بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/02/19، مطابق با بیستودوم شعبان1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(24)
بحث ما در جلسات گذشته به این جا رسید که حقیقت ایمان بر پایه دو رکن شناخت و گرایش استوار است که از رکن اول به معرفت و از رکن دوم به محبت تعبیر میکنیم؛ البته مرتبه اول معرفت بر رکن دوم مقدم است، ولی در رتبههای بالاتر این رابطه زیگزاگی است، و هر چه مرتبه معرفت بالاتر رود، محبت بیشتر میشود و بالارفتن محبت نیز مقدمهای برای افزایش معرفت میشود.
در جلسه گذشته درباره رکن دوم که محبت بود، اشاره کردیم که در روایاتی وارد شده است که انسان به حقیقت ایمان نمیرسد مگر اینکه حب و بغضش برای خدا باشد. سپس توضیح دادیم که محبت همانند نوری میماند که هنگام تابش به چیزی، شعاعش به متعلقات آن شیء هم منعکس میشود؛ وقتی انسان کسی را دوست میدارد، هر کسی که به او نزدیکتر است و با او ارتباط بیشتری دارد را نیز بیشتر دوست میدارد، و این محبت حتی به لباس، کفش و کلاه محبوب نیز سرایت میکند. تا اینجا روشن شد که «محبت به خاطر خدا» لازمه ایمان است؛ یعنی ما اگر بخواهیم ایمان داشته باشیم، باید خدا را دوست داشته باشیم، و اگر خدا را دوست داشته باشیم باید آنچه را خدا دوست میدارد نیز دوست داشته باشیم. اما درباره دشمنی به خاطر خدا، در جلسه گذشته بحث نکردیم.
حقیقت این است که همانگونه که محبت متعلقات محبوب را در برمیگیرد، دافعهای نیز نسبت به چیزهایی که با محبوب منافات دارد،ایجاد میکند. محبت، نسبت به چیزهایی که با محبوب سنخیت ندارد، تنافر ایجاد میکند و آنها را پس میزند. اگر کسی محبت تامی به شخصی داشته باشد و بداند که کسانی دشمن او هستند، حتما با آنها دشمن میشود. امکان ندارد که انسان کسی را کاملا دوست بدارد و در عین حال همه دشمنانش را نیز دوست بدارد. بنابراین حب فی الله و بغض فی الله هر دو، اثرهای محبت هستند.
در اینجا ابهامها و تصورات ناقصی وجود دارد که تا حدود زیادی به نقص معرفت نسبت به معارف حقیقی اسلام برمیگردد. کسانی تصور میکنند که اسلام، فقط اسلام رحمانی است و در آن باید همه را دوست داشت و دشمنی و کینهورزی و مخالفت در آن معنا ندارد. میگویند همه اسلام رحمت است و در آن عداوت و دشمنی نیست؛ بنابراین اگر انسان بخواهد اسلام واقعی داشته باشد، باید همه را دوست داشته باشد و با هیچ کسی نباید دشمنی کند؛ حتی رفتار، کردار و گفتارش نیز باید همینگونه باشد. انسان هنگامی که کسی را دشمن می دارد، دربارهاش سخن زشت بر زبان میراند و برای مثال میگوید: مرگ بر آمریکا؛ اما اگر انسان کسی را دشمن ندانست، دیگر برای او مرگ نمیخواهد. میگویند: شما برای خودتان دعا بکنید، با آمریکا چه کار دارید که از او بدگویی میکنید؛ اصلا دشمنی بد است و دل انسان باید پاک و تمیز باشد؛ دشمنی یک نوع کدورت، تاریکی و عفونت است و اینها را باید دور انداخت! مناسب دیدم که در این جلسه به این مسئله بپردازم که آیا واقعا اسلام حقیقی همین اسلام است که در آن هیچ عداوت و دشمنی نیست، یا اسلام واقعی اینگونه نیست. در این بحث به جای استفاده از استدلالهای عقلی و پیچیده، از نص آیات قرآن استفاده میکنم.
خداوند در ابتدای سوره ممتحنه میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ؛ ای کسانی که جزو مؤمنان هستید، مواظب باشید با کسی که دشمن من و دشمن شماست، رابطه دوستی برقرار نکنید! سپس توضیح میدهد، مثل اینکه میخواهد بگوید: من میدانم که در بین شما کسانی این را کار می کنند و با این دشمنان رفتار مهربانانه دارند؛ تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ؛ شما آنها را دوست میدارید و میخواهید با آنها رابطه داشته باشید؛ البته از اینکه مردم با شما مخالفت کنند، میترسید و این کار را پنهانی انجام میدهید، اما بدانید من هر چه را پنهان یا آشکار میکنید، میدانم. سوره ممتحنه با این مباحث شروع میشود و ادامه پیدا میکند تا در آیه چهارم میفرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ؛ بروید از ابراهیمعلینبیناوآلهوعلیهالسلام و همراهانش یاد بگیرید که با چه کسانی باید روابط دوستانه باشید و چگونه با دشمنان رفتار کنید و سخن بگویید! چند نفر پیرو حضرت ابراهیم بودند؟ حتی عموی خودش با او مخالف بود. همه قومش بتپرست بودند و نمرود رئیسشان بود. پیروان حضرت ابراهیم عده بسیار کمی بودند، اما در مقابل اکثریت جامعه خیلی صریح گفتند: ما از شما بیزاریم؛ انا براء منکم وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ. ممکن است بگویید: بیزار یعنی ما در رفتار با شما ارتباطی نداریم، اما به صراحت معنای بیزاری را بیان میفرماید: وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا؛ میان ما و شما دشمنی و کینهای همیشگی برقرار شد؛ فقط یک استثنا دارد؛ حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ اگر ایمان آوردید و مثل ما شدید، با هم رفیق و برادریم، اما اگر موضعتان درباره خدا ضد ماست و دشمن خدا هستید، ما هم تا ابد دشمن شما خواهیم بود.
این آیات به ما میفرماید: اینکه به شما میگوییم با اینها دشمنی کنید، هیچ استثنا ندارد؛ حتی در زبان هم نباید به آنها اظهار دوستی و ارادت کنید! شما باید از حضرت ابراهیم پیروی کنید! باید اینگونه باشید و در مقابل بتپرستانی که دارای اموال، منافع و کاخهایی هستند، احساس ذلت نکنید! نکند که خود را ضعیف، حقیر و بیچاره بدانید و در مقابل آنها خضوع کنید! باید به آنها بگویید: ما با شما دشمنی ابدی داریم، مگر اینکه ایمان بیاورید. این دستوری است که فی الجمله به ما میفهماند که همه دستورات اسلام رحمانی نیست و باید دشمنی هم داشت. باید با دشمنان خدا دشمن بود و این دشمنی را باید آشکار کرد.
در سوره مجادله نیز خداوند به این مسئله پرداخته است. میفرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم؛[1] «تولی» وسیعتر از محبت و به معنای روابط دوستانه داشتن است، و «تبری» در مقابل آن، به معنای قطع رابطه است. میفرماید: آیا به کسانی که با مغضوبان و کسانی که مورد غضب خدا هستند، رابطه دوستانه برقرار میکنند، نگاه نمیکنید؟! وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ کسانیکه این کار را میکنند، اما برای این که شما بدتان نیاید و طردشان نکنید، به دروغ قسم میخورند که این ارتباط ظاهری است و در ته دل با اینها ارتباطی نداریم و مثلا تقیه میکنیم. سپس میفرماید: أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ؛[2] خدا برای اینها عذاب سختی فراهم کرده است و خیلی کار بدی میکنند.
روشن است که منظور از این افراد کفار و مشرکان نیستند؛ آیه خطاب به مسلمانان است و به آنها میگوید که عدهای در میان شما اینگونه هستند که مسلماناند، نماز میخوانند و به مسجد میآیند، ولی به صورت پنهانی با دشمنان خدا رابطه دارند. بنابراین خیال نکنیم که هر کس در ظاهر مسلمان است؛ یعنی بدنش پاک است و میشود با او ازدواج کرد و به مسجد راهش داد، اهل بهشت است؛ چنین چیزی نیست. شرط ورود در بهشت ایمان است نه اسلام ظاهری. در جلسات گذشته درباره اسلام و ایمان و کاربردهای این دو واژه بحث کردیم. ممکن است کسانی در ظاهر اظهار اسلام کنند، نماز هم بخوانند، پینه پیشانی نیز داشته باشند، اما منافق باشند. مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ[3]؛ اینها واقعا نه مثل شما مؤمن هستند و نه مثل آنها کافر معاند هستند، ولی برای زندگیشان با هردو میسازند. آیه دیگری درباره منافقین میفرماید: مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء؛[4] در واقع به آنها هم خیلی علاقه ندارند، اما برای گذران زندگیشان با آنها روابط برقرار میکنند و ارادت نشان میدهند.
در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا انسان اینگونه میشود؟ مگر میشود که انسان مسلمان باشد، نماز بخواند، روزه بگیرد، به مسجد برود و پشت سر پیغمبر نماز بخواند، اما ایمان واقعی نداشته باشد؟ خداوند خود در چند آیه بعد در همین سوره به این پرسش پاسخ میدهد. میفرماید: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ؛[5] علت اصلی اینکه اینها اینگونه شدند، این است که خدا را فراموش کردند. شیطان بر آنها مسلط شد و کاری کرد که خدا را فراموش کنند. این بود که وعدهها و سنتهای خدا نیز را فراموش کردند و فقط به همین اسباب ظاهری توجه داشتند که هم در اختیار کفار است و هم در اختیار آنها. دیگر آیات وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ؛[6] وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ؛[7] را تعارف میدانند. کمکم آیهاش هم یادشان میرود. آن چه در ذهنشان است، همین اسباب ظاهری است که میبینند. این اسباب نیز هم در اختیار کفار است و هم در اختیار آنها. میگویند: ما اگر بخواهیم از این اسباب استفاده کنیم، باید همان طور که آنها استفاده میکنند، استفاده کنیم. باید برویم راه استفادهاش را یاد بگیریم، و چه بسا باید از آنها یاد بگیریم. چیز دیگری در کار نیست، و نصرت الهی و دعا و مددهای غیبی همه خرافات است!
سپس خداوند درباره این گروه میفرماید: أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. حزب شیطان اصطلاحی قرآنی است. قرآن دو حزب را معرفی میکند؛ حزب شیطان و حزب الله. حزب الشیطان کسانی هستند که شیطان یاد خدا را از دلشان برده است. اینها با آن کفار چندان تفاوتی ندارند و به خاطر مصلحتشان نمازی میخوانند، و احیانا نسبت به مقدسات اسلام و انقلاب اظهار ارادتی میکنند. مصلحت روزگار است، اما اگر ورق برگردد، آنها نیز خیلی راحت برمیگردند؛ این خاصیت حزب الشیطان است. نتیجهاش نیز این است که أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. خسران به معنای ورشکستگی است. خاسر به کسی میگویند که سرمایهای دارد و میخواهد با این سرمایه کسب کند و از درآمد و سود آن نیازهایش را برطرف کند و بر سرمایهاش بیافزاید، اما ورشکست شده و اصل سرمایهاش نیز بر باد میرود.
مذمت ارتباط با دشمنان خدا در سوره مجادله به اینجا ختم نمیشود و خداوند به فاصله یک آیه، حزب الله را معرفی میکند و در آخر سوره میفرماید: لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛ شما نمیتوانید مردمی را پیدا کنید که هم ایمان واقعی به خدا و قیامت داشته باشند و هم با دشمنان خدا رفاقت کنند و رابطه مودتآمیز داشته باشند؛ چنین کسی پیدا نمیشود. اگر دیدید کسی با آنها دوستی میکند، بدانید که ایمان به خدا و قیامت ندارد.
سپس خداوند به بیان ویژگیهای کسانی که ایمان واقعی به خدا و پیغمبر دارند، میپردازد و میگوید: لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ولَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ حزب الله کسانی هستند که با دشمنان خدا رابطه دوستی برقرار نمیکنند؛ هر چند آنها پدرشان، فرزندشان، برادرشان یا فامیلشان باشند. دیگر چه کسی از اینها به انسان نزدیکتر است؟ ولی خداوند میفرماید: اگر پدرت نیز با خدا رابطه خوبی ندارد و در مقابل خدا میایستد، نباید دوستش بداری! اگر ایمان داری نباید دوستش بداری! البته احسان مسئله دیگری است و انسان حتی به کافران هم باید احسان کند و دستی روی سرشان بکشد و خدمتی به آنها بکند. این یک امر ظاهری است، اما در دل نباید آنها را دوست بداری و نباید از آنها تبعیت کنی، حتی اگر پدرت باشد.
اگر انسان اینگونه شد و رابطه محبت را از دشمنان خدا _ حتی اگر آنها از نزدیکانش بودند_ قطع کرد، خداوند ایمان را در دلش تثبیت میکند. فرض این است که ایمان ابتدایی را دارد، اگر این مسئله را نیز رعایت کرد، خداوند ایمان را در دلش تثبیت میکند. چه نعمتی بالاتر از این که انسان ایمانش را تا بعد از این عالم حفظ کند و دچار ضعف و تردید نشود؟! وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ؛ به تثبیت ایمان اکتفا نمیشود و افزون بر این، خداوند به بعضی از بندگانش روح خاصی میدمد. این روح، روح ایمان است. در روایتی به وجود ارواح پنجگانه اشاره شده است و با استشهاد به همین آیه، یکی از ارواح همین روح ایمان معرفی شده است.[8]
وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا؛ تا ابد نیز در بهشت خواهند بود. رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛ این ویژگی از همه ویژگیهای دیگر مهمتر است. اینها کسانی هستند که از خداوند راضی هستند و خداوند نیز از آنها راضی است. شرط همه اینها این است که با کسانی که در مقابل خدا میایستند، رابطه دوستی نداشته باشید. اگر این طور شدید، حزب الله هستید؛ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، اما اگر این طور نشدید، دشمنان خدا هستید.
در آیه پانزده از سوره هود میفرماید: مَن كَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ؛ وقتی انسان خدا را فراموش کرد و ایمان واقعی نداشت، دیگر خودش هست و همین دنیا. کسی که ایمان به خدا ندارد، ایمان به قیامت هم نخواهد داشت و مصداق این آیه میشود. خداوند میفرماید: ما با کسانی که مرکز اراده، خواست و توجهشان فقط دنیاست، اینگونه رفتار میکنیم؛ در این دنیا برای آنها کم نمیگذاریم؛ تلاشی میکنند، مزدشان را میگیرند و نتیجه کارهایشان را در دنیا میبینند. غذا میخورند، سیر میشوند. ازدواج میکنند، لذایذ جنسی دارند و بچهدار میشوند. مثل همه کسانی که خانه دارند، آنها هم خانه دارند. کارهایشان در دنیا سر جای خودش است و در کار دنیاییشان کم نمیگذاریم؛ یعنی حساب دیگری برای اینها در دنیا باز نمیکنیم. سنتهای دنیا مشترک است.
اوْلَـئِكَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ؛[9] اما بعد از این دنیا که رفتند، غیر از آتش چیزی ندارند. این تعبیر نیز از تعبیرات عجیبی است که در قرآن کم پیدا میشود. حتی لحن آیهای که میفرماید اعدالله لهم عذابا شدیدا، از این ملایمتر است، چون میفرماید: خدا برایشان عذاب مهیا کرده است، و ممکن است بگوییم خداوند عذاب مهیا کرده است، ولی آنها را نمیسوزاند یا ممکن است مدتی بسوزاند و پس از آن خوشی داشته باشند. اما در این آیه میفرماید: لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ همه رنجها، نقشهها و زحمتهایی که کشیدند، همه هدر رفت و چیزی برایشان نماند. اینها به دنبال سعادت و خوشبختی بودند، ولی اکنون جز آتش نصیبشان نشده است.
گفتیم که عامل واسطهی این بدبختی شیطان است؛ اوست که اینها را فریب میدهد. اما اینکه شیطان بر چه کسی غالب میشود، خود قانونی دارد. شیطان در قیامت میگوید: وَمَا كَانَ لِیَ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَانٍ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی؛[10] من تسلطی بر شما نداشتم؛ گفتم بیایید، شما دویدید و آمدید. وقتی آمدند، استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله. نتیجه این شد که خدا را فراموش کردند. وقتی خدا فراموش شود، متعلقاتش نیز فراموش میشود. این است که آن سنتها و وعدههای خدا را نیز فراموش کردند. انگار نه انگار که خدایی هست. اینها حزب الشیطان هستند؛ زیرا خدا را فراموش کردند و توجهشان فقط به دنیاست.
در مقابل اینها حزب الله قرار دارند؛ کسانی که هرگز حاضر نمیشوند با دشمنان خدا ارتباط دوستانه داشته باشند، و در دلشان محبتی از اینها ندارند. به صراحت نیز میگویند که ما تا ابد از شما بیزاریم. خداوند نیز برای اینها کم نمیگذارد؛ ایمانشان را حفظ میکند، روحی را موکل اینها میکند که دائما حمایتشان کند، مثل اینکه هر لحظه مرشدی همراهشان است و آنها را راهنمایی میکند. اینها برای همیشه وارد بهشت میشوند. ولی همه اینها یک طرف، چیزی بالاتر از همه اینها نصیبشان میشود و آن رابطه تراضی بین آنها و خداست؛ هم آنها خدا را خیلی دوست دارند و از او راضی هستند و هم خدا از آنها راضی است.
[1]. مجادلة، 14.
[2]. همان، 15.
[3] مجادلة، 14.
[4]. نساء، 143.
[5]. مجادلة، 19.
[6]. حج، 40.
[7]. نور، 55.
[8]. الكافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص 271.
[9]. هود، 16.
[10]. ابراهیم، 22.