقتى در این جا نیز سرش به سنگ مىخورد، مىگوید: اگر بپذیریم كه امام معصوم هم گفته است، از كجا معلوم كه درست گفته باشد؟! سخن امامان را ما شیعیان قبول داریم. این همه فِرقههاى اهل تسنّن هستند كه حرفهاى امامان ما را قبول ندارند. شاید حق با آنها باشد. اگر كسى پیگیرى و اثبات كرد كه در این حكم خاص، آیه قرآن هم داریم. ما تنها به كلام امام استناد نمى كنیم؛ بلكه قرآن هم همین را فرموده است. مىگوید: شاید معناى قرآن این نباشد. قرائتها گوناگون است. این فهم شما است. قرائت دیگرى هم وجود دارد. كسان دیگرى ممكن است معناى دیگرى از این آیه بفهمند. شاید این طورى كه عالمان فهمیده اند، درست نباشد. وقتى ثابت شد كه این آیه، هیچ معناى دیگرى نمى تواند داشته باشد و هركسى زبان شناس و اهل زبان عربى باشد، فقط این معناى خاص را از آیه مىفهمد، خواهند گفت: از كجا معلوم كه آیات قرآن، كلام خدا باشد؟!
امروز شبهههایى مطرح مىشود مبنى بر این كه قرآن، كلام خدا نیست و پیامبر(صلى الله علیه وآله) صرفاً حالت خویش را هنگام دریافت وحى گزارش كرده است. وحى، حالت بى زبانى است؛ حالت روحى روانى خاصّ است كه هر آدمى مىتواند بیابد. در وحى، هیچ مفهوم و لفظى دخیل نیست و فقط پیامبر طبق سابقههاى ذهنى خویش، حالتى را كه برایش در حالت وحى پیدا مىشود، به این صورت بیان مىكند؛ پس، این كلام خدا نیست و كلام پیامبر است و چون كلام پیامبر است، در آن خطا راه دارد. به فرض كه ثابت بشود آیات قرآن، كلام خدا است، باز هم آنها راه دیگرى دارند. استاد دانشگاهى در دانشكده الاهیات گفته است: از كجا معلوم كه خدا راست مىگوید؟! شاید خدا دروغ گفته است! خوب و بد و راستى و ناراستى اعتبارى است. مگر شما نمى گویید دروغ مصلحتآمیز خوب است؟ خوب شاید مصلحتى در كار بوده است تا خدا نیز دروغ بگوید!
سیرِ تسویلات و شبهه آفرینىهاى شیطانى، ابتدا از تشكیك در فتواى مجتهد و شبهه در صحّت تقلید آغاز مىشود و به شبهه انگیزى در راستگویى خداوند پایان مىپذیرد. در هر مرحلهاى كه شكست بخورند، یك مرحله عقب نشینى مىكنند. این كارى است كه شیطان پیشِ پاى اولیاى خودش گذاشته است. كسى كه ولایت شیطان را بپذیرد، مهارش را به شیطان مىسپارد تا هرجا كه مىخواهد، او را بكشد. عاقبت او نیز كفر و اسفل السافلینِ دركاتِ جهنّم است:
إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛(1) خداوند تمام كافران و منافقان را در جهنّم جاى مىدهد.
إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ؛(2) منافقان در پایین ترین و پست ترین درجات آتشند.
گویا امروز طرحى در كار است كه دین مردم را بگیرند و هیچ شكّى نداریم كه استاد همه آنها یكى، و آن ابلیس است كه كارگزاران متعدّدى را براى كار خویش استخدام
1. نساء (4)، 140.
2. نساء(4)، 145.
كرده و هركدام را در یك بخش ویژه به كار گمارده است. نتیجه كاركردِ هماهنگِ این دستگاه، همان اغوا و ضلالتى است كه شیطان مىخواهد: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ؛(1) به عزت تو سوگند كه تمام آدمیان را مىفریبم.
به هر حال، مدّتها است كه حركتى بسیار مرموز و شیطانى در جهت دین زدایى شكل گرفته است؛ البتّه این استنباط ما نیست. بیش از ده سال است كه مقام معظم رهبرى دام ظلّه العالى به صورتهاى گوناگون در باره این مسأله هشدار داده اند. متأسّفانه آن وقتها خطر را به روشنى درك و باور نكردیم. اكنون نمونههاى عملى اش را مىبینیم. كار به جایى رسیده است كه امور مقدّس دینى با صراحت تمسخر و استهزا، و احكام و ضروریات دین انكار مىشود و این حالى است كه بر اثر حاكم شدن روح «تساهل و تسامح» و «تولرانس» ما را به این سخنان كفرآمیز عادت داده اند. یك روز وقتى كسى مىگفت: حضرت زهرا نمى تواند الگوى ما باشد؛ بلكه اوشین الگوى ما است، امام به شدّت اعتراض مىكرد و مىفرمود: این فرد اگر بفهمد چه گفته، خونش هدر است(2) و با این هشدار، براى مدّتى جامعه را بیمه مىكرد؛ ولى امروز، از بس حرفهاى كفرآمیز تكرار شده است، ما نیز حساسیت چندانى در مقابل آن پیدا نمى كنیم.
عوامل دیگرى نیز سبب مىشود تا در اجتماع با انبیا و اولیاى الاهى مخالفت شود. شاید نخستین دستهاى كه در برابر انبیا قد علم مىكردند، قدرتمندان بودند. كسانى كه به ناحق، قدرتهایى به دست آورده و بر گُرده مردم سوار شده بودند، با آمدن انبیا و متوجّه كردن بشر به سوى اهداف الاهى و برنامههاى آسمانى، قدرت خویش را در خطر مىدیدند. مىدیدند كه مقام، شهوت، موقعیت، منصب و ریاستشان با گرایش مردم به شخص فقیر و
1. ص(38)، 82.
2. پیام امام خطاب به دست اندركاران رادیو جمهورى اسلامى ایران، تاریخ 1367/11/09: «... در صورتى كه ثابت شود قصد توهین در كار بوده است، بلاشك فرد توهین كننده، محكوم به اعدام است». (امام خمینى، صحیفه نور، ج 21، ص 76)
سادهاى چون موسى(علیه السلام) یا عیسى(علیه السلام) در معرضِ خطر جدّى قرار گرفته است. ثروتمندان و قدرتمندانى كه تمام توجّهشان به عالم مادّه و لذّتهاى مادّى است، وقتى مىبینند كه دستورهاى انبیا، براى آنها قید و بندهایى ایجاد مىكند، بیش از گروههاى دیگر عكس العمل نشان مىدهند؛ چرا كه امكانات ایشان براى شهوترانى و بى بندوبارى، از دیگران بیشتر است و به طور طبیعى، محدودیتهایى كه از ناحیه دین متوجّهشان مىشود، آنها را بیشتر رنج مىدهد. سر انجام تمام كسانى كه با قیام انبیا، منافعشان به نحوى به خطر مىافتد، قد علم مىكنند؛ خواه منافعشان در ارضاى شهوات باشد، خواه در اشغال منصبهایى كه به دروغ و ناحق آنها را اشغال كرده اند؛ خواه منصبهاى سیاسى، خواه منصبهایى به اسم دین و خواه هر چیز دیگر. همه اینها به دنیاپرستى و بینش محصور در چارچوب طبیعت برمى گردد. اگر انسان، افقى را گستردهتر از مادّه و مادّیات یافت و جهانى را وسیعتر از جهان زودگذر دنیا شناخت و به آن معتقد شد، حاضر مىشود از لذایذ مادّى و محدود بگذرد تا به لذایذ ابدى برسد؛ ولى اگر به آخرت و زندگى ابدى ایمان نداشته باشد، در هر گروهى، به شكل خاصّى در برابر انبیا واكنش نشان مىدهد.
به هرحال، در برابر انبیا، گروههاى گوناگونى قد علم مىكردند تا نگذارند دعوت انبیا گسترش یابد و مردم دعوتشان را اجابت كنند و پیرو و مریدشان شوند. علّت این دشمنىها از روح هواپرستى و علاقه به لذایذ دنیا در شكلها و قالبهاى مختلفش، چه علاقه به قدرتهاى اجتماعى و منافع اقتصادى و چه دلبستگى به شهوات و هواهاى نفسانى ناشى مىشد. چنین عواملى سبب مىشد تا نگذارند دعوت انبیا پیشرفت كند. از سوى دیگر، این گرایشهاى مادّى در آنهایى هم كه به انبیا گرایش مىیافتند، كم و بیش وجود داشت.
در حالى كه همه ما مسلمانیم و بیش از هزار و چهار صد سال از تاریخ ظهور دینمان مىگذرد، هركدام از ما تربیتهاى خاصّى را از دین پذیرفته ایم. گاهى مىشود با این كه
سالها عمرمان را در فهم كتاب و سنّت و شناخت معارف دینى گذرانده ایم، در بزنگاههاى خاصّى، هواى نفسانىِ ما ظهور مىكند و كنترل نفس از دستمان خارج مىشود. در كسانى هم كه به انبیا گرایش مىیافتند، این روحیهها كم و بیش وجود داشت؛ چرا كه به طور كامل مهذّب نشده بودند و ساختمان روحى آنها هنوز تغییر ماهیت نداده بود. این بود كه میان پیروان انبیا نیز گاهى گرایشهاى مادّى به صورتهاى گوناگون ظهور مىكرد؛ براى مثال، وقتى مردم مىدیدند عمل كردن به یك حكم برایشان سخت است، به گونههاى مختلف مىكوشیدند تا آن حكم را تغییر دهند؛ به ویژه اگر حكمى در وضع خاصّ اجتماعى یا طبیعى صادر مىشد؛ مثلِ اصحاب سبت كه كنار دریا زندگى مىكردند و موظّف شده بودند روز شنبه ماهى نگیرند؛ امّا چون ماهىها فقط در روز شنبه به كنار دریا مىآمدند، خوددارى از صید ماهى در روز شنبه براى آنها مشكل بود.
در وضعى كه رعایت اوامر و نواهى الاهى براى مردم مشكل مىشد، دست به دامن راهبان و عالمان دین مىشدند و از ایشان مىخواستند تا كارى كنند كه حكم الاهى تغییر یابد؛ یعنى مىخواستند تا عالمان، حرام خدا را حلال كنند یا راه چارهاى بیندیشند و براى فرار از حكم خدا كلاه شرعى درست كنند. بین عالمان ایشان هم كسانى بودند كه به علل گوناگون به خواست مردم اهمّیّت مىدادند یا بدان جهت كه منافع مادّى آنها باید از راه مردم تأمین مىشد یا از آن جهت كه مردم باید آنها را دارى منصبهاى دینى و اجتماعى مىشناختند و اگر به تمایلات مردم پاسخ منفى مىدادند، دیگر دورشان جمع نمى شدند و آنها را مرجع دینى خودشان نمى شناختند. در حقیقت، همان روح دنیاپرستى كه به شكل دیگرى میان دانشمندانشان وجود داشت، باعث مىشد تا با روح دنیاپرستى مردم كه در قالبى دیگر وجود داشت، توافق كنند. نتیجه این بود كه بعضى از احكام الاهى به بهانههاى گوناگون عملى نمى شد یا بعضى از حرامهاى الاهى انجام مىگرفت. در چنین مواقعى است كه قرآن شریف مىفرماید:
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ.(1)
دانشمندان و راهبان خویش را معبودهاى در برابر خدا قرار دادند.
اینها چه كاره اند كه براى شما حكم جعل كنند؟! مگر اینها ربّ شما هستند؟! شما حق ندارید غیر از خدا را ربّ بگیرید. صاحب اختیار شما فقط خدا است. در مواقعى دیگر، صاحبان قدرت بر عالمان دین فشار مىآوردند كه شما باید چهره دین را دگرگون كنید و احكام را به صورت دیگرى در بیاورید تا موافق میل ما باشد. این نیز شكل دیگرى از دنیاپرستى بود كه به مراجع روحانى فشار وارد مىآورد در فتواهایشان تجدید نظر كنند.
همه این عوامل باعث مىشد كه روح خداپرستى و تسلیم در مقابل انبیا و اولیاى الاهى در مردم تضعیف شود و دینى كه اساس آن اسلام و تسلیم در مقابل خدا است، به صورت دیگرى در آید. هدف اصلى از آفرینش انسان و تشریع قوانینِ الاهى، این بوده است كه مردم خداپرستى كنند نه خودپرستى، شكم پرستى، بت پرستى، اجتماع پرستى و ... . پیامبران آمده بودند كه بشر را خداپرست، یعنى تسلیم محض در برابر اوامر و نواهى خداوند كنند. اطاعت محض در برابر خدا انسان را به خدا نزدیك مىكند؛ جوهر انسانیت را ترقّى مىدهد و به یك پدیده زودگذر و بى ارزش، ارزش بى نهایت مىبخشد. انبیا آمده بودند كه چنین رابطهاى را بین انسانها و پروردگارشان برقرار سازند و انسان را از یك موجود مادّىِ فانىِ بى ارزش، به موجودى تبدیل كنند كه بتواند عمرى بى نهایت در كمال لذّت و سعادت داشته باشد. انبیا مىخواستند انسان را به گونهاى غرق توجّه خدا سازند كه ارزش را به بندگى و قرب خدا منحصر كنند. كسانى كه احكام، معارف و آیات الاهى را تحریف مىكردند، مسیر را اشتباه به مردم نشان مىدادند و مىگفتند: خلق را به جاى خدا بگذارید. چنین دین فروشانى، بزرگ ترین خیانت را به انسانیت مرتكب مىشدند؛ به همین سبب انبیا آمده بودند تا بشر را متوجّه خدا كنند و به سوى بى نهایت سوق دهند و از پرستش همه بتها وارهانند و انسان را فقط بنده و مطیع خدا سازند. عواملى همچون هواپرستى، دنیاپرستى و دین فروشى باعث مىشد كه دست تحریف به سوى معارف و
1. توبه(9)،31.
احكام الاهى دراز شود. از آن جا كه وضعیّت اجتماعى همیشه در حال تغییر است، قالبهاى بت نیز در هر دورهاى تغییر شكل مىدهد. بتهایى كه بشر براى خود مىسازد، همیشه سنگ و چوب و ماه و خورشید نیست. گاهى بتها عوض مىشوند و معبودها تغییر شكل مىیابند. بنى اسرائیل براى تغییر احكام الاهى، احبار و رهبانانِ دین فروش را همچون ربّ و معبود خویش اطاعت مىكردند.
اگر عالمان جامعه بر سرِ عهد و پیمانِ خود با خدا ثابت قدم بمانند، در هیچ وضعیتى تسلیم خواستِ ضدّاسلامىِ توده مردم و دولتها نخواهند شد. هرچه صاحب منصبان به آنها فشار آورند كه فلان قانون ضدّاسلامى را امضا كنید، در پاسخ مىگویند: جان مىدهیم؛ ولى امضا نمى كنیم. حتّى اگر صد هزار نفر از مردم براى این قانون اسلامى كشته شوند، جا دارد؛ چون حكم خدا باید محفوظ بماند.
اگر اوضاع جامعه به گونهاى باشد كه قدرتمندان نتوانند با فشار سیاسى از عالمان فتوایى بر خلاف حكم خدا بگیرند و توده مردم نیز با فشارهاى روانى و اعتقادى نتوانند ایشان را به زانو در آورند، چه باید كرد؟! از چه راه جدیدى باید براى دین گریزى استفاده كرد؟! باید از این گونه عالمان صرف نظر كرد؛ چرا كه دیگر به درد هواپرستان نمى خورند. دین گریزان هواپرست از عالمان متعهّدى كه نه از تهدید سیاسى مىترسند و نه از مخالفت مردم، روى مىگردانند و به مجتهد دیگرى روى مىآورند تا شاید او حكم خدا را تغییر دهد. مجتهدان دیگر هم ممكن است در یك، دو و یا ده فرض با یك دیگر اختلاف داشته باشند؛ ولى در مسائل ضرور كه از مسلّمات و یقینیات اسلام است، هیچ اختلافى با هم ندارند. دیگر به چنین عالمانى نه قدرتمندان مىتوانند چشم طمع داشته باشند و نه توده دنیاپرست؛ پس چه باید كرد تا بتوان تغییرهایى را در دین ایجاد كرد تا با گرایشهاى مادّى و نفسانى مردم سازگار باشد؟ باید تز اسلام منهاى روحانیت را پیشنهاد كرد یا روحانیان را از صحنه اجتماع كنار زد. اصلا اسلام به روحانى نیازى ندارد.
مردم همه باید خودشان بروند احكام دین و قرآن را یاد بگیرند. اینها سه ضلع مثلّث زر و زور و تزویر یا سه ضلع مثلّث تیغ و طلا و تسبیح هستند. اینان همكاران استعمارگرانند كه باید هرچه زودتر كنار گذاشته شوند؛ چرا كه طبق میل ما فتوا نمى دهند. قدرتمندان هم مانند توده مردم وقتى ببینند روحانیان زیر بار نمى روند، به فكر مىافتند كه روحانیانى دولتى درست كنند. استعمارگران نیز وقتى مىبینند كه روحانیان شیعه این قدر سرسخت و انعطاف ناپذیرند، اعتراف مىكنند كه بزرگ ترین دشمن استعمارِ امریكا در خاور میانه ایشانند؛ پس مىبینید كه تمام عوامل در این جهان دست به دست هم مىدهند تا روحانیان شیعه را بكوبند. شما در دنیا نمى توانید یك عامل اجتماعى را پیدا كنید كه با وجود روحانیان مستقلّ شیعه موافق باشد؛ نه استعمار شرق، نه استعمار غرب، نه ثروت جویان و قدرت طلبان داخلى، و نه روشنفكران. مىبینید در آن جا كه پاىِ كوبیدن روحانیان متعهّد در میان است، همه با هم همكارى مىكنند. همه این عوامل دست به دست هم داده اند تا اسلام و قرآن و روحانیان را از بین ببرند. براى این كه آنها تشخیص داده اند تا روحانیان شیعه وجود دارند، نمى توانند به مقاصد شومشان برسند. فقط نیروى قدرتمند و قاهر الاهى است كه مردان خدا را در برابر این امواج سهمگین نگه مىدارد و حفظشان مىكند؛ وگرنه، نیروى انسانى در مقابل این همه عوامل اجتماعى تاب مقاومت ندارد. مگر مىشود گروه اندكى، هم در مقابل توطئههاى استعمارگران مقاومت، و هم تهمتهاى جاه طلبان داخلى را تحمّل كنند. هم فحش و ناسزاى روشنفكران را به جان بخرند و هم در مقابل نارضایتىِ دنیاپرستان استقامت ورزند و هم دین خود را نگه دارند و با خدا باشند. مگر غیر از نیروى الاهى، نیروهاى عادى بشر در مقابل این همه مخالفت، كفایت مىكند. اگر مىبینید كسانى در گوشه و كنار، انعطافها و انحرافهایى پیدا مىكنند، تعجّب ندارد. اگر كسى میان امواج حوادث و فتنههاى آخرالزّمان نجات یافت، جاى تعجّب دارد. اگر خس و خاشاكها را سیل مىبرد، تعجّبى ندارد. اگر درختى در وسط رودخانه مقاومت كند، تعجّب دارد. پس تنها چیزى كه نمى گذارد مردان الاهى از مسیر و هدف اصلى خود منحرف شوند، لطف خدا است.
اگر كسانى احكام الاهى و معارف دینى را بپوشانند و به هر عذر و بهانهاى، حقایق را براى مردم روشن نكنند، این جا است كه عالم دینى باید حقایق دین را بیان كند. براى دین، خطرى بزرگتر از این نیست كه آیات الاهى تأویل، و احكام و معارف اسلامى واژگون و مسخ شده معرّفى شود. اگر احكام الاهى و قوانین اسلامى مسخ و تحریف، و اعتقاد مردم از دین و مذهب سلب شود، راه براى هرگونه فساد و افسادى باز خواهد شد. وقتى بپذیریم كه از این پس، عقل جاى وحى را مىگیرد؛ وقتى بپذیریم كه احكام خدا قابل تغییر، و آیاتِ كتابِ او قابل تأویل است، آن وقت چه نیرویى در مردم باقى مىماند كه در برابر تغییر قانونهاى خدا مقاومت كنند؟! وقتى مردم باور كنند كه قانونِ دین، قابل تغییر است، در مقابل تغییر و تحریف احكام دین هیچ مقاومتى نمى كنند و واكنشى نشان نخواهند داد. در چنین فرضى، چه مقاومتى را در مقابل استعمارگران داخلى یا خارجى مىتوان انتظار داشت؟! تا زمانى كه مردم دنبال روحانیان متعهّد هستند و قوانین اسلام را غیرقابل تغییر مىدانند، دفاع و مقاومت غیورانه از مرزهاى دین نیز وجود خواهد داشت؛ امّا وقتى فكرها تغییر كرد، قانون اسلام نیز تغییر مىكند. به سبب جایگاه ویژه روحانیان در حفظ دین است كه مىبینیم براى كوبیدن ایشان، دشمنان خارجى و منافقان داخلى با هم متّحد مىشوند؛ چرا كه اینان هدفى مشترك دارند و آن هم برانداختن اسلام است و و راه و كلید آن جدا كردن مردم از روحانیان و دین است. اگر چنین شد، راه براى هر توطئهاى باز خواهد شد.
«قرائتهاى گوناگون از دین»، خطرناك ترین حربهاى است كه باآن به جنگ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف مىروند. وقتى امام زمان(علیه السلام) تشریف مىآورد، با مردمى مواجه خواهد شد كه قرآن را تأویل مىكنند و از قرآن و دین، قرائت جدیدى ارائه مىدهند و از این طریق، با امام زمان ارواحنا فداه به مجادله برمى خیزند.
فضیل بن یسار مىگوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم كه مىفرمود:
إِنَّ قَائِمَنَا إذَا قَامَ إِستَقبَلَ مِن جَهَلَةِ النّاسِ أَشَدَّ مِمّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) مِنْ جُهّالِ الْجاهِلیَّةِ. قُلْتُ وَ كَیْفَ ذلكَ؟! قالَ: إنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) أَتَى النّاسَ وَ هُمْ یَعبُدُونَ الحِجارَةَ وَ الصُّخورَ و الْعِیَدانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ أَتَى النّاسَ وَ كُلُّهُمْ یَتَاوَّلُ عَلَیْه كِتابَ اللّهِ وَ یَحْتَجُّ عَلَیْه بِهِ؛ ثُمَّ قالَ: امّا وَاللّهِ لَیُدخِلُنَّ عَلیِهم عَدْلَهُ جَوْفَ بُیُوتِهمْ كَما یُدْخَلُ الحَرُّ و الْقرُّ(1).
هنگامى كه قائم ما قیام مىكند، آزارى كه از نادانى مردم مىبیند، از آزار و اذیتى كه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) از جاهلان دوره جاهلیت دید، بیشتر و شدیدتر است. عرض كردم: چگونه؟ فرمود: همانا رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر مردمى برانگیخته شد كه سنگ، تخته سنگهاى بزرگ، چوب و مجسمههاى چوبى را مىپرستیدند؛ امّا هنگامى كه قائم ما قیام مىكند، همه مردم كتاب خدا [قرآن] را [از پیش خود] تأویل مىكنند و با استناد به تأویل خود، با حضرت به بحث و جدال مىپردازند؛ ولى عاقبت، حضرت، عدل خود را بر آنها و در خانههاى آنها وارد خواهد كرد؛ همان گونه كه گرما و سرما داخل مىشود.
بر اساس این حدیث شریف و معجزه آمیز، اذیتى كه وجود مقدّس امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء پس از ظهور خویش مىبیند، از آزارى كه 124 هزار پیامبر در راه خدا متحمّل شده اند، افزونتر و طاقت فرساتر است؛ زیرا مىدانیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قوم خود آن قدر رنج و آزار دید كه فرمود:
مَا أُوذِىَ نَبیٌ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ.
از میان 124 هزار رسول الاهى هیچ پیامبرى به اندازه من اذیت نشد؛ امّا امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: آزار و اذیتى كه از جانب مردم، پس از ظهور امام زمان(علیه السلام)، متوجّه حضرت مىشود، از آزار و رنج دیدگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز افزونتر است. راوى حدیث، فضیل بن یسار(رحمه الله)، با شگفتى از امام مىپرسد: سرّ این مطلب چیست كه امام عصر(علیه السلام) رنج و اذیتى بى نظیر مىبیند؟! امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: سرّش این است كه پیامبر با مردمى جاهل
1. نعمانى، الغیبه، ص 96؛ حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 544؛ سیدهاشم بحرانى، حلیة الأبرار، ج 2، ص 630: علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 362، ح 131ـ133.
مواجه بود كه سنگ، صخره و چوبهاى تراشیده را مىپرستیدند. اثبات نادرستى عقیده و عمل چنین مردمى كار چندان مشكلى نیست؛ البتّه پیامبر از جهالت و تعصّبهاى كوركورانه بت پرستان زمان خویش خیلى رنج مىكشید؛ ولى در مقام بحث و استدلال مشكلى نداشت. هنگامى كه امام زمان(علیه السلام) تشریف مىآورد، نه با بت پرستان جاهل كه با عالم نمایانى روبه رو مىشود كه قرآن را تأویل مىكنند. این، همان حربهاى است كه با آن به جنگ امام زمان(علیه السلام) مىروند. وقتى امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف تشریف مىآورند، با مردمى مواجه مىشوند كه همگى آنها قرآن را تأویل مىكنند. تعبیرى بس عجیب است: كُلُّهُمَ یَتأوَّلُ عَلَیهِ كِتابَ اللّهِ وَ یَحتَجُّ عَلیهِ بِه؛ تمام ایشان، كتاب خدا را تأویل مىبرند و با تأویل خویش بر حضرت احتجاج مىكنند. تفسیر هرمونوتیك متون دینى و قرائتهاى گوناگون از دین، آن چنان رواج مىیابد كه همه مردم مىپذیرند و قرائت جدیدى از قرآن و دین ارائه مىكنند. ایشان با امام زمان(علیه السلام) به مجادله برمى خیزند و مىگویند: تو قرآن را درست نمى فهمى. ما درست مىفهمیم. آن معنایى كه تو مىگویى، قرائت قدیم است و با قرائت ما فرق دارد. آن چه تو از قرآن عرضه مىكنى، قرائت قدیم است كه به درد هزار و چهار صد سال پیش مىخورده است. امروز باید قرائت جدیدى از دین عرضه كرد تا خوشایند مردم دنیا واقع شود. هرچه امام زمان(علیه السلام) بفرماید مگر قرآن نفرموده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛(1) و مگر نه آن است كه به فرموده پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)، من ولىّ امر شمایم و اطاعتم بر شما واجب است، مىگویند: این برداشت شما از آیه است. برداشت ما از این آیه، چیز دیگرى است. هرچه حضرت بفرماید كه من امام ناطقم؛ من مفسّر قرآنم و آن چه من مىگویم، حقیقت قرآن است، در مقابل مىگویند: این قرائت، از آن تو است و قرائت ما چیز دیگرى است. از كجا معلوم كه قرائت قدیم تو درست، و قرائت جدید ما نادرست باشد؟! دیگر این گونه قرائتها كهنه شده است و مورد پسند واقع نمى شود. ما از قرآن، قرائتها و برداشتهاى نوى داریم كه بیشتر مردم جهان آن را مىپسندند.
1. نساء (4): 59.
نمى گویند ما خدا را قبول نداریم تا امام زمان(علیه السلام) برایشان دلیل بیاورد و خدا را اثبات كند. نمى گویند ما پیامبر را قبول نداریم تا دلیل بیاورد كه محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) پیامبر بر حقّى بود كه از طرف خداوند بر انگیخته شده بود. نمىگویند قرآن، كلام خدا نیست تا دلیل بیاورد قرآن از طرف خدا است؛ بلكه مىگویند: قرآن كلام خدا است؛ امّا ما فقط تأویل و قرائت خویش را قبول مىكنیم و بس. امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف با این مسلمان نُمایان چگونه برخورد كند؟! اگر هزار دلیل بیاورد كه دست دزد را باید برید: وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما؛(1) دست مرد و زنِ سارق را قطع كنید، مىگویند منظور آیه این است كه اگر هیچ راهى براى جلوگیرى از دزدى وجود نداشت، آن گاه دست دزد را باید برید این آیه در مقام بیان ابراز است و اگر با ابراز بهترى چون زندانى كردن بتوان جلو دزدى را گرفت، نباید به خشونت و قطع دست متوسّل شد.
اگر بگوید: قرآن درباره مرد و زن زناكار مىفرماید: الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ.(2) زن و مرد زناكار را پیش چشم مردم صد تازیانه بزنید! مبادا تحت تأثیر عواطف، از اجراى احكام دین خدا خوددارى كنید! مبادا بگویید بیچارهها جوانند و آبرویشان مىریزد! آبروى دو جوان ریخته شود بهتر است یا آن كه تمام شهر به لجن كشانده شود؟! روشنفكران دینى در مقابل خواهند گفت: این قرائت شما است. این قرائت، بوى خشونت مىدهد و ویژه خشونت طلبان است. اسلام، دین رأفت و مهربانى است و هیچگاه اجازه نمى دهد آبروى دو جوان به سبب یك اشتباه ریخته شود. اگر پرسیده شود كه به جاى اجراى این احكام اسلامى چه باید كرد؟ مىگویند: نباید چیزى را بر مردم تحمیل كرد. باید به پسند و خواست مردم گردن نهیم! اگر گفته شود: پیام قرآن، خدامحورى است، نه مردممحورى، مىگویند: این فهم و قرائت شما است؛ ما به گونه دیگرى مىفهمیم.
با وجود اینان، امام زمان(علیه السلام) چقدر باید خون دل بخورد؟! اگر بخواهد شمشیر بكشد،
1. مائده (5): 38.
2. نور (24)، 2.
بى درنگ خواهند گفت: خشونت از هر كسى كه باشد محكوم است. تعصّب را كنار بگذارید و به بحث و گفتوگوى منطقى روى بیاورید! امام زمان(علیه السلام) با چنین مردمى با چه زبانى بحث كند تا ثابت شود اینان جاهلند و در اشتباه یا غرض ورزند و بیمار؟! رنج چنین امامى بیشتر است؛ زیرا كه با كسانى روبه رو است كه فقط خواستههاى نفسانى خویش را به نام دین قبول مىكنند، و پیامبر با كسانى مواجه است كه آن چه را خود ساختهاند، به خدایى مىپرستند.
كتابنامه
1. قرآن كریم
2. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج.
3. حرّ عاملى، اثبات الهداه.
4. مجلسى، محمّدتقى، بحارالانوار.
5. صفار قمى، محمّد بن حسن، بصائر الدرجات.
6. متّقى الهندى، البرهان على علامات مهدى آخر الزّمان(علیه السلام).
7. بحرانى، سیدهاشم، تبصرة الولىّ ممّن رأى القائم المهدى(علیه السلام).
8. امام حسن عسكرى(علیه السلام)، تفسیر إلى الامام العسكرى(علیه السلام).
9. طباطبایى، محمّد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوى همدانى.
10. بحرانى، سیدهاشم، حلیة الأبرار.
11. امام خمینى، چهل حدیث.
12. امام خمینى، دیوان.
13. غروى اصفهانى، محمّد حسین، دیوان.
14.هاشم العمیدى، سید ثامر، در انتظار ققنوس (كاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)، ترجمه و تحقیق: مهدى علیزاده.
15. ملكى تبریزى، میرزا جواد آقا، رساله لقاء اللّه.
16. قیصرى، میرداوود، شرح فصوص الحكم.
17. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه.
18. ترمذى، محمّد بن عیسى، صحیح ترمذى.
19. العاملى النباطى البیاضى، الصراط المستقیم.
20. هیثمى، ابن حجر، الصواعق المحرقه فى الردّ على اهل البدع و الزندقه.
21. امام خمینى، صحیفه نور.
22. حلّى، ابن فهد، عدّة الدّاعى.
23. نعمانى، الغیبه.
24. كلینى، الكافى.
25. ابن قولویه، كامل الزّیارات.
26. قمى، شیخ عباس، كلیات مفاتیح الجنان.
27. طبرسى، مجمع البیان.
28. طبرسى نورى، میرزا حسین، نجم الثّاقب.
29. شبلنجى، مؤمن بن حسن، نورالأبصار فى مناقب آل النبى الأطهار.
30. قندوزى، ینابیع المودّة.